مثل ابوموسی نباشیم

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار فاطمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

نام فایل خیلی تحریکم کرد ک ببینم استاد چی میخوان بگن. توصیفات شما درباره ابوموسی رو در فایلهای زندگی در بهشت شنیده بودم که خروسی هست که خیلی ترسوئه. از دایره امنش فراتر نمیره و یه محیط سربسته برا خودش ایجاد کرده نه میره اون طرف های جنگل ک کرم های جدید پیدا کنه، نه اکتشافی میکنه، نه میجنگه… هیچ بلایی هم سرش نیومده. خب ب قول استاد اگه از دید منطقی بهش نگاه کنیم شاید با خودمون بگیم چ باهوشه اینجوری اسیبی هم نمیبینه.اما یکی مثل استاد میگن من نمیخوام مثل ابوموسی باشم این زندگی رو دوست ندارم. ایشون افرادی رو که تو مسابقات مختلف شرکت کردن و جونشونو از دست دادن رو تحسین کردن، درسته ک ممکنه زندگی اونا کوتاه باشه ولی اونا واقعا تجربه کردن زندگی کردن رو. تجربه کردن خودشون و دنیای خودشونو. همیشه انتخاب استاد این بوده ک زندگی پر از ماجرا رو داشته باشن منم دوست دارم. دوست دارم خودم رو تجربه کنم، دنیامو تجربه کنم، پامو از مرزهای امنم فراتر بذارم و برم دنبال کسب تجربه های جدید مهارت های جدید. ب قول استاد ما هممون میمیریم و این دنیا در مقابل ابدیتی ک قراره باشیم به اندازه ی پلک بهم زدنه، پس چ خوبه ک زندگی باکیفیت داشته باشیم، به قول استاد ببلعیمش، تجربش کنیم، لذت ببریم. مهارت کسب کنیم، غذای جدید امتحان کنیم، یا مثلا درمورد خودم غذا بیش تر بپزم و ببینم بلدم. ببینم منم میتونم. بیش تر تنهایی برم بیرون، کافه،… با آدمای جدید بیش تر ارتباط بگیرم، کم تر بترسم از اینده ای ک اصلا معلوم نیس زنده باشم یا نه ک ازش میترسم و همین الانو زندگی کنم و لذت ببرم.

ب قول استاد ما زمان مرگمون معلوم نیس طوری زندگی کنیم ک موقع مرگ ب خدا نگیم ی روز دیگه بهمون وقت بده تا لذت ببریم، یه روز دیگه بهمون وقت بده تا تجربه کنیم زندگی رو. زندگی کردن و لذت بردن رو وابسته ب عامل بیرونی نکنیم ک مثلا اگه فلانی باهام باشه، اگه ب فلان موقعیت مالی برسم من حسم خوب میشه و لذت میبرم نه… اینجوری ما احساس مثبتمونو شرطی میکنیم و وابسته ب عامل بیرونی ک هیچ وقت پایدار نیس. احساس خوب و شادی درونمونه… درونیه و با نوع نگاهمون اتفاق میوفته، بیایم ذهنمونو طوری تغییر بدیم ک سعی کنیم فارغ از هرچیزی لذت ببریم، حالمون خوب باشه و تجربه کنیم زندگیو در هر جهت. وقتی استاد گفتن بنویسین امروز چ کار میتونین انجام بدین ک یه درصد زندگی رو بیش تر تجربه کنین و از محیط امنتون بیرون بیاین و اسم تکامل رو بردن خیلییی لذت بردم ک ارررره نیاز نیست هیجان زده بشیم و بلند شیم بریم یه کار خیلیی بزرگ انجام بدیم کاریو بکنیم ک مارو یه متر از محیط امنمون فراتر ببره…من این سوال رو از خودم پرسیدم و دیدم دوتا کار میتونم انجام بدم. البته الان دارم کار سومم انجام میدم

دیروز شهر ما بارون اومده و هنوز زمینا یکم سرده ولی خب هوا خوبه و پرنده ها دارن اواز میخونن. من اومدم تو حیاط نشستم و دمپایی هامونو گذاشتم زیر پام ک سردم نشه و دیگه نرفتم تو اتاق خیلیم خوبه

کار دومم این هست ک من چند روزه قراره دوستامو ببینم ولی هی یکیشون کار براش پیش میاد و ما نمیریم بیرون. با خودم گفتم خب چ کاریه ک من لذتمو دارم ب تعویق میندازم..من ک حال خوبم وابسته ب او نیست ک حتماً باشه تا بهمون خوش بگذره خلاصه ب اون دوستم پیام دادمو گفتم بیا بریم ما و این دفعه بریم ی جای جدید نه جاهای قبلیخلاصه فعلا سه تاکار انجام دادم و چقدر حس میکنم ب قول استاد زندگیم لذت بخش تر و قشنگ تر شده و حالم بهتره ک لذت بردنمو ب تعویق ننداختم.

