دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم ..امیدوارم که همیشه پراز انرژی باشید …ممنونم به خاطر آگاهی که به من انتقال دادید …امیدوارم بتونم بیشتر استفاده کنم… دوستدار شما امین ظاغر
سلام استاد.سپاسگزار بخاطر برنامه های فوق العاده ای که تهیه میکنین و در اختیار ما قرار میدین.
من سه تا خواهرزاده دارم که 2 تاشون بزرگ شدن و سنشون 28 و 23 ویکیشون هم تازه کلاس اول ابتداییه.
اینها بخاطر مراقبت ها و مواظبت های بیجای خانوادشون نمیتونن مشکلاتشون رو حل کنن.بحدی اینها تحت شعاع خوانوادشون حرکت میکنن که اصلا قادر به تصمیم گیری برای زندگی خودشون نیستن.من و بقیه برادرام بارها و بارها بهشون کمک کردیم ولی با این همه اصلا دچار تغییر نشدن چون به اینصورت زندگی کردن عادت کردن و خودشون هم نمیخان که تغییر کنن.حتی من شمارو معرفی کردم ولی باز تاثیری نداشت.من مدتهاست حتی قبل از اینکه با شما آشنا بشم تصمیم گرفتم که دیکه باهاشون کاری نداشته باشم و الان باید برای زندگی خودم تلاش کنم و به هدفم برسم.من به این جمله اعتقاد دارم (اگه کسی خواب باشه میشه بیدارش کرد ولی کسی که خودشو زده به خواب اصلا بیدار نمیشه).
خانواده بسیار بسیار تاثیرگذار هستن در روند زندگی ما و آینده ما تاحدودی الهام گرفته از شخصیت و نحوه تربیت ماست مگر اینکه ما در دوران زندگی خودمان قادر به تغییر باورهایمان داشته باشیم و برای خودمان و اطرافیانمان مفید باشیم.
سلام من تو ارتش خدمت کردم . و اونا بدون هیچ گونه دلسوزی به ما آموزش دادن و کلی ما رو دواندند و سینه خیز بردن و بی نهایت با بشین و پاشو جریمه مان کردند . خیلی اذیت شدیم. اونا می گفتن اگه حالا از پس این تمرینات و سختی ها بر بیاید و موقع رژه اسلحه تون رو محکم و استوار تو دست بگیرید و پا محکم به زمین بکوبید آنگاه تو زندگی تون هم محکم و با صلابت و با سر بالا و سربلند و با افتخار زندگی خواهید کرد . و اتفاقا این گونه هم شد و من کلی مدیون اونا هستم که برام دلسوزی نکردن تا یه گوشه ای بشینم و مانند روباه شل رژه رفتن دیگران رو ببینم بلکه خودم بشم شیر درنده و به دیگران نون رسانی کنم با کار آفرینی و ایجاد شغل و کسب و کار های مختلف و با ایجاد سیستم و ابداع و خلاقیت و ایتکار و نوآوری هم زمینه رشد خود و خانواده و هم نان رسانی به دیگران داشته باشم خدا رو شکر که نازم رو نکشیدی و سختی ها رو بهم نشون دادی.الحمدالله رب العالمین.
سلام
تشکر میکنم از رحمات استاد و همکاران گرامی
این تجربه رو در روند زندگی ام موقه ای که دل سوزی میکردم در مورد همکارم که پیشم بود و خیلی از چیز ها و صحبه های استاد رو به ایشان می آموختم و خود نیزنتیجه میدید من هم به خاطر این عملم خوشحال بودم ولی دیدم این شخصیت طوری شده که الان توقع های بیجا و کار هایی میکنه که من قادر به انجام این کار در موردش نبودم و در حالی که میدانستم خیلی از کار هایم شاید به عقب بیوفتد ولی ناچار شرایطش رو قبول نکردم و همکاری با ایشان رو به اتمام رساندم
نتیجه اینه که واقعا نباید به کبوتر ها دانه داد
سلام
استاد تبریز خوش اومدی. بازم بیا
داستانی مرتبط با این موضوع درباره طرز برخورد حضرت رسول(ص) با یک نیازمند هست:
یکی از صحابه رسول اکرم (ص) که فقر و تنگدستی بر او چیره شده بود، در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را برای رسول اکرم (ص) شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالی کند.
با همین نیت رفت، ولی قبل از آن که حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم (ص) به گوشش خورد: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند.» آن روز چیزی نگفت و به خانه خویش بازگشت.
باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود روبرو شد.
ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم (ص) حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم (ص) شنید: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند.» این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید به خانه خویش بازگشت.
و چون خود را در چنگال فقر ضعیف و بی چاره و ناتوان می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم (ص) رفت. باز هم لبهای رسول اکرم (ص) به حرکت درآمد و با همان آهنگ –که به دل قوت و به روح اطمینان می بخشید- همان جمله را تکرار کرد.
این بار که این جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد. حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج شد با قدمهای مطمئن تری راه می رفت.
با خود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده می کنم و از او می خواهم که مرا در کاری که پیش می گیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد.
با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشه ای عاریه کرد و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد و فروخت. لذت حاصل دسترنج خوش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد، تا تدریجا توانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد. باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد.
روزی رسول اکرم (ص) به او رسید و تبسم کنان فرمودند:
«نگفتم، هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند.»
اگر کسی بیهوده گنجشکی رو بکشه ..روز قیامت جیغ کشان پیش خداوند میاد و میگه خداوند! این ادم منو بیهوده کشت، از کشتن من سودی نبرد و زنده ام نگذاشت تا از حشرات زمین تغذیه کنم پس او را کیفر بده
با سلام به استاد عزیز وگروه زحمت کش عباس منش..من به شخصه این مسئله رو در زندگی خودم تجربه ودر زندگی خیلی از دوستان مشاهده کردم..باکمک کردن بی جا به دیگران ودلسوزی بی جا جلوی پیشرفتشون رو در حالت عادی میگیریم…قوانین جهان هستی همه در نظم دقیقی کار میکنندما نبایددر قوانین دخالت بکنیم.خداوند همیشه همراه و ناطر بر اعمال ماست…..واقعا برای تموم فایهاتون سپاسگزاروممنونم.به امید فردایی بهتر …
باعرض سلام خدمت استاد محترم وگروه تحقیقاتی عباسمنش
من مدت طولانی است که فرصت خیلی خیلی کمی دارم وهرچند وقت یکبار به سایت سر میزنم وکلیپهای استاد رو دانلود میکنم وگوش میکنم من شخصا استاد را بعنوان یک راهنمای عالی در زندگیم قبول دارم ومیدانم فایلهای جدیدتان مثل همیشه کمک وراه موفقیت را برای من بازتر واسانتر میکند سپاس گزارم شاد و پر انرژژژژژژژژژژژژژژژژژژژی وموفقققققققققققققق باشید سپاسگزارم.
سلام
من هم واقعا این رو قبول دارم
بالاخره ما ادما ممکنه یه جاهایی با همدیگه موافق نباشیم، ولی دلیلی نداره که به خاطر یه حرف یا یه حرکتی که به نظرما درست نمیاد نظر بقیه رو محکوم کنیم.
من خودم از مخالفین کلیپ منای استاد بودم ولی قابل قبول نیست که بخاطر یه موضوع بخوام استاد رو محکوم کنم که متاسفانه بعضیا این کارو میکنن.
خیلی ممنونم و واقعا عالی بود
آدم زمانی بزرگ میشه که با مشکلات دستو پنجه نرم کنه نه اینکه یه گوشه به امید کمک به این و اون بشینه.
فقط یه سوال دارم از استاد
اون افرادی که واقعا دست و پا ندارن چی؟ یا پیر مرد و پیر زن از کار افتاده هستن؟
نظرتون راجع به اونها چیه؟ بازم نباید بهشون کمک کرد؟
ممنون از مطلب خوبتون
رابرت کیوساکی هم میگه
میگه اگه اول سهم خودتو بپردازی چون صدای دیگران از صدای خودت بلند تره به دنبال تلاش و کار میری ولی اگه اول سهم دیگران رو بدی این قضیه باعث تنبل شدنت می شه.
کاملا مشابه این مورد بود که استاد با بیانی ساده این قضیه رو بیان کردن.
با سلام
خدایا شکرت بخاطر همین لحظه….در مورد پرندگان خیلی جالب بود واقعا نمیدونستم من خودم یکی از کسانی بودم که خیلی اعتقاد به این مسئله داشتم که به پرنده ها دانه بدهم مخصوصا تو زمستون …ممنونم که آگاهم کردید..
الان وقتی به گذشته نگاه میکنم وقتی که فامیل به من می گفتن چقدر مادر بیرحمی هستی و عاطفه نداری که بچه به این کوچکی را تنها میذاری و به کلاس میری ….
و الان که نتیجه ها را می بینم شکر خدا پسرم نسبت به بچه های فامیل هم موفق تر و هم مستقل تره … و از اون گذشته احترامی که خودم تو خونه دارم ..مادرهای فامیل که به قول خودشان مادری را تمام کرده بودند و بسیار عاطفی بودند ندارند .. و خدا را شکر می کنم ..البته من ان وقتها از قوانین کیهانی چیزی نمیدانستم .. ولی بر این اعتقاد بودم که بچه باید مستقل باشد ..تازه به نظر خودم بعضی جاها باید سختگیر تر میشدم.. ولی من با مادرهای دیگه صحبت میکنم که باید بگذارن بچه ها کارهای خودشون یاد بگیرن میگن اصلا نمیتونیم این کار را بکنیم و دلمون نمیاد ..بچه ها الان مثل قدیم نیستن !!!!!! واقعا نمیدونم چی بگم ….
ما تو فامیل داشتیم یه پسر 15 ساله که یک سال تو پارکها تو زمستون میخوابید …… ولی الان ماشااله تو یکی از خیابانهای تهران مغازه گرفته و خیلی مستقل و موفق شده..
به امید اینکه سختیها را جزوی از زندگی بدونیم و وقتی با مسئله ای مواجه میشیم بگیم آخ جون….یه فرصت دیگه واسه پیشرفت …. با تشکر