«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
خیلی اوقات خواب استاد را می بینم و هر بار مرا به سمت تمرکز روی نکات مثبت هدایت می کند ، نشانه های خداوند مختلف است ، که زبان از گفتن تمامی آن ها عاجز است ،
سلام دوستان عزیزم
من چن وقتیه ک خیلی بیشتر باخدا حرف میزنم وازش میخوام ک فقط خودشو بهم نشون بده تابیشتربشناسمش وهیچ چیزی غیراز خدا رونمیخوام البته دیروز پیش ازغروب افتاب توی حیاط بودم ی حسی بهم گفت همینجاباش و باخداصحبت کن اول ب خدا گفتم خدایا من هیچی ازت نمیخوام فقط تورو میخوام داشته باشم حتی خودمم نمیخوام فقط میخوام تورو بیشتر ببینم حست کنم ایمان بهت بیارم خدایا تو خیلی زیبایی بزرگی ازجنس بی نهایتی عاشقتم خدای من بعد پرواز پرنده هارو میدیدم واشک میریختم ازدیدن نشانه های خدا تااینکه ناخوداگاه چند تیکه ابر رو بشکل چن تا قو ی کوچک دیدم ومدام خداروشکرکردم ک چشمم این زیبایی هارو میبینه بعداز یکی دو دقیقه سپاسگذاری ناگهان تمام ابرا بشکل یک قوی بزرگ درحال پرواز درامد وکل اسمون روی حیاط رو پوشاند هرلحظه اون دورترمیشد ومن ازشدت عشق ودیدن نشانه های خدا ب سجده افتادم و مدام گفتم الله واشک ریختم ازاین همه وقت ک من خدامو نشناخته بودم ودر وجود من نا اشنا بود بعد بازم خداروشکرکردم صدای اذان ازمسجدبلند شد وبقلبم الهام شد (ک همونطور ک قوها ازچن تا قوی کوچک تبدیل شد ب یک بزرگ پس توام بادرست کردن باورهای کوچک میتونی اونارو بزرگ کنی چن خداب اندازه ای ک درکش کنی بزرگ میشه تو وجودت وبیشتر نعمت دریافت میکنی) واذان میگفت ومن ترجمه میگفتم خدابزرگتراست هیچ معبودی جزاو نیست محمد فرستاده اوست پس بقلب توام مثل اون الهام میشه علی دوست اوست بشتاب بسوی توجه بخدا بسوی رستگاری وبهترین اعمال وبازخدابزرگتراست وهیچ خدایی جزاونیست واشک میریختم ازشدت عشق ب خدایی ک تازه احساسش کردم وچقدر اون لحظات شیرین هست تااینکه بلندشدم چن قدم جلو رفتم برگشتم ک بیام توخونه دوباره خدای فراوانی ها جلوه ی دیگه ای بهم نشون دادبادیدن ماه ک مثل نقره نازکی دردل سیاهی شب میدرخشید ی ستاره پرنورهم کنارش بود بازهم خدارو شکرکردم واشک ریختم چشمم ب زیبایی دیگه ای افتاد خدایا چقدر زیبایی اطرافم بود ونمیدیدم گل سرخ توی باغچه رو ک دیدم گفتم خدایا این باورهایی ک درونم شکل میگیره مثل این غنچه گل ضعیفه کمکم کن ی گل بزرگ وزیبا بشه وبعداز کلی سپاسگزاری ازخدای بزرگم وقتی اومدم افطارکنم دیگه چن دقیقه بود اذان گفته بود اما هنوزانقدر گرسنه نبودم وقعا راسته ک نیروی ایمان همه چیز میشود همه کس را
ب امید الله یکتا
به نام خداوند هدایتگر
خداوند الهامات و مسیرها
خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزم و دوستان
