«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 1


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مونا ترحمی» در این صفحه: 14
  1. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    به نام خدایی که همین نزدیکیست

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان عزیزم

    تجربه امروز من از اعتماد به نشانه هام برام خیلی جالب بود دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم. ممنون که مطالعه میکنید

    من امروز یه فایل از مصاحبه شما با استاد دیدم که استاد تو اون فایل از الهاماتی که بهمون میشه صحبت کردند و تعریف کردن که تو فرودگاه میکائیل گم شده بود و استاد هرچی دنبالش میگرده پیداش نمیکنه تا اینکه به استاد الهام میشه که فریاد بزنه و میکائیل و صدا کنه و با وجود مقاومت های ذهنش این کارو میکنه و میکائیل پیدا میشه.

    امروز یه تایمی تو دفتر بی حوصله شدم یه دفعه یه چیزی بهم گفت پاشو برو بیرون گفتم نه حوصله ندارم برم بازم گفت پاشو برو بیرون و خیلی واضح میگفت و من همش حرفهای استاد میومد تو ذهنم

    انقدر گفت برو بیرون گفتم باشه میرم. وقتی داشتم میرفتم همسرم ازم یه چیزی خواست که براش بخرم

    رفتم بیرون گفتم خدایا تو بگو از کدوم مسیر برم. بعد دوباره یه حسی بهم گفت از این بلوار برو من بهش گوش ندادم گفتم نه دوست دارم از همین خیابون برم

    خلاصه راه خودم و رفتم و رفتم تو مغازه برای همسرم خرید کنم ولی اون چیزی که من میخواستم نداشت گفتم عیب نداره بر میگردم دفتر از همون مغازه روبه روی خودمون میخرم.

    دوباره بهم گفت از این طرف برو وارد این بلوار شو بچه ها خیلی اصرار داشت از این طرف برو همش حرفهای استاد میومد تو گوشم که به ندای درونش گفت آخه برای چی باید فریاد بزنم و بهش گفت تو کاری نداشته باش فریاد بزن

    منم هی میگفتم آخه تو این بلوار اصلا سوپر مارکت نیست من میدونم برم چی کار کنم و خیلی واضح میگفت برو تو چی کار داری( خیلی جالب بود انگار هلم میداد میگفت برو)

    گفتم باشه میرم و دیگه مطمئن شدم یه چیزی هست که انقدر اصرار داره میگه برو

    رفتم و داخل بلوار شدم و یه کم رفتم جلو دیدم ععععه یه هایپر مارکت بزرگ اینجا هست که من اصلا یام نبود. خلاصه رفتم و دیدم اون چیزی که من میخواستم و داشت. اومدم برم حساب کنم که خانمی که صندوقدار بود شروع کرد به سلام علیک و گفت شما خانم فلانی هستین که با همسرتون کار میکنین دیگه ؟؟ گفتم بله ولی من نمیشناختمش و خلاصه گفت که من صندوقدار فلان جا بودم قبلا و شما رو میشناسم( میدونست که کار ما چیه ولی من اصلا تو ذهنم نبود )

    خیلی برام جالب بود بهم گفت من الان چند وقته تو فکر شما هستم ولی شمارتون و نداشتم میخواستم که بیام پیشتون صحبت کنم و قرار داد بنویسم ولی پیداتون نکردم و کلی ازم تشکر کرد گفت خیلی به موقع اومدی اینجا . من هم بهش کارت دادم و قرار شد زنگ بزنه و هماهنگ کنه.

    واقعا برام جالب بود که بهم گفت خیلی به موقع اومدی اینجا خرید کنی و چقدر از دیدن من خوشحال شد و اینکه اون خانم تو فکر ما بود و من چقدر زیبا هدایت شدم به سمتش

    الان چند وقته که همش از خدا میخوام هدایتم کنه بهم بگه که چی کار کنم و خداوند اینطوری هدایت میکنه.

    حالا واقعا مهم نیست که اون خانم کارش و بده به ما یا قرار دادش چقدر سود داره واقعا از این خوشحالم که اینطوری نشانه ها منو هدایت کرد به سمت اون خانم و اینکه قانون داره جواب میده

    اینکه استاد میگه به الهاماتت گوش کن وقتی گوش میدی و معجزه میکنه چقدر حس قشنگی داره. اصلا به قول خانم شایسته جان آدم دیوانه میشه

    از وقتی استاد گفت بهترین دعا سوره حمد هست روزی چندین بار معنی سوره حمد رو با خودم تکرار میکنم و از خدا خواستم که همیشه هدایتم کنه به بهترین مسیرها.

    خدایا همه ی ما را به راه راست هدایت فرما

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    به نام خدایی که همین نزدیکیست

    (( لطفا این متن رو با حوصله و دقت بخونید ))

    سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم که دستی از دستان خداوند برای من بودید تا به مسیر صحیح قدم بذارم

    سلام به همه دوستان همفرکانسی عزیزم

    تا حالا انقدر زیبا به نشانه هام هدایت نشده بودم

    ما ( من و عشقم اسماعیل عزیزم ) امروز ۱۰ اردیبهشت ۹۹ باید یه مبلغی رو به یه جایی پرداخت میکردیم و موضوع این بود که حتما باید روز دهم پرداخت میشد یعنی هر طور شده باید جور میشد

    چند هفته هرچی کار کردیم و پول داشتیم و گذاشتیم ولی ۲ میلیون تومن کم داشتیم و چند روزی بود که هیچی پول نمیومد به حسابمون و ما فقط یه روز دیگه وقت داشتیم که بقیه مبلغ رو فراهم کنیم

    شب( ۸ اردیبهشت) وقتی داشتیم از سر کار میرفتیم خونه گفتیم همه چیز و میسپاریم به خدا هنوز یه روز دیگه وقت داریم . شب یکی از مشتریامون تماس گرفت و یه مبلغی به ما بدهکار بود به حساب ما واریز کرد هنوز خیلی مونده بود تا ۲ میلیون ولی ما اینو یه نشونه دیدیم و سپاسگزاری کردیم از خداوند

    شب طبق عادت رفتم دوره عزت نفس رو کار کنم چون که به خودم قول دادم حتی اگه خیلی خسته بودم ولی ۱۰ دقیقه هم شده دوره عزت نفس رو کار کنم

    یه قسمتی رو داشتم گوش میدادم که استاد راجب حضرت موسی توضیح میدن که به پیامبری رسید با وجود اشتباهی که کرده بود و …..

    دوره رو گوش دادم و رفتم با خدا خلوت کردم و کلی باهاش حرف زدم و گفتم خدایا همه چیز و به خودت میسپارم نمیدونم از چه راهی این پول رو فراهم میکنی ولی ایمان دارم که تو راههایی میدونی که من نمیدونم

    بعد از یه مراقبه عالی و خلوت با خدا گفتم خدایا قرآن رو باز میکنم با کلامت با من حرف بزن. قرآن رو باز کردم سوره قصص اومد همون صفحه ای اومد که استاد داشت توضیح میداد راجب حضرت موسی خیلی برام جالب بود

    و اولین آیه ای که چشمم بهش خورد آیه ۲۲ بود (( هنگامی که به سوی مدین روی آورد گفت امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند)) و دیدم که خداوند از امیدواری حضرت موسی حرف میزنه و اینو یه نشونه دیدم که امیدوار باشم و نگران نباشم پس با خیال راحت خوابیدم

    صبح با حال خیلی خوب بیدار شدم با امید با ایمان که خدا کمکمون میکنه ( البته اسماعیل هم همین حس و حال منو داشت ) با ذوق و شوق رفتیم سرکار

    همینطور که پشت سیستمم کار میکردم با خودم تکرار میکردم (( خدایا من نمیدونم از چه راهی این پول را فراهم میکنی ولی خوب میدونم و ایمان دارم که تو راههایی میدونی که من نمیدونم ))

    وقتی داشتم با خدا حرف میزدم همش نجواهای شیطان میومد تو ذهنم اگه تا شب پول جور نشه چی ؟ فردا صبح اول وقت باید پول و واریز کنید حالا اشکال نداره از خواهرت قرض کن و ……

    ولی ما به خودمون قول دادیم دیگه از هیچ کس پول قرض نگیریم با خودم گفتم امکان نداره از کسی پول بگیریم خدا جور میکنه

    نجواهای شیطان داشت اذیتم میکرد که بهم الهام شد برو تو نشانه هات گفتم خدایا میرم تو نشانه هام خودت باهام حرف بزن یه چیزی بگو که از دست نجواهای شیطان راحت بشم

    اومدم بزنم من را به سوی نشانه هام هدایت کن اشتباهی دستم خورد روی تجربه های من از اعتماد به نشانه هام و اولین چیزی که به چشمم خورد این جمله بود

    ((داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:))

    ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ

    الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ

    وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاَْخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ

    أُوْلَئکَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

    فقط این جمله و این آیات و میدیدم دیگه هیچ چیز و نمیدیدم عشق کردم و گفتم خدایا چقدر قشنگ هدایتم کردی میخواستم بیام کامنت بذارم گفتم صبر میکنم تا نتیجه بگیرم بعد مینویسم که بچه ها هم استفاده کنن

    حالم عالی شد اسماعیل هم که رفته بود بیرون بهم زنگ زد گفت بیا پایین ببین ابرها تو آسمون چقدر قشنگن مثل فلوریدا شده

    رفتیم با هم قدم زدیم و ابرها تو آسمون واقعا مثل فلوریدا شده بود خیلی زیبا بود کلی تحسین کردیم کلی سپاسگزاری کردیم و کلی لذت بردیم و برگشتیم دفتر

    به قول اسماعیل انقدر آسمون فلوریدا رو تحسین کردیم که ابرهای اینجا هم همونطوری شد

    ظهر بود که برای اسماعیل اس ام اس اومد و ۱۲۰ هزار تومن به حسابش واریز شد و فهمیدیم که از یه شرکتی که سالها پیش سرمایه گذاری کرده و الان دیگه اصلا اونجا هیچ حسابی نداره براش سود واریز شده درسته مبلغ کمی بود ولی اینو نشانه ای از خداوند دیدیم و با تمام وجود ازش سپاسگزاری کردیم

    دقیقا همون روزی که ما احتیاج داشتیم از یه جایی که اصلا فکرش و نمیکردیم اومد

    هروقت نجواهای شیطان میمومد صدای خداوند بلند تر میومد (( هرگز از رحمت خدا نا امید نشو )) هنوز تا فردا صبح کلی وقت دارید

    بعد از ظهر شد و خدا یه مشتری برامون فرستاد یه قرداد جدید اوکی شد مشتری کارت کشید و بیشتر پولی که نیاز داشتیم جور شد و هنوز یه مقدار دیگه مونده بود و ما همچنان امیدوار

    بچه ها ما یه مشتری داشتیم که بدهکار بود بهمون من قبل از عید چند بار بهش زنگ زدم گفتم بیا حسابت و تسویه کن ولی نمیومد. من صبح که داشتم کارهام و چک میکردم رفتم فولدری که مربوط به اون مشتری بود و باز کردم و یه دفه گفتم بذار بهش زنگ بزنم بگم بیاد حسابش روتسویه کنه گوشی و برداشتم ولی به الله یکتا قسم یه چیزی بهم گفت بهش زنگ نزن خودش میاد امروز بذار قانون رو بهتر درک کنی بذار هدایت خدا رو بهتر درک کنی.

    ما همیشه تا ۷ میمونیم سر کار نزدیک ساعت ۷ بود رفته بودم جلوی پنجره داشتم آسمون و میدیم و سپاسگزاری میکردم و با خدا حرف میزدم یه دفعه دیدم همون مشتری زنگ زد اومد بالا………..

    وااااااااااااااااای خدای من دیوانه شدم

    مشتری اومد بازم نجواها شروع شد حالا از کجا معلوم که تسویه کنه تازه انقدر بدهکاره اگه هم تسویه کنه بازم پول کم دارید ولی به خدا قسم صدای خدا بلند تر اومد نگران نباش حساب کتاب نکن بیشتر از اون مبلغی که بدهکاره پول میده……… بله مشتری مون علاوه بر اون مبلغی که بدهکار بود سفارش اضافه تر هم داد و مبلغ بیشتری پرداخت کرد. پولی که ما نیاز داشتیم جور شد

    و من به قدری خوشحال بودم که دوست داشتم خدارو بغل کنم و بوسش کنم. خدا رو با تمام گوشت و پوست و استخونم با اعماق وجودم حس کردم.

    و خدا از رگ گردن به شما نزدیکتر است رو با قلبم و عمیقا احساس کردم

    بچه ها این که گفتم این چند وقته هرچی کار کردیم گذاشتیم و این که میگم مشتری میاد و پول میدن در حالیه که صنف ما به خاطر بیماری کرونا تعطیله همکارای ما خیلی هاشون کارشون رو اصلا جمع کردن از اول اسفند تا الان هیچی کار نکردن. ولی وقتی امیدت به خدا باشه حتی درشرایط به ظاهر سخت از جاهایی که فکرش و نمیکنی میرسه

    بچه ها درس بزرگی که از این ماجرا گرفتم این بود که من و اسماعیل که کاملا هم فرکانس هستیم چون تمرکز کردیم روی درخواست از خدا و ایمان داشتیم که جور میشه کل روزمون رو داشتیم روی زیبایی ها تمرکز میکردیم داشتیم عبارتهای تاکیدی تکرار میکردیم و تمام روزمون با خدا پر شد ولی نکته مهم اینجاست که ما اصلا وقت نکردیم بخواهیم راجب کسی حرف بزنیم یا به حاشیه ها بریم

    امیدوارم منظورم رو متوجه بشین یعنی چون از صمیم قلب از خدا کمک خواستیم و با تمام وجود تمرکز کردیم روی هدفمون نتیجه گرفتیم. پس باید یاد بگیریم که برای تمام اهدافمون همینطوری از خداوند کمک بخواهیم و بی چون و چرا به خدا توکل کنیم و اونوقت نزدیک بودن خدا از رگ گردن رو با تمام وجودت احساس میکنی.

    از این ماجرا یاد گرفتم هر چقدر نجواهای شیطان اومد یادمون نره صدای خداوند محکم تر میاد

    یادمون باشه هرگز از رحمت خدا نا امید نشیم. و یادمون باشه که خدا همیشه به موقع میرسه.

    بچه ها یادمون باشه خدا راههایی میدونه که ما نمیدونیم و ذهن ما میخواد با منطق خودش حساب و کتاب کنه ولی حساب و کتاب خدا خیلی قویه

    تا همین چند ماه پیش فکر میکردم که پیامبران چون بنده های خاص خدا بودن خدا بهشون توجه میکرد مثل حضرت یوسف که خدا از چاه نجاتش داد و عزیز مصر شد ولی دیگه قشنگ درک کردم که اونا به خاطر ایمان نابشون به خدا بود که براشون معجزه اتفاق میفتاد وگرنه خدای ما و خدای حضرت یوسف یکی هست. فقط کافیه ایمانمون قوی باشه

    و در آخر اینکه دیشب اسماعیل گفت وقتی دو نفر با هم همفرکانس میشن و مصصم میشن برای رسیدن به یه خواسته خیلی سریع تر به خواسته شون میرسن

    پروردگارم هزاران بار ازت سپاسگزارم

    ممنونم که وقت گذاشتین و متن من رو خوندین

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    سلام جناب فریدون عزیز

    سپاسگزارم ازتون خوشحالم که حالتون عالی شده.

    انرژی دوستانم تو این سایت فوق العاده ست.

    امیدوارم همیشه حالتون عالی باشه و به بهترین ها برسین در کنار عزیزان دوست داشتنی تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    سلام دوست عزیزم

    و چقدر زیباست وقتی میبینی خداوند به این قشنگی هدایتت میکنه و بهت پاسخ میده

    ممنون از احساس قشنگت

    در پناه خدا شاد و سلامت باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    سلام ندای عزیزم

    خیلی ازت سپاسگزارم و خدا رو شکر میکنم که دوستان فوق العاده ای داریم که بهمون انگیزه و انرژی میدن

    امیدوارم به بهترین ها برسین به کمک خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    سلام دوست خوبم

    خدارو شکر که به کامنت شما هدایت شدم

    من از نوشته شما نشانه و جواب سوالم رو گرفتم مخصوصا این آیه

    . ما میدانیم دلت از آنچه آنان میگویند تنگ میشود…پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از سجده کنندگان باش…و به پرستش پروردگارت مشغول باش ، تا یقین تو فرا رسد

    خدایا ازت سپاسگزارم که به بهترین مسیر هدایتم میکنی

    خدایا منو لحظه ای به حال خودم رها نکن

    براتون آرزوی خیر و برکت و سلامتی و شادی میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: