https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/10/abasmanesh-8.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-10-11 06:58:592024-09-05 14:20:40سفر به دور آمریکا | قسمت 76
414نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ممنونم به خاطر دل مهربونت سپاسگذارم خداوندم هستم که واقعا دوستانی همچون الماس
همچون گوهر در روی مدارم ومسیرم قرار داده…که عاشق تک تکشان هستم…و چقد زیبا هدایتم میکنه خدا که بخونم کامنت هاتونو چقدر زیبا کمکم میکنه. این زیبایی توست عشق من??
برایت بهترین هارو بی نهایت والاترین هارو میخوام از خداوند یکتایم
خدادند ره گشای مسیرت باشه به سمت خواسته ها و بهترین ها?????
وااااای خدایاااااای ممممن چقدر زیبا بود آخه از کجاش باید نوشت چی می تونه به اندازه آب بازی بچه ها هیجان انگیز باشه. چقدر حس عالیییی گرفتم چقدر تو فرکانس و موج مثبت قرار گرفتم، چقدر شیرینه که آدم مثل بچه ها دنیا رو ببینه بیخیال همه مسیولیت ها سبک بال و آزاد. سرشار از هیجان و بمب شادی و لذت. نگاه اون دختر کوچولوی مو طلایی که دوربین را روش ذون کردین چقدر عمیق و پرمعنی بود.
گاهی وقتها باید برای چند دقیقه ای مغز مون رو خاموش کنیم و به هیچ چیز فکر نکنیم. آروم. سبکبال، به رقص و پرواز در آییم.
خدایا شکرت از این همه آرامش و لذت بی پایان ممنون آقای عباس منش و خانم شایسته ی زیبا بین که دل ما را هم بردید.
بهم انگار الهام شد بیام اینهارو بنویسم یه مدتى که خیلی تو خودمم خیلی با خدا حرف میزنم خیلی بامن حرف میزنه سوالی داشته باشم خیلی زود بهم جواب میده خیلی تو فکر وضعیت مالی خودم بودم !!!
ولی یهو انگار حسم گفت وایستا کجا چنین شتابان تو این همه تغییر کردى اصلا یه نیم نگاه دارى بهش گذشته ات رو ببین از هرلحاظ که بگى کلى تغییر کردى اصلا متوجه شدى چه مالی چه سلامتى چه آرامش چه اسایش چه رابطه چه مسیر درست چه محل زندگى ات اطرافیانت وخیلی نعمت هاى دیگه که اصلا بهش فکر نمیکنى که دارى از اینها لذت نمیبرى به فکر افتادى چرا از لحاظ مالیییی خیلی بیشتر از اینها نیست
بعضى وقت ها انقدر تو فکر رویاها وخواسته هامون غرق میشیم که به مرحله یاس وناامیدى میرسیم که اى دل غافل چرا یهو تو اون همه لذت شور وشوق شادى یهو چه طورى حالت بد میشه که چى ندارم چرا نمیشه بعد انتظار داریم با این حال با این ناشکرى با این ندیدن نعمت هاى دیگه به مابقى که نیومده تکامل میخواد شکر گزارى اینهای که دارى میخواد فکر میکنى واحساست بد میشه یهو اگه زود وارد مسیر نشی میبینى که خطا رفتى باید زودى سرحال شى بتکونى خودت رو بگى اره من که اینهارو دارم انها خودشون میان به موقعش وقتى تونستم از اینها لذت ببرم انها هم میان
خدایا شکرت که اینقدر هوامو دارى اینقدر ساده وروشن واضح بهم میگى
با خودم میگم چقدر ارزشمندم که خدا هدایتم کرد به این مسیر زیبا خدارو شاکرم براى دیدن وساختن رویاهام وخداروهزاران مرتبه شکر میکنم براى تمام نعمت های که دارم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد جانم خانم شایسته جانم ومایک عزیز ان شاءالله در پناه خدا بینهایت شاد سلامت ثروتمند باشید لذت میبرم از دیدن موفقیت هم وطنى هاى عزیزم
سلام به مریم عززززیزم ?و استاد جاااانم و دوستان فوق العاده ام. این فایل خیلی پرانرژی بود اصلا هر جایی که بچه باشه پر انرژی و معرکه ست دیگه آدم همه چیزو یادش میره بس که این بچه ها شیرینن?نقاشی خدا چقدر زیبا بود اون درخت های سرسبز و زیبا و اون چمن های تازه ?. عجب جای با حالی بود اون همه دقت در ساختن اون وسایل آبی مثل ماهی ها، اون ظرف با مزه سبز رنگ که آب رو از بالا میریخت روی سر بچه ها، اون فواره های آب که اون نی نی با مزه پاشو میگذاشت روش? و… چقدر باعث شادمانی و حس خوب برای بچه ها و بزرگتر ها شده بود، عشق میکردم از آزادی بچه ها،از راحتی بزرگترها مثل اون آقا که اون قدر راحت و خوشکل توی اون تابش که نمیدونم اسمش چیه?، با اون لباس سبز رنگش راحت و آسوده لم داده بود، اون باباهای گنده ی بامزه که با نی نی های فسقلیش بازی میکرد اون بچه های شاد و شیطون که هر کدومشون یه دنیا زیبایی میشد ازشون دید از اون لباس های با مزه شون، موها و چهره های زیبا و شیرینشون، کارها و شیطنت ها و خنده هاشون… این خیلی مهمه که این قدر به فکر لذت بردن بچه ها و بزرگتر ها هستند و چقدر این بچه ها در بزرگسالی انسانهای شادی خواهند بود،اونجا یه مکان عمومی بود، به نظرم اومد که انسان های اونجا خیلی بیشتر از اینکه به فکر به دست آوردن پول باشند به فکر عشق دادن به مردم بودند، اون ها آزادانه از زندگی شون لذت میبرند و بچه هاشونو هم آزاد میگذاشتند، این طوری هم خودشون و هم بچه هاشون واقعا مزهی اون پارک رو حس میکردند و نگران ی معنا نداشت و این عالیه، سپاسگذارم مریم مهربانم?
امروز داشتم کتاب مقدس رو میخوندم به این داستان برخوردم که چقدر جالب باور فراوانی رو توضیح میده.
در انجیل متی باب 25 داستانی هست با عنوان مَثَل سه غلام که مسیح برای آموزش مردم و آگاهی آنها نقل کرده است و چه ساده و آشکار باور فراوانی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند:
پادشاهی آسمان مانند مردی است که میخواست سفر کند. پس غلامان خود را خوانده، تمام ثروتش را به آنان سپرد و به هر یک به نسبت تواناییاش چیزی داد به یکی پنج هزار سکّهٔ طلا، به دیگری دو هزار سکّهٔ طلا، و به سومی هزار سکّهٔ طلا و پس از آن به سفر رفت.
مردی که پنج هزار سکّهٔ طلا داشت زود رفت و با آنها تجارت کرد و پنج هزار سکّهٔ طلا سود برد.
همچنین آن مردی که دو هزار سکّهٔ طلا داشت دو هزار سکّهٔ دیگر سود آورد.
امّا آن مردی که هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد.
بعد از مدّت زیادی ارباب برگشت و با آنها به تصفیه حساب پرداخت.
کسیکه پنج هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود آمد و پنج هزار سکّهای را هم که سود برده بود با خود آورد و گفت: ‘تو این پنج هزار سکّه را به من سپرده بودی، این پنج هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.’
ارباب گفت: ‘آفرین، ای غلام خوب و امین، تو در امر کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.’
آنگاه مردی که دو هزار سکّهٔ طلا داشت آمد و گفت: ‘تو دو هزار سکّهٔ به من سپردی، این دو هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.’
ارباب گفت: ‘آفرین، ای غلام خوب و امین تو در کار کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.’
سپس مردی که هزار سکّه به او داده شده بود آمد و گفت: ‘ای ارباب، من میدانستم که تو مرد سختگیری هستی، از جاییکه نکاشتهای درو میکنی و از جاییکه نپاشیدهای جمع مینمایی، پس ترسیدم و رفتم سکّههای تو را در زمین پنهان کردم. بفرما، پول تو اینجاست.’
ارباب گفت: ‘ای غلام بدسرشت و تنبل، تو که میدانستی من از جاییکه نکاشتهام درو میکنم و از جاییکه نپاشیدهام جمع میکنم، پس به همین دلیل میباید پول مرا به صرّافان میدادی تا وقتی من از سفر بر میگردم آن را با سودش پس بگیرم. سکّهها را از او بگیرید و به آنکسی که ده هزار سکّه دارد بدهید، زیرا آنکس که دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آنکس که ندارد، حتّی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد. این غلام بیفایده را به تاریکی بیندازید جاییکه گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.’
استاد میدونست عشقش بچه ها رو دوست داره دعوتش کردبه دیدن این شادی لذت بخش وشریکش
کرددراین حس عاشقانه
همانطورکه خانم شایسته عزیزفرمودن زندگی یه بازیه اره وقتی فکرشوکردم واقعاً یه بازی بیش نیست
میشه از سختی ها درس بگیریم، با راحتی هاش شاد باشیم و ازش لذت ببریم.
فقط باید سعی کنیم تو این بازی آدم خوبه باشیم و مؤثر.
شاید مسخره باشه امّا عشق در زندگی ، شبیهترین چیز به خداست، خدایی که دیده نمیشود امّا میدونیم که حضور دارد و هست. اودراین جهان درجسم ما متوّلد میشود ودرهمین جهان روزی جسم میمیرداما اومانند پروانه ای ازاین پیله ای که همان جسم من است جدامیشود وبه دنیایی دیگر ادامه پیدامیکند اوهیچوقت نمیمیردو بی انتهاست ،
انطرفتردرختان سروی رومیبینم که یکدست باسایه های زیبایی نقش بسته ان برزمین
که خبراز سرآغاز شکفتنن میدهند
وچه زیبازمین، پذیرای این سرسبزی است وچه زیبااین درختان قامت بسته اند برای تماشای بهار.
بهار هم با تکیه بر دوشِ درختان معنا یافته و طبیعت بر شانه های درختانست که اینگونه برپا ایستاده اند
وسرسبزی این درختان وچمنهاچقد حسّی روح افزا برما دارد
و درخت، این طراوتِ همیشه جاریِ طبیعت…
باید اینگونه وصفش کنم باقطعه شعری ازبزرگان
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»
ودارم میبینم صد شاخه شعر بر اندامشان و هزاران هزار ترانه ستایش بر شاخه هایشان
درختان نشانه ی سر زندگیست ونشاط و نشان بخشندگی
که دران حضورهمیشه سرسبز خداست
ودر شاخه هایشان موسیقی زیبای زندگی را زمزمه می کنند، خدا را می بینم که در جان هستی، ومرا به خویش می خواند؛ که با یه چشم باز کردن و دیدن و فهمیدن و آن گاه دل سپردن و سجده کردن.
ودراین بین به ظاهربزگانی میبینم که اینها دلشون نخواسته هیچ وقت بزرگ شن مانندجسمشان عجب رمز وراضیست برای اصل بودن
برای خالص بودن برای توحیدی ترشدن
این روزا خیلی گفتم بچه ها رو دوست دارم و کاش منم هم بچه باشم و زیاداز این جور حرفا میزنم
اما میبینم ماادم بزرگا فقط حرفش رو میزنیم اما عمل نمیکنیم همین!
اما این روزا اطرافم کسانی هم حضور دارن که واقعا قلبشون کودکانه می تپه مثل خانم شایسته وخیلیای دیگه که من بهشون افتخار میکنم وباید الگوبگیرم
وتصمیم به تغییردیگه روزبه روز دارم مطمئن تر میشم که بین آدم بزرگا نمیشه واقعا زندگی کردیادگرفتم دربین بچه باید زندگی کرد
آخه این زندگی که ما بزرگترا اسمش رو گذاشتیم زندگی فایده نداره پرازمحدودیتهاست
چون توش نه هیجانی هست نه روراستی و صداقتی. البته هستا ولی خیلی خیلی کم.مانندیه چراغ کم نور
من بیشتر می خوام.خیلــــــــــــــــــــــــــــی خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر.ازخداوندم هدایت میخوام که نذارم هیچوقت بزرگ بشم
جسمم بزرگ میشه که بشه بمن چه اماعقلم با تمام منطقی بودنش بچگی میخواد اره دلم بچگی میخواد.
و خدایا شکرت که این روزا درمسیردرست هدایتم کردی وفرصت بچگی کردن و کودک بودن و حس های کودکانه رو خیلی بیشتر از اون خیلیهای اطرافیانم بهم میدی
خدایا با همین قلب کوچکم که خونه خودته میگم: عاشقتم.
وفهمیدم کسانی که ازرفتاربچگانه من بهم بخندن خیلی بزرگن خیلی.یعنی به شدت آدم بزرگن و غرقن در دنیای ادم بزرگا.
وکسانی که عصبی میشن فکر میکنن من میگم بچه باشم که از همه چی سرسری بگذرم.اما نــــــــــــــه
منظور من این نیست.اتفاقا بچه ها از روی هیچ چیز به جز کینه و دروغ و حسادت سرسری نمیگذرن
منم همین رو میخوام.اینکه خدا تو چشمام دیده بشه و لبخندش رو هر روز ببینم.
خدایا من فقط همین رو میخوام و تو بهتر می دونی.
همین
خدایاهمه ی دلایی که کودکن رو دوست دارم خصوصا استاد وخانم شایسته
خدایا دنیا پرازدستان هدایتگر بی نظرتوست
اما این دو عزیزازهمان دستان هدایگتربی نظیرتوان درزندگیم
خدایا هرچی سپاست گویم کم گفتم
خدایاچه زیباست دیدن این شوق کودکانه
که یکی درزیرریزش اب داره باعشق بستی می خوره اره میشود درزیرابم بستی خوردواسه بچه ها هیچی نشد نداره
یکی ازسرکنجکاوی پاشو رو حفرهای اب میزاره که اب نیاد بالا
و یک پدری بچه میشود وبه زبان ان کودک ک همراهش میشود و شادی میکند وخانمهایی رو میبینم بدون هیچ رضایتی ازدیگران راحت وازاد با دوتیکه لباس زیر اخه درپیش چشم اقایون امنیت تا این حد؟؟؟؟؟؟؟؟والاتا این حدش ندیده بودم اما مریم جون نشونم دادخدایا اینا چه باورهایی داشتن ودارن
اما ماچی همه چیو واسه خودمون ناامن ومحدودکردیم که عقده ای بباراومدیم
اونها با رفتاربچگانه درزیر فواره های اب درگروه بچه هابدون هیچ قضاوتی بدون هیچ نگرانی و ترسی با ارامش وامنیتی خاص دارن بازی میکنن ولذت میبرن
اونها هیچ وقت بزرگ نشدن درواقع باباورهای درستشون نخواستن هیچوقت بزرگ شن
کمی جلوتر پسرجوانی رو میبینم درون گهواره درختی
باارامشی خاص دربین هیاهوی بچه ها بهترین جارو انتخاب کرده واسه کتاب خواندن
وچهزیباست این قایم موشک بچه ها درون تونل فلزی اونهاحتی همو نمیشناسن وکلی لذت میبرن وچه زیبا فضای کوچک ودلنوازی هست این پارک مانند کوچکی دل بعضی ازادما که پرازحضورخدا وخیلی هم تروتمیز
بچه هایی که دارن غلط میخورن برفرش زیبای ابریشم سبز
خدایا بی نهایت شکرت زیباییهایت کم نیست
میخوام ازماجرای دیروزم بگم که دختربرادرم ۴سالشه اومدخونمون
ومن دراین بچه متوجه چیزی شدم بنام کمبودعزت نفس
اینجایادحرف استادافتادم که میگفت بچه ها ازهمون سال اول تولدشون توسط والدین دچارکمبودعزت نفس میشن
ومن کاملا دراین بچه دیدم که گفتم برو فلان چیزرو بده به عمو گفت من خجالت میکشم و هرمردی میومداین بچه هراس داشت قایم میشداین تا بزرگ بشه این کمبود روباخودش میکشونه وخدامیدونه چه زندگی رورقم بزنه واسه خودش ومن باخودم گفتم ببین من الان ۳۴سالمه اینطوری بزرگ شدم باکمبود عزت نفس. که داشتن عزت نفس بزرگترین ویتامین تقویت کننده ایمان وخودارزشمندی درونی هست وبهترین تغذیه برای روحم
خدایا این منم زبانم ازشمارش انها ناتوانست وبندمیاد ازوصفشون
خدای من ازاین بابت که در این مدار قرارگرفته ام و میتوانم شاهد این همه احساس خوب باشم شکرت
خدایا شکرت -خدایا شکرت -خدایا شکرت
خانم شایسته مهربان واستاد عزیز واقعا با تک تک سلولهای بدنم ازتون سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتن اینهمه زیبایی که هرروز خوراک فوق العاده عالی وحساب شده ای برای ذهن تک تک اعضای این خانواده دوست داشتنی تدارک میبینید
نمیدونم کی گفته وچرا ما باور کردیم که باید بمیریم وبعد باید برویم به بهشت تا بعدا بفهمیم که خداوند چقدر بخشنده-مهربان-باعظمت-رحیم-رحمان و… است
پس این طبیعت زیبا بااون رنگهای وصف ناپذیر واین همه شادی و لذت واینهمه احساس خوب اسمش چیه
چرا ماباید چشم خودمون رو بایک باور نادرست بر روی اینهمه نعمت وثروت وزیبایی ببندیم که یه روزی بمیریم وبعدش بریم بهشت واونجا اینارو ببینیم
امروز بعد از مدت ها برگشتم و نه به خاطر اینکه از حال و هوای سایت دور شدم بلکه یک دوره ی خود سازی بزرگ رو به واسطه ی شما پشت سر گذاشتم و خدارو بابت این موضوع شکر می کنم و چیزی که میتونم بگم اینه که ابتدای کار که باشما اشنا شدم وقایع و احساسات اطرافم نشون میداد که سالها با رویاهام فاصله دارم تا یک سال پیش فهمیدم که فاصله ی من بارویاهام شش ماه هست و اکنون متوجه شدم که فاصلم به کمتر از چند روز رسیده …
بزودی به لطف خدا برمی گردم و با اتفاقات خیلی مثبت تر…
تمام فایلهای سفرآمریکا رو دانلود کردم تا در اسرع وقت ببینم وبرای دیدنش و تهیه محصولات هیجان زده ام باز هم از شما و خانواده محبوب و دوست داشتنی عباس منش (خانوم شایسته و میکائیل عزیز) سپاسگذارم ..
سلام بر استاد نازنین و خانم شایسته عزیز ک این زیباییها رو با ما تقسیم میکنه .من چون خودم دارم روی هدایت بشدت کار میکنم هدایت واقعی رو در اینجا دیدم
هدایت یعنی ب جایی هدایت بشی مثل استاد که سراسر زیبایی بود دیدن چمن های بسیار سبز خوشرنگ و بازی کودکانی ک هر لحظه رهای رهان
هدایت یعنی این پارک زیبا ، با حصارهای عالی دور سرسره ک بچه ها با امنیت تموم سوارش بشن
هدایت یعنی اینکه روی اون سکو با آرامش بنشینی و بچه رو بدی دست خدا بعد بچه رو رها کنی تا از اون تپه قل بخوره بیاد پایین و کلی لذت ببره
هدایت یعنی اینکه بچه با بستنی به دست بره زیر آب و بدون اینکه نگران سلامتیش باشی همون بستنی رو بخوره و همیشه سالم بمونه
هدایت یعنی بجایی هدایت بشی که با دیدن آرامش والدین آرام بگیری
هدایت یعنی پیدا کردن جایی زیبا برای بستن ننوت که هم زیبایی ببینی هم فراغ از تمام سروصدای بچه ها اینقدر با خودت در صلح باشی که بتونی آرام باشی و کتاب بخونی
هدایت یعنی ببینی زنی رو که فقط لباس زیر تنشه نگران قضاوت دیگران نیست نیازمند تایید دیگران نیست هر طور ک دوست داره بیرون میاد تا توهم یاد بگیری فقط به فکر احساس خوب باش نظر دیگران برات مهم نباشه
هدایت یعنی اون اپلیکیشنی که به راحتی و بدون هیچ زحمتی هدایتت میکنه به مسیر درست تا بهت بگه به همین اندازه اگر بخدا امید داشته باشی زندگیت گلستان میشه
هدایت یعنی اینکه بچه ها رو ببینی و یاد بگیری مثل بچه ها هر لحظه شاد باشی ، اگر افتادی زودی بلند شی خودت ب تنهایی کافی هستی،همه لذتها رو باهم تجربه کن آب بازی بستنی خوردن بازی با هم سن سالات نگو الان کار دارم وقت تفریح ندارم ، و اینکه هر لباسی تنت باشه برات مهم نباشه چی تنته به رنگش به قیافه لباست نگاه نکنی و فقط فکر این باشی که سریع به هدفت برسی و لذت ببرینگران تایید دیگران نباش ، هر جور دوست داری لذت ببر یا با قل خوردن یا با آب بازی یا سرسره یا پا گذاشتن روی فوواره تا جلوی آب و ببندی و بعد بهش بخندی ، باهمه در صلح باشی فارغ ازاینکه نژادشون چیه سفید یا سیاه – چاق یا لاغر و فقط فکر شادیت باش
هدایت یعنی دیدن زندگی استاد و مریم شایسته ک چون دیدن زیبایی ها عادت روزمره شون شده همش به جاهای زیبا هدایت میشن که بهت بفهمونن بابا الگو میخوای این دو تا همه الگوها رو تو خودشون جا دادن فقط اونا رو ببین و ازشون الگوبرداری کن.
اگر الگوی روابط خوب میخوای این دو تا هستن
اگر الگوی ثروت میخوای زندگی استادت رو ببین
اگر سلامتی میخوای به سلامتی مردمی که مریم شایسته به زیبایی به تصویر می کشونه نگاه کن و تحسینش کن
اگر پول و تفریح میخوای به استادت نگاه کن که چطور هم تفریح میکنه هم پول در میاره،
اگر دنبال دیدن جاهای قشنگ هستی به دستان مریم شایسته خیره شو همه زیبایی ها رو با مهارت تموم ب تصویر می کشونه
سلام به روی ماهت عزیزدلم
هزاران عشق نثارت طیبه ب مهربونم
چقدر زیبا نوشتی عشق جان
ممنونم به خاطر دل مهربونت سپاسگذارم خداوندم هستم که واقعا دوستانی همچون الماس
همچون گوهر در روی مدارم ومسیرم قرار داده…که عاشق تک تکشان هستم…و چقد زیبا هدایتم میکنه خدا که بخونم کامنت هاتونو چقدر زیبا کمکم میکنه. این زیبایی توست عشق من??
برایت بهترین هارو بی نهایت والاترین هارو میخوام از خداوند یکتایم
خدادند ره گشای مسیرت باشه به سمت خواسته ها و بهترین ها?????
درود
وااااای خدایاااااای ممممن چقدر زیبا بود آخه از کجاش باید نوشت چی می تونه به اندازه آب بازی بچه ها هیجان انگیز باشه. چقدر حس عالیییی گرفتم چقدر تو فرکانس و موج مثبت قرار گرفتم، چقدر شیرینه که آدم مثل بچه ها دنیا رو ببینه بیخیال همه مسیولیت ها سبک بال و آزاد. سرشار از هیجان و بمب شادی و لذت. نگاه اون دختر کوچولوی مو طلایی که دوربین را روش ذون کردین چقدر عمیق و پرمعنی بود.
گاهی وقتها باید برای چند دقیقه ای مغز مون رو خاموش کنیم و به هیچ چیز فکر نکنیم. آروم. سبکبال، به رقص و پرواز در آییم.
خدایا شکرت از این همه آرامش و لذت بی پایان ممنون آقای عباس منش و خانم شایسته ی زیبا بین که دل ما را هم بردید.
سلامت و شاد باشید.???
به نام پروردگار مهرگستر مهربان
سلام به همه هم مدارى هاى عزیز
استاد مهربان وخانواده گلش
بهم انگار الهام شد بیام اینهارو بنویسم یه مدتى که خیلی تو خودمم خیلی با خدا حرف میزنم خیلی بامن حرف میزنه سوالی داشته باشم خیلی زود بهم جواب میده خیلی تو فکر وضعیت مالی خودم بودم !!!
ولی یهو انگار حسم گفت وایستا کجا چنین شتابان تو این همه تغییر کردى اصلا یه نیم نگاه دارى بهش گذشته ات رو ببین از هرلحاظ که بگى کلى تغییر کردى اصلا متوجه شدى چه مالی چه سلامتى چه آرامش چه اسایش چه رابطه چه مسیر درست چه محل زندگى ات اطرافیانت وخیلی نعمت هاى دیگه که اصلا بهش فکر نمیکنى که دارى از اینها لذت نمیبرى به فکر افتادى چرا از لحاظ مالیییی خیلی بیشتر از اینها نیست
بعضى وقت ها انقدر تو فکر رویاها وخواسته هامون غرق میشیم که به مرحله یاس وناامیدى میرسیم که اى دل غافل چرا یهو تو اون همه لذت شور وشوق شادى یهو چه طورى حالت بد میشه که چى ندارم چرا نمیشه بعد انتظار داریم با این حال با این ناشکرى با این ندیدن نعمت هاى دیگه به مابقى که نیومده تکامل میخواد شکر گزارى اینهای که دارى میخواد فکر میکنى واحساست بد میشه یهو اگه زود وارد مسیر نشی میبینى که خطا رفتى باید زودى سرحال شى بتکونى خودت رو بگى اره من که اینهارو دارم انها خودشون میان به موقعش وقتى تونستم از اینها لذت ببرم انها هم میان
خدایا شکرت که اینقدر هوامو دارى اینقدر ساده وروشن واضح بهم میگى
با خودم میگم چقدر ارزشمندم که خدا هدایتم کرد به این مسیر زیبا خدارو شاکرم براى دیدن وساختن رویاهام وخداروهزاران مرتبه شکر میکنم براى تمام نعمت های که دارم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد جانم خانم شایسته جانم ومایک عزیز ان شاءالله در پناه خدا بینهایت شاد سلامت ثروتمند باشید لذت میبرم از دیدن موفقیت هم وطنى هاى عزیزم
وهمچنین تمام دوستان هدایت یافته وهم مدارم
خدانگهدار
سلام به مریم عززززیزم ?و استاد جاااانم و دوستان فوق العاده ام. این فایل خیلی پرانرژی بود اصلا هر جایی که بچه باشه پر انرژی و معرکه ست دیگه آدم همه چیزو یادش میره بس که این بچه ها شیرینن?نقاشی خدا چقدر زیبا بود اون درخت های سرسبز و زیبا و اون چمن های تازه ?. عجب جای با حالی بود اون همه دقت در ساختن اون وسایل آبی مثل ماهی ها، اون ظرف با مزه سبز رنگ که آب رو از بالا میریخت روی سر بچه ها، اون فواره های آب که اون نی نی با مزه پاشو میگذاشت روش? و… چقدر باعث شادمانی و حس خوب برای بچه ها و بزرگتر ها شده بود، عشق میکردم از آزادی بچه ها،از راحتی بزرگترها مثل اون آقا که اون قدر راحت و خوشکل توی اون تابش که نمیدونم اسمش چیه?، با اون لباس سبز رنگش راحت و آسوده لم داده بود، اون باباهای گنده ی بامزه که با نی نی های فسقلیش بازی میکرد اون بچه های شاد و شیطون که هر کدومشون یه دنیا زیبایی میشد ازشون دید از اون لباس های با مزه شون، موها و چهره های زیبا و شیرینشون، کارها و شیطنت ها و خنده هاشون… این خیلی مهمه که این قدر به فکر لذت بردن بچه ها و بزرگتر ها هستند و چقدر این بچه ها در بزرگسالی انسانهای شادی خواهند بود،اونجا یه مکان عمومی بود، به نظرم اومد که انسان های اونجا خیلی بیشتر از اینکه به فکر به دست آوردن پول باشند به فکر عشق دادن به مردم بودند، اون ها آزادانه از زندگی شون لذت میبرند و بچه هاشونو هم آزاد میگذاشتند، این طوری هم خودشون و هم بچه هاشون واقعا مزهی اون پارک رو حس میکردند و نگران ی معنا نداشت و این عالیه، سپاسگذارم مریم مهربانم?
درود بر همه دوستانم در این خانواده صمیمی.
امروز داشتم کتاب مقدس رو میخوندم به این داستان برخوردم که چقدر جالب باور فراوانی رو توضیح میده.
در انجیل متی باب 25 داستانی هست با عنوان مَثَل سه غلام که مسیح برای آموزش مردم و آگاهی آنها نقل کرده است و چه ساده و آشکار باور فراوانی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند:
پادشاهی آسمان مانند مردی است که میخواست سفر کند. پس غلامان خود را خوانده، تمام ثروتش را به آنان سپرد و به هر یک به نسبت تواناییاش چیزی داد به یکی پنج هزار سکّهٔ طلا، به دیگری دو هزار سکّهٔ طلا، و به سومی هزار سکّهٔ طلا و پس از آن به سفر رفت.
مردی که پنج هزار سکّهٔ طلا داشت زود رفت و با آنها تجارت کرد و پنج هزار سکّهٔ طلا سود برد.
همچنین آن مردی که دو هزار سکّهٔ طلا داشت دو هزار سکّهٔ دیگر سود آورد.
امّا آن مردی که هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد.
بعد از مدّت زیادی ارباب برگشت و با آنها به تصفیه حساب پرداخت.
کسیکه پنج هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود آمد و پنج هزار سکّهای را هم که سود برده بود با خود آورد و گفت: ‘تو این پنج هزار سکّه را به من سپرده بودی، این پنج هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.’
ارباب گفت: ‘آفرین، ای غلام خوب و امین، تو در امر کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.’
آنگاه مردی که دو هزار سکّهٔ طلا داشت آمد و گفت: ‘تو دو هزار سکّهٔ به من سپردی، این دو هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.’
ارباب گفت: ‘آفرین، ای غلام خوب و امین تو در کار کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.’
سپس مردی که هزار سکّه به او داده شده بود آمد و گفت: ‘ای ارباب، من میدانستم که تو مرد سختگیری هستی، از جاییکه نکاشتهای درو میکنی و از جاییکه نپاشیدهای جمع مینمایی، پس ترسیدم و رفتم سکّههای تو را در زمین پنهان کردم. بفرما، پول تو اینجاست.’
ارباب گفت: ‘ای غلام بدسرشت و تنبل، تو که میدانستی من از جاییکه نکاشتهام درو میکنم و از جاییکه نپاشیدهام جمع میکنم، پس به همین دلیل میباید پول مرا به صرّافان میدادی تا وقتی من از سفر بر میگردم آن را با سودش پس بگیرم. سکّهها را از او بگیرید و به آنکسی که ده هزار سکّه دارد بدهید، زیرا آنکس که دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آنکس که ندارد، حتّی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد. این غلام بیفایده را به تاریکی بیندازید جاییکه گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.’
ممنونم ازتون بابت این فایل های ارزشمند
بلاخره امروز خودمو رسوندم به اخرین فایل هورااااا??
بنام خدا
سلام بچه های سفربه دورامریکا
استاد میدونست عشقش بچه ها رو دوست داره دعوتش کردبه دیدن این شادی لذت بخش وشریکش
کرددراین حس عاشقانه
همانطورکه خانم شایسته عزیزفرمودن زندگی یه بازیه اره وقتی فکرشوکردم واقعاً یه بازی بیش نیست
میشه از سختی ها درس بگیریم، با راحتی هاش شاد باشیم و ازش لذت ببریم.
فقط باید سعی کنیم تو این بازی آدم خوبه باشیم و مؤثر.
شاید مسخره باشه امّا عشق در زندگی ، شبیهترین چیز به خداست، خدایی که دیده نمیشود امّا میدونیم که حضور دارد و هست. اودراین جهان درجسم ما متوّلد میشود ودرهمین جهان روزی جسم میمیرداما اومانند پروانه ای ازاین پیله ای که همان جسم من است جدامیشود وبه دنیایی دیگر ادامه پیدامیکند اوهیچوقت نمیمیردو بی انتهاست ،
انطرفتردرختان سروی رومیبینم که یکدست باسایه های زیبایی نقش بسته ان برزمین
که خبراز سرآغاز شکفتنن میدهند
وچه زیبازمین، پذیرای این سرسبزی است وچه زیبااین درختان قامت بسته اند برای تماشای بهار.
بهار هم با تکیه بر دوشِ درختان معنا یافته و طبیعت بر شانه های درختانست که اینگونه برپا ایستاده اند
وسرسبزی این درختان وچمنهاچقد حسّی روح افزا برما دارد
و درخت، این طراوتِ همیشه جاریِ طبیعت…
باید اینگونه وصفش کنم باقطعه شعری ازبزرگان
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»
ودارم میبینم صد شاخه شعر بر اندامشان و هزاران هزار ترانه ستایش بر شاخه هایشان
درختان نشانه ی سر زندگیست ونشاط و نشان بخشندگی
که دران حضورهمیشه سرسبز خداست
ودر شاخه هایشان موسیقی زیبای زندگی را زمزمه می کنند، خدا را می بینم که در جان هستی، ومرا به خویش می خواند؛ که با یه چشم باز کردن و دیدن و فهمیدن و آن گاه دل سپردن و سجده کردن.
(خدایا شکرت)
انطرف تر کودکانی رومیبینم درحال اب بازی
غرق درعشق خدا متنوع ازهرگونه نژادی اینها همدیگرو نمیشناسند امابدون قضاوت واردبازی میشوند و اینگونه شادی سرمی دهند باهرگونه
ودراین بین به ظاهربزگانی میبینم که اینها دلشون نخواسته هیچ وقت بزرگ شن مانندجسمشان عجب رمز وراضیست برای اصل بودن
برای خالص بودن برای توحیدی ترشدن
این روزا خیلی گفتم بچه ها رو دوست دارم و کاش منم هم بچه باشم و زیاداز این جور حرفا میزنم
اما میبینم ماادم بزرگا فقط حرفش رو میزنیم اما عمل نمیکنیم همین!
اما این روزا اطرافم کسانی هم حضور دارن که واقعا قلبشون کودکانه می تپه مثل خانم شایسته وخیلیای دیگه که من بهشون افتخار میکنم وباید الگوبگیرم
وتصمیم به تغییردیگه روزبه روز دارم مطمئن تر میشم که بین آدم بزرگا نمیشه واقعا زندگی کردیادگرفتم دربین بچه باید زندگی کرد
آخه این زندگی که ما بزرگترا اسمش رو گذاشتیم زندگی فایده نداره پرازمحدودیتهاست
چون توش نه هیجانی هست نه روراستی و صداقتی. البته هستا ولی خیلی خیلی کم.مانندیه چراغ کم نور
من بیشتر می خوام.خیلــــــــــــــــــــــــــــی خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر.ازخداوندم هدایت میخوام که نذارم هیچوقت بزرگ بشم
جسمم بزرگ میشه که بشه بمن چه اماعقلم با تمام منطقی بودنش بچگی میخواد اره دلم بچگی میخواد.
و خدایا شکرت که این روزا درمسیردرست هدایتم کردی وفرصت بچگی کردن و کودک بودن و حس های کودکانه رو خیلی بیشتر از اون خیلیهای اطرافیانم بهم میدی
خدایا با همین قلب کوچکم که خونه خودته میگم: عاشقتم.
وفهمیدم کسانی که ازرفتاربچگانه من بهم بخندن خیلی بزرگن خیلی.یعنی به شدت آدم بزرگن و غرقن در دنیای ادم بزرگا.
وکسانی که عصبی میشن فکر میکنن من میگم بچه باشم که از همه چی سرسری بگذرم.اما نــــــــــــــه
منظور من این نیست.اتفاقا بچه ها از روی هیچ چیز به جز کینه و دروغ و حسادت سرسری نمیگذرن
منم همین رو میخوام.اینکه خدا تو چشمام دیده بشه و لبخندش رو هر روز ببینم.
خدایا من فقط همین رو میخوام و تو بهتر می دونی.
همین
خدایاهمه ی دلایی که کودکن رو دوست دارم خصوصا استاد وخانم شایسته
خدایا دنیا پرازدستان هدایتگر بی نظرتوست
اما این دو عزیزازهمان دستان هدایگتربی نظیرتوان درزندگیم
خدایا هرچی سپاست گویم کم گفتم
خدایاچه زیباست دیدن این شوق کودکانه
که یکی درزیرریزش اب داره باعشق بستی می خوره اره میشود درزیرابم بستی خوردواسه بچه ها هیچی نشد نداره
یکی ازسرکنجکاوی پاشو رو حفرهای اب میزاره که اب نیاد بالا
و یک پدری بچه میشود وبه زبان ان کودک ک همراهش میشود و شادی میکند وخانمهایی رو میبینم بدون هیچ رضایتی ازدیگران راحت وازاد با دوتیکه لباس زیر اخه درپیش چشم اقایون امنیت تا این حد؟؟؟؟؟؟؟؟والاتا این حدش ندیده بودم اما مریم جون نشونم دادخدایا اینا چه باورهایی داشتن ودارن
اما ماچی همه چیو واسه خودمون ناامن ومحدودکردیم که عقده ای بباراومدیم
اونها با رفتاربچگانه درزیر فواره های اب درگروه بچه هابدون هیچ قضاوتی بدون هیچ نگرانی و ترسی با ارامش وامنیتی خاص دارن بازی میکنن ولذت میبرن
اونها هیچ وقت بزرگ نشدن درواقع باباورهای درستشون نخواستن هیچوقت بزرگ شن
کمی جلوتر پسرجوانی رو میبینم درون گهواره درختی
باارامشی خاص دربین هیاهوی بچه ها بهترین جارو انتخاب کرده واسه کتاب خواندن
وچهزیباست این قایم موشک بچه ها درون تونل فلزی اونهاحتی همو نمیشناسن وکلی لذت میبرن وچه زیبا فضای کوچک ودلنوازی هست این پارک مانند کوچکی دل بعضی ازادما که پرازحضورخدا وخیلی هم تروتمیز
بچه هایی که دارن غلط میخورن برفرش زیبای ابریشم سبز
خدایا بی نهایت شکرت زیباییهایت کم نیست
میخوام ازماجرای دیروزم بگم که دختربرادرم ۴سالشه اومدخونمون
ومن دراین بچه متوجه چیزی شدم بنام کمبودعزت نفس
اینجایادحرف استادافتادم که میگفت بچه ها ازهمون سال اول تولدشون توسط والدین دچارکمبودعزت نفس میشن
ومن کاملا دراین بچه دیدم که گفتم برو فلان چیزرو بده به عمو گفت من خجالت میکشم و هرمردی میومداین بچه هراس داشت قایم میشداین تا بزرگ بشه این کمبود روباخودش میکشونه وخدامیدونه چه زندگی رورقم بزنه واسه خودش ومن باخودم گفتم ببین من الان ۳۴سالمه اینطوری بزرگ شدم باکمبود عزت نفس. که داشتن عزت نفس بزرگترین ویتامین تقویت کننده ایمان وخودارزشمندی درونی هست وبهترین تغذیه برای روحم
خدایا این منم زبانم ازشمارش انها ناتوانست وبندمیاد ازوصفشون
شایسته گلم واستاد مهربانم دوستون دارم عاشقتونم
درود بر عزیزانم.
وای خدای من چقدر احساس خوبی پیداکردم بادیدن این فایل چقدر حال دلم خوبه
خدایا شکرت -خدایا شکرت -خدایا شکرت
خدای من بابت اینهمه طبیعت زیبا-اینهمه تکنولوژی-اینهمه صلح وصفا- اینهمه شادی شکرت
خدای من ازاین بابت که در این مدار قرارگرفته ام و میتوانم شاهد این همه احساس خوب باشم شکرت
خدایا شکرت -خدایا شکرت -خدایا شکرت
خانم شایسته مهربان واستاد عزیز واقعا با تک تک سلولهای بدنم ازتون سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتن اینهمه زیبایی که هرروز خوراک فوق العاده عالی وحساب شده ای برای ذهن تک تک اعضای این خانواده دوست داشتنی تدارک میبینید
نمیدونم کی گفته وچرا ما باور کردیم که باید بمیریم وبعد باید برویم به بهشت تا بعدا بفهمیم که خداوند چقدر بخشنده-مهربان-باعظمت-رحیم-رحمان و… است
پس این طبیعت زیبا بااون رنگهای وصف ناپذیر واین همه شادی و لذت واینهمه احساس خوب اسمش چیه
چرا ماباید چشم خودمون رو بایک باور نادرست بر روی اینهمه نعمت وثروت وزیبایی ببندیم که یه روزی بمیریم وبعدش بریم بهشت واونجا اینارو ببینیم
دوستون دارم وبراتون آرامشی فوق تصور آرزومندم
سلام به استاد گرامی و خانواده محترمتون..
امروز بعد از مدت ها برگشتم و نه به خاطر اینکه از حال و هوای سایت دور شدم بلکه یک دوره ی خود سازی بزرگ رو به واسطه ی شما پشت سر گذاشتم و خدارو بابت این موضوع شکر می کنم و چیزی که میتونم بگم اینه که ابتدای کار که باشما اشنا شدم وقایع و احساسات اطرافم نشون میداد که سالها با رویاهام فاصله دارم تا یک سال پیش فهمیدم که فاصله ی من بارویاهام شش ماه هست و اکنون متوجه شدم که فاصلم به کمتر از چند روز رسیده …
بزودی به لطف خدا برمی گردم و با اتفاقات خیلی مثبت تر…
تمام فایلهای سفرآمریکا رو دانلود کردم تا در اسرع وقت ببینم وبرای دیدنش و تهیه محصولات هیجان زده ام باز هم از شما و خانواده محبوب و دوست داشتنی عباس منش (خانوم شایسته و میکائیل عزیز) سپاسگذارم ..
در پناه الله…
سلام بر استاد نازنین و خانم شایسته عزیز ک این زیباییها رو با ما تقسیم میکنه .من چون خودم دارم روی هدایت بشدت کار میکنم هدایت واقعی رو در اینجا دیدم
هدایت یعنی ب جایی هدایت بشی مثل استاد که سراسر زیبایی بود دیدن چمن های بسیار سبز خوشرنگ و بازی کودکانی ک هر لحظه رهای رهان
هدایت یعنی این پارک زیبا ، با حصارهای عالی دور سرسره ک بچه ها با امنیت تموم سوارش بشن
هدایت یعنی اینکه روی اون سکو با آرامش بنشینی و بچه رو بدی دست خدا بعد بچه رو رها کنی تا از اون تپه قل بخوره بیاد پایین و کلی لذت ببره
هدایت یعنی اینکه بچه با بستنی به دست بره زیر آب و بدون اینکه نگران سلامتیش باشی همون بستنی رو بخوره و همیشه سالم بمونه
هدایت یعنی بجایی هدایت بشی که با دیدن آرامش والدین آرام بگیری
هدایت یعنی پیدا کردن جایی زیبا برای بستن ننوت که هم زیبایی ببینی هم فراغ از تمام سروصدای بچه ها اینقدر با خودت در صلح باشی که بتونی آرام باشی و کتاب بخونی
هدایت یعنی ببینی زنی رو که فقط لباس زیر تنشه نگران قضاوت دیگران نیست نیازمند تایید دیگران نیست هر طور ک دوست داره بیرون میاد تا توهم یاد بگیری فقط به فکر احساس خوب باش نظر دیگران برات مهم نباشه
هدایت یعنی اون اپلیکیشنی که به راحتی و بدون هیچ زحمتی هدایتت میکنه به مسیر درست تا بهت بگه به همین اندازه اگر بخدا امید داشته باشی زندگیت گلستان میشه
هدایت یعنی اینکه بچه ها رو ببینی و یاد بگیری مثل بچه ها هر لحظه شاد باشی ، اگر افتادی زودی بلند شی خودت ب تنهایی کافی هستی،همه لذتها رو باهم تجربه کن آب بازی بستنی خوردن بازی با هم سن سالات نگو الان کار دارم وقت تفریح ندارم ، و اینکه هر لباسی تنت باشه برات مهم نباشه چی تنته به رنگش به قیافه لباست نگاه نکنی و فقط فکر این باشی که سریع به هدفت برسی و لذت ببرینگران تایید دیگران نباش ، هر جور دوست داری لذت ببر یا با قل خوردن یا با آب بازی یا سرسره یا پا گذاشتن روی فوواره تا جلوی آب و ببندی و بعد بهش بخندی ، باهمه در صلح باشی فارغ ازاینکه نژادشون چیه سفید یا سیاه – چاق یا لاغر و فقط فکر شادیت باش
هدایت یعنی دیدن زندگی استاد و مریم شایسته ک چون دیدن زیبایی ها عادت روزمره شون شده همش به جاهای زیبا هدایت میشن که بهت بفهمونن بابا الگو میخوای این دو تا همه الگوها رو تو خودشون جا دادن فقط اونا رو ببین و ازشون الگوبرداری کن.
اگر الگوی روابط خوب میخوای این دو تا هستن
اگر الگوی ثروت میخوای زندگی استادت رو ببین
اگر سلامتی میخوای به سلامتی مردمی که مریم شایسته به زیبایی به تصویر می کشونه نگاه کن و تحسینش کن
اگر پول و تفریح میخوای به استادت نگاه کن که چطور هم تفریح میکنه هم پول در میاره،
اگر دنبال دیدن جاهای قشنگ هستی به دستان مریم شایسته خیره شو همه زیبایی ها رو با مهارت تموم ب تصویر می کشونه