«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

اکثر ما در کودکی به خاطر سرزنش‌ها‌‌، تحقیرهایی و برچسب‌هایی که از طرف خانواده و جامعه به ما زده شده است‌، عزت‌نفس خود را از دست داده‌ایم. به همین دلیل نیز نقطه شروع تغییر شرایطی که در آن هستیم‌، از برپایی جهادی اکبر برای ساختن عزت‌نفس‌مان شروع می شود و اولین آجر از این پی، باورهای قدرتمندکننده ساختن برای حل ریشه ایِ باورهای سمی و کشنده به نام “احساس گناه” و “احساس بی ارزشی” است.

زیرا اگر اعتماد به نفس، کلید اصلی موفقیت‌های بشری باشد، قطعاً “احساس گناه” سدِ راه تمام موفقیت‌های او خواهد بود.

امکان ندارد هم در عذاب وجدان و احساس گناه بمانی و هم عزت نفس‌ داشته باشی. هم نشینی این دو غیرممکن است‌، همانگونه که هم‌نشینی ثروت با فقر، آرامش با نگرانی، سلامتی با بیماری و.. غیرممکن است.

بدون ساختن عزت نفس‌، موفق شدن غیر ممکن است. اما تا زمانی که در احساس گناه باشی‌، دسترسی به عزت‌نفس غیر ممکن است.

این یک قانون است که‌، موفقیت و ثروت سراغ یک ذهن آرام و مطمئن می‌رود. یعنی ذهنی که عاری از احساس گناه‌، عذاب وجدان و بی‌ارزشی است.

“احساس گناه” و “عذاب وجدان”‌، بزرگترین ترمز در برابر داشتن عزت نفس است. بنابراین پروسه ساختن عزت نفس از برداشتن این ترمز و تبدیل آن به “احساس لیاقت و خودارزشی” آغاز می‌شود و ساختن این باور‌، مهم‌ترین مأموریت دوره عزت نفس است.

عزت نفس مثل سنگر بانی تا دندان مسلح در برابر نجواهای فلج کننده ذهن است. از آنجا که هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم‌، در نتیجه همیشه در معرض خطا و اشتباه  و شرایط نادلخواه هستیم.

اگر “سنگربانی به‌نام عزت نفس” در وجودت نباشد تا در مواقع سخت و نادلخواه که به خاطر اشتباهی بوجود آمده، افسار ذهنت را به دست بگیرد‌، ذهن آنچنان نجوایی به پا می کند و آنقدر آن خطاها را در نظرت بزرگ جلوه می‌دهند و آنچنان دلایلی منطقی برای لایق نبودنت ارائه می‌دهد و آنچنان باورهای مخرب و ترمزهایی قوی می‌سازد‌، که باور می‌کنی از عهده‌ی انجام هیچ کاری برنمی‌آیی!

اینجاست که آنهمه شور و شوقی که برای رویاهایت داشتی‌، از بین می رود. زیرا میان خودت و آن رویای زیبا‌، خواه یک رابطه توام با عشق باشد‌، خواه یک کسب و کار سودآور‌، خانه‌ای با امکانات عالی‌، زندگی در یک کشور عالی و … فرسنگ‌ها فاصله  می‌بینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.

به همین دلیل است که: تمام موفقیت‌های زندگی ما‌، روی پایه‌ای به نام عزت‌نفس بنا می‌شود.

“احساس لیاقت و ارزشمندی”‌، که نقطه مقابل «احساس گناه و خود کوچک بینی» است، مهم‌ترین وجه از عزت نفس است. یعنی ساختن موفقیت‌ها از عزت‌نفس شروع می‌شود و ساختن عزت نفس‌، از “تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت”.

استاد عباس‌منش همیشه تأکید ویژه‌ای بر ساختن عزت نفس دارد. ایشان مهم ترین دلیل موفتیت‌های خود در هر برهه‌ از زندگی‌شان را‌، حاصل تلاشی می‌داند که‌، صرف ساختن جنبه‌ای دیگر از عزت نفس خود داشته است.

موضوع این است که‌، هیچ انتهایی برای عزت نفس‌ وجود ندارد. یعنی همیشه جنبه‌ای از عزت نفس ساخته نشده‌، در ما وجود دارد که لازم است روی آن کار شود. به اندازه‌ای که آن بخش کاملتر می‌شود‌، دستاوردهای‌مان نیز بزرگ‌تر می‌شود.

با انجام تمرینات این دوره، “باور احساس لیاقت” در وجودت شکل می‌گیرد و نتایجی را وارد زندگی‌ات می‌نماید که، ناکامی‌های تمام سالهای گذشته‌ات را جبران می‌کند. آنوقت تفاوت زندگی بدون عزت نفس و باعزت نفس را به وضوح احساس می‌کنی.

عزت نفس انتخاب‌های آینده‌ات را در هر جنبه از زندگی‌ات تغییر می دهد. از رشته ای که می خواهی در آن تحصیل نمایی، همسری که انتخاب می کنی، روابط ات، شغل ات و حتی نوع رفتار دیگران با شما ومیزان محبوبیت‌ات و حتی میزان موفقیت مالی‌ات را دستخوش تغییرات اساسی می‌کند زیرا تعریف تو از احساس لیاقت‌، دستخوش تغییرات اساسی می‌گردد.

خیلی فرق می‌کند بعد از ساختن عزت نفس، اهدافت را مشخص کنی یا قبل از آن!

عزت نفس، ابعاد ظرف وجودت را می‌سازد. حتی اندازه ظرفی که زیر باران نعمت الهی در دست نگه‌داشته‌ای، به اندازه عزت نفس توست. به همین دلیل نیز به اندازه عزت نفس‌ات نعمتها را دریافت می‌کنی.

تفاوت تجربه‌ات از زندگی، با عزت نفس و بدونِ عزت نفس، از زمین تا آسمان است.

ارزشش را دارد که برای ساختن عزت نفس خود وقت بگذاری و این جهاد اکبر را برپا و ادامه دهی. زیرا جهان همیشه در برابر چنین حدی از عزت نفس، فقط کرنش می کند و چاره‌ای جز آوردنِ بهترین‌ها به زندگی‌ات ندارد.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

5887 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عرفانه تیموری» در این صفحه: 4
  1. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2629 روز

    سلام استادجان..وقتتون بخیر داداشم.اول بگم ک این نگاه جهانی ب موضوعات،خیلی بمن کمک کرد.خیلی بدلم نشست.واقعابعضی مسائل رو ک آدم خیلی روش حساسه یا تعصب داره یاقضاوتش میکنه،وقتی باین فکر کنیم ک آیا این اتفاق مثلا واسه اروپاییا هم همین قدرمهمه؟اگه اونا بودند بااین مسئله چطوربرخورد میکردند؟استادجان!من آدمی هستم که همیشه از درون بخودم احساس گناه میدم و خودمو خیلی سرزنش میکنم.کلا همیشه باخودم دست به یقه ام.هرکاری میکنم آخرش ی چیزی واسه سرزنش کردن خودم دارم.انگارهیچوقت ازخودم راضی نیستم.همانگونه ک از کودکی هم مادرم هیچگاه ازم راضی نبود.یادمه در سن 9 یا10سالگیم تاسن14سالگی ک ازدواج کردم هرکاری توخونه انجام میدادم از لباس کل افراد خونواده رو شستن گرفته تا جارو کردن تازه اونموقع هنوز جارو برقی و لباسشویی هم نبود یااگه بود ما نداشتیم،تا ظرف شستن غذا پختن حتی قالی بافی کمک ب خواهربرادرام،تازه از قالی ک پامیشدم شستن حیاط و عصرانه اماده کردن و خلاصه هرکاری ک بگی رو بااون سن کم کمک مادرم انجام میدادم ولی ایشون همیشه گله مند بود و ناراضی.همیشه میگفت دردبلای دخترخالت دختر عمت توسرت بخوره.همیشه سرزنشم میکرد.از دید اون بدرد نخور بودم.هیچ کاری رو درست انجام نمیدادم.تمام مسئولیتهای خودشو بعنوان زن خونه مینداخت گردن من،تازه همیشه هم ناراضی بود.من بچه بودم و دوست داشتم فقط بازی کنم ولی او همیشه کلی کار گردن من مینداخت.سالها بعد بااینکه ازدواج کرده بودم و صاحب3فرزند بودم بازم بیخیال نبود و همیشه انتظار داشت من برم واسه خونه تکونی ملحفه دوختن حتی هنوز قالی بافتن.بااینکه اونموقع ها جوون بود هنوز.گذشت و من هرچی گذشت این حس نالایقی و بی ارزشی بامن بزرگتر شد تاجاییکه وقتی دیگه مادرمم پیشم نبود ک سرزنش کنه دیگه خودم دست ب یقه خودم میشدم و همش سرزنش و احساس گناه و احساس بی ارزشی بی کفایتی بدرد نخوری داشتم.گاهی یسری کارا انجام میدادم واسه اینکه فقط دوست داشته بشم.ولی هیچوقت این حس رو دریافت نکردم.حتی این نقص رو ب ادمای اطرافمم داده بودم و بچه هام و مخصوصا همسرم رو همش سرزنش میکردم.الان مدتیه دارم رو خودم کارمیکنم و تاحدی هم موفق شده ام.نه خیلی زیاد ولی خب بازم خوبه. دیروز ی مسئله ای پیش اومد.رفتیم ی جایی ی زمین ببینیم ک بخریم.همسرم طبق تجربه های قبلی گفت هروقت خورد خورد پول دستمون اومد میسازیم.من یادم افتاد ک دفعه های قبلی ک میخاستیم زمین بسازیم همش تن میدادم ب اون مصالحی ک پول کمتری باید بابتش پرداخت میکردیم.دوستانم رو میدیدم ک وقتی زمین میساختن خودشون میرفتن و زیباترین و باکیفیت ترین مصالح یا شیر آلات یا کاشی سرامیک رو انتخاب میکردن ولی من همیشه اونیکه پول کمتری میخاست رو انتخاب میکردم.درمورد لوازم منزل هم همینطور بود.یهو دراومدم گفتم اتفاقا اینبار من دلم میخاد یجا ی پول حسابی بیاد دستمون و با بهترین و زیباترین و باکیفیت ترین مصالح و تجهیزات خونمون رو بسازیم.نه خورد خورد و با مصالح ارزون.

    وقتی شب اومدم و این فایل رو گوش کردم تعجب کردم ک موضوع فایل مربوط ب خودارزشی و احساس گناهه.

    راستی ی موضوع مهم دیگه اینکه” از دیشب ک فایل رو گوش کردم دوتا مسئله واسه دوتا عزیزام اتفاق افتاد ک من بااینکه الان شرایط کمگ ب اونارو نداشتم ولی طبق عادت همیشگی اومدم ک دست ب گوشی بشم و سریع نقش منجی رو بازی کنم و باری از رو دوششون بردارم.نمیدونم چیشد..نمیدونم ارتعاش این کلمات و فایل شمابود ک یهو باخودم گفتم توکه خدای اونا نیستی ک سریع وارد عمل میشی..اوناهم خدارو دارند.اون خودش حواسش بهشون هست.بعد دیدم ک تو سرم دونیرو دارند باهم کشمکش میکنند.یکی میگفت چطور دلت میاد مادرتو دخترتو توی این شرایط کمک نکنی و ی نیروی دیگه میگفت تو خدای اونا نیستی.براشون دعاکن و بسپارشون بخدا.خلاصه اخرشم همون نیرویی ک میگفت تو خدا نیستی موفق شد.بعد وقتی فایل رو گوش کردم دیدم چ جالب استاد جان یجا میگه من نمیتونم زندگی کسیو تغییر بدم.حتی نمیتونم ب کسی کمک کنم.و وقتی اینو شنیدم انگار خیالم راحت شد ک تصمیم درست رو گرفتم.

    استادجان!دقیقا همونطور ک در دقیقه21این فایل گفتید خداشاهده من سالهاست شمارو میشناسم ولی دقیقا از دیروز تاحالاست ک انگار در مدار شنیدن این فایلها هستم.حتی دیروز کلماتی از قلبم اومد و براتون نوشتم.در دفترم مینویسم و باجون و دل اینکارو میکنم.از دیروز انگار مهرتون بدلم افتاده.قبلا من در مورد شما جوری دیگه فکر میکردم.اینا همه لطف خداونده.خداروشاکرم.

    اون باورتون در مورد اینکه گفتید خداوند بنده هاشو دوست داره و توابه و هربار خطاهای ما باعث رشد مامیشه خیلی برام کارسازه.اینو مطمئنم.ازین ب بعد هروقت این حس اومد سراغم ک واسه دوست داشته شدن کاری رو واسه کسی انجام بدم،بخودم میگم تو همینطوریشم دوست داشتنی هستی،همینطور ک خدا بنده هاشو دوست داره تو هم خودتو دوست داشته باش.خدا از خطاهای من میگذره.چون عاشق منه.

    اینقد احساس گناه بخودت نده ک ای وای حالا مادرم فلان مسئله براش پیش اومده چیکارمیکنه؟یا دخترم؟خدا عاشق اوناهم هست.سپاسگذارم استادجان ک این فایل رو وقت گذاشتید و داخل سایت قراردادید.سپاسگذار عزیزدلتون هم هستم و خداقوت بهشون میگم.و شاکر خداوندم ک شما و فایل شمارو روزی من قرار داد.و ازهمه دوستانی ک وقت میذارند و این چندخط رو میخونند هم بینهایت ممنونم..برکت در زندگیتون جاری باد.عرفانه از اصفهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2629 روز

    باعرض سلام و خداقوت خدمت تیم تحقیقاتی استادعباس منش عزیز.من۴شنبه ۲۱آذرماه۹۷دوره کشف قوانین زندگی و دوره هدفگذاری رو خریدم.و چندماه قبل از اون هم خواهرم دوره خلق افرینش و دستیابی ب رویاها و عزت نفس رو خریدند و منم از اونهااستفاده میکردم.دوره عزت نفس رو یکی دوتا از فایلش رو بیشترگوش نکردم.بیشتردستیابی ب رویاها و خلق افرینش رو گوش کردم که اگه آگاهی و درک امروزم رو داشتم و باخوندن این مطلبی ک خانم شایسته عزیز داخل تلگرام گذاشتن به یقین میرسیدم ک باید عزت نفس رو اول شروع میکردم.و اما ی اتفاق خیلی خیلی جالب.دیشب اینقد از نظر روحی نااروم بودم ک همش از خدا میپرسیدم خدایامن کی هستم چی هستم و باید چکارکنم و ب کجابرسم؟چ هدفی رو باید دنبال کنم؟چکاری رو من به شخصه باید انجام بدم؟آیاباید فقط بشینم توخونه و روی باورها و ذهنم کارکنم؟آیا حتی اگه ایده ای درمورد کسب و کار یا راه اندازی کسب و کار رسید فعلا تا روی خودم درست حسابی کار نکردم نباید انجامش بدم؟و چندسوال دیگه ازین قبیل سوالها و بعدبا یکم حال بهتر خوابیدم و صبح ک پاشدم باتوجه به تضادی ک دیشب حالمو بد کرده بود نشستم و به خاسته ای ک بخاطر ایجاد اون تضاد شکل گرفته بودم فکر کردمو نوشتم.از همون اول صبح.کارهرگز نکرده ? و بعد در ادامه ی نوشتن ک همینطور جمله ها و مطالب دیگه پشت سرهم میومد و مینوشتم باین موضوع رسیدم که خدایا زندگی بدون عشق خیلی سخته.من باوجود اینکه سالهاست ازدواج کردمو ۳فرزند دم بخت دارم و باوجود۴۳سال سن ولی هنوزکمبودعشق رو در زندگیم خیلی احساس میکنم.آخه سالهاست که من هرکاری ازدستم برمیوده برای همه انجام دادم.حتی بیشتر از اونیکه فکرش رو بکنید و بیشتراز حد توانم.کاملا خودم رو فراموش کرده بودم که اصلا آدمی باسم عرفانه هم موجودیت داره.و فقط برای همه بودم جز خودم.داشتم برای خدا مینوشتم که خدایا من عشق میخام.کسی که توی دلم بطور خاص دوستش داشته باشم.و اونم بطورخاص دوستم داشته باشه.کسی که صبح ک از خواب پامیشم به عشق او از خواب پاشم.براش دوش بگیرم بهترین لباس هارو بپوشم بهترین عطرهارو بزنم.بهترین غذاهارو بپزم و درکنارهم بهترین مواد غذایی رو بخوریم.از بهترین و برندترین لوازم ارایش استفاده کنم.بخاطر او و عشق او به زیبایی خودم زیبایی دهان و دندانم زیبایی صورتم زیبایی جسمم بیشتر اهمیت بدم.بخاطر او کلاس شنا رو ک خیلی دوست دارم شرکت کنم و اندامم را زیبا کنم.بخاطر او صبح ها زودتر پاشم و پیاده روی برم و بهترین صبحونه رو برای خودم اماده کنم و سالمترین صبحونه رو بخورم.بخاطر او و عشق او کلاس موسیقی ک دوست دارم و سالهاست میخام انجامش بدم ولی شرایط مالی اجازه نمیداده رو شرکت کنم و دف یاد بگیرم و دف بزنم و ارگ رو یاد بگیرم و وقتی کنار منه آهنگهای شادی رو با ارگ براش بزنم و دف بزنم و رقص سما رو یاد بگیرم. و…..و درعوض اونم برای من پول خرج کنه.منو ب گردش و ب خرید ببره.دست منو بگیره و ب بازار ببره و هرچیو ک دوست داشتم رو بی هیچ دغدغه ازینکه مبادا پول کم بیاد رو برام بخره.باعشق بهم نگاه کنه و باعشق نگاهش کنم.دستم رو بگیره توی چشمام نگاه کنه و بهترین جملات عاشقانه رو بهم بگه و در گوشم زمزمه ی عشق سربده.آخه من هیچ کدام ازینهارو توی زندگیم تجربه نکردم و همیشه این خلع رو احساس میکردم.وقتی کنار او هستم بهترین زیورالات روبندازم.موهامو زیباو ساده ببندم. بیشتر دوست دارم ک بدون ارایش باشم.صورتم خیلی صاف و بدون لکه باشه وقتی با او هستم.ولی اگه قراره گاهی ارایش هم بکنم بهترین مواد ارایشی رو استفاده کنم آخه من لایق بهترین ها هستم.وقتی نوشتم باینجارسید انگار ک خود خدا بود ک اینو بهم گفت…گفت؛اون شخص که تو اینقد میتونی عاشقش باشی و اونم عاشق تو باشه کسی نیست جز خودت..باور کنید باشنیدن این جمله چندثانیه ای خشکم زد.میخاستم مطمعن بشم ببینم درست شنیدم یانه.دیدم ک چقدقشنگ تونستم بااین جمله ارتباط برقرارکنم.قطعادرسته.چون هرچی ک خدامیگه درسته.قطعا همینه.رسالت من اینه.اون هدفی ک دیشب ازخدا میپرسیدم همینه.اونکاری ک باید انجامش بدم همینه.اینه ک یاد بگیرم چطوری خودم رو دوست داشته باشم و چگونه بخودم عشق بدم.عاشق خودم باشم.این خودم نعمتیه ک بعداز سالها خدا برام فرستاده تامن باهاش عشق رو تجربه کنم.تامن باهاش اون کارایی ک سالهاحسرتش توی دلم مونده رو براش انجام بدم و اونم برای من انجام بده.میخام ازین به بعد عاشق خودم باشم.به خودم توجه کنم.وقتی خسته از کار روزانه بمن پناه میاره براش چای سبز دم کنم.براش آهنگ شاد با ارگ بزنم.د بزنم و رقص سما کنم.میخام این خودم وقتی کنار منه احساس ارامش و اسایش داشته باشه.دغدغه هیچیو نداشته باشه.آرام باشه.درپناه خدا و بعدشم من ارامش داشته باشه.میخام باین خودم ک خدا بعداز سالها بهم هدیه داده و بمن نشونش داده و چشم منو بروش باز کرده بیشتر از قبل توجه کنم.ازش مراقبت کنم.هر غذایی رو باین خودم ندم که بخوره.هر لباس کهنه ای رو نپوشونمش.براش بهترین عطرهارو بزنم.میخام برای خوشحال شدنش صبح هاپیاده روی برم.اندامم رو میخام برای خودم زیبا نگه دارم.میخام هرکاری رو ک یک عاشق برای معشوقش انجام میده رو من برای این خودم انجام بدم.درعوض میدونم اونم برای من خیلی کارا انجام میده.آخه از عهدش برمیاد که هرکاری رو انجام بده.دست منو میگیره و به بازار میبره و بهترین لباس ها بهترین کیف و کفش ها از بهترین برندهارو برام میخره.در گوشم نجوا میکنه ک دوستت دارم.و بهم این اطمینان رو میده که نگران هیچی نباش.من برات همه کاری میکنم.تو فقط عاشق خودم باش.یکی از کارهایی که این خودم انجام میده ک من خیلی باهاش حال میکنم اینه که دست منو میگیره و منو باافتخار نشون همه میده و میگه این اون شخصیه ک من دوسش دارم و عاشقشم.بی هیچ خجالتی و بااعتمادکامل و….خلاصه آخر سرم از خدای خودم خاستم تا کمکم کنه ک یاد بگیرم و انجام بدم اون کارایی رو ک باید برای این خودم جدیدی ک خودش توی زندگیم اورد و ازش خاستم یادم بندازه که هر قدمی ک برای خودم برداشتم رو بیام و توی دفترچم بنویسم.توی همون دفترچه ای ک داشتم مینوشتم.و تاریخ و ساعت رو هم نوشتمو دفترچه رو بستم.و بعد رفتم سراغ تلگرام و دیدم ک خانم شایسته عزیز اون مطلب رو درمورد عزت نفس گذاشتن و هدایتمون کردن به فایلهای رایگان استاد عزیزم. و وقتی مطالب رو خوندم و البته این ۳فایل رو قبلا دانلود کرده بودم و توی گوشیم دارمش.و بعد از تعجب موندم ک‌خدایا مگه میشه باین زودی؟من همین چنددقیقه پیش ازت خاستم ک کمکم کنی یاد بگیرم ک چگونه بخودم عشق بدم و تو به همین زودی راهو نشونم دادی..خداجون شکرت.عجب خدایی هستی تو..فقط برازنده ی خودته. و همون موقع رفتم و دوباره در دفترچم نوشتم ک خدا منو ب کدوم مسیر هدایت کرد ک چگونه کمکم کرد و کمکم میکنه ک یاد بگیرم و عمل کنم و پیش برم.حالا که عزت نفس قدم اوله و با اونه ک من به چیزای دیگه میرسم خب پس طبق راهنمایی خدا پیش میرم چون اون هرچی میگه درسته.و تصمیم گرفتم ک بامید خودش هرروز یک فایل از دوره عزت نفس و یک فایل از دوره کشف قوانین رو گوش بدم.آخه کشف قوانین رو تازه خریدم و خیلی ذوق دارم ک گوشش بدم و تمازینش رو انجام بدم.امروزم قراره خواهرم بیاد خونمون ک باهم بریم یک دفترچه خوشگل بخریم هردو یک شکل و بذاریمش واسه دوره کشف قوانین.باید یک برنامه ای ترتیب بدم و دوره هدفگذاری رو هم گوش کنم.بامید حق…درنهایت اول از خدای خودم بسیار سپاسگذارم.خداجون دوستت دارم و متشکرم.بعدش از استاد گرانقدرم استاد عباس منش عزیز و تیم تحقیقاتیشون خیلی ممنونم.از استاد عزیزم تشکر ویژه که آموخته هاشون رو بماهم یاد میدند.میتونستند اینکارو نکنند.میتونستند فقط یاد بگیرند و در زندگیشون خیلی راحت انجامش بدند و کاری ب کار بقیه نداشته باشند ولی عشق پشت این آموخته هارو چیکار میکردند؟باعشق همه روبهمون یاد دادید..ازتون بی نهایت سپاسگذارم.از خانم شایسته ی عزیز ممنونم..امروز از طرف خدای من نشونه ای و رحمتی شدند برام.و ازهمه دوستانی ک نوشته ی منو میخونند ممنونم و دوستتون دارم?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: