سفر به دور آمریکا | قسمت 82 - صفحه 26

358 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سپاس خدایی که منو می گستراند . سپاس خدایی که هر چه از او بخواهیم او همان را به ما می دهد . و سپاس خدایی که جهان هایش در حال گسترش هست و سپاس خدایی که منو به آسانی ها هدایت می کند …

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته ی عزیز …

    این قسمت فایلو منو نمی دونم چند بار دیدم ولی هر بار با دیدنش یه شگفتی وسیع دارد . یه عالمه درس داره !

    قسمت اول فایل وقتی می بینم این همه خانواده با فرزندشون اومدن چنین جایی و دارن لذت می برن !

    و هر کسی به کار خودش مشغوله ، بچه ها خودشون مشغولن ، والدین به کار خودشون مشغولن …

    و استاد می گن که من وقتی می خواستم بیام اینجا ، در نیمه راه داشتم پشیمون می شدم ولی وقتی زنان و مردان مسن را با سن 70 . 80

    سال می بینم به این راه ادامه می دهم …

    این فایل ها برای من یه مکاشفه ی درونی هست . چون من وقتی می بینم ، بعد یه عالمه درباره اش فکر می کنم . باورهامو و طرز فکرمو …

    واقعا سپاس گزارم که معنای خوشبختی و معنای زندگی در ذهن و روح من دارد گسترش پیدا می کند و به یک تایم و زمان خاص محدود نمی شود …

    شاید پیش از این ها برای بودن و لذت بردن از جایی رو کودکی را شایسته نمی دیدم . و یا مادر پدر ها رو محدود می دیدم . و اینکه ما مسئول کودکی شدیم در خیلی زمان ها نباید باشیم . اما حالا دارم خانواده هایی می بینم با کودک پنج ساله اومدن چنین جایی و فرزندشون آزاده و لبه ی پرتگاه دارد بازی می کند . و به هوش فرزندشون اعتماد دارن ، به غریزه ی کودک اعتماد دارن ! و به خدای بالا سر کودک اعتماد دارن !

    چقدر من این ایمانو می خواهم و چقدر این ایمان آزادی تو رو بیشتر می کند !

    اینکه یک کودک از زمانی که دنیا می آید به خدای خودش وصله ، می دوند چه غذایی بهترینه ! چه زمانی غذا بخورد و یا نخورد !

    و الی تا آخر …

    و اصلا نیاز به این ندارد که مرتب یک کسی مثل مادر و یا پدر ازش مراقبت کنن …

    اصلا اگه جلوی هدایت های خدا بایستی ، باعث خیر نمی شوی ، اگه در فرکانس ترس و اضطراب حرکت کنی ، به جای گسترش جهانت جهانت را محدود می کنی …

    باعث می شوی کودک اعتماد به نفسش را از دست بدهد . به توانایی اینکه من می توانم …

    من قدرت انجامش را دارم ، خودش را وابسته ی مادر و پدری می بیند و تا بزرگ می شود ، فکر می کند کسی باید باشد تا او بتواند خوشی کند . تا او بتواند کار های شخصی اش را انجام بدهد …

    واقعا یکی از خواسته های من از الان اینه که گسترش پیدا کنم …

    و به هدایت خدا گوش کنم . از سر راه کودکم کنار بروم و اجازه بدهم هر آنچه خدا برای او صلاح می دوند پیش بیاید ، همان طور که در دنیای خودم این اعتماد را دارم می کنم …

    و باور دیگه ای که به شدت منو محدود کرده ، باعث یه عجله ای شده ، اینکه برای لذت بردن از زندگی یه تایم و یه محدود زمان و یه شرایطی هست و چقدر دارد جهانم آسون تر می شود . و چقدر جهانم دارد گسترش بیشتری پیدا می کند ، که نه تنها سن خاصی نیست ، بلکه تا آخرین لحظه نفس کشیدنت وقتی داری در مسیر خدا حرکت می کنی چقدر همه چیز بهتر می شه …

    واقعا وقتی شما از افراد مسن فیلم می گیرید ، با حس رضایت قلبی می گم منم می تونم …

    منم می توانم حتی 30 سال دیگه چهل سال دیگه این طور قدرت بدنی داشته باشم . و بیام جهان را ببینم و شکر نعمت به جا بیارم …

    جهان را بگردم و لذت ببرم . و من می توانم حتی اون موقع از شرایطم بیش تر از الان لذت ببرم …

    و جهان چقدر می تواند گسترش پیدا کند …

    و نکته ی دیگر عدم وابستگی شما و همسرتان به همه !

    من عاشق اینم که بدون وابستگی باشم .وباور کنم هیچ بندی منو به کسی وصل نمی کند و هیچ بندی کسی را به من وصل نمی کند …

    من اولین بار اینجا دیدم و بعد در جهان من گسترش یافت که زن و شوهر در کمال اینکه می تونن با هم زندگی کنن ، ولی هر کس مسئول خودشه !

    من خودم مسئول شادیم هستم …

    من خودم مسئول برآورده کردن نیاز هام هستم …

    من خودم مسئول ساختن لحظه های زیبا در زندگیم هستم …

    من خودم مسئول ساختن پول برای خودم هستم …

    من خودم مسئول ساختن اعتماد به نفس و خود ارزشمندی براز خودم هستم …

    و می توان عاشق بود . ولی جاهایی تنها بود …

    و از تنهایی لذت برد …

    واقعا یکی از خواسته هایم در این سالی که تازه شروع شده ، اینکه از بودن با خودم بیشتر لذت ببرم …

    تنهایی هایم بشود برای خودم یک عالمه قدرت ساختن …

    توانایی ساختن …

    و اینکه بدونم از پس هرکاری بر میایم …

    چه مرد باشم و چه زن …

    استاد عزیز در فایل قبل گفتید که تجربه ی چنین جا و مکانی چقدر شما را گسترش داده و تو دل ترس رفتن چقدر شما رو وسیع کرده !

    و من در مدار شنیدن این حرف ها قرار گرفتم چقدر وسیع و قدرتمند شدم .

    واقعا اولین بار چنین موتوری برداری و اولین بار به چنین فضایی بیای چقدر شجاعت می خواهد ، چقدرقلب بزرگی می خواهد ، و چقدر خداوند هدایت می کند . شما در بهترین زمان و مکان با افرادی آشنا شدید و سپس جدا شدید …

    واقعا خدا رو شکر که خدا اینقدر در زندگی ما حضور دارد . و حضورش اینقدر برای ما امنه ، همراه با رحمن بودنو و رحیم بودنه …

    حضورش برای ما همرا با احساس پرشدگی هست …

    این منظره ها و این مکان و زمان فوق العاده اند …

    این تنوع برای من فوق العاده هست …

    اینکه می بینم جهان فقط یه جهان نیست . جهان ملیون ها جهان را در خودش دارد …

    توی این سفر چقدر تنوع را نشون دادید …

    چقدر منطقه به منطقه زیبا بود . و واقعا لذت بردم …

    با خودم گفتم مهدیه در هر راهی که صلاح می دونی حرکت کن ، و خداوند چقدر حامی هست و چقدر کمک کننده هست در هر مسیری که قدم بگذاری …

    واقعا باورهایی که می شه برای این فایل ساخت بی نهایته …

    و من خیلی خوشحالم در مدار دیدن این فایل و این صحنه ها هستم …

    خدا رو برای تمام زیبایی هایی که دارد در جهان من گسترش پیدا می کند سپای می گم …

    خدا رو سپاس گزارم…

    خدا رو سپاس گزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: