مقدمه دوره کشف قوانین زندگی - صفحه 14

به نام خداوند باهوشم

به نام خداوند توانمندم

به نام خداوند مکارم

به نام ما …من و خدا

سلام خانواده ی عزیزم

خوشحالم بعد ازگذشت شش ماه از کامنتی که بر فایل تمرکز بر داشته ها راه رسیدن به خواسته ها گذاشتم اینجام تا با گفتن نتایجم، دِینم رو به خدا، استاد و تیمشون ادا کنم. مدتی بود که میخواستم بیام و بنویسم اما این فایل با شش ماه گفتناش برام یه نشونه بود تا دست به قلم شم.

یکم به عقب برمیگردم

من از پارسال عید با استاد اشنا شدم و باورش کردم. واقعا باورش کردم و علی رغم ذهن بسیار بسیار منطقیم، نسبت به صحبتای ایشون ذره ای مقاومت نشون ندادم برعکس تکه های به هم ریخته ی پازل زندگیم، سوالاتی که همیشه ذهن کنجکاو و تحلیلگرم نسبت به خدا و جهان و عدالت و .. داشت یک به یک پاسخ داده شد.

به پارسال که نگاه میکنم میبینم واقعا عمل کردن به هر نکته ای که یاد میگرفتم حکم پاره کردن یه زنجیر از پام داشت…یک سال طول کشید تا دونه دونه زنجیر هارو پیدا کنم و بازشون کنم. هربار راحتتتر حرکت میکردم اما بازم نتیجه دلخواه، اون اصلیه خودشو نشون نمیداد اما چون حرکتم راحتتر شده بود و حالم بهتر، باز ادامه میدادم و ناامید نمیشدم ….اصلا ناامید نشدم از این مسیر.

اخر سال با فایل تمرکز بر داشته ها راه رسیدن به خواسته ها من کل یک سالم رو مرور کردم و بهتر فهمیدم ایرادا چیا بودن و قول دادم به خودم که تکرارشون نکنم چون به قول استاد و انیشتین، کسی که یک کاروهمیشه تکرار میکنه و انتظار نتیجه متفاوت داره دیوانه ست و دوستان من، نگار ، بنده ویژه خدا، به قولم عمل کردم و خدا هم به عهدش وفا کرد و پشت سرهم سورپرایزم کرد. روزایی بود که فقط لبخند میزدم چون میدونستم این نتیجه ها به خاطر لابی من با خداست :)

تو این شش ماه چیزایی که برام ممکن نبود ممکن شد. جلسات 1 و 2 قانون افرینش رو خریدم و واااااای چه عشقی کردم باهاشون چقدر تمریناتش عالی بود و چقدر منو از اشتباه دراورد و نشانه ها و نشانه ها و نشانه هااااا خیلی زیاد بودن و من دیگه یاد گرفته بودم بیافتم دنبال نشانه ها، برای خودم نشستم نوشتم که از چه نشانه ای به چه راهی هدایت شدم واون منو به بعدی و بعدی و بعدی هدایت کرد و واقعا الان که به کل روندم نگاه میکنم نشانه اول هیچ ربطی به نتیجه الانم نداره اما اگر دنبالش نمیرفتم به این اخری نمیرسیدم. اقدام کن حرکت کن حرکت کن با وجود ترس حرکت کن… استاد اینو گفت منم گفتم چشم و انجامش دادم.

مدارها یکی یکی طی شد و من به عینه دیدم وارد چه جریانی شدم، جریانی که از قبل وجود داشته و همین بغل گوشم بود اما من خبری ازش نداشتم و الان به علت تغییر مدارم باهاش برخورد کرده بودم. ادمای اطرافم عوض شدن خبرهایی که میشنیدم عوض شدن و من شکرگزاری کردم و به پیش رفتم.

من باور کردم راه ثروتمند شدن از انجام دادن کاری که عاشقشی میگذره، چون استاد گفته بود و …..برام اتفاق افتاد دوستان

من باور کردم میشه بدون سرمایه اولیه کارمو شروع کنم، چون استاد همین کارو کرده بود و…. برای من اینم اتفاق افتاد دوستان

من باور کردم اگر درخواست کنم پاسخ مثبت دریافت میکنم چون استاد تو فایل 2 قانون افرینش گفته بود….و من درخواست کردم و جواب مثبت گرفتم، درخواستایی که قبلا هم داشتم اما پاسخ منفی بود، چون موقع درخواست ته دلم میدونستم قبول نمیکنن، اما اینبار باور داشتم الی الله ترجع الامور این بار باور داشتم خدا زمین و اسمان رو مسخر من کرده و چون باورم فرق کرد نتیجه هم فرق کرد…

لحظه هایی بود که با برخورد با تضاد از شدت ناراحتی گریه میکردم اما در همون حال از قلبم با چه شدتی میشنیدم که این تضاد برات خوبه خدا یا اینو بهت میده یا بهترشو (این باور خیلی ارامش بخشه) و هر بار رکورد میزدم… ناراحتیم یک روز طول میکشید، نصف روز، بعد فقط دو ساعت و بعد 1 ساعت… الان تو یه ساعتم و دارم سعی میکنم کمترش کنم :) چون استاد گفته: من جرات نمیکنم تو حال بد بمونم چون اتفاقای بد برام میاره. مثل آتیشه وقتی میدونم میسوزونه چرا دست ببرم توش و من به حرفش گوش کرم… تمرین وتمرین و تمرین. بعد از هر اتفاق نادلخواهی خلوت میکردم تا فکر کنم چرا الان میترسم چرا عصبی ام چه فکری دارم و بعد باورم رو پیدا میکردم و دقیقا برعکسش میکردم و فایل ضبط میکردم و بارها و بارها گوش میکردم تا حالم خوب شه. یه روز نشستم فکر کردم به تمام شغل هایی که قبلا انجام داده بودم و یادم اوردم که تو هر کدوم چی اذیتم میکرد و چیو دوست داشتم از تک به تکشون ویژگی های دلخواهمو استخراج کردم و نوشتم نزدیک به هفت صفحه شد و بعد احساس خوب مساویست با اتفاقای خوب.

الان دوستان مفتخرم عرض کنم خدمتتون که

تکاملمو طی کردم و بالاخره کاریو شروع کردم که بینهایت عاشقشم و حتی اگه بهم پول هم ندن انجامش میدم، کاری که تطابق 98 درصدی با اون هفت صفحه داره و واقعا خودش اومد سراغم با همون نشونه ها.

من الان استارتاپی دارم که برای راه اندازیش پارک علم و فناوری شهرمون، سرمایه اولیه بلاعوض، دفتر کار و تجهیزات و… در اختیارم گذاشته با یه عالمه مشاورای متخصص و … . از خدا خواستم بهترین همکارو برام مهیا کنه و خدا هم معجزه کرد، تنها دوست هم فرکانسیم و آشنا به قانونم، سپیده ی عزیزم رو که اونم مثل من از جمع همین خانواده س و من به واسطه اون با شما اشنا شدم رو با این که ساکن یک استان دیگه ست اورد پیش من. استاد نویدشو داده بود، گفته بود که قانون لایتغیر خدا، شهر و حتی کشورتونم عوض میکنه و اتفاق افتاد. دوستم سپیده هم قصه شو قراره بگه، اینکه چطور به خواسته ش رسیده و شهرش عوض شد. از خدا خواستم منو با افراد توحیدی و عباسمنشی بیشتری تو شهرم اشنا کنه و اون منو وارد محیطی کرد که اعضاش مثبت نگرتر بودند و یکیشون عباسمنشی بود. معجزات واقعا بینهایتن و من فقط با مقایسه خودم با شش ماه قبل دارم میبینم که چقدر همه چیز عوض شده من تو عید نمیدونستم باید چیکار کنم وچطور علاقه ام رو تبدیل به کسب و کار کنم اما الان دیگه میدونم و شروعشم کردم الان بزرگترین مساله من حل شده، البته هنوز نمیدونم چی در انتظارمه اما از یه چیز مطمئنم خدایی که منو تا به اینجا هدایت کرده باقی راهم دستمو میگیره . دلهره و ترس هامو فقط با یاد اون اروم میکنم و الان دیگه کمتر از ناشناخته های آینده میترسم. راحتتر نفس میکشم و امیدوارترم. خوشحالم پیداش کردم خیلی خوشحالم.

بچه ها همه چیز باوره، عوضش کنید تا نتیجه هم عوض بشه و اصلا از فایلای استاد دور نشید.

نتایج الانمو اصلا اول سال پیش بینی نمیکردم خدایا دمت گرم، شش ماه بعد با خبرهایی که از بزرگیشون خودمم هنوز اطلاعی ندارم برمیگردم

استاد جان هم شما هم تیم توحیدی و دوست داشتنیتون پاینده و برقرار باشید، از عمق جااااانم دوستتون دارم.