دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام آفریننده به حق این جهان زیبا
من تمام حرف های استاد رو صددرصد موافق هستم زیرا در طول زندگی ام با اینکه فوق العاده باهوش بودم و توی هر زمینه تحصیلی موفق بودم ولی در جایی مشغول به کار نشدم نقطه ضعف من یا به عبارتی پاشنه آشیل من در زندگی دلسوزی ها بیجا برای دیگران بود به خدا این یه قانونه که اگه برا بدبختی های دیگران دل بسوزانی دقیقا همون وارد زندگیت میشه بچه ها ازتون خواهش میکنم هیچ وقت دلسوزی بیجا نکنید شاید بعضی ها بیان و بگن آره فلانی کمک کرد موفق شد و یا هر چیز دیگه ولی شما باید برگردید به باور اون فرد کمک دهنده که با چه باوری کمک کرده پس هیچ وقت ظاهر قضیه رو نبینید و بگید امامان ما کمک میکردن چون اون ها با باور متفاوت کمک میکردن برای ماهایی که تازه اول راه هستیم بهتره برای کسی دل نسوزانیم تا پیشرفت کنیم تا باورهای قوی نسبت به خودمان و زندگیمان پیدا کنیم ما اول باید خودمان قوی بشی تا بتونیم نه ازسر دلسوزی بلکه ازسر پیشرفت برای شخص دیگر به اون کمک کنیم به امید اینکه شخص به شخص عضوشدگان این سایت پیشرفت کنن خواهشا دلسوزی بیجا برای خودمان و اطرافیان نداشته باشیم و همون انرژی رو بزارین برای اهداف و انگیزه خودتان
به نام الله یکتا
سلام به همه و سید عزیز فایل نشانه امروز من این بود
شما توی این فایل مثال گداها رو زدید
ولی منظورتون کلی بود
من تجربه شخصی خودم رو در این مورد مینویسم من همیشه ته دلم با پول دادن به افراد گدا مخالف بودم اما این حس دلسوزی و ترحم که از عدم اعتمادبنفس و عدم درک صحیح قوانین هست باعث میشد که الارغم میل باطنی گاهی اوقات کمک کنم ولی بیشتر وقت ها هم جلوی خودمو میگرفتم
در مورد اینکه این دوستان گدا تنبل بار میان و توانای های خودشون رو به طور کل فراموش میکنند
حتی فرزندان اوناهم ممکنه به این راه کشیده بشند و کلا نسل گدا بار
بیان
یه فرد گدا وااقعا چه کمکی میتونه به خودش کنه؟
چه کمکی به شهرخودش؟
و چه کمکی به دنیای که توش داره زندگی میکنه؟
هرچقدر تعداشون بیشتر بشه
خودشون گدا میشن هیچ یه خانواده روگدا بار میارن یه نسل رو گدا بار میارن هیچ
یه شهر رو گدا میکنند
بخدا حتی یه کشور رو کارش به گدایی از کشورهای دیگه کشیده میشه
من به عین دیدم که کسانی که گدایی میکردن به فساد و فحشاء کشیده شدند
انقد عزت نفس این افراد پایین میاد که هرکسی توی خیابون بهشون هر تعرضی که بخواد میکنه
کسی که میتونست به قول خودت سید با عزت زندگی کنه
به پست ترین کارها رو میاره
یه روز توی مغازه بودم یادمه نا ظهر بیش از چندین گدا درخواست پول کرد
هرچی نگاش میکردم بابا این که از من سالم تر ورزیده تر
اخ چرا باید گدایی کنه
چون اون قبول کرده وباور کرده که تنها راه درامد همینه
وچون توانای های خودش رو از یاد برده
شاید همون فردی که من بهش کمک کردم اگ باورهای خوبی داشت یه تجار موفق و میشد ک کلی میتونست به خودش و خانواده و شهر وکشورش کمک کنه
سید عزیز یاد اون شعر محروم پروین اعتصامی افتادم که توی یکی از فایلات دکلمش کردی
همون پیرمردی که گدایی میکرد و یه روز مردم بهش کمک نکردن و همون کمک نکردن باعث شد که خدای خودش رو پیدا کنه
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیدانی مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم
غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
در پناه الله یکتا
سلام خدمت همه شما این فایل چرا صدا نداره ؟؟
سلام، استاد فایل ایجاد شغل دست دولت هاست، واقعا!!! رو گوش کردم خیلی باحال بود و انگیزه بخش، الان هم اینو دانلود کردم که گوش بدم، ازتون متشکرم که به من یاد دادین، برای بهترزندگی کردن و شغل داشتن، متکی به خودم باشم و خدای درونم، همین، متشکرم ازشما، ازته دلم، باتمام وجودم، براتون شادی خوشبختی و موفقیت بیشتر میخوام، عالی هستین شما. خداروشکر.
سلام استاد عزیزم
خیلی ممنونم از خدا که منو به این مسیر هدایت کرد و از شما استاد عزیزم سپاسگذارم که واقعا سخنان به جا و آموزنده ای بود. در رابطه با این موضوع میخواهم ارتباط مادرم با خواهر بزرگترم رو اینجا به عنوان تجربه ای که دیدم بیان کنم.
خواهر من همیشه از ناراحتی و … پیش مادرم درد و دل میکرد و همیشه مادرم حواسش بهش بود . خواهرم ازدواج کرد و همین رفتارهای مادرم ادامه داشت و الان خواهر من واقعا یک آدم بی عرضه بار اومده که حتی بلد نیست از بچه خودش مراقبت کنه. بلد نیست چطور با دیگران ارتباط موفق داشته باشه و بسیار وابسته هستش.
خدااااای من،،، من امروز دچار عذاب وجدان شدم که ماه رمضان هست و من روزه میشم ولی اصلا به فکر فقرا نیستم و داشتم فکر میکردم که یه مقدار پول بزارم جلو ماشین و امروز هر فقیری دیدم بهش بدم که الان زدم رو هدایت نشانه ام و این فایل اومد…خیلی جالب بود .
سلام استاد عزیز ممنون از فایل زیباتون مثل همیشه راجب این موضوع منم خیلی موافقم و هیچ وقت به گدایی کمک نکردم ولی ما توی یه موسسسه فرهنگی کار میکنیم که کارهای خیر هم زیاد انجام میشد ،سالیان زیادی بود که یه خانواده فقیر و تحت پوشش داشتیم البته با کلی تحقیقات و سر زدن و خلاصه کلی کارهای مربوط که حتی برای عروسی دخترشن جهزیه دادیم و در عروسی هم شرکت کردیم و یه روز از هم محلیاشون خبر اوردن که اینا فقیر نیستن اینا یه خونه دیگه با وسایل شیک دارن که اینجارو نگه داشتن برای کمک شماها بهشون و ما تا مدتی تو شوک بودیم ،،،خواستم بگم اونا ذهن و طبعشون فقیر بود و اون سبک زندگی و دوست داشتن فقط کمکهای ما انگار جایی که لیاقتشون نبود انبار شده بود..و واقعا از اون روز تصمیم گرفتم به هیچ گدایی کمک نکنم تا با توکل به خدا و زحمت به جایی برسه ،،،از این به بعد کبوتر هم بهش اضافه میکنم
با نام و یاد فرمانروای جهان♥️
سلام و درود فراوان بر استاد عزیزم و دوستان مهربانم
🧡💛💙
استاد یکی از عواملی که من الان در این سایت هستم و اینقدر آگاهی و علم بدست آوردم، خدای خودم را شناختم، از گمراهی و جهالت بیرون اومدم، این بود که مورد حمایت و دلسوزی بیجا قرار نگرفتم
یادمه خیلی شرایط سختی داشتم، روابطم با خانوادم بد بود و من مجبور بودم، مجبور بودم که خودم حرکت کنم، خودم از توانمندی هام و قدرتهای درونی ام استفاده کنم، خلاصه اینکه منی که اون زمان از نوشتن پایان نامه ام مایوس شده بودم، تصمیم و تعهد جدی گرفتم و وارد عمل شدم، برای نوشتن پایان نامه ام، تمامه وجودم را گذاشتم و خدا را شکر با نمره عالی دفاع کردم و تموم شد، بعد از اون شرایط باز هم فوق العاده سخت بود و من دیدم، بهترین کاری که میتونم انجام بدنم اینکه روی باورهام بصورت جدی کار کنم، خلاصه از مهر ماه ۹۷ شروع کردم به کار کردن روی خودم، الان هم ۲-۳ ماهه دوره عزت نفس را کار میکنم و خدا را شکر شرایطم روز به روز بهتر میشه .
من خودم جزو اون آدمهایی بودم که خیلی به همه ترحم و دلسوزی میکردم، ولی نتیجش چی شد، نه تنها به اون افراد کمک نکردم، بلکه اون ترحم و دلسوزی ها را به زندگیه خودم جذب کردم و زندگیه خودم را بدتر و بدتر کردم، من از این ترحم و دلسوزی نسبت به دیگران، خیلی ضربه خوردم.
الان هم اگه یکی بخواهد ترحم و دلسوزی منرا جلب کنه، تو دلم میگم، برو بابا، برای من فیلم بازی نکن، برو خودت به حال خودت یه کاری بکن
خودم هم اصلا دوس ندارم یکی بهم ترحم و دلسوزی کنه و این رو توهین میدونم. خداوند اینقدر بمن عزت داده، تمامه آسمانها و زمین را به تسخیر من دراورده، من را جانشین خودش در زمین قرار داده، تاج شاهی بر سرم نهاده، من هم بیام خودم را ذلیل کنم و ترحم و دلسوزی دیگران را جلب کنم؟
خداوند هممون را به راه راست هدایت کنه🤲
در پناه الله یکتا شاد و سالم باشید🌼
سلام خدمت استاد نازنینم آقای عباس منش گل.
همچنان سلامی دارم خدمت خانم شایسته عزیز و تمام اعضای بخش فنی و بخش های دیگر سایت که هر روز زحمت میکشند که سایت بهتر و بهتر شود و ما بتونیم بهتر رو باور ها مون کار کنیم
سلامی دارم خدمت اعضای خوانواده عزیزم که خیلی دوست شان دارم.
استاد این فایل تون هم مثل فایل های دیگر خیلی نکات خوبی داشت و از شما سپاسگزارم که این آگاهی ها را در خدمت ما می گذارید. با گوش دادن به حرف های استاد و خواندن نوشته های خانم شایسته عزیز و نظرات دوستان دنیای من خیلی تغییر کرده و خیلی از این بابت خوشحال و خرسندم.
من یه چند تا مثال از اطرافیانم و خودم میزنم که ایشالا باور هام تقویت بشه.
1- مورد اول مربوط میشه به سال های قبل زمانی که من صنف اول و دوم مدرسه بودم یه دوستی داشتم که همیشه ما دو نفر شاگردای اول و دوم صنف بودیم و اون موقع ها یادم میاد که خیلی از دوستان مون تو کلاس میامدن و پیش ما زاری میکردن و یه عالمه خواهش میکردن و قربون صدقه ما میرفتن که ما دو نفر از روی دلسوزی انشای اونها رو انجام بدیم و ما هم بعضی اوقات انجام نمیدادیم ولی بعضی وقت ها هم که انجام میدادیم برای خودمون مسابقه میزاشتیم هر کس زود تر تموم کرد برندست.زمانی که نتیجه آخر سال میومد من و این دوستم اول و دوم بودیم ولی اون ها اصلا هیچی حالی شون نبود و با دلسوزی استاد رتبه های آخر کلاس رو میگرفتند.
در نتیجه اگه اون ها خود شون تلاش میکردن و ما هم انشا های اونها رو انجام نمیدادیم شاید حتی از ما دو نفر هم پیشی میگرفتند و رتبه اول و دوم کلاس میشدن.
2- مورد دوم مربوط میشه به یک و نیم سال پیش که من سال آخر دانشگاه بودم یادم میاد یه درسی داشتیم که خیلی برای بچه ها مشکل بود ولی من چون شاگرد اول بودم و همیشه درست درس میخوندم برام آسون بود ولی برای بقیه مثل مرگ سخت بود.
یادم میاد یک روز استاد Home Work داد و گفت هفته بعد هر کس جواب سوالات رو بیاره نمره میگیره و اگه نیاره نمره نمیگیره، من سوال ها رو چند روز قبل از روز موعود کار کردم و با خودم داشتم یکی از همکلاسی هام روز قبل از تحویل گیری جواب ها بمن گفت تو سوال ها رو کار کردی گفتم بله کار کردم، گفت بده من فردا که روز موعود بود برات میارم من اولش تردید داشتم ولی بلاخره گفتم باشه جزوه مو دادم، فردا که روز تحویل گیری بود این دوست ما نیومد استاد هم جواب ها رو میخواست بنده که کلی شگفت زده شده بودم از این کار همکلاسی ام قضیه رو به استاد گفتم و استاد هم ناراحت شد و گفت اشتباه از تو بود و مثل حرف های استاد بمن زد و از لحاظ معنوی یک درس بزرگی هم بمن داد
3- داماد ما در دبی یک شرکت بزرگ داره و فروشنده لاوازم کامپیوتر است شکر خدا کسب و کارش هم خیلی خوبه، بعد تموم شدن دانشگاه بنده، آبجیم که دبی زندگی میکنه بمن پیشنهاد داد که برم اونجا و با دامادم کار کنم و زیر دستش باشم من هم که از خدام بود کلی خوشحال شدم، ( تو این زمان داماد ما یک نفر دیگر را برا خودش استخدام کرده بود و آبجیم خبر نداشت) قضیه رفتن مه به اونجا که قرار بود یک هفته طول بکشه چند ماه بود که خبری شد بلاخره مطلع شدم که داماد ما یکی دیگه رو قبلا استخدام کرده بوده و الان بمن نیازی نیست برم و اگه با فشار آبجیم اونجا برم احتمالا داماد و خواهرم از روی دلسوزی این کارا میکنند و من انسان اضافی اونجا به حساب میام و فضای خوبی پیش نمیاد خیلی فکر کردم (اون موقع ها تازه با سایت آشنا شده بودم چند ماهی میشد) بعد یک روز به آبجیم گفتم که اگه میشه لطفا کارای من رو زود تر پیش ببرید و اگه نمیشه که من تو هرات واسه خودم کار پیدا کنم اونم گفت که با کلی حسرت به من قضیه رو گفت و خیلی ناراحت بود که چرا اینجوری شده و خیلی غصه میخورد من هم بهش گفتم که از این ماجرا نارحت نیستم و مشکلی نداره خدا روزی ما رو میرسونه و خدا همه جا است دبی هرات ایران آمریکا فرقی نداره این حرف ها رو از استاد یاد گرفته بودم. اینطوری هم نبود که هیچی ناراحت نشده بودم ولی روی حرف های استاد و خدای استاد خیلی حساب کرده بودم و از این بابت دلم قرص بود، حالا از اون موقع یک سال میگذره و خیلی ازین تصمیم راضی ام کلی بزرگتر شدم کار یاد گرفتم درآمد بدست آوردم پول ساختم و مهمتر از همه روی باور هامم کار کردم و با خدای خودم خیلی نزدیک شدم و کلی از زندگیم لذت بردم ایشالا دبی و آمریکاش هم وقتی مدارم بالاتر بره تجربه میکنم.
4- مورد چهارم مربوط میشه به عموم که از یکی از اقوامم که رفته بود ایران واسه کار ولی بعد از چند ماه پشیمان شده بود که برگرده افغانستان ولی از عموم خواهش کرده بود که براش پول برفسته که بره اروپا ،بنده خدا عموم هم یه 10-15 هزار دولاری بهش داد که بره آلمان یا فرانسه ولی اون طرف رفته بوده یونان و کار های نامناسب میکرده با پول ها و الان یه چند ماهی میشه که کسی ازش خبر نداره.
سلام به استاد عزیز و خانواده بزرگ منش عباس منشی
عنوان فایل رو مدتی بود که در لابلای سایر فایل های دانلودی دیده بودم ولی دانلودش نکرده بودم. چون متمرکز روی فایلی میشدم که یا در نشانه ی من بود و یا نیاز الویت دار من بود….
چند وقتی تو ذهنم بود که چرا به پرنده ها دونه ندیم یا غذا ندیم؟
و امشب رفتم دنبالش و با وجود اینکه یک سری عناوین جالب دیگه دیدم، رفتم سراغ همین فایل و دانلود کردم تا کنجکاوی ذهن تشنه ام رو جواب بدم…
جالب بود که گفتین در مقاله ایی نوشته شده که دانه دادن در زمستان به پرنده ها باعث از بین رفتن توانایی و مهارت جهت یابی اون ها میشه…جالب بود و کاملا با قوانین هستی منطبق… قوانین بدون تغییر و خطای خدای حکیم و عالم…
فگر نمیکردم که اینم بشه دلسوزی… البته بستگی به نیت و نگرش درونی هم داره.
واقعا با دلسوزی و کمک به گدا مخالف بودم و هیچ وقت حس خوبی نداشتم.
الان که به رفتارهای خودم نگاه میکنم تا حالا دلسوزی نکردم و یا کاری از روی کمک بی جا انجام ندادم، حتی برای جواب دادن سوال و کمک الکی به برادر کوچیکترم، همیشه تیکه کلامم این بوده “ماهی بهت نمیخوام بدم ماهیگیری بهت یاد میدم”…
و همیشه سعی کردم یاد بدم تا مسائل رو در هر موردی خودش حل کنه و دنبال راه حل باشه نه دنبال جواب آماده…
و این روحیه مو هر چند گاهی سختگیرانه به نظر میاد،دوست دارم.
چون خودم یاد گرفتم و دوست دارم دنبال حل مسئله هام باشم و لذت حل کردن مسائل زندگی رو چشیدم.
و این دیدگاه من خیلی منو بزرگ کرده و احساس میکنم به رشد و آزادی عمل و قدرت خلاقیت من خیلی خیلی کمک کرده…
(راستی خودم نشانه خودم رو با درونم پیدا میکنم جدیدا، بدون اینکه بزنم رو گزینه “نشانه ی من” …..)
بنظرم جواب سوال در ذهنم رو هم پیدا کردم همین الان یهویی…
این بود: چی شد یا چرا استاد عیدی نداد؟ تخفیف مناسبت داری چیزی؟….به چیزهای میانبر عادت نکنیم، هر چیزی برای رشد و تکامل ما لازم هست. استاد جون ممنون که نذاشتی بد عادت بشیم.
خداجون شکرت که همیشه بی نهایت راه حل هست برای بی نهایت مسائل برای رشد و پیشرفت مون
خداجون شکرت برای این دنیای با قانون و عادلانه ایی که افریدی….
سپاس از فایل ها و تلنگرهای خوبت انسان خوب خدا.