استاد منم مثل شما مرگ رو ب خودم نزدیک میبینم و سعی میکنم زندگی رو یع فرصت کوتاه میبینم ک باید همون موقع ازش استفاده کنم و لذت ببرم نه اینکه به تعویق بندازم و بگم بعدا. نه… چون تضمینی برای زنده موندن ما وجود نداره…

خلاصه از نقطه امنمون بیرون بیایم. استاد میگن یه ساعت زندگی با کیفیت بهتر از صدسال زندگی بی کیفیته.. تو نقطه امنم نمونم و ترسو و ضعیف نباشم، اگه برم بیرون از این نقطه قطعا پاداش های من هم بزرگ تره و خدا پاداشو ب شجاعان میده نه ترسوها و ضعیف ها.. استاد حرف پر مفهومی زدین وقتی گفتین زندگی زیباییش ب تجربه کردنشه ن به طولانی بودن عمر…یعنی زندگی ای زیبا نیست ک طولانی باشه زیباییش ب تجربه کردن خودمون و دنیامون هست.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 10
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام به همه عزیزانم

    استاد من عاااااااشق شما هستم اصلا یعنی دیوانه ام چقدر اندامتون هر روز خدارو شکر بهتر میشه

    خدای من این فایل چقدر باید الان ضبط میشد چه همزمانی

    همزمان که داشتید از رفتن به دل ترسها صحبت میکردید منو غرق در خاطرات شجاعتهام کردین خاطراتی که همین الان بهشون فکر میکنم خودم تعجب میکنم که آخه من چقدر دل و جرأت داشتم

    استاد بیشتر زندگی من بیرون شدن از محیط امنم بوده انقدر که وقتی الان یه سری کارهام یادم میاد میگم نفیس تو چطور اونکار رو انجام دادی کارهایی که دیوانگی محض بود ولی دل من میخواست اون رو تجربه کنه که همش هم مربوط میشد به آزادی و فرا رفتن از مرز محدودیت هام شاید خیلی جاهاش هم خارج شدن از حدود الهیم بود ولی درسش رو گرفتم و نتیجه اش اینه که الان اینجام و خدا هدایتم کرد به درک قوانینش برای اینکه بتونم از بهترین راه اون تجربه های دلخواه رو داشته باشم

    نمیدونید چقدر ذوق داشتم وقتی این فایل رو میدیدم حرفهاتون رو میشنیدم حرفهایی که کلام خدا بود در جهت تایید تصمیمات جدیدم

    مدتی هست که دارم فوکوسی کامنتهای عزت نفس رو به ترتیب امتیاز میخونم همه رو رسیده بودم به جلسه دوم و تمرین تنها رفتن به کافی شاپ تمرینی که با بهانه های متعدد به تعویق انداخته بودمش و تو عمرم تجربه اش نکرده بودم

    دوشب پیش بود دستم رفت هدایتی روی سوره توبه و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد که چرا چسبیدی به خونه و از خانه نشینان شدی پاشو برو تو دل ترسهات پاشو از این محیط امنت خارج شو مگه آزادی در همه ابعاد نمیخوای

    واااای استاد مثه برق از جا پریدم سریع لباس پوشیدم و اسنپ گرفتم و نذاشتم هیچ بهونه ای منو منصرف کنه ساعت ۶:۳۰ عصر بود هدایت اومده بود بستنی ناصر نمیدونم چرا با اینکه کافه درباری نزدیکتر بود و من لاکچری پسند اونو بیشتر دوست داشتم ولی هدایت واضح گفته بود اونجا خلاصه رفتم و برای خودم موکا سفارش دادم با عشق نشستم یه جای خوب

    اگه نفیسه قبل بود چون میز روبروم سه تا پسر بود جوری میشستم که پشتم بهشون باشه ولی اینبار قشنگ روبروشون نشستم

    وای استاد باورتون میشه سیستم اونجا این بود که همه سفارش میدن بعد شماره خونده میشه میرن تحویل میگیرن ولی برای من خودشون با عزت و احترام اوردن سر میزم و بعدش هم هی حواسش بود و ازم سوال کرد چیزی لازم دارین خوبه در صورتی که دقت کردم با هیچ کس اینکار رو نکرد و اینا رو من از فضل خدا دیدم که داشت منو تو این مسیر تنها بودن با خودم حمایت میکرد

    اول میخواستم بشینم کامتت بخونم ولی دیدم نه میخوام ادمها رو نگاه کنم و تحسین کنم

    نگاه کردم اونور خیابون دیدم یه گالری مبل خیلی لوکس هست و باران الهی هم شروع به باریدن کرد و دل من بازدید از اون گالری رو هم میخواست

    وقتی موکا تموم شد بلند شدم و تشکر کردم و رفتم به سمت گالری چقدر لذتبخش بود که وسط جمعیت تو یکی از خیابون باکلاس های تهران مثه بچه ها سرم رو بردم بالا دهنم رو بازکردم در حین راه رفتن بارون بریزه تو دهنم بخورمش کاری که خیلی دوست دارم و تمام سعیم رو کردم فارغ اززنظر بقیه کسی ببینه بشناسه راحت کار دلخواهم رو انجام بدم

    رفتم گالری و مبلمان رو هم دیدم و کلی لذت بردم و رفتم بالاتر دیدم خوب حالا که مرکز خرید امیتیس هم نزدیک هست اینجا هم برم همش هدایتی اصلا انگار خدا دستم رو میگرفت میگفت حالا برو اینجا

    رفتم داخل مرکز خرید و هدایت شدم به یه گالری نقره فروشی هدایت الهی بهم گفته بود برای خودم قاشق چنگال نقره بخرم برای احساس ارزشمندی و لیاقت بیشتر

    رفتم داخل و ازشون سوال پرسیدم نداشت ولی گفت بخواهین براتون میارم وقتی متوجه شد سرویس نمیخوام و برای مصرف شخصی خودم فقط میخوام گفت

    ببخشید میتونم بپرسم چرا میخواهید با قاشق چنگال نقره غذا بخورید؟

    نفیسه: برای احساس ارزشمندی و لیاقت تمرینی هست که استادم داده

    آقا: البته شما بدون نیاز به همه اینها ارزشمندین

    نفیسه: (تصدیق قانون در دل با احساس لیاقت )سپاسگزارم

    وقتی اومدم بیرون فقط کلام خدا رو از دهن اون آقا تصدیق کردم و یه دور دیگه زدم و از مرکز خرید با تشکر دوباره از مامورین حراست که با عشق بهم ماسک دادن خارج شدم

    بارون خیلی شدید شده بود و من باید خودم رو به خیابون اصلی میرسوندم که ترافیک نباشه و بتونم راحت اسنپ بگیرم حرف استاد یادم اومد مسیر جدید

    رفتم بالا همینطور که داشتم سریع میرفتم دیدم یه آقایی بهم سلام کرد منم برگشتم دیدم یه پیرمرد قد خمیده هست و منم با عشق بهش سلام کردم و به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری پشت سر من داره بلند صحبت میکنه ایستادم و برگشتم ببینم کاری داره دیدم همینجوری شروع کرده به قربون صدقه من رفتن یه لحظه شک شدم خدای من این کیه منم با همون ترس ازش سپاسگزاری کردم و براش از خدا عمر با عزت و سلامتی خواستم و دوباره به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری داره حرف میزنه و میگه شما چقدر خوبی چقدر فرشته ای منم قلبم اروم نبود تمام سعیم رو میکردم به ترسهام غلبه کنم ترس از مردها و فقط با خودم مرور میکردم باورهای توحیدی رو دیدم هی میگه من عاشقتم بوس میفرستاد واسم و منم تشکر کردم و با همون اصطلاح عاشقتونم خودم بهشون عشق بی قید و شرط ورزیدم

    بعد گفت میشه شماره اتون رو داشته باشم زنگ بزنم بعضی وقتا حالتون رو بپرسم آخه شما خیلی دختر خوبی هستید

    منم با عشق بهشون گفتم نه اجازه ندارم و ازشون دور شدم

    هنوز معنی قلب ناآرومم رو زمانی که اون پیرمرد قد خمیده داشت به من عشق میورزید رو کاملا متوجه نشدم که اون آلارم الهی بود یا ترس من

    خلاصه رفتم بالاتر دیدم خدای من مغازه ای بود که ساعت امگا داشت و من دقیقا چند وقت بود دلم میخواست برم نمایندگی امگا و ساعت مورد علاقه ام که بارها در مدار خریدنش قرار گرفتم و به خاطر نظر بقیه خودم رو از این زینت الهی محروم کرده بودم رو ببینم و قیمت بگیرم

    آقا منم خوشحال پریدم اونور خیابون و رفتم داخل مغازه و اون مدلی که من دوست داشتم رو اورد و تست کردم و قیمت گرفتم و چقدر دستهای زیبام رو لایق دیدم برای داشتنش چند تا سوال پرسیدم و اومدم بیرون

    بارون دیگه دوشی شده بود هرچی تلاش کردم اسنپ بگیرم دیدم اسنپ نیست منم دیدم ترافیک پیاده برم بهتره

    اگه نفیسه قبل بود حالش بد میشد از اینکه زیر بارون خیس بشه و لباس خیس بچسبه به تنش ولی گفتم بزار این مقاومتم رو هم بردارم

