دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 8

477 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 3558 روز

    سلام به استاد موحد

    استاد ممنون ، تنوع مطالبتون هر بار مارو از سمتی به چالش میکشه و به فکر فرو میبره .

    راستش من از جمله کسانی ام که سعی کردم که هر متکدی که سراغم میاد رو دست رد به سینه اش نزنم ، هربار هر چیز در توانم بوده دادم ، علتشم این حدیث بود :

    امام علی (علیه‌ السلام) به یکی از اصحاب خود به نام کُمَیل فرمود: «یَا کُمَیْلُ لَا تَرُدَّنَّ سَائِلًا وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَهٍ أَوْ مِنْ شَطْرِ عِنَبٍ [بحار الأنوار، ج‏74، ص270] اى کمیل! درخواست‏‌ کننده را بر مگردان اگر چه به نصف خرما یا نصف انگور باشد (که به او می‌ بخشی).»

    البته حدیث مشخص نیست متواتر و درست بشه چون متاسفانه بحار الانوار حدیث اشتباه فراوون داره ، بنابراین گفته شما برام منطقی و قابل هضم بود (واز این به بعد قابل اجرا ) که با کمک کردن لحظه ای هر چه متکدی رو امیدوارتر میکنیم به ادامه کارش و اینکه یه متکدی اگه در شرایطی قرار بگیره که بهش کمک نشه ممکنه به فکر فرو بده و از خدا بخواد تا بی نیاز بشه.

    استاد مثه همیشه بسیار عالی ، سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    آرامش گفته:
    مدت عضویت: 3901 روز

    درود بر شما استاد عزیز

    موضوع جالبی رو بیان کردید دلسوزی بی جا رو در تجربه های دوستان دیده میشه. این یه تلنگر برای ماست که فردی که به خودباوری نرسیده هیچوقت با کمک ما رشد پیدا نمیکنه به شخصه زمانی به یه شخص کمک میکنم که بدونم میخواد تغییر کنه و راه پیشرفت رو طی کنه فقط کافیه باور مثبتش رو تقویت کنه ،بهش کتاب و یا سایتهای مختلفی رو معرفی میکنم که به موفقیت بیشتری برسه حتی کتاب و یا فایل صوتی رو که خودم دارم رو به رایگان در اختیارش قرار نمیدم چون برای پیشرفت کردن باید بها پرداخت کرد و این بها زمان،انرژی و پول هستش

    ما متولد شده ایم تا دنیایی زیباتر برای زندگی بسازیم

    سپاس فراوان

    شاد و تندرست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 4003 روز

    سلام

    پیرو نظری که دیشب دادم امروز صبح به این آیه توی قران عزیز برخوردم.

    -وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (47 یس)

    و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزى داده انفاق کنید کسانى که کافر شده‏اند به آنان که ایمان آورده‏اند مى‏گویند آیا کسى را بخورانیم که اگر خدا میخواست [خودش] وى را مىیخورانید شما جز در گمراهى آشکارى [بیش] نیستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    محسن ترابی گفته:
    مدت عضویت: 3810 روز

    کمی تامل لطفا !

    تو نیکی می کن و در دجله انداز

    در ایام تحصیل در نجف اشرف، آیت اللّه سیدمحمد باقر شفتی، پس از تحمل گرسنگی طولانی، مقداری پول از رفیقش قرض کرد و با این پول، فقط توانست یک جگر بند گوسفند تهیه کند. در راه برگشت به منزل، متوجه سگی شد که همراه بچه هایش در گوشه ای از خرابه افتاده و زوزه می کشند. سید به این حیوان ترحّم کرده و همه جگربند را جلویش گذاشت و سگ با ولع تمام آن را خورد و بعد سر به آسمان بلند کرد، گویا که برای سیّد دعا می کند.

    مدتی نگذشت که از زادگاه سید، یعنی شَفت کسی آمد و گفت: فلان حاجی مرده و ثلث مال خود را برای شما باقی گذاشته است. سیّد خودش می فرمود که: «حساب کردم و دیدم همان روز که غذای خود را جلو سگ گرسنه گذاشتم، این وصیت در مورد من شده است». این کار نیک سید، توفیقاتی هم در تحصیل و دانش اندوزی ایشان به دنبال داشت.

    ——————————————————————————

    آیا می دانید مرحوم رجبعلی خیاط چطور اوج گرفت؟ این را یکی از شاگردان مرحوم دولابی برایم گفت و من داستان را در اینترنت اینگونه پیدا کردم که شیخ ازخود یاد نکرده ….

    یکی از دوستان شیخ نقل می‌کند که روزی به اینجانب فرمود:

    « شخصی از یکی از کوچه‌های قدیمی تهران عبور می‌کرد، ناگاه چشمش به داخل جوی به سگی افتاد که چند بچه داشت، بچه‌ها به پستان مادر حمله می‌بردند ولی مادر از فرط گرسنگی قادر به شیر دادن نبود و از این وضع رنج می‌برد، او بلافاصله به دکان کبابی در همان کوچه رفت و چند سیخ کباب گرفت، و پیش آن سگ ریخت…، در سحر همان شب خداوند متعال به آن شخص عنایتی کرد که گفتنی نیست. »

    البته من هم کاملا با کمک کردن و توجه و محبت بیجا و بی اندازه کاملا مخالفم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سعید خرم دل گفته:
      مدت عضویت: 3463 روز

      سلام دوست خوبم ببینید استاد نگفتند به دیگران نبخشید اگر خوب فایل رو ببینید استاد گفتند به انسان هایی که قادر هستند و میتونند بهتر باشند میتونند موفق باشند و دارن گدایی میکنن و هر چند که به این کار عادت کردند رو ول شون کنید به اونا توجهی نکنید استاد نگفتند به کسی نبخشید استاد فقط گفتند به گداها کمک نکنید همین لطفا با دقت بیشتری ببینید همه چیز رو

      براتون ارزوی موفقیت عشق شادی و سلامتی رو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    رضا مهاجری گفته:
    مدت عضویت: 3507 روز

    با سلام و درود به شما که برای رشد روحی وافزایش انگیزه برای به حرکت درامدن و پیشرفت همه انسانها تلاش میکنید به نظر من تمام شهر های مذهبی نا خواسته دارن متکدی پروری میکنن با اینکه شاید درامد اون شهرها از خیلی شهرهای دیگه بیشتر باشه پس کاملا مشخصه که اینا گدا نیستن و دارن از احساسات و سادگی زائرین سو استفاده میکنن و دلیلش هم خود مردم هستن که حتی نذر میکنن به اینا کمک کنن در کل فقط بی توجهی میتونه تعدادشون رو کم کنه اگه انسان برا خودش عزت نفس قائل بشه هرگز دستشو بجز زمانی که میخواد حقشو از کسی بگیره جلو کسی دراز نمیکنه با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علی آقاده ده گفته:
    مدت عضویت: 3675 روز

    یا حق

    یه داستان مشهوری راجع به این موضوع هست که:

    شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظلاهر شد. مردی ساعت ها با دقت یه تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند.

    مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده. به این صورت که مایع خاصی از بدنش ترشح می شود که او را قادر به پرواز می کند.

    بعضی اوقات تلاش و کوشش تنها چیزی است که باید انجام دهیم. اگر خدا آسودگی بدون هیچگونه سختی را برای ما مهیا کرده بود در این صورت فلج می شدیم و نمی توانستیم نیرومند شویم و پرواز کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    مهران یوسفیان گفته:
    مدت عضویت: 3837 روز

    بنظر من این یک موضوع نسبی میتون باشه. نمیشه گفت اصلا کمک نکنید. چون خود استاد در دوره هاشون به این نکته اشاره کردند که همیشه ده درصد از در آمدتون رو انفاق کنید پس این نشون میده استاد به موضوع دیگه ای اشاره کردند. ایشون منظورشون این که انسان نیازمند واقعی خیلی کم پیش میاد وسط خیابون تقاضاشون با فیلم بازی کردن بیان کن. دوم اینکه شما راحت میتونید نیازمند واقعی رو تشخیص بدید با پرسیدن یکی دو سوال رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون. اگر بهش گفتی بیا بیریم تا جایی تا بهت کمک کنم یا هرچیز که اون لحظه مناسب پرسیدن، میتونید راحت بفهمید که در 90درصد موارد واقعی نیستند.من قبلا همیشه با خودم درگیر بودم که بلاخره کمک کنم یا نه که دیگه این اواخر به این نتیجه رسیدم فقط یک سوال ازشون میپرسم و فقط به چهرشون موقع جواب نگاه میکنم. شاید هم بتونند فیلم بازی کنند ولی بهتر میشه تشخیص داد. و در نهایت کمک درحد دوتا نون میکنم.موضوع دوم که بازم عقیده دارم نسبی اینکه کمک پدر مادر به فرزندان. من چون از حمایت خانوادم برخوردار بودم خیلی بهتر تونستم پیشرفت کنم تا بعضی از دوستام که حمایت نشدند. و بنظرم درسته که انسان اگه رو پا خودش واسه بهتره ،ولی واقعیت جامعه چیز دیگس و اگر پدرم پول رو بموقع بمن نداده بود الان این پیشرفت ها رو توی درس وکارم نکرده بودم. البته این موضوع میگم نسبی ،چون شاید شخص دیگه زیر چتر حمایت خانوادش تنبل بار بیاد. برا همین نمیشه یک نسخه واحد برای همه پیچید. باید خیلی موارد رو در نظر گرفت و بعد عمل کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    بهنام هراتي گفته:
    مدت عضویت: 3625 روز

    با سلام پر انرژی به شما دوستان هدفمند.

    ما همچین مسئله ای داشتیم… شرکتی داریم با پدرم که تقریبا 10 ساله تو این کار مشغولیم. در اوایل این کار نیاز به کارگر داشتیم که با صحبت و مشورت گفتیم چه کسی بهتر از فامیل و پسر عمه خودم.

    ایشون مجرد بود 19 سالش بود که از خدمت اومده بود و بیکار بود ما استخدامش کردیم و مشغول به کار شد.

    خانه عمم در روستا بود و سخت بود که پسر عمم رفت و امد کنه به همین دلیل 2 سال تمام وعده های غذایی و جای خواب در خانه ما بود. پدرم انقد که مهربن بود حتی برای ایشون رفت خواستگاری کالاهای خانه اونو گرفت و دامادش کرد و بعد براش خونه جور کرد.

    حالا بعد از گذشت 5 سال در شرکت سواستفاده کردو و دزدی و بعد از اخراج شدنش رفت شکایت کرد که من حقوق کامل نگرفتم و هزار تا چیز دیگه. در صورتی که 5 سال مادرم مثل فرزند خودش ازش مراقبت کردو این بود جواب خوبی.

    محبت کم دواس محبت متوسط تغذیس و محبت زیاد سم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    رضا جابري گفته:
    مدت عضویت: 3551 روز

    سلام خدمت استاد گرانقدر عباسمنش و همه دوستان در مورد شهر بی گدا بودن تبریز صحبت فرمودین در مورد چگونگی بوجود آمدن آن مطالبی هست که خدمت همه عرض مینمایم سالها پیش عده ای از خیران تبریز جمع شدند و با صاحبان کارخانه ها و خیرین دیگر قرار گذاشتند که با همکاری نیروی انتظامی و نهادهای دولتی هر گدایی که در سطح شهر میبینن جمع اوری و در مورد ان شخص تحقیق کنن اگر واقعا محتاج بود برایش کار فراهم میکردند اگر توانایی کارکردن نداشت برایش حقوق ماهیانه میدادند و اگر امکانات مالی داشت توسط دادگاه جریمه ویا تا انجایی که من یادم هست زندانی هم میشد این موضوع برای مردم تبریز هم کاملا اطلاع رسانی شد و مردم از کمک به گدایان خیابانی خودداری کردند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: