به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 95
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/01/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-31 08:31:162024-06-09 14:57:06به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم
من هم تلاش میکنم شبانه روز برای رسیدن یه درآمد 50 میلیونی
امروز این فایل هدایت من انتخاب شد با این نیت اومدم تا در یه قرعه کشی لوازم آرایشی برنده بشم
من واقعا لیاقتش دارم
من میتونم یکی یکی اون لوازم بخرم
ولی من تجربه لذت بخش برنده شوم خیلی دوست دارم تجربه کنم
هدف امسالم پیشرفت در آرایش و میکاپ و گریم صورت هست
من بهترین و بلندترین مواد میخرم د کلی کار انجام میدم
من تو کار رنگ و دکلره تونستم کار های خیلی شیک و حرفه ای و بروز خلق کنم
تو میکاپ هم میتونم
فقط تلاش لازم دارم
منی که تونستم با تمرکز رو کارم به درآمد 40 میلیونی برسم بیشترش هم می سازم
اونقدر ادامه میدم تا بتونم
سلام آروینم از کردستان مریوان من تو این فایل از استاد عزیز دلم آقای عباسمنش یاد گرفتم که اگر چیزی رو نمیبینی به این معنی نیست که وجود نداره دقیقا برعکس وجود داره فقط تو فعلا باورش نداری مثل داستان بومیهای آمریکا که کشتی کریستف کلومب رو نمیدیدن و این مسئله باعث شد که من به این آگاهی برسم که اگر خواستهای رو که میخوام تو زندگیم نمیبینم به این معنی نیست که کلا نمیشه بدستش آورد چرا که به این معنیه که باید باور کنم یا به قول استاد عزیز تر از جانم باید خودمو در حال تجربهی اون خواسته ببینم و تصویر سازی کنم و این کار یعنی فرستادن فرکانس هماهنگ با اون خواسته و اولین قدم برای باور کردن اون خواسته است تو اینستاگرام خیلی میدیدم که میگفتن فلان آشپز فلان دختر فلان تاجر با این تیکه کلام با این دارایی یا با این ماشین زندگیش متحول شد اما وقتی که استاد مثال سایتشون رو گفت به یقین رسیدم که سایت عامل موفقیت نبوده چون بقیه هم همون سایت رو طراحی کردن اما موفقیت استاد عزیز دلم کجا و موفقیت اون آدما با اون ذهنیت کجا چون اگر به غیر از ذهن و تلاش کردن در راستای باور ها عاملی برای موفقیت میشد دیگه چیزی به اسم تکامل معنی نداشت چون یه نفر با یه تیکه کلام موفق میشد یا با یه دارایی و بقیه هم همون تهیه میکردن و موفق میشدن و اینجوری خیلی مسخره بود استاد میفرمایند که هر خواسته ای رو که میخواستم باور های جدیدی در موردش میساختم و و بعد از یک مدت اتوماتیک وارد زندگیم میشد چقدر راحت لذت بخش و فوقالعاده یعنی شما فکرشو بکن با لذت بردن از مسیر و فکر کردن در مورد چیزهایی که حالتو خوب میکنه و تصویر سازی خودت در موقعیت خواسته هات باعث میشه که خواسته هات بعد از مدتی وارد زندگیت بشن بدون جون کندن براستی که خالق این جهان حق داشته که بگه به خودش فتبارک الله به احسن الخالقین شما با لذت بردن و ساختن باورهای قشنگ به خواسته هات میرسی با رسیدن تو به خواستههات مستقیم و غیر مستقیم چندین نفر دیگه هم به خواسته هاشون میرسن بزارید مثال بزنم والت دیزنی خواستش این بود که یه شهر از کارتون هایی که ساخته داشته باشه و با فروش اکسسوریهای کارتون هاش به درآمد بیشتری برسه و اوکی کرد و رسید به خواستش حالا بچه هایی که غیر مستقیم به وسیله والت دیزنی که به خواستش رسیده به خواسته هایشون رسیدن چی بوده خواسته بچه ها این بود که بتونن تو دنیای کارتون ها با همون جزییات زندگی یا تفریح کنن آیا غیر از اینه و این گوشه ای از رشد کردن جهان بوسیله ی رسیدن شما به خواستتونه یا خواسته هاتونه یا مثال هنری فورد که آرزوش کارخونه ماشین بود و غیر مستقیم بقیه من جمله خودم به آرزوی ماشین اسپرت رسیدیم ایلان ماسک و اینترنت ماهواره ای و الی آخر که هزاران نفر با رسیدن به خواسته هاشون چه مستقیم یا غیر مستقیم بقیه رو هم به خواسته هاشون رسوندن خدایا شکرت که استاد عزیزم با رسیدن به خواسته هاش به صورت مستقیم منم دارم به خواسته هام میرسم چجوری سایت درست کرده بهترین سایت منم هر روز آگاهی های بیشتری بوسیله ی این سایت بدستم میرسه و بیشتر هدایت میشم به سمت خواسته هام
در آخر سپاسگزارم که این دیدگاه منو خوندی باعث افتخاره و در نهایت شاد سالم خوشبخت ثروتمند سعادتمند در این دنیا و در آخرت️️️
بنام خالق فراوانی ها
سلام و درود
به استاد گلم و مریم جونم و همکلاسی های عزیزم
نشونه امروزم 1404/12/27
این فایل رو در حالی درخواست گوشدادنش رو داشتم که پیش از سال جدید استعفا دادم و در حال حاضر بدنبال کار میگردم
استاد عزیزم گفته بود داخل آموزش هاش که ازتغییر نترس از ترس هات پیشی بگیر اگه بقول رزا از اب میترسی خودتو بنداز تو اقیانوس
یاد گرفتم اگه زمانی خدا آرامشتو توی کاری ازت گرفت وتضاد اومد یعنی خواسته هات تغییر کردن
و تو باید قدرت رها کردن روبدست بیاری وبا جریان همراه بشی نه اینکه با موج اب درگیر بشی
یاد گرفتم اگر هزینه هات بالا هستن نیا بگو باید هزینه هاموبیارم پایین بگوباید درامدمو ببرم بالا
من چون پورسانتی کار میکنم تونستمدرامدمو از ماهی 8تومن بیارمش روی 23تومن تا پارسال تابستون
این در حالی بود که من روی تواناییام کار کرده بودم و الان فروشم بالاتررفته بود و هر فروش باور پذیری اینکه میشود رو واسم بالاتر برده بود
گذشت تا زمانی که کارفرما گفت میخوام از این کارخونه جابجات کنم وبفرستمت کارخونه دیگمون
این در حالی بود که من وابسته اون کارخونه و کارگرا و تمام ادمایی شده بودم که کار میکردم
یادمه یه جمله بهم گفت که اون موقع تو مدار استاد نبودم و متوجه حرفای کارفرما نبودم
بهم گفت
(نباید تو کار وابستگی به هیچی داشته باشی )
الان متوجه این حرف میشم که من وابسته به موقعیت مکانی و کیفیت وادما و هرچیزی بودم الا اینکه متوجه این باشم که خداست که داره موقعیت
من رو رهبری میکنه
خلاصه من رو جابجا کردن و من دچار تنش بزرگ روانی شدم واقعا با محیط وادمایجدید ارتباط نمیگرفتم از طرفی چون دیدن فروشم بالاس نصف پورسانتمو بهم ندادن
نمیتونم بگم چقد واسم تضاد روانیی سختی بود
چون تلاش کرده بودم و درست زمانی که منتظر ثمره تلاشم بودم هم جابجا شدم هم پولم رو ندادن بهم
اونقدی روزا فکر میکردم که اصلا دلو رمقیواسه کار کردن نداشتم و فقط فکر این بودم که جابجا بشم
فشار فکری اونقدی زیاد بود واسم که مریض شدم
فقط بفکر این بودم که ازونجابرممهرجا که شده
مدتیانباری رو انتخاب کردم که از نظر حقوقی بیشتر از جای قبلی باهام طی کرد چون من الان باتجربه بودم وکاربلد
اما من هنوزدلم پیش جای قبلی بود ورها نکرده بودم وابستگیمرونمیتونسم هیچ جوره با اون محصولی که طرف داشت ارتباط بگیرم
این درست زمانی بود که با استاد اشنا شده بودم هنوزبا خودم تو جنگ بودم بیمار هم بودم و با تمام
وجودم نیاز به ارامش داشتم
خدای من خسته شدم از حال بدم خودت کمکم کن
ازصبکه میرفتم روی فایل ها کار میکردم
فایل هایتوحیدی بهم حس اطمینان قلبیداد بلند میگفت هیچ عامل بیرونی تاثیری رویزندگیتونداره
بلند میگفت بنده روی فایلای توحیدی کار کنبلند صداشو میشنیدمکه میگفت اروم باش من هستم
اما بازم به خودم مغرور بودم که اره اخلاق منه فروش منه که بهم اعتبار داده
من باورم این بود که چون محصولش اشغاله منم اشغال نمیفروشم و باش ارتباط نمیگرفتم
اینجا باور تو بود شمیسا که میگفت نمیشه نمیخرن حرفرقبا تویسرم تکرار میشد که چرا اینجا ایستادی این فایده نداره جنسش ومن باور کردم
کارفرما اینجا گفته بود اگ محصول رقباروهم بفروشی یه درصدی بهت میدم
جوری شده بود که من محصول بقیه رو میفروختمولی مال خودمونو نه گذشت
هرکی میشناختم میگف چرا اینجایین شما مگه تو فلان کارخونه نبودین اینجا انبار اخخخ
خدای من از طرفی بامحصولش ارتباط نمیگرفتم از طرفی حرفبقیه که توباید اینجا باشی یعنی؟؟
گذشت تا یه چیزی توذهنمبهم میگف تو که الان بیکاری مشتری قبلیاتوپیگیریکن
گفتم چی میگی اخ برا چی پیگیری کنم خلاصه اهمییت ندادم اینو داشته باشید که الهامات درونی قلبم بود که متوجهش نبودم تا بگم چیشد
خلاصه تضاد اومد که اره شمیسا خانم اینجا جای تونیست تا یروز فرکانس من اونقد بد بود که دقیقا طرف اومد گفت چرا شما محصول بقیه رومیفروشی
ولی مال مارو نه من این حقوقی که دارم میگم رو حساب تواناییت که بفروشی واسم و گفتم و ….
منم چون دیگه با اونجا احساس خوبی نداشتم گفتم من دیگه نمیام ودیگه از فرداش نرفتم
اما حالا میخوای خونه چیبگی؟؟؟؟
میخوای بگی بیکار شدم بگیچرا چیشده یادمه صبا با سرویسم میرفتمساعت 8رب کم توشهرک دنبال کار که نفهمن خانوادم بیکار شدم
تا اینکه بخدا گفتم خودت درستش کن من میشینم توخونه این شمارمه میخوام رو خودم کار کنم
کسی نیازم داشت بهم زنگ میزنه تو خدای نشدنایی
گذشت تا دیدم زنگم میزنه دوستم شمیسا کجایی ؟!
اقای فلانی که من نمیشناختمش واست یکار پیدا کرده فلان کارخونه
اینجا پیش من وایمیسته بیا اون معرفت میشه
خدای من کسی که منو نمیشناخت میخواست معرف من بشه خدای من اعتبار من شد خدای من کلام من شد معرف فرستاد
مگه میشه این همه هماهنگی مگه میشه اینقد برنامه ریزی شده
باورتون نمیشه تو جلسه که نشسته بودم یهو مدیر گفت خانم شما پلنایفروشتون چیه ؟!
یه لحظه گفتم منظورش چیه خدایا چی بگم اخ جاهای دیگه تو حرفمیزدی با مشتری معامله رو میبستی دیگه پلنیوجود نداشت
سرتونو درد نیارم یه جوابی دادم که خودم توش موندم تمام حرفایی که استاد جلسه 1و2 عزت نفس یادم داده بودو باقدرت گفتم
محکم حرفزدم محکم توچشماشنگاه کردم وگفتم من میتونم !!!!
به به لذت بردم خدایا دمتگرم شما خانم میتونید از شنبه فعالیتتونو شروع کنید
پیشه خودم گفتم اینجا جابیه که پیشرفت میکنی تکاملتو طی کن حرف از پولنزنیا البته ته دلمم فک نمیکردم کم بدن بهشون نمیخورد
خلاصه که من کارمو شروع کردم ومدیر بهم گفت شروع کن از مشتریای قبلت زنگ بزن بیاریشون اینجا
دقیقا کاری که خدا قبلا گفته بود ولی شمیسای خیره سر انجام نداد اینجا اومد تا انجام وظیفه کنه
شروع کردم به زنگ زدن به مشتریای قبلی ولی پیش خودمگفتمشمیسا اینا ک مشتریا خودتن اگه هرجا دیگه ببریشون تو مشخص میکنیچقد بت پورسانت بدن اینجا یعنی میخواد چطور پول بده
خلاصه که گفتم میشه راجع به حقوقحرفبزنیم
در اومد گفت من حقوق12ت اداره کاری و پورسانت هزار تومن
خدای من چی میشنیدم هزار تومن حقوقمنصف جای قبلی هم نمیشد چقد بفروشمکه حتی بشه 20ت مسخرس
کارفرما اومد گفت خانم کارخانه ای که بودی موقعیت مکانیشخوب بوده که فروشت خوببوده تو کار خاصی نمیکردی الان هم مشتری نداریم این قدرت شماس مشتری بیاری
ای داد بیداد چی میگن اینا اخر سال اسفند پورسانت هزار تومن مشتری خودتتتتتت
تضاااااااااااااااد
تو حرفاش میگفت شما مدیر فروش نیستید شما کارشناس فروشید که عزت نفس منو خورد کنه
که منو برسونه به 12تومن
من نشستم به مشتریام زنگ زدن نا امید نشدم تا یکی ازونا گف محصولتو میخوام اما هنوز مشخص نیست
یروز زنگ زد گف مهندس فلانی اونجاس راهنماییش کن گفتم پیش خودم خدایا من تو کارخونم چطور ببرم جای دیگ نشونش بدم
یه بهونه جور شد مرخصی گرفتم رفتم نشونشدادمبا کی شمیسا که ماشین نداشت ولی شمیسا خداروداشت زنگزدم به همکارم اومد دنبالم
گذشت ومن بخدا گفتم من محتاج این پول نیستم هولم نمیکنم همچیو میسپارم بتو بشه نه برای اینکه من نیازمند این پولمچون میخوام باوراموبزرگتر کنم
باورتون نمیشه که اون خانم زنگ زد گفت تایید شده و من فروش 70میلیونیزدم
من نه دروغ گفتم که زبون بازی کنم نه کلکی زدم نه جای خاصیوبلد بودم نه ماشین داشتم هیچیو هیچی
پیشرفت نه به لباس خوبه که من یه لباس معمولی داشتم نه به ماشین داشتنهنه به سیاست وحقه بازی ورند بازیه نه به پارتی داشتنه نه به سرمایس دوست من
این یکی ازدرسایبزرگمن بود جایی که نمیشه واسمچون بجای اینکه اول بگم خدا اول گفتم فلانی ینی بندش
گذشت خلاصه یروز بود یه ایده بسرم زد زنگزدمبجایی که قبلا برا کار رفته بودم اونجا
گفتم اقای فلانیسلام زنگزدم بهت پیشنهاد کار بدم
این شمیسای نیم وجبیه افرین بهت تو اگ بخوای میتونی قدرتمند تر ازونیکه ادعاش میشه اونیکه میخواد با باورای کوچیکت کوچیکبشی باشی
بگذریم من با عزت نفسگفتم خدای من جایی بهتر از اینجا برام میسازه کرده بازم میکنه
و من استعفا دادم الان داشتم بدنبال کار میگشتم که یهو گفتم خدایا یه نشونه بهم بده
خدایا من درامد کم نمیخوام
خدای عزیزم به جرات میگم که من میخوام با سازنده هایقدر کار کنم میخوام بگن با خانم فلانی کار میکنیم میخوام پروژه های بزرگ بگیرم مصالحشو من تامین کنم
چرا خواسته هامو کوچیک کنم وقتی خدا خدای بینهایت هاست چرا فکرش اومده تو سرم چون من بخودم میبینم چون منخدایفراوانی هارو دارم
نمیدونم چطور نمیدونم چطوری ولی خدایا راهشوبرام پیدا کن
من تکامل خودمو طی کردم و البته راهی بود که خودت یادم دادیو اومدم
اینم بگم که من تو دفتر فروش کار کردم قبل اینا چون کسی کار یادم نمیداد میرفتم تو اینستا پیجایی رو که اموزش داشتن میدیم و کلی تلاش کردم که پیشرفت کنم
نذاشتم کسی خوردم کنه رو تو بستم خدا
تا اون زمان رویباورهام کار میکنم باور دارم ایدش بهم میرسه منتظر قدمبعدیمم
دوستان نزارید اطرافیانتون با باورهایمحدودشون با ذهن کوچیکشون راهتونو سد کنن اگه استاد وهزاران نفر تونستن چرا ما نتونیم
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ️
یکم پیچیده شد ولی من باور داشتم و دارم که من توانایی خلق بیش از این ارقام رو دارم اگر بقیه دوستان تونستند من هم میتونم
سلام به استاد عزیزتر از جانم و مریم عزیزم
و سلام به همه عزیزانی که دارن کامنت منو میخونن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه و از خدا میخوام هدایتم کنه به نوشتن یک کامنت قشنگ
کامنتی که میخوام بذارم شاید خیلی مرتبط با فایل نباشه وای چون نشونه روزم بودم سریع اومدم و گفتم همنجا بنویسم .
امشب منو همسرم هدایت شدیم به سینما و دیدن فیلم بینظیر موسی کلیم الله که تازگیا داخل سینما اکرانش کردن .
نگم از قشنگی و حس خوب این فیلم
اول از همه خدارو هزاران بار شکر میکنم که مارو لایق دونست که این اگاهی ها و قانون جهانش رو درک کنیم و تبدیل بشیم به کسایی که از دل یک فیلم پر از نشونه و حس خوب درک میکنه
این فیلم بر اساس ابتدای سوره قصص بود که من چند ماه پیش به خوندنش هدایت شدم و باعث شد چقدر قشنگ فیلم رو درک کنم
ایمانی که مادر موسی به خدا داشت واقعاااااا ستودنی بود
اصلا اینقدر این فیلم قلب منو باز کرد که کلامم توانایی گفتن این احساس رو نداره
چیزایی که این فیلم خیلیی به قلب من نشست
– اینکه خدا دل ادم هارو نرم میکنه برات ادم هایی که حتی فکرشو نمیکنی
– اینکه برگییییی بدون اذن خدا روی زمین نمیوفته این چقدررر افراد سعی کردن که موسی زمانی که بدنیا اومد از بین ببرنش ولی خدا نذاشت و نتونستن و چقدر من از این درس گرفتم که تا زمانی که خدا نخواد و در مشیتش نباشه تو هییییییچ کاری از دستت بر نمیاد یا اون فرعون با اون همه دبدبه و کبکبه و اون همهههه سرباز هیچ کاری نتونستن بکنن چون در مشیت خدا نبود
– اینکه یاد بگیرم بیشتر به صدای قلبم گوش بدم و بیشتر به نشونه های خدا توجه کنم و اگررر الهامی از سمت خدا اومد که در کنارش نجوای شیطانی هم هست من صدااای خدارو ببرم بالا توی قلبم
– اینکه هررررجاا به دل مادر موسی ترسی نشست خدا بهش گفت نترررس و غمگین نباش .. نترررس مادر موسی ( لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ) پس یادم باشه هر جا ترسیدم این صدای خدارو تو قلبم بالا ببرم که نترسس
– و مهم ترین چیزی که یاد گرفتم از این فیلم و مدااام توی گوشم زمزمه میشد این بود که خداااا با اون همه بزرگیشش که از یک کودک وسط رووود محافظت کرده و نذاشته دست کسی به اون بچه برسه ، اخه خواسته های من که برای این خدای بزرگ که اصلا قد یه مورچست … یعنی اگه من بزرگی خدارو باور کنم رسیدن به اون خواسته که برای خداااا کاری نداره … ( شاید واقعا این حرفا به این فایل هم مربوط بود که خواسته هامو بزرگ تر از خدا ندونم و به جاش باورامو تغییر بدم و بدونم که چه خدای بزرگی دارم که رسوندن من به این خواسته هام مثل اب خوردنه براش)
چقدر اشک ریختم من با این اگاهی ها ..
امیدوارم هدایت بشید و برید این فیلم قشنگو ببینید و
خدایاشکرت که مارو به این مسیر پر از اگاهی هدایت کردی و خدایا شکرت بابت حضور استاد عزیزم که اینقدررر بهمون کمک کرده برای درک این اگاهی ها
خدایاشکرت
ممنون که وقت گذاشتید و کامنت رو خوندید
سلام
ردپای من در روز بیست و چهارم سفر
این فایل برام خیلی رمز گشا بود.
من آدمی بودم که همیشه همه رو تحسین می کردم .از موفقیت آدمها ذوق می کردم. و خوش باور هم بودم .ولی چه چیزی مانع حرکت و پیشرفت من می شد؟
احساس عدم لیاقت.
موفقیت و پیشرفت همه رو میدیدم ولی موفقیت های خودم رو و تواناییهای خودم رو نمیدیدم و براشون ارزش قائل نبودم.
واین باور مخرب اونقدر قدرت داره که جلوی هر حرکت و پیشرفتی رو بگیره .
و حالا در آعاز سال 1404 متعهدانه می خوام روی باورهام به خصوص باور احساس ارزشمندی کار کنم تا به اهدافی که در امسال خودم تعریف کردم برسم.
میزان درآمدی که اکثر مردم جامعه دارن تجربه می کنند رو چه کسی مشخص کرده ؟کی حد درآمد رو مثلا 20 یا 30 میلیون تعیین کرده که ذهن ما هم باید تابع اون بشه؟
من می تونم به هر چیزی که در ذهنم میسازم برسم.نمی دونم چطور ؟هدایت میشم.
یکی از اشتباهاتی که همیشه کردم این بوده که مدام از خواسته هام میزدم چون فکر می کردم نمیشه و باور کم بود و احساس عدم لیاقت داشتم.
کارهایی که باید انجام بدم:
1_باور به اینکه تمام خواسته های من دست یافتنی هستند.
2_باور به اینکه من هم می تونم با تغییر باورهام که میتونه شخصیت جدیدی از من بسازه مسیر زندگیم رو اونجوری که می خوام رقم بزنم.
3_باور داشته باشم که همه چیز با تغییر باورها امکان پذیره و همه توانایی تغییر باورهاشون رو دارند.من هم دارم.
4_در مسیر رسیدن به اهدافم همزمان با کار کردن و ساختن باورهای هم جهت با خواسته ام با تمام وجود حرکت کنم و شکر گزار کوچک ترین قدم هایی باشم که بر میدارم.و خودم رو و تعهدم رو تحسین کنم.
5-هرچقدر که جلوتر میرم و نتایج بزرگتر میشه کار برای من آسون تر میشه.
6_ برای موندن در مسیر ساخت احساس لیاقت از هیچ خواسته ای نمی گذرم.(توی یکی از فایل های زندگی در بهشت وقتی دیدم استاد تخمه کدو فکر می کنم بود و همه جا گشت و در نهایت تخمه خام پیدا کرد و اون رو توی هواپز درست کرد برام خیلی جالب بود.چون اگر من بودم می گفتم ولش کن خوب اینجا نیست.ندارن.و خیلی راحت بیخیالش میشدم. ولی برای استاد کوچکی و بزرگی خواسته مهم نیست باور داره که همه چیز هست .فراوانی هست. و من می تونم بهش برسم.)
خدایا شکرت.
به نام خدایی که هر چه دارم از اوست و من هیچ هیچ ام ️
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربانم
سلام به دوستان هم فرکانسی عزیزم
خداروهزاران بار سپاسگزارم بابت حضورم در سایت و دریافت آگاهی های ناب️
به جای کوچک کردن خواسته ات باورهایت را بزرگتر کن ️
تفاوت نتایج افراد ، تفاوت در باورهای آنهاست، تفاوت در نگاه آنها به دلیل نتایج است ، تفاوت در عادت های قدرتمند کننده ای که آگاهانه ساخته اند .
درزمان کودکی هر کسی رو میدیم که ماشین بهتری داره یا وضع مالی بهتری داره اطرافیانمون میگفتن شانسش بلنده ، یا فلانی ارث بهش رسیده ، یا فلانی کار خلاف میکنه ، مواد میفروشه یا…..
یه بار نشنیدیم که فلانی زرنگه ،بلده یا مثلا تلاش میکنه خب حقشه پول بیشتری داشته باشه یا زندگی بهتری رو تجربه کنه
من خودم همیشه یه حس قشنگ درمورد موفقیت دیگران داشتم کلی ذوق میکردم با جون دل بهش تبریک میگفتم …اما باورهای مالی اشتباهم هیچ وقت اجازه رشد بهم نمیداد. یکی از اون باورها این بود که پول درآوردن سخته ، باید پدرت دربیاد که پول دربیاری ، یا خیلی زحمت بکشی که یه لقمه نو دربیاری
به لطف خدا که تو این مسیر قرار گرفتم و باورهای قشنگ و عاالی ساختم ، که پول ساختن راحت ترین کار دنیاست ، پول ساختن با شکوهه، پول ساختن معنوی ترین کار جهانه به مسیری هدایت شدم که براحتی آب خوردن پول در بیارم
من درآمد دلاری دارم به لطف خداااا️
با ورودی که معرفی میکنم در بهترین بلاکچین دنیا و تعادل که برقرار بشه از 100 دلار به بالا کمسیون میگیرم و اینقدر این کمسیون بابرکت هست که خدا خودش بهتر میدونه
موفقیت حامی های تیم رو خیلی تحسین میکنم چون اونا دارن براحتی ترین شکل درآمد میلیاردی ماهیانه بدست میارن و میگم وقتی اونا تونستند من هم میتونم و کلی ذوقشون میکنم ، چون افرادی متین و محترم هستند و کاملا خاکی و دوست داشتنی .
وقتی کسی رو میبینم که درکارش موفقه یا ماشین خارجی و لوکسی سواره کلی تحسینش میکنم و شکرگزاری میکنم براش و میگم وقتی برا این عزیز نعمت هست برا منم هست
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
درس آخر این فایل :
به جای نقض موفقیت آدمها، تحسین شان کن
به جای قضاوت آن موفقیت ها ، ان ها را مهر تایید بدانی بر نقش باورهای متفاوت در تجربه شرایط متفاوت ️
درود بر باور های فرکانس الهی و در مدار خداوند
آره واقعا بیشتر اوقات همینه تو نداری بقیه دارن
با نامردی پول داره با کلاه برداری و ارث یکی از اعضای خانواده رو خوردن و …
ای کاش واقعا چنین چیزهای رو نگیم و نکنیم برای من مثال خیلی هست
مثلا تو دوران مهدکودک و دبستان من اهل درس و این جور چیزا نبودم مثلا خنگی لجبازی یا ریاضیت این طوره زبان انگلیسی ات این طور ضعیفه یا خب به دلایل شرایط نمی تونستم دوم دبستان رو تموم کنم کلا روز در میون می رفتم و اصلا مدرسه مهم نبود و اون موقع یادم میاد بچه های کلاس بالاتر رو نگاه می کردم یاد می گرفتم که بگم کلیه ام درد می کنه و گریه می کردم که بیان خانواده دنبالم که برم خونه و حتی اون روز درمیون رو نرم مدرسه و خب خیلی اذیت شدم خب گذشتن اما خیلی از خاطره هاش تا چند وقت باهام بودن مثلا زبان انگلیسی سوم دبیرستان که تو مدرسه همه افتادن یا 12 یا 13 بود من شدم 19 و تو دلم گفتم خدا اون مدرسه اون دبستان الان کجاست من برم به معلمش نشون بدم که زبانم 19 شده و یا بین سال های دبستان بود دقیق یادم نیست برای تغییر مدرسه خودم هنوز اطلاع نداشتم یکی از برترین نمونه های مدرسه بود و من با دوستم از مدرسه داشتیم می اومدیم بیرون که ناظم مدرسه بود فک کنم یه هدیه بهم داد و گفت چون شاگرد خوبی بودی برای تو اما تو دلم تو همون بچگی گفتم من که نمره هام پایینه اما چرا این جوری گفت حتی روز قبلش گفت ناظم این چه طور مدرسه اومدن هست و تا اومدم خونه و مامانم گفت مدرسه خوبی نبوده و عوضش کردم
اما تا سالها اینو می دونستم که چون شاگرد ضعیفی بودم مدرسه منو نخواسته اما تو راهنمایی و دبیرستان چنان شاگرد قوی و منظبطی شدم که همیشه معدلم یا 18 یا 19 یا 20 بود و یا زمانی که برای تعیین سطح مدرسه برده بودن منو 2 بار قبول نشدم چهره نگران مامانمو هنوز یادمه بار سوم قبول شدم و حتی بعد قبول شدن و دبستان خودم هم حس می کردم من خنگم تا این که تو راهنمایی اولین 20 بعد از مدت ها گرفتم و با خودم گفتم هر 20 که تو زندگی بگیرم مثل این اولی براش ذوق کنم و کردم خداروشکر
خدای من خدای زیبایم خدای مهربانم تو از ازل تا به ابد بامن بودی و هستی و خواهی بود
سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
به نام خدای مهربان
صدوبیست و یکمین تعهد
اگر هرکسی به موفقیتی رسیده این نشون میده که منم میتونم برسم باید تحسین کنم افراد موفق رو و بدونم که میشود فقط من راهشو بلد نبودم میگردم راهشو پیدا میکنم
وقتی که چیزیو ندارم و میخوام داشته باشمش باید باورهامو راجبش درست کنم
هر فکری که احساس ترس نگرانی و دلهره بهم میده نباید باور کنم حالا هرکسی که میخواد این حرفو گفته باشه بهم و هر حرفی که احساس خوب و ارامش و ایمان و اعتماد به نفس بهم میده باور کنم
به نام خدای وهاب و رزاق و هدایت کننده ام
روز شمار تحول زندگی من روز بیست و چهارم از فصل اول
سلام خدمت استاد عباسمنش جان و استاد شایسته ی عزیزم و دوستان همیشه همراه و هم فرکانسم
بریم سراغ نشانه های الهی امروزم:
خدایا شکرت بابت سلامتیم
خدایا شکرت بابت حال خوبم
خدایا شکرت بابت اینکه امروزم ی فرصت و عمر دوباره بهم دادی
خدایا شکرت بابت ناهار و شام و بستنی رایگان و خوشمزه ای که خوردم و لذت بردم
خدایا شکرت بابت اینکه همسایمون که 5 بسته پودر زعفران وقتی من نبودم از پدرم خریده بود امروز پولش رو آورد 100 هزار تومان
خدایا شکرت که صبح ساعت 9 یه مشتری زنگ زد گفت 20 بسته پودر زعفران میخوام و بردم براش اومده بود نزدیک خونمون و گفت برای بادام هندی میخوام اگه خوب بود بازم سفارش میدم و 300 هزار تومان همونجا از گوشی برام واریز کرد
خدایا شکرت بابت اینکه یه مشتری دیگه که دیروز زنگ زده بود قبلا هم ازم خرید کرده بود ساعت 12 زنگ زد و 10 بسته براش فروختم 1 بسته هم اشانتیون دادم 200 هزار تومان دریافت کردم
خدایا شکرت بابت اینکه یه مشتری از باکری 5 بسته خواسته بود و براش بردم 120 هزار تومان با کرایه دریافت کردم
خدایا شکرت که امروز 36 بسته پودر زعفران فروختم
خدایا شکرت بابت اینکه 720 هزار تومان امروز پول دریافت کردم
خدایا شکرت بابت اینکه اشک مصنوعی خریدم 276 هزار تومان .من دوساله چشامو عمل لازک کردم ضعیف بود و تا الانشم خشک میشه بخاطر همون استفاده میکنم از قطره اشک مصنوعی اینو نوشتم تا بعدا که باورام بهتر شد میدونم که این اشک مصنوعی هم حذف میشه و چشام نیازی پیدا نمیکنه به این قطره
خدایا شکرت بابت اینکه پودر زعفران رو آگهی کردم تو دیوار به صورت رایگان و منتشر شد
و کلی مشتری پیام دادند
خدایا شکرت بابت اینکه یه مشتری 5 بسته سفارش داد یه مشتری 25 بسته سفارش داد آدرس مغازه و شماره تماسشم داد
و یه مشتری گفت 50 بسته به رستورانم بفرستید خدایا شکررررررت این مشتری هارو تو واسم میاریاااااا
خدایا شکرت که نقد کار میکنم هر چی میفروشم نقد میفروشم.
هم نقد میخرم هم نقد میفروشم و این بهترین روسشخرید و فروشه بدون نگرانی و استرس و با حال خوووب که اتفاقات خوبی برام میفته
خدایا شکرت که دوستم برام 20 تومن شارژ فرستاد و اینترنت خریدم
و اما بریم سراغ آگاهی های این فایل قشنگ :
به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن
خیلی از افراد نمیتونند رسیدن ب موفقیت رو باور کنند و چون نمیتونند باور کنند دروغ میپندارنش تهدیدش میکنند فحش بهش میدند
ی سری از افراد هستند نمیتونند باور کنند درآمد چند میلیارد تومنی هم میشه درماه داشت چرا نمیتونه بپذیره و باور کنه؟
بخاطر تجربیاتش نمیتونه باور کنه
یعنی خیلی تو زندگیش کار کرده زمان گذاشته صبح رفته شب اومده دیده آخرش ماهی چند میلیون بیشتر نتونسته پول بسازه
مثلا یکی رو میبینه که یه ماشین خوب و ویلا و خونه ی خوب وضع مالی خوبی داره ماهی چند میلیارد درآمد داره بعد هر چی فکر میکنه نمیتونه بپذیره که از راه درست به اینجا رسیده
یا یه راهی بوده که من نمیدونستم چون نمیتونه بپذیره سریع انگ میچسبونه میگه مگه میشه آخه ماهی چند میلیارد آخه چطور؟
چون باور نداره که میشود چون باور نداشته راهی هم بهش گفته نشده
بعدش میگه چجوری پولدارشده؟معلومه که دزدی کرده کلاهبرداری کرده رانت وپارتی داشته
چون نمیتونیم موفقیت ها رو بپذیریم بجای اینکه ایرادهای فکری خودمونو باورهای خودمونو درست کنیم میاییم ب افراد موفق انگ میچسبونیم
چرا باور نمیکنیم موفقیت های افرادرو؟
چون تجربه های خودمون اینا رو به ما یاد داده و آدمایی که دیدیم تو مدار خودمون
وقتی چیزیو باور داری میبینی و تجربه میکنی
وقتی چیزیو باور نداری نمیبینی و تجربه نمیکنی
مثلا آدمایی ک به بختک به چیزی که وجود نداره باور دارند پس اونو میبینه دوستم از تجربه اش درمورد بختک که میگفت تجربه کردم چند بار میگفت و با تمام وجودش باور کرده بود که وجود داره پس چون باور کرده دیدتش
حالا طرف ب ی موفقیتی رسیده ما میگیم دروغه فریبه کلاهبرداریه مگه میشه
یا میگیم این آدم خاصیه این جادوگره این شانس آورده این آدم عجیب و غریبیه این حتما خدا خیلی دوسش داشته یه لطف خاصی بهش کرده و…
ما باید به خودمون بگیم وقتی کسی به موفقیت رسیده بگیم که نکنه من راهی رو بلد نیستم راهش وجود داره من برم راه رو یاد بگیرم چرا برم به طرف انگ بچسبونم تهمت بزنم
و بگم که این موفقیت و پیشرفت ثابت میکنه که میشود پس منم میتونم
استاد چون باور داشتند که سایتشون پیشرفت میکنه و به موفقیت میرسه چون باور داشتند میشود چون باور داشتند که خودشون خلق میکنند روی سایتشون 500 الی 600 تا کامنت اومد و به استادشون گفتند استادشون اصلا باور نکردند گفتند مگه میشه و گفتند که دروغه و اینا
چون استاد باور داشتند میشود خلق کردند پس همه چی باوره همه چی باوره همه چی باوره
وقتی ما باورامونو درست میکنیم وارد مداری میشیم ک یه عالمه آدم هستند و سوال دارند و اونا هم وارد این فضا میشند و ما باهم برخورد میکنیم جهان اینکارو میکنه خداوند اینکارو میکنه لازم نیست من کاری رو انجام بدم فقط رو باورام کار میکنم وارد اون مدار میشم که اون آدما بهم وصل میشند
مثل آشنایی هرکدوم از ما با سایت استاد که هرکدوممون از بی نهایت طریق متفاوت با این سایت و استاد هم مدار شدیم
هرکدوممون یک داستان متفاوت داریم از اینکه با این سایت استاد آشنا شدیم
من خودم همش سوال داشتم که چطوری ثروتمند میشند چطوری موفق میشند قبلش کلی ضربه ها رو خورده بودم از جهان
تمام عوامل بیرونی رو تست کردم دیدم نمیرسم از صبح تا شب درس خوندن و … که علاقه ای نبود و….فکر میکردم فقط از راه درس خوندنه که میشه ثروتمند شد
بعدش با قانون جذب و کتاب شکرگزاری خانم راندا برن آشنا شدم و بعدش کانالهای قانون جذبی از یه استاد دیگه و بعدش صدای استاد رو شنیدم تو کلیپ های اینستاگرام که خیلی بهم آرامش و امید میداد ولی اسم اون پیج ها اسم استاد نبود خلاصه بعد از یه مدت اسم استاد رو پیدا کردم و وارد سایت شدم و خداوند هدایتم کرد و من در مدار استاد قرار گرفتم
کی اینکارو کرد که بچه های سایت با استاد آشنا بشن و استاد خودش تلاش و تقلایی نکنه واسه آوردن ما؟خداوند جهان اینکارو کرد و اینکارو میکنه آدمارو میاره
استاد باور داشتند که تو 6 ماه سایتشون بشه شماره یک ایران و این اتفاق هم افتاد
چون باور کردند چون تکاملشونو طی کرده بودند
وقتی یه سری چیزارو نداری و میخوای داشته باشی باید باوراتو درست کنی
هر اتفاق خوب و موفقیتی که برای یه نفر میفته امکان این هست ک برا منم میتونه بیفته
استاد الگو نداشتند و رسیدند به این موفقیت
ما که این همه الگوهای موفق داریم مثل استاد که رسیدند پس راحت تر باور میکنیم که میشود و به سمتش هدایت میشویم
استاد فقط تو ذهنشون میساختند که میشود و الگویی هم نداشتند شاید به این دلیل زمان برد
از نظر استاد کوچیکه که در دو روز 500 تا کامنت بزارن روی سایت اونم نه کامنت دو سطری بلکه چند صفحه ای این از نظر بقیه غیرممکنه که در طی دو روز این اتفاق بیفته ولی از نظر استاد خیلی کوچیکه و خیلی بزرگتر ازاینو میخوان
اگر کسی به یه چیزی نرسیده به این معنا نیست که هیچ کس نمیتونه برسه
اگه کسی به یه موفقیتی رسیده به این معناست که 100 درصد منم میتونم برسم
و نیام تخریبش کنم و بگم آخه مگه میشه یه نفر به این همه پول رسیده باشه چرا نمیشه
وقتی میگی نمیشه و این طرف حتما کلاهبرداری کرده و …. تو داری خودتو از ثروت و موفقیت دور میکنی اون که چیزیش نمیشه حالا هر چقدر بهش بگو دزده کلاهبرداره اون همونجوری رشد میکنه تو خودتو از موفقیت و ثروت و سلامتی و روابط خوب دور میکنی محروم میکنی
وقتی میگیم طرف پارتی داشته پول داده معرف داشته مگه میشه این آدم معمولی به این موفقیت مثلا تو سینما یا فوتبال و.… رسیده باشه
بگیم نه نمیشه حتما پول داده نه صدها نفر بودند بدون اینکه پول بدند و پارتی داشته باشند بدون معرف و… بهترین بازیگر و فوتبالیست و…. شدند
پس بیایید باورامونو عوض کنیم
بجای اینکه خواسته هاتو کوچیک کنی باورهاتو بزرگ تر کن
اگه کسی گفت نمیشه و امکان نداره براساس تجربه های خودش اینو میگه ما باور نکنیم ما باورمونو خراب نکنیم و تو ذهنمون باور میشود رو بسازیم
باید قبل از اینکه به رویاهای فعلی خودمون برسیم، رویاهای بزرگتری رو برای خودمون انتخاب کنیم چون اگه این کار رو نکنیم، بعد از رسیدن به یه نقطه ای دیگه فقط درجا میزنیم یا حتی ممکنه پسرفت کنیم
خیلیا فکر میکردند این سایت استاد باعث شده موفق بشه و رفتند عین سایت استاد طراحی کردند ولی به هیچ جا نرسیدند چون باورشو نساختند فکر کردند اون عوامل بیرونی مثل سایت عامل موفقیت استاده
یه سریا میگن که اسمتو تغییر بده یه سری اسم ها هست که موفقیت ایجاد میکنه
دلیل موفقیت افراد رو ربطش میدن به اسم طرف !
یا دلیل شکست افراد رو ربطش میدن به اسم طرف که بد شگون بوده!
انقدر ساده گول میخورن افراد در دلیل موفقیت افراد
مثلا میگن به این دلیل موفق شد چون چشاش سبز بود و تو فلان جا بازی میکرد و فلان لباس رو پوشیده بود و…
چون نمیتونند باور کنند رسیدن به موفقیت شیوه های آسون و راحت و طبیعی داره
میان و همچین انگ هایی میچسبونند
تحسین کنید موفقیت های افراد رو اگر میخواید به موفقیت برسید
بگید ماشاالله خدا بهش بیشتر بده این معلوم میشه که میشود قضاوت نکنید
اگر استاد نتیجه ای که گرفتند درمورد این سایت و موفقیتشون ثروتشون و… فقط بخاطر باوراشون بود نه هیچ عامل دیگری
یه سری باوراست که کارارو داره انجام میده
استاد میگه این نتایجی که الان دارید میبینید از من ،قبلا باوراشو ساختم
فرکانس های متفاوت از بقیه و نتایج متفاوت از بقیه
هر حرفیو نشنوید
حالا باور خوب و بد چیه؟
هرفکری که بهت احساس بد و نگرانی و ترس و ناتوانی رو میده هر فکری هر کسی بهت گفته باشه
مثلا ی دکتری بری بهت بگه تا ده سال آینده بیماری قند میگیری حس بدی بهت میده؟پس باورش نکن این باور اشتباهیه
مثلا یه کسی بهت گفت حس میکنم تو بهترین قهرمان المپیک میشی حس خوبی بهت میده؟پس باورش کن
در مورد سوال استاد:
من باورهای منفی ومثبت از اطرافیانم شنیدم
اینکه مادرم همیشه بهم میگه دیر میکنی زود باش و من اینو باور کردم و همیشه دیر تر از همه حاضر میشم
یا میرفتم سرکار همش صاحب کارم میگفت تو دیر میگیری حرفو و خنگی و من این رو باور کردم و واقعا دیر میگرفتم و حواسم نبود
پدرم میگفت تو نمیتونی رانندگی یاد بگیری باورم نداشت ولی من باور نکردم حرفشو حتی استاد رانندگیم هم میگفت تو نمیتونی یاد بگیری ولی من حرفاشونو باور نکردم و چون خودم رو باور داشتم خدای خودمو باور داشتم و باور داشتم که میشود الان بهترین راننده هستم خداروشکر
وقتی تو گروه دف نوازی و رقص بودم وقتی صاحب کارم بهم میگفت تو زرنگی تو رقصت خوبه و دف نوازیت خوبه و من اینو باور کردم و خیلی پیشرفت کردم
ولی بعد ی مدت بهم گفتند نمیتونی و من سست شدم چون باور کردم حرفشونو
اکثر فامیل ها بهم میگفتن درس خونی و زرنگی و من اینو باور کرده بودم و واقعا درس خون بودم
درمورد باور خوب هر کسی منو میبینه سنم رو باور نمیکنه و میگن خیلی بی بی فیسی و من این باور خوب رو باور کردم
وقتی تو دورهمی فامیلی بودیم من با اعتماد به نفس میرقصیدم پسرخالم بهم گفت تو خیلی حرفه ای میرقصی حتما رفتی کلاس ومن گفتم نه نرفتم و من این باور خوب رو ساختم و رفتم کلاس و کلی پیشرفت تو رقص آذربایجانی که بهش علاقه دارم کردم
اصلا من چرا باید حرف های بد رو باور کنم و بهم ضربه بزنه نه من حرف های بد و منفی رو باور نمیکنم
حرف های خوبی که بهم احساس خوبی میده رو باور میکنم
خدایا شکرت که بهم قدرت این رو دادی که با باورهام هرچی رو که بخوام رو بسازم
در مورد سوال بعدی استاد در مورد الگوهای موفقی که درکمال ناباوری موفق شدند:
یه پسری بود وضعیت مالی معمولی از شهرمون اردبیل بلاگری رو شروع کرد و الان کافه داره کلی مشتری داره بیزنس موفق داره و ماشین BMW داره و من همیشه تحسینش میکنم
هم کلاسیم کلینینک پوست داره تو شهرمون و کلی موفقیت کسب کرده و کلی هنر جو داره و درآمد خوب و البته رابطه ی عاطفی عالی ای هم داره
داماد خاله ام کلی موفقیت ماشین و ملک و درآمد بالا در همین چند ساله ی اخیر کسب کرده در کمال ناباوری اونم از صفر هیچ کسی حمایتش نکرده
پس باورامونه که میسازه دنیامون رو
در پناه الله یکتا شاد وسالم وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
توی این فایل یک سوال خوب مطرح شده بود آن هایی که موفق شدند چه راهی را رفتند؟ سوالی که ذهن را وادار می کند به فکر کردن هایی که مفید است ، جواب فکر ها ثمر بخش ونتیجه اش سودمند.
الان خیلی ها تو مباحث قانون جذب و موفقیت هستند ولی واقعا چند نفر یه موفقیت دلخواه رسیدن به مقصد و هدف مد نظرشون؟
فرق اون هایی که رسیدند و نرسیدند تو چیه؟
تا اونجایی که من درک کردم فرقشان تو باور کردن و ایمان به این مسائل است فرقشان نا امید نشدن است اینکه نگفتن
از کجا؟ چطوری؟ ای بابا ما کجا این حرف ها کجا!برای اون ها جواب داده برای ما نه!
فرقشان تو شور و شوق است تو نگه داشتن احساس خوب ، فرقشان تو کانون توجهتون است وقتی ماشین لباس جواهر خانه یا هر مظهری از زیبایی را دیدند خودشون را مقایسه نکردند و نگفتن اون دارد چرا من ندارم .فقط لذت بردند از دیدن زیبایی .
میدونی قانون بسیار ساده و راحت است اما به همین راحتی همه نمی توانند بهش عمل کنند اگر می تونستند الان همه ما باید یک زندگی فوق لاکچری را تجربه می کردیم .
به عمل کار برآید به سخن دانی نیست
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
هیچ زندگی نیست که تضاد یا تلاطم نداشته باشد اما اون چیزی که مهم است حفظ حال خوب در هر شرایطی است
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ » و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.
« الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ » همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.
« أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند.
حفظ آرامش. ویژگی آدم صابر چیه ؟ آرامش دارد .
آرامش چطور بوجود می آید؟
ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب
دلها تنها با یاد خدا آرام میشوند
حالا از خودمون بپرسیم ما چه خدایی را یاد می کنیم؟
چقدر به این خدایی که صداش می زنیم اعتماد داریم ؟
در جواب این سوال هدایت شدم به فایل باور ها ی قدرتمند کننده در باره خدا هنوز فایل را نشنیدم ولی می دونم جواب خیلی از سوالهام توش است .
خدایا ممنونتم که أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ هستی یعنی همون لحظه همون آن جواب می دهی بدون تاخیر بدون مکث خداجونم کمکم کن من هم فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ بشوم منم تو صراط مستقیمت باشم من هم جزو انعمت علیهم بشوم .
خدایا ایمانم را قوی کن اعتمادم را محکم کن توکلم زیاد که من به هر خیری از جانب تو برسد شدید محتاجم