    شروع کردم همینجوری که زیر بارون راه میرفتم احساس میکردم و این تو ذهنم میگذشت آگاهانه که این بارون رحمت الهی داره همه باورهای محدود کننده همه کینه ها همه شح نفس ها همه باورهای فقر آلود همه خوف و خشیت از ادمها رو پاک میکنه و کل مسیر رو با این نیت پیاده روی کردمو دقیقا خیس آبکشیده شدم ولی در همون حال احساس میکردم خدا داره رجس ها رو از وجودم پاک میکنه

    میدونی استاد وقتی وسط خیابون مثه بچه گی هام با ذوق و خنده فارغ از نگاه بقیه به صورت لی لی زیر بارون میپردیم و میدوییدم فقط داشتم به شما فکر میکردم به اینکه بیام براتون بنویسم

    بنویسم و ازتون تشکر کنم که شما تنها کسی بودید که به یادم آوردید که اون نفیسه پر رو اون نفیسه باهمه خل خل بازیهاش بهترین و درست ترین کارها رو میکرده اون از محیط امن خارج شدن ها درست ترین کارهای زندگیم بوده کارهایی که تا قبل از آشنایی با شما خودم رو به خاطرش سرزنش میکردم

    نفیسه ای که همیشه دوست داشته منحصر بفرد باشه مثه اثر انگشتش و مثه اکثریت بودن رو نپذیرفته بوده شاید یه جاهایی چون درک درستی از قانون نداشته یاغی هم شده عصیان گری هم کرده حدود الهیش رو هم رعایت نکرده و آسیب دیده

    اما انقدر خدا عاشقش بوده که اوردتش اینجا و دستش رو گذاشته تو دست بهترین استاد دنیا و داره یاد میگیره چطور خودش رو بهتر تجربه کنه در محدوده حدود الهیش که خدا گفته نه اونی که آدمها گفتن و اینجا جایی هست که هییییچکدوم از ادمهایی که جرأت رفتن به دل ترسهاشون رو نداشتن دسترسی بهش ندارن

    میدونی استاد بودن با شما شنیدن این پیغام های سروش قشششششنگترین پاداش الهی من بوده و من از خدا برای حضورتون تو زندگیم بینهایت سپاسگزارم

    اون شب اومدم خونه و کلی واسه خودم از ذوقم رقصیدم و اهنگ باب دلمی رو واسه خودم خوندم و به خودم عشق ورزیدم برای اینکه بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه اون چیزی که دوست داشتم رو آزادانه تجربه کردم فارغ از اینکه کی خوشش میاد کی نمیاد برای اینکه از محیط امنم خارج شدم و رفتم به دل ترسهام

    و دقیقا دیشب دنبال برنامه ریختن برای تجربه خودم تنهایی با خودم بودم و این هدایت الهی از کلام شما در بهترین زمان به دستم رسید و اون خواسته که زیر بارون لی لی میدوییدم و تو ذهنم با شما حرف میزدم و میخواستم که بیام برای شما هم بنویسم تیک خورد در بهترین زمان در درست ترین زمان و با هماهنگ ترین شکل ممکن خدایا شکرت برای این هم زمانی ها

    و بعدا متوجه شدم چرا باید میرفتم بستنی ناصر به جای کافه درباری چون اگه میرفتم کافه درباری خیلی نزدیک بود و هبچ کدوم از اون تجربه ها رو نمیتونستم داشته باشم

    استاد نمیدونی وقتی چند ماه پیش رفتم تو مترو و فارغ از نجوا ها ترسها نگرانی ها اگهی تبلیغاتی رو دوبار تو کوپه خانمها خوندم و یه بار تو کوپه اقایون چه احساس قدرتی کردم حتی وقتی یه اقایی دستش رو به حالت تأسف به هم میمالی و سرش رو تکون میداد وقتی داشتم از زیبایی هام جلوی آقایون تعریف میکردم و من ادامه دادم و بعدش برای خودم آهنگ مژده باران رو گذاشتم که برای پیروزی قهرمان های جهان میذارن و جایزه دادم و احساس کردم بزرگترین فتح زندگیم رو کردم انقدر حسش قشنگ بود و بهم قدرت داد

    استاد من از اون ادمهایی بودم که وقتی پندمیک شد تازه با شما آشنا شده بودم و هدایت الهی بهم گفت برو سفر برو تو دل جمعیت و ببین که اجازه نمیدم به بدن مقدست هیچ چیر نا هماهنگی وارد بشه و من تنها رفتم تو شلوغ ترین مکانها فرودگاه هواپیما و خدا هم به وعده اش به من عمل کرد و من یه درجه خیلی خوب از ترسم از ویروس و بیماری رها شدم و دقیقا تو این پندمیک من بهترین حالت سلامتی رو تجربه کردم با اینکه فقط جاهایی که اجبار بود ماسک زدم و هیچ رعایت دیگه ای هم نکردم و چقدر هم فایلهایی که شما تو اون زمان گذاشتید و ارامش در پرتوی آگاهی بهم کمک کرد

    گفتم که بدنی که تقوای الهی پیشه کرده باشه اجازه نداره هیچ چیز ناهماهنگی وارد بدنش بشه هر چی هم بشه سریع خارج میشه نمیتونه بمونه و الان میفهمم چرا اون مکمل ها میشد جوش توی بدنم و اصلا با بدن من سازگار نبود الان میفهمم چرا داروهای شیمیایی اصلا با بدن من هماهنگ نبود و یه عارضه ای برام میکرد چون بدن من کعبه الهیه

    استاد سایز من اسمال شده اسمال خوب که قشنگ زیبایی ها و فرم و برجستگی ها که باید به اندازه مناسب و متعادل برای بدن خانمها باشه و صورتم حفظ شده البته باید بهتر بشه هنوز خودم کامل اونجوری که دلم میخواد نشده ولی راضی هستم از خودم

    یه تجربه ای که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم این بود که زمانی که مربیم خانم علی تبریزی بود که من واقعا تنها خانمی که تو حوزه بدنسازی ایران مخصوصاً که حوزه تخصصیش خانمها هست قبولش دارم ایشونه و واقعا بیییینظیره از همه لحاظ که بخوام از ویژگیهای مثبتش بنویسم باید کتاب بنویسم که چقدر این زن فوق العاده است

    ایشون برنامه رژیم غذایی رو فقط طبق گروه خونی میداد و برام خیلی جالب بود که من گروه خونیم B+بود بهم گفته بود مثلا تو مرغ نخور بوقلمون بخور و این دقیقاً چیزی بود که بدن من کلا خیلی تمایلی به خوردن مرغ نداره و کلا با بوقلمون اوکی تر هستم

    یا مثلا تو رژیم من نسکافه حذف بود و دقیقا من اصلا نسکافه میخورم معده ام ترش میکنه

    و در کل طب سنتی هم بر طبق مزاج شناسی رژیم غذای میده که وقتی بررسی کردم دیدم دقیقا چیزایی هست که اصلا بدن من میلی بهش نداره یعنی برام خوب نیست و همون چیزی هست که نباید بخورم

    ،البته خیلی بحثش گسترده است

    مثلا یه مورد دیگه که من کلا از نوشابه زده شدم و میلی بهش ندارم میفهمم برای بدنم خوب نیست و به جاش هدایت شدم به خوردن سکنگبین که با عسل درست میشه و اصلا میخورم جیگرم حال میاد و دقیقا همون چیزی هست که برای بدن من مفید هست و به بهتر شدنم کمک میکنه

    یا مثلا دلم قهوه میخواد بخوره ولی لیوانش بزرگ بود وقتی همه اش رو خوردم دیدم حال خوبی ندارم فهمیدم کافئین در اون حد برای بدن من لازم نیست

    در کل وقتی تقوای الهی رو رعایت کنم بدنم با من حرف میزنه چیزی که میل به خوردنش ندارم یعنی برام خوب نیست چیزی که خیلی دوستش دارم بخورم یعنی الان بدنم اونو لازم داره و باید بخورمش

    میدونید اینو از کجا میگم بدن من هیچوقت میلی به خوردن مشروب و تجربه حرومهای خدا نداشت من زوری نزدم انگار خدا از قبل میلش رو برداشته بود از بدنم

    حتی زمانی که گمراه بودم و خودم رو مثه اکثریت کرده بودم و قلیون میکشیدم حالم بد میشد و من اون زمان نمیفهمیدم چرا بقیه انقدر راحت هستن و مثه دودکش هستن ولی من حالم بد میشه و اونم هدایت الهی از یه جایی به بعد انقدر حالت تنفر ازش تو قلبم قرار گرفت که خیلی سال هست وقتی بوش بهم بخوره حالم بد میشه

    و یه مورد دیگه که اونم ناآگاه بودم اونم خوردن غذای نذری بود که اونم میلش رو از دلم برداشت و الان یکسال هست تو این رژیم هستم که غذای نذری نخورم و هر روز اندامم زیبا تر و سلامت تر میشه و نعمتهای بیشتری دریافت میکنم خدایا شکرت

    یه مورد دیگه هم بود ان شاءالله در زمان مناسب میگم

    دوست داشتم این تجربیاتم رو با عزیزانم به اشتراک بگذارم

    برای همه عزیزانم بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 115 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام آینا بانوی عزیزم

