مقدمه دوره کشف قوانین زندگی - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)

2-روابط :

روابط خانوادگی: 12 خیلی با هم فرق داریم باورهای متفاوت نمی توانیم با هم ارتباط درست داشته باشیم . مادرم مذهبی است و من مثل پدرم هستم مذهبی نیستم و باورهایم در این اواخر بسیار تغییر کرده است .تقریبا هر یک ماه یک بار دعوایمان می شود .اصلا با هم تفاهم نداریم . سر خانه خریدن هر کدام یک سلیقه داشتیم بسیار کارمان سخت پیش رفت . هر دو پدر و مادرم سیاسی هستند مادرم اصرار دارد همش در مورد سیاست و اینها حرف بزند .من از همان اول هم از سیاست و انتقاد خوشم نمی آمد چه برسد حالا که مدتهاست این مطالب را دنبال می کنم .

روابط کاری : 16 می توانم ارتباط بهتری برقرار کنم چون در ذهنم قدرت را از بقیه می گیرم و می دانم خدا در این مسیر هدایتم می کند گذشته ها و اشتباهات بقیه را می بخشم و فکر می کنم در تمام مسیر خداوند کمکم می کند و روابط نسبتا خوبی دارم . اما انتظار دارم روابط خیلی بهتری را تجربه کنم و اوضاع و شرایط کاملا آرام هماهنگ پیش برود.

روابط با بقیه : به نظرم بهتر شده است با بقیه که حرف می زنم رفتار های خوبی دارند و بیشتراز قبل مورد توجه هستم .

معنویت : رابطه با خداوند . برایم خیلی با اهمیت است نمره 15 می دهم . چون می خواهم خیلی بهتر شوم بهش کاملا اعتماد کنم باورش کنم . طوری که همیشه الهاماتش را باور کنم طوری که شرایط زندگی و اتفاقات را خودم رقم بزنم . طوری که عشق زندگی و هدف نهایی ام باشد خیلی بیشتر از این که الان هستم . طوری که حرف نزم لاف نزنم ادعا نکنم بلکه واقعا بسازم . از جنس حقیقت خداوند باشم و مثال او قوی مسلط آرام و زیبا باشم و خلق کنم .دلم می خواهد جایی بروم که تنها من واو باشیم تنهای تنها در یک جنگل در تاریکی و فقط دریافت کننده او باشم آن قدر انرژی بگیرم تا رهای رها شوم . این ایده را از آقای عباس منش گرفتم که باخودش خلوت می کند . من هم دوست دارم محیط هایی بروم که اصلا هیچ کس نباشد فقط من و خدا باشیم هیچ ادمی دور و اطرافم نباشد هیچ صدای اضافی تا بتوانم ایمانم را بهش بیشتر کنم .

رواط عشقی : صفر.مدتهاست تنها هستم از وقتی با این سایت آشنا شدم گاهی فکر می کنم چه عجیب پیشرفت نداشتم تازه اوضاع بدتر هم شد. اما اعتماد به نفسم خیلی عوض شدم در خواست و خواسته هایم از همسر ایده ال روابط دلخواه مشخص کامل و ایده ال شد . قبلا این طور نبودم بدبین بودم ناامید به کمترین ها قانع بودم . روابط نادرستی داشتم روابطم زود بهم می خورد آدم ها نادرست به طورم می خوردند یا همیشه تمام می شد . فکر می کردم ازدواج چه سخت است . الان نمی دانم مثل قبل نیست اما اقلا می دانم چه می خواهم خیلی خوب و واضح طوری که دیگر رهایش کرده ام . دیگر این که چطور شروع شود و پیش برود برایم مهم نیست می دانم اگر خدا بخواهد می شود هیچ محدودیتی در ذهنم ندارم . فکر می کنم هر چه بخواهم می شود خدا قادر است هر کاری بکند . تنها ضعفم شرایط پیرامونم است که گاهی بهم فشار وارد می کند و ناامیدم می کند که عجله کنم یا مرا یاد گذشته می اندازد . باید بهش توجه نکنم و باور کنم می شود .راست بگویم دیدن زوج ها یا ازدواج بقیه خوشحالم نمی کند اما توانستم جای خالی ام را با رابطه خوبم با خدا پر کنم .