به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 73 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/01/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-31 08:31:162024-06-09 14:57:06به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود به تمام اعضای دوست داشتنی و خوشبخت خونواده ام.
وثتی که ما آگاهانه خودمون در معرض ورودی های مناسب با خوشبختی و موفقیت قرار میدیم، یعنی وقتی آگاهانه به گفته استاد عباسمنش، اگر موفقیت کسیو میبینیم اونو تحسین کنیم و تکرار کنیم که “اگر او توانسته پس من هم میتوانم”، خود به خود با تکرار این موضوع این باور در ما به وجود میاد که ما هم توانایی رسیدن و خلق خواسته هامونو داریم. یعنی اینکه ما توانایی خلق شکل تجربه رسیدن به خواستمون رو همونطوری که دوست داریم طی بشه داریم. این کل موضوعِ. وقتی که موفقیت رو تحسین کنیم، در ما احساس خوبی بوجود میاد و احساس خوب مطمعنا باعث رخ دادن اتفاقات خوبه یعنی طبق قانون، احساس خوب = اتفاقات خوب.
وقتی میگوییم که اگر او توانسته پس من هم میتوانم، یعنی خداوند به همون مقدار که به او نعمت بخشیده، به من هم میبخشد. اگر قانون برای او جواب داده، پس برای من هم جواب میدهد. فقط کافیست که باور های مناسبی با خواستمون در خودمون بسازیم چون جهان ما بر اساس باور و فرکانس کار میکنه.
اگاهانه قرار دادن خودمون در ورودی های مناسب، باعث بوجود اومدن باور های مناسب میشه که نتیجش، رسیدن به خواسته هامونِو همونطور که استاد گفتند، باور های ما از ورودی هایمان ( تکرار شنیده ها و دیده ها ) شکل گرفته. آگاهانه زندگیمون رو خلق کنیم و آگاهانه باور بسازیم که ما هم میتوانیم چون جهان برای همه یکسان کار میکند. فقط باور های ماست که یکسان نیست و تغییر باور ها از ورودی ها و تکرار کردن است.
سپاسگزارم استاد عزیزم برای این همه اگاهی های باارزش که فقط اونهایی که حسشو تجربه میکنند و نتیجشو میبینن میتونند ارزششو تایین کنن.
سپاسگزارم از خانوم شایسته خوشقلب برای به اشتراک گذاشتن نتیجه ها و باور های طلایی.
در پناه قدرتمند ترین قدرت جهان، خوشبخت و ثروتمند و سالم و سعادتمند در تک تک لحظه های زندگیتون باشید. یا علی.
خداوند منان رو شاکرم ک فرصت بودن در جمع صمیمی خانواده استاد عباسمنش رو بمن عطا کرد بودن در جمع این دوستان عزیز و شنیدن این فایلها بزرگترین لطف خدا بوده و هست چرا ک وقتی نوشته استاد ک بجای کوچکتر کردن خواسته ات باورت رو بزرگتر کن این جمله رو با تموم وجودم لمس کردم من رشته تحصیلی م عربیه و در تمام مدتی ک درس می خوندم دوست داشتم توی شرکت نفت استخدام بشم و وقتی ب بقیه این موضوع رو می گفتم چیزی نمی گفتن اما معلوم بود ته دلشون بهم می خندن اما مهم نبودن چی میگن مهم این بود ک من باورش کرده بود و با وجود اوضاع. بیکاری هشت ماه بعد از فارغ التحصیلی توسط فردی ک نسبتی هم باهاش نداشتیم و فقط بخاطر رضای خدا وارد شرکت نفت شدم و اونجا بدون در نظر گرفتن رشته م مشغول بکار شدم من هر روز ب خودم می گفتم مهم نیست کار نیست اما خدایی دارم ک منو ب کاری ک دوست دارم می رسونه و هر روز ب درگاه خدا دعا می کردم و لحظه شماری میکردم ک زودتر درسم تموم بشه و برم سر کار .موضوع بعدی مسأله بیماری نادر من بود حساسیت ب اب و شوینده طوری ک اگر اب یا شوینده ب دست و پام می خورد تاول های سوزناکی میزدم طوریکه انگار اسید ریخته باشن رو دست و پام و ازشون خون میامد سالها تحت درمان بودم و همه دیگه باور کرده بودن ک دکتر راست میگه و تا اخر عمر این مسأله باهامه طوریکه دست شویی می رفتم دستکش یکبار مصرف میکردم تا دستم کثیف نشه و مجبور نشم بشورمش حمام اینقدر دیر ب دیر می رفتم ک دستم رگه رگه های چرک روش بود چون اگر حمام می رفتم اوضاعم خیلی وخیم میشد تا اینکه سی دی راز رو دوستم بهم داد وقتی نگاش کردم فهمیدم ما هر خواسته ای داشته باشیم بهش می رسیم واقعا انگار نور امیدی تو دلم روشن شد و بعد چند روز این بیماری کلا از بین رفت اگر من می خواستم مثل بقیه مردم فکر کنم ک بیماری من نادره و خوب شدنی نیست باید تا به امروز با این مسأله و بیماری درگیر می بودم دیگه مشکلات روحیش بماند اما من بجای اون باورم رو قوی کردم دایما ب دستهای افراد سالم نگاه می کردم و ته دلم امید داشتم ی روزی دست و پای منم خوب میشن و شدن
ب همین خاطر دوست داشتم این مسایل رو بگم واسه عزیزان ک تنها باور رو باید تقویت کرد نه خواسته رو کوچیک کرد چیزی ک برای خودم اتفاق افتاد و تشکر میکنم از استاد عزیزم بخاطر فایلها و مطالب ارزنده شون
سلام دوست عزیز خدا راشکر میکنم به خاطر بدست اوردن سلامتیتان و امیدوارم در تمام عرصه های زندگیت موفق و پیروز باشی
به نام رب.سلام خدمت خانم شایسته و استاد گران قدر و همسفران.اتفاقات زندگی ما وقتی تغییر میکند که خودمان تغییر میکنیم،یک سری رفتار ها را ترک میکنیم یک سری دوستان را ترک میکنیم با سخت گیری بیشتری روی ورودی هایمان کار میکنیم و فرکانس های مناسب تری ایجاد میکنیم.به خاطراتی فکر میکنیم که احساس بهتری به ما میدهد گفت و گو های ذهنی را به سمتی جهت می دهیم که احساس کمی بهتر به ما میدهد چون باور های محدود کننده فقط یک سری دروغ و سراب است که خودمان را از موفقیت دور میکند. وقتی روی خدا حساب میکنیم و روی ارطبات خودمان با قلبمان کار میکنیم و روی بنده خدا کمتر حساب میکنیم، و روی رسالت و اهدافی که برایشان به دنیا آمده ایم تمرکز میکنیم و روی نعمت ها که خدا به ما داده و روی نشانه ها که هر لحظه ما را راهنمایی میکنند،اتفاقات متفاوتی در زندگی ما رخ میدهد زیبایی های بیشتری را میبینیم و وقتی برای هدفمان قدم بر می داریم و قبل از رسیدن به ان اهداف بزرگ تری را برای خود انتخاب میکنیم بهترین زندگی را تجربه میکنیم.که اصل زندگی همین است که خودش یک نعمت بزرگ است که ۹۰درصد مردم جهان این زندگی را ندارند و مشغول زندگی تکراری و با بدبختی های همیشگی هستند و به دنبال مقصر? وجای دولت را با خدا اشتباه گرفته اند.امیدوارم با انتقاد نکردن و بحث نکردن و متمرکز بودن روی رسالت و بدون مقایسه کردن، جهان را جای بهتری برای زندگی کردن بکنم با توکل به خدا.واز بانی این سفر شگفت انگیز خانم شایسته عزیز و استاد دوست داشتنی و خدای بزرگ که من را در این راه قرار داد و از شما هم خانواده عزیز به خاطر مطالعه این کامنت بسیار سپاس گذارم.????