من هرروز تقریبا نشانه ها رو میام و میگیرم ولی امشب خیلی خوشحالم خیلی هم از خرید دوره دوازده قدم قدم دهم و هم از نشانه ی امروز که سفر به دور امریکا قسمت۵۳ بود و رفتن استاد و مریم عزیز ومایک مهربون به اوهایو وپیدا کردن اون جاده ی بهشتی خدارو صدهزار مرتبه شکر امشب چیزی توی قلبم بود و خداوند بهم به زیبای تمام یعنی زیباتر و دقیق تر ازاین نمیشه بهم گفت که تو لذت ببر و نگران نباش تو رو از جاده ی پرتردد و خطرناک به یک مسیر راحت وزیبا و نوری که از دور مسیر زیبای خوشبختیتو نشون میده هدایتت میکنم با یک چشم بهم زدن تو فقط لذت ببر بقیش با من خونه میخوای تو این مسیر زیباترین و مجللترین خونه رو میدم بهت یه فروشگاه بزرگ میخوای برای کسب وکارت اونم میدم با کلی مشتریهای لاکچری ماشین سانتافا میخوای اونم سفید اقا اونم میدم مسافرت ، مهاجرت، سلامتی، خوشبختی همه رو بهت میدم تو فقط بندگی منو بکن فقط به من اعتماد بکن و دراغوش خوم ارام بگیر این مسیر زیبا رو بگیرو به دنبال نور برو و تو این مسیر از صدای پرنده ها ودرختان لذت ببرو سوت بزن که خوشبختی وبهشت در انتظارتن
که تو بیای و افتتاحشون کنی
خدایا دمت گرم چه نشونه ای بود دیگه نشد ننویسم واسه چند وقته دیگه لازم هست چون خدا گفت برو بنویس و اعتماد کن بهم😍😍😍🤗🤗😍😍😍😍😍
خدای من سلام
مهربان من سلام
مدتی بود که تو حرف نزده بودم
مدتی بود که صدایت نزده بودم
نمی دانم چرا هر وقت که دلم تنگ می شود دلم هوای صحبت کردن با تو را می کند
دلم می خواهد بنشینم و کلی برایت حرف بزنم
آنقدر حرف بزنم و آنقدر صحبت کنم که حالم خوب بشود
آنقدر بگویم دوستت دارم که دیگر هیچ کلمه ای به زبانم نیاید
آنقدر بخواهم تو را
آنقدر اسم ببرم تو را
آنقدر فریاد بزنم تو را
که دیگر هیچ نامی به یاد نداشته باشم
دیگر هیچ کاری جز صدا زدن تو را نداشته باشم
خدای من
مهربان من
از تو می خواهم که کمک ام تا همیشه بتوانم در بهترین شرایط حال خودم را خوب نگه دارم
همیشه بتوانم در عالی ترین حال ممکن فقط ذکر تو را بر لب داشته باشم
همیشه می خواهم که از تو بگویم
از فضل و کرم تو بگویم
همیشه می خواهم از دو بگویم
از احسان و بزرگواری تو بگویم
کی و کجا من بتوانم جانشین خوبی برای تو روی این زمان پهناور باشم ؟
کی و کجا من بتوانم از تو بگویم و با تو صحبت کنم از تو حرف بزنم و برای تو کار انجام بدهم؟
تو آنقدر خوبی که می بینی و سکوت می کنی
تو آنقدر خوبی که می شنوی و لال می شوی
همه اینها را باید بدانم که من مخلوق تو هستم
من بنده تو هستم
تو خالقی
من همان هستم که تو به من قدرت خلق کردن را دادی
من همان هستم که تو گفتی بگو تا برایت اجابت کنم
من همان هستم که تو گفتی بخواه تا من برایت هموار کنم
من همان هستم که تو گفتی طلب کن تا من بی نیازت کنم
ای بهترین من
دوستت دارم و به این دوست داشتن افتخار می کنم
ای ماه ترین من تو صاحب قدرت من هستی و از تو می خواهم که همیشه هوای من را داشته باشی
از تو می خواهم که همیشه به من راه را نشان بدهی
همیشه کنارم باشی و هدایت ام کنی
می دانم خیلی اوقات نافرمان می شوم
گاهی اوقات خودم را از یاد می برم
گاهی اوقات خودم را دوست ندارم
گاهی اوقات گرفتار روزمره گی می شوم
گاهی اوقات گرفتار من بودن می شوم
تو تنها خالقی هستی که می بینی و دم بر نمی آری
تو تنها خالقی هستی که با همه بدی من باز همیشه آغوشت برای من باز است
تو تنها مالک من هستی که صاحب قدرت و اختیار هستی و هر چه را که برای من میخواهی جز حال خوبی و جز نیکی و خوبی هیچ نیست
خدای من سپاس از تو که این همه حال خوبی را برای من ارزانی داشته ای
سپاس از تو چه تمام خوبی ها را برای من می خواهی
سپاس از تو که همیشه با من هستی
همیشه من را در پناه خودت نگه می داری
دوستت دارم مهربان من
سپاس از تو که باز توانستم برای تو بنویسم
سپاس از تو که باز توانستم لب به شکر تو باز گویم
مهربان من
سپاس از تو که خدای زیبایی ها هستی
سپاس از تو که خدای مهربان هستی
سپاس از تو چه خدای فراوانی ها هستی
به نام الله مهربان
سلام امروز زدم روی نشونه امروزم
از خداوند هدایت خواستم
فایل قسمت یک استاد با عرشیا بود
فهمیدم عمل کردن ایمان میخواد باید عمل کنیم نه فقط بگم فایل گوش میدم این همون مثل قرس مستکن می مونه
چقدر تحسین داره جوانی مثل عرشیا که با اون سن کم مهاجرت کرد توکل کرد موفق شد
توکل به زبونی که نیست باید قلبی باشه ترسی نباشه
اگه می ترسی و میگی توکل به خدا این یعنی هنوز باورش نکردی خودمون گول نزنیم
پشتمون به اقیانوس عظیم گرم کنیم تصمیم بگیریم ریسک کنیم
حضرت عیسی گفت اگه به اندازه خردلی ایمان داشتید کوها رو جابجا می کردیدیا روی آب راه می رفتید…
خانم فلورانس توی کتاب چهار اثر میگه چرا ترسانید ای کم ایمانان
من خودم خیلی باید ایمانم روش کار کنم
امیدوارم همگی ایمانمون قوی کنیم
خدا که با عیسی پسر خاله نیست سلیمان نبی توکل کرد ایمان داشت از خدا خواست ثروتی بهش دادوبه خدا گفت اون قدر بهم بده که نه قبل من ونه بعد من به هیچ کس این قدر نداده باشی
از خدا خواست زبان حیوانات بفهمه…..خوب ایمان داشت باور کرد
سلیمان ماییم یوسف عزیز مصر کرد یوسف ماییم ….خداوند با کسی پارتی بازی نداره فقط با اندازه ایمان ما بهمون میده
عیسی از خداوند خواست که خدایا منو مایه برکت قرار بده چرا ما نخواهیم
به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
فهمیدم جای کار من ایراد داره نشونه امروزم بهم گفت که ایمان و عمللللل
خداوند باهم حرف زد باید روی خودم کار کنم الکی خودمو گول نزنم تمرین کنم عمل کنم به آموزهای استاد نتیجه هم میاد
اکه آرامش دارم اگه صبورتر شدم عمل کردم پس باید بیشتر نتیجه بگیرم
در پناه خداوند باشیم
غمگین بود و بی رمق.
به او گفتم زندگی را چیزی مثل «گوگل» ببین.قبلا از آن استفاده میکردهای و از این به بعد هم استفاده خواهی کرد.دلیلی ندارد همان چیزهایی را جستجو کنی که قبلا کردهای.فقط دست از مرور هیستوری بردار و چیزی که میخواهی را سرچ کن.قطعا برایت نتایجی خواهد یافت.
در آخر او قانع و خوشحال،و من آرام و شاکر از جا برخاستیم.
«به نام خدای بخشنده ی مهربان»
سلام به همگی و هم فرکانسی های خودم
خدایا شکرت بابت اینکه هر لحظه منو هدایت میکنی.
چند وقتی میشه از عضو شدن من در سایت میگذره و فایل هارو استفاده میکنم و روی خودم کار میکنم .هر زمان که تونستم ذهنم رو کنترل کنم اتفاقاتی برام رخ داده که شوکه شدم. یکساعت بعدش حتی چند دقیقه بعد اون لحظه شگفت زده شدم هر چند که ذهنم بهم میگفت نه اینطوری نیست شاید اتفاقی بوده یا مثلا هر دلیلی میاورد که بهم بگه مسیرت اشتباهه ولی من ادامه دادم و نگذاشتم که مانع من بشه.
ذهن من خیلی خیلی مقاومت داشت و داره اما تلاش میکنم تا کمترش کنم
تنها چیزی که بهم انگیزه میده نتایجی هست که برام رخ میده.
سنم کمه اما به خیلی چیزا آگاهی پیدا کردم و حس میکنم خدا منو انتخاب کرده تا از اول شروع زندگی مسیر رو درست برم و لذت ببرم و زندگی فوق العاده ای داشته باشم هر چند که در گذشته اتفاقاتی رخ داده و باعث شده من به خودم بیام و از خداوند درخواست کنم که منو هدایت کنه.
اصلا نگران اون روزا نیستم و برای من لازم بودن که من مسیرمو پیدا کنم و حرکت کنم.
خیلی خدارو باور کردم و عاشقشم و هرچی دارم از اونه و به خودم قول دادم این مسیر رو ادامه بدم.
این حس قشنگ رو با هیچ چیز توی زندگیم عوض نمیکنم چون حقیقی است و ماندگار
خدایا ازت سپاسگذارمممممممم
«دوستتون دارم»
سلام به الله درون دلهای مهربانتان.دیروز خونه رو سم پاشی کردیم.یهو نگاه کردیم به ماهی قرمز کوچولومون. دیدم ای وای که انگار بوی سم روش اثر گذاشته و داره میمیره. اولش ناراحت شدم بعد گفتم وابسته نباش.نصف شب بود گفتم خدایا راحت بکشش یا نجاتش بده. یه دفه یه چیزی بهم گفت یه حبه قند بنداز داخله آبش. خدا شاهده صبح که اومدم سراغش دیدم خیلی بهتره. بهم گفت یه حبه قند دیگه بهش بده. و تا ظهر ماهی قشنگم خیلی بهتر شده بود🤩
حس اینکه داستان هدایت آنقدر ساده و نزدیکه،خیلی شیرین و باور نکردنی.هدایت راهنمای هر لحظه ی روح زیبای همه مان باشد.الهی آمین🌹🌹🌹
سلام دوست عباس منشی من
چقدر خوب هدایت شدین و چقدر خوبتر عملی کردین…
خیلی جالب بود…
منم یهو دلم خواست متن شما رو تا انتها بخونم.
سلام فهیمه ی عزیزم🌹🌹🌹
ممنونم بخاطر محبتتون🌻🌻🌻در آغوش مهربان پروردگار زیبایمان،خوشبخت دو عالم باشید🌼
بنام الله یکتا
امروز میخوام در مورد یکی از هدایتهای خودم که میشه گفت خیلی واضح بود برام یعنی به وضوع پله به پلشو حس میکردم با شما در میون بزارم امیدوارم که بتونید ازش استفاده کنید و قوت قلبی بشه برای بخصوص خود من
من تقریبا دو سال بدجور درگیر بدهکاری شدم و تصمیم گرفتم که مسیر خودمو تغییر بدم البته چند وقتی بود با نگرشهای استاد آشنا شده بودم از فایلهای رایگان استفاده میکردم
دقیقا یادمه بدلیل شرایط بسیار سختی که داشتم و طلبکار از در و دیوار زندگیم بالا پایین میرفتن رو کردم به خدا و گفتم من تسلیمم و به هر خیری که از جانب تو باشه فقیرم
طولی نکشید اتفاقتی افتاد که ظاهرشون خیلی بد بود ولی چون با نگرشهای استاد آشنا بود با همه سختیش آرامش خودمو حفظ کردم و یه جورایی خودمو سپردم دست خدا پس خیالم راحت بود
مسیر زندگی من عوض شد و تصمیم به برگشتن به کار قبلی خودم گرفتم که از بچگی عاشقش بودم و کاملا بلدش بودم ولی چون این باور داشتم که برای ثروت بیشتر باید یه شغل بقول معروف بزرگتر داشته باشم از کار خودم زدم بیرون (آرایشگر بودم)و کل سرمایه خودمو زدم به کار تولیدی که هیچی ازش نمیدونستم
اون روز که با مخ زدم زمین بیشتر حرف استاد درک میکردم که برای ثروت بیشتر احتیاج به تغییر شغل نیست احتیاج به باورهای درست
ار جای که برای کار تولیدی مهاجرت کرده بودم به شهر دیگه و تقریبا غریبه بودم و کل زندگیمو مثل خونه ماشین زمین و سرمایمو ریخته بودم توی کار و سالن خودمو توی شهر خودم بخشیده بودم به پسر عموم
وقتی که تصمیم گرفته بودم دوباره به شغل سابق خودم برگردم و نمیتونستم در زمان کوتاه به شهر خودم برگردم اولین ایده ای که به ذهنم رسید بعد از رها کردن تولیدیم
رفتین پیش یکی از دوستانی که در سطح شهر آرایشگاه داشت که به عنوان کسی که صندلی اجاره کنم پیشش مشغول بکار بشم
و این در صورتی بود که صاحب اون آرایشگاه از لحاظ سابقم من حتی حکم شاگردای منم نداشت ولی به خودم گفتم من از اینجا شروع میکنم و بقیش با خداست
از همون روز اول نشانها یکی یکی میومد مثل مشتریانی که بشدت باهام مهربون بودن و حتی بیشتر از خود صاحب آرایشکاه بهم دستمزد میدادن
اولش تا با بچها آشنا بشم یکم سخت بود ولی چون راهی نداشتم و از طرفی میدونستم در مسیر باورهام هستم تصمیم به تسلیم بودن گرفته بودم
طولی نکشید ذهنم به کلی از فضای تولیدی اومد بیرون و ایدهای در کار سابقم بهم الهام شد مثل آنلاین کار کردن
وقتی که تصمیم گرفتم کار انلاینمو شروع کنم یکی از شاگردهای خودمو که پیش من دوره دیده بود در فضای مجازی دیدم که بشدت مشهور شده بود و این در حالی بود که هیچ وقت حتی تصورشو نمیکردم که بتونه همچین پیشرفتی کنه
این اولین نشانه من بود برای انلاین کار کردنم از همون شب تصمیم گرفتم از قانون تجسم استفاده کنم و شب قبل از خواب مدام خواسته خودمو تجسم میکردم و صب به محض بیدار شدن هم ادامه تجسم خودمو با حال خوب داشتم
این موضوع باعث شد اقداماتی انجام بدم چون میدونستم باید عملگرا باشم و ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
با ساده ترین ایدها شروع و چون من میخواستم در زمینه آموزش فعالیت کنم اولین ایدم چاپ کردن چندتا کاغذ بود برای گرفتن شاگرد و چسبوندنشون در سطح شهر
دو روز بعد از اماکن باهام تماس گرفتن که چرا بدون مجوز میخوای آموزش بدی
اولش خیلی گیج شدم که چرا باید وقتی من میخوام ایده ای اجرا کنم اینا نمیزارن ولی به چند ساعتم نرسید که به خودم گفتم راس میگه چرا من نرم مجوز آموزشگاه بگیرم و بعدش فعالیت کنم و اینم به عنوان نشانه و هدایت پذیرفتم
فرداش رفتم فنی حرف ای و درخواستمو گفتم و جالب اینجاست که مجوزی که توی شهر خودم با سرمایه میلیاردی باید میگرفتم اونجا با کمتر از 500 هزار تومن به من دادن چون یک شهر جزو مناطق محروم بود و اینم تایید نشانه و هدایت من بود برام
بعد از گرفتن مجوز شروع کردم به فعالیت مشتریا به صورت جزی میومدن و این موضوع باعث شد تصمیم بگیرم فعالیت خودمو گسترش بدم و به شهر خودم برگردم اونجا فعالیت کنم
چند روز بشدت شروع کردم به تبلیغات از طریق پیجم برای شروع آموزشها .ولی فایده ای نداشت و من میدونستم باید از خدا هدایت بخوام و منتظر نشانها باشم
اینم اضافه کنم که این فعالیتهای من با وجود فشارهای بسیار زیاد طلبکارای من بود و این فشارها جوری بود که من تنها زمانی گوشیم از طرف طلبکاران زنگ نمیخورد که یا گوشیم خاموش بود یا ساعت خواب بود و همه خواب بودن و به محض اینکه گوشیم روشن میشد فشارها شروع میشد .این موضوع به این خاطر گفتم که بدونید شرایطم تا چه اندازه بد بود ولی من توی همون شرایط حزکت میکردم
وقتی ایدهای خودمو در زمینه آموزش شروع کردم همه باهام مخالف بودن و همه میگفتن ول معطلی برو از صب تا شب بمون در آرایشگاهت بجای این کارای الکی
ولی من قانون که قبلا ازش نتیجه گرفته بودم خوب میدونستم و مطمین بودم که اتفاقات میافته
شروع کردم به تجسم شرایط ذلخواهم با همون شرایط شب قبل خواب و صب به محض بیدار شدن .طولی نکشید که نشانها اومدن و یکی از همکارای خانوم که اونم آرایشگر بود و خیلی وقت بود اصلا ازش خبری نداشتم بهم زنگ زد و دعوتم کرد برای مصاحبه کاری
به محض اینکه این جمله رو گفت فهمیدم یک نشانست و با اینکه قبلا زیاذ باهاش مشکل داشتم ولی دعوتشو قبول کردم چون میدونستم این هدایت الله و باید برم
جالب اینجاست روز دیدار با ایشون منو بکاری دعوت کرد که هیچگونه ربطی به ایدهای من نداشت .و منم اولش یکم سردرگم شدم ولی به خودم گفتم اصلا مهم نیست و شاید یه امتحان الهی باشه برای تست ایمان من .همون جا پیشنهادشو رد کردم و با اعتماد بنفس راجب ایدهای خودم باهاش حرف زدم اونجا رو ترک کردم
سعی کردم حال خودمو خوب نگه دارم منتظر هدایت الله بمونم
فرداش همون خانوم بهم زنگ زد و باز پیشمهاد داد ببینمش و منم بهش گفت اگه در رابطه با اون کاره که همین جا عذر میخوام و من نیستم .اما اصرار کرد و گفت که مربوط به ایدهای خود منه
با گفتن این جمله فهمیدم که بازم یک نشانست و باید بهش عمل کنم.در ملاقات بعدی حواسم رو بشدت جمع کردم و منتظر هدایت خدا بودم ذر هر کلمه ایشون چون ایمان قلبی ذاشتم که اومدن من بی فایده نیست
جالب اینکه وقتی داشتن صحبت میکردن یک گلمه گفتن که انگار رنگی تر بود از همه حرفهاش و من هدایت الله رو متوجه شدم
چون بدنبال این بودم که توی حوزه خودم فقط آموزش بدم چه در زمینه خانومها و چه آقایان .ولی پیشنهاد این دوستمون این بود که یک آکادمی با مدیریت خودم راه اندازی کنم و چیزی بود که در تخیل من تا اون موقع نگنجیده بود ولی خداوند من و به این سمت هدایت کرد
اونجا بود که فهمیدم قدم بعدیم چیه و فهمیدم که نقشهای خداوند همیشه بزگتر از نقشهای ماست
چون ایمان داشتم باید این اقدام انجام بدم طولی نکشید که با اولین کسانی که میشناختم وارذ مذاکره شدم برای تاسیس آکادمی خودم و بطرز جادویی کمتر از یک هفته من تونستم یک آکادمی با عضویت تعداد زیادی تاسیس کنم و شروع به فعالیت کنم که تا الان که یک سال از اون روزها میگذره پیشرفتهای زیادی توش داشتم و دورهای رو برگزار کردم که توی کل زندگیم بیشتر برام حکم خواب داشت ولی من انجامش دادم و این اعتبار فقط به الله هدایتگر میرسه و به منی که هدایتهاشو دیدم و بهشون عمل کردم
امیدوارم که تونسته باشم درست توضیح داده باشم و باعث قوت قلب همه ما شده باشه
سپاسگزارم از شما استاد عزیز و دوستان گرامی
سلام به همه عزیزان
عالی باشید
لحظه ای که فایل برای من باز شد ،به خودم گفتم این چییه؟!!! .چرا سفر به امریکا اومده ولی وقتی موضوع صحبت رو فهمیدم دیدم دقیییییییقا جواب همون نشونه ای بود ک از خدا خواستم که اگر این فایل ها برای من موثر هست ،منو هدایت کنه و قبلا داشتم پیش خودممیگفتم چطور آقای عباس منش تو این مدت کوتاه انقددددددر وزن کم کرده و این هیکل رو ساخته؟ مگه میشه؟پیکرتراشی کرده؟نگه کن ی خط بریدگی رو شکمش داره !!!!! ولی اتفاقی که افتاد دقیقا در فایلی که من با زدن گزینه (من رو به نشانه امهدایت کن) من هدایت شدم ب جواب این سوال مهم ک باعث شده بود شک کنم به گفته ها و شنیده هام.خلاصه خیلی شوکه شدم و درس بزرگی گرفتم که وقتی تغییرات کسی رو میبینم که در ذهن’ من’ فقط غیر ممکنه ،نگم دروغه ،بگم پس میشه .(من مدت خییییلی کوتاهی هست که با سایت عباس منش آشنا شدم و این نشونه اول برام خیلی مهم بود .خدا من رو هدایت می کنه قطعا و موثرترین فایل هارو پیش روی من قرار میده و تشکر بسیار از تیم تحقیقاتی عباس منش)
سلام عزیز وقتت بخیر امیدوارم حالت خوب باشه
تشکر میکنم از دوستان وخداوندو همچنین استاد عباس منش بابت این بستر و معرفی و یادگیری خیلی نکات مثل ناخود اگاه از ایشون
بنده نظرتون رو کامل مطاله کردم و حساس شدم روی قسمت سلامتی و کاهش وزن اقای عباسمنش
یعنی بنظر شما اون خط شکم برای پیکر تراشی هستش ؟
مردد شدم از تهیه دوره وقتی دیدم خط رو و موجب شک شد
عجیب هست اون خط واقعا و اینکه استاد 3 ماه نبودن نوع بدنشون
توی عکسهای سایت و فیلم هم کمتر جایی دیدم بدنشون بدون لباس باشه که البته این طبیعی هست اما همین ویدیو دیدم که دیدم و خط روی شکمشون خیلی عجیب بود و ذهنم رو درگیر کرد برای تهیه و عملکرد نسبت به این دوره ایشون
ممنون میشم شما و دوستان راهنمایی کنید و رفع ابهام کنید بصورت منطقی
ممنونم ازتون
سلام رفیق
من چون تمرکزم روی فایل ها و تمرین های خودم بود اصلا فرصت دیدن پیام ها رو نداشتم و عذر می خوام که دیر پیام شمارو دیدم .
من فکر می کنم ذهن اگر بخواد دنبال ایراد بگرده در نهایت ایراد رو پیدا می کنه(من خودم همینطوری بودم قبلا) . من از زمانی که تمرکزم رو برداشتم از روی اینکه صحبت های استاد آیا درسته یا غلط ،فقط ادامه دادم و نشونه ها من رو به این سمت بردن که درسته و برو جلو و سعی کن فقط درک کنی مطالب رو .
و من وقتی درک کردم و توی زندگیم نشونه هارو دیدم فقط دیگه دارم ادامه میدم و تکاملم رو طی می کنم .اتفاقا دلیل شروع این درکم هم همین کامنتی که شما ریپلای کردید بود چون اشاره کردم اونجا هم ، من زمانی که پر از شک بودم که ایا درسته غلطه ؟استاد الکی میگه؟نکنه من وقت بزارم بینم همه چی به درد نخور بوده ؟اگر هزینه کنم بی فایده باشه چی؟وقتم رو تلف نکنم ی وقت ؟و هزاران چیز دیگه …..تا اینکه به اون فایل هدایت شدم که استاد داشتن میگفتن :”خیلی ها میگن من پیکر تراشی کردم و باور نمی کنن ک میشود و ذهن مدام دنبال ایراده و انکار واقعیت هاست و…. ” و من تو این فایل که دقیقا استاد داشتن چیزهایی که تو ذهن من بود رو می گفتن فهمیدم این منم که ذهتیتم جون باور نمی کنه نمی پذیره نه اینکه واقعیت نداره و میشه راحت اینقدر تغییر کرد و ذهن من فقط دنبال بهانه ست و اتفاقا هم میاد و پیدا می کنه ،
ولی اتفاقی که افتاده به خودم گفتم این هدایت الکی نبود شاید خدا داره میگه به من” بابا اعتماد کن و فقط همراه شو و سخت نگیر”
اومدم رو خودم تست کردم و
من با تغذیه سالم تر و قوانینی ک یاد گرفتم تونستم ظرف 4 ماه شکمم رو اب کنـــــم چون وقتی استاد رو دیدم به خودم گفتم پس میشه بدون عذاب لاغر کرد .اگر راسته پس میشه .همین باور همه کار هارو کرد برام و شد . من رااااااااحت بدون سختی شکمم اب شد فقط چون باور کردم میشه
این نشونه ها و اتفاقات ایمانم رو قوی تر کرد و هی بیشتر نتیجه گرفتم و حال خوب امروز و رشد تو تمااااام جنبه های زندگیم دستاورد من از اموزه های استاد هست
و من روز به روز دارم دللایل رفتار های خودم رو درک می کنم و بیشتر کنترل می کنم و همین مسیر داره باعث رشدم میشه .
و این درکی که امروز تونستم نسبت ب خودم داشته باشم رو مدیون همراه بودن با استاد هستم کم کم سیمان هایی ک مانع از خودبینی واضح تر من میشد رو از ذهنم کند و دارم از همه جنبه ب خودم نگاه می کنم (جنبه هایی که قبلا هررررررگز ندیده بودم )و در این حالت دیگه راحت ترین کار تغییر میشه …
استاد معجزه نمی کنه و مخترع هم نیست
فقط
قوانینی که همه ی دنیا دارن میگن رو به زبان ساده تر به ما میگن و فقط خودمون رو با خومون اشنا می کنن و نتیجه ی این اشنایی عمیق ،تغییر شخصیت به سمتی که احساس بهتری به خودمون داشته باشیم هست و این احساس خوب کلید رسیدن به تمام خواسته هاست .
استاد رو مثل یک مربی فوتبال باید دید که تمام تجربه اش و قوانین رو داره ب کار میگیره که افراد تیم رو به هماهنگی برسونه و در نهایت نتیجه برمیگرده ب عملکرد و به کارگیری بازیکن ها
استاد مربی هماهنگی ذهن و قلب ما می تونن باش
که خدارو شکر خدا برامون از بین این همه مربی خوزه مور نیو برامون جدا کرد (خخخخخخ)
من تو نوشتن توانا نیستم و متاسفانه وویس هم نداریم اینجا
امیدوارم که احساسم رو به خوبی انتقال داده باشم
موفق باشی