    من طبق معمول عااااااشقتم

    ببین یعنی منو دیوانه کردی با کامنتهاتون

    چقدر لذت بردم از خوندن کامنت زیبا و پر از درستون پر از تجربیات ارزشمندتون

    چقدر خنده به لبهام هدیه کردین با اون نوشتن پر از خودتون بودن

    واای یعنی اون تیکه ای که اون بنده خدا اشتباه میرفت خونه قبلیش دیگه ترکیدم از خنده🤣🤣🤣

    عاشق خودتون و کامنتهاتون هستم که انقدر صادقانه است

    براتون بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام مرجان نازنینم

    چقدر زیبا از شجاعتها و رفتن به دل ترسهات نوشتی و بسیار از خوندنش لذت بردم

    چقدر با خوندن کامنت زیبات الهام گرفتم و تحسینت کردم که فارغ از نظر بقیه خودت رو داری در جهان اطرافت تجربه میکنی و محدودیت ها رو نمیپذیری واقعا آفرین داری و کلی درس گرفتم از شجاعتت

    عاشقتم و بسیار سپاسگزارم از تجربیات زیبا و تأثیر گذار و الهام بخشی که با دستهای الهیت نوشتی

    برای تو بانوی ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام فرنوش نازنینم

    چقدر لذت بردم از خوندن کامنت زیبا و تأثیر گذارت واقعا عالی بود

    چقدر تحسینت کردم که انقدر قشنگ تونستی فارغ از نگاه و نظر بقیه الهامی که قلبت بهت گفته بود رو عملی کنی

    و چقدر خوشحالم میبینم داری در شهر آرزوهات با تجربیات قشنگ زندگی میکنی

    بسیار لذت بردم و چقدر تحت تأثیر قرار گرفتم و قانون الطیبین لطیبات رو تصدیق کردم وقتی از تجربه قشنگت در مورد طلا فروشی نوشتی عزیزم

    مبارکت باشه تجربه شیرین داشتن انعمت های دلخواهت و برخورد با این انسانهای شریف

    سپاسگزارم که با عشق و اینقدر زیبا این تجربیات قشنگت رو با ما به اشتراک گذاشتی

    برای تو زیبا بانو بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام زهرای نازنینم

    من عااااشقتم عزیزم

    واقعاً خدارو سپاسگزارم که با دوستان ارزشمند و آگاهی همچون شما بانوی شایسته داریم این مسیر الهی رو طی میکنیم

    واقعا تحسینتون میکنم عزیزم خوندن آگهی تبلیغاتی در مقابل خانواده همسر مخصوصاً که با این مسیر آشنایی نداشته باشن خیلی شجاعت میخواد و آفرین داری عزیزم

    منم تکاملی این تمرین رو انجام دادم اول خانواده بعد راننده های اسنپ بعد تو مترو

    یکی از حال خوب کننده ترین کارهای دنیا رقصیدن هست

    چقدر لذت بردم از خوندن این پاسخ زیبا و ارزشمندی که نوشتید و با خوندنش فقط لبخند به لب تحسینتون کردم

    چقدر تحسینتون کردم که لباسی که باهاش راحت بودین فارغ از رسم و رسوم به تنتون کردین

    میدونید وقتی به بچه ها نگاه میکنم که انقدر با خودشون در صلح هستن که اگر با لباسی راحت نباشن هرچقدر هم بابتش هزینه شده باشه و زیبا باشه ولی نمیپوشنش یاد میگیرم که اصل راحتی و لذت بردن هست

    واییی زهرای عزیزم از رقصهای محلی نوشتی اولین کاری که بعد از رفتن به تبریز انجام دادم یادگیری رقص آذری بود و کافیه آهنگ آذری بذارن من اولین نفر وسط هستم

    ان شاالله در کنار هم هنر رقصمون رو به نمایش بذاریم

    از خدا براتون جشن ها و شادیهای بیشتر رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام فاطمه نازنینم

    عااااشقتم و سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبت

    بسیار از خوندن پاسخ ارزشمندت لذت بردم

    خدا رو شاکرم با عزیزانی هم چون شما نازنین بانو در این مسیر الهی قدم بر میداریم و خل خل بازی هامون رو فارغ از نظر بقیه انجام میدیم

    خیلی لذت بخشه وقتی آدم برگرده به اصل خودش و نقابی که سالها به خاطر ترس از قضاوت ها به صورت و شخصیتش زده بود آروم آروم برداره و اونجوری که قلبش راضی هست مسیر زندگیش رو طی کنه

    شاید خیلی جاها بزنیم تو جاده خاکی و حواسمون نباشه که داریم دوباره از ترس نقاب میزنیم ولی همینکه سریع برگردیم و یادمون بیاد که قرا بوده خودمون بودن رو تجربه کنیم کافیه تا دوباره خدا دستمون رو بگیره و تو این مسیر همه جوره حمایتمون کنه

    بسیار لذت میبرم که میبینم بانو های ارزشمند و قوی و شاد در کنار هم داریم از هم یاد میگیریم و رشدی الهی رو تجربه میکنیم برای تجربه زندگی زیباتر و شادتر و بهتر

    بهترین های دنیا و آخرت رو برای شما بانوی ارزشمند آرزومندم 💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام صبای نازنینم

    بسیار از خواندن پاسخ زیبایی که با دستهای الهیتون نوشتید لذت بردم

    منو بردی به همون روزی که هدایت الهی از کلام استاد بهم گفت قطع کن قطع کن شاخ و برگهای اضافی رو که جلوی رشد و تعالیت رو گرفتن

    اون روابطی که قطع شد روابطی بود که بارها خدا با چک و لگد برام قطعش کرده بود و من به خاطر جهلم و عدم درک قوانین و وابستگی هام خودم برگشته بودم و رابطه رو درست کرده بودم

    روزی که این تصمیم رو گرفتم تو بهترین شرایط ارتباطی بودم باهاشون البته احساس میکنم این هم روند تکاملی من بود

    ولی من هم اون روز همینطور ترس همه وجودم رو گرفته بود نجواها پچ پچ کنان تو مغزم میپیچید ولی هدایت الهی هم بود که یادم مینداخت الان که همه چیز خوبه باید تغییر ایجاد کنم وگرنه مثه قبل با چک و لگد مجبور میشم این ارتباط رو قطع کنم

    میخوام بگم فکر نکن ترسیدی یعنی مشرکی نه اصلاً این ترس طبیعیه مهم اینه ایمانمون رو با همون ترس نشون بدیم و تو اون ترس نمونیم

    ابراهیم و موسی هم که نماد توحید هستن میترسن یه جاهایی ولی خدا دلشون رو اروم میکنه و میترسن ولی انجامش میدن

    بدون ترس ،شجاعت و ایمان مفهومی نداره

    برای منم خدا همینکار رو کرد از بینهایت نشونه دلم رو اروم کرد مخصوصا کتاب شهامت دبی فورد که بییییییینظیره تو این زمینه که چقدر خوندن دوباره اش تو اون شرایط بهم کمک کرد و منو مصمم تر کرد تا نفر بعدی و همینطور نفر بعدی و من اونکار رو انجام دادم به نیکوترین شکل

    الان ماه ها از اون تصمیم و عملکرد من میگذره و الان متوجه میشم که اگر اونموقع با قدرت اینکار رو نکرده بودم الان مجبور بودم باهمون چک و لگد اینکار رو بکنم

    و خدایی که همیشه برای بنده هاش عزت و کرامت خواسته در بهترین زمان این هدایت رو برام فرستاد که من با عزت و قدرت اینکار رو انجام بدم

    والبته این بین برای قطع اون روابط چقققققدر ارامش نصیبم شد و کلی نتیجه مثبت که بخوام بنویسم باید صفحه ها پر کنم

    میخوام بگم جهان هیچ چیزی رو از آدم نمیگیره مگر اینکه مثه همون یا بهترش رو به آدم میده

    مثه داستان مادر موسی که بهش گفت بچه رو رها کن و با شرایط بهتری بچه رو بهش برگردوند

    حذف آدمهای سمی توی زندگیم یکی از بهترین دلایل رشدم بوده و هرگاه نتونستم اینکار رو کنم با شجاعت یا با چک و لگد مجبور شدم از اون آدم جدا بشم یا روند رشدم کند شده و اون افراد منو از مسیر درست دور کردن و هروقت تسلیم شدم و از هدایت تبعیت کردم خدا هم پاداشش رو همه جوره با جایگزینی افراد بهتر بهم داده

    و البته این پاشنه آشیلی هست که باید تا آخر عمر کار کنم و یادم باشه من نیومدم که به شخصی خاص و یا روابطی بچسبیم و تا آخر عمر با هم باشیم

    من اومدم تا زمانی که در کنار هم لذت میبریم و به رشد هم کمک میکنیم و با هم هم فرکانس هستیم با هم باشیم و در صورت تغییر فرکانس هر کدوم باید بتونم رها و تسلیم جریان الهی باشیم و نخوام بچسبم به کسی و اجازه بدم خلا رو ایجاد کنم تا خدا هدایتم کنه به افرادی هماهنگتر و بهتر

    دوست داشتم اینا رو بنویسم چون واقعا خودم از همه بیشتر باید رو این موضوع کار کنم

    هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود

    براتون بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام رضوان نازنینم

    سپاسگزارم از نگاه پر از مهر و محبت شما

    من هم شما رو تحسین میکنم که با شجاعت تونستید به دل حذف کردن افراد غیر هم فرکانس اطرافتون برید

    و تمرکزتون رو روی درک قوانین و رشد شخصیتی خودتون بذارید

    وقتی مرور میکنم میبینم حتی در ورود به این سایت الهی زمانی به روم باز شد که من با شجاعت از همه گروههای فامیلی خانواده خودم و خانواده همسر و دوستان بسیار صمیمی ۱۸ ،۱۹ ساله که بسیار هم دلیل آوردن براشون سخت بود ولی دیگه احساس میکردم انقدر از نظر فرکانسی باهاشون فاصله گرفتم که میلی به هم صحبتی باهاشون ندارم لفت دادم

    ولی حضور در این فضای بهشتی بودن با دوستان ارزشمند آگاه و توحیدی همچون شما و دیگر عزیزانم که داریم در کنار هم و با هم رشد میکنیم و از هم یاد میگیریم واقعا ارزشش رو داشت و خدارو شاکرم که کمکم کرد اون درها رو به روم ببندم و خدا این در زیبا رو به روم باز کرد

    و دقیقا من هم مثل شما بعد از اون خلا تازه خودم رو پیدا کردم تازه درهای آگاهی بیشتر یکی یکی به روم باز شد

    و هروقت یاد این مورد میوفتم با ایمان بیشتری قطع میکنم شاخ و برگهای اضافی رو

    دوست داشتم این مورد رو هم اضافه کنم و یه یادآوری برای خودم کرده باشم

    امیدوارم به یاری الله هممون در این مسیر بتونیم ثابت قدم باشیم و رشد روز افزون الهی رو برای شما بانوی ارزشمند از الله وهاب آرزومندم💝💝💝

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام فاطمه نازنینم عاشقتم

    سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبت شما عزیز

    چقدر زیباست خواندن شجاعتها و رفتن به دل ترسهای دختران زیبای سرزمینم

    و زیبا تر که میبینی با الهام گرفتن از نوشته هایی که از دل برآمد این شجاعت در دلها افتاد

    تحسین میکنم تک تک شجاعت ها و جسارتهایی که به خرج دادید و با تجربه آن به اعتماد به نفس بیشتری دست پیدا کردید

    خدارو شاکرم که بهم اجازه داد تا تجربه کنم تا بنویسم و به دنبالش شاهد احساس قدرتمندی بیشتر در خودم و عزیزانی همچون شما نازنین باشم

    برای شما دختر شجاع و ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام سارا جان

    سپاسگزارم از نگاه پر از تحسینتان

    باید به این نکته اشاره کنم که برای اجرای آگهی بازرگانی طبق آموزش های استاد عزیزم از قانون تکامل استفاده کردم

    به این صورت که ابتدا در مطب دکتر برای منشی خواندم

    سپس برای جمع های خانوادگی و بعد برای رانندگان اسنپ و بعد در مترو کوپه خانم ها و بعد کوپه آقایان

    پیشنهاد میکنم حتماً روند تکاملی تان را طی کنید و از بازخوردها استفاده کرده و آرام آرام در جمع هایی که برایتان سخت تر هست اجرا کنید

    در مورد سوالتان لازم به ذکر است که این اقدام عملی زمانی به من الهام شد که خواهان آن بودم که شرایط بهتری را برای سلامتی ،تغذیه و اندام تجربه کنم و از سوالات خوب استفاده میکردم

    زمانی که قرآن را مطالعه میکردم و آیات حرام های خدا را میخواندم که یکی از آن موارد حرام بودن خوردن چیزی که نام غیر خدا بر آن خوانده شده را دیدم همچون زنگی در گوشم صدا کرد و متوجه شدم که تمام نذرهایی که داده میشود به نامی غیر از خدا داده میشود و این یکی از اعمالی است که باید ترک شود تا شرایط بهتری را در بعد سلامتی تغذیه و اندام زیبا تجربه کنم

    وقتی این منطق را درک کردم با خودم عهد بستم هرگز غذاهای نذری را نخورم

    اما اگر بخواهم با آگاهی های دوره قانون سلامتی برای شما دلیلش را بگویم حتی اگر به آن الهام عمل نکرده بودم با توجه به فرمایشات استاد در این دوره قطعاً باز هم باید خوردن آن غذا ها را به خاطر ترکیباتش ترک میکردم.

    احساس میکنم تمام عمل به این الهامات مسیر تکاملی من بود که باید انجام میشد تا من به مسیر قانون سلامتی هدایت بشوم و به جواب های همان سوالی که در ابتدا خدمتتان عنوان کردم برسم

    و خدا را شاکرم که هدایت ما را برعهده گرفته و مهرها را از قلب و گوش ما بر میدارد تا به این الهامات عمل کنیم.

    برای شما خانم ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: