«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
سلام ب استاد عزیزم و دوست های هم فرکانسی
نمیدونم چی بگم از خوشحالی .خیلی خیلی خوشحالم که دوباره تو سایت اومدم مدتی بود یحویی از فرکانس بیرون اومدم و اینکه استاد بیان میکرد الان باور کردم دوباره و یاد اوری شد که واقعا جهان فرکانس داره
با ایمان قوی بیان میکنم و لحظه ب لحظه تغییر فرکانسه از خدا دوباره رفتن تو سایت را خواستم و موفق شدم خدایا شکرت
حالم عالی وقتی با شما هستم و خود خواه نیستم ولی کاری ب حرف بقیه و اتفاقات ندارم و سرم تو کار خودمه و هر چیزی دوست دارم خلق میکنم و لذت میبرم
کاری که سالها پیش باید میکردم ولی الان متوجه شدم خدایا تا زمانی که زنده ام با استاد باشم و هر روز هر روز پیشرفت و سلامتی و ثروت و خوشحالی را تجربه کنم
من دوره سلامتی خریدم و عالی بخدا عالی شدم خودم میدونم و هیچ کسی نمیدونه جز خدا من تو چه شرایطی بودم والان کجام خدا جون شکر و سپاس گزارم
الان دقیقا همون جاییم که آرزوشو داشتم خدایا من لیاقت این جایگاه داشتم شکرت اندام فوق العاده دارم چقدر عالی شدم دارم عضله سازی میکنم وای ی اتفاقات عجیب غریب که اصلا برای کسی نگفته بودم و نمیگم فقط برای خدا میگم چون اون میدونه از کجا ب کجا رسیدم هیچ آدمی باور نداره و این استاد میگفت ولی من گوش میکردم ولی باور نمیکردم الان ب نقطه باور رسیدم و ب خودم ثابت کردم خدایا بازم سپاس گزارم
سلام به کسانی که راه خدا را می پیمایند
امروز به رشدی در باورهام رسیدم
که دوست داشتم بعنوان یک مطلب از خودم بجا بزارم
و وقتی به منوی پروفایلم نگاه کردم حسم گفت اینجا بنویسم
چون در ارتباط با نشانه است
خب من در روند تکاملم اولش نمیدونستم که نشانه دقیقا چه مفهومی داره
کم کم که گذشت متوجه شدم من به هر چیزی که توجه و فکر می کنم در جهت همون ، نشانه می بینم
خواه یک مدل ماشین باشه ، خواه یه طرز تفکر باشه ، و یا هر چیزی حتی یک بیماری بد را هم که فکر می کردم بعد نشانه می دیدم
در واقع نشانه ها دارن به ما میگن به افکارتون داره پاسخ داده می شه از طرف جهان
و فرقی هم نداره که فکر شما مثبته منفیه خوبه یا بده هیچ فرقی نداره بقول استاد امروز توی فایل شهود و الهام الهی گفتند که خدا میفرمایند ما به شما هر چیزی که بخواهید رو می دهیم چه بهشت باشد چه جهنم
فرقی برای ما ندارد … کلا نمد هولاء و هولاء …
خب تااینجا متوجه شدیم ما هر فکری که داریم بعدش نشانه می بینیم
و این نشانه دیدن ها چطور ادامه پیدا خواهد کرد ؟ با توجه بیشتر ما و با باور ساختن ما و اون اتفاق چه زمانی در زندگی ما رخ خواهد داد ؟ زمانی که ما درباره اون خواسته چه مثبت چه منفی ، باورهای قوی داریم و ترمزی هم نداریم … فرکانس خواسته ارسال می شود و اتفاق وارد زندگی ما می شود
پس همه چیز باور ماست
چیو باور می کنی ؟ فقر بیماری روابط بد دعوا تصادف بدبختی ؟
یا عشق راحتی رفاه سادگی آسانی سلامت کامل محافظت رب از تو و خوشبختی ؟
هر باوری داره خدا و جهان این خدا به همون باورت پاسخ مثبت می دهد
خدا بشکل باور تو وارد زندگیت می شود
اما قران باورهای زیبایی بما می دهد تا با ان زندگی خود را زیبا بسازیم
اکنون این مساله در ذهن خودم حل شد
که نشانه و هدایت رب ، در جهت باورهای توست
اگر چیزی خوبه ، در قرآن بعنوان خیر و خوبی ازش یاد شده پس اون هدایت خداونده
اگر هم شر و بدیه ، نتیجه فکر توست و هر بدی بهت میرسه از خودته نه از خدا
نشانه و هدایت فرقشون چیه ؟
نشانه نتیجه فکر توست پاسخ جهانه پاسخ این سیستمه به فکر تو … هدایت هم همون نشانه ست … ولی هدایت شر و بدی نداره چون خدا بدی درش نیست ، اگر از خدا هدایت بخواهی همواره به خوبی ها و خیرها هدایتت می کنه به مسیرهای درست …
فکر تو اگر مثبت باشه نشانه خوب در جهتش میبینی اگرم منفی باشه نشانه در جهت همون فکرت منفی خواهد بود
ملاک خوبی و بدی هم در قرآن هست
و باورهای درست نسبت به خدا و جهان در قرآن هست
هر خوبی بشما میرسد از خدا و هر بدی بشما میرسد از خودتان است
اگر فکر بدی مثل فقر بیماری و هر فکر منفی داری حالا نشانشو دیدی سریع تغییر جهت بده نشانه بهت میگه داری تو بد مسیری گام برمیداری فکرتو اصلاح کن باوراتو عوض کن
ولی اگه مسیرت ثروته عشقه سلامتیه روابط خوبه معنویته و نشانه های خوبی میبینی پس با قدرت ادامه بده تا بهش برسی
هر وقت باورات درست بشه و ترمزاتم برداری لاجرم میرسی
قانون ثابت الهیه …. و لن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا
نه تبدیل میشه به چیزی و نه تغییری درش رخ میده
قانون خدا ثابته
به همین سادگی …
خدایا شکرت که این مساله هم در ذهنم حل شده و اکنون یه گام برداشتم به جلو برای رسیدن به خواسته هام
الحمدلله رب العالمین
👑
به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
خدای مهربان ، بصیر ، دانا ، کامل ، اول و آخر ، قادر ، رزاق شکر و شکر و شکر
الهی شکرت برای حضورم در این مسیر و این سایت
الهی شکرت برای هم مداری با استادم
الهی شکرت که کم کم دارم یاد می گیرم تسلیم باشم و بگم ، چشم
خدایا تو بهتر می دونی و من در برابر تو هیچ هستم
الهی شکرت که همراه و پشتبیان و هدایت گر و محافظ و هادی من هستی
نمی دونم چه جوری شکرت رو به جای بیارم
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید
چندین بار الهامات و نشانه ها من رو هدایت می کرد برای خریدن یکی از دوره های استاد
ولی من بی ایمان و مشرک و ناشکر ، توجه نمی کردم
چندین بار ازش هدایت و نشانه خواستم که همزمان با دوره احساس لیاقت و 12 قدم و کشف قوانین که هر روز باهاشون زندگی می کنم ، آیا احتیاج به دوره دیگه تو این برهه از زندگیم دارم ؟
به الله احد و واحد قسم که چندین بار به وضوح از طریق همین قسمت سایت و سایر فایل ها خداوند به من گفت که بنده من ، الان وقت خریدن ثروت 1 هست
الان به یک سطحی از ایمان و خودباوری و عزت نفس و احساس ارزشمندی رسیدی که دیگه باید وارد بحث ثروت بشی
الان به یک سطحی از درک قوانین زندگی رسیدی و باید وارد بحث روانشناسی ثروت بشی
و چندین بار ثروت 1 رو به من گفت
من هم حواسم به این ندا که از قلبم میومد بود ، ولی بی ایمان بودم.
قبول دارم که خیلی خوب اعتماد نکردم
امروز که بهبودهای دوره کشف قوانین رو دیدم ، وارد این بخش شدم . من به شدت با تمام آموزشهای استاد رابطه بسیار نزدیک و عجیبی دارم ولی کلام استاد عزیزم در بحث قوانین آفرینش و قوانین زندگی و توحید ، یک جور خاصی من مجذوب خودش می کنه و اصلا دیوانه این صحبت ها هستم
وقتی از امروز صبح این قسمت رو دیدم و شروع کردم به خوندن توضیحات ، ندا اومد که ،
آقا جان ، چیکار داری می کنی؟
مگه از ما نپرسیدی ؟
مگه به من اعتماد نکردی؟
مگه باور نداری که من از بالا مسیر رو بهتر تو می بینم ؟
اصلا مگه مسیری که تو رو به این دستاوردها و موفقیت ها و معجزات و نتایج عالی که در این 4 سال به دست آوردی رسوند ، رو خودت انتخاب کردی؟
اصلا کجایی؟؟
اصلا حواست هست ؟
از من می پرسی و از من درخواست می کنی بعد میری سراغ چیزی که به عقل خودت میرسه؟!
همین نداها نیم ساعت پیش من رو هدایت کرد به کلیک کردن بر روی مرا به سمت نشانه ام هدایت کن
وقتی کلیک کردم و عنوان فایل رو دیدم و تا آخر نگاه کردم فهمیدم که داستات چیه…
abasmanesh.com
داستان داستان بی ایمانی منِ
داستان این که هنوز ایمانم کامل نشده
هنوز خیلی خیلی زیاد جای کار دارم
.
.
و دوباره در طول این فایل استاد از اهمیت باورهای ثروت آفرین صحبت کردن و وقتی رسیدم به آخر فایل که خانم شایسته عزیز دقیقا به دوره ثروت 1 و خودباوری های عالی و تاثیراتش صحبت کردن ، برق از سرم پرید!!
واقعا از خودم از خودم در مقابل خداوند خجالت کشیدم
مگه چند بار باید یک حرف رو به من بگه که من بفهمم!!
درسته که این شک و تردید من در مسیر رشد و بهبود و در مورد انتخاب دوره های استادم برای تقویت بهتر باورهام و بهبود شخصیتم بوده ، ولی باز هم من از این اتفاق در مقابل خدای خودم خجالت کشیدم و احساس ناسپاسی و ضعف ایمان بهم دست داد.
ولی اشکالی نداره
من یک انسان هستم و همزمان با ندای الله ، تجارب و باورهای قبلی خودم هم هست و هنوز فکر می کنم که خودم بهتر می دونم!
ولی نه ، این خداوندِ که از من بهتر به همه چیز آگاهِ
این خداوند که تمام این دستاوردها و موفقیتهای بی نظیر من را برای من رقم زده
من فقط درخواست کردم و اگر هدایت و دستگیری و مدد و اجابت و کمک الله نبود ، هیچ کاری از پیش نمی بردم
ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی
خدا رو شکر می کنم که به سطحی از آگاهی و ایمان رسیدم که تردیدهام برای انتخاب دوره های استادم هست ، نه اینکه خدایی نکرده بخوام از مسیر خارج بشم یا نجواهای شیطان بخواد من رو به مسیر غلط گذشته ببره.
اما
برای همین موضوع هم از خدای خودم طلب عفو و بخشش و آمرزش دارم
و از صمیم قلب الان خوشحالم که در آغوش پر مهر خداوند در حال هدایت شدن هستم
شکرگزارم که سعی میکنم بهتر و بهتر سکان زندگیم رو به دست پرقدرت خداوند بسپارم
سعی می کنم بهتر از قبل اعتماد کنم به تنها فرمانروای عالم ها
به پلن های خداوند و به علم و بصیرت و آگاهی بی نهایتش باور کنم و از مسیر رشد و بهبود و تمرکز بر زیبایی ها لذت ببرم
سوت بزنم و تحسین کنم زیبایی ها و هم زمانی ها رو
داشته هام رو بهتر ببینم و شکرگزار تر باشم
و بدونم که همه خواسته ها محقق خواهد شد ، با احساس خوب با آرامش و با صبر و استقامت ، با رها بودن و تسلیم بودن ، با تقسیم کار باخداوند و با اعتماد کردن به جریان هدایت الله.
همون جریان جاری جهان هستی که می تونه ما رو به خوشبختی و لذت بیکران برسونه
همون جریان بسیار دقیق و قدرتمندی که کهکشان ها رو هدایت می کنه
سلولهای بدن من رو هدایت میکنه
غذای پرندگان رو در آسمان و روزی ماهی ها در اقیانوسها رو تامین می کنه
همون خدایی که مهربان تر از پدر و مادرمِ
همون خدایی که اصلی ترین رابطه من هست
همون خدایی که همراه منه ، محافظ و پشتیان منِ ، من برای خدا با موسی و ابراهیم و یوسف و سلیمان و محمد هیچ تفاوتی ندارم
تفاوت ، تفاوت ایمانِ
همون خدایی که من رو می بینه
صدای من رو می شنوه
من رو دوست داره
منو قضاوت نمی کنه و همیشه آمرزش و رحمت و فضل و مهربانی خودش رو بر من عطا می کنه
همون خدایی که به من قلب و کلیه و چشم و مغز و کبد و دهان و زبان و دندان و بینی و گوش عطا کرده
همون خدایی که خون رو در رگهای من به جریان می اندازه
همون خدایی که اجازه می ده بخوابم و من رو از خواب بیدار می کنه
همون خدایی که میلیون ها میلیون واکنش های بسیار دقیق و متحیر کننده رو در بدنم من رقم می زنه
همون خدایی که قلب من رو به تپش می اندازه
همون خدایی که من رو از یک ذره خلق کرده
همون خدایی که 100 هزار کیلومتر رگ های خونی در بدن من خلق کرده
همون خدایی که میلیارد نورون مغزی به من عطا کرده
همون خدایی که با رعایت قوانین بدن اتوفاژی و چربی سوزی رو در بدن من فعال کرده
همون خدایی که با رعایت قوانین بدون تغییرش ، جسم بی نهایت سالم و آرامش قلبی و امید و انگیزه و زیبا بینی و توکل و ایمان و عشق و شجاعت رو به من عطا کرده
همون خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تره
همون خدایی که بی نهایت نعمت و ثروت و موهبت به من عطا کرده
همون خدایی که از من بیشتر دوست داره من به خوشبختی برسم
همون خدایی که از قدرت خودش به من قدرت خلق زندگیم رو عطا کرده
همون خدایی که لحظه به لحظه من رو یاری و سرپرستی می کنه
همون خدایی که عزت و آبرو و شخصیت و اعتبار و جایگاه و محبت و عشق و احترام و ادب رو به من عطا کرده
همون خدایی که اجابت کننده سریع هست
همون خدایی که قدرت اول و آخر همه عالم هاست
همون خدایی که صاحب روز جزاست
و همون خدایی که همه علوم و دانش ها و بصیرت و آگاهی و قدرت فقط و فقط نزد اوست ،
بهتر از من می دونه که برای الان من چی لازم هست و چه مسیری من رو به بهترین و زیباترین و لذت بخش ترین شکل به خواسته هام می رسونه
این خدا بهتر از من آگاهِ که در چه زمانی چه فایلی و یا چه دوره ای از استادم برای من لازمه
این خدا بی نهایت وقت هست که خداست ، ولی من فقط 45 سال هست که بنده او هستم
تاز از این مدت فقط 4 سال هست که در مسیر درک او و قوانین او هستم
پس ، بهتر که من روی عقل ناقص و درک ناقص خودم هیچ حسابی باز نکنم
بهترین راه ، تقسیم کار با خداوند بزرگ و منزه و مهربانِ.
بهترین کار ، نشستن رو عرشه کشتی و لذت بردن از مسیر و سپردن سکان کشتی زندگیم به خداوندِ
41 سال با عقل ناقص و فهم کاملا غلط خودم کشتی زندگی رو هدایت کردم و نتیجه اش رو دیدم!!!!
چه طوفان ها و گرداب هایی رو دیدم
بارها و بارها کشتی زندگیم به گل نشست
ضربه های سهمگین رو از صخره هایی که خودم به سمتش رفتم رو تجربه کردم
کشتی زندگیم در حال غرق شدن بود
دعواهای هر شب با همسرم
فحاشی و ناسزا و درگیری های عجیب
تصمیم به سقط فرزند دوم
مشکلات مالی شدید
از بین بردن سرمایه پدرم
مشکلات زیاد در محل کار
مشکلات جسمی زیاد
بی ایمانی و شرک و ترس و بزدلی
قدرت دادن به انسان ها و دولت و حکومتی ها و چشم داشتن به کمک بچه های بالا!!!!!
غرق در گمراهی و تاریکی شدن
دعواهای شدید با خانواده همسرم و تصمیم چندین باره به طلاق
شکل دادن رابط به یک زن دیگه و بنزین ریختن رو آتش برافروخته زندگیم!!!
و دهها وضعیت بد دیگه
.
.
.
چه کسی من رو از او شرایط رهایی داد ؟؟
عقل خودم ؟
تجارب و دانسته های خودم؟
آموزه ها و پند های پدرم ؟؟
باورهای عمو و دایی و عمه و بقیه؟؟؟
رهنمودهای مذهب و هیات و مداحان ؟؟
یا فرهنگ و جامعه ؟؟
نه !!!
همه این ها در کنار هم باورهای من رو به شکلی درآورده بود که خودم کشتی زندگیم رو به صخره های بزرگ زدم.
ولی خداوند به من رحم کرد و دستم رو گرفت
و هدایت شدن به این سایت و هم مداری با استادعزیزم و خانم شایسته نازنین و هزاران دوست بهشتی و ارزشمند و دل سپردن به آموزش های استادم ، هدایتی بود که از طرف خداوند برای من رقم خورد.
ماندن در این مسیر و ادامه دادن ، باعث شد خداوند درهای رحمتش رو بر روی من باز کنه
روابطم عالی بشه
بدهی هام صفر بشه
ایمان و شجاعت و توکل و خودباوری در وجودم شکل بگیره
نگاهم به زندگی به صورت ریشه ای تغییر کنه
آدم های نامناسب از زندگیم حذف بشوند
اتفاقات خوب و زیبا به شدت در زندگیم زیاد بشه
و اتفاقات بد بسیار بسیار کمتر و کمتر بشه
به سطحی از خودباوری و اعتماد به نفس برسم که وارد مسیر خلق ارزش بشم
شجاعت و ایمانم و قوی تر بشه و به لطف خدا از مسیر ارزهای دیجیتال بعد از 3 سال بیرون بیام
بعد از یکسال مطالعه سنگین به قوانین و اصول تندرستی و عملکرد طبیعی بدن و درمان اتوماتیک دهها بیماری دست پیدا کنم
بعد از 18 اضافه وزن شدید از 116 کیلو به 85 کیلو برسم و اندام رویایی رو خلق کنم
به لطف الله نزدیک به 3 سال هست که یک سرما نخوردم و یک آمپول و سرم استفاده نکردم
بعد از سالهای سال در جا زدن در کارم ، 3 ماه پیش به سمت سرپرستی در محل کارم رسیدم و حقوقم 120 درصد افزایش پیدا کرد
هر روز و هر روز این موهبت از طرف خداوند به من عطا شده که روی بهبود تمام عیار شخصیتم کار می کنم . هر روز شکرگزارتر میشم
این همه دستاورد و معجزات و موفقیت ها رو کی به من عطا کردی؟
کی اجابت کرد ؟
الله بزرگ و منزه و مهربان
.
.
بعدش من باید دوباره روی عقل خودم حساب کنم؟؟!!!
خیلی باید ناسپاس و مشرک و جاهل و نادان و نامرد باشم که ، بخوام رو عقل خودم حتی برای انتخاب دوره استادم حساب کنم.
الهی شکرت برای این هدایت آشکار و واضح و روشن و به موقع
الهی شکرت برای نشانه بی نظیرت در این شب به یاد ماندنی
یادم باشه برای آینده خودم
که من به خدا اعتماد کردم و ثروت یک رو از طرف الله پذیرفتم و تسلیم شدم
الهی فقط و فقط به امید تو
تنها تو را و تنها تو را بندگی می کنیم و تنها به تو توجه می کنیم
و در تمامیِ امور و تصمیمات و کارها از تو درخواست هدایت و یاری و مدد و کمک و محافظت و اجابت داریم
الهی دستان ما را گرفته ای ، حتی برای یک لحظه ما رو رها نکن و ما رو به حال خودمان وامگذار
اگر تو از ما روی برگدانی از زیان کنندگان خواهیم بود
الهی شکرت برای این هدایت
الهی شکرت برای این سایت توحیدی
الهی شکرت برای وجود نازنین و گرانقدر استادمان
الهی شکرت برای وجود ارزشمند دوستانم
الهی شکرت برای آگاهی های امشب
یا حق
سلام خدمت استاد وخانم شایسته عزیزم
خدارا سپاسگزارم بخاطر مسیری پر از روشنایی وبرکت که هرلحظه لمسش میکنم وبا ذوق روزهاموسپری میکنم
من چند ساله که فایلهای رایگان شمارو میبینم و با همین فایلهای رایگان واقعا هر سال که میگذره اون آدم قبل که بودمو نمیشناسم یک دختر عصبی وناامیدبودم بعد از مرگ همسرم با یک فرزند که هیچ پشتوانه ای نداشتم نه خانواده خودم ونه همسرم واصلا نمیدونستم کار کردن خانم وکسب درآمد وزندگی وهیچ چیز .16 سالگی ازدواج کردم و زود فرزندم به دنیا آمد و20سالگی همسرم از دنیا رفت .در سختترین روزهای زندگیم که فکر میکردم زندگی فقط سختی وجنگیدنه و من هرروز بدبختتر هستم با یک فرزندو مستاجر و یک شخصیت عصبی وپر از خشم بااستاد عباسمنش آشنا شدم .وقتی به صحبتهای ایشون گوش میدادم باورم نمیشد که دنیا وزندگی میتونه انقد زیبا باشه وما میتونیم خالق زندگی خودمون باشیم وگذشته من هم خودم خلقش کرده بودم.
با کار روی باورهام شغلی پیدا کردم که هر چند سخت بود ودر کنارش دانشگاه رفتم و ارشدم گرفتم واون آدم عصبی و نا امید را الان همکار ودوستان وقتی میخوان منو معرفی کنن میگن وای همون خانم مهربان که همیشه آرامه ولبخند داره وپر از امید و انگیزس.هر بار که مدارم بالا میرفت جایگاهم رااز نظر کار و الک کردن دوستان اطرافم تغییر میدادم .وهر سال ارتقا شخصیتمو میبینم که دوستانم از آدمهای معمولی که در جمعشون هیچ رشدی در من شکل نمیگرفت همه از اطرافم دور شدن و جاشون به طور معجزه وار با انسانهایی که دستانی از خداوند برای رشد من بودن عوض کردن.کسی در قلبم گفت مهاجرت کن از تهران به شهرستان با اینکه من فکر میکردم که شهرستان کوچیک وضعیف هست و اشتباهه ومن باید تلاش کنم که به بالا شهر تهران برم ولی قلبم چیز دیگه میگفت وگوش گرفتم این ندا را.
چن ماه بیکار بودم در شهرستان وبیمه بیکاری میگرفتم ولی خیلی سخت بود زندگی ولی هزینه هام کمتر شده بود چون زندگی در تهران هزینه بالا بود.
هدایت شدم به یک کارخانه ومنشی شدم با اینکه مدرک ارشد داشتم و دنبال ارتقا بودم ولی قلبم گفت به ظاهر شاید تو منشی باشی ولی اینجا دستانی از خدا منتظر تو هستند.ومن آنجا به خاطر اینکه زبان انگلیسی تسلط داشتم با تاجرهایی که با ما کار میکردن مسول فروش وصحبت با آنها شدم و بعد از چند وقت یک تاجر پیشنهاد داد که من به شما خیلی اعتماد دارم و میخواهم مشاور من در ایران باشید با درآمد خوب و سفرهای زیادی بروید به کشورهای دیگر برای تجارت کار من.من اصلا خارج کشور نرفته بودم .الان من به لطف پروردگارم از یک زن تنها و بدون هیچ سرمایه ای با یک فرزند با گوش دادن به ندای قلبم تبدیل شدم به یک تاجر که حتی آن تاجرهای خارجی من را به اسم مدیر خود صدا میکنن.هرروز وهر لحظه سپاسگزارم پروردگارم هستم بخاطر دستانی از خودش که در زمین برای من میفرستد
استاد در سختترین شرایطم در تهران در مترو در بی آر تی وهمه جا فقط صدای شما آرامش میداد بمن و تمدید پیمان میکردم با قلبم برای روزهای روشنم
منت خدای را عزوجل که طاقتش موجب قربت است وبه شکر اندرش مزید نعمت.
سلام استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان و دوستان گلم در خانواده ارزشمند عباسمنش
امروز 11 مهر 1402 هست و میخوام از تجربه خودم بگم که چطور امروز خدای مهربانم منو هدایت کرد به این صفحه
مدتی هست که داشتم از یه برنامه خودشناسی و خودسازی پیروی میکردم که برای هر روز چندتا برنامه داشت که بعضی هاشو باید در ساعت مشخص انجام میدادیم ، در کنارش هم مثل همیشه فایلهای رایگان استاد رو میدیدم و لذت میبردم ، سریال زندگی در بهشت،سفر به دور آمریکا و فایلهایی که هدایت میشدم بهشون
من چون میخواستم به خودم و به خدای خودم نزدیکتر شم و صدای هدایت پروردگار رو بهتر و واضحتر بشنوم و زندگیم رنگ و بوی الهی پیدا کنه خودم رو متعهد کرده بودم که برنامه هارو دقیق انجام بدم تا خدا جدیت منو ببینه و عاشقانه تر بغلم کنه …اما هر چه بیشتر تلاش میکردم گاهی از برنامه جا میموندم و به همین علت دچار حس بد و خودسرزنشی میشدم که مرجان بازم نتونستی ..بازم برنامتو نصفه ول کردی..یعنی تو نتوستی چند روز به خودت متعهد باشی و برای حال خوب خودت این چندتا کارو دقیق انجام بدی و…که نتیجه شد برام حال بد …دیگه امروز حالم انقدر بد بود که گفتم اصلا نمیخوام هیچیو انجام بدم ، اصلا نمیخوام لایوهای اون برنامه رو ببینم ، اصلا نمیخوام صدای کسی رو بشنوم .نشستم فقط در سکوت با بغض به خدا گفتم میدونم ارزشمندم ،میدونم انقدر باارزشم که در تک تک ذرات وجودم جریان داری پس چرا باهام حرف نمیزنی؟! کمی سکوت کردم باز هم هیچ صدایی نشنیدم …دیگه انقدر حالم بد شد و بی طاقت شدم که گفتم تو اصلا وجود نداری ..دیگه باورت ندارم ..اگه دارم به سمت تو میام پس باید حالم خوب باشه پس دلیل این حال بدم چیه؟! پس تو اصلا نیستی…
و بعدش مثل همیشه حس کردم بیام و صدای استاد قشنگمو بشنوم تا حالم خوب شه و هدایت شدم به این فایل الهی که استادم قشنگ و واضح توضیح داد که ” من اصلا آدمی نیستم که برای کارهام برنامه ریزی کنم ، و مثل خیلی های دیگه برای هر ساعت روزم برنامه ای مشخص و از پیش تعیین شده داشته باشم و همه کارهامو با هدایت الله پیش میبرم و ازش درخواست میکنم و میپرسم و اون بهم میگه و انجامش میدم و حس و حال خوب و نتیجه عالی میشه پاداش عمل به هدایتها”
و من در کمال ناباوری دیدم که خدای من از زبان استادم با من حرف زد و فهمیدم تیپ شخصیتی من هم اینطوره و روح من محدودیت و برنامه ریزی نمیپذیره و به یاد آوردم که دقیقا روزهایی که اینجوری برنامه ریزی نداشتم و فقط کارهایی که نیاز اونروزم بود رو همون روز یادداشت میکردم و انجام میدادم نه تنها به همه کارهام میرسیدم و حس و حالم خوب بود بلکه در آخر روز میدیدم که کلی کار مثبت دیگه هم انجام دادم و به لیستم اضافه میکردم ک خدارو بابت انجامش شکر میکردم .در حالیکه من تو این دوره فقط به انجام تمرینها مشغول بودم و از انجام کارهای شخصی و شغلی خودم باز میموندم و این مسئله بیشتر بهم فشار میاورد که یعنی واقعا برای خودشناسی و خداشناسی باید همه کارهای طبیعی رو بذارم کنار و بشینم و کل وقتم رو بذارم برای نوشتن و یه سری کارها که خودبخود قبلا هم در لابلای کارهای دیگم انجام میدادم اما حالا باید یه وقت خاص و بیشتری رو بهشون اختصاص بدم و با یه شرایطی که الان از پسش برنمیام و این مسئله منو با چالش خودسرزنشی مواجه کرد و بیشتر حال خوب و آرامشم رو ازم گرفت ..
اما الان میفهمم که قلبم بهم گفت بیام حرفای استاد جانمو بشنوم و پیام خدارو دریافت کنم و نتیجه واضحش درک خواسته روحم و آرامش عمیقی هست که الان دارم تجربش میکنم و خداروشکر میکنم.
خدایا شکرت برای وجود الهی استاد عزیزم که سرچشمه عشق و دریافت هدایتهای الهی توست ، خدایا به استاد عزیزم و عزیزدلش طول عمر با عزت بده که حضورشون مایه برکت و آرامش و عشق هست و جهان ما رو جای بهتر و زیباتری برای زندگی میکنند و پیامهای زیبای تورو به ما میرسونند .️
خدایا هر لحظه هدایت مستقیم تو رو میخوام ، میخوام که خودت بی واسطه باهام حرف بزنی و کمکم کنی بشنوم ، دریافت کنم و درک کنم و زیبا و جانانه عمل کنم و به آرامش برسم و نتایج زیبا خلق کنم ، الهی شکرت برای دریافت هدایتهایت در هر لحظه از زندگیم .️
دوست عزیز و مهربانم خداروشکر میکنم برای حضور زیبات و وقتی که گذاشتی و پیامم رو خوندی ، برات از خدا عشق ، مهر و بودن در مسیر مستقیم خودش رو میخوام ، دوستت دارم
به نام خدای مهربانم و با سلام خدمت شما استادعزیزم و خانم شایسته عزیز
امروز بعد از حدود یک سال عضویت در سایت و همراهی با آموزه های استاد و سایت بهم الهام شد که بیام و نشانه ی امروزم رو بنویسم برای دوستان
من بیشتر روزها میام و از نشانه ی روزانه ام استفاده می کنم و خیلی برام پیش اومده که دقیقا همون مطلبی باشه که توی سرم بوده یا بهش نزدیک باشه امروز هم صبح که بیدار شدم و سپاسگزاریم و ستاره ی قطبی رو انجام دادم دلم خواست که سایت رو باز کنم و نشانه ی امروزم رو ببینم چیه
وارد سایت که شدم قبل از زدن روی دکمه نشانه به خدای خودم گفتم خدایا تو میدونی من توی سرم چی می گذره پس نشونه ام رو بهم نشون بده و روی دکمه کلیک کردم ناباورانه برام دوره ی عملی دستیابی به رویاها باز شد انقد تحت تاثیر قرار گرفته بودم که بغض کردم و دوس داشتم گریه کنم چون من در حال انجام کارهام برای مهاجرت هستم و دارم مرحله به مرحله کارام رو جلو میبرم امروز که دنبال نشانه ام بودم استاد همون اوایل فایل گفت که یه حرف معروف هست که میگه اگه آرزویی توی دلتون یا سرتون افتاده پس مطمئن باشین توان رسیدن به اون آرزو در شما هست پس حتما میتونین برسین استاد گفتن که ما با رسیدن به آرزوهامون چه مادی و معنوی فرقی نداره گسترش در جهان اطرافمون به وجود میاریم و این خیلی خوبه و اینکه با دیدن نتایج ما اطرافیان ما تحت تاثیر قرار میگیره زندگی شون و این انگیزه در اون ها هم به وجود میاد و دقیقا استاد انگار درباره ی این دوران از زندگی من حرف میزدن
اول اینکه وقتی خدا توی دل من انداخته یا توی سرم هست که به یک کشور خوب و عالی مهاجرت کنم پس حتما میتونم و خدا در من دیده که می تونم
دوم اینکه پس چون دوس دارم بهش برسم و باورام رو براش درست می کنم و توی راه رسیدن بهش قدم برداشتم حتما بهش میرسم حالا این رسیدن بهش به تکامل خودم وابسته است به قدم های ریز و درشتی که براش باید وردارم
سوم اینکه وقتی من در این راه قرار گرفتم و طبق آیه ی قران که می فرمایند (( ان اقول کن فیکون اجیب الدعوه الداع اذا دعان فاستجیبوا لی )) قطعا خدا من رو به خواستم میرسونه چون من ازش خواستم و قدم برداشتم
چهارم اینکه من با خواسته ای که دارم حالا بحث مهاجرت وقتی که فک می کنم هزاران گشایش و فراوانی کوچیک و بزرگ تو دنیای اطرافم ایجاد کردم هر قدمی که در این راه خواسته ام جلو رفتم وقتی که ریز نگاه می کنم می بینم هزاران نفر این وسط بودن که به واسطه ی همین قدم من بهشون خیر رسیده و فراوانی در جهان ایجاد شده هر سفری که رفتم از ترجمه مدارک از خرید و فروش وسیله از تهیه بلیط نمی دونم از هر سفری که رفتم از افیسر های سفارت همه به طریقی به ایجاد گسترش در جهان هستی ربط داشتند
و در اخر اینکه نشانه ی امروزم برام یک دل گرمی و قوت قلب بیشتر شد ایمانم برای رسیدن به هدفم قوی تر شد من از روزی که با اموزه های استاد همراه هستم الان در دوره ی 12 قدم هستم هر لحظه معجزه های خداوند قشنگی های زندگی رو بیشتر میبینم وجودم سرشار از ارامش شده ایمان و توکلم به خدای مهربونم هر لحظه بیشتر شده و میشه و احساس می کنم خیلی دوسش دارم و چقد بهم نزدیک شده و مثه یه کوه و حامی کنارم احساسش می کنم می دونم همیشه هست تا همونی بشه که من میخوام امیدوارم زندگی همتون سراسر خیر برکت ارامش و ثروت باشه و سال جدید پر از لحظات خوش و شادی براتون همراه داشته باشه
سلام خواهرم نوشتت خیلی به دلم نشست میدونم از ته قلبت نوشتی امیدوارم به خواسته هات برسی با ایمان و آرامش و سلامتی روز افزون واینکه امیدوارم هرجا میری دست خدا یارت باشه و خودتم دستی بشی که دست دیگرانو میگیره و ازت میخوام اگر برای مهاجرت نظری داری کمک کنی منم میخوام مهاجرت کنم.
به نام خدای مهربانم
سلام دوست عزیز
بسیار ممنونم از شما بابت نظری که برای پیام من گذاشتید
اما اینکه از من خواستید که در مسیر مهاجرت شما را راهنمایی کنم فک نمی کنم من آدم مناسب اینکار باشم
اما چیزی که میخوام به شما بگم اول از همه روی یک کاغذ یا در ذهن تون خواسته های خودتون رو تجسم کنید با خودتون فکر کنید که هدف تون چیه چرا تصمیم به مهاجرت گرفتین و خواسته تون چیه مثلا مهاجرت می کنین که درامد بهتری داشته باشید یا ازادی عمل داشته باشید یا اینکه صرفا دوس دارین به جای خوش اب و هوا تر برین بعد از این دقیق خواسته هاتون رو مشخص کردین بهتر اینه که اولین قدم در این راه رو بردارین مثلا اگه پاسپورت ندارین پاسپورت تهیه کنید یا اگه مهلت نداره تمدیدش کنید منظورم اینه اول خواسته تون رو مشخص کنید بعد ببینین قدم اول چیه نخواید یه دفعه کل مسیر رو بدونید چون مسیر برای هر فرد با دیدی که به جهان داره متفاوته
و میخوام ازتون که فایل های استاد در مورد مهاجرتشون رو گوش بدید
من شاید هرکدوم از این فایل ها رو بالای ده بار گوششون کردم و نمی تونین تصور کنید هر حرف استاد عزیزم چه انگیزه و امیدی در وجود من ایجاد می کرد چطوری قدم هام مطمئن تر میشدن پیشنهاد می کنم حتما این فایل ها رو گوش بدین
و در اخر ممنون از آرزوی خوبتون
امیدوارم در این راه و در زندگی تون موفق باشید
IN GOD WE TRUST = به خدا اعتماد داریم
سلام؛
من در اواخر سال 1402، با بلاگری که شاید همه شما دوستان بشناسیدش آشنا شدم(آیسان اسلامی). اولش بخاطر سرگرمی و خنده دار بودن استوری هاش صفحهش رو دنبال کرده بودم، اما مدتی نگذشته بود که چیزی توجه منو جلب کرد. ارتباطی که آیسان با خدا داشت، صحبتها و دعاهایی که به درگاه خدا میکرد.
اما هنوز این رابطش با خدا برام جذاب نبود.
تا اینکه روزی استوری گذاشته بود که کیف پولشو گم کرده و رو به آسمون کرده بود و از خدا خواسته بود کیف پولش پیدا بشه، و در کسری از ساعت، کیف پولش به دستش رسید.
این اتفاق رو که دیدم خیلی مجذوبش شدم. من هم شروع کردم به صحبت کردن با خدا. و هر روز صبح زود از خواب بیدار میشدم و میرفتم پیاده روی و با خدا حرف میزدم.
از دوران دبیرستان دوستی دارم که در سایت عباسمنش فعال هست و خیلی باهمدیگه درباره قانون جذب و… صحبت میکنیم.
روزی صحبت درباره خدا شد و اون کتاب «چگونه فکر خدا را بخوانیم» رو بهم پیشنهاد داد.
من هم توی سایت ثبت نام کردم و دیدم که کیف پولم توی سایت شارژ شده. خیلی خوشحال شدم و کتاب رو خریدم. رفتم و پرینتش کردم.
متاسفانه نتونستم همه کتاب رو تموم کنم.
روزها گذشت و تابستان 1403 دانشگاه من تمام شد. قبل از اینکه برای سربازی در جایی پذیرش کنم، رو به خدا گفتم: خدایا سربازی به عهده خودته، سپاه ، ارتش یا نیروی انتظامی، هر کدوم که صلاح میدونی من رو بنداز.
به قول استاد، من قسمت خودم رو انجام دادم و برای برج 9،در سپاه پذیرش کردم. 27 آبان رفتم پلیس+10 و بهم گفتن: نیرو زمینی ارتش پادگان آموزشی 07
اولش خیلی ناراحت شدم، نه از خدا، بلکه توی حال خودم ناراحت بودم.
طبق روال همیشگی برای پیاده روی رفتم پارک و با خدا صحبت کردم و در حالی که داشتم به خونه برمیگشتم، یک ماشین منو زد.
و با سر به زمین خوردم، کمی سرم و زانوم اسیب دید.
منو با اورژانس به بیمارستان بردن، و ازم عکس برداری کردن. خدا رو شکر هیچ اتفاقی برام نیافتاده بود.
سربازی رو بخاطر دلیل پزشکی تمدید کردم برای برج 12.
بعدش فهمیدم که اعزامی های برج 12 معروفن به دوره طلایی، چون فقط یک ماه آموزشی دارن و عید رو هم مرخصی کامل میدن، و همچنین فهمیدم که ماه رمضان هم از 1403/12/12 شروع میشه و در ماه رمضان هم با سربازها کاری ندارن.
1403/11/27 رفتم پلیس+10 و بهم گفتن: نیرو زمینی ارتش پادگان آموزشی 07(دوباره جای قبلی).
دیگه ناراحت نبودم. آرامش داشتم، چون سپرده بودم به دست خدا.
همون روز احساس کردم باید بیام سراغ سایت عباسمنش، چند تا ویدیو دیدم و محتوای ویدیو ها درباره آسانی بود، و من فهمیدم که در سربازی، آسانی در انتظارمه.
در حال تماشای یک فایل بودم که یادم افتاد شهرمون یک دفتر عضو یابی نیرو زمینی ارتش داره.
رفتم و باهاشون صحبت کردم و گفتن که واقعا به سرباز نیاز داریم، اگه آشنا داشته باشی که موقع تقسیم بندازتت اینجا، ما خیلی هم خوشحال میشیم که سرباز داشته باشیم، و من گفتم آشنای من اون بالاییه.
دوستان عزیز فردا 1403/12/1 اعزام سربازی منه و همچنین سالگرد عضویت من در سایت عباسمنش هست.
این یک نشونه و هدایت از طرف خداست و همین الان هم بابت این اتفاق زیبا در حال اشک ریختن هستم.
در انتظار هدایت خدا به سمت دفتر عضو یابی نیرو زمینی ارتش شهرمون هستم.
سلام بر عزیزان
اول اینکه چقدر خوشحالم که این قسمت به سایت اضافه شده و چقدر سپاسگذار الله و بعد عزیزان این خانواده دوست داشتنی هستم که در قسمت زمان و انرژی میذارن و کامنت می نویسن.
دیشب با خوندن کامنت های دوستان چقدر دلم قرص و چراغ ایمان در دلم روشن تر شد واقعا ممنونم.
میخوام تجربه امروز خودم رو بنویسم:
من دانشجوی کارشناسی ارشد هستم.در اواخر تحصیل (ترم اخر) تصمیم گرفتم که خودم پایان نامه رو انجام بدم بلکه بتونم یک مقاله علمی درست کنم.خب من استارتش رو زدم.خیلیییی مقاله خوندم و مطالعه می کردم.خیلییی زمان و انرژی میذاشتم طوری که خانواده و اطرافیانم دیگه صداشون در اومده بود ولی همچنان به کارم ادامه میدادم و یه جاهایی واقعا انگار زجر می کشیدم و خسته می شدم.تا اینکه بعد از حدود یک سال تونستم تز بدم (تابستان 98).و بعد کلی کارهام عقب افتاد خیلی پیگیر مقاله نبودم تا با امروز که تصمیم گرفتم برای انجامش از استاد راهنما کمک بگیرم.استاد من طوری صحبت کرد که باید خودم باز دوباره وقت بزارم و انجامش بدم و اون فقط به انگلیسی ترجمه کنه.خب از اونجایی که من برای این مسئله پایان نامه خیلیییی زمان و انرژی گذاشتم دیگه انگیزه ای برای ادامه دادنش ندارم و واقعا خسته شدم چون واقعا عاشق این کار نیستم.(من کارنامه تحصیلی خیلی خوبی در تمام دوران تحصیلی دارم اما واقعا عاشقش نیستم و فقط به بخاطر خانواده پیش می رفتم.)
امروز در دو راهی گیر کردم:
1: ادامه بده و کار مقاله رو انجام بده
2: کلا بیخیال مقاله بشم
امروز تصمیم گرفتم از خدا کمک بگیرم و این چند روز اخیر مدام به الهامات فکر میکردم و میگفتم که من باید از این نیرو در زندگیم کمک بگیرم.
تا اینکه بر روی “مرا بسوی نشانه ام هدایت کن”کلیک کردم و قبلش ایمان داشتم که خدا با من صحبت میکنه.
خب زدم:
بوووووووووم
صفحه ای که باز شد این بود: “توحید عملی قسمت 5″””
بله من مشرک بودم
اماا چرااااا؟؟
چون:
از وقتی به فکر انجام پایان نامه بودم به این نیت کار رو شروع کردم که، وقتی مقاله دادم و یه روزی خواستم در خارج از کشور تحصیل کنم این مقاله خیلی موثر است و این حرف رو بارها شنیده بودم.بارها شنیدم که برای اینکه در خارج تحصیل کنی باید مقاله داشته باشی و الاا….
در واقع من موفقیت رو وابسته به عوامل بیرونی مثل “مقاله” میدونستم
موفقیت رو به غیر از خدا نسبت داده بودم و فکر میکردم که تنها عامل موفقیت من این عامل بیرونیست و این میتونه من رو نجات بده=شررررررررررررررررررک
تا اینکه امروز جوابم رو از خداوند گرفتم
امروز متوجه شدم که باید انرژی و زمانم رو بر روی توحید در عمل قرار بدم نه شرک.
امروز متوجه شدم که با اینکه کلییییییییییییییی زمان و انرژی برای این مسئله مقاله گذاشتم، اما باید رهااااااش کنم این شرک مخفی که داشتم.
الان حدیث پیامبر رو درک میکنم:
“شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه ای سیاه بر روی سنگ دردل تاریکی شبه””
من واقعا این شرک رو تا امروز تشخیص ندادم و الان هم که متوجش شدم بخاطر هدایت خداوند بود.
“”او از نهان و آشکار آگاه است””
“”او از دلها آگاه است””
امروز تصمیم گرفتم که به این الهام گوش فرا دهم و شرک رو رها کنم.تصمیم گرفتم بیخیال مقاله بشم
ایمان دارم که اگر من توحیدی عمل کنم راه هایی وجود داره که فقط خداوند از آنها آگاه است و به ذهن من خطور نمی کنه.
پس من بیخیال این موضوع میشم و ایمانم رو در عمل نشون میدم و مطمئن هستم و ایمان دارم که هدایت میشم به مسیری که عاشقش هستم و هنوز نمیدونم دقیقا چی هست.
من ایمانم رو در عمل ثابت میکنم، شهامتم رو ثابت میکنم و باقی کارها رو خدا انجام میده.
شااااد و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا
“””الحمد الله رب العالمین”””
با درود فراوان به خانواده بزرگ عباس منش دات کام !
داستان هدایت من از آنجایی شروع شد که حدود 4 ماه خانه و زندگی ام را با وجود دو فرزند ترک کردم و عهد کرده بودم تا شرایطم درست نشود هرگز بر نمیگردم ! اگر موقعیتش رو داشتم حتماا بچههامم میبردم! جان به لبم رسیده بود!
تا این که با مشکلات فراوانی از جمله دوری فرزندان، اذیت بودنم به خاطر مشکلات روحی که طی 17 سال زندگی مشترک متحمل بودم و بی پولی و طرد شدن از آدمها به شکل های مختلف و پذیرفته نشدن از سمت خانوادهام و اعتیاد و خیانت و جنگ و دعواهای بسیار از سمت شوهرم و تعقیب و گریز های فراوان به ناچار مجبور شدم پرستاری یک خانم سالمند آلزایمری رو قبول کردم که سر پناه و حداقل امنیتی رو داشته باشم برای منی که اصلا از این کارها بلد نبودم و مادری وابسته به بچه هام و شوهرم و زندگیم بودم، با کلی چالش های زیاد روبرو شدم از جمله پنهانی کار کردن و نگفتن مکانی که بودم حتی به خانوادم و نیاز به پول و جا و مکان و خرج خورد و خوراک!
چون که چندیییییین بااااار رفته بودم قهر و هر بار به واسطه افراد برگشته بودم سر زندگیم دیگه خسته شده بودم حنام برا کسی رنگی نداشت تا اینکه به مدت یک ماه یعنی سر سی روز معجزه اتفاق افتاد !
از گذران اون سی روزم براتون بگم که چون از همه جا رونده و مونده بودم پناه آورده بودم به اون پیر زن !
هر روز میرفتم تو آینه با خودم حرف میزدم و قربون صدقه خودم میرفتم و خودمو و دلداری میدادم و حالم که بهتر میشد با اون حاج خانم صحبت میکردم نازش میکردم، بغلش میکردم ،موهای نقره ایش رو شانه میزدم، حمامش میکردم بهش میگفتم حاج خانم خوب میشی سرپا میشی گویا خیلی قدررر بوده ! هر چند اون متوجه نمیشد ولی من مطمئن بودم که میفهمه و از قرار ری اکشن نشون میداد چند بار
دست منو بوس کرد به معنی تشکر امااا دلتنگی بچه هام داشت دیوونم میکرد
بچه هاش چقدر ممنون بودن چقدر احترام میزاشتن هم به من هم به مادرشون !
کلا خونه زندگیش دست من بود از خورد و خوراکم که نگم براتون خونه پر پرو پیمون !
بچه هاش هم تند تند بهمون سر میزدن
من هم یک تقویم جیبی داشتم هر روز تیک میزدم که ببینم چند روز کار کردم فکر میکردم اینا پول منو نمیدن طبق الگویی که از قبلم داشتم که باورم این بودکسی حق منو نمیده اما قبلا دیده بودم که با این فکر زندگیم جلو نمیره، انتخاب کرده بودم که برعکس فکر کنم
از قرار هم به موقع پولم و دادن با کلی تشکر و قدر دانی هم مشتاق بودن من پیششون بمونم نا گفته نماند من هم با خودم قرار گذاشته بودم اگر برام کار پیداشد 100 درصدم و بزارم خدا روشکر !
هر چند بعداا فهمیدم همین ها هم خودش هدایت الله یکتا بوده!
سر سی روز ساعت 8شب حاج خانم حالش بد شد بچه هاش هم همه اونجا بودن زنگ زدن اورژانس اومد بالا سرش بردنش بیمارستان از قرار شوهرم هم سر کوچه کشیک میداده از طریق موبایلم نقطه زنی کرده بوده هر چند خطمم عوض کرده بودم ،آمبولانس و که میبینه میاد جلو و مطمئن میشه و از حال من میپرسه بعدا فهمیدم با شوهرم حرف زده بودند اونا به من نگفتن!
عروس حاج خانم و نوه اش زنگ زدن گفتن ما دیگه نمیتونیم باهات همکاری کنیم باید بری! تکلیف حاج خانم معلوم نیست دکتر جوابش کرده . من ناراحت شدم اونجا خونه امیدم بود گریه کردم و از خداوند کمک خواستم به ناچار رفتم خونه پدرم و تا دو روز اونجا بودم به خودم میگفتم من باید یه کار دیگه بگیرم همش دلم میگفت عجله نکن صبر داشته باش !
تا این که با واسطه ها و کلی قول و تعهد و ابراز ندامت و پشیمانی شوهرم برگشم سر زندگیم هر چند میدانستم بی فایده است خونمون رو عوض کردیم از محله فقیر نشین به جای خیلی خیلی بهتر و بالاتر اومدیم
گفتیم خوب حالا بیایم زندگیمون و از نو شروع کنیم به پیشنهاد شوهرم مهمانی گرفتیم اولش من مقاومت داشتم بعد پذیرفتم . سر سفره شام به جاری و برادر شوهرم گفتم هنوز با دکتر مشاوره تون کار میکنید؟ گفتن نه دیگه با اون دکتره نیستیم ، گفتن عباس منش و میشناسی گفتم نه! گفتن ما باهاش کار میکنیم 12 قدم و الان قدم چهارمیم خیلی خوبه
گذشت تا دو سه روز بعد رفتم آرایشگاه روبروی خونمون برای اولین بار که خانم آرایشگر گفت تو صحبتاش به قول عباس منش لاغری و تناسب اندام نتیجه عمل به قانون سلامتیه نمیدونم درست میگفت یا نه کلمه عباس منش توجه منو جلب کرد اونجا یه تلنگری به من خورد پیش خودم گفتم اااا برادر شوهرمم داشت میگفت عباس منش دیگه مطمئن شدم که این هدایت الله یکتا ست بهش گفتم شمارشو داری؟ گفت تلگرامشو دارم ازش گرفتم و چک کردم از گوگل وارد سایت شدم و ثبت نام کردم راستش اصل بودن و اون احساس حقیقی بودن سایت و حس امنیتش و دوست دارم ! الان به لطف الله یکتا حالم و شرایطم در کنار بچه هام و همسرم خیلی خیلی عالیه و این باور در من شکل گرفته که ما خالق زندگی خودمون هستیم و خداوند هر لحظه در حال هدایت ماست ! با تمرکز به نکات مثبت و زیبایی ها و تحسینشان دست خداوند را باز بگذاریم برای هدایت هر چه بیشتر ما به سمت زیباییها!
خیلی سپاسگذارم و قدردان وجود نازنینتون هستم !
الهی شکرت! الهی الحمدالله رب العالمین
با عشق فاطمه
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی و اگاهم در این سایت .
میخام حرفایی رو که الان تو سرم میچرخن و یه حسی انگار بهم میگه برو و این حرفا رو بزن براتون بازگو کنم .
دوستان من چند ماهی میشه که عضو سایت هستم و بیشتر اوقات فایل های رایگان رو گوش میدم و گاهی اوقت کامنت میخونم و کامنت میزارم .
ولی این تعهدم دائمی نیس و هی قطع و وصل میشه هررررکاری میکنم نمیتونم ثابت قدم باشم تو این مسیر زیبا با اینکه میدونم و با تمام وجودم درک کردم که بودن در این سایت و دریافت این اگاهی ها ارامشی رو به ادم میده که با هیچ چیزی قابل تعویض نیست و این حس و حال اینجارو باهیچی عوض نمیکنم یه ارامش خاصی به ادم میده یه حس نزدیکی و اتصال به خداوند ،یه اگاهی ناب و…
انشالا خدا توفیق بده تا بتونم در این مسیر ثابت قدم باشم .
حسی که منو واداشت تا این کامنت رو بنویسم یه حس عجیبی بود .انگار یهو جواب سوالم رو گرفتم انگار توی ذهنم یه جرقه ای به وجود اومد انگار یه نور خییییلی ضعیفی توی دلم روشن شد .یهو به خودم اومدم دیدم ای وای من جواب همینجا بوده و من نمیدونستم ،
اب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم .
وای خدای من باورم نمیشه .
دوستا قضیه ازین قراره که یه تضاد بزرگ تو زندگیم به وجود اومدو من خیییلی خییییلی حالم بد شد و شکر خدای مهربان چون این سایت رو داشتم نشکستم فرو نریختم نابود نشدم و سعی کردم از این تضاد درس بگیرم .
یه مدتی حالم رو خوب نگهداشتم با اگاهی های این سایت ولی دوباره چندروزیه که حالم به شدت بد شده و واقعا درمونده شدم و نمیدونم چیکار کنم امروز توی عقل کل سوال پرسیدم و جواب های مربوط به سوالم رو خوندم و کمی اروم شدم .
ولی بازم سردرگم و گیج بودم میگفتم اخه چرا چرا همچین اتفاقی باید برای من بیفته .از کسایی که این مشکل رو برام به وجود اورده بودن دوباره نفرت پیدا کرده بودم و توی ذهنم همش به گذشته فکر میکردم و ازارهایی که از اون افراد دیده بودم تو ذهنم رژه میرفتن و هر روز حالم بدتر میشد .
الان داشتم کامنت های این قسمت رو میخوندم نمیدونم کدوم کامنت بود که این جرقه رو تو ذهنم و تو دلم ایجاد کرد.
که زکیه این تضاد و این حال بد واسه این اومدن که تو یه جنبه از وجودت رو بشناسی و روش کار کنی تا خدا رو بهتر بشناسی تا بیشتر به خدا نزدیک بشی تا حالت بهتر بشه.این مکالمات تو ذهنم بودن تو ذهنم هم داشتم جواب میدادم که تو ادم کینه ای هستی و به سختی بقیه رو میبخشی این تضاد اومده تا تو این جنبه از وجودت رو بشناسی و بهترش کنی .
وای خدای من حال عجیبی داشتم موقع رد و بدل شدن این سوال و جواب ها توذهنم اصلا نمیدونستم که باید این جنبه ی خودم رو بهتر کنم نمیدونستم که تا این حد کینه ای هستم .
درسته با این تضاد به خودم اومدم و دیدم خدای من چقدرررر اتش کینه داره وجودم رو میسوزونه من ادم بدی نیستم ولی اگه از کسی بدی ببینم نمیتونم ببخشمش یا خیییییلی سخت میبخشمش شاید ظاهرم رو خوب کنم ولی همچنان اون کینه رو توی دلم نگه میدارم و هرروز مرور میکنم .
اره این تضاد کمک بسیااااااااااار بزرگی بهم کرد تا بتونم تمام کسانی که ازشون کینه به دل دارم رو ببخشم و رها بشم من خیلی تو این زمینه کار دارم و باید حساااااابی روی خودم کار کنم .
انشالا از فردا میخام شروع کنم و یکی یکی اون ادما رو ببخشم تا سبک بشم و اوج بگیرم .
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که منو به این سایت پراز اگاهی هدایت کرد.
انشالا هممون در این مسیر زیبا ثابت قدم باشیم
واااااای !!!!! چه کامنتی ، خیلی عالی نوشتید و شگفت زده شدم. چه لذت بخشه واقعا این مکان.
واقعا این سایت مقدسه.
دقیقا من هم مدتیه فرکانسم اومده پایین و متوجه شدم استاد الکی نمیگن از این فَضا دور بشی جواب نمیده
مجدد الان یک هفتس فقط دوباره مثل قبل کلم تو سایته… و همه چیز خودش عالی انجام میشه.
دلم قرصه وقتی تو سایتم.
همه چی رواله چون سرانجام قضیه بهت تمرکز میده ، که هواست باشه چیکارمیکنی. که راحش باخدا صحبت کردنه . که اونم از طریق نشانه ها.
وای چه حال خوبیه وقتی راجع به این موضوع حرف میزنیم.
عشقید.
حامد قم
سلام اقا حامد امروز تصمیم گرفتم دیدگاه های خودم رو بخونم و به این کامنت هدایت شدم .
شکر خدا از وقتی تمرکز کردم روی این جنبه شخصیتم (کینه ای بودن) و سعی کردم هرجور شده بهترش کنم حالم عالی شده و البته یه نتیجه ی عالی گرفتم از این تغییر کوچیک و اونم رابطه ی عالی با کسی که ازش متنفر بودم جوری که اصلا نمیتونم اون روزهای بدی رو که داشتم در کنار این فرد بیاد بیارم و هرروز خدارو بابت وجودش تو زندگیم شکر میکنم .
کینه مثل سمی می مونه که خودمون میخوریم و انتظار داریم دیگران بمیرن .
سعی کنیم کینه و نفرتی که از بعضی افراد اطرافمون داریم هر چه سریع تر نابودش کنیم تا خودمون ارامش پیدا کنیم اون موقعست که معجزات از راه میرسن .
درپناه خدای بزرگ