مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 38

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    به نام الله هدایتگر

    خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسبده است

    سلام دوستان خوبم

    این فایل نشونه الله مهربان بود

    ترسیدن یعنی بیایمانی یعنی شرک یعنی تجربه نکردن خودیعنی احساس بدواتفاقات بدیعنی خدارونشناختن

    نترسیدن یعنی توکل وایمان وارامش وحرکت کردن واحساس خوب داشتن واتفاقات خوب رخ دادن درزندگی

    هنوزم میبینم من هنوزتوکسبوکارم ترس دارم وخداتواین فایل بهم گفت نترس وحرکت کن وتجربه کن حتی اگه به تضادبربخوری بعدهدایت میشی وبهت گفته میشه

    من شناکردن روبلدنیستم ودوست دارم یادبگیرم وبابدازنقطه امنم خارج بشم وبدم کلاس های اموزشی وازاین لذت شناکردن خودم رومحروم نکنم

    چون زندگی کوتاهه وکاری کنم که درموقع مرگم حسرت تجربه کردن چیزهایی که دوست داشتم رونخورم

    مثل رفتن تودل طبیعت تنهاتوچادرکه خیلی دوست دارم انجام بدم

    مسافرت تنهایی رفتن باماشبن یاهواپیما

    تجربه شغل جدید

    سخنرانی کردن درجمع ورفتن روی سن درموردیک موضوع عالی

    بلاگری دراینستاوفضای مجازی وصحبت کردن پشت دوربین

    نبایدخودم روبه خاطرحرف مردم وترس هام وقضاوت هاوشکست هامحروم کنم ازاین تجربه هایی که دوست دارم داشته باشم وبرم تودل ناشناخته هاوحرکت کنم وبدونم که خداهمراه منه ومنوبانشانه هاش هدایت میکنه

    وهمین جاازخدامیخوام که بهم شجاعت وجسارت بیشتری بده تابتونم بیشترحرکت کنم ونترسم وازنقطه امن خودم خارج بشم به صورت تکاملی وتجربه کنم خودم روودنیای خودم روووخودم روبیشتربشنایم وهدایت بشم به مسیرهای بهتر

    خدایامنوهدایت کن

    خدایاازت میخوام قلبم روبازکنی برای دریافت الهاماتت

    خدایاکمکم کن که تغییرکنم ویک ادم دیگه ای بشم وبه همه خواسته هام توهمین دنیابرسم

    خدایاازت میخوام احساس خوبم روداشته باشم تااتفاقات خوب برام رخ بده

    خدایامندامروزمنتظراتفاقات عالی درزندگی خودم هستم

    خدایاامروزمبخوام بهم ایده بدی برای کسبوکارم باشرایط الان خودم بهم بگی چکارکنم

    خدایامیخوام بنده خوب توباشم وفقط ازتوحساب ببرم وازهیچ موجوددیگه ای تواین دنیانترسم

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    طیبه لطیفی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارق‌العاده!!

    امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود

    بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…‌با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم

    خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچه‌هام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..

    واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    طیبه لطیفی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارق‌العاده!!

    امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود

    بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…‌با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم

    خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچه‌هام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..

    واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    طیبه لطیفی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارق‌العاده!!

    امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود

    بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…‌با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم

    خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچه‌هام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..

    واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!! برداشتم از این فایل این بود که از مرگ نترسم بالاخره همه ی ما می‌میریم…پس از نقطه ی امنم حرکت کنم…..الهی دست من در دستان تو و سکان زندگی من به فرمان توست مرا ببر به مسیر صحیح، به مسیر سالم…راه ابراهیم، راه محمد، راه کسانی که نعمت داده ای !!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: