https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/10/abasmanesh-19.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-10-29 05:00:442024-09-12 10:08:31سفر به دور آمریکا | قسمت 82
358نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس خدایی که منو می گستراند . سپاس خدایی که هر چه از او بخواهیم او همان را به ما می دهد . و سپاس خدایی که جهان هایش در حال گسترش هست و سپاس خدایی که منو به آسانی ها هدایت می کند …
سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته ی عزیز …
این قسمت فایلو منو نمی دونم چند بار دیدم ولی هر بار با دیدنش یه شگفتی وسیع دارد . یه عالمه درس داره !
قسمت اول فایل وقتی می بینم این همه خانواده با فرزندشون اومدن چنین جایی و دارن لذت می برن !
و هر کسی به کار خودش مشغوله ، بچه ها خودشون مشغولن ، والدین به کار خودشون مشغولن …
و استاد می گن که من وقتی می خواستم بیام اینجا ، در نیمه راه داشتم پشیمون می شدم ولی وقتی زنان و مردان مسن را با سن 70 . 80
سال می بینم به این راه ادامه می دهم …
این فایل ها برای من یه مکاشفه ی درونی هست . چون من وقتی می بینم ، بعد یه عالمه درباره اش فکر می کنم . باورهامو و طرز فکرمو …
واقعا سپاس گزارم که معنای خوشبختی و معنای زندگی در ذهن و روح من دارد گسترش پیدا می کند و به یک تایم و زمان خاص محدود نمی شود …
شاید پیش از این ها برای بودن و لذت بردن از جایی رو کودکی را شایسته نمی دیدم . و یا مادر پدر ها رو محدود می دیدم . و اینکه ما مسئول کودکی شدیم در خیلی زمان ها نباید باشیم . اما حالا دارم خانواده هایی می بینم با کودک پنج ساله اومدن چنین جایی و فرزندشون آزاده و لبه ی پرتگاه دارد بازی می کند . و به هوش فرزندشون اعتماد دارن ، به غریزه ی کودک اعتماد دارن ! و به خدای بالا سر کودک اعتماد دارن !
چقدر من این ایمانو می خواهم و چقدر این ایمان آزادی تو رو بیشتر می کند !
اینکه یک کودک از زمانی که دنیا می آید به خدای خودش وصله ، می دوند چه غذایی بهترینه ! چه زمانی غذا بخورد و یا نخورد !
و الی تا آخر …
و اصلا نیاز به این ندارد که مرتب یک کسی مثل مادر و یا پدر ازش مراقبت کنن …
اصلا اگه جلوی هدایت های خدا بایستی ، باعث خیر نمی شوی ، اگه در فرکانس ترس و اضطراب حرکت کنی ، به جای گسترش جهانت جهانت را محدود می کنی …
باعث می شوی کودک اعتماد به نفسش را از دست بدهد . به توانایی اینکه من می توانم …
من قدرت انجامش را دارم ، خودش را وابسته ی مادر و پدری می بیند و تا بزرگ می شود ، فکر می کند کسی باید باشد تا او بتواند خوشی کند . تا او بتواند کار های شخصی اش را انجام بدهد …
واقعا یکی از خواسته های من از الان اینه که گسترش پیدا کنم …
و به هدایت خدا گوش کنم . از سر راه کودکم کنار بروم و اجازه بدهم هر آنچه خدا برای او صلاح می دوند پیش بیاید ، همان طور که در دنیای خودم این اعتماد را دارم می کنم …
و باور دیگه ای که به شدت منو محدود کرده ، باعث یه عجله ای شده ، اینکه برای لذت بردن از زندگی یه تایم و یه محدود زمان و یه شرایطی هست و چقدر دارد جهانم آسون تر می شود . و چقدر جهانم دارد گسترش بیشتری پیدا می کند ، که نه تنها سن خاصی نیست ، بلکه تا آخرین لحظه نفس کشیدنت وقتی داری در مسیر خدا حرکت می کنی چقدر همه چیز بهتر می شه …
واقعا وقتی شما از افراد مسن فیلم می گیرید ، با حس رضایت قلبی می گم منم می تونم …
منم می توانم حتی 30 سال دیگه چهل سال دیگه این طور قدرت بدنی داشته باشم . و بیام جهان را ببینم و شکر نعمت به جا بیارم …
جهان را بگردم و لذت ببرم . و من می توانم حتی اون موقع از شرایطم بیش تر از الان لذت ببرم …
و جهان چقدر می تواند گسترش پیدا کند …
و نکته ی دیگر عدم وابستگی شما و همسرتان به همه !
من عاشق اینم که بدون وابستگی باشم .وباور کنم هیچ بندی منو به کسی وصل نمی کند و هیچ بندی کسی را به من وصل نمی کند …
من اولین بار اینجا دیدم و بعد در جهان من گسترش یافت که زن و شوهر در کمال اینکه می تونن با هم زندگی کنن ، ولی هر کس مسئول خودشه !
من خودم مسئول شادیم هستم …
من خودم مسئول برآورده کردن نیاز هام هستم …
من خودم مسئول ساختن لحظه های زیبا در زندگیم هستم …
من خودم مسئول ساختن پول برای خودم هستم …
من خودم مسئول ساختن اعتماد به نفس و خود ارزشمندی براز خودم هستم …
و می توان عاشق بود . ولی جاهایی تنها بود …
و از تنهایی لذت برد …
واقعا یکی از خواسته هایم در این سالی که تازه شروع شده ، اینکه از بودن با خودم بیشتر لذت ببرم …
تنهایی هایم بشود برای خودم یک عالمه قدرت ساختن …
توانایی ساختن …
و اینکه بدونم از پس هرکاری بر میایم …
چه مرد باشم و چه زن …
استاد عزیز در فایل قبل گفتید که تجربه ی چنین جا و مکانی چقدر شما را گسترش داده و تو دل ترس رفتن چقدر شما رو وسیع کرده !
و من در مدار شنیدن این حرف ها قرار گرفتم چقدر وسیع و قدرتمند شدم .
واقعا اولین بار چنین موتوری برداری و اولین بار به چنین فضایی بیای چقدر شجاعت می خواهد ، چقدرقلب بزرگی می خواهد ، و چقدر خداوند هدایت می کند . شما در بهترین زمان و مکان با افرادی آشنا شدید و سپس جدا شدید …
واقعا خدا رو شکر که خدا اینقدر در زندگی ما حضور دارد . و حضورش اینقدر برای ما امنه ، همراه با رحمن بودنو و رحیم بودنه …
حضورش برای ما همرا با احساس پرشدگی هست …
این منظره ها و این مکان و زمان فوق العاده اند …
این تنوع برای من فوق العاده هست …
اینکه می بینم جهان فقط یه جهان نیست . جهان ملیون ها جهان را در خودش دارد …
توی این سفر چقدر تنوع را نشون دادید …
چقدر منطقه به منطقه زیبا بود . و واقعا لذت بردم …
با خودم گفتم مهدیه در هر راهی که صلاح می دونی حرکت کن ، و خداوند چقدر حامی هست و چقدر کمک کننده هست در هر مسیری که قدم بگذاری …
واقعا باورهایی که می شه برای این فایل ساخت بی نهایته …
و من خیلی خوشحالم در مدار دیدن این فایل و این صحنه ها هستم …
خدا رو برای تمام زیبایی هایی که دارد در جهان من گسترش پیدا می کند سپای می گم …
سپاس خدایی که منو می گستراند . سپاس خدایی که هر چه از او بخواهیم او همان را به ما می دهد . و سپاس خدایی که جهان هایش در حال گسترش هست و سپاس خدایی که منو به آسانی ها هدایت می کند …
سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته ی عزیز …
این قسمت فایلو منو نمی دونم چند بار دیدم ولی هر بار با دیدنش یه شگفتی وسیع دارد . یه عالمه درس داره !
قسمت اول فایل وقتی می بینم این همه خانواده با فرزندشون اومدن چنین جایی و دارن لذت می برن !
و هر کسی به کار خودش مشغوله ، بچه ها خودشون مشغولن ، والدین به کار خودشون مشغولن …
و استاد می گن که من وقتی می خواستم بیام اینجا ، در نیمه راه داشتم پشیمون می شدم ولی وقتی زنان و مردان مسن را با سن 70 . 80
سال می بینم به این راه ادامه می دهم …
این فایل ها برای من یه مکاشفه ی درونی هست . چون من وقتی می بینم ، بعد یه عالمه درباره اش فکر می کنم . باورهامو و طرز فکرمو …
واقعا سپاس گزارم که معنای خوشبختی و معنای زندگی در ذهن و روح من دارد گسترش پیدا می کند و به یک تایم و زمان خاص محدود نمی شود …
شاید پیش از این ها برای بودن و لذت بردن از جایی رو کودکی را شایسته نمی دیدم . و یا مادر پدر ها رو محدود می دیدم . و اینکه ما مسئول کودکی شدیم در خیلی زمان ها نباید باشیم . اما حالا دارم خانواده هایی می بینم با کودک پنج ساله اومدن چنین جایی و فرزندشون آزاده و لبه ی پرتگاه دارد بازی می کند . و به هوش فرزندشون اعتماد دارن ، به غریزه ی کودک اعتماد دارن ! و به خدای بالا سر کودک اعتماد دارن !
چقدر من این ایمانو می خواهم و چقدر این ایمان آزادی تو رو بیشتر می کند !
اینکه یک کودک از زمانی که دنیا می آید به خدای خودش وصله ، می دوند چه غذایی بهترینه ! چه زمانی غذا بخورد و یا نخورد !
و الی تا آخر …
و اصلا نیاز به این ندارد که مرتب یک کسی مثل مادر و یا پدر ازش مراقبت کنن …
اصلا اگه جلوی هدایت های خدا بایستی ، باعث خیر نمی شوی ، اگه در فرکانس ترس و اضطراب حرکت کنی ، به جای گسترش جهانت جهانت را محدود می کنی …
باعث می شوی کودک اعتماد به نفسش را از دست بدهد . به توانایی اینکه من می توانم …
من قدرت انجامش را دارم ، خودش را وابسته ی مادر و پدری می بیند و تا بزرگ می شود ، فکر می کند کسی باید باشد تا او بتواند خوشی کند . تا او بتواند کار های شخصی اش را انجام بدهد …
واقعا یکی از خواسته های من از الان اینه که گسترش پیدا کنم …
و به هدایت خدا گوش کنم . از سر راه کودکم کنار بروم و اجازه بدهم هر آنچه خدا برای او صلاح می دوند پیش بیاید ، همان طور که در دنیای خودم این اعتماد را دارم می کنم …
و باور دیگه ای که به شدت منو محدود کرده ، باعث یه عجله ای شده ، اینکه برای لذت بردن از زندگی یه تایم و یه محدود زمان و یه شرایطی هست و چقدر دارد جهانم آسون تر می شود . و چقدر جهانم دارد گسترش بیشتری پیدا می کند ، که نه تنها سن خاصی نیست ، بلکه تا آخرین لحظه نفس کشیدنت وقتی داری در مسیر خدا حرکت می کنی چقدر همه چیز بهتر می شه …
واقعا وقتی شما از افراد مسن فیلم می گیرید ، با حس رضایت قلبی می گم منم می تونم …
منم می توانم حتی 30 سال دیگه چهل سال دیگه این طور قدرت بدنی داشته باشم . و بیام جهان را ببینم و شکر نعمت به جا بیارم …
جهان را بگردم و لذت ببرم . و من می توانم حتی اون موقع از شرایطم بیش تر از الان لذت ببرم …
و جهان چقدر می تواند گسترش پیدا کند …
و نکته ی دیگر عدم وابستگی شما و همسرتان به همه !
من عاشق اینم که بدون وابستگی باشم .وباور کنم هیچ بندی منو به کسی وصل نمی کند و هیچ بندی کسی را به من وصل نمی کند …
من اولین بار اینجا دیدم و بعد در جهان من گسترش یافت که زن و شوهر در کمال اینکه می تونن با هم زندگی کنن ، ولی هر کس مسئول خودشه !
من خودم مسئول شادیم هستم …
من خودم مسئول برآورده کردن نیاز هام هستم …
من خودم مسئول ساختن لحظه های زیبا در زندگیم هستم …
من خودم مسئول ساختن پول برای خودم هستم …
من خودم مسئول ساختن اعتماد به نفس و خود ارزشمندی براز خودم هستم …
و می توان عاشق بود . ولی جاهایی تنها بود …
و از تنهایی لذت برد …
واقعا یکی از خواسته هایم در این سالی که تازه شروع شده ، اینکه از بودن با خودم بیشتر لذت ببرم …
تنهایی هایم بشود برای خودم یک عالمه قدرت ساختن …
توانایی ساختن …
و اینکه بدونم از پس هرکاری بر میایم …
چه مرد باشم و چه زن …
استاد عزیز در فایل قبل گفتید که تجربه ی چنین جا و مکانی چقدر شما را گسترش داده و تو دل ترس رفتن چقدر شما رو وسیع کرده !
و من در مدار شنیدن این حرف ها قرار گرفتم چقدر وسیع و قدرتمند شدم .
واقعا اولین بار چنین موتوری برداری و اولین بار به چنین فضایی بیای چقدر شجاعت می خواهد ، چقدرقلب بزرگی می خواهد ، و چقدر خداوند هدایت می کند . شما در بهترین زمان و مکان با افرادی آشنا شدید و سپس جدا شدید …
واقعا خدا رو شکر که خدا اینقدر در زندگی ما حضور دارد . و حضورش اینقدر برای ما امنه ، همراه با رحمن بودنو و رحیم بودنه …
حضورش برای ما همرا با احساس پرشدگی هست …
این منظره ها و این مکان و زمان فوق العاده اند …
این تنوع برای من فوق العاده هست …
اینکه می بینم جهان فقط یه جهان نیست . جهان ملیون ها جهان را در خودش دارد …
توی این سفر چقدر تنوع را نشون دادید …
چقدر منطقه به منطقه زیبا بود . و واقعا لذت بردم …
با خودم گفتم مهدیه در هر راهی که صلاح می دونی حرکت کن ، و خداوند چقدر حامی هست و چقدر کمک کننده هست در هر مسیری که قدم بگذاری …
واقعا باورهایی که می شه برای این فایل ساخت بی نهایته …
و من خیلی خوشحالم در مدار دیدن این فایل و این صحنه ها هستم …
خدا رو برای تمام زیبایی هایی که دارد در جهان من گسترش پیدا می کند سپای می گم …
خدا رو سپاس گزارم…
خدا رو سپاس گزارم …