«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 10
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
سلام و عرض ادب.امروز ۳۱ فروردین سومین نشانه رو پیگیری کردم.چند روزه که درگیر بی ایمانی خودم شدم و امروز که ذهنم مشغول ترس و ترس هام بود که از همون بی ایمانی هستش و وقتی خواستم نشانه امروز و بدونم فایلی برام امد به نام اعتماد به رب و راجب حضرت ابراهیم به نظرم اسم فایل جواب من بود و کاش بجای ترس از خدا ایمان به خدا رو بیشتر یاد میگرفتم.
خدا رو شکر میکنم بخاطر پیام امروز💜
با سلام به دوستان عزیزم و استاد جان جانان
درباره نشانه دیروز و امروزم می خواستم بگم…به خاطر شرایط فعلی که به وجود اومده و اینکه محل زندگی من از پدر و مادرم دوره و اونها توی یه شهرستان دیگه هستند من حدود پنج ماهه نرفتم شهر خودمون…. راستش خیلی دلم واسه پدر و مادرم وحال و هوای بهاری شهر کوچیک مون افق زیبای بهاری غروب های عالی شهرمون مزرعه پدریم و مرغ و جوجه های مادرم و گاو و گوسفند اشون تنگ شده… چند روز قبل سر کار با همکارم داشتم از اون منطقه میگفتم و اینکه چقدر دوست دارم بهارهای اونجا رو تجربه کنم و در کنار خانواده خوش بگذرونم و…
شبش فراموش کردم بیام و نشانه اون روزم رو ببینم… نصف شب یهو از خواب بیدار شدم و خواب از سرم پرید فکرم داشت به سمت وسواسی شدن و افکار منفی میرفت، و در این جور مواقع بهترین کار خوندن کامنت های بچه هاست که بهتر از یه کتاب آموزنده است
خلاصه اومدم تو سایت و رفتم سراغ کامنت های لایک شده
یه دفعه حسم بهم گفت نشونه امروزت رو ندیدی ها… رفتم سراغ نشانه امروزم و قسمت 87 سفر به دور آمریکا اومد در حین دانلود من دیگه خوابیدم… صبح قبل از رفتن به سر کار اومدم که اون قسمت رو ببینم…. وای خدای من… به قول خانم شایسته من دیوانه شدم… چه قسمت جالبی. قبلا این قسمت رو دیده بودم اما نه با دید امروزم…. با دید زیبا بینی که انگار اونجا همون مزرعه پدرم هست و مادرم مرغ و جوجه هاش رو باعشق بزرگ میکنه و با عشق دونه میپاشه واسشون… مدام از روستا به مرکز خرید شهر میره و واسه حیوانات غذاهای جور واجور می خره… واسه مخمل( سگ مزرعه) غذا میپزه و بهش غذاهای متنوع میده و واسه ما این کار بامزه بود، نه تحسین برانگیز….
به خودم میگفتم چرا مادرم رو وقتی واسه گاوها علوفه میریزه رو در آغوش نگرفتم و نبوییدمش، وقتی واسه مرغ و جوجه ها و بوقلمون دونه میریخت چرا دستاش رو نبوسیدم،وقتی کشک ها رو توی حیاط زیر آفتاب خشک میکرد و روزی چند بار اونها رو پشت و رو میکرد تا همه جاهاشون یه دست خشک بشه چرا ننشستم و ساعت ها تماشا نکردم این همه لذت بردنش از زندگی رو …. وقتی شیر گاوها رو میدوشه و صلوات میفرسته و آیت الکرسی میخونه و گاو چموش رو اینطوری رام میکنه چرا ازش یاد نگرفتم باید مشکلات زندگی رو اینطوری با ذکر خدا رام خودم کنم…..
چقدر ناشکر بودم و چقدر چشمم رو روی همه ی زیبایی ها بسته بود…
این روزهای قرنطینه و این ویروس به من درس های زیادی داد…
اگر اینهمه مدت دور نبودم و توجه به نکات مثبت مزرعه نداشتم و دلتنگی ام نبود کی قدر زحمت های پدر و مادرم رو اینقدر واضح میدونستم؟…..
چقدر توی تمرین آگهی تبلیغاتی خودم مشکل داشتم، وقتی این ویروس اومد مجبور شدم برم توی بخش های بیمارستان و به همه ی همکارام آموزش بدم. منی که توی تمرین آگهی تبلیغاتی ام توی چکاپ فرکانسی نوشته بودم حاضرم بمیرم اما سخنرانی نکنم… حالا شرایطی به وجود اومده بود که من داوطلبانه رفتم واسه آموزش همکارام و توی قسمت هایی که اصلا نرفته بودم و همکارایی که اصلا نمیشناختم شروع کردم به سخنرانی… هرچند موضوع آموزش در رابطه با ویروس بود اما واسه من تمرین بود تمرین سخنرانی جلوی چند نفر غریبه
هر چند در اسکیل کوچکی بود اما واسه من قدم بزرگی بود…
دیروز قسمت 87 رو با این لذت ها دیدم…. امروز صبح هم بعد از بیدارشدن و انجام کارهای اولیه رفتم سراغ نشانه امروزم…. باورم نمیشد…. دوباره همون نشانه…. دوباره قسمت 87 سفر به دور آمریکا….. خدای من….. دوباره دیدم و دوباره لذت بردم و حسابی با پدر و مادرم در خیالم در مزرعه لذت بردم.
عصر مادرم زنگ زد و گفت یه نفر از شهرستان پدریم داره میاد شهر ما و مادرم کلی تخم مرغ و کشک واسه ما فرستاده…..
چی بگم من از این همزمانی…. از این لذت ها،امروز عصر وقتی تخم مرغ ها و کشک ها به دستم چه کاری میتونستم بکنم جز سپاسگزاری از خداوند و گریه خوشحالی و اینکه به خودم متذکر بشم قانون چقدر درست کار میکنه….
سپاسگزارم استاد بابت اینکه پردایس رو داری و سپاسگزارم خانم شایسته عزیز که تصاویر زیبای اونجا رو با ما به اشتراک میزارید و ما رو به زیبایی های بیشتر هدایت میکنید. امروز کلی حالم خوبه…. در پوست خودم نمیگنجم… انشاءالله همیشه سالم و شاد و ثروتمندتر باشید.
درود بر شما خانم حیدری
من امروز به این قسمت سایت هدایت شدم و واقعا کامنتهای دوستان یکی از یکی زیباتر
الهام بخش تر و خدایی تر
چقدر لذت بردم از اتفاقات جالبی که براتون افتاده
واقعا حیرت زده شدم وقتی گفتید دوبار هدایت شدید به یک قسمت از سفر به دور امریکا
اینها همه هدایت خداوندیست که به ما وعده زندگی با آرامش داده و سرشار از امید و نعمت و فراوونی و خداوند فقط و فقط از ما یک ایمان قلبی میخواد که همین ایمان قلبی ما را به یک احساس خوب میرسونه و احساس خوبمون هم منجر میشه به اتفاقات خوب و خوشبختی
ممنونم از کامنت خوبتون که باعث انگیزه میشه برای من که استوار تر قدم بر دارم و ایمانم به خداوند بیشتر بشه
شاد باشید
🌹🌹🌹
سلام دوست عزیز. ممنون که نظر تون رو واسم نوشتید. همیشه ایمان وتوکل جواب میده و احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب… در هر اتفاق و نشانه ای مهم برداشت ما از اون اتفاق هست و اون احساس و برداشت ماست که به اتفاقات جوون میده…. امیدوارم هممون در این مسیر الهی ثابت قدم باشیم و جزو اون عده قلیل هدایت شده باشیم… در پناه حق شاد و سلامت باشید
سلام بر عزیزان
اول اینکه چقدر خوشحالم که این قسمت به سایت اضافه شده و چقدر سپاسگذار الله و بعد عزیزان این خانواده دوست داشتنی هستم که در قسمت زمان و انرژی میذارن و کامنت می نویسن.
دیشب با خوندن کامنت های دوستان چقدر دلم قرص و چراغ ایمان در دلم روشن تر شد واقعا ممنونم.
میخوام تجربه امروز خودم رو بنویسم:
من دانشجوی کارشناسی ارشد هستم.در اواخر تحصیل (ترم اخر) تصمیم گرفتم که خودم پایان نامه رو انجام بدم بلکه بتونم یک مقاله علمی درست کنم.خب من استارتش رو زدم.خیلیییی مقاله خوندم و مطالعه می کردم.خیلییی زمان و انرژی میذاشتم طوری که خانواده و اطرافیانم دیگه صداشون در اومده بود ولی همچنان به کارم ادامه میدادم و یه جاهایی واقعا انگار زجر می کشیدم و خسته می شدم.تا اینکه بعد از حدود یک سال تونستم تز بدم (تابستان 98).و بعد کلی کارهام عقب افتاد خیلی پیگیر مقاله نبودم تا با امروز که تصمیم گرفتم برای انجامش از استاد راهنما کمک بگیرم.استاد من طوری صحبت کرد که باید خودم باز دوباره وقت بزارم و انجامش بدم و اون فقط به انگلیسی ترجمه کنه.خب از اونجایی که من برای این مسئله پایان نامه خیلیییی زمان و انرژی گذاشتم دیگه انگیزه ای برای ادامه دادنش ندارم و واقعا خسته شدم چون واقعا عاشق این کار نیستم.(من کارنامه تحصیلی خیلی خوبی در تمام دوران تحصیلی دارم اما واقعا عاشقش نیستم و فقط به بخاطر خانواده پیش می رفتم.)
امروز در دو راهی گیر کردم:
1: ادامه بده و کار مقاله رو انجام بده
2: کلا بیخیال مقاله بشم
امروز تصمیم گرفتم از خدا کمک بگیرم و این چند روز اخیر مدام به الهامات فکر میکردم و میگفتم که من باید از این نیرو در زندگیم کمک بگیرم.
تا اینکه بر روی “مرا بسوی نشانه ام هدایت کن”کلیک کردم و قبلش ایمان داشتم که خدا با من صحبت میکنه.
خب زدم:
بوووووووووم
صفحه ای که باز شد این بود: “توحید عملی قسمت 5″””
بله من مشرک بودم
اماا چرااااا؟؟
چون:
از وقتی به فکر انجام پایان نامه بودم به این نیت کار رو شروع کردم که، وقتی مقاله دادم و یه روزی خواستم در خارج از کشور تحصیل کنم این مقاله خیلی موثر است و این حرف رو بارها شنیده بودم.بارها شنیدم که برای اینکه در خارج تحصیل کنی باید مقاله داشته باشی و الاا….
در واقع من موفقیت رو وابسته به عوامل بیرونی مثل “مقاله” میدونستم
موفقیت رو به غیر از خدا نسبت داده بودم و فکر میکردم که تنها عامل موفقیت من این عامل بیرونیست و این میتونه من رو نجات بده=شررررررررررررررررررک
تا اینکه امروز جوابم رو از خداوند گرفتم
امروز متوجه شدم که باید انرژی و زمانم رو بر روی توحید در عمل قرار بدم نه شرک.
امروز متوجه شدم که با اینکه کلییییییییییییییی زمان و انرژی برای این مسئله مقاله گذاشتم، اما باید رهااااااش کنم این شرک مخفی که داشتم.
الان حدیث پیامبر رو درک میکنم:
“شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه ای سیاه بر روی سنگ دردل تاریکی شبه””
من واقعا این شرک رو تا امروز تشخیص ندادم و الان هم که متوجش شدم بخاطر هدایت خداوند بود.
“”او از نهان و آشکار آگاه است””
“”او از دلها آگاه است””
امروز تصمیم گرفتم که به این الهام گوش فرا دهم و شرک رو رها کنم.تصمیم گرفتم بیخیال مقاله بشم
ایمان دارم که اگر من توحیدی عمل کنم راه هایی وجود داره که فقط خداوند از آنها آگاه است و به ذهن من خطور نمی کنه.
پس من بیخیال این موضوع میشم و ایمانم رو در عمل نشون میدم و مطمئن هستم و ایمان دارم که هدایت میشم به مسیری که عاشقش هستم و هنوز نمیدونم دقیقا چی هست.
من ایمانم رو در عمل ثابت میکنم، شهامتم رو ثابت میکنم و باقی کارها رو خدا انجام میده.
شااااد و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا
“””الحمد الله رب العالمین”””
سلام به استاد عزیز
به همه دوستان گرامی
من امروز در را رفتن سر کار جدیدم بودم که فایل تجربههای من از اعتماد به نشانهام را تماشا کردم از خدا در خواست کردم با آرامش که منو به سمت راه درست هدایت کند روی نشانه ام کلیک کردم و تو صحبتهای استاد این بود که از شک دودلی باید بیرون آمد از خدا درخواست کردم که راهم را واضح کند و بگوید چه کار کنم دنبال خرید یه زمین بودم ولی نمیشد و فنی رسیدم محلی که کار می کردیم استادم که با هم همکارم هستیم گفت امروز یکی از دوستام اومد و گفت می خوام یکی از روزنامه بهت بدم منم رفتم دیدم خوشم اومده بخریمش منم که می دونستم این اتفاق یه نشونی و الکی نیست گفتم حتما شب با دوست استادم صحبت کردیم و شب زمینی که صبح برای رسیدنش درخواست کرده بودم خدا به ما داده بود خدایا واقعا شکرت بخاطر اینکه ما را آگاه کردی به آنچه واقعا هستیم و قدرتی که واقعا داریم شکرت
با سلام خدمت اعضای خانواده عزیزم و درود فراوان به استاد عباس منش.
من دیشب که روی این دکمه مرا به سوی نشانه هدایت کن زدم فصل 6کتاب رویاهای ک رویا نیسن برام اورد که موضوعش زندگی به سبک شخصی هست
خب من باید بگم که 20سالمه و الان نزدیک 1ساله با استاد اشنا شدم و تو این 1سال کلی حالم بهتر شده و خداوندو سپاس گذارم
منوقتی که شروع کردم به مطالعه این فصل فهمیدم که چقدر داشتم مسیرو اشتباه میرفتم یعنی هر کاری میکردم که از نظر بقیه خوب باشه از نظر بقیه موفق باشم و دیگران راضی کنم و کلا احساس خوبی نداشتم و اونم ب خاطر این بود که خودمو مقایسه میکردم
اما الان فهمیدم که باید به سبک خودم و شیوه خودم زندگیی کنم فارغ از این که دیگران چی میگن و فکر میکنم که این موضوع خیلی مهمی تو زندگیم بوده تا الان و از همین الان تصمیم گرفتم که عمل کنم به انچه که در این کتاب گفته شده و مطمعنم نتایج عالی خواهد داشت البتع الانم فعمیدم که این باور پاشنه اشیل منه و باید خیلی روش کار کنم
عاشقتونم ایشالا که هرجا هستید شاد و پیروز سعادت مندو ثروت مند باشید
سلام
بعداز گوش دادن به فایل استاد درباره هدایت
چندروزی بود توی یه کاری که توی کارهای هفتگیم هم نوشته بودم ، مردد بودم و همش میگفتم اخه این کار فایده نداره و صدتا نجوای جور واجور و مسخره میشم و از این حرفا داشت اذیتم میکرد
طوری که حتی داشت انرژی انجام کارهای دیگه رو هم از میگرفت و یه جورایی داشت عقب مینداختم توی حرکت
دیدم نمیشه یا باید انجامش میدادم یا باید بی خیالش میشدم ، رفتم سراغ نشانه هدایت و روش کلیک کردم و از خدای خودم هدایت خواستم
خدای من چه فایلی اومد ، اصلا دهن ذهنم به کل بسته شد و اونم فایل” عید قربان” که استاد عزیز از حضرت ابراهیم میگه و از تسلیم بودن و آرام بودن و ایمان داشتن به هدایت خداوند ،
و اینکه من حرکت کنم و خدا خودش برکت میده
اینکه چقدر وقتی استاد خودشون رفتن جلو دستها به کمکشون اومدن و راه ها براشون باز شده
اینکه یاد بگیرم تسلیم باشم و انجام بدم
از دیروز چند بار این فایل” عید قربان” رو گوش کردم
رفتم و انجامش دادم و سپردم به خدای بزرگ و مطمعنم هر نتیجه یی بده به نفع من خواهد بود ، هر نتیجه یی
باید ایمانم رو نشون بدم ، باید تسلیم باشم ، همون خدایی که ابراهیم تسلیم شده و زن و فرزند رو در بیابان تنها رها کرده و ایمان داشته که مراقبشون هست ، همون خدا خدای منم هست
همون خدایی که استاد تسلیمش شده و پا رو ترسهاش گذاشته و کارهایی کرده که در ذهن دیگران دیوانگی بوده و مطمعن بوده که هدایت میشه به بهترین مسیرها و بهترین دستها به کمکش میان ، همون خدا ؛ خدای من هم هست خدای مریم که با تمام لغزشهاش نمیتونه رها کنه این مسیر رو ، مطمعنه هر روز ایمانش بیشتر میشه و شجاعتش بیشتر میشه اونم با عمل کردن به تک تک قدمهای کوچک که میدونه هر کدوم از این قدمها و تصمیمات به ظاهر کوچک ، ایمانش رو بیشتر و بیشتر میکنه برای تصمیمات و قدمهای بزرگترو نتایج بزرگتر
مریمی که داره سعی میکنه مدت زمان بیشتری توی حال خوب بمونه و نذاره ترس از انجام ندادن تصمیماتش احاطه ش کنه و حال بد و افسردگی در وجودش رخنه کنه
خوشحالم که دارم رشد میکنم حتی کوچک ، تصمیمات و ایده هایی که یکسال پیش هم بهم شد ولی اجرا نکردم ولی حالا انجام میدم ، این یعنی یک قدم از مدار قبلی بالاتر آمده ام پس خداروشکر میکنم و مطمعنم خدای من هم برایم خوشحال است
خدایا شکرت برای هدایتت برای درک بهتر هدایتهایت برای اینکه هر روز تمرین بیشتری میکنم برای اینکه از عقل خودم کمتر کمک بگیرم که جز ترس و نگرانی چیزی ندارد برایم و روی تو حساب کنم
روی خدای ابراهیم ، خدای عباسمنش و خدای تک تک عزیزانی که در این سایت رویش حساب کردند و نتیجه میگیرند
❤❤❤❤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷❤❤❤❤❤❤❤❤
سلام میخواهم داستان دومین (البته خیلی بیشتر بوده در گذشته ، اما دومین باری که دارم اونا رو مستند میکنم برای خودم ) جوابی که از طریق همین دکمه گرفتم رو بنویسم :
امروز بعد از کلی داکیومنتری دیدن توی یوتیوب در مورد mega factory های عظیم دنیا مثل خط تولید ساخت پردازنده های Intel و چندین کارخانه دیگر رفتم جستجو کردم که ببینم با ارزش ترین شرکت دنیا در همین زمان (۲۰۲۰) کدوم یکی هستش ؟ رتبه یک مال شرکت آمازون بودش و رتبه های دیگر هم مال اپل و گوگل و مایکروسافت و… بودش .
آمازون فقط ۲۶ ساله که تاسیس شده ! و فقط توی این ۲۶ سال صاحبش رو ثروتمند ترین فرد روی زمین کرده . خیلی دلم میخواست که بدونم واقعا باید چطوری به این مرحله آدم برسه ؟ چه مسیری ؟ چه نوع تفکری ؟ و…..
کلیک کردم روی دکمه و اومدم به فایل :
“فقط روی خدا حساب باز کن”
دقیقا جواب سوال هایی که در ذهنم بودش رو داد .
متن خود مقاله اون صفحه خیلی عالی هستش . یه جمله ای نوشته بود :
“خداوند یک انرژی است و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی.”
“اگر خداوند برایت کافی نیست، باید آن را از نو بشناسی و توحید و شرک را دوباره معنا کنی.”
و جوابی که توی ویدیو گرفتم این بود :
” اگر میخواهی به ثروت هایی برسی که به قول قران به غیر الحسابه ، اگر میخواهی به جایگاهی برسی که تمام جهان برای تو فعالیت کنند ، برای تو کار کنند ، برای تو پول بسازند ، فقط خدارو ببین ”
برای تاسیس چنین کارخانه هایی ، چنین کمپانی هایی ، برای رسیدن به همچین جایگاهی ، برای اینکه بتونم به جایگاهی برسم که توی جهان تاثیر بزارم ، خداوند کافی است .
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی
وقتی روی دکمهی “نشانهی امروز من” کلیک کردم، منو به صفحهای بسیار مناسب هدایت کرد. از اون جهت میگم مناسب، که برای احوالِ الانِ من مناسب بود.
نشانهی امروز من تغییر دادن آگاهانهی شرایط زندگی ام در زمان مناسب، یعنی قبل از اینکه جهان مرا وادار به تغییر کند.
چه تغییری را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردهاید؟
آیا اصلا من در تمام عمرم یکبار این کار رو انجام داده بودم؟
از وقتی یادم میاد کمال گرا بودم؛از زمانیکه دانش آموز ابتدایی بودم که بزرگترین تضادم این بود که نمرهم کمتر از ۲۰ نشه، تا الان که تضادهای بزرگ زیادی دارم که بزرگترین اون شناخت سرمایهی درونیم برای رسیدن به میزان عزت نفسی هست که لیاقتش رو دارم.
این کمال گرایی باعث شد من همیشه غُر بزنم و با هربار سرد شدن و بی انگیزگی نسبت به هدفم، بسیار بی رحمانه خودمو قضاوت کنم و بیشتر از خودم ناراضی باشم.
لایو شماره ۱۴ استاد رو که دیدم هم حتی متوجه این قضیه نشدم و راستش رو بخوای مقاومت شدیدی داشتم چون قبلا فک میکردم کمال گرایی یه نقطه قوته و میتونه کمک کنه من به خواستههام برسم.هیچوخت فکر نمیکردم این یه تضاده و فقط ظاهر خودشو عوض کرده و این همه سال گولم زده.
وقتی به دو سه سال گذشته نگاه میکنم می بینم همین کمال گرایی توی تصمیمگیریهای مهم زندگیم، زنجیری شده تا جلوی حرکت منو بگیره و باعث شده علیرغم تلاشهای چندبارهام، موفقیتی که میخوام رو به دست نیارم.
خدا رو شکر میکنم که الان به این موضوع آگاه شدم چون الان بهترین زمان برای تغییره. هرررر زمانی بهترین زمان برای تغییره و فقط کافیه که بخوایم و حرکت کنیم و به بایدها و نبایدهای قوانین جهان آگاه باشیم.
حس عجیبی دارم و خدا رو شکر میکنم که منو به این صفحه هدایت کرد تا بزرگترین ترمز خودمو بشناسم و تلاش کنم تا اونو از سر راهم بردارم.
کمال گرایی مث این میمونه بخوای از کوه بالا بری و با تمام وجود دلت میخواد قله رو فتح کنی و منظرهی زیبای دامنهی کوه رو از اون بالا نظاره گر باشی؛ ولی وقتی چشمت به قله میفته بترسی و با خودت بگی این همه رااااااه؟ من که توان بدنی لازم رو ندارم، من که کفش مناسب ندارم، الان فصل کوهنوردی نیس و…….. هزار جور بهانه که فقط کافیه آدم به نجوای ذهنش گوش بده، تا با چنین نجواهایی اونو منصرف کنه.
خداییش هم زیاد شاهد چنین آدمایی هستیم! آدمایی که ترس بر اونا غلبه کرده و خواستههاشون رو فراموش کردن و یا وانمود میکنن که فراموش کردن و زندگی باری به هر جهت رو در پیش گرفتن.
ما غافلیم ازاینکه میشه با قدمهای پیوسته و آرام آرام راه قله رو درپیش گرفت واز طبیعت لذت ببریم؛ غافلیم که اگر قدم برداریم، همون تکرار مداوم قدمها باعث تقویت ماهیچهی پاها میشه و با تکرار بیشتر و قدم زدنهای متوالی دیگه خسته نمیشیم بلکه هربار قویتر و محکمتر و بدون توقف راه رو طی میکنیم. و بدون توجه به نقطهی پایان، از مسیر لذت ببریم و ببینیم که هربار فقط با چند قدم حرکت، بعد از چند روز مسیر نسبتا زیادی رو طی کردیم که شاید در نگاه اول برامون خیلی سخت به نظر میومد.
تضادهای ما مثل همین مسیر کوهنوردی هستن و با تکرار باورهای درست و نهادینه کردن اونا توی وجودمون میتونیم نتایج دلخواه رو به دست بیاریم، سیر تکاملی رو به صورت تصاعدی طی کنیم بدون اینکه حتی به تضاد برخورد کنیم(بدون توقف).
تاثیر کمال گرایی رو حتی اینجا توی پروفایلم هم میبینم. اینکه زمان زیادی از عضویت من توی سایت میگذره ولی فعالیت چندانی نداشتم چون نخواستم از قانون تکامل برای آگاهیهام استفاده کنم و کامنت بنویسم.
امروز بعد از خوندن اون سوال، تمام این مطالب در چند ثانیه از جلوی چشمم رد شدن و نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.
همون لحظه رفتم لایو رو نگا کردم ولی این بار چون در مسیر تغییر این تضاد بودم، آگاهی هایی که باید رو دریافت کردم( راستش من واسه لایو هم کامنت گذاشته بودم ولی اصلا ربطی به کمال گرایی نداشت).
چیزی که به ظاهر خیر بود برای من مانع بزرگی برای رسیدن به خواستههام بود.
خدارو سپاسگزارم که منو هدایت کرد
به خودم افتخار میکنم که برای این سوال مهم، جواب خوبی داشتم و باور دارم که میتونم نتیجهی دلخواهم رو به دست بیارم چون قبلا هم تونستم باورهای محدود کنندهم رو تغییر بدم. و تلاش میکنم تا توانایی حرکت قاطعانه در این مسیر رو در خودم بسازم.
سلام به همه دوستان عزیزم در این خانواده بزرگ.
خوب حتما شما هم مانند من توی فایل هی متعددی از آقای عباسمنش شنیدید که همه ما در هر لحضه در حال هدایت توسط پرودگار متعای هستیم ، و فقط کافی است که اون رو اول باور و سپس بهش اعتماد کنیم و رفته رفته آگاهی های دریافتی ما روشن تر و روشن تر خواهد شد.
یادم میاد از همون روز اولی که من این آگاهی رو فهمیدم خیلی روش زوم کردم و میدونید که خداوند هم در سوره لیل 11 بار قسم خورده که در راه خیر و شر رو داره به ما نشون میده و این مساله خیلی برای من اهمیت پیدا کرده بود.
قبل از عید بود و من مدتی ته دلم دوست داشتم محصول عزت نفس رو خریداری کنم ولی خیلی هم اصرار و عجله ای نداشتم. همش میگفتم بزار ببینیم حالا چی میشه . نزدیکای عید نوروز بود و من یه جورایی دنبال بدست آوردن باورهای ثروت و موانع اون توی سایت داشتم جستجو میکردم و چندین روز هم بود که این کار رو داشتم انجام می دادم. یه روز به یک فایل برخوردم که راجع به دو ترمز قوی ذهنی ثروت یعنی باور کمبود و باور عدم لیاقت بود ( فکر کنم اسم اون فایل دو باوری که مانع ورود ثروت به زندگی ما میشه یا همچین چیزی بود و احتمالا شما هم این فایل رو دیدین ) آخر فایل میگفت که این دو ترمز ذهنی ریشه در عدم اعتماد به نفس داره و برام جالب شد . بعد فردا یا پس فرداش که دوباره داشتم جستجو میکردم همینجوری هدایت شدم به یک فایل دیگه که (خدایا یادم نمیاد چی بود) که باز مشکل من رو اعتماد به نفس پایین مشخص میکرد.
یهم یه چیزی توی ذهنم زنگ زد که اوه ه ه ، بسته عزت نفس ، برام یه جورایی مسجل بود که خدا داره بهم میگه دیگه تعلل نکنم . همون لحضه رفتم کارت بانکیم رو آوردم که خرید کنم . توی کارتم تمام پس اندازم بود و من معمولا با این کارتم خرید اینترنتی نمیکنم بخاطر مسایل امنیتی و غیره که خودتون میدونین . جالبه یادم میاد نجوا های شیطان بطور وحشتناکی زیاد شده که دست نگه دار این فعلا خرید نکن . بزار بعدا . با ایت کارت خرید نکن و غیره و واقعا هم من کمی ترسیدم. ولی بعدش دوباره یاد داستان جنگل رفتن آقای عباسمنش افتادم و اون شب ترسناک . به خودم گفتم من باید این کار رو انجام بدم . چه این محصول بدرد من بخوره چه نه . چه از کارتم سرقت بشه چه نه . خلاصه رفتم توی مرحله خرید . حتی یادم میاد بار اول رمز دوم اینترنتی رو فکر کنم اشتباه زدم و کلی ترسیدم . باز یه چیزی میخواست جلو من رو بگیره ولی من دیگه ول کن نبودم دوباره خرید زدم و انجام شد.
اون شب خیلی خیلی خوشحال بودم .اول اینکه هی خدا رو شکر میکردم که من رو هدایت کرده و نشونه ها رو به خودم یادآوری میکردم. دوم بخاطر انجام به اون هدایت علرغم تمام مقاومت های ذهنی و نجوا های شیطان.
الان حدود 40 روزی از اون داستان میگذره و واقعا من هم از محصول بینهایت بینهایت راضی هستم و هم به خودم مدام تحسین میگم که لیلقت دریافت هدایت الهی رو دارم و بهش عمل کردم.
دوستان عزیزم بنظرم همه ما یه جورایی مدار هامون به هم نزدیک هست. قطعا روزای اول خیلی این هدایت ها برای ما شفاف نیست که نیاز به تمرین مداوم داره . و دوم که خیلی به نظم مهم هست عمل به اون هدایت هست . چون وقتی به هدایت ها عمل نمیکنیم ( می ترسیم یا اعتماد نداریم ) باز هم کم کم این هدایت ها کمرنگ میشن . لذا عمل به اونها خیلی مهم هست. و قطعا به جاهای خوب میرسیم . من خودم هم هنوز اول راه هستم و خیلی جاها هدایت ها رو خوب نمیگیرم. ولی خیلی تلاش میکنم زوم کنم تا چیزی رو دریافت کنم . اکثرا بهشون عمل میکنم و خدا رو شکر خیلی داره بهتر میشم.
امیدوارم و دعا میکنم همه شما موفق و پیروز باشید.
سلام به همه اعضای خانواده نشانه امروز من در تاریخ 99/01/30 بیش از 1000 روز است که عضو خانواده اما بطور جدی کمتر از 30روز است که تمرکز خود را به دروس خریداری شده گذاشته ام که داستان خود را دارد شاید من از نظر سنی از اکثر غریب به اتفاق شما بزرگترم 8خرداد 65 سال تمام میشوم نشانه امروز سئوالی بود در مورد اینکه چرا ورزشکاران بین 30 الی 35 سالگی کناره گیری میکنند که دلایل اصلی ان انگیزه و دیگری باور بود این پیام ضمن انکه عزم من را در اینکه راه درستی انتخاب کرده ام تایید مینماید نشانه این است که نباید در این مرحله به سن خود توجه کنم تمرکز خود را روی باور های درست که از دروس میگیرم گذاشته وانگیزه خود را حفظ کنم من در این شرائط کرونایی هر روز 45 دقیقه ورزش میکنم شنیدن این پیام گویا خون تازه ای در رگ های من به جریان دراورد که زودتر از هر شب ورزش را با انگیزه و از سر شوق نه بخاطر در خانه ماندن شروع کنم من پیام های روزانه را بسیار جدی تلقی نموده و سعی میکنم انهارا از دست ندهم در حال حاضر روانشناسی ثروت 3 و12 قدم وهدف انلاین را هم به لطف الهی در برنامه های روزانه خود گذاشته ام وامید دارم خداوند توفیق گذراندن این دروس را که بعنوان واحد درسی در یک ترم برای خود برنامه ریزی نموده ام بدهد خدا از این بابت سپاسگزارم
با سلام خدمت دوست عزیز
آرزوی موفقیت برای شما دارم
خداوند بزرگترین حامی شماست همیشه
خداوند همیشته با شماست
فقط روی اون حساب کنید