به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/01/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-31 08:31:162024-06-09 14:57:06به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
11 اسفند 1397
ردپای روز بیست و چهارم سَفرِ پُر خیر و برکتم
اولین باری که این فایل را شنیدم و یادداشت برداری کردم ازش، 23 خرداد 96 بود، نه تنها این جمله توی برگه دورش یک دایره بزرگ کشیدم بلکه همیشه سعی کردم بهش عمل کنم
” در واقع اگر به خواسته هات نمیرسی به این دلیله که باورهاتو آن قدر که باید بالا بشه، نیست پس لازمش اینه که باورهاتو به همان اندازه بالاتر ببری.”
و اینکه ” وقتی یک چیزی را نداری و میخوای داشته باشیش باید باورهاتو تغییر بدی.
” قبل از اینکه به هدفتان برسید به رویایتان برسید، هدف و رویایتان را بزرگ کنید.
” موفقیت دیگران را تحسین کن، تحسین Praise – آرزوی خوشبختی بیشتری کن ”
…
استاد بذار ادامه ی فایل توحید عملی که ردپای قبلی من بود بگم، هنوز حرففف دارم.
استاد توی یک شب طی 5 ساعت، 525 هزار تومان فروش داشت کارهای زیبام تازه کلیی هم پیش سفارش دارم و هنوز باید برم گوشیمو چک کنم که هنوز صفحه اش بالا نیومده و انگار هنوز! وقتش نیست.
این پول بهم فهموند ببین چقدررر باورهات تغییر کردند
ببین “ثروتمندشدن معنوی ترین کار دنیاست
ببین که تنها با ثروتمند شدن تو هست که میتونی به تک تک خواست های مقدست برسی و خودت را خوشحال تر بکنی و همین شادی باعث بشه دنیا را جای بهتری برای زندگی بشه و به پیشرفت دنیا کمک کنیف و با اینکار جهانی را خودم به زیبایی خلق کردم، داری گسترش میدی در اصل من را.
پس به راستی ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
همینجوره.
پول در آوردن راحت ترین کار دنیاست
ثروتمند شدن باشکوهه
هیچ وقت به این اندازه از پول درآوردن حالللل نکرده بودم استاد جان
فهمیدممم که چقدر ظرفیت وجودیم بزرگتر شده منی که همین الان ، 2 میلیونی بدهکارم و نهایت درآمد روزانه 100 تومنی بود تقریبا ولی یک روز انقدر یک روز کمترش .
و این را زمانی فهمیدم که به چیزهایی که ازشون آگاهی داشتم، ایده ها، الهامات عملللل کردم. ” وهمین عمل از ایمانم بود و ایمانی که عمل نیاورد فقط حرف مفته!!
به قولی تو حال خوب همه خوبیم، ولی این حال بد که بایستی از آگاهیات استفاده کنی که بتونی خودآگاهانه حالت را خوب کنی و به احساس خوب برسی.
خدایا شکرت
یادته استاد قبلا همین چند روز گفتم، دوست داشتم روی میز کامپیوترم 10 هزار تمنی بذارم تمام میزم را و تجسم 800 هزار تومان را داشتم و چند دقیقه بعد داداشم با 900 هزار فکر کنم بود، اومد اما اون پول پال من نبود ولی یک نشانه بود
اما این 525000 هزار تومان مال خودمه. برای اهداف خودمه برای سرمایه گذاری بیشتر روی خودمه.
.
10 اسفند وقتی به همراهی دوستم اینجا رفتیم،
………….
اون وسط یک جزیره هست که معروف به شهیون هست. این آب هم دریاچه سد دز هست که شمال شرق استان زیبا و سرسبز خوزستان هست.
ساعت 6 زدیم بیرون هوای بارونی و فوق العاده عالیی، واییی خدای من من عاشققق بارونم
با پخش یک موزیک عالی
بوووم تا اونجا 45 کیلومتری توی را بودیم هر چقدرر رسیدیم به جاده ی اون مسیر هیی طبیعت اونجا هم زیباتر میشد
دشت ها سرسبزتر، واییی چقدر عروس و داماد میاوردن و اونجا کلیپ میگرفتن.
مثل بهشت میمونه
وقتی رسیدیم اون بالا این عکس را دوستم ازم گرفت. خداروشکر چند کلیپ با گوشییش گرفتم گوشی من همچنان صفحه اش بالا نمیومد.
بهتر!
یک جای مناسب را دیدم زیر یک درخت کنار جایی که هم کاملا دریاچه را میتونی ببینی جایی که هم درخت هست برای برداشتن چوب و برپایی آتیش، هم جلتو و غرب تو کوه های عظیم هست و روبه روت میتونی غروب زیبای خورشید را ببینی و از پشت سرت طلوع شگفت انگیز خورشید را، همه چی بود، همه زیبا بود بود، ههمه چی را خداوند زیبا آفریده چون اصلا این زیبایی ها خود خود خداست و نه کسی دیگه و نه چیزی دیگه..
خدایا سپاس گزارم.
کمپم را زدم و میدونستم که بارون داره این ابرهام. اون روز را بخوام از نظر آب و هایی توصیف کنم اینجور میگم.
هوای ابری . – زمان کمپ من
بارش شدیددددددد باران به همراه طوفان شدیددددددد
هوای ابری
بارش شدیددددددد باران به همراه طوفان شدیددددددد
هوای ابری
بارش شدیددددددد باران به همراه طوفان شدیددددددد
هوای ابری با ابرهای توده ای کومولوس بسیارررر بسیاررر وبسیاررر وبسیارر وبازممم بسیاررر شگفت انگیزززز زیباااا و خارق العاده
این سه بارش شدید با طوفان تقریبا از ساعت 9 صبح شروع شدند و تا 3 بعدازظهر طول کشید. هرگز و هرگز همچین بارش شدیدی توی عمرم نییافتاده بودم استاد. هرگز
طوفان مایکل بود یک پا واسه خودش!
استاد جان چادر من روی سمت طوفان بود و من منزدیک به 6 ساعت به سمت لبه ی چادرم خوابده بودم با اینکه چادرم حرفه ایه و سفت ولی اگه اینکارو نمیکردم میزد تیرک های چادرم را میشکت .
وقتی که بارووون شدید بود و طوفان
من که نمیتونستم بخوابم تو همون حالت خواب و بیداری سفرم به درون مدام به خودم باورهای توحیدی را تکرار میکردمممم استاددد نمیدونی چقدررر حالممم احساسم تک تک سلول هاممم عجیب و خوب بود. بار اولم نبود بار اولم یادته استاد جان واسه تولدم رفته بودم آبشار بیشه پوران بالای یک کوه بالای بالای اون به تنهایی برای یک هفته کمپ زدم و روز اخرش دقیقا همچین شرایطی داشت ولی اون موقع شب بود.
اما من محمد اون 5 ماه پیش کجا و الان کجا؟!
خلاصه طی اون روز انقدرر من حالم خوب بود، انقدر سپاس گزاری چه زبانی چه با صحبت انجام دادم، لنقدرر ویژگی های مثبت دیگرانا بچه های نازنین و هم فرکانسی سایت شما را توی دلم میگفتم و تکار میکردم انقدررر این ویژگی های مثبت هر فرد را تکرار میکردم خیلیی خیلیی نسبت به هر فردی احساس بهتری داشتم و پیدا کردم. خداروشککرررر
آهگ شاد میذاشتم و البته با محتوای خوب، دوست دارم زندگی را کلیی حرکت موزون در میاوردم کلیی میرقصیدم کلییی میخندیدیم من و بهترین دوستم.
منو بهترین دوستم این موفقیت را با هم جشن گرفتیم سرود موسیقی و شادی و پایکوبی راه انداخته بودیم.
اتیش درست کردیم یک آتیش درست وحسابی و یک چیز گرم و خوشمزه بر بدن زدیم یک قهوه اسمی با موکاپات. ( خنده)
در همین حینم وقتی که آتیش برجاست و و گرمای فوق العاده اش، زبانم و فکرم و کانون توجه ام هم به سمت سپاس گزاری چشمای درشت عسلی و قهوه ای نازنینم هم به تماشای غروب به شدت دل انگیز و خارق العاده آفتاب عزیز هست.
نوری که از پشت کوه میزنه به سمت ابرها و قسمتی از آن ها را که به رنگ بنفش در میاورد وقتی خوب بهش توجه کردم و به خودم گفتم این چی میتونه باشه؟! تنها جوابی که به ذهنم و اومد و واقعا هم شبیهش بود یک، اژدهای غول پیکر میتونست باشه و نه چیزی دیگه و کنار این اژدها یک خفاش دقیقا مثل علامت بتمن بود دقیقا ولی فقط از ابر بود و هیچ نوری بهش زده نمیشد.
خلاصه هر چقدررر بگم از انواع آبو هاوای مه ای و ابری و بارونی و یک کوچولو آفتابی کم گفتم.
و اما شب، مشغول تماشای
آسمانی بینظیر با ستاره ای کاملا روشن و بی شماار بودم واقعا شگفت انگیز بود …
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
11 اسفند 97
خدایا شکرتتت که فرصت زندگی یک روز عالی دیگه بهم دادی، خدایا شکرت که زنده ام و در سلامتی کامل قرار دارم
موزیک دوست دارم زندگی را دوباره گذاشتم پخش بشه و رفتم دنبال چوب های فراوانی که یافت میشد . ( آیا برای همه به فراوان یافت میشد؟!! )
یک آتیش
یک نیمرورر
یک قهوه
یک صبحانه مشتی و خدارو سپاس خدارو سپاس خداروسپاس
این روز وقتی فایل امروز را گوش دادم کلی داستان کریستف کلمپ بارها برام تکرار میشد.
و وقتی که استاد در مورد فیلم رهایی از زندان شائوشنگ میگفتی دقیقا اون لحظه ی فیلم را به یادم میومد همین دو ماه پیش فیلمش را دوبار نگاه کردم برای اولین بار الان بیشتر باورم شد.
باور کردم اینکه،
شرایط را این ما هستیم که میسازیم خلق میکنیم و نه کسی دیگه و چقدرر دیدیم که آدما دوست دارن شرایط زندگی خودشون را بسپارن به فردی دیگه، به آدما به دولت .. نوچ نوچ هرگز !!
چقدرر این را باور کردم که،
اگر کسی هر حرفی که میزنه اگر احساس بدی بهم میده به راحتی Ignoreاش کنم واگر احساس خوبی بهم داد با کمال میل قبولش کنم و بشه یک سوخت جت برای بهتر حرکت کردن. و بیشتر شاد بودن و شاد زندگی کردن و کما با این کار دنیا را جای بهتری برای زندگی میکنی. به همین راحتی.
چقدر بهتر و عمیق تر بحث مدارها را درک کردم.
استاد وقتی به خودم اونجا که بودم وقتی برگشتم اولین کاری که میکنم، نوشتن این سفرنامه و گذاشتن ردپاهاست همون لحظه ” شیطان جان گفت بابا حال داری ها این همه نوشته که چی بشه برات.!
اما اما
شیطان که توی دلم که نیست بدونه چه خبرا شده چه اتفاقاتی برای محمد افتاده، مارکوپووولوی چه ها که با خود از زمانی که به ندای قلبش گوش داده و قلب و ذهنش را یکی ساخته و با این کار در تعادل و هماهنگی کامل با خود مقدسش رسیده، نمیدونه. ولی من به خوبی میدونم. خوبم میدونم.
گفتم آها! این همون کاریه که باید انجامش بدم
یاد گرفتم استاد جان وقتی شیطان برای یک کار کلیی بهانه میاره اتفاقا با ایمان بیشتر حرکت کنم مثل اون فایلی که تیوی قسمت اول یا دوم بود که برای “به رویاها باور داشته باش ”
زمانی که مثلا وسط تهیه ی محتوا بودید و بارها شیطان نجوا میکرد بابا این کارو نکن، ارزش نداره خودت را اذیت نکن و …
خوب شناختمش
11 اسفند هوایی فوق العاده تمییز و واضح بود سپیده دم که بلند شدم یک نور نارنجی، بنفش، صورتی، آبی کم رنگ و طیفی دیگه از نورهای زیبای شاد خداوند توی آب از اون دور دست ها پیچیده بود و نقاشی شده بود.
تمام روز یا داشتم باورسازی میکردم چه به صورت شنیداری با حرفای نازنین و مهربان گرم شما استد جان، یا داشتم در فکر و تجسم باورسازی و ساختن اتفاقات تازه ی زندگی زیبایم.
چه حالی میده توی طبیعت.
خودتم تنها.
راستی استاد حوالی عصر بود یک گله گوسفند وقتی که داشتم دستبند میبافتم دور تا دور من را احاطه کردند . ( چرا پیش من که عاشق همه ی موجودات شگفت انگیز خدا هستم و عاشق زیبایی ) وقتی دیدمشون یااد اون فایلی افتادم که توی کانال چند وقت پیش گذاشته بودیم و با دیدن اون اسب و گوسفندا چقدررر شکر گذاری میکردید منم ناخودآگاه با دیدن این ها عاشقشوننن شدمم خیلییی زیبادددد بودند، همه هم با هم هماهنگ یک مقدار چرو کردند و یک گوسفند که انگار رئیس اشون بودند با بع بع کردنش همه افتادن دنبالش و رفتن یک جای بالاتر چقدرر گل های زرد زیبایی اونجا رشد کرده بود
چقدرر سرسبزی و طراوت
چقدرر خوب بود همه چیز خداروشکر
چند دقیقه بعد چوپان اون گله هم اومد بهش از همون خرماهای خوشمزه ای که همون خانم دوست داشتننی بهم داده بود، تعارف کردم یک چای گرم آتیشی هم که توش چایی سیاه و گل محمدی ( عطر خدا- موقع ریختن این گل و بعدی ها این اسم را میارم و نه اون اسم ) هل ( ثروت ) و چوب دارچین ( خنده های از ته دل ) بهش دادم.
به راستی واقعا حال اون چوپان چقدرر خوب بود
وقتی اومد بههم گفت جوون جان، من بسته ی سیگارم را یادم رفته اگر سیگار داری بهم بده، با این جواب که من اهل دود و دم نیستم روبه رو شد کلییی تحسین کرد همون لحظه درون خودم گفتم میگفتم من آدمیم که شادی را دردرون خودم میابم و نه بیرون بیرون از خودم نه با عوامل بیرونی. با خودِ خودم با توجه بر زیبایی های خودم، با سپاس گزاری با توجه کردن به خواسته های مقدسم نه با این ها.
اون دست خدااا کلیی بهم لطف داشت بهمم گفتت هر چی که مخیوای را لب تر کن تا برات بیاریم. مردم اینجا مهمان نوازن!
منم فقط تشکر کردم و گفتم بازم خدا این تویی که در قالب این شخص داری بهم عشق میروزی بهم مثل همیشه لطف میکنی.
راستش روز گذشته از خدا یک مهمان خواستم
امروز اتفاق افتاد تو بهترین زمان و مکانش.
وقتی که در تعادل و هماهنگی با خود مقدست باشی به راستی خدا را استاد برنامه ریزی میبینی. و همینم هست.
جوری اتفاق میافته که تو حالت بهتر و بهتر وبهتر از همیشه باشه و تا وقتی که میخوای کنترل کنی و زندگیت را با کنترل ذهن عالیت میچرخونی همینه. به این زیبایی.
در طول روز جامو عوض میکردم یکبار روی ننوم که زده بودمش به دو درخت تنومند و کنارم دقیقاه دریاچه میشد ولی با عمق کم آب.
یک مقدار تو چادرم در حال استراحت و تجسم و توجه کردن به خواسته هام.
یادم نمیاد ذهنم را در طول روز کنترل نکرده بودم و یا نخواستم .
استاد جان میدونی چیه
واقعا بهخ ودم افتخاررر میکنم میدونم شما هم به خوبی به من افتخار میکنید.
توانایی منحصربه فرد ذهنم را وقتی فهمیدم و همون لحظه برای این توانیی سپاس گذار بودم که شب اول وقتی میخواستم بخوابم صدهای زیبادی مثل وزش باد وتکون خوردن لایه ی بیرونی و بالایی ضدآب چادر و صدای شاخک های برگ و و… هزار تا چیز دیگه داشت خواب منو بهم میزدو تازه صدای گرگم از دور میومد صدای ذوزه اش حالا یک چیز را یادم هست حتما میگم.
وقتی که صدای زوزه گرگ اومد و یا هر هدای حیوان دیگه ای من یاد آیه ی قرآنی افتادم که میگفت، ” و همه چیز در حال تسبیح خداوند هستند ” بلافاصله یاد این افتادم که کل قانون و درس های شما اینه که آقا یاد بگیزی در هر شرایطی ، بایستی جوری به مسئله نگاه کنی کنی که به احساس “”” خوب “”” برسی و منم وقتی صدای زوزه ی گرگ را میشنیدم میگفتم داره خدا را عبادت میکنه منم همزمان تو همون حالت خواب و بیداری میگفتم، خدایا شکرت
بخداااا دقیقا همین
خدایا شکرت
شب اول سخت خوابیدم از شدتتت سرما و این صداها صداها را تونستم حل کنم ولی سرما را را نه! ( خنده )
آخه عاشق اون سرماممم!!
همیشه تو خونه تو اتاق گرم و زیر پتوی گرم میگیری میخوابی و تازه کنار شعله ی آتیش یا هیزمی که روشن میکنی او سپاس گزار اون گرما هستی. میخوام بگم خیلی ها وقتی یک چیز را ندارن قدرش را بیشتر میدونن
مثلا من میگفتم واقعا خدایا شکرت به خاطر اتاق و …
به خاطر گوشیم که میتونم صدای خودم را که بارها باورهای تاکیدی را ظبط کردم بشنوم و تکرار و تکرارش کنم تا بشه یک باور قوی و جاشو به باورهای قبلی بده. و ..
خلاصه اینکه اون شب بود و فهمیدم من توانایی کنترل ذهنم را در هر شرایطی حتی به سختی اون لحظه با اون سرمای زیر صفر و تنها و تاریک و … به خوبی دارم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد جانن عاشقتم
عاشق
بچهه ها خیلیی دوستون دارم خیلیییی.
برم که ردپای بعدی را هم بنویسم و ادامه ی همینه.
دوستون دارم.
سلام محمد عزیزم?
چقدر سفرت قشنگه..چقدر اگاهی از سفرت گرفتم…خداروشکر میکنم که این سفرنامه هات رو میخونم و حال دلم عالی میشه…
من خیلی درس گرفتم از نوشته هات…
وقتی سفرنامه هات رو میخونم یکسری خواسته ها وعلایقایی که خودمم فکرنمیکردم برام مهم باشن تو وجودم شکل میگیرن…
چقدر قشنگ متصل شدن به خدا رو تو هرلحظه توصیف کردی و نشون دادی…
ازت سپاسگزارم داداش مهربون و پراز احساس عشق به خدا??
سلام آقا محمد عزیز
چقدر از خوندن کامنت هاتون لذت میبرم.چقدر اون لحظه هایی که خودتون تجربه کردید رو با ظرافت و جزئیات بیان میکنید.واقعا احساس کردم منم رفتم تو دل طبیعت کمپ زدم و تمام اون اتفاقات رو تجربه کردم.
کامنتتون واقعا حالم رو خیلی خوب کرد.
مدت هاست کامنت های قشنگ و آرامش بخشتون رو میخونم و این در صلح بودن باخودتون رو تحسین میکنم.اوایل که وارد سایت شده بودم وقتی اسم شما رو میدیدم رد میشدم و اصلا تو فرکانس خوندن نظراتتون نبودم اما الان خیلی خوشحالم و خواستم ازتون تشکر کنم بابت وقتی که میذارید و از تجربه هاتون برای ما مینویسید
هر کجا هستید شاد و سلامت و ثروتمند باشید🥰
سلام به شما دوست عزیز
سلام به مارکوپولوی با احساس
خیلی لذت بردم از کامنت زیباتون
شما به هر کامنتی از دوستان در سایت یه نگاه پر از تحسین و لطافت دارین
و این واقعا تحسین برانگیزه
چقدر تحسینتون میکنم برای کنترل ذهن تون در شب سرد زیر صفر تنها در دل طبیعت
من عاشق سفر و دیدن طبیعت زیبای خداوند هستم و شما جه زیبا توصیف کردین حال و هواتون رو
منو بردین به یه حال خوب با تعاریف تون ازیباییهای بی نظیر خداوند
ذهنم آروم شد
دلم یه سفر زیبا خواست و یه دل سیر دیدن شگفتی های خداوند
فقط خودم و خدا و آسمون و زمین زیباش
یه نکته زیبا ازتون یاد گرفتم
(صدای زوزه ی گرگ در دل شب و تفسیر شما و نگاه شما
همه چیز در حال تسبیح خداوند هستند)
سپاسگزارم از عشقی که در قلب تون هست و در کلمات تون جاریه
همیشه شاد شاد ثروتمند و سلامت در پناه حضرت حق
سلام
روز ۲۴ ام از سفرنامه
به جای کوچک تر کردنه خواسته ات باورهایت را بزرگ کن.
وقتی روی باورهامون کار میکنیم ظرف وجودی مون افزایش پیدا میکنه و بزرگ تر میشه
و کم کم مدار ما تغییر میکنه و افرادی رو میبینیم که به سادگی پول در میارن اونم از راه حلال
به لطف خدا از وقتی شروع کردم و دارم روی خودم کار میکنم افرادی رو میبینم که عاشقانه کارشون رو انجام میدن و فقط از طریق انجام کارهای ساده ی روزانه شون پول در میارن.
مطمئنم چون مدارم تغییر کرده این شرایط رو میبینم والا در گذشته همیشه پول دراوردن و کار کردن برام بسیار سخت و پر مشقت بود.و همونم میدیدم.
همه چیز کنترل ذهنه…یعنی هر فایل استاد رو که کندو کاو میکنی میبینی باید ذهنت رو کنترل کنی که به ثروت برسی به روابط عاشقانه برسی به سلامتی برسی…
وقتی جلوی نجواهارو میگیری …ایده هارو میبینی و دریافت میکنی و عمل میکنی…
وقتی می پذیری همه چیز باوره اجازه نمیدی محدودیتهای ذهن مانع حرکتت بشه مدارت تغییر میکنه و تجربیات جدید وارد زندگیت میشن.
به قول خانم شایسته عزیز
رسیدن به چنین حدّی از پذیرش، یعنی بستن راه تاخت و تاز نجواهای ذهن. وقتی هم راه نجواها بسته شود، راه تمام بهانه ها بسته میشود. این یعنی کنترل ذهن و شروع باورسازی و شروع حرکت به مدارهای بالاتر.
وقتی باور کنیم که همه چیز باوره و مثل وحی منزل بپذیریم همه چیز متحول میشه …
و جهان مارو براحتی با خواسته هامون روبرو میکنه.
???????
به نام خدای مهربان
خدایا سپاسگزارم که نکات ارزشمند ومرور این سفرنامه مرا بیدار تر واگااه تر میکند وتازه به من میفهماند کجای کارم اشکال دارد وباید درست بشود .
هرکجا که باورهای محدود داشتم استاپ داشتم وجلوتر نرفتم .
اما هرگاه آتشی درونی تر وقدرتمند های تر داشتم به نام باور قدرتمند ه کننده تر مرا هدایت کرد به سمت ها و مسیر هابی که اصلا به این شکل فکرش را هم نمیکردم .
الگوها وپیدا کردن افراد ی که به من انگیزه دادند را به یاد دارم .
از زمانی که بچه بودم دوست داشتم به خیلی جاها بروم خیلی کارها را بکنم که دیگران از انجامش به نوعی عاجزند .یا فرارین با اصلا وارد آن مسیر نشده اند .
از زنان و دخترانی که در رشته های ورزشی مدال کسی میکردند وبرای خودوخانواده وجهان مفید وبا ارزش بودن خوشم می آمد وانها را یک جور الگو میدیدم .
اطرافیانم کسانی که توانسته بودن ازدواج های موفق و دلخواه خود را داشته باشند برای من هم یک الگو بودند.
افرادی که محدود به مکان نبودند وبا تمام امکانات به ظاهر اندک نتایج بزرگی خلق میکردند برایم الگو بودند .
خلاصه انگار همیشه دوست داشتم کسی باشم و مفید وباارزش وافتخار آفرین برای خود وخانواده م وجهانم وخدایم .
از اینکه سر بار باشم اصلا خوشم نمی آمد و همیشه دوست داشتم استقلال داشته باشم وروی پای خودم باشم .
انگار در درونم همیشه موفق بودن بدست آوردن طبیعی ترین باور در وجودم بوده و بدین آوردنش برای راحت .
برایم جا ومکانم وامکاناتم وجنسیتم مهم نبود فقط به چیزی که میخواستم فکر میکردم و آن هم موفقیت ورسیدن به خواسته هایم.
هرگز نپذیرفتم این سرنوشت من است سرنوشتی تکراری و بی روح مثل همگان .
همیشه از درون خود را خاص ومتفاوت میدیدم تا به امروز که خدا مهر زد به همه ی آن باورهای قوی .
خداوند را همواره حامی خود. میدیدم و من تعاریف خودش را در قرآن باور داشتم نه نگاه عموم جامعه .اما درک نمیکردم تضاد های حرفها ونکاه قشنگ من به خدا .وقتی دنبال حقیقت بودم آرام گرفتم چون نگاه من زیباتر جامع تر و کامل تری به خدا پیدا کردم .
خدایا سپاسگزارم که با هر فایل استاد نگاهم نافذ تر وارامش من بیشتر میشود درکم وشعوردرونم شکلی دیگر به خود میگیرد .
به خود میگم آره طیبه همینه خواسته هات نگه دار باورهات باید بزرگ بشه یادت باشه یه روزی همه ی اون راهت رو دروغ دونستی ونخوایتی بپذیری این سرنوشتته وحالا سر از این سایت واین مطالب واین استاد واگاهی ها و خدا ی بزرگ در آوردی واشنایی شدی .
آره آره مار روی تکراره مثل چرخش چرخ وفلک اینقدر تکرار کن باورهای قوی رو واینقدر ترمزات و به گاز تبدیل کن واینقدر روی قانون تمرکز ودرک بیشتری برای فهمش بذار که یه روزی به خودت میای مثل استاد که هر لحظه نگاهت قانونمند میشه وتکاملتم طی کردی وکلی هم راضییی ولذت بردی از مسیرم واین همچنان ادامه داره و به مری خواسته رسیدی وکلی خواسته ی بزرگتر با باورهای بزرگتر هم در مسیرمنتظرته .??????
خدایا شکرت برای دریای آگاهی لذت بردم واقعا .
در پناه خدای رزاق ووهاب
به نام خدای قوانین تغییرناپذیر
سلام به خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان هم فرکانسیم
برگ بیست و چهارم از سفرنامه م
۱۰ اسفند ۱۳۹۷
بحث باورها رو اگه ریز بشیم توش همیشه مساله ساز بوده واسه انسان ها،
البته واسه ماهایی که میدونیم قانون رو مشخصه ولی واسه افرادی که از قانون نمیدونن ، باری به هرجهت زندگیشونو میگذرونن
من همیشه دعام این بوده ، خدایا انسان ها تصمیم به تغییر بگیرن که جهان راه هارو نشونشون بده
من خودم در زمینه باورهام خیلی در زمینه رشته ورزشیم افتخار میکنم?
همین الانشم هیشکی کارهای منو باور نمیکنه و فک میکنه من با استفاده از دارو به این حجم از تغییرات رسیدم
یادمه وقتی وارد این رشته ورزشی شدم همه میگفتن سن که برسه به ۳۰ شانس موفقیتت به شدت کم میشه و تنها بااستفاده از داروها میشه موفق شد ولی من هیییییچوقت در زمینه ورزش به حرف دیگران گوش ندادم و تنها یه ندایی درونم راهنمام بود
و الان میدونم اون ندای درونی و اونی که منو به این مرحله رسونده خداست و من خیلی ازش تشکر میکنم
خدایا شکرت که در جز جز زندگیمون هستی و جز تو هیچی نیست
یعنی بچه ها هرجوری و از هر زاویه ای نگاه میکنم جز خدا هیچی نیست
دیگه همه تو این دوره زمونه دنبال پول هستن و من پول هم خدارو حس میکنم
تک تک ارقام حسابم و سرمایه هام خداست که طبق باورهام دارم به خدای درونم شکل میدم
من یه مدت توی نتورک مارکتینگ فعالیت داشتم و اونها هم در زمینه های موفقیت خیلی فعالیت داشتن.( البته بگذریم از اینکه چه قدر باورهای اشتباه داشتن که الان بهشون فک میکنم میفهمم اون باورهای اشتباه و مخرب و محدود کننده رو ولی خب منم طبق باورهام و فرکانس های ارسالیم به جهان به اون مدار در یه مقطعی جذب شدم)
من از همونجا و توی یکی از کلاس ها با استاد عباس منش آشنا شدم که یه کلیپ از استاد پخش شد و من کنجکاو شدم و ادامه مراحل …
یه دوستی اونجا داشتم که همیشه میگفت :
به نام خدای نتورکر ها
یه بار پرسیدم چرا اینو میگی?
گفت خب خدای هرکسی فرق میکنه . خدای کشاورزها با خدای بساز بفروش ها فرق میکنه و هرکسی طبق اون خدایی که توی ذهنش ساخته داره همونطور جواب ازش میگیره .
هیچوقت اون حرفاش یادم نمیره . این جمله ش عین حرف های استاده که خدا همه چیه، هم خوبیه هم بدی
هم ثروته هم فقر
هم خنده س هم گریه
خدا همه چیه و شکل باورهای ماست
پس اگه شکل باورهای منه
من برخلاف حرف همه قهرمان رشته ورزشیم شدم . چون خدای باورهای من اینطور به من جواب داده
پس اگه خدت طبق باورهای من داره کار میکنه پس چرا نیام اونجور که احساس منو عالی میکنه نسازمش
این انرژی متعالی که بهش خدا میگیم کاملا شکل پذیره و من طراح این شکل از انرژی هستم
پس دوستان بیایم به این انرژی یه شکل زیبا بدیم که همونطور برامون کار کنه
با دستای خودمون یه بهشت نقاشی کنیم و وارد این بهشت بشیم
پس هرجوری بچرخونیمش برمیگرده سر باورهامون. غیر باورهامون هییییچ عامل بیرونی نمیتونه زندگی مارو بسازه
استاد عباس منش عزیزم خیلی ازت سپاسگزارم. که با آگاهی هایی که بهمون میدی ، دیدمون رو به جهان و خدا عوض کردی
خیلی با این دیدگاه احساس آرامش و راحتی میکنم
خیلی دوستتون دارم
در پناه رب
سلام به همه عزیزانم
????????
روز بیست وچهارم
??????
در کامنت روز قبلم نوشته بودم که به یک تضاد خوردم و نتونستم درعمل ایمانم رو ثابت کنم و خیلی سرخورده شدم طوری که مدام بعد از یه ربع که بخودم اومدم دیگه اون تضاد برام رنگی نداشت ولی تا چندین ساعت مورد سرزنش ذهنم قرار گرفته بودم که اولش متوجه نبودم و داشتم با ذهنم در مورد اشتباهی که کرده بودم همراه میشدم و مدام خودم رو تخریب میکردم و با اینکه تو این مدت که دارم روی خودم کار میکنم این همه قدمهای کوچک و یا حتی بزرگ مثل رها کردن تنها منبع درآمدمون رو بی ارزش میکردم و نادیده میگرفتم که خدا رو شکر به خودم اومدم و فهمیدم که همه اینها کار ذهنم هست
امروز با یه نفر تماس گرفتم و در مورد احساسم و اینکه چقدر دارم خودم رو سرزنش میکنم حرف زدم چون در اون لحظه حسم گفت انجام بده وانجام دادم ولی اون بنده خدا کلی هم سرد برخورد کرد وتحویل نگرفت?ولی بازهم ناراحت نشدم برعکس همیشه، البته الان پشیمون نیستم چرا تماس گرفتم ولی الان با آگاهی که دارم مطمئنا درچنین شرایطی باشم دیگه با هیچ کس تماس نمیگیرم برای اینکه یه نفر دیگه نمیتونه به من کمک کنه تا من به رضایت از انجام کارهایی که برای تغییر خودم انجام دادم برسم بلکه خودم باید از درون به چنین درکی برسم نه اینکه تایید دیگران برام مهم باشه و این نکته مثبت رو در برخورد سرد اون فرد تونستم درک کنم و بهم خیلی کمک کرد و واقعا ازش ممنونم از برخوردش که باعث این احساس خوب در من شد
??????????
اگه اوایل آشنایی با استاد حتی خدا هم بهم میگفت بیا این کار رو رها کن و برو دنبال کار مورد علاقه من به هیچ عنوان زیر بار نمیرفتم چون به نظرم خواسته خیلی بزرگی بود و در باور من نمی گنجید ولی بعد از هشت ماه یه شبه این تصمیم رو با همسرم گرفتیم و عملی کردیم ولی نمیدونم چرا رسیدن و عملی کردن این چنین خواسته ای اینقدر الان برام بدیهی شده در صورتی که حتی چهار ماه پیش برام غیر قابل دسترس بود و رها کردن اون کار برام برابر با مرگ بود والان خواسته های دیگری برام آنقدر بزرگ به نظر میاد که بعضی وقتها هنگ میکنم و جالب این هست که از امروز یه تمرین برای خودم ساختم و ذهنم رو به عنوان الهام دوست قشنگ و دوست داشتنیم خطاب میکنم ودر تصورم مقابل این الهام کوچک و قشنگ میشینم و دوستانه ازش تقاضا میکنم که باهم یک باور خوشگل و دوست داشتنی برای اون خواسته به نظر بزرگ بسازیم خیلی ذهنم با من خوب همراه میشه و این تمرین رو که انجام دادم احساسم خوب بود وکلی باور درست نوشتم و در تصورم انجام دادم و خیلی با شورواشتیاق انجام دادم الان که با ذهنم دوست شدم خواسته هام قابل باورتر شده برام نسبت به وقتی که مثل یه دشمن باذهنم برخورد میکردم
مطمئنا انجام این تمرینات هم تکامل داره و هرچی بیشتر انجام بدم باز تمرینات بهتر و راحتر و قابل باورتری رو میتونم درک کنم وانجام بدم و همین که به اون تضاد خوردم و نتونستم درست عمل کنم هم خیلی بهم کمک کرد و فهمیدم که باید خیلی بیشتر تمرین کنم و هر روز نسبت به روز قبل تمرینات رو بیشتر هم بکنم کاری که برعکس انجام دادم اولش خیلی زیاد تمرین کردم و بمرور کم شد واین تضاد یه تلنگر عالی و بموقع برای من بود
الان که یه سری اقدامات رو کردم و اون خواسته رو تونستم بهش برسم والان به گذشته نگاه میکنم میبینم که چون باور خوبی نداشتم خیلی چیزها رو قادر به دیدنشون در زندگیم نبودم و با کار کردن روی خودم و طی کردن تکامل تونستم و باور کردم اون مسئله برام قابل هضم شد الان هم مطمئنم چون من خیلی خواسته ها رو چون باور ندارم برای همین حتما ایده هایی هم هست که من نمیتونم ببینم برای رسیدن به اون خواسته و من باید باورم رو با تمرین و تکرار نسبت به اون خواسته بزرگ کنم تا بتونم ایده هایی که باعث رسیدن به اون خواسته هست رو ببینم
???
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید
???
سلام.امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم طبق عادت همیشگیم که خودمو در اون جایگاه و شغلی که مد نظرم هست تصور میکردم تو ذهن خودم با خودم حرف میزدم و دقیقا جملات همین فایل شما رو تو ذهنم به خودم میگفتم که دلیل موفقیتم دلیل رسیدن به این جایگاه باور ها و ایمان من بوده و این که من می توانم بعد که به فایل شما گوش دادم هم تعجب کردم و هم خوشحال شدم که تلاش این مدتم داره جواب میده و باور های درست و قدرتمند کننده داره تو وجود من ساخته میشه.
به نام خدای مهربان
سلام
برگ نوشته روز بیست و چهارم سفر الهی
فایل:به جای کوچکتر کردن خواسته ت، باورت رو بزرگتر کن.
پس از دریافت این آگاهی الهی،یک بار برای همیشه فهمیدم و به خودم قول دادم که راه تمام پیشرفت و پسرفت ها، از باور ما میگذره، من هر چی آدم موفق و هر چی پیشرفت خارق العاده دور و اطرافم میبینم که مطابق با خواسته ام هست رو از این به بعد به مصداق موفقیت خودم تحسین شون میکنم،تمام تلاشم رو میکنم که اون باور عالی و مناسب با خواسته ام رو درون خودم بسازم.
ازتون برای نشر این آگاهی ممنونم
به نام خداوند بخشنده ومهربان
با سلامی دوباره خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و خانم فرهادی عزیز و سلامی به شادی خدمت تمام همراهان
۲۴ روز سفر خدا را شاکرم به خاطر اینکه میتوانم دوباره کنارتان باشم و برگی از سفرمان را بنویسم
نمیدانم از کجا شروع کنم واقعا استاد سپاسگذارم از شما و خداوند مهربان که هر روز مدار بالاتری را تجربه میکنم این سایت و فایلهایتان واقعا هدایتی است برای ما به مسیر توحیدی با دستان قدرتمندی چون شما و چه زیباست کار خانم شایسته که دستانی از خداوند شده برای کمک به ما سپاسگذارم
واقعا همه چیز باور ماست هر چه روی باورهای خالصتری کار کنیم
راحتتر میتوان بودن را احساس کرد و هر روز تبدیل شدن به خود واقعیتر خودمان و چقدر زیباست خداوند را سر منزل مقصود قرار دادن هر روز خدا گونه تر زندگی میکنیم و زیباتر از قبل ما میگوییم میشود از مانع ها عبور کرد وبه محض یقین و باور میشود
هر روز میتوان حضور خداوند را با دیدن نشانه ها و الهامات احساس کرد هر لحظه ای شادتر و احساس خوبتر در انتظار ماست و چقدر زیباست مسیر موفقیت
از شما اموختم که اگر کسی به جایی نرسیده و موفق نشده به این معناست که ما میتوانیم موفق شویم و اگر کسی نیز به موفقیت رسیده پس ما هم به مانند او میتوانیم
هر لحظه خدا را شکر میکنیم و او را تحسین میکنیم و میگویی پس میشود
تا ما هم در مدار بالاتری قراربگیریم
یاد گرفتم به جای تهمت به افراد موفق و دور کردن خو د از موفقیت انها را تحسین گفته و به خودم بگویم ببین او موفق شده و تو هم میتوانی موفق شوی پس ثابت میکند که میشود و پس من هم میتو انم و دنبال راهش باید بگردیم
به من اموختی این بتهای نمی شود درونم را بشکنم و محکمتر قدم در مسیر شدن و موفقیت بگیرم و از تجربه ای خو دم لذت ببرم یاد گرفتم شگفتی بیافرینم
اموختم در مسیر پیشرفتم با ایجاد باورهای بزرگتر قله های موفقت بیشتری را برای خودم انتخاب کنم و هر روز با خودم بگویم چگونه میتوانم از این فردی که هستم موفقتر ظاهر شوم
هدف سوخت کوره موفقیت است
هر روز فرکانسهای بهتری را متفاوت از دیگران میفرستم
اموختم
هر باور بد نتیجه اش این است که احساسم را بد میکند یاد گرفتم برای تشخیص باورهای خوب از باورهای بد به خدای درونم و احساساتم توجه کنم وباورهای خوب را ایجاد کنم
در اخر سپا س از تمام دوستان مهربانم
روزگارتان به مانند شکر شیرین باد در پناه حق
سلام دوست عزیز این طبیعیه ه بعضی وقتها هنگ گیکنیم چون که در دنیای متفاو تی نسبت به گذشته قرا گرفتیم و کم کم همه چیز ردیف میشه ادامه بده عالی بود
به نام خدا
سلام به همه عزیزان
بیست و چهارمین برگ سفرنامه من، ” باورهایت را بزرگ کن ”
یه چند روزی بود نبودم و کامنت نمیزاشتم، راستش ذهنم درگیر بود و نمیتونستم چیزی بنویسم، از طرفی چون نمیتونستم بیام و بنویسم هی احساسم بد میشد که اخه تعهد داده بودم ولی ذهنم درگیره و نمیتونم چیزی بنویسم و… ؛ خلاصه این روزا احساس خوبی نداشتم، ذهنم درگیر نحوه ی کار کردن قوانین شده بود، هی مینشستم فکر میکردم چطور میشه چطور چطور چطور، ذهنم پر شده بود از چطور، چطور هایی که خواب رو ازم گرفته بود، اصلا این چند شب فهمیدم که من شب های قبل چقد راحت میخوابیدم و خبر نداشتم، سرمو میزاشتم رو بالش و لالا، چقد آرامش خوبه، چقد خوبه سرت رو بزاری رو بالش و دو دقیقه بعد بخوابی، گاهی ما کلی نتیجه میگیریم که اینقدر واسمون عادی شده فکر میکنیم هیچ نتیجه ای نگرفتیم و وقتی از دستش میدیم تازه میفهمیم داستان چیه
یه زمانی اگاهی زیاد باعث سردرگمی میشه و من این روزا سردرگم شده بودم از آگاهی زیاد و این سردرگمی احساسم رو بد میکرد و میدونستم که باید برطرف کنم این سردرگمی رو، کلی قدم زدم با خودم فکر کردم و فایل های استاد رو گوش دادم و نوشتم تا امروز به یه جمع بندی کلی رسیدم و ذهنم رو آروم کردم؛ به کجا چنین شتابان ای ذهن چموش! مگه میزارم در بری!
برگشتم به سفرنامه و این فایل، باور هایت را بزرگ کن، کلا از بچگی طوری بودم یه کاری رو میگفتن نمیشه من میرفتم سراغش، نمیشه این مرحلهی این بازی رو رفت هیچکس نمیتونه، حالت صورتشون وقتی اون مرحله رو جلو چشمشون رد میکردم جالب بود، نمیشه با این استاد این درس رو پاس کرد، نمیشه؟پاس کنم چی؟ بعد پاس میکردم و همه میگفتن پسر تو خیلی خوش شانسی، شانس چیه شانس کجا بود، این نتیجه ی باور های خودمونه، بعد که این فایل رو دیدم گفتم پسر آره همینطوره عجب نکته ای، راستی این فایل یادم انداخت که تحسین کنم، کلا توی تحسین کردن زیاد خوب عمل نمیکنم البته الان خیلی بهتر شدما ولی هنوزم باید کار کنم تا بتونم موفقیت های بقیه افراد رو تحسین کنم حتی موفقیت هایی که واسه من قابل باور نیست، باید باور هامو بزرگ کنم.
خدایا شکرت
استاد ممنون بابت این فایل که رایگان در اختیار ما قرار دادید، ممنون.
ثروتمند و سعادتمند باشید.
به نام خدای غنی
آقای گنجی پی عزیز خیلی عالی یه سری باورهای ریز را توضیح دادین سپاسگزارم .
عجله کردن و کمال گرایی ما تله ها موانعی هستند که باید حتما روی آنها کار کنیم و دندان لق آنها را بیرون بکشیم برای همیشه آن هم با کار مداوم و همیشگی که هربار باورهای قویتری نفوذ کنند در جانمان .
امیدوارم شاهد رشد وموفقیت های روز افزونتان باشیم .
در پناه الله یکتا ودوست داشتنی