سلام به همه عزیزان و استاد عزیز
این فایل منو تکون داد واقعا و حسم گفت که بنویسم …
بعضی وقتها دلسرد میشم ونا امید میشم که من تواناییهای زیادی ندارم و انسان توانمندی نیستم…
ولی امروز با شنیدن این آگاهی ها فهمیدم که کارهایی تو زندگیم کردم که کمتر کسی تو اطراف من تونسته انجام بده…
چیزی که میخوام بگم تا حالا تو هیچ فضای مجازی ننوشتم…
نزدیک به ۱۷سال پیش بود که من مسیر اشتباهی رو انتخاب کردم توی زندگیم البته قبل از آشنایی با قانون فکر میکردم باعثش خانواده،دوستان و محلهای هست من اونجا بودم و همیشه دیگران رو مقصر میدونستم…
من تا سن ۲۱سالگی اعتیاد شدیدی داشتم و تقریبا تمام راههارو آزمایش کردم و همش بی نتیجه بود برام و اطرافیانم رو میدیدم که اونها هم مثل من ناکام و ناامید بودن و همگی به این نتیجه رسیدیم که دیگه راه نجاتی برامون نیست بعضی از دوستانم به رحمت خدا رفتند ولی من زنده موندن ….
تا اینجاش تلخ بود?
ولی با رسیدن به این تضاد که من دیگه نمیخوام مثل قبل زندگی کنم و دلم میخواد راحت و آسوده زندگی کنم…
درخواست کردم..صبر کردم درد هم کشیدم…
ولی درنهایت به زندگی برگشتم تو مسیر سختی کشیدم ولی همیشه این رویارو داشتم که میتونم مثل انسانهای عادی زندگی کنم و همیشه اینو تصور میکردم تو ذهنم ….خدارو شکر از اون روزی که تصمیم گرفتم که زندگیمو عوض کنم تا تامروز حدود ۱۲سال میگذره خیلی از دوستانم که باهم بودیم دوباره برگشتن و از خیلیاشون دیگه خبری نیست من و چندتا دیگه جزو انگشت شماری بودیم که خواستیم که هدایت بشیم و شدیم..
خواستیم و باور کردیم و شد..
نورهدایت رو درونم حس میکردم که میتونم …
چون خواسته من خیلی شدید بووووود ??
شاید کمی ناراحت کننده بود تجربه من ولی نمیدونید وقتی بهش فکر میکنم که چه کار بزرگی تو نستم انجام واقعا از خودم و خدای خودم تشکر میکنم …
به مرور متوجه میشیم که خدا کارهایی برامون انجام داده که خودمون هرگز قادر به انجامش نبودیم و نیستیم…
و اگه بخوام بگم که چه کارهایی کردم که دیگران نتونستن انجام بدن واقعا خیلی زیاد میشه …
همه ما کارهایی کردیم که دیگران گفتن نمیشه ولی ما انجامش دادیم..
همین چند وقت پیش یه کاری شروع کردم که همه میگفتن نمیتونی اینجا همچین کاری انجام بدی ولی من درونم میگفتم من انجام میدم شما ببینید میشه یا نه و رفتم و انجامش دادم بدون اینکه حرفهای منفی رو بشنوم…
خلاصه اینکه امشب دوباره یادم اومد که من کی هستم و چه تواناییهای نا محدودی دارم…
خوابم نمیبره واقعا دلم میخواد زودتر صبح بشه برم تو دل ترسهام برم و به خودم یاد آوری کنم که از کجا به کجا رسیدم یاد آوری کنم که شدت خواسته من چجوری بود و خدا چجوری هدایتم کرد …
همیشه تو دوران سختیم روزهای شادرو میدیدم که راحت و آرام دار زندگی میکنم…
ندای درونم بهم میگفت صبر کن راه نجاتی هست …
خدایا شکرت
سلامتم
زیبا هستم
تورو پیدا کردم
خانوادهام سالم هستن
با این سایت آشنا شدم
با تو آشنا شدم
با خودم آشنا شدم
من آماده ام برای هر چالشی …
من آماده ام برای رشد….
من میتونم هرکاری که دلم میخواد انجام بدم…
من تو مسیر ثروت بی نهایت هستم…
با تمام قدرت و با تمام وجود با وحدت درونم آماده تغییر هستم …
آماده یک جهش بزرگ ولی با قدمهای کوچک…
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام به استاد عزیز وهمسفران خوبم
شغل من برنامه نویسی هست و هر روز باگ ها و مشکلات و درخواستهایی که در سیستم وجود دارد رو انجام میدم، از وقتی که فایلهای استاد گرانقدر رو گوش میدم، دقیقا باگهای زندگیم رو پیدا میکنم و انگار مستقیم دارم میرم به طرفشون تا یکی یکی حلشون کنم، و این حل کردنه واقعا لدت بخشه واقعا
ممنون
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمامی همسفران گلم….
من حدود هفت ماه هست که با استاد عزیز آشنا شدم. در گذشته تا حدودی با قانون جذب بطور کلی آشنا شده بودم ولی الان به شکر پروردگار بصورت جزیی در حال شناخت و آگاهی هستم…
خیلی دوست داشتم راجب وارد شدنم به این مدار بگم و دیدن این فایل که استاد راجب باورهاشون در جذب کامنت گزاری افراد در سایتشون گفتند باعث شد حرفهایی که تو دلم بود و مدتهاد بود که میخواستم بیانشون کنم را الان بگم.
در زمان تنهایی خودم همیشه با خودم حرف میزدم ، که خدا من میدونم ی چیزی هست که من ازش خبر ندارم ولی میدونم هست، منو راهنمایی کن تا بفهممش. مطمین بودم یک علم یا یک دانشی وجود دارد که من از اون آگاه نیستم ولی ناخوداگاهم منو به سمتش ترقیب میکرد. من هر روز قرآن را تلاوت میکردم ولی هیچی ازش دستگیرم نمیشد.دنبال این علم بودم. و وقتی که باور کردم که چیزی هست دنیا منو به مسیری هدایت کرد و انسانهایی رو وارد زندگیم کرد که با کانال های قانون جذب و استاد آشنا بشم. و الان خدا را خیلی سپاسگزارم که یکی ازین دانش ها را بطریق بسیار عالی آموزش میبینم و الان که قرآن را میخونم بهتر متوجه میشم.
من به این قانونی که خداوند بزرگ بنیان گزارش هست ایمان قلبی دارم.
و میدونم که تنها خودم میتونم خالق زندگیم باشم و باید با تمرینات خودآگاه و کنترل ورودی ذهنم بهترین باورسازی را جهت رسیدن به خواسته هام داشته باشم.
بابت وجود شما و راهنمایی هاتون بسیار سپاسگزارم و برای همسفران خوبم و شما و خودم سلامتی ، عشق ، آرامش، شادی و ثروت را آرزو دارم.
سلام براستادارجمندم استادمهربان وخداگونه ام استاددلسوزوبزرگوارم وهمه ی خانواده ی صمیمی ودوست داشتنی ام…الان نمیدونم این چه صفحه وچندمین روزسفرمان است ولی حالی دارم که بایدشرح دهم…دوستان من فرکانسم درحدیه که خواسته های کوچک راخلق میکنم ونشانه هارامیبینم که تصادفی نیستن ومن ازآنهامطلبی میفهمم اماچندروزیه که دراین فکرم چگونه باوری بسازم که به خواسته های بزرگترم زودتربرسم…وامروزصبح وقت رفتن سرکاررادیوی راننده تاکسی ازآرزوها حرف زدوخوشحال شدم موقع برگشتن درمترودونفرازآرزوها صحبت میکر ندوخوشحال شدم امازیادتوجه نکردم فقط حالم طوری بودکه باخداکارداشتم ودلم میخواست زودتربرسم خونه وشروع کنم باهاش صحبت کنم وبه این هم فکرمیکردم که اگربه آرزوهام نرسم چی…تااینکه رسیدم خونه وکمی استراحت کردم خونه کسی نبودوگوشیم رابرداشتم که یک تست آیکیو برای دانش آموزانم دانلودکنم وفرستادم برای خودم درتلگرام اماکامل نبودودوباره درواتساپ برای خواهرم فرستادم وقبل ازینکه بفرستم چشمم به جمله ای درصفحه ی یکی ازمخاطبانم افتاد(من قول دادم به آرزوهایم برسم)چندین بارخوندمش وبرام تعجب بودکه این حرفوقبلا من زدم وبه خداقول دادم وتست روارسال کردم وبرگشتم صفحه ی مخاطب رونگاه کردم جمله نبوداصلامخاطب چندروزپیش آنلاین بوده ونه پیامی اومده نه پیامی حذف شده بودوحال عجیبی پیداکردم وهمه ی مخاطبهارونگاه کردم اصلاکسی آنلاین نبودفقط گریه میکردم وسپاسگزاری که خداوندمهربان یک لحظه بامن واضح وآشکاربایک جمله که اصلاوجودنداشت بامن حرف زدوبعدجمله راغیب کرد…دوستان به حرفهای استادایمان داشته باشیدوخداخودش کاری میکندکه به یقین برسیدشادوپیروزودربهترین وبالاترین مداریقین خداوندباشید…سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
به نام خدای رحمان
خانم مریم عزیز حین خواندن کامنت شما به حرف اخرتان مو بر تنم یه آن سیخ شد .خدایا شکرت همه ی مادر خال هدایت الهی هستیم .من جنس این حرفها را خوب درک میکنم چون داریم این نشانه ها را میبینم .
خدایا شکرت بخاطر همه چیز .سپاسگزارم دوست عزیز برای پخش آگاهی .
در پناه الله یگانه
امشب تنها توی خونه اول فایل استاد را گوش دادم و بعد کامنتها را خوندم.
عید امسال حدود ۹روز به تنهایی رفتم جزیره هرمز و همینطور که استاد در فایل راهنمای عملی دستیابی به آرزوها گفته بود. رفتم تا در تنهایی، خودم را پیدا کنم با یک چادر و یک کوله پشتی.
فقط زوم کردم روی قسمتهای فایل راهکارهای عملی و چه شبهایی را گذروندم و چه خاطرات زیبایی از اونجا دارم.
در اون روزها متوجه نشدم که قراره چه تغییراتی و اتفاقاتی بیفته و همه چیز طبیعی و آرام پیش رفت و الان میبینم که درآمدم حدود ۳ برابر شده و الان در روزهای پایانی سال توانستم و میتونم بدهی های خود را پرداخت کنم.
خیلی میخوام اونجور موقعیتی دوباره پیش بیاد.
قراره یک هفته ای تنها باشم چون همسر و فرزندانم رفتند مسافرت و من خونه موندم.
اومدم درس را شروع کردم یعنی برای کنکور ارشد رشته روانشناسی میخوام بخونم. هم فکرم درگیره و هم خیلی دوستان میگن تو برای چی میخوای درس بخونی و یخورده منو میندازن توی شک و دودلی.
خوشحال میشم اگه دوستان کمکی به من بکنند و دستی از دستان خداوند برای من شوند تا از این دودلی و شک بیام بیرون.
در پایان سپاسگزار خداوندم بخاطر تمامی خوبیهایی که در حق من داشته.
یا حق
سلام دوست عزیزم به ندای درونت که خدای توست و با خدای مهر بان و بزرگ در ارتباط است اطمینان کن و به خاطر خودت هرچه بهت الهام میشه انجام بده تو یک جسم نیستی تو یک روح از خدایی که در این جسم قرار گرفته و هر روز وظیفه ماست که روحمان را به تکامل برسانیم رسالتت را پیدا کن و به ارمانهایت جامعه عمل بپوشان تو قسمتی از خدایی خدایی زندگی کن و خالق اتفاقات زندگیت باش و اگر در مسیری هستی که عاشق انجام دادنش هستی بدو ن شک وتردید اقدام کن که پیشرفت تو د ر سایه عمل به الهاماتت و رسیدن به رویاهایت است سربلند شاد و سعادتمند باشی
سلام
روز 24
وقتی این فایل رو گوش دادم خاطرات مختلفی رو به یاد اوردم
یادمه که قبلا جواب سونوگرافی که گرفته بودم یه نوع سندرم رو نشون داده بود وقتی که دکتر نتیجه رو دید با لحن بدی با من صحبت کرد و گفت هیچ درمانی نداره وو …. و علاوه بر جملات منفی لحن بیانش هم ناراحتم کرد و من همونجا تا میتونستم گریه کردم. ولی مادرم بهم گفت که مگه اون خداست؟ و ازم خواست اصلا مث دکترا فکر نکنم . من دیگه به مطب اون دکتر برنگشتم بخاطر برخورد بدش ولی اون موقه بخودم قول دادم روزی برگردم و جواب ازمایش هامو که کاملا سالم هستن بهش نشون بدم و بهش بگم که دیگه هیچ وقت جای خدا قضاوت نکنه
بعد اون روز خیلی تحقیق کردم و همه جا نوشته بود که درمان قطعی نداره و یه مدت دارو مصرف کردم اما کم کم به داروها هم آلرژی پیدا کردم و نتونستم ادامه بدم . داروها رو مجبور شدم کنار بزارم
یادمه یه روز دعا کردم و چون آنتن دهی گوشیم خودبه خود صفر شد و هیچ وقت اون اتفاق نیفتاده بود، من فکر کردم معجزه شده و اینوئباور کردم. به محض باور معجزه، صد در صد خوب شدم و تا مدتها تمام علائم کامل کامل صفر شد تا شک کردم و با برگشت باورهای محدود اون علائم نه به اندازه قبل ولی دوباره برگشت
روزایی یادمه که زیارت میرفتم و بخاطر اعتقاداتم که باور داشتم فکر کردم خوب شدم
علائم 50 تا 80 درصد رفع شده بود ولی هنوز صفر نبود
بعدا در سایت های غیر ایرانی مواردی رو پیدا کردم که با خام گیاه خواری یا تکنیک های به خصوصی درمان شده بودند و همین که دیدم در دنیا اشخاصی وجود دارند که سلامت خودشون روو بدست آوردند خوشحالم میکرد
من با قانون جذب آشنایی داشتم بلاخره تصمیم گرفتم سلامتیمو جذب کنم
یک روز عکسی از یک بدن کاملا سالم رو دانلود کردم و خوب تصویرش رو به ذهنم سپردم هر شب قبل خواب تجسم میکردم که من هم کاملا سالمم و هر روز نیم ساعت ورزش و ده دقیقه رقص رو جز برنامه روزانه م گذاشتم و تنها یه قرص ویتامین مصرف می کردم اون چندماه واقعا از همه نظر سلامتیم بهبود پیدا کرد حتی پوستم عالی شده بود و جوش های صورتم خوب شده بودن انگار جوانتر شده بودم، این چیزی بود که بقیه هم بهم میگفتن
چند سال گذشت تا پارسال من بخاطر مشکوک بودن به آپاندیس دکتر رفتم مجبور شدم دوباره کلی سونو و ازمایش بدم و وقتی دکتر در مورد سلامت کامل جسمیم اوکی رو گفت من بهش گفتم این امکان نداره. من هنوز کاملا باور نکرده بودم که سلامتیم رو بدست اوردم و باوجودیکه ازمایشات میگفت من کاملا سالم هستم اما هنوز علائمی از بیماریم رو می دیدم
و جالب که وقتی با خوشحالی به منشی مطب یه دکتر گفتم ببین من خوب شدم و براش تعریف کردم
او هم گفت از خودت مراقبت کن چون ممکنه دوباره عود کنه و همون باورای محدود
ولی الان می دونم که اون چیزی که نیاز به مراقبت داره جسمم نیست بلکه باورهامه که باید همیشه ازشون مراقبت کنم
……..
یه مورد دیگه که همین دو روز پیش بود ما به یه جشنی دعوت بودیم یه دخترخانمی موهای فوق العاده زیبا و بلندی داشت وقتی یه نفر ازم پرسید که به نظرت موهای واقعی خودشه من گفتم شک نکن اکستنشن هست . محاله این موهای خودش باشه. اما یه لحظه به حرفم شک کردم
و از خانمی که تخصصش در ارایش خیلی بیشتر من بود پرسیدم و ایشون گفت که نه کاملا موهای خودشه و مشخصه
این اتفاق به ظاهر ساده برای من تلنگری شد و بخودم گفتم چرا باید داشتن موهای بلند و زیبا اینقدر برای من غیرطبیعی باشه که انکار کنم
من باور داشتم که مو از یه مقداری بیشتر رشد نمیکنه. یا موی بلند دچار موخوره و ریزش مو میشه
سلام دوست عزیزم فرناز قاعد
واقعا ازتون ممنونم که این تجربه معجزه آسا درمورد بیماریتون رو به اشتراک گذاشتین٫
من هم چند سال پیش سونو دادم و مشخص شد که این سندرم رو دارم٫
اما اون موقع راستش به خاطر نداشتن پول کافی و حوصله کافی پیگیری نکردم با وجود اینکه علائم بیماری هر ماه آزارم میداد٫
تا اینکه الان که با استاد آشنا شدم و فهمیدم باورهای ما چه قدرتی دارن و باورهای ما تعیین کننده سلامتی و بیماری ما هستن٫، تصمیم گرفتم رو باورام در مورد این بیماری کار کنم٫
این چند روز اخیر هم مدام با خودم میگفتم اصلا بیماری وجود نداره٫ خدایا شکرت من از سلامت کامل بهره مند هستم٫ یا دعا میکردم به خدا میگفتم خدای عزیز و مهربونم ازت سلامت کامل ۱۰۰% میخوام نه ۹۹/۹% جون تو خود سلامتی هستی٫ و تو بی نهایتی٫ پس ازت بینهایت سلامتی میخوام تا آخر عمرم٫
الان که کامنت شما رو خوندم ذوق کردم چون این برام یک نشانه بود چون داشتم رو باورام درمورد سلامتی کار میکردم جهان از طریق کامنت شما بهم کمک کرد تا باورامو تقویت کنم٫
وای خداجونم شکرت که همچین دوستای فوق العاده ای بهم دادی٫٫٫٫
چقدر خوبه که امروز یه قسمتی از سایت رو کشف کردم و میتونم پاسخ دوستای نازنینم رو بخونم . کلی انرژی و ذوق و انگیزه و باور مثبت و نشونه گرفتم
سلمای عزیزم چقدر خوشحالم که دوستای هم مسیر و هم فرکانس می بینم و روز به روز تعدادشون بیشتر میشه . براتون آرزوی موفقیت و سعادتمندی و سلامتی دارم خوشحالم که براتون مفید بود
سلام دوست عزیزتبریک میگم برای این که هر روز تکاملت را عالی طی میکنی و این باورهای محدود کننده را باز بینی میکنی و افرین به تو که توانستی حماسه زیبا از باورهایت بیافرینی ای از خدا هر روز سلامتی بیشتر و در کنار خانوا ده ات را خو استارم و امیدوارم هر روز خوشبختتر و سعادتمنتر شوی با ثروت فراوان
من پارسال که شروع کردم به خوندن برا ارزوی 10 سال پیشم هیچوقت باور نمیکردم که برای من اتفاق بیافته وقتی فامیل فهمیدن همشون تک به تک بهم خندیدن فقط میگفتن این برای تو غیر ممکنه تو نمیتونی تو شرایط رو نداری هرروز داره شرایط جامعه سخت تر میشه پذیرش در اون رشته خیلی خیلی سخته . اوایل فکر میکردم که اره شاید حق بااوناس یه شب رفتیم با دوستم ساندویچ بخوریم / هیچوقت اونشب رو و فردای اون روز رو یادم نمیره/ به دوستم گفتم راستش من خسته شدم فکر میکنم حق بابقیه بود من توانایی اینو ندارم تو این رشته باشم اون رشته مال بچه های خیلی قویه ی شرایط خیلی بد شده من اشتباه کردم اون همه هزینه کردم// حالا جالبه تماااااااااااااااااااااام هزینه های میلیونی که من کردم که راه بیافتم هیچکدوم پول خودم نبود تو شرایط مختلف ادم هایی سرراهم میومدن و فقط به من پول میدادن / من نقاشم یه سریا تو این موضوع خیلی به من پول دادن حتی بیشتر از هزینه اون کار البته تمام اینا مال پارسال بود سالهای پیش انقدر اوضاع خوب نبود این موضوع مال 6ماه اخر سال بود که از در و دیوار به من پول میرسید / یه نفر بود دیگه واضح بود که این از طرف خداس وگرنه طرف چرا باید میلیونی به تو پول بده بعدش گم و گورشه برررره سفارش هایی هم که داده نبره باخودش خلااااااصه اون شب من گفتم دیگه خسته شدم نمیخوام بخونم میرم دنبال همون نقاشی خودم ..صبح فرداش دقیقا یادمه 8 صبح بود تو حالت خواب و بیداری اینستاگراممو چک کردم یه نفر اومده بود دایرکتم بامنی که نمیدونست کی هستم چی میخوام هدفم چیه کلی تایپ کرده بود و فقط از اون رشته میگف تهش بهم گف یه محصولی رو بهت معرفی میکنم فقط صبر کن من کنکورمو بدم خودم میام مشهد که تو هم استفاده کنی فوق العادس کلی راه میافتی من فقط نگاه میکردم به نوشته هاش دهنم باز مونده بود که این چی داره میگه از کجا میدونه که من چه رشته ای رو دوست دارم و براش ناامید شدم انقدر هیجان داشتم باخودم گفتم نکنه من رسالتم تو این رشته س من باید ادامه بدم با وجود سختی هایی که بقیه میگن خلاااصه از اون جایی که انسان خیلی عجوله صبر نکردم تا اون اقا بیاد مشهد و به من محصول رو بده خودم پیگیر شدم و خب دیدم قیمت محصول خیلی زیاده و من هیچی پول ندارم بعد یه مدت همون اقایی که کلی پول برام میفرستاد به بهانه ی سفارش نقاشی سرو کلش پیدا شد و گفتم دیگه سفارش نقاشی نمیخواین خیلی جالب بود گف چرا کلن براهمین زنگ زدم که هم سفارش های قبلی رو بگیرم هم یکی دیگه سفارش بدم و در عین ناباوری دوباره پول به زندگی من اومد و من تونستم اون محصول میلیونی رو تهیه کنم و غیر اون معلم خصوصی گرفتم در هفته 900تومن بهش پول میدادم بدون اینکه من ذره ای بابت این پول زحمت کشیده باشم و بعد یه مدت دیگه برای همیشه اون اقا رف و به من گف تمام اون سفارش ها بهانه بود من به شما علاقه مند بودم و میدونم میخوای درس بخونی هرموقع به هدفت رسیدی همشو بهم برگردون و کلن ناپدید شد…………. الان من 12 ماه دارم درس میخونم من از زیر صفر شروع کردم با یه مشت حرف احمقانه ی فامیل باکلی ترس ولی خدا نجاتم داد و کلن به همشون گفتم دیگه درس نمیخونم اره حق باشماس و الان انقدر تو تک تک درسام پیشرفت کردم که این باور داره در من ساخته میشه که من میتونم که این خواسته شدنیه جدا ازاینکه من کجام ایا سهمیه دارم ایا پول دارم بدم سوالارو بخرم ایا شرایط جامعه به من فرصت میده ایا بچه های قوی ایا رقیبا و و و و…. توکل به خدا باورای درست و حسابی محدود کردن رفت و امدت با ادمای منفی بین و حسود میتونه یه انسان رو از لجن بکشونه بالا .خدا مثه ما دو دوتا چارتا نمیکنه ببینه چقدر پول داری چقدر قیافت می ارزه .. نه خدا مثه ما نیس زندگی ما فقط به بخور و بخواب خلاصه نمیشه اون زندگی مال حیوانات نه انسان هرجا دلت برای یه خواسته ای لرزید همونجایی که فکرش نمیذاره تو بخوابی همون ینی رسالتت فکر نکن اون یه هدف الکی بوده نه تو به عنوان یه تیکه از وجود خدا باید اونو اجرا کنی تو زمین هیچ ارزویی الکی سروکلش زندگی ما پیدا نمیشه منظورم ارزوهای درست حسابی نه ارزوی خریدن یه لباس یه ماشین اینا میشه شاخ و برگ همون هدف اصلیه که باخودش میاره… پس اگه ارزویی داری و بهش میخندی میگی نه من که نمیتونم این خیلی خفنه همونجا خدا نمیگه عه تو خندیدی پس دیگه به تو نمیدم خدا از راه های مختلف اون ارزورو به تو نشون میده ک باور پذیریش راحت شه برات و فقط کافیه تاییدش کنی از همونجا امداد های غیبی میرسن و انقدر تو مسیر رسیدن به هدفت لذت میبری که موقع رسیدن به در خواستت متوجه نمیشی خیلی وقته وارد زندگیت شده و تو متوجه نشدی……………………………………… خدای مهربون لطفا تا ته این داستان بامن باش من فقط روی تو حساب باز کردم…