مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 23

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    به نام خداوندم

    سلام به استادعزیزومریم جان

    سلام به همگی

    سپاسگزارم استادبا توضیحی که درمورد خروستون ابو موسی دادین،چقدر قشنگ مسائل واسم روشن شد ودرک کردم.

    به این نتیجه رسیدم بیشتر به خودم اهمیت بدم وکارهای که قبلا دلشو نداشتم رو با باورهای درست انجام بدم کلا به خودم فرصت بدم تا خودم تجربه کنم فارغ از اینکه بخام از دیگران تقلید کنم یا منتظر تایید اطرافیان باشم.یا اینکه از ترس اطرافیان کارهایی که اصلا احساسمو خوب نمیکنه انجام بدم به حرف دلم گوش بدم وقدم بردارم حالا نتیجه هرچی میخاد باشه هرچند که به این باور رسیدم اگه نتیجه ای به ظاهر بد هم گرفتم به نفع من تموم میشه.

    انشاالله که باتوکل به الله از فرصتی که دراین دنیا دارم رو به بهترین شکل ممکن استفاده میکنم.سپاس

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیز

    سلام خدمت دوستان هم فرکانسی ام

    استاد این فایل را قبلاً هم شینده بودم و اما امروز وقتی دکمه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را زدم این فایل آمد وقتی متن انتخاب شده را خواندم و وقتی صحبت های شما را گوش کردم متوجه شدم که برایم جذاب جالب و جدید است

    وقتی به زندگی ام فکر می کنم من آدم کمی ترسو بودم و این را هم از فامیل آموخته بودم بدلیلی که من را همیشه می گفت تو پسرخوب هستی و تعریف پسر خوب این بود که حقش را از کسی طلب نکند هرچقدر قدر مورد ظلم و ستمی قرار گرفت لب باز نکند و خلی از موارد های ناجالب دیگر که این موضوعات قشنگ دست و پای مرا بسته بود و خوبه یاد دارم من هیچ تحرکی نمی توانستم که دلم می خواست چون می گفتم این کار شاید به نظر دیگران خوش نخواند و از انجام کار های شیطنت و شادابی منصرف می شدم وقشنک دنبال تاید خانواده و دیگران بودم و این روال ادامه داشت تا خلی از سالهای زیادی زندگیم و تا اینکه من خودم از بس که مورد چک ولگد جهان قرار گرفته بودم و تصمیم گرفتم که این شرایط را باید عوض کنم حالا این را هم می پذیرم درست است که فامیل من بی سواد بوده و درست نتوانسته من را جسور شوخ و با اعتماد به نفس بار بیاورد اما حالا خودم می دانم که من این مسیر را آمده ام و برایم جالب نبوده و حالا هم نمی خواهم که این مسیر را دوباره دنبال کنم بلکه می خواهم آن فردی که خودم در ذهنم دارم را بسازم در حالیکه من یک فرد بسیار خجالتی و فاقد اعتماد به نفس بودم وقتی در مجالسی که چند نفر بودند من با سختی وارد می شدم و تلاش می کردم که همیشه یک نفری باشد تا من وارد چنین فضاهای شوم و خلی از این بابت ازیت می شدم

    من با تصمیم جدی که خودم گرفتم و بهترین راه شروع کلاس های فن بیان و سخنرانی بود و در حالیکه این راه برایم در اوایل سخت و دشوار بود و آما من خلی مقاوم تر از این حرف ها بودم و زیاد وقت گذاشتم و شبانه روز تمرین می کردم می آموختم و باخودم تجسم و تصویرسازی داشتم و زندگی افراد دیگر را مطالعه می کردم و کارم شده بود جستجو و گشتن و وقتی کمی در این مورد بهتر شدم و باچند جلسه صحبت کردن در جمع های کوچک این کار برایم به شور و شوق تبدیل شد و حالا داشتم لذت ها می بردم و همیشه تلاش داشتم چیزی برای گفتن داشته باشم و من داستان های آموزنده و شعر های بسیار تاثیر گذار را حفظ می کردم و جای که فضای صحبت کردن برایم فراهم می شد و حتی با سختی اجازه می گرفتم و چند دقیقه صحبت می کردم و شکرخدا هرجلسه برایم تاثیر بشتر داشت و علاقمندی هایم بشتر می شد

    تا اینکه وقتی به بقیه زندگی ام نگاه می کنم می بینم که بعضی موارد ترسیده ام و کاری که عشق و علاقه داشتم را انجام نداده ام و بعداً ها حسرت ها خوردم و اما بعضی موقع ها کارهای را انجام داده ام که واقعا یخ مرا آب کرده و برایم باور پذیر شده که اری می شود وقتی انجام دادم دیدم که خلی هم راحت بود

    جالب اینکه وقتی از کاری هراس داشتم اما با وارد شدن در دل ان کار و درست انجام دادم این باعث شده که خلی موارد های دیگر برایم ساده تر و راحت تر شده است

    مثلاً من از صحبت کردن در حظور جمع ترس داشتم وقتی از جمع های کوچک شروع کردم و ترس هایم کم شد زمینه برایم فراهم شد که در رادیو صحبت کنم در حالیکه هراس داشتم از صحبت کردن در رادیو اوایل چند بار تماس گرفتم در برنامه ها و اظهار نظر می کردم بعد از این کم کم وارد شدم و دیدم که دیگران چگونه در این چنین فضای خودش را وفق می دهد و من هم وارد این مرحله شدم و در حالیکه اول سختی های خودش را داشت اما نتایج مثبتی بشتر بود و من مدت های زیادی را در رادیو بعنوان مجری در برنامه زنده که داشتم و روی موضوعات سنگین تر صحبت می کردیم و افراد هم تماس گرفته و روی این موضوع نظرات شأن را مطرح می کردن. و من باید این توانای را می داشتم که این برنامه هارا مدیرت می کردم و این کارها بعد از مدت های برایم ساده شد و من وارد کار در تلویزیون شدم در بخش های خبرنگاری و صحبت کردن روی تصویر و هر جلسه که انجام دادم برام تاثیرگذارتربود و خلی درس های خوبی گرفتم و جالب اینکه وقتی ذهنت پذیرفت که ساده و آسان است واقعا آسان می شود

    و تا مرحله پیش رفتم که همه چیز برایم عادی شده بود در حالیکه این جایگاه من برای خلی از افراد یک رویا بود اما برای من دیگر آن جذابیت های قبلی را نداشت چون من آمدم و عملا تجربه کردم

    همان جمله که شما در مورد ثروت می گوید

    گذر از ثروت یعنی تجربه کردن ثروت است

    این چنین مورد ها وقتی از زندگیم را مرور می کنم متوجه می شوم که در هرکاری که با عشق. و علاقه پیش رفتم و نتیجه خوبی هم کسب کردم

    استاد خلی پرحرفی کردم اما تازه متوجه می شوم که تجربیات زندگی ام را با مثال های که از شما می آموزم متوجه می شوم که بله من در فلان بخش این تجربیات را دارم و در فلان بخش چنین شد

    خلی ممنون و سپاسگذارم که باعث می شوید ماهم به تجربیات زندگی مان نگاه بی اندازیم و مرور خاطرات قشنگ گذشته مان کنیم

    خدایاصدهزاربارشکرت که مرا به این سایت خوب و استاد عزیزم آشنا ساختی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    حسین شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 2502 روز

    سلام استاد عزیز

    من سالهای طولانی هست که تو شهر خودم بزرگ شدم و زندگی کردم و خیلی دوست و فامیل و آشنا دارم

    و شناخته شده هستم تا حدودی

    این را هم میبینم که خیلی ها دوست دارند که شرایط من را داشته باشند و به جورایی قدیمی اون منطقه حساب بشن و در واقع دوست و آشنا زیاد داشته باشن که به قول خودشون هواشونو داشته باشن و زندگی امن تری را تجربه کنند

    در کل این شرایط را گفتم تا برسم به تصمیمی که خودم گرفتم و الان که دو ماه از تصمیمم میگذره چقدر خوشحالم و راضی هستم که این شجاعت را داشتم و از حاشیه امنیتم خارج شدم

    استاد عزیزم من تو شهری زندگی میکنم

    که از شهرک های اطراف شهر اصفهان هست من اونجا مغازه داشتم و کاسب شناخته شده ای بودم تا اینکه با آموزه های شما و زحمتهای خانم شایسته عزیز و همه مجموعه سایت

    شخصیتم تغییر کرد و هدایت شدم به اینکه کسب و کارم را جمع کنم و بیام تو مرکز شهر اصفهان و یک کار جدیدی را تجربه کنم در یک فضای جدید با آدمها و شخصیت ها و رفتارهای جدید

    استاد عزیزم من لحظه ای شک نکردم و اقدام کردم و همه اطرافیانم شوکه شدند ولی من با اعتماد بنفس و با انگیزه تجربه های جدید اقدام کردم

    و الان حدودا دو ماهی هست که در فضای جدید مشغول به یک کار جدید هستم با شرایط جدید و کاملا متفاوت نسبت به زندگی قبل خودم

    و قصد دارم که محل زندگی خودم را تغییر بدم و به نزدیک محل کارم انتقالش بدم که قدم بعدی من هست

    من الان که این تغییر را در زندگی خودم ایجاد کردم طعم زیباتری از زندگی را میچشم و از هر لحاظی زندگی شاد تر و زیباتری را تجربه میکنم و الان در ابتدای راه هستم خدا می‌دونه که تو این مسیر چه اتفاقات زیباتری را تجربه خواهم کرد

    از کلام صادق شما تشکر میکنم استاد عزیزم

    که همیشه ساده ولی تاثیر گذار صحبت میکنید

    و من از این صداقت و سادگی شما درس میگیرم و بهره میبرم از آموزه های شما استاد گرانقدر

    تندرست باشید استاد عزیز و همه عزیزانمون در خانواده پر از مهر عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    نرگس نازپرور گفته:
    مدت عضویت: 1210 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا اشک تو چشمام جمع شد و خنده به لبم نشست.

    هر وقت من ی سوالی دارم یاموضوعی فکرمو مشغول کرده بصورت رندوم ی کلیپ و میبینم و بهم پاسخ داده میشه

    من تقریبا هر روز حرفاتونو گوش میکنم چند روز بود بی میل گوش میکردم…

    چند وقتی هست ب دلایلی سرکار نمیرم و خونه ام

    از بیکاری چند تا فیلم دانلود کردم، خیلی علاقه ای به فیلم ندارم.

    چون کوهنوردم فیلمهای مربوط به کوه و دانلود کردم مثل اورست تو این فیلم چند نفر مردن و من هم دقیقا همین و گفتم ک اگ احتمال مرگ هست چرا باید بریم… چون برای هر کوهنوردی رفتن به اورست شاید ارزوه

    یا موضوع بعدی من میخام ماه بعد خونمو ببرم جای دیگه اینجای ک هستم از یه لحاظ های اذیت میشم ولی چون نزدیک مادرمم و عادت کردم برام سخته حتی یه خیابون اونور تر برم… ولی شماپاسخ دادی بهم ک برو شایدم شهرمم عوض کنم.

    موضوع بعدیمم درباره کاره.. چون بچه کوچیک دارم شغل های قبلیمو ک باید هر روز بیرون باشم نمیتونم برم… ی جا برای کار رفتم ک نیازی به بیرون رفتن نیست برام شاید سخت بود کار جدید، ولی شما بهم پاسخ دادی ک برم…

    من این کلیپ شما رو قبلاً گوش کردم ولی هیچ چیز ازش یادم نبود به جز یه جمله ابوموسی و جکی جانی که گفتین… انگار اولین باره ک گوش کردم و خیلی تاثیر گذار بود و به موقع.

    کلاً خدا حس می‌کنم خیلی منو دوست داره خیلی هدایتم می‌کنه خیلی بهم تقلب می‌رسونه.

    تا حالا، هیچ وقت نشده توی جای بد باشم،یا یه آدم بدی به تورم بخوره همه بهم میگن خیلی خوش شانسی….

    نمیدونم دعای مادر پدرم یا چی، ولی همیشه لطفش شامل حالم شده

    امیدوارم ک قدرانش باشم و بحرفاش گوش کنم.

    بازم خدارو شکر میکنم ک خیلی جاهام از نقطه امن خودم بیرون اومدم،همه میگفتن نرگس ادمیه ک هرکاری بخاد میکنه،باوجود خانواده سخت گیر 12،10سال پیش ک مجرد بودم دانشگامو رفتم، سفرهامو رفتم.. اون وقتا خیلی ادمای کمتری حداقل تو اطرافیان من دل جرات داشتن ک چیز ها و جاهای جدید و امتحان کنن…

    و یک سالم هست ب لطف خدا ب ارزوم رسیدم و به کوهنوردی رفتم..و کل حقوقمو دادم وسایلاشو خریدم. و از این تصمیم خیلی خوشحالم ک دنیایی جدیدی ب روم باز شد…

    دوست دارم بازم جسور باشم، مثل نرگس سابق که ازاد و رها بود و میرفت، تو دل چیزهای جدید و کلی شاد و پر انرژی بود.

    ولی این سری به کمک الله از مسیری زیبا تر و اسون تر میرم…

    دوست دارم دوچرخه سواری و صخره نوردی هم تجربه کنم.. و میان این موفقیت و باهاتون درمیون میزارم.

    واقعا بغض گلومو گرفته با دیدن این کلیپ خیلی بهم پاسخ داده شد، ازخدامیخام کمکم کنه که اجراش کنم.

    ممنون از شما ک حرفای خدارو به مامنتقل میکنید. سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    نرگس نازپرور گفته:
    مدت عضویت: 1210 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا اشک تو چشمام جمع شد و خنده به لبم نشست.

    هر وقت من ی سوالی دارم یاموضوعی فکرمو مشغول کرده بصورت رندوم ی کلیپ و میبینم و بهم پاسخ داده میشه

    من تقریبا هر روز حرفاتونو گوش میکنم چند روز بود بی میل گوش میکردم…

    چند وقتی هست ب دلایلی سرکار نمیرم و خونه ام

    از بیکاری چند تا فیلم دانلود کردم، خیلی علاقه ای به فیلم ندارم.

    چون کوهنوردم فیلمهای مربوط به کوه و دانلود کردم مثل اورست تو این فیلم چند نفر مردن و من هم دقیقا همین و گفتم ک اگ احتمال مرگ هست چرا باید بریم… چون برای هر کوهنوردی رفتن به اورست شاید ارزوه

    یا موضوع بعدی من میخام ماه بعد خونمو ببرم جای دیگه اینجای ک هستم از یه لحاظ های اذیت میشم ولی چون نزدیک مادرمم و عادت کردم برام سخته حتی یه خیابون اونور تر برم… ولی شماپاسخ دادی بهم ک برو شایدم شهرمم عوض کنم.

    موضوع بعدیمم درباره کاره.. چون بچه کوچیک دارم شغل های قبلیمو ک باید هر روز بیرون باشم نمیتونم برم… ی جا برای کار رفتم ک نیازی به بیرون رفتن نیست برام شاید سخت بود کار جدید، ولی شما بهم پاسخ دادی ک برم…

    من این کلیپ شما رو قبلاً گوش کردم ولی هیچ چیز ازش یادم نبود به جز یه جمله ابوموسی و جکی جانی که گفتین… انگار اولین باره ک گوش کردم و خیلی تاثیر گذار بود و به موقع.

    کلاً خدا حس می‌کنم خیلی منو دوست داره خیلی هدایتم می‌کنه خیلی بهم تقلب می‌رسونه.

    تا حالا، هیچ وقت نشده توی جای بد باشم،یا یه آدم بدی به تورم بخوره همه بهم میگن خیلی خوش شانسی….

    نمیدونم دعای مادر پدرم یا چی، ولی همیشه لطفش شامل حالم شده

    امیدوارم ک قدرانش باشم و بحرفاش گوش کنم.

    واقعا بغض گلومو گرفته با دیدن این کلیپ خیلی بهم پاسخ داده شد، ازخدامیخام کمکم کنه که اجراش کنم.

    ممنون از شما ک حرفای خدارو به مامنتقل میکنید. سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    الهه عسگری گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان هم فرکانسی

    در مورد این فایل باید بگم من آدم ترسویی نبودم و نیستم تقریبا همیشه یادم هست ک در مدرسه یا خونه سعی کردم اولین کسی باشم که کار جدید یا به سبک جدید انجام میدم.در مورد منطقه امن ،منطقه ای ک‌ هیچ پیشرفت و رشدی در آن نیست.من تقریبا 5سال پیش بدون اینکه مدرک کارشناسی مو بگیرم از دانشگاه بخاطر بارداری رها کردم و بااینکه 6واحد مونده بود نتونستم پریمو تمام کنم .همیشه در این پنج سال هروقت ب این ماجرا و تنبلی خودم فکر میکردم استرس می‌گرفتم و درونم پر از افکار منفی میشد که اگر برگردم چطور ج استادامو بدم .فکر میکردم خیلی کار سختی باشه این 6واحد رو با دو تا بچه تمام کنم .اما اولین این تابستون به خودم قول دادم از منطقه امنم خارج بشم و کار درست رو انجام بدم توکلم بر خدا بود و خداروهزار مرتبه شاکرم ک در حال حاضر مرحله به مرحله پیش رفتم و با وجود سخت گیری دانشگاه تونستم 3واخد رو تمام کنم و 3واحد دیگ هم مونده که کاراش داره انجام میشه.من همیشه دوست داشتم در هر زمینه و در هر برهه ای کار درست انجام بدم .از اوایل سال جدید این فایل های استاد گوش دادم و تمرین کردم و نتایج هم در حد آرامش و رضایت درونی گرفتم و برام هرروز اتفاقات مثبت زیادی میفته که شاکرم از خداوند مهربان.در کل با موندن و توقف کردن و روزمره گی ها فقط فاسد میشیم و از لذت بردن از زندگی و انجام رسالت خودمون که همون شناخت توانایی ها و عملی کردن دانسته هامونه غافل میشیم.از اینکه در این مسیرم خوشحالم و سپاسگزار خداوندم .سعی میکنم غذای جدید امتحان کنم .یا رژیم گیاه خواری که فواید زیادی داره ومیدونم راه درستی هست ولی تنبلی کردم و پشت گوش انداختم امتحان کنم.میخوام با افراد غریبه صحبت کوتاه اما شجاعانه داشته باشم و نترسم از دنیا و آدم های غریبه و تکرار کنم که من توسط جهان هستی محافظت میشم و خدا از من مراقبت می‌کنه.شاید هم بخوام آرزوی قدیمی خودم ک تسلط بر زبان دوم هست رو عملی کنم و قدم بردارم آخه نمی‌خوام ناکام از این فرصت کوتاه زندگی بمونم .من همیشه عاشق مسافرت یا چادر زدن توو طبیعت هستم اما در عمل هنوز احساس میکنم آماده نیستم اما امروز فهمیدم ک نیازی ب هیچ چیز از بیرون نیست و همه چیز در درون من هست.مبخوام توو مسابقه هفته بعد ووشو این بار شجاعانه بجنگم و لذت ببرم از مسابقه نه اینکه استرس بردو باخت داشته باشم .باید عمیق تر زندگی کنم حتی شده چند سانتی متر.خلاصه فایل این هست که در هر لحظه از زندگیمون در همه کارها و تصمیم هامون کمی شجاع تر و بی پروا تر عمل کنیم و نترسم از نتیجه بلکه چیز جدیدی کشف کنیم و با نگاه عمیق تری به مسائل نگاه کنیم .توکلم بر خداست و هر لحظه از خودش هدایت می‌خوام .خدا یا شکرت بابت تمام نعمت ها و اتفاقات و آدم های اطرافم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    به نام خدای قادر وتوانا

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    مثل ابوموسی نباشیم واز منطقه امن خودمون بیرون بیام و ناشناخته ها را تجربه کنیم و در کارهایی که دوست داریم مهارت کسب کنیم واز این فرصت کوتاه زندگی استفاده کنیم وشروع کنیم به تغییر کردن یک درجه از منطقه امنمون ،ومی بینیم که چقدر زندگیمون با کیفیت تر میشه که موقع مرگ حسرت چیزی را نداشته باشیم که چرا خیلی از کارها و چیزها را تجربه نکردیم وبه دنبال فرصت برای تجربه کارها باشیم

    زندگی که در ان دست به تجربیات مختلف می زنیم خیلی ارزشمند تر از زندگی هست که بخاطر ترس یا کمبود عزت نفس وهزاران دلیل دیگه انجام نمی دهیم

    خیلی این فایل برام متفاوت بود نسبت به دفعه قبلی که گوش داده بودم وخدارا شکر که هدایت شدم به این آگاهیهای ناب واز خداوند می خواهم که کمکم کنه تادر عمل به اونها هم محکم واستوار قدم بردارم.

    سپاسگزار از استاد عباسمنش عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1705 روز

    به نام فرمانروای جهان هستی

    استاد بزرگ و عزیز سلام

    سلام به همه عزیزان

    مثل ابوموسی نباشیم

    تو دایره ی امن مون نمونیم،استاد سالهاست مشغول طبیعت گردی هستم،مدلم هم مثل شماست

    نمیشینم پلن بچینم معمولا

    یه عده دوستانی هستیم که تو این سالها بور خوردیم با هم

    یه عده اهل پلن هستن ولی من نه

    خدا رو شاکرم بدلیل همه تجربه های زیبای زندگیم

    وقتی یه برنامه پاییزی رفتیم و تا زانو تو برف بودیم،وقتی 20 توی یه خونه محلی کنار یه علادین نفتی سعی میکردیم گرم بشیم یه مقدار

    وقتی شبها تو چادر تو دل کویر مرنجاب و مصر و شهداد خوابیدیم و اسمون پر ستاره کویر و نگاه میکردیم ،خسته بودیم ولی اینقدر ذوق داشتیم که خوابمون نمیبرد

    وقتی قله های 3000و 4000 هزار رو صعود کردیم و بالای قله اشک شوق ریختم

    وقتی دونه دونه استان های ایران رو سفر کردیم و ابشارها ،دره ها،ابگیرها،قله ها غارها و کویرها جنگل ها و دشت ها رو دیدیم

    وقتی فرهنگ اقوام مختلف ایران رو دیدیم و معرفت ها ازشون تو خاطره هامون موند

    وقتی با همسفرها تو گرما و سرما سفر کردیم و دوستی هایی پایدار و ناب شکل گرفت

    وای استاد اگه این ها رو تجربه نکرده بودم،چی از این زندگی فهمیده بودم

    استاد همیشه همیشه شما و مریم جان و مایک عزیز رو تحسین میکنم

    دلم پر میزنه برای جاهایی که میبینم کنارتون

    و انگار یه حسی میگه میرم و میبینم

    خوشحالم

    خوشحالم که ابوموسی نیستم

    خوشخالم که مثل مرداب نیستم مثل رود جاری ام

    خوشحالم روحیه ام روحیه تلاش و تکاپو و شناخته

    لذت میبرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرگس نازپرور گفته:
      مدت عضویت: 1210 روز

      سلام دوست عزیز، با این حرفاتون دل منو بردین منم قبلا زندگی و سفر طولانی تو طبیعتو دوست نداشتم ولی از وقتی به کوه رفتم خدارو اونجا دیدم و چه حس نابی و تجربه کردم،امسال کل حقوقمو دادم و وسایل کوه خریدم…

      هرچی ادم میره تو طبیعت بیشتر به خودش و خدا نزدیک میشه. اگر تهران هستید به کوه بریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1587 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم وسلام به تک تک دوستانم

    روزصد وهجدهم ،روزشمار تحول زندگی من!!

