سفر به دور آمریکا | قسمت 93 - صفحه 11

322 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هستی گفته:
    مدت عضویت: 2274 روز

    سلام به استاد عباس منش دوست داشتنی و بانو مریم شایسته بی نظیر و تمام هم خانواده ای های عزیزم.راستش دلم نیومد که از تاثیر این سفرنامه ی خارق العاده بهتون نگم.برام شبیه یه معجزه س! من هر شب یکی از فایل های سفرنامه رو میبینم و بعد می خوابم و فرداش یه روز عالی میشه! پر زیبایی و اتفاقات خوب! نمی تونم بیان کنم چقدر ازتون بابت این فایل ها سپاس گذارم!فایل هایی که با دیدنشون اشک از چشمام جاری میشه به خاطر دیدن دنیایی تا این حد زیبا تا این حد پر از فراوانی تا این حد…

    تا بینهایت ها بابت زحمتی که می کشید و این فایل ها رو آماده می کنید سپاسگزارم.?سپاسگزارم ، سپاسگزارم ، سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمدامین سهرابی گفته:
    مدت عضویت: 2734 روز

    سلام به مریم خانوم به استاد نازنینم به مایک قدبلند و تمام مهمونها و تمام اعضای خانواده خودم

    همه تون رو میبوسم

    وقتی این فایل دیدم چقدر از سادگی مهمونیها لذت بردم اینکه خیلی راحت و بی شیله پیله میشه مهمونی گرفت اینکه میزبان همه ش توی آشپزخانه نباشه و نخواد اون همه صور و سات چید برای یه مهمونی دورهمی

    بذارید داستان خودم اینجا بگم

    من خودم همیشه دوست داشتم مهمونی هایی که میرم یا مهمون برام میاد رو همینجوری ساده بگیرم بیشتر جاهایی که میرم میزبان کلی خودش تو زحمت میندازه و حداقل دو نوع غذا اماده میکنه حتی من هم که میزبان هستم راحت نیستم الان چرای این موضوع میگم

    چون وقتی که اون شخصی که من مهمانش بودم بخواد بیاد خونه من و مهمان من بشه من هم باید با همون شرایط ازش پذیرایی کنم و قبلا به خاطر همین موضوع اصلا دوست نداشتم مهمون داشته باشم و کسی خونمون بیاد از اونجا هم که من بچه روستا هستم خونه ما هم مثل خونه عموی استاد عیدها پر از مهمون می شد . از همه شهرستانها برامون مهمون میومد و کلا عید ما در پذیرایی از مهمونامون میگذشت

    توی این همه باور مخربی که من ساختم یه باور خیلی خوب هم ساختم

    یادمه یه روز توی برنامه های تلویزیون یک خانم روسی با یک آقای ایرانی ازدواج کرده بود مجری ازش پرسید کدوم خصوصیت ایرانی ها رو دوس نداری؟؟؟؟

    اون خانم روسی خیلی سریع گفت تعارف کردن

    از اینکه تعارفات بیجا می کنند سر سفره و کلا خیلی تو مهمونیهاشون راحت برخورد نمی کنند

    این جمله باعث شد من یواش یواش تعارف توی کارهام توی مهمون دعوت کردنهام حتی توی پذیرش مهمونام رو بذارم کنار

    بقول استاد حتی این کار هم به صورت تکاملی انجام دادم

    الان تمام دوستام من رو یه آدمی می شناسند که با هیچ کس تعارف ندارم توی مهمونی ها نباید برای من خیلی به زحمت بیفتند و در مقابل هم که با من هستند من همه چیز رو ساده میگیرم

    بارها شده که اونها از این سادگی و از با من بودن و سبک من تعریف و تمجید کردند و اگر با بقیه هم تعارف دارند به من که میرسند همه چیز ساده میشه و در این زمینه به خودم میبالم.

    در مورد شاد بودن هم دقیقا این اتفاقات برای من هم رخ داده. چون من کلی آدم شادی هستم حتی توی بدترین شرایط هم دارم به موضوع به صورت فان نگاه می کنم و می خندم و همیشه بقیه این خصلت من رو سرکوب می کردند و خانواده م که کلا به من می گفتن تو چرا همه ش می خندی و اجازه شاد بودن به من نمی دادند

    چه راحت و ساده جهان هم من رو خیلی راحت توی ۱۶ سالگی از خانواده م جدا کرد و برد جایی که همیشه شاد باشم

    توی خوابگاه توی دوران تحصیلم و همیشه در همه حال من لذت میبردم از این شادی و آزادی

    ۱۴ سال توی خوابگاه ها بودم به دور از خانواده و چقدر زمانهایی که آزاد بودم و خودم بودم میتونستم با آزادی کامل شاد باشم

    همیشه میگفتم چرا به من اجازه شادی نمیدن؟؟

    همیشه زن عموم میگفت پسر تو چرا اینقدر نیشت بازه(همیشه لبخند قشنگی رو لبهام بود)

    و من بیشتر می خندیدم و میگفتم آخه من نخندم کی بخنده

    براتون لبخند همیشگی آرزومندم

    شاد باشید مریم خانوم و استاد نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مجتبی اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 3112 روز

    سلامی مجدد به خانواده عزیزم . .چه قدر همه چی ساده اما پر از عشق بود .از لحضه حرکت کردن از خونه با بنز کروک و دیدن هوای به این باحالی خیابانون های زیبا .واون خانمی که فکر کنم نوهاش بودن داشت کنار چهارراه باهاشون میرقصید .پیش خودش نمیگفت وای بچه ها نرقصید زشته .پیش خودش نگفت من که سنم رفته بالا مردم چ میگن انگار توی این شهر وکشور فقط مردم فقط دلشون رقص میخواد مکان وزمان نمیشناسه هرکی دلش رقص شادی میخواد کار به نگاه دیگران نداره که کسی نگاهشون میکنه ی نه .داخل اون سوپر مارکت چه قدر میوهای زیبایی بودن از جفت هر میوه رد میشدی میگفت بیا منو بخور اینقدر که زیبا بودن خدایا شکرت .از مهانی خودمونی ودور همی که نگم غذاهاو میوها مخصوصا .اون توت فرنگی کنار پنجره .چقدر باحال بود آدم دوس داشت توت فرنگی رو بردار همیطور خالی خالی همشور بخور ???.چقدر همه باهم راحت بودن از لحضه ورود که خیلی راحت همه همدیگه رو با عشق بغل میکردن انگار که ن انگار واقعا شاید باورتون نشه وقتی من این صحنه ها رودیدم گفتم خدایا ببین چقدر با هم راحتن چقدر احساس یکی بودن میکنن .من اول فکر آقای چاره ساز آمریکایی .بعد ک فارسی حرف زدن خیلی لذت بردم ایقدر فضا خوب که فکر کردم توی اون جمع نشستم روی مبل ماساژور سیاه کنار پنجره دارم توت فرنگی میخورم ومیخندیم قشنگ خودم توی اون فضا حس کردم .از همه جالب تر خانم چاره ساز که غذاهای ایرای رو دوس داشت و دوس داشت فارسی یاد بگیره .خداروشکر .خیلی وقت ها شب ها شده خواب شما رو میبینم استاد عزیز .خواب مایک .خانم شایسته که پیش شما هستم اومدم و مهمان شما هستم توی پارادایس.دارم اون زیبایی که توی فایل ها دیدم رو دارم به چشمم میبینم .واون روز حتما میاد خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2476 روز

    سلام

    خیلی از دیدن این قسمت لذت بردم

    من هم مهمونی رو ساده تر از اونی که اینجا مرسومه دوست دارم ولی نمیخوام ویژگی های مهمونی استاد و خانم شایسته رو توصیف کنم. دوستان خیلی خوب به همه ی نکات اشاره کردن.

    اومدم بگم پیام اصلی این ویدیو از نظر من «سادگی» نبود، بلکه «سبک شخصی» بود. این مهمونی ساده و صمیمی رو میبینم و میگم به به! اما لازم نیست من «عین» استاد و خانم شایسته مهمونی بگیرم. من هم باید هر چیزی که دوست دارم و باهاش راحتم رو انتخاب کنم. همونطور که استاد و عزیز دلشون همون چیزی رو که دوست دارن و براشون راحته انتخاب میکنن.

    من اگر بخوام واسه مهمون غذا بپزم از مادرم که به روش مرسوم ایرانی مهمونی میگیره ساده تر برگزار میکنم چون اینجوری دوست دارم. اما ممکنه یک نفر عااااااشق آشپزی باشه و دلش بخواد چهار نوع غذای مفصل با تزئینات خاص درست کنه. اگر ازش لذت میبره و راحته هیچ اشکالی نداره که این کار رو بکنه. توی کامنتها معمولا چهره های بی آرایش یا کم آرایش شده ستایش میشن اما من معتقدم اگر کسی «دوست داره آرایش کنه» و از این کار لذت میبره و ارایش کردنش ناشی از کمبود اعتماد به نفس نیست، هیچ اشکالی نداره که آرایش کنه. نه همه ی میزهای رنگارنگ مهمونی برای جلب توجه بیمارگونه ست نه همه ی صورتهای آرایش شده به خاطر کمبود عزت نفسه! (و برعکس) حواسم باشه آدما رو تو ذهنم اینجوری دسته بندی نکنم: ساده ها خوبن بقیه بدن!

    به نظرم آدمها رنگارنگن و زیاد قابل دسته بندی شدن نیستن.

    سبک شخصی مهمه و موضوع یک فصل از کتاب استاد هم هست. کتاب رویاهایی که رویا نیستند.

    مثلا سبک شخصی من اینه که غذا رو توی ظرف های خوشرنگ و قابل شست شو سرو کنم تا هم زباله ی پلاستیکی کمتر باشه هم اینکه زیباتر باشه. اینکه من دوست دارم ظرف زیبا انتخاب کنم به خاطر اینه که من عاشق رنگها و طرحها هستم و برام «لذت بخشه» و چه چیز مهمتر از لذت بردن؟ من باید خودم باشم نه کپی استاد و خانم شایسته. من سعی میکنم سبک خودم رو بهتر بشناسم و خودمو سانسور نکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    محمد عسکری گفته:
    مدت عضویت: 3027 روز

    بنام خداوند هدایت گر

    سلام به استاد خوبم خانم شایسته عزیزام و همه دوستان و همسفرای خوبم

    واقعا فایل بینظیری بود و برای من کلی درس های بسیار خوب داشت

    مهم ترین درسی که برای من داشت تکه یی بود که با دوست تون فارسی صحبت کردید و دوستاتون یه سری خاطرات درباره پدرشون صحبت میگفتن و اینکه همون شرایطی که توی ایران داشتند و باعث شدن که مهاجرت کنند و شما هم استاد به این نکته اشاره کردید خیلی لذت بردام واینکه پدر خویش باش مادر خویش باش برادر و خواهر خویش باش و اینکه اعلان توی امریکا هستند و شرایط خوبی دارند چون که منم در استانه تصمیم برای مهاجرت هستم واقعا این بنظیر هستکه من در زمان درست اش و موقعه ای واقعا به این اگاهی این فایل نیاز داشتم دیدام اش .

    خداوندا را صد هزار مرتبه شکر که اینقدر زیبا و عالی از طریق بینهایت دستان اش مرا هدایت میکند بینهایت سپاسگذارم و از اینکه من هدایت شدام به این مدار مثبت و مدار که رد پای از خداوند درش هست

    و از شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز هم بینهایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3719 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان و هدایتگر

    سلام به همه هم سفر های نازنین و دوست داشتنی .

    مریم جان ابتدا خیلی خیلی ازت تشکر میکنم که با آموزه هات داری هر روز زندگی رو برای من راحت و راحت تر میکنی .چه جوری ? الان میگم برات ..?

    قبلنا وقتی من میخواستم مهمون دعوت کنم مثلا یکی از برادرها یا خواهرهام رو .همسرم میگفت که حتما غذا غذای خونگی باشه .و اینکه پیشنهاد میداد تو که داری این زحمت رو میکشی بگو خواهر و برادرای دیگت هم بیان که یه بار زحمتت بشه .منم ناچار قبول میکردم .و از صبح زود تو آشپزخونه بودم تا مهمونا بیان و برن .فقط اونقدر میفهمیدم که زمانی که میرسن یه خوش آمدگویی و احوال پرسی میکردم و دوباره میرفتم آشپزخونه تازه موقع صرف شام هم نمیتونستم بشینم کنار مهمونام .چون همش نگران که مبادا چیزی کم و کسر باشه .خلاصه بعد از رفتن مهمونا دیگه جون نداشتم ظرفهای چای و شیرینی و میوه رو بشورم .همسرم زحمتش رو میکشید و من دور از جون شما مثل جنازه میوفتادم تا فردا ظهر میخوابیدم .و دفعه بعد نوبت خانواده ی همسرم میشد و دوباره این پروسه تکرار میشد و این شیوه مهمونیها باعث شده بود که هم خودم ,هم همسرم و هم بچه هام از مهمونی رفتن و مهمونی دادن زده بشیم.

    مهمونی ها ی ما همراه با عذاب بود .انگار فقط وظیفه ای بود و باید انجام میشد .دخترم میگفت مامان مهمونیهای ما فقط شده خوردن و هیچ نکته ی مثبتی من توش نمیبینم .تازه بدی مهمونیهای ما اینه که چون شام هست و کلی تدارک میبینید و مهمون ناچار که بخوره و سریع پشت هم میوه ,شیرینی و….

    مهمون با معده ی سنگین میره میخوابه و اضافه وزن و ناراحتیهای گوارشی هم میگیره ?

    عذاب میکشیدم و راهی پیدا نمیکردم .اگر به همسرم میگفتم که این طور مهمونیها رو دوست ندارم از من دلخور میشد و میگفت تو معاشرت رو دوست نداری ?

    خلاصه توجه به نکات منفی کافیه .باید میگفتم دیگه تا بدونید از کجا به کجا رسیدم .?

    با یادگیری آموزه های استاد و مریم گلی نازنیین و دیدن شیوه زندگی این دو عزیز به سبک ساده و شخصی خودشون .و توجه مداوم به این نکات .جهان منو به جایی رسونده که الان خبری از اون مهمون بازی ها نیست .الان با کسانی که رفت و آمد داریم که هم فرکانس خودم هستن و وقتی دعوت میشیم یا دعوت میکنم .به سادگی یا همسرم از بیرون غذا تهیه میکنه یا خودم غذای راحتی میزارم .تازه اکثرا هم میگن شب باید سبک بخوریم .و اول که میرسن میوه و چای و شیرینی رو رو میز چیدم آماده و .میبینم که کلی زمان دارم که با مهمونام بشینم و صحبت کنم

    حرف ها و صحبت ها کلی تغییر کرده .حالا دیگه بیشتر داستان میگیم و میخندیم .از تجربه های زیبای زندگیمون .یا اینکه برنامه سفر میچینیم و خلاصه خوش میگذره و قابل مقایسه با قبل نیست و این هم بگم که برام خیلی جالب شده که اکثر دعوت میشم .همه دوست دارن ما بریم خونشون ??

    مریم بانو جان الان حالم خیلی خوبه .وقتی زندگی رو راحت میگیرم احساس میکنم واقعا دارم زندگی میکنم .و این خیلی زندگیم رو لذت بخش کرده .بازم ممنون از اینکه سخاوت به خرج میدی و از نکات خوب زندگیت برامون میگی .

    حالا بریم سراغ نکته های قشنگ و زیبای این قسمت که خواهر قشنگم زحمت کشیدن برامون تهیه کردن .

    به به بازم ویوی زیبای خونه ی تمپا .رودخونه ی زیبا .ساختمونهای بلند و شیک ,آسمان صاف و دل انگیز .همه جا دیدنی و زیباست .واقعا لذت بردم وقتی گفتین الان ساعت سه و ساعت شش مهمونا میان و شما تازه داشتید میرفتید خرید .قبلنای من اگه بود دو روز قبل از مهمونی استرس من شروع میشد ??استاد ماشینت حرف نداره خیلی خفنه .

    ویوی ساختمونا ,آسمون با اون ابرای پفکی شکل خیلی خیلی قشنگ بود .منو به وجد آورد با شنیدن آهنگ خدا هست و خدا هست حامد همایون بینظیر شده بود .

    چهره ی استاد با اون لبخند دلنشین و گفتن عاشقتم به عزیز دل که شده درمان همه دردهام .کیف میکنم به خدا از این همه محبت و صمیمیت بین شما .

    فروشگاههای مدرن هم نشون از فراوانی نعمت و ثروت برام .واقعا کار روبه بهترین شکل برای مردم راحت کرده .خدایا صد هزار مرتبه شکرت که جهان هر روز به سمت راحتی و آسایش میره .

    چه موتور زیبایی .چه گلدون و گل زیبایی .خونه استاد پر از سادگیه .حتی دکور خونش هم چیزیه که ازش استفاده میکنه .تحسینتون میکنم .به خدا عشقید .

    بله مهمونا از راه رسیدن .به به چه خانم و آقای خوش تیپ و خوش رو .چه خوش آمد گویی گرم و صمیمی .من عاشق آدم هایی هستم که به خودشون و صاحب خونه ارزش قایل میشم و با ظاهر آراسته و تمیز میرن مهمونی .و زیباییشون صد چندان میشه .من انگلیسی بلد نیستم ولی متوجه شدم که استاد و مریم جان از بدو ورود مهموناشون شروع کردن توجه به نکات مثبت و تعریف از ظاهر زیبای مهموناشون .این هم یه درس .

    معلومه مهموناشون خیلی براشون عزیزن که استاد لحظه اول یه عکس یادگاری میندازه .

    دیدن بچه ها استاد با اومدن مایک سریع اومد وسایل رو از دست مایک گرفت و شروع کرد به تعریف از پسرش .این یعنی عزت نفس بچه رو بالا بردن .اینم یه درس دیگه .

    استاد عجب حرفه ای قولنج مایک رو شکوندی .?

    به به نوبت مهمون دیگه هم رسید .یه خانم با نژاد سیاه پوست زیبا .با موهای فر و خوش رنگ .با چهره ی خندان و جذاب .چقدر صمیمی با همه حال و احوال میکرد .معلوم بود همه از حضور هم در کنار یکدیگه حسابی لذت میبردن .

    از حرف زدن مایک خیلی لذت بردم .از موضوع چشم زخم لذت بردم .از چیدمان میز شیک و ساده مریم جان لذت بردم و درسها گرفتم .از راحتی صاحبخونه و مهمونها لذت بردم .از شنا رفتن استاد کلی لذت بردم که رو دست قهرمان زد ?

    از شوخ طعبی آقای چاره جو و داستان پدرشون لذت بردم و چه نتیجه عالی گرفت استاد از اون داستان .و گفتن که اون سختیها باعث شده که تو الان کلی موفقیت کسب کردی .این هم یه درس دیگه .?چقدر عالی بود که خانم چاره جو معلم سابق مایک بوده و الان دوستای صمیمی شدن .و صحبت کردن فارسی خانم چاره جو که خیلی خوب بود مخصوصا اونجا که گفتن انشالله همش درست میشه .کیف کردم .تکیه کلام استاد و حتماآقای چاره جو هست .مریم عزیزم و استاد خوبم انشاالله که همیشه در کنار دوستاتون شاد و خوشحال باشید .

    و اینم بگم مریم جان با دیدن این قسمت امروز تصمیم گرفتم که با یکی از همسایه هام که یه خانم باشخصیت و مهربان و ثروتمندی هست معاشرت کنم و میخوام قدم اول رو خودم بردارم .الان ساعت یازده ظهر میرم کمی خرید میکنم و بعد از ظهر دعوتش میکنم بیاد پیشم تا باهم بیشتر آشنا بشیم .میدونم که درسهای زیادی هم از این خانم یاد میگیرم .

    بازم مثل همیشه گل کاشتی مریم بانوی قشنگم .هر آنچه که زیباست برای تو ماه بانوی زیبااااااااا..??

    یاحق….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فرشته فرشته گفته:
    مدت عضویت: 3609 روز

    سلام

    این قسمت سفرنامه برایم همچون مراقبه ای بود که مرا از جهان دردها بیرون کشاند برای لحظاتی در لحظه حضور پیدا کردم و فارغ از همه چه کنم چه کنم ها فقط در آن مهمانی حاضر بودم داشتم فکر میکردم اقای چاره جو چه قدر انرژی مثبت دارد وهمسرش چه قدر زن با کاریزما و متینی است داشتم فکر میکردم آن یکی خانم مهمان چه قدر چهره معنوی دارد که اتفاقا از مسائل معنوی هم حرف زد. البته تمام اینها در ناخودآگاه من میگذشت داشتم فکر میکردم اگر من هم بتوانم هم پدر خودم باشم هم مادر و هم خواهر برادر برای خودم چه کار میکردم؟؟؟؟؟؟

    چه قدر باید قوی باشم برای همه اینها و حالا تمام صورتم پر از اشک هست شاید نتوانم این اشکها را درک کنم و از نظرم مسخره باشد این همه احساساتی شدنم فقط برای یک فیلم از یک مهمانی نمیدانم ……..نظر شما چیست؟

    هنوز دارم تلاش میکنم یاد بگیرم در زندگی اولویت با لذت است اما مدام باید دست خودم را بگیرم و مدام باید از خودم مراقبت کنم گاهی وحشت زده میشوم گاهی زمین میخورم ولی این اگاهی باعث معجزات کوچک و بزرگی در زندگی ام شده مثلا تصویرسازی ذهنی باعث شدبعد از سالها صورت پرجوش حالا دیگران بگویند چه قدر پوستت تغییر کرده و خوب شده.مثلا با وجود مشکل بیکاری خیلی خیلی تغییر کرده ام آرام شده ام.گاهی از خودم میپرسم پس مرز تلاش و ساده گرفتن کجاست ؟؟ آیا همه اینها باعث نمیشود از نهایت تلاشم استفاده نکنم منظورم نهایت تلاش هوشمندانه است. هنوز در تشخیص این مرز مشکل دارم جدیدا وقتی کاری سخت میشود رهایش میکنم و این حس خوبی ندارد اما وقتی میبینم سخت شده دیگر نمیتوانم ادامه دهم .

    آیا این تئوری که همه چیز باید ساده باشد باعث فرار از پیچیدگی ها نمیشود؟؟؟پس چرا برای من شده .

    میدانم که وقتی چیزی سخت میشود باید به نقطه اتصال خود بازگشت و به منبع وصل شد اما خب واقعا گاهی این اتفاق و این اتصال رخ نمیدهد و آنجاست که فرار میکنم .

    به هرحال سپاسگزار خداوندم که اینجا مکان مقدسی است که دور هم جمع میشویم و سعی میکنیم ابراهیم خانواده و فامیل خودمان باشیم سعی میکنیم 20سال 30سال 40سال یا بیشتر و کمتر گذشته خود را زیر سوال ببریم خودمان را و تمام وجود خودمان را زیر سوال ببریم و هرجا نیاز داریم بتی را بشکنیم این کار را بکینم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فرخ لقا گفته:
      مدت عضویت: 2694 روز

      سلام دوست عزیز

      ببخشید توصحبتهاتون به نکته ای اشاره کردید ،رهاکردن کارهاتون وقتی سخت میشه. مطلبی به ذهنم رسید گفتم عرض کنم.استاد میگن درمورد هرکاری که انجام میدیم اول باید دلیلش برای خودمون روشن باشه که مثلا” انجامش چه فایده ای برامون داره( شاید همون اهرم لذت)بعد اگه باتوجه به جواب به این رسیدیم که باید انجام بشه، مشکلات حین کار چالشهاییه که میشه مثل استاد زیبا بهش نگاه کرد وازخدا کمک خواست وحلش کرد.

      این فرق میکنه با موقعیتی که ما اساسا” بدون دلیل منطقی خودمون را توزحمت ودردسر انداختیم .

      موفق باشید??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فرشته فرشته گفته:
        مدت عضویت: 3609 روز

        سلام دوست عزیزم سپاسگزارم از جواب زیباتون

        جواب سوال خودم رو از کائنات گرفتم به طور مثال

        من یه پیج اینستاگرام زدم و هر روز داخل اون پست میذاشتم اما یکدفعه دیدم کارهام خیلی سخت شده و بهم فشار داره میاد و حتی از کارهای شخصی م موندم به کلی کار رو رها کردم یکدفعه دیشب ایده تازه و عالی به سرم زد شور و شوق عجیبی بهم دست داد و شروع کردم به تولید محتوا و نتیجه این بود که نه تنها خودم خیلی خیلی از اون پست لذت بردم بلکه خیلی ها لذت بردند اون پست کامنت بارون شد واقعا.

        خیلی نیاز به تمرین دارم تا این مرز رو بشناسم که کی باید رها کنم و کی باید ادامه بدم خیلی نیاز دارم به تمرین و تمرین و تمرین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    لعیا گفته:
    مدت عضویت: 2306 روز

    سلام مریم عزیزم و استاد جانم. واااقعا لذت بردم از این همه صفا صمیمیت سادگی.. چقدر هماهنگن این آدما با درونشون.. من با دیدنشون آرامش گرفتم چقدر انرژیه مثبت دارن.. خییییلی لذت بردم.. ممنونم عزیزم که ماروهم شریک لحظاتتون میکنین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مژگان m گفته:
    مدت عضویت: 2462 روز

    سلام استاد عزیزم وخانوم شایسته عزیز . ….اول از همه تشکر کنم از خدا مهربان ورزاقم که من با شما حدود یکسال هست اشناکرد …دوم ازاستاد بابت اموزههای عالیش ….وسوم از همه مهمتررررر خانوم شایسته عزیز ….اوایل که سفرنامه میزاشتین من با گوشی همسرم نظر گذاشتم که استاد چقدر صدای خودتون خوبه صدای خانوم شایسته نه .???..ولی الان اغراق میکنم که اشتباه کردم که چقد خانوم شایسته عزیز داره زحمت میکشه وفیلم برای ماضبط میکنه .???..همیشه دوست داشتم یه نفر باشه خارج از کشور که برام زیروزبرخارج وبرام بزاره که خدا شمارو برام گذاشت ….اخه تو اینترنت هرچی میدیم میگفتم اینا الکیه ودستکاری شده ….ولی الان بافیلمای خانم شایسته عزیزم میفهمم که چقد عالی وواقعی واقعیه ….استاد ازارزوهای بزرگم اینه که بیام وامریکا زندگی کنم در بهترین شرایط بهترین خونه بهترین ماشینو داشته باشم امیدوارم به زودی خلقش کنم به لطف خدای مهربان … .استاد من بین امریکا واروپا مونده بودم ولی حالا با فیلمای شما فهمیدم من امریکارو میخوام چیزهایی که میخام تو امریکاس امیدوارم به زودی خلقش کنم ومنم مثل این اقایی که مهمونتون بود بیام خونتون ومهمونتون بشم واز اشناییم با سایت وچیزهایی که خلق کردم وحالم خوبم براتون بگم ????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: