«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
من یه مغازه میوه فروشی دارم و با برادرم که از من چند سال بزرگتر هست شریک هستیم و داخل مغازه قسمت سبزی ها مثل سبزی خوردن و قرمه سبزی و بقیه سبزیها از جور کردن تا فروختن همه کارش به عهده ایشون هست با اینکه وظیفه کمی هست ولی خیلی وقت گیر و پر دردسر هست رو ایشون برعهده دارن که خدایی به بهترین وجه انجامش میده و من هم بقیه اجناس رو جور میکنم از کاهو و کلم گرفته تا انواع میوه ها رو من جور میکنم جفت مغازه ما دوتا مغازه هست که یکیش چادر دوزی و یکی دیگش قهوه فروشی بود اون یکی قهوه فروشی خالی شد و صاحب مغازه رفت و من یه ایده به ذهنم رسید در واقع الهام شد و به برادرم مطرح کردم که این کار رو بکنیم ولی گفت نه ولی حس من نسبت بهش خیلی خوب بود و لی چون بزرگتر بود و حرف اون شد و یکی دیگه مغازه رو گرفت و بعد از چند ماه اون یکی دیگه که دیوار به دیوار مغازه مون بود خالی شد و من دوباره مطرح کردم ایده رو ولی بازم قبول نکرد و من اینو میدونستم که این ایده مخصوص خودم هست برادرم هیچ درکی از این قوانین نداره و من هم خدایی هیچ وقت در مورد این چیزا باهاش صحبت هم نکردم و یه ندایی بهم گفت برو مغازه رو بگیر و من هم بدون اینکه به برادرم این بگم رفتم با صاحب مغازه صحبت کردم که یه خانوم خیلی محترمی بودند و مغازه رو با یه قیمت مناسب به من دادند و من مغازه رو اجاره کردم و بعدا متوجه شدم که یه بنده خدایی میخواست همون مغازه رو برای میوه فروشی چفت مغازه بگیره درست همون موقع که من با صاحب مغازه صحبت کردم اون قبل از من با بنگاهی صحبت کرده بودند و قرار بود اون مغازه رو بگیرند ولی من شماره صاحب ملک رو که مادرشون از مشتری ها بود گرفته بودم و تلفنی به توافق رسیدیم و مغازه رو به من دادند و موقعی که برادرم فهمید من همه کارهاش رو انجام دادم و اونم به شدت راضی شده بود بعد از اینکه مغازه رو گرفتم و خیلی خوشحال شد در صورتی که قبلا بهش میگفتم قبول نمی کرد من یه چیز رو از استاد خیلی خوب یاد گرفتم و درک کردم این هست هر ایده ای که بهت الهام میشه با هیچ کس مشورت نکن چرا چون اون ایده مخصوص شماست و به هر کس دیگه ای بگی احتمال اینکه به شما بگه فایده نداره خیلی زیاده چرا ؟ چونکه بیشتر افراد هیچ درکی از قوانین و الهامات خداوند ندارند و به همین دلیل هست که هر وقت هر الهامی که به من میشه در هر موضوعی با هیچ کس در میون نمیزارم زمانی در میون میگزارم که بعد از عمل به الهامات نتیجه هاش رو میبینم و خود اونها هم نتیجه هاش رو میبینند و الان من واقعا خیلی چیز ها در زندگیم روشن شده و لذت بخش تر شده و خدا را بابتش هزاران بار شکر میکنم و اینها نتیجه دوره روانشناسی ثروت ۳ هست و خدارا بابتش هزاران بار شکر میکنم.
سلام و درود به تمام مخلوقات زیبای خداوند بخصوص استاد عزیز که دریچه ی نگاهم رو نسبت به خداوند و جهان هستی باز کرد و بمن درک جدید و درستی از اون رو هدیه داد
حدود 27 روز هست که عضو سایت بینظیرتون شدم. اما آشنایی من با شما به یکسال پیش برمیگرده که از طریق خواهرزاده م با شما آشنا شدم. ناگفته نمونه که خواهرزاده م بواسطه ی آموزش های بینظیر شما و صدالبته درک قوانین جهان بلطف خدا زندگی عالیی داره . روزی که از آموزه های شما برای من گفت تقریبا برام گنگ بود و مفهومی نداشت چون من هم مثل اکثریت غافل از قوانین باورهای نادرستی در وجودم نهادینه شده بود و انکار اون باورها برام بسیار سخت بود. اما وقتی بوضوح دیدم که زندگیشون چقدر تغییر کرده کنجکاو شدم بیشتر بدونم
موضوع جالبی که دوست دارم درموردش بگم اینه که وقتی با خانواده ی خواهرم کنارهم هستیم احساس آرامش عجیبی بهم منتقل میشه یه چیزی توی رفتار و کلامشون هست که منو جذب میکنه و انگار منو هل میده که بیشتر بدونم.
منزلشون پر از انرژی و حال خوب هست
روی دیوار اتاق برگه هایی با نوشته های شکرگذاری هست که یجورایی اتاقشون رو روحانی کرده و حس خوب منتقل میکنه. اصلا تلویزیون تماشا نمیکنند وقتی هم که روشن میکنن موزیک ویدئوی آرامبخش با تصاویر زیبای طبیعت و آواز پرندگان پخش میکنن. از نظر روابط بسیار رابطه ی خوبی دارن و…خیلی چیزای دیگه
یکسال از اونروز گذشته تا همین 27 روز
پیش که تصمیم جدی گرفتم و بخودم قول دادم که توی این مسیر ثابت قدم باشم و رها نکنم
بیشمار نشانه تو این مدت از جانب خدای بزرگ و مهربونم بمن رسید در هر زمینه ای که با گوش کردن و تکرار فایلهای ارزشمند و آگاهی بخش شما این نشانه ها ادامه داره. میخوام یکیشو اینجا بگم
در مورد تمرکز روی هر چیزی و جذب اون
چند وقت پیش شهرستان بودیم پسر 7 ساله م هوس بلال کرده بود باهمسرم رفتیم چندتابخریم اما پیدا نمیشد هر مغازه ای که نگهمیداشتیم میگفتن تموم شده خلاصه چندین مغازه رفتیم ومصر بودیم حتما باید گیر بیاریم توی مسیر مدام اینور اونور خیابون چشم میچرخوندیم که بلال ببینیم و تمرکزمون فقط روی دیدنش بود
خلاصه بعد از یه ساعت چرخیدن پیداکردیم و خریدیم و اما جای جالب قضیه
تو مسیر برگشت بصورت اتفاقی افتادیم پشت یه وانت که تا جایی که جا داشت بلال بار زده بود
بااورتون میشه یه وانت با یک عالمه باری که حتی از حد مجازش بیشتر بود و ما فقط خندیدیم که چقدر دنبالش گشتیم چندتادونه میخواستیم جلومون یه وانت با هزاران بلال ظاهر شد.
این اتفاق برای قبل از تصمیم من برای ادامه ی این راه بود. حالا که تا حدودی به این درک رسیدم این نشانه رو درک کردم. مطمئنا اگر با شما و این مسیر سبز آگاهی آشنا نمیشدم این اتفاق رو یه اتفاق عادی قلمداد میکردم نه یک نشانه از تمرکزروی چیزی و جذب اون.
تمام اون یکساعت تمرکز ما روی دیدن بلال بود و نتیجه ش شد دیدن هزاران بلال اون هم جلوی ماشین خودمون.
خدارو بینهایت شکر میکنم برای آرامشی که الان دارم. برای نعمت دیدن نشانه ها . برای درک قوانین.
خدای مهربونم خیلیییی دوستت دارم
سلام
در ابتدای نوشتنم این جملات رو از نوشته فایل ۲۸ فصل ۱ سفرنامه آمریکا که نشانه ای برای هدایت من بودند برمیدارم و سنجاق میکنم بر نوشته هایم
“رویای من تجربه آزادی بود. آزادی زمانی، آزادی مکانی، آزادی مالی، آزاد در روابط، آزادی در کسب و کار و آزادی در هرآنچه جزئی از زندگی است”
این نوشته من را میبرد به روزی که برای سال ۹۹ هدفگذاری میکردم به انچه هر روز به آن فکر میکنم و قدم به قدم نشانه هایی برای هدایتم به آنچه درخواست کردم دریافت میکنم نوشته دقیق من این است ” استقلال مالی، مکانی، زمانی ” من برای این چیدمان که اول کدام باشد و بعد کدام و بعد مدت ها فکر کردم و اما چیزی در وجود تمام ِ استقلال ها ،وجود و شخصیت ماجراجو و آزادی طلب من رو به کلمه و رویای آزادی میرساند
آزادی که بارها از زبان خود ِ شما استاد شنیدم
و تمام ِ دیشب رو به آزادی فکر میکردم آزادی زمان ، مکان، مالی
من این روزها بیش از آنچه به ازادی مکانی و مالی فکر کنم با تمام ِ وجود آزادی زمانی را طلب میکنم و با هدایت به این نشانه و فایل
در همان متن نوشته شده من پاسخم رو دریافت کردم ، به آزادی زمانی می اندیشم که به معنای لذت بردن است لذتی که در آن میشود آگاه شد به اینکه زمان ثابت است این ما هستیم که در حرکتیم ، خیلی وقت ها در زندگی ام بنابر درک ِ نادرست از مقصود ِ زندگی و نسپردن کارها به خداوند ، دویدم تا به زمان برسم در زمان مناسب از نظر خودم کاری را انجام بدهم خیلی وقت ها دیر شدن ها در زمان به من احساس بدی دادند فارغ از انکه زمان ثابت است این منم که حرکت میکنم
این زندگیست که رو به پیشرفت است
و من به زمان قدرت میدهم به تیک تاک ِ ساعت قدرت میدهم تا لذت بردن از زندگی را برایم معنا کنند بی آنکه به یاد بیاورم روح کاملا ازاد است آزاد و رها ، روح آزادی میطلبد و ذهن ِ منطقی سعی میکنند با توجه به انچه دریافت کرده جسم را به سمت ِ انتخابش هدایت کند و من در عمق وجودم آزادی را میطلبم و نشانه ها رو قدم به قدم میپذیرم
سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی ام
خداروشکر بخاطر وجود این سایت و کمک به هدایت همه ما
سعی ام بر این بوده هرروزه روی دکمه مرا به نشانه ام هدایت کن بزنم و از اگاهی هایی که برای هدایتم سرراهم قرار میگیرد استفاده کنم .
خداراشاکرم چرا که به دنبال ازادی زمانی بودم که شرایط کل کشور بگونه ای شد که بتوانم دورکاری کنم و وقت بیشتری برای مطالعه مطالب استاد از جمله همین “هدایت نشانه” داشته باشم.
به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم
خدای قشنگم، استاد مهربونم و دوستای نازنینم سلام به روی ماه تک تکتون.
میخوام بگم از وقتایی که به نشانه ها اعتماد کردم و معجزه دیدم معجزههههههه اما نمیدونم از کدومش شروع کنم.
قبلا توی کامنتای گذشته م درباره یسری هدایت ها صحبت کردم الان مختصری از هر کدوم رو مینویسم و اما مهم ترینش رو آخر میگم
1.درباره خونه مهربونی و اینکه چطوری هدایت شدیم به خرید زمین قشنگمون وسط شالیزار و باغ پرتغال اونم کجا توی شهر قشنگ و بهشت نمک آبرود. این زمین رو کاملا هدایتی خریدیم و به قصد خرید و فروش و کاسبی گرفتیمش. اما از اونجایی که من عاشق این زمین بودم نتونستیم بفروشیم. حتی زیر قیمت خیلی خیلی زیر قیمت اعلام کردیم اما فروش نرفت که نرفت و ما نزدیک دوسال نتونستیم این زمین رو بفروشیم. این اواخر که دیگه خیلی از دست خودمون و خدا عصبانی بودیم که آخه این چه زمینی بود خریدیم که اصن هیچ کاری نمیشه باهاش کرد، یهوو همسایه کناریمون که دقیقا توی شهرک ما زمین داشت شروع کرد به ساخت خونه، به ماهم گفت بیاین بسازین من رفتم شهرداری و مشکلی نداره میتونیم بسازیم، خب ماهم خیلی دوست داشتیم بسازیم اما پول نداشتیم که، حتی پول کرایه خونه رو هم نداشتیم. هربار که میرفتیم مشتری برای زمین ببریم میدیدم که همسایه مون مشغول ساختنه، یبار دقیق یادمه که یه کامیون شن خالی کرد و من اون لحظه ته دلم گفتم چی میشد الان این کامیون برای خونه ما بود، همونجا بود که کائنات دست به کار شدن و تدارکات ساخت خونه شروع شد. خدای بزرگ شاهده که ما فقط با 50 میلیون تومان سال گذشته 1402 شروع کردیم خونه مون رو بسازیم و هربار هربار هربار به یه طریقی از جایی که اصن گمان نمیکردیم اصن بهش فکر نمیکردیم یه پولایی با مبلغای شیرینی بهمون رسید که اصن خودمون شک میشدیم. و الان مردادماه 1403 خونه مهربونیمون تقریبا کاملا و حدود یک ماه دیگه بیشتر کار نداره. اینم بگم که 10 روز پیش شالی های روبه روی خونه مون رو برداشت کردن و از اول تا آخرش رو با عشق نگاه کردم و لذت بردم از این همه زیبایی و برکت و فراوانی و ثروت و آرامش. الهی شکرت.
2. از کسب و کاری که سه ساله راه اندازی کردم هم قبلاً گفتم، از اینکه شروع کار رو با سه تا گونی چای قد و نیم قد کنار خیابون استارت زدم. از اینکه رفته رفته سایه بان، سماور آتیشی، میزو صندلی، قهوه، چای باک، انواع چای میوه و … رو هم بهش اضافه کردم گفتم. از اینکه شروع کارم و روز اول چقققققققققدر سخت بود هم گفتم، اینکه من با داشتن خانواده تقریبا متوسط رو به بالا برم کنار خیابون چای بفروشم اصن ندارد بود برای خانوادم، ولی خوشبختانه چون اونا توی شهر دیگه زندگی میکردن باعث شد که من کار خودم رو انجام بدم بدون اینکه اونا متوجه بشن و تا یکی دوماه شروع کار اصن خبر نداشتن. خلاصه که همه اینارو بهتون گفته بود، حتی اینم گفته بودم که باید برم شهرداری و درخواست کانکس کنم و تقریبا یه کار به شدت سخت و نا امیدکننده س و به شدت براش ترس دارم اما باید پا روی ترسم بذارم و حتما انجامش بدم.
3. اما این یه مورد و جذاب ترینش رو براتون نگفته بودم که بلههههههههه بلاخره پا روی ترسم گذاشتم و یکشنبه همین هفته رفتم شهرداری، بگو خب.
اول رفتم پیش خانوم رضوانی مسئول ارتباطات که اصن بپرسم برای درخواست باید برم پیش شهردار یا شورا شهر، بعد از سلام علیک مستقیم بهش گفتم خانوم رضوانی من کانکس میخوام، با خنده گفت دختر کانکس بوی خووووووووون میده، گفتم خب منم براش خووووووون میدم
بعد کلی صحبت گفت کانکس اونجایی که تو هستی که اصلا نمیدن حالا برو با خود شهردار صحبت کن درباره کانکسای کنار ساحل و غرفه های روبه رو شهرداری. خلاصه غرفه روبه رو شهرداری رو که قبلاً رزرو کرده بودم و حل شده بود، کانکسای کنار ساحل رو هم نمیخواستم، فقط کانکس میخواستم برای جایی که هستم.
بعد رفتم توی دفتر شهردار و به منشی گفتم با شهردار کار دارم، منشی هم از مشتریای چایخور خفن منه، گفت چیکار داری گفتم با خودش کار دارم، خلاصه بعد کلی بگو بخند گفت کانکس که نامیده شهردار چون موردهای شبیه تو یا حتی با سابقه بیشتر از تو یا آماده تر از تو رو قبول نکرده و توام به هیچ عنوان صحبت از کانکس نکن، فقط درباره کانکسای ساحل بهش بگو و خیلی تاکید داشت که حرفی در این مورد نزن که یهوو دیدی کانکس ساحل هم بهت نداد.
خلاصه این آقا به خیال خودش خیلی لطف کرده به من و منم آدم حرف گوش کن، بعد چند دقیقه منو فرستاد داخل اتاق شهردار و خودشم پشت سرم اومد. همین که وارد اتاق شدم دیدم یااااااااااخدا فرماندار استان، شورا شهر کلارآباد، شهردار نمک آبرود، شهردار چالوس، شهردار عباس آباد و… کلی آدم دیگه که نمیشناختم اونجابودن و همه نگاهها سمت من بود. ولی خدا شاهده اصلا و ابدا نه ترسی نه استرسی نه بزرگ بینی هیچی نداشتم خیلی خیلی خیلی آرامش داشتم. مستقیم رفتم پیش شهردار خودمون(شهردار کلارآباد) و بعد سلام گفتم آقای شهردار من کانکس میخوام……………
شهردار یه نگاهی به من کرد گفت برا چی دخترم، گفتم برای اینکه راحت باشم هر روز وسیله هامو جا به جا نکنم. گفت کانکس که نمیدیم میدونی که، گفتم بله ولی من هم کارم متفاوته، هم اینکه کلی ایده و انرژی دارم، هم اینکه میخوام یه گوشه شهر رو به عنوان شهروند زیبا کنم، هم اینکه سه ساله اینجا هستم و دیگه از تمیزی کار و محیط اطرافم خبر دارید.
استاد سرتون رو درد نیارم، فک کنم کلا 10 دقیقه توی دفتر شهردار نبودم و در کمال ناباوری برای بقیه اما کاملا طبیعی برای خودم، شهردار تایید کرد و اجازه کانکس رو بهم داد، البته یسری شرط گذاشت که اصلا نه سخته نه هزینه داره نه هیچی دیگه.
اصن نمیدونستم چجوری خودمو به علی برسونم و این خبر رو بهش بدم. فقط از دفتر که اومدم بیرون منشی شهردار گفت تو قبلا از طرف کسی دیگه اقدام کرده بودی برا کانکس؟ گفتم نه.
گفت شهردار میشناختت؟ پارتی داشتی؟ گفتم نه.
ته دلم میگفتم شهردار اصلی منو میشناسه، اون از دلم و خواستههام خبر داره، اون پارتیه منه، اون همه کارای نشد رو برای من مث آب خوردن انجام میده فقط من باید آماده دریافتش باشم.
و الان به شدت خوشحالم که یبار دیگه به نشونه های خدای قشنگم توجه کردم، الهامات رو انجام دادم و الان یه حس خوب بعد پیروزی رو دارم. حسی که خدارو پشتش درک میکنم و میدونم که همش رو اون برام انجام داد مث همه کارای دیگه.
الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت.
.
در پناه الله یکتا
ماچ به همتون️
سلام به دوستان عزیزم
از وقتی به نشانه ها توجه می کنم ، البته به احساس درونی ام ، خداوند هر خیر و شری را به بنده الهام می کند
مثلاً خواستم حرفی را به یکی از دوستانم بزنم ، انگار خدا قلبم را فشرد، فهمیدم نباید سخن بگویم
بعضی اوقات سکوت راه هدایت است
سلام خانم شب خیز عزیز.چقدر اسم شما،راه شما و خدای درون شما زیباست.مدتها بود ی چیزی به من میگفت برو سراغی از خانم شب خیز بگیر!خوشحالم که امروز به اینجا هدایت شدم و چقدر این کامنت شما وصف حال الان منه،بعضی اوقات سکوت راه هدایت هست،امیدوارم که مثل سابق غرق در قوانین و حال خوشش باشید.الله یاورتان.
تاکنون برعکس بعضی از خانم ها برای درست کردن غذاهای روزانه درمانده نشده ام، چون هر بار از خدا سوال می کنم ، جواب عالی به من می دهد، و طوری شده که همه بستگانم مرا سر آشپز می خوانند ، تمام غذاهایی که خدا پیشنهاد می دهد مفید و بسیار سالم است
سلام استاد
به قول یه بنده خدا: شب و روزگار بر شما خوووش
یه تجربه ی بسیار جالب از هدایت الله میخواستم بگم اینجا
اولین کامنتمه که تو بخش نشونه ها میزارم
استاد من تصمیم گرفته بودم که یکی از محصولات شمارو بخرم
و به جمع بندی رسیدم که باید یا دوره ی در صلح بودن با خود رو بخرم یا عزت نفس، یعنی مطمئن بودم که یکی از اینارو باید بخرم الان
ولی نمیدونستم کدومش رو بخرم ، تو این مرحله ای که من هستم باید یکی از این دوتا دوره رو بخرم
ولی نمیدونستم این یا اون و فقط هم میتونستم یکیشو بخرم چون فعلا پول یکیشو دارم
بعد استاد روز 17 اذر که میشه دو هفته پیش دقیقا، از خدا پرسیدم و تو خیابون هم راه میرفتم و بهش فکر میکردم که من کدوم رو بخرم
حس من بشدت به دوره صلح خوب بود و وقتی تو محصولات میدیدمش خیلی حال خوب میداد، اما عزت نفس اون حس و حالو منتقل نمیکرد
البته تمام محصولات فوق العادن و عزت نفس هم همینطور و منم به زودی انشاالله میخرمش چون واقعا نیاز دارم بهش
اما توی این مرحله از تکاملم و توی این state حسم پسش میزد و میگفت فعلا وقتش نیست
منم خب دقیقا نمیتونستم بخونم قلبم رو و شک داشتم….این داستان واسه دو هفته پیشه
اون روز نشونه ی سایت برای من یه فایل دیگه بود و من رفتم پیاده روی و این سوال رو پرسیدم از خدا که کدوم رو بخرم و بعد از ظهر که اومدم خونه و خیلی اتفاقی نشونه رو زدم
دیدم که دقییییییییییقا رفت روی محصول به صلح رسیدن با خود!!!!!
استاد باورم نمیشد اصلا
یعنی سایت شما نمیدونم هزارتا صفحه مختلف داره از مقالات و اینهمه فایل رایگان از محصولات و…
ولی نشونه دقیقا اون روزی که من سوال پرسیدم افتاد رو محصول به صلح رسیدن با خود ، دقیقا چند ساعت بعد پرسیدن
استاد واقعا حیرت زده شده بودم و خیلی خوشحال شدم
اون موقع که دو هفته پیش بود نمیتونستم بخرم و فقط پرسیدم از خدا که کدوم رو بخرم همین
استاد این مدت گذشت و این 14 روز سپری شد و طی این روزها منطقم بمن میگفت باید دوره ی عزت نفس رو بخری اول
کااااااملا هم راست میگه چون من واقعا واقعا نیازش دارم
و استاد من تو این 14 روز اون هدایت رو یادم رفت که بهم گفته بود دوره ی به صلح رسیدن رو بخر
و کم کم به این نتیجه رسیدم که باید عزت نفس رو اول بخرم
امشب که شرایط همه چی مهیا شد تا برم واسه خرید، زدم رو نشونه دیدم قسمت 141 زندگی در بهشت رو اورد، همینجوری اتفاقی زدم، چون من عادت دارم صبح که از خواب پا میشم بزنم رو اون نشونه و در طول روز هم چند بار شاید بزنم رو اون نشانه ی من
امشب نشونه رو زدم و قسمت 141 زندگی در بهشت رو اورد و من عکس شمارو دیدم که رفته بودید تمپا و زیر اون عکس چنتا کلید واژه یا همون تگ # زده شده بود، استاد من وقتی این کلید واژه هارو دیدم دوباااااااااااااره بهت و حیرت منو فرا گرفت و واقعا عجیب بود برام
اون تگ ها این بود: اگاهی های دوره به صلح رسیدن با خود – به صلح رسیدن با خود!!!!!!!!!
استاد باورت میشه؟
و رفتم فایلش رو دیدم و موضوع این بود که اون زمان و تو اون قسمت خانوم شایسته دوره صلح با خود رو داشت میزاشت رو سایت و تو این فایل در موردش صحبت میکرد و از ویژگی هاش میگفت
استاااااااااااد من وااااقعا نمیدونم چی بگم از این هدایت
برام هدایت اومد اینجوری، اونم با تاکید و تکرار که اقا دوره ی صلح با خود رو بخر
و من نمیدونم اون دوره چی توش گفته شده اما بشدت نشونه ها بهم میگه الان باید اونو بخری
واقعا چی میشه بین اینننننهمه صفحه تو سایت نشونه ی من بیفته رو این؟؟؟
و استاد دوباره تصمیم من برگشت و یادم اومد اون هدایت و تصمیم بر این شد که دوره ی صلح با خود رو بخرم
و انشاالله فردا یا پس فردا میخرمش
اینم خلاصه بگم، چند روز پیش نشونه ی من افتاد رو قسمت اول چگونه درامد خودرا 3 برابر کنیم
و من هم اونو دیدم و هم تمرینش رو که تعهد بود انجام دادم برای بار چندم و هم دو قسمت بعدیش رو با ایمان و باور و با دقت دیدم و تمرینای اونارم انجام دادم
و استاد من توی 3 روز اخیر درامدم 3 تا 5 برابر بیشتر شد
چون درامد من روزانه حساب میشه
دقیقا وقتی اون نشونه رو پیگیری کردم و اون سه تا فایل رو دیدم دقیقا بعدش تو این چند روز درامد من به صورت های عجیبی 3 تا 5 برابر شد!!!!
استاد افراد تو این چند روز انگار پولاشون زیادی کرده بود و فقط میخواستن بدنش به من!!!! کاااااااااملا رااااااااحت و تقررررریبا بدون هیچ کار خاصی بمن پولای بسیار بیشتری از روزای قبل داده میشد
همین چند روز کلا
بنظرم خدا دقیقا میدونه چه فایلی کِی برای من مناسبه و کلا برای بقیه چی مناسبه الان
من اون فایلارو قبلا هم دیده بودم و نتیجه نداد، حتما امادش نبودم
اما هدایت شدم بهش و دقیقا در زمان مناسب و درستش که اماده بودم دیدمشون و نتیجش رو بسیااااااار واضح دیدم
چون ممکنه در این لحظه یه چیزی به من کمک نکنه، اما در همین لحظه همون چیز بهترین چیز برای یکی دیگه باشه و برعکس
نمیدونم چی بگم واقعا
و اینم بگم من همیشه از نشونه ها هدایت نشدم…یعنی خیلی روزا هست میام رو نشونه میزنم و یه فایل میاره برام و حسم بمن میگه این فایل هدایت و صحبتی باهات نداره، و هدایتی توش نیست
و خیلی روز ها هم میزنم رو نشونه و حسم میگه این فایل معنی داره و هدایت همراهشه
استاد قرار بعدی ما باشه برای دوره به صلح رسیدن با خود ، تا چند روز دیگه اونجا همو ملاقات میکنیم
فعلا خدافظظ
به نام ربّ
سلام بر شما عضو خانواده پر از آگاهی عباس منش
من از دیشب تصمیم گرفتم که امروز از صبح تا بعد از ظهر برم سه شنبه بازار ، که نقاشیامو بفروشم و چون من هر روز دارم تلاش میکنم و خدا بهم میگه کجا برم تا نقاشیامو بفروشم
تصمیم داشتم برم سه شنبه بازار سمت غرب تهران
دیشب گفتم خدو من میخوام برم ولی تو بگو کا برم یا نرم
بعد که خوابیدم و بیدار شدم تو خواب یه حسی داشتم که وقتی بیدار شدم یه صدایی بهم میگفت نه امروز نباید بری
گفتم آخه چرا من میرم تلاش کنم ،ایمانم رو در عمل نشون بدم
ولی باز همون صدا میگفت نباید بری
در صورتی که خودم دوست داشتم برم
بعد یه لحظه به شک افتادم گفتم خدا من چون خواب دیدم فکر میکنم این نجوای ذهنه
اگر نجوای ذهن نیست و صدای توعه که دارم میشنوم که میگی امروز جایی نرو بهم نشونه بدم
و وقتایی که دو دلم میام نشانه لم را به من نشان بده رو میزنم
وقتی اومدم دستم نمیدونم چجوری شد خورد به گزینه پایینش و هدایت شدم به این قسمت
اولش خواستم برگردم رو نشانه ام رو به من نشان بده رو بزنم ولی باز اون صدا گفت همینجاست جواب تو
جای دیگه نرو
برگشتم دوباره همین قسمت
گفتم خب از کامنتا بابد بخوانم، هی عددایی میومد و میشنیدم
ولی باز میگفتم نکنه نجوای ذهن باشه
بعد انگار یه گفتگو بود من که داشتم میپرسیدم شنیدم گفت قدت چنده
گفتم 163
گفت خب برو صفحه 63
منم گفتم چشم و بعد اومدم رندم روی یکی از دیدگاها دستمو گذاشتم
روی دیدگاه شما
شروع کردم به خوندن
وقتی تموم شد گفتم خب ؟؟؟
چیکار کنم من که از حرفاش چیزی متوجه نشدم که نشونه باشه که برم یا نرم
من از درون خودم میخواستم ب م ولز خدا هی میگفت نرو
بعد گه سوالمو پرسیدم دوباره همون صدا رو شنیدم گفت جوابت به این روشنی و واضح بود چرا متوجه نشدی
و گفت دقت کن گفت که هی میخواست عزت نفس بگیره و نمیخووست به نشانه ها و هدات خدا توجه کنه
تو هم الان هی میخوای بری سه شنبه بازار نقاشیاتو بفروشی و نمیخوای نشانه هایی که انفدر واضح بهت میگم نرو گوش بدی
نباید بری بمون به وقتش بهت میگم بری
تو امروز باید بشینی خونه و ادامه نقاشیا و کاراتو انجام بدی و جایی برای فروش نری
چقدر خدا دقیق داره آدمو هدایت میکنه
یادمه استاد میگفت باید شاخکات تیز باشه که صدای خدا رو بشنوی یا دریافت کنی نشونه هاشو
و منو هدایت کرد به دیدگاه شما که بهم بگه ببین باید گوش بدی و هرچی من میگم بگی چشم
و من چشم میگم و نمیرم
تو دلم هی میگفتم میرم پول دستم میاد ولی وقتی خدا میگه نرو حتما یه دلیل خیلی محکم داره و من باید چشم بگم
بی نهایت برای شما عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
سلام به شما دوست عزیز و گرامی
چقدر جالب بود واقعا
چه هدایتی… و به چه روشی جالب و عجیبی
دقیقا همینطوره که فرمودید…بنظر من خیلی اوقات میدونیم چکاری درسته و باید انجام بدیم و خداهم هدایت میکنه و با احساسمون و نشونه ها بهمون میفهمونه مسیر درست رو، ولی ما توجهی نمیکنیم و منطقی فکر میکنیم
من فکر میکنم اگه مسیر ما در مسیر هدایت باشه، خیلی لذتبخش و با اطمینان خاطر و با یقینه و خیلی آسونه…هر مسیری که سخته و تقلا داره و هی شک و تردید های زیادی میاد معلومه که ما هماهنگ نیستیم، یا داریم عجله میکنیم که از باور کمبود و مقایسه میاد، یا قوانین دیگه رو رعایت نمیکنیم
هدایت خدا همیشه طبق قوانینش هست…
اگه باورهای درستی داشته باشیم و از درون احساس خوبی رو تجربه کنیم خیلی راحت تر هدایت هارو درک میکنیم
خداروشکر میکنم بابت این سایت و این دوستان عزیز و هدایت هاش، که حتی از هدایت کردن یک نفر یکی دیگرو هدایت میکنه و این ساز و کار پیچیده جهان توسط خداوند خیلی ساده انجام میشه…
به نام رب
سلام آقای ادیبی
دقیقا همینطوره یه وقتایی انقدر عجیب میاد برام این هدایتا و وقتی فکر میکنم اصلا هنگ میکنم
میگم ببین از اینجا برد به اونجا بعد اینجوری شد بعد از طریق کلی نشانه که همه اینا در عرض 5 دقیقه هم نمیشه
این همه پیچیدگی که داره تا من رو با نشونه ها و هدایتش تفهیم کنه که تسلیم باش
نخواه که عجله کنی
اصلا میمونم که ببین چجوری منو هدایت کرد از یه جایی که خودمم فکرشو نمیکردم
یا اینکه کاری کرد دستم به اون قسمت نره و خودش منو هدایت کنه
وقتی این هدایتارو مینویسم و میخونم و بعدها که باز میخونمش میگم ببین یادت باشه که
یه بار استاد عباس منش میگفت که شما هرچی هم بخواید سعی کنید تسلیم باشین که خدا بهترین راهو بهتون پیشنهاد میده
لازمه اش تسلیم بودنه
وقتی من میبینم اینجوری ساده و راحت و عمیق بهم منظورشو میگه حیرت زده میشم
حنی من باز خودمو زدم به اون راه ،راستش وقتی داشتم نظرتونو میخنوندم وقتی گفته شد که کاملا ربط داره حرفش به درخواست تو که دو دل بودی
باز مقاومت داشت ذهنم
میخواستم برم و یه جورایی طمع اینو داشتم که برم نقاشیامو بفروشم و این گیره سرای جدید رو
ولی بر خلاف این طمع من و خواستن من که میگفتم خدایا من میخوام قدم بردارم و ایمانمو بهت نشون بدم دیگه ،خب امروز میخوام برم بازار بفروشم کارامو
چرا میگی نرو
بعد که فکر کردم گفتم طیبه تو که انداره دانه خردل هم آگاهی نداری چرا میخوای رو حرف خدا حرف بزنی
پس بگو چشم و نرو
و گفتم چشم نمیرم تو صد در صد یه روز دیگه برم روزیمو و از ثروت بینهایتت عطا میکنی
الان که شما گفتین از باور کمبود و مقایسه میاد دیدم آره من دقیقا با این حرفم که باید برم پول دستم بیاد و حریص بودم و طمع داشتم فکر میکردم ندارم
و این خودش سبب میشد به حرف خدا گوش ندم
ولی به خدا گفتم هر موقع دیدی من میخوام با ذهن منطقیم عمل کنم یا به حرفت گوش ندم سریع منو محکم بگیر و نذار جایی برم و قدم از قدم بردارم
و خداروشکر میکنم که همیشه مراقبمه
یه قفل خیلی خیلی محکم که اصلا کلیدی هم نداره بین من و خدا هست که نمیذاره از مسیر خارج بشم و سریع آگاهم میکنه
ولی بازم تمام سعی و تلاشمو میکنم تا به قول استاد شاخکام
قوی باشه تا بشنوم هدایتای خدارو
از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که این کامنت زیبا رو نوشتین
بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت باشه براتون
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
خداوند را ممنون هستم که من را در این راه عالی قرار داده است راهای که در آن می توانم قدم به قدم جلو بروم و برای خودم بهترین ها را بسازم
ممنون خداوند خوب خودم هستم که من را خالق آفرید
همیشه خیلی درگیر موضوعات بودم
کلی در مورد انجام کارهای خودم فکر می کردم
واقعا بدی ها و سختی ها و مشکلات کار خودم را می دیدم و در مورد آنها بحث می کردم و در نهایت با آنها تصمیم خودم را می گرفتم
اما اکنون به حدی از رشد و آگاهی رسیدم که در هر کاری به نقاط قوت و خوب و مثبت آن کار نگاه کنم
بتوانم همیشه در همه حال افکار خودم را کنترل کنم و گوش به نجواهای ذهنی خودم ندهم
مدتی بود که قصد انجام کاری را در بندرعباس داشتم
دلم واقعا نسبت به رفتن به آنجا کشش داشت و فکر کردن به آن حالم را خوب می کرد
اما ذهنم مدام ایراد می گرفت
مدام مشکلات و بدی آب و هوا و نبودن و دور بودن از خانه را بهانه می کرد
چه کار می توانستم انجام بدهم
واقعا بین دل و عقل گیر کرده بودم
از یک طرف می گفتم باشد باید بروم و می روم و از طرف دیگر با نجواهای ذهن پشیمان می شدم
یک شب با همسر خودم موضوع را بررسی کردم و او به من حرف جالبی زد
به من گفت که زیاد در مورد هر چیزی فکر می کنم
رها باشم
بگذارم که در لحظه باشم و در همان لحظه تصمیم بگیرم
به خدای خودم اطمینان داشته باشم
از او کمک و هدایت بخواهم
بجای اینکه قبل از شروع کار در مورد مشکلات و سختی های آن فکر کنم به دل آن کار بروم و بعد در مورد آن کار در زمان وقوع آن کار تصمیم خودم را بگیرم
نگذارم که افکار به من هجوم بیاورند
اینها درس زندگی سازی برای من بود
با وجودی که قبلا این حرف ها و صحبت ها را بارهای بار از استاد شنیده بودم اما انگار که فراموش کرده بودم آنرا
انگار که باز باید یک تلنگر می خوردم تا باز همان سعید سابق بشوم
واقعا شنیدن از حرف ها از همسر خودم برای من یک معجزه بود که اکنون با حال خوب قدم در این راه جدید خودم بگذارم
چرا که از خدای خودم خواسته بودم که من را هدایت کند و او هم من را در این راه با زبان دیگری هدایت کرد
ممنون استاد عزیز هستم بخاطر این دوره ارزشمند
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام دوستان عزیز🙂
من همیشه دنبال جواب یه سوال بودم ، که چطور بعضی آدما که دنبال دفینه و یا زیرخاکی هستن موفق میشن که چیزایی رو پیدا کنن؟؟؟
تا اینکه با پیگیری های مستمر تونستم بفهمم ،، و چه قدر جالب هست کار اونها و چه قدر شباهت داره کار اونها با کار استاد عزیزمون ،، تنها وجه تفاوت ما با اونهایی که دنبال دفینه و یا گنج میگردن با کار ما که مرید استاد عباسمنش هستیم اینه که استاد عزیزمون دنبال گنج درونی ولی اونا دنبال گنج مدفون در خاک
بله عزیزان گنجی که استاد به ما نحوهء پیدا کردنش میگه یه گنج بی نهایت هست ولی گنج اونا پس از پیدا شدن فورا تموم میشه تازه اگه بتونن بدون درد سر بفروشن
کمال گرایان عزیز خیلی جالبه بدونید اونا در دشت و صحرا دنبال نشانه های گاهن مبهم از شکل صخره ها وتخته سنگها و زاویهء تابش خورشید بر اونا و دنبال کردن چنین نشانه هایی به هدف میرسن
ما هم با دنبال کردن اتفاقات روزمره و دریافت آثار باورهای خودمون به هدفمون میرسیم
دوستان در زمانی که فقر بخشی از زندگی روزمرهء من بود یادمه که
مرغ نداشتیم و من هرچه قدر که کار میکردم یا حقوق کفایت نمیکرد یا عقب میفتاد که باعث میشد موفق به خرید مرغ نشم
یه روز که همسرم با داد و بیداد و دعوا ازم خواست که هرطور شده یه مرغ بخرم چون تولدش بود و خانوده هامون میخاستن شام بیان خونه
با قلبی شکسته از خونه بیرون اومدم از پله ها که پایین میومدم از خدا عاجزانه خواهش کردم که لا اقل کسی در مرغ فروشی نباشه ببینم میتونم متقاعدش کنم که یه مرغ قرضی بهم بده یا نه
چون اگه میگفت بهت قرض نمیدم خیلی سرشکسته و نامید میشدم
………………………………
تا اینجای داستان یه چیزی هم بگم که من یه روز یه سگ بیابونی که توی یه چاه افتاده بود رو نجات دادم و تکه ای نان جلوش گذاشتم و از اون روز به بعد بدون اینکه آموزشی بهش بدم زیر ماشین پراید مدل پایینی که با هزار قرض و قوله خریده بودم و همیشه پایین ساختمون پارک بود میخابید و نگهبانی میداد
………..…………………..
بله دوستان وقتی اومدم ماشینم و سوار بشم برم در مرغ فروشی دیدم یه مرغ کامل جلو این سگ هست مرغ منجمد برزیلی که هنوز یکماه تاریخ داشت و دور انداخته بودن و این سگ داشت لیس میزد تا یخش آب بشه و بتونه بخوره چون هی گاز میزد و دندوناش یخ میزد و نمیتونست درست بخوره 🥀🥀🥀
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
خلاصه عزیزان نشستم تو ماشین و با خودم فکر کردم که خدایا چطور ممکنه یه مرغ که ما یحتاج ده روز منه تا در خونه و پای ماشین من بیاد ولی توی یخچال خونهء من نیاد
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
دوستان این برای من نشانه ای بسیار بزرگ بود پس از آن از خدای خودم یاری خاستم و با تضرع و زاری همان طور که در قرآن اومده ازش خواستم تا این معمای بزرگ که قطعا راه زندگی و درس بزرگ اخلاق بود رو برام حل کنه
دوستان ۸ماه طول کشید تا تونستم بفهمم جریان چی بوده
اونم از طریق همون سگ
بله شاید باورش براتون سخت باشه اما به چاه افتادن اون سگ و نجات دادنش و مرغ کاملی که جلوش بود و داشت میخورد و نبود مرغ در زندگی من که آرامش رو ازم گرفته بود
قطعات این پازل هدایتی بود که الله تبارک و تعالی برای من قرار داده بود و از به هم پیوستن اونا تصویر واقعی از باور نادرست فقر آوری بود که ۳۴ سال مثل سیمان بر مغز من نقش بسته بود
اون نشانه مفهومی بسیار بسیار ارزشمند رو در وجود من ساخت و این هدایتی بزرگ بر نابودی فقر و آمدن ثروت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کما اینکه از هشت ماه بعد به آن طرف دیگر هیچ گاه یخچال خانهء ما نه تنها خالی از مرغ نشد بلکه گوشت گوسفند و ماهی و میگو همیشه وجود دارد طوری که مجبور به فروختن یخچال قبلی و خرید یخچال بزرگتر شدم
بله عزیزان سگ من پس از خوردن مرغ به طور عجیبی مراتب سپاسگذاری خود از خدا را به جا آورد
با زوزه هایی که با همیشه فرق داشت به گونه ای که من به محض شنیدن میدانستم که او غذایی پیدا کرده که با آن سیر خواهد شد البته من هم به او میرسیدم اما گاهی که غافل میشدم خودش برای خودش غذا پیدا میکرد
دومین نشانه ای که خدا در این داستان گذاشت و من بعدا به او رسیدم این بود که سگ قصهء ما هرگز و هرگز از لطف خدای خود غافل نبود و انگار همیشه میدانست که خدا حواسش به او هست
همین پیام برای من کافی بود که دیگر هیچ نعمتی را برای سپاس گذاری از قلم نیندازم خواه نعمتی بسیار کوچک مانند ناخنگیر یا نعمتی بسیار بزرگ مانند سلامتی همه و همه را سپاس میگویم سپاسی درخور و شایسته
و هرگز از لطف او غافل نشدم چه در زمان مشکل چه در زمانی که از سر شوق میخندم پس از هر خنده سپاسگذار و پس از هر نشانه و هدایت فرمان بُردار
دوستان گنج نهان را با نشانه ها دریابید که از صد گنج زیر خاک بهتر و ماندگارتر و با ثبات تر و آرامش بخش تر هست
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
وااااای من باورم نمیشه
به خدا از وقتی بیشتر اعتماد کردم به خدا که این نشانه ی من حتما حتما حتما حتما اون چیزی رو میاره که من اون موقع واااااقعاااا نیاز دارم چون در همه چیز اون سیستم وجود داره
حتی در کدهای کامپیوتری که به صورت رندوم فایلی رو انتخاب میکنن این سیستم وجود داره
پس حتما اون چیزی که من اون موقع نیاز دارمو برام میاره
دقیقا بعد از اطمینانم به این باور به خدا خییییلی همش هروقت زدم رو نشانه دقیقا چیزی اومد که نیاز داشتم اون موقع قبلنا که این باور و فکر رو نداشتم همش برام زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا میومد
و منم میگفتم ایییش خب این که چیزی نداره چرا دکمه نشانه برای من کار نمیکنه چرا یه فایل خوب نمیاره برام بالا
ولی از وقتی نگرشمو تغییر دادم و با خودم گفتم نه حتی اگه زندگی در بهشت و سفر دور امریکا باشه صد در صد در اون فایل چیزی هست که خدا میخواد بهم بگه و نشانه ی اون روزمه … و باید دقت کنم ببینم در نوشته برگزیدش در تک تک لحظات اون ویدیو چیه … حتما باید سپاسگزاری اون زیبایی های پارادیس و امریکا رو بکنم حتما تو اون فایل چیزی برای من هست همینطور هم شد
دیگه ازون به بعد نشانه ها رو میدیدم توی اون فایلها
و بعدش الان یه مدتیه دیگه برام نشانه امریکا و بهشت نمیاد دقیقااااا یه فایلی میاد که خدا از طریقش داره مستقیم بهم میگه چیکار کنم وای خدای من :))))))
من الان فقط چن دیقه به والله چند دیقه داشتم یه حس حسادتی به یک نفر داشتم و حس کمبود و بی لیاقتی … بعد خیلی زود جمعش کردم دفترمو برداشتم و نوشتم و از اون فرد معذرت خواهی کردم و تحسینش کردم و باهاش کلی حرفای مثبت زدم و تشویقش کردمو گفتم تو چه قدر الگویی برای من الهی قربونت برم چه قدر خوبی تو …
بعد حسم گفت الان بزن رو نشانه ی امروزم حتما چیزی میاد که الان نیاز به شنیدنش دارم
زدم رو نشانه
یه فایلی درباره ثروت 2 اومد
اولش ذهن قبلیه اومد بالا برای چند ثانیه
گفت بیا ببین این نشانه الکی بود این فایل توضیح ثروت 2 چه ربطی به الانت داره اخه ….منم زود گفتم نه دهنتو ببند سیستم همه جا در جریانه حتما اینجا چیزی هست که باید بشنوم حتما چیزی برای الان من هست
نوشته های اون صفحه رو که شایسته جااان عشق نوشته رو خوندم و رسیدم به …..
الله اکبر
الله اکبر
به قدرت تحسین دستاوردها و موفقیت های دیگران به جای سرکوب اونها :)))))
الله اکبر
خدایا تا حالا صد بار باهام از طریق نشانه ها حرف زدی ولی ایندفعه به حسم گوش کردم و گفتم باید بنویسمش و کامنتش کنم تا یادم بمونه تا مدرکی بشه برای ذهن منطقی ام که انرژی و این سیستم در همه جااااااای زندگیم هست در همهههه جاااا منو هدایت میکنه اون مشتاقه که با من حرف بزنه منو راهنمایی کنه و هدایتم کنه و به صریح ترین و ساده ترین روش ها اینکارو میکنه منم که باید بخوام منم که باید اعتماد کنم :)))))))))
الهی شکرت
یه نکته ای رو بگم درباره ی این انرژی و این سیستم
اگر اعتماد نداری که این جهان همه چیزش از انرژیه این سیستم و قانون ساخته شده
اگر ایمان نداری که اون سیستم در دکمه ی نشانه ی امروز من در جریانه و حتما فایلی رو میاره که اون موقع نیاز داری
بدون که به در جریان بودن اون سیستم در زندگی مالی عاطفی و شغلی و موفق شدنت هم اعتقاد نداری پس در هیچ کدومش نمیتونی دستاوردی داشته باشی :)))))
من خودم این حرفو دارم میزنم ولی هیچی نمیدونمبه خداااا هیچی نمیدونم از همین حرفام هیچی نفهمیدم هر روز باید روش کار کنم هر روز هر روز هر روز
لغزش هر روز هست
مهم نیست معجزه ها رخ بدن
اگر تو تکرار نکنی
به راحتی ذهنت میکوبوندت به زمین سیاه میشوندت جوری که دیگه نتونی بلند شی
پس من باید بدونم که هیچی نمیدونم و هر روز باید تکرار کنم هر دفعه هر دفعه این نشانه ها منو به زیبایی هدایت کردن که 100 % همیشه میکنن بنویسم بنویسم و بخونم و کامنت کنم و یادم باااااشهههههه :))) چون تکرار نکنم یادم میره
همین الان به خدا قسم میدونم به این سیستم 2 درصد اعتماد کردم به والله دو درصد هم کمتر و این جور داره هدایتم میکنه
ببین اگر هر روز جوری تکرار کنم که اعتمادم بهش بیشتر بشه چه جور هدایت میکنه :))))))
ببین استاد عباسمنش چه قدر خوشبحالشه :) که هر روز کلیییی کامنت درباره ی نتیجه گرفتن از قانون در ثروت ، روابط ، موفقیت شغلی ، سلامتی ، همین اعتماد به نشانه ها و … میخونه و چه قدر هر روز داره براش تکرار میشه همه ی قوانین و جداگونه باز هم رو خودش کار میکنه …
ببینید ما چه قدر کار داریم
به خدا خجالت میکشم بگم از کی با استاد دارم کار میکنم
بگم از شیش سال پیش اون موقع خب فقط میشنیدم هیچ عملی نداشتم فقط حرفای قشنگ بود
بگم دو سال پیش خب اون موقع عمل کردم ولی درک عمیق الانم از قانون و اهمیت تکرار و نحوه ی باورسازی نداشتم
بگم از امسال 15 شهریور 1402 :)))) این خیلی برام قابل قبول تره :))))
الان من رفتم خودم عکس این فردی که قبلا مسخرش میکردم قبلا نالایق نعمت هایی که داره میدونستمش قبلا بی استعداد میدونستمش قبلا موفقیت هاشو تکذیب میکردم …
الان این نگار که جهاد اکبر به پا کرده اومده و عکسای نشان دهنده ی موفقیت های همون فرد رو با بهترین کیفیت سایز بزرگ رو گلاس چاپ رنگی کرده و به دیوار اتاقش چسبونده و هر روز تشویقش میکنه و با خودش میگه ایشون تونسته برسه پس الگو و منطقی هست که من هم میتونم من هم میرسم :))))
به خدا هیچم هنوز هیچی نمیدونم بگم یه درصد دارم عمل میکنم زیاد گفتم خییییییلی باید کار کنیم ما
به تازگی تارگت روزی هشت ساعت کار کردن روی باورا رو برای خودم گذاشتم
و واقعا تغییر زندگی با تغییر باورها جهاد اکبر میخواد
جهاد اکبر هم با روزی دو سه ساعت نمیاد
روزی هشت ساعت رو میخواد …
قبلا نظرم روی روزی پنج ساعت بود … الان فهمیدم واقعا پنج ساعت کمهههههه
قبلترش هم روزی دو سه ساعت که هیچی نگم دربارش بهتره نتیجه نداره …
اینم لینک فایلی که امشب که این احساسات رو تجربه کردم برام اومد و دقیقا چیزی بود که داشتم بهش فکر میکردم و نیاز داشتم بشنوم
abasmanesh.com
چهههه قدر توضیحات شایسته جووون خوووووبههههه خدایاااااا تازه دارم درک میکنم
هنوزم هیچی نفهمیدم تا صد سال دیگه هر روز باید اینو به خودم بگم که ول نکنم جدی هشت ساعت کار کنم ، روزی هشت ساعتم کار کنم کمه به والله
یه بار یکی از دوستان تو کامنتش خیییلی حرف قشنگی زد دوست دارم الان تکرارش کنم اینجا
[ اگر ما واقعا رو خودمون کار میکردیم اگر واقعا ایمان داشتیم اگر واقعا باور میساختیم الان هممون چندین تا کارخونه و چندین تا قصر و کاخ و لاکچری ترین ویلا ها و ماشین های دنیا رو داشتیم … نداریم چون کار نکردیم ]
همین که چه قدر به نشانه های این سیستم و در جریان بودنش در تمام لحظات زندگی ات در گوشیت در دکمه ای که میزنی در حرفای دو تا بچه در پرواز پرنده ای و … میبینی و ایمان داری بهش
نشون میده چه قدر روی خودت کار کردی و کجای کاری :)))))
خدایا کمکم کن که من نیازمندم به کمک تو
خدایا هدایت های تو در جریانه گوش مارو شنواتر کن ، چشم مارو بینا تر کن ، ایمان مارو قوی تر کن
مگه نه هم هدایت هات همیشه فریاد زنان هست هم نعمتات و … مشکل و ایراد همیشه از ماست …
اقا من یه چیزیم این اخر اضافه کنم
دیروز از خدا در مورد سلامتی ام هدایت خواستم گفتم من نمیدونم چیکار کنم من نمیخوام زمان و پول صرف بیمارستان و آزمایش کنم تو هدایتم کن .
قرار نبود برم ولی رفتم خونه خاله ام و یه حرفایی زده شد و چیزایی فهمیدم و امروز که 2 مهر 1402 هست یه تغییراتی رو دارم در برنامه تغذیه ایم ایجاد میکنم ولی نتیجه میخوام ازش نتیجه اش رو که گرفتم میام اونم میگم … :))) … :-*:^)( ◜‿◝ )(๑⌓๑)( ‿)
﷽
بنام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
سلامبه دوست عزیزم نگار عزیز
ممنون وسپاسگزارم از کامنت زیبا ونورانی شما من امروز صبح برای اولین بار چشمم به این قسمت سایت افتاد و دیدم چقدر جالب چه محل جالبی برای ثبت نشانه ها
شما از نشانه ها گفتی دوست عزیز من هرروز از ایننشانه ها استفاده میکنم یک روز دکمه سایته یک روز تلفن یکدوسته که هیچ وقت تاحالا بهت زنگ نزده یک روز یک ایه قرانه که پشت شیشه اتوبوسمیبینی و باهات حرف میزنه هر لحظه بک چیزی هست
من برای خودم یک دفتر کد نویسی درست کردم در این دفتر که هر صفحش را به 11 قسمت تقسیمکردم
هر باور غلط هر باور صحیح و هر باوری که نیاز به اصلاح داره را مینویسم و هر جمله ای که از کامنت ها یا ایده ها به چشمم میاد که احساس میکنم این یک باور میتونه باشه را مینویسم
الان رسیده به 1500 مورد دقیقا حرف شما را با خودم زدم وقتی نتایج اون حساب بانکی های عالی خانه وماشین و سفر نیست یعنی هنوز باید کار کنی وقتی با خودم میگم نتایجت کو ؟ واحساس نا امیدی میاد سراغم میرم سر این دفتر میگیم وحید عزیز چند وقته داری در مسیر صحیح پیش میری ؟ میگم 20 ساله وارد بازار شدم خوب مسیر درستت چقدره یکفکری میکنم میگم 2 ساله میگم یکنگاه به دفترت بنداز اولین کد اصلاحی را اردیبهشت 1401 زدی و تو 1500 مورد را نمیدونستی !!!! بعد با خودم میگم بابا همین که الان اینجایی فقط معجزه خداونده و الا تو در دیوار که هیجی کف اعماق دره بودم ، تو مهمترین باورهات را از کی پیداش کردی ؟ که اونم هدایت خدا بوده میبینم 2 هفته پیش
خوشحال میشم میگم دست بردار وحید جون خجالتم خوب چیزی بزار عرق اصلاح باورهات بخشکه ، همینه عزیزم قانون درسته ومو لا درزش نمیره اگر نتیجه اونی نیست که میخوای نمیشه کد اشتباه بزنی وانتظار نتیجه ای که میخواهی داشته باشی
مگه میشه رمز اشتباه به عابر بانکبدی وبهت پول بده ؟ بهش بگی حالا من این همه اومدم تا دم بانک ؟ یکم زیاد اصرار کنی کارتتم میخوره و فردا باید زحمت بیشتری بکشی پس تا فرصت هست عجله نکن بروقکرکن با رمز صحیح بیا
دقیقا همینه اگر نتایجم اونی نیست که باید باشه حتما قطعا بدون شک کدهام اشتباه بوده از خداوند هر روز صبح میخواهم وتکرار میکنم ان علینا للهدی
میخواهم که هدایتم کنه درخواست میکنم وواقعا هرروز هدایت میشم یعنی هر روز هیچی نمیدونم وهمه را به من میگه من هرروز میتونم اینجا کامنت بنویسم
من چند وقت بود کار خیر کردنوانفاق کردن را خیلی کمکرده بودم چند روز پیش دکمه هدایت منا برد به جلسه هشت قانون افرینش ومنم دقیقا مثل شما گفتیم عیییش(استیکر خنده) این که نه فیلمه نه صدا و قبلا هم اومده کی بشه فردا بشه یک صفحه جدید بیاره
ولی وقتی درک از مفاهیم تغییر کنه دیگه عیش گفته نمیشه میگم حتما یک چیزی داره که برام اومده گفتم تو که این دوره را خریدی برو دوباره گوشش بده
وقتی وارد فایلها شدم که قبلا دانلود کرده بودم دیدم دو فایل هست دو فایل گوش دادم وخواستم کامنت بنویسم ( کاری که قبلا نمیکردم و این هم هدایت خدا بود چند وقت پیش که گفت باید بنویسی )
اومدم بخش نظرات دیدم عه 4 جلسه است گفتم پس چرا من 2 تا دارم ؟؟ نمیدونم چرا دو تا داشتم نبود سریع دانلود کردم ودر کمال تعجب دیدم فایل چهارم دقیقا موضوعش انفاق هست همون کاری که من بهش مقاومت داشتم بخشش پول وقتی فایلها را گوش کردم دیدگاهم عوض شد وتصمیم جدی گرفتم برای بخشش و اتفاقا یککامنت اونجا بود که دقیقا مورد منا نتیجه گرفته بود و از نتایج عظیمش نوشته بود این چی میتونه باشه جز هدایت ؟
باورتون نمیشه من روزی یک صفحه از همون کدهای خودم را میخونم دیروز صفحه ای که اومد دقیقا دو یا سه کدش در مورد انفاق بود رفتم صفحات قبل و بعد چک کردم دیدم اصلا من در مورد انفاق فقط در همین صفحه نوشتم و دیروز دقیق همین صفحه اومد
میخواهم بگم باید چشم وگوشمون باز کنیم تا نشانه ها را ببینیم این نشانه ها مثل علامت ها در نقشه گنجه هدایت میکنه مارا به مسیر صحیح و البته اگر روی خودمون کار نکنیم همین نشانه ها مسیر عکس نشون میده بعنی نشونه ها به مسیری مارا میبره که اسونمیشیم برای سختی ها بقول استاد کتک خورمونملس میشه وقتی ذهن وورودی ها را ازاد بزاریم هدایت میشیم به کسی که میگه بابا دلار بخر و میری میخری و بعدشم ضرر میگه بابا بروفلان ماشین بخر میری میخری وبعدش ضرر فلان شغل بزن و بعد هیچی
همه چیز هدایته و اینهدایت وقتی در جهت رشد ما هست کهما روی خودمون کار کنیم مراقب وروودیهامونباشیم مدام در تلاش باشیم هر جایی حالمون بده دنبال علت تو بیرون نگردیم سریع بگیم تقصیره خودمه اره سریع شهامت داشته باشیم بگیم تقصیره خودمه
من دیروز تو باشگاه حرفی زدم که از نظر خودم اصلا زشت نبود اسم غذایی که طهر خورده بودم گفتم و مربیم که دوستمه جلوی بکی از دوستام به من گفت چیه این که همش میگی یجورایی ناراحت شدم بعد که اومدم بیرون گفتم وحید چند بار تصمیم گرفتی پرحرفی نکنی تو باشگاه ؟ و دوباره زدی زیرش جهان داره چک لقطش بهت میزنه نمیفهمی ؟؟ بازم پر حرفی کنتا ارزشت کم وکم تربشه از امروزتحت هر شرایطی تصمیم گرفتم فقط لبخند بزنم وسکوت کنم وقتی ناراحت میشم بهترین زمان هست برای هدایت یعنی دقیقا از همین احساس ناراحتی ها ما هدایت میشیم به مسیر صحیح اگر اهل خود سازی باشیم مثل شما کهدوستت را تحسین کردی بجای حسادت ومثل من که بجای عصبانی شدن از دوستم مشکل را در خودمدیدم تازه از دوستمم تشکر کردم در دل خودم کهداره به من میگه چکار نباید بکنم
ما داریم ادامه میدیم و تعهد لازمه رسیدن به نتایج بزرگ هست تعهد به روی خودمون کار کردن من قبلا تا 8/3 میخوابیدم چند وقت پیش با خودم گفتم جهان باید تعهد تورا ببینه که داری روی خودت کار میکنی و ساعت را اوردم روی 4/30 صبح اولش بقدری سخت بود که میرفتم حمام دوش میگرفتم و میگفتم وحید اگر نتیجه میخوای باید تلاش کنی نه تلاش که بری سر کار باید پاشی روی خودت کار کنی روی این باورهای پوسیده که باعثش شده این نتایجی که الان هست اره وحید عزیز اگر میخواهی ماهی یک سفر خارج بری اگر میخواهی این 206 مدل 92 را عوضش کنی راهش کار فیزیکی نیست کار فیزیکیت را به نحو احسنت انجام دادی الان اگر اون کار فیزیکیه جواب نمیده دیگه دنبالش توکارخانه نگرد فقط باید در درون خودت کدها را درست کنی و متعهدانه اومدم سر سایت و نتیجش اینکه الان دارم این کامنت با عشق برای شماو برای هزاراننفری که در اینده میخوانند بنویسم
خیلی استفاده و لذت بردم از مطالب شما
منتظر خواندن خبرهای خوب و پیشرفتهای شما در تمام زمینه ها انشا الله هستم
در پناه رب العالمین جوان و شاد ، سالم و ثروتمند وموفق باشید
وحید ربانی
سلام دوسته عزیزم وحید جان
چه قدر خوشحال شدم چنین پاسخ فوق العاده ای برای من نوشتید و خییییلی از خوندنش لذت بردم تا الان حداقل 3_4 بار خوندمش …
چند روز پیش بود توی یکی از فایل ها کامنتتون رو دیدم و فهمیدم که اگه اشتباه نکنم اصفهانی هستید گفتم خدایا شکرت چه قدر دوستان هم فرکانس زیاد هستن تو شهرم ، و اگه در مشیت باشه و هم مدار هم باشیم حتما میتونیم از این دوستان هم فرکانسی بیشتر داشته باشیم …
خدایا شکرت
و خیلی جالبه که منم خودم هردفعه چشمم به یه جای سایت میخوره که قبلا نخورده بود اصن نمیدونستم وجود داره و همون دفعه که پیداش میکنم دقیقا چیزیو توش میبینم که کلیییی سبب هدایتم میشه :)))))
میگم الله اکبر چرا من این همه سال ندیده بودمش اخه چطووووورررر
بحث همون مداره :))) در مدار دریافتش باید قرار بگیری :)))
متاسفانه ما انسانها عجولیم
فکر میکنیم تا یه چیزیو میگیریم دیگه تمومه باید نتیجه اش رو هم ببینیم
مثلا اومدین توی سایت دیدیم عه باورا تغییر کنه ثروتمند میشیم و گفتیم اوکی دیگه تمومه نمیخواد من کاری کنم
بعد نتیجه نمیگیریم
بعد میبینیم نه من فلان باورو توش ایراد دارم
باز هم میخوایم زود پیش بریم زود نتایج بیاد باز هم نمیاد چون مشکل از یه جا دو جا حتی ده جا نیست خیلی بیشتر از ایناس و تکامل میخواد حتی فهمیدن ایراد کارمون
یعنی این باور ساختنه تا دیدن نتیجه اش قدم دهمه قبلش ده تا کار دیگه ده تا مدار دیگه و … باید طی بشه تا تازه به اون برسیم …
ولی ما اومدیم از همون اول بدون درک اولیه پریدیم قدم دهم یالا یالا باور بساز تا ثروتمند بشی قطعا هم نتیجه نباید بگیریم …
اقا من یه چیزه خیییلی جالب بگم از کامننتون :)))
الان یه دفعه فهمیدم و پرام ریخت … خخخخ
من خیلی وقته بهم نشونه ها داده شده که بااااااید قانون افرینش رو شروع کنم :))) دقیقا چندین بار که یک مسئله ای داشتم توی این چندین وقته زدم رو دکمه و یکی از فایل های قانون افرینش اومد برام بالا
گفتم خداجونم چشم داری بهم میگی این دوره رو بخر باشه اینم میخرم و شروعش میکنم :))))
الان شما هم درباره ی همین دوره گفتید
دقیقا همون دوره ای که خدا چندین وقته با نشانه ها داره هی بهم میگه نگار قانون افرینش شما هم دقیقا اسم همین دوره رو اوردید :))))
و ببین این سیستمو که چجور در همه چیز و همه کس در جریانه :))))
چجور لابه لای همه چیز داره نشانه ها رو میده و اونقدر میفرسته تا بفهمی و انجامش بدی :))))
.
وحید جان بهتون تبریک میگم بابت تصمیم جدیدتون و تعهدی که بهش نشون دادید و باعث شد این کامنت فوق العادتون برای من نوشته بشه …
من هم صبح زود بیدار شدن یکم نقطه ضعفمه و این هم نشانه اس برای اینکه رو این موردم هم کار کنم و مثل شما متعهد تر بایستم روش و نتایج فوق العادشو ببینم :)))
بازم ممنون بابت این کامنت عالیتون :)))
نمیدونم بقیه بچه هام مثل من هستن که یکی براشون یه کامنت بلند و عالی بنویسه عین یه بچه قند تو دلشون اب میشه و کلی ذوق میکنن یا نه :)))) ولی من اینجوریم :)))
در پناه الله یکتا براتون ارزوی سلامتی ، موفقیت شغلی ، سعادتمندی و ثروتمندی دارم :))))