به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 28

یعنی به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده تا تو را در مداری هم‌اساس با باورهایت قرار بدهد تا اتفاقات‌، شرایط‌، آدمها و فرصت‌هایی هم اساس با باورهایت را تجربه کنی.

جهان مانند کوهی است که هر چه فریاد بزنم همان را به من باز می گرداند.

این یعنی توجه من زندگی آینده ام را می سازد . اگر به چیزی که می خوام توجه کنم می توانم زندگی دلخواهم را داشته باشم که نشانه اش احساس خوب و هماهنگی با

خداوند است . یعنی در انتخاب هایم باید ملاکم احساسم باشد که آیا این مسیر این فرکانس این کار به من احساس بدی می دهد یا احساس شعف و آرامش درونی؟

این نیز نیاز به ایمان دارد نیاز به دیدن نتیجه و باور کردن دارد یا در کل بگویم نیاز به تکامل دارد.

اینکه احساسم می گوید کاری را انجام بده که منطقی و عقلانی نیست مثل به آب انداختن موسی توسط مادرش یا قربانی کردن ابراهیم

یعنی دیدن و شنیدن این مثالها خیلی می تواند به ما کمک کند بیخود نیست که این کتاب ثابت مانده است و خواهد ماند زیرا قوانین اصلی زندگی

را به زبان ساده شرح می دهد. اگر اینطور است من تنها به چیز هایی که می خواهم توجه می کنم و از چیز هایی که نمی خواهم اعراض می کنم.

که اینهم نیاز به ایمان و توکل دارد. یعنی به فراوانی توحید زیبایی سلامتی عشق توجه کنم و یادم باشد همیشه که نشانه اش احساس خوب است.

باورهایی که ساخته‌ای تا همین جای نتایج را جواب داده است. اگر نتایج بزرگتر و متفاوت‌تری می‌خواهی‌‌، باید باورهای قدرتمندکننده‌تر و متفاوت‌تری بسازی.

آری باور هایی که ساختم تا اینجا را جواب داده این نتیجه ها پس چرا قبلا نبودند درست است که به خواست های الانم نرسیدم اما مهم تر از همه

راهش را یادگرفتم اما پیشرفت کردم و خواسته هایم نیز با من پیشرفت کردند.

آری من دارم شرایطم را رقم می زنم پس بیام به ساختن باور های بهتر متعهد باشم.

همه یک خدا با یک قوانین دارند پس اگر او توانسته، پس من هم می‌توانم!

آری نباید اصلا به تجربه نیز اعتماد کرد و آنرا برای همیشه پذیرفت زیرا آن تجربه نتیجه ی آن فرکانس ها است.

آری باید روی این موضوع خیلی کار کنم که افراد موفق تر از خودم را تحسین کنم

همه چیز ذهنیه همه چیز ذهنیه و تنها چیزی که باقی می ماند ذهن است و گرنه جسم که در حال ترمیم است.

نکته ی دیگری که آموختم و باید حواسم به آن باشد اینکه فقط از ربم پیروی کنم و روی کسی دیگر حساب نکنم.

یعنی همیشه با قلبم گوش کنم و قضاوت نکنم. آره هر فکری را که به من احساس بدی می دهد از هرکس و هر جایی باشد نباید بپذیرم

و هر فکری که احساس خوبی به من بدهد را باید بپذیرم.

چه باور خوبی هر اتفاق خوبی برای بقیه افتاده برای منم می تونه بیوفته.

اگر جهان همیشه باور های مرا به من ثابت می کند پس من نیز باید خودم و باور هایم را به او ثابت کنم.

و خودم مسئول تمام زندگی ام هستم. خودم آنرا به وجود آورده ام و می توانم تغییرش دهم.

یعنی اگر دست آورهای فرد موفقی را می‌بینی که هیچ ارتباطی به بهترین دستاورد زندگی‌ات نیز ندارد‌، آگاهانه به ذهنت بگویی: اگر او توانسته، پس من هم می‌توانم!

آری می توانم فقط باید راهش را پیدا کنم و هدایت شوم زیرا هدایت آدم را به هر مسیری می برد و هر

شرایطی را رقم می زند. تجربه را نیز نباید قبول کنم زیرا تجربه ی آن آدمها نیز حاصل افکار و باور هایشان

بوده است و یک قانون ثابت نیست. تنها قرآن و قوانین هستند که همیشه ثابت هستند.

درست است برای تغییر دیدگاه و باور ها باید الگو های مناسب را پیدا کنیم.