سفر به دور آمریکا | قسمت 89 - صفحه 11

دیدگاه آقا محمد رضا منو منقلب کرد

من نشستم اینجا و مات و مبهوت به ضفحه گوشیم نگاه میکنم نمیدونم چی میخوام بنویسم فقط اشک تو چشمام جمع شده و چون تو محیط عمومی ام نمیشه بزنم زیرگریه یه چیزی توی دلم داره داد میزنه یه چراغی روشن شد برای قلبم. خدای من چند روزه پشت سر هم دارم نگاه میکنم سفرنامه رو و دنبال یه کلیدی ام که اینجا گرفتمش اینجا قلبمو لرزوند و انگشتام. بعد این همه جلسه شروع کردند به نوشتن. من منی که ادعای باورای توحیدی دارم کجای داستانم خدای من چه رنج و. لذت فوق العاده ای. دقیقا مرگ هرروز داره رخ میده برای همه اگر به خودمون نجنبیم. داشتم در مورد اولویت های زندگیم این چند مدت فکر. میکردم و چقدر خدای مهربونم هدایتم کرد یه این کامنت اخه زمانبدیت مختض خودته و و. بس. داشتم میخوندم قسمت روابط که گفتند از ابتدا ذهنیتم. بر این بود کامنت یه خانومو دارم. مبخونم بعد متوجه شدم. نه آقا هستند یه لحظه گفتم وای خدای من ایشون آقاس سمیه بیا ببین دنیا پر هست از پسرای توحیدی که واقعا همونی ان. کت تو همیشه کاغذ پر میکنی و. مینویسی ولی باز دوروبرت پر هستن از روابط نادرست دوباره یاور کمبود میاد روی سطح. این فایل رو. بارها و. بارها دیدم. چون از عمق وجودم. عشق بین استاد و خانم شایسته رو تحسین کردم. و باز متوجه شدم این سایت هم پر هست از همون دختر و. پسرای توحیدی و فوق العاده خدای من یاور کمبودم رخت بست و. رفت. تو همین وضعیت بودم که همکارم اومد و گفت بیا یه رنگو انتخاب کن یه لحظه جا خوردم کفتم شوخی میکنی باعام گفت نه میخام فالتو بگم. اخه من به فال اعتقادی ندارم و خب رو بحث. فانش بود و تا به حال رخ ندادهدبود و بعد برام اورد که اره همچین رابطه ای ممکنه و قلبت کامل و… و نیت من کاملا روی روابط بود. من خیلی خودمو بسته بودم که نه اولویتم کارمه کارمه و واقعا چند روزه که به تعادل و. اولویت بندی و ایا اینکه کی وقتشه فکر. میکردم اینجوری هدایت شدم. خداجانم با من داری چ کار میکنی. چقدر خوبه که آقایون فوق العاده زیادن. خدای من عاشقتم. یا تمام وجودم. از همتون تشکر میکنم. دنیا دنیای فراوانیست. چقدر خوشیختم همچین دوستان خارق العاده ای دارم

خدایا شکرت که چشمانم را گشودی و گوش هایم. را شنوا کردی تا ببینم و. بشنوم الهاماتت را با چشم. دل…