    از وقتی یادم میاد شاید 4یا 5 سالگیم تا الان که پاگذاشتم تو 40 سالگیم یادم نمیاد که از روی ترس کاری که میخواستم رو انجام نداده باشم..

    برعکس چون ترسو نبودم،کارهایی رو انجام میدادم که گاهی به حد حماقت وزیاده روی میرسید، یعنی اون جسارت و شجاعت و نترس بدون باهم ترکیب میشد مقدار زیادی هم من می تونم ومن میدونم، خلاصه از پس هر کاری برمیومد، حالا یا نتیجه مثبت بود و مفید یا برعکس اسیب زننده و یا بد…

    امروز حالا، که چهل سالم شده بابت هیچکدوم از اون کارهایی که از روی نترس بودنم قوی بودنم انجام دادم پشیمون نیستم، اما بابت تمام اون تجربه های نابی که بدست آوردم و از من یه زن قوی ساخت خوشحال و سپاسگزارم…

    منو هرکسی میشناسه به عنوان یه خانم زرنگ و شجاع وقوی و مقتدر و شاد و ماجراجو ازم یاد میکنه، وهر چه که امروز هستم از دید دیگران وخودم بهاش رو پرداخت کردم…

    فقط یه موضوع بزرگ این وسط قابل اهمییت هست، تا دوسال واندی پیش منه تنها با تکیه بر عقل و قدرت وتوانایی وجسارت وشجاعت خودم همه ی اموراتم رو به انجام میرسوندم و در بیشتر مواقع شکست و پیروزی های پی درپی زیادی رو تجربه میکردم که با شکستهاش حتی صدای شکستن استخونهام رو می شنیدم و با پیروزی و موفقییت هام حال خوب وشادی عمیقی رو تجربه نمی کردم!!!!!

    اما از وقتی تواین مسیر پراز خیر وسعادت قرار گرفتم وبه لطف الله مهربان با آموزهای شما استاد عزیزم وعمل به قوانین دارم زندگی می کنم، منیت هام تاحد قابل توجهی از بین رفته، ودیگه اگه روی خودم حسابی باز میکنم برای انجام کاری میدونم که اون بخش کوچیک از سهم خودم رو هم به لطف خدا دارم وگرنه تمام عمرم تحت حمایت خداوند بود که به موفقییت در اهداف وخواسته هام میرسیدم…

    از وقتی دارم یه زندگی شاکرانه وشریکانه با خدایی رو که شناختم تجربه میکنم، ترسهایی که داشتم، عدم لیاقتهایی که پشت جسور وبی باک بودنهام پنهان شده بودن، کله شقی ها و منم منم هایی که از روی ثابت کردنم به خودم ودیگران بوده، وتموم اون بی تفاوتیها وبی انگیزگیهایی که بعد هر موفقییت داشتم خیلی خیلی کمرنگ شده، و تبدیل شده به اعتماد به توانایی هام وتوکل وایمان به نیروی برتری که هر لحظه آماده هست تا من بهترین خودم رو تجربه کنم….

    یکی دیگه از مسائلی که باعث شد من از همون بچگی، البته من وسه خواهرم وبرادرم و مادرم،مثل ابوموسی نباشیم، بی تفاوتی پدرم نسبت به امورات ما بود، ما از همون بچگی مجبور شدیم گلیم،خودمون رو از اب بکشیم بیرون، اجبار برای بقاء ، اینکه مجبور بشی برای زنده بودن برای زندگی کردن، برای داشتن سلامتی، تحصیلات، کار و ازدواج و تهیه لوازم ومایحتاج زندگیت از بچگی هر چی هنر داری رو کنی تا درآمدی داشته باشی، خودش باعث میشه خواسته یا ناخواسته خطر کنی وکلی تجربه بدست بیاری….

    من هیچوقت توی زندگیم نمی تونستم بشینم تا کسی بیاد وبرام کاری انجام بده، تا قبل آگاه شدنم از اهرم رنج ولذت خواسته وناخواسته استفاده میکردم تا قوی باشم وسرپا….

    وبعد اگاه شدنم بازم از اهرم رنج ولذت استفاده می کنم اما اگاهانه وخواسته واتفاقا خیلی هم بهم جواب داده…

    یکی از بهترین لذتهای زندگیم از وقتی خدامو سرسوزن شناختم اینه که سعی کنم بنده ی خوبی برای خدام باشم طوریکه لیاقت لقب اشرف مخلوقات وخلیفه خدا بودن روی زمین رو داشته باشم برای همین مدتهاست تمام اموراتم به طرز معجزه آسایی عالی پیش میره ومن در طی این یکسال اخیر به اندازه تمام عمرم ، صاحب لطف ورحمت خداوند و خیر وخوشی شدم….

    خدا که همون خداست، من سعی در شناخت خودم وخداوند کردم وبه همون اندازه عزت نفسم بیشتر شده ودر پی این عزت نفس واعتماد به نفس شکل گرفته اعتماد به خودم وتوانایی هام بالا رفته و ترسهام کمتر شده ودست یابی به اهداف وخواسته هام برام راحتر انجام میشه….

    خدارو هزاران بار شکر که امروز اگر انگیزه وامید و شوق واشتیاقی در وجودم هست برای بهترین بودن، نه از روی مقایسه هست، نه تایید وتصویب گرفتن، نه حرص و طمع، اگر چه که محبوب بودن و مورد تایید دیگران بودن خودش باعث میشه انگیز وحس خوب آدم برای ادامه مسیر بیشتر بشه، ولی من برای خلق ارزشمندی درونیم همواره در حال تلاشم و تلاش از روی عشق هم نتیجه مثبت و خوبی به همراه خواهد داشت، اگر چه پستی وبلندیها و افتادن وبلند شدنهایی هم این وسط هست اما دیگه مثل گذشته با ناامیدی وجا زدن همراه نیست، تصمیم به کار ارزشمندی اگه بگیرم تا تمومش نکنم ول کن نیستم، واین خودش برای من خیلی ارزشمند هست منی که در گذشته همه ی اهدافم رو نیمه کاره ول میکردم!!

    انشالله که در این مسیر به لطف الله ثابت قدم باشم …

    ازتون سپاسگزارم استاد قشنگم بابت اینهمه عشقی که از سر شوق بهمون میدیدبا اشتراک گذاری اینهمه آگاهی با ما…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    با نام تو آغاز میکنم هر سخن را و با یاد تو ختم میکنم هر سخن را

    ای که از من من تری ای خالق روشنایی ها سپاسگزار ثانیه ثانیه لحظات زندگی ام هستم خدایا شکرت خدایا شکرت

    در روز های اخیر سفر نامه هستم خدایا شکرت

    یک سلام به تمام بچای توحیدی و یکتا پرست

    خدای مهربانم تو از من بیشتر میدانی که این سفر نامه را با چی شوق و شور آغاز کردم و هر جا نکات مثبت را تحسین کردم خدایا شکرت

    عنوان فایل مثل ابو موسی نباشیم

    ابو موسی از نظر 98فیصد مردم خیلی با هوش هست چون مردم عام و اکثریت جامعه به همین فکر و ذکر عمر شأن را به هدر داده اند و به فکر این هستند که فقط یک روز دیگر زنده باشند و هیچ لذت از زندگی نمی‌برد فکر میکنن اگر مثل ابو موسی در نقطه امن زندگی شأن باشند و این افراد ترسو ترین و بز دل ترین افراد جامعه هستن که بخاطری ترس ها و حرف های مردم از خواسته های خود دست کشیدن و نمونه و مثال واضح آن ابو موسی هست بخاطری ترس هایش حتی نتوانسته تجربه خوب تر از زندگی را داشته باشد مرغ و خروس های دیگر درست است مردن اما آنها لذت چشیدن غذا خوش مزه را داشتند و گوشه و گوشه تمام طبیعت را بلد بودند و یک نگاه متفاوت تر از ابوموسی داشتند

    من هم کوشش میکنم مثل ابو موسی نباشم از زندگی لذت ببرم با افراد جدید آشنا بشوم و جا علی جدید را کشف کنم خدایا شکرت خدای مهربانم سپاسگزارم

    رد پای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت