اکثر ما در کودکی به خاطر سرزنشها، تحقیرهایی و برچسبهایی که از طرف خانواده و جامعه به ما زده شده است، عزتنفس خود را از دست دادهایم. به همین دلیل نیز نقطه شروع تغییر شرایطی که در آن هستیم، از برپایی جهادی اکبر برای ساختن عزتنفسمان شروع می شود و اولین آجر از این پی، باورهای قدرتمندکننده ساختن برای حل ریشه ایِ باورهای سمی و کشنده به نام “احساس گناه” و “احساس بی ارزشی” است.
زیرا اگر اعتماد به نفس، کلید اصلی موفقیتهای بشری باشد، قطعاً “احساس گناه” سدِ راه تمام موفقیتهای او خواهد بود.
امکان ندارد هم در عذاب وجدان و احساس گناه بمانی و هم عزت نفس داشته باشی. هم نشینی این دو غیرممکن است، همانگونه که همنشینی ثروت با فقر، آرامش با نگرانی، سلامتی با بیماری و.. غیرممکن است.
بدون ساختن عزت نفس، موفق شدن غیر ممکن است. اما تا زمانی که در احساس گناه باشی، دسترسی به عزتنفس غیر ممکن است.
این یک قانون است که، موفقیت و ثروت سراغ یک ذهن آرام و مطمئن میرود. یعنی ذهنی که عاری از احساس گناه، عذاب وجدان و بیارزشی است.
“احساس گناه” و “عذاب وجدان”، بزرگترین ترمز در برابر داشتن عزت نفس است. بنابراین پروسه ساختن عزت نفس از برداشتن این ترمز و تبدیل آن به “احساس لیاقت و خودارزشی” آغاز میشود و ساختن این باور، مهمترین مأموریت دوره عزت نفس است.
عزت نفس مثل سنگر بانی تا دندان مسلح در برابر نجواهای فلج کننده ذهن است. از آنجا که هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم، در نتیجه همیشه در معرض خطا و اشتباه و شرایط نادلخواه هستیم.
اگر “سنگربانی بهنام عزت نفس” در وجودت نباشد تا در مواقع سخت و نادلخواه که به خاطر اشتباهی بوجود آمده، افسار ذهنت را به دست بگیرد، ذهن آنچنان نجوایی به پا می کند و آنقدر آن خطاها را در نظرت بزرگ جلوه میدهند و آنچنان دلایلی منطقی برای لایق نبودنت ارائه میدهد و آنچنان باورهای مخرب و ترمزهایی قوی میسازد، که باور میکنی از عهدهی انجام هیچ کاری برنمیآیی!
اینجاست که آنهمه شور و شوقی که برای رویاهایت داشتی، از بین می رود. زیرا میان خودت و آن رویای زیبا، خواه یک رابطه توام با عشق باشد، خواه یک کسب و کار سودآور، خانهای با امکانات عالی، زندگی در یک کشور عالی و … فرسنگها فاصله میبینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.
به همین دلیل است که: تمام موفقیتهای زندگی ما، روی پایهای به نام عزتنفس بنا میشود.
“احساس لیاقت و ارزشمندی”، که نقطه مقابل «احساس گناه و خود کوچک بینی» است، مهمترین وجه از عزت نفس است. یعنی ساختن موفقیتها از عزتنفس شروع میشود و ساختن عزت نفس، از “تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت”.
استاد عباسمنش همیشه تأکید ویژهای بر ساختن عزت نفس دارد. ایشان مهم ترین دلیل موفتیتهای خود در هر برهه از زندگیشان را، حاصل تلاشی میداند که، صرف ساختن جنبهای دیگر از عزت نفس خود داشته است.
موضوع این است که، هیچ انتهایی برای عزت نفس وجود ندارد. یعنی همیشه جنبهای از عزت نفس ساخته نشده، در ما وجود دارد که لازم است روی آن کار شود. به اندازهای که آن بخش کاملتر میشود، دستاوردهایمان نیز بزرگتر میشود.
با انجام تمرینات این دوره، “باور احساس لیاقت” در وجودت شکل میگیرد و نتایجی را وارد زندگیات مینماید که، ناکامیهای تمام سالهای گذشتهات را جبران میکند. آنوقت تفاوت زندگی بدون عزت نفس و باعزت نفس را به وضوح احساس میکنی.
عزت نفس انتخابهای آیندهات را در هر جنبه از زندگیات تغییر می دهد. از رشته ای که می خواهی در آن تحصیل نمایی، همسری که انتخاب می کنی، روابط ات، شغل ات و حتی نوع رفتار دیگران با شما ومیزان محبوبیتات و حتی میزان موفقیت مالیات را دستخوش تغییرات اساسی میکند زیرا تعریف تو از احساس لیاقت، دستخوش تغییرات اساسی میگردد.
خیلی فرق میکند بعد از ساختن عزت نفس، اهدافت را مشخص کنی یا قبل از آن!
عزت نفس، ابعاد ظرف وجودت را میسازد. حتی اندازه ظرفی که زیر باران نعمت الهی در دست نگهداشتهای، به اندازه عزت نفس توست. به همین دلیل نیز به اندازه عزت نفسات نعمتها را دریافت میکنی.
تفاوت تجربهات از زندگی، با عزت نفس و بدونِ عزت نفس، از زمین تا آسمان است.
ارزشش را دارد که برای ساختن عزت نفس خود وقت بگذاری و این جهاد اکبر را برپا و ادامه دهی. زیرا جهان همیشه در برابر چنین حدی از عزت نفس، فقط کرنش می کند و چارهای جز آوردنِ بهترینها به زندگیات ندارد.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD456MB38 دقیقه
- فایل صوتی «چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه35MB38 دقیقه
بنام خدای زیبای من که من و هر روز هدایت میکنه به سمت بهتر شدن، به سمت شاد تر زیستن و به سمت خودش.
این فایل و من تقریبا یکسال پیش دیده بودم و خدای من چقددر تفاوت هست توی درک من. یادمه قبلا میدیدمش میگفتم خب اوکی من که تو این مورد خوبم و کلا زیاد جدی نمیگرفتم اما الان میفهمم چه گنجیه این فایل.
نکته ای در این فایل که سال قبل بنظرم اهمیت آن چنان نداشت الان برام شد دقیقا پررنگ ترین نکته و اون چیه؟
فکرای خوب بکن/فکرایی کن که بهت سود میرسونه که نتیجه بخشه/
استاد مثال فکرای جن و مرگ و بهشت و جهنم و به عنوان فکرای بیهوده زدن و من مثال افکاری که باعث ضعف و ناتوانی میشه رو مثال افکار بیهوده میزنم.
هرکس با توجه به شرایطی که در اون قرار داره یه درک متفاوتی از فایلا داره و من هم با توجه به شرایطم برداشتم این بود.
حالا شرایطم چیه؟
طبق کامنتای قبلی هم که گفتم دارم برای اولین بار سر کار میرم و این نجواها دیوونم کردن از بس که تو ذهنم حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن، از همه چیز برهان و دلیل میسازه که تو بیا این کار و ول کن تو بیا بیخیال شو.
درسی که از این فایل گرفتماین بود که از این به بعد
« فکرای این چنینی ممنوووع»
حتی اگر شرایط سخت باشه حتی اگر فکر کنی کار و دوست نداری هرررر چی شد باید نذاری این فکرا غالب بشن.
بچه ها توضیح بدم که من از اینکه این کار به صلاحمه و هدایت خداونده کاملا آگاه هستم و برای همین میخوام جلوی نجواها رو بگیرم.
نه اینکه واقعا در شرایط بدی باشم اما بترسم که کارم و ول کنم.
خب حالا مأموریت من در این مسیر الهی چیه؟
توجه به ریز ترین نکات مثبت، همگامی با سفر نامه و اجازه ندادن به نجواها برای غالب شدن (چون من دیگه دس شیطون و خوندم و فهمیدم که کار خودشه و شک و تردید و تشویق به جا زدن کار خودشه نه خدای مهربان من)
امروز چون حالم خوب بود یه اتفاق خوب دیگه هم افتاد که میخوام به اشتراک بذارم.
من برای برادرم کار میکنم و چون سابقه کاری نداشتم اصلا نمیدونستم که اخلاف حرفه ای سرکار چیه و مثلا با داداشم شوخی میکردم جلوی کارمنداش و یکی دو تا رفتار این شکلی.
برادرم یکبار بهم گفت که باید الان چطور باشم و من ناراحت شدم تازه نجواها هم میگفتن چقدر این کلاس میاد حالا یه کاری داری ها باباکشتی خودتو. امروز دوباره سر یه اتفاق دیگه بهم گفت و من اولش خیلی ناراحت شدم اما چون مدارم به منبع نزدیک تر از قبلا بود و با توجه به فایلی که امروز دیدم و استاد گفتن تا حست بد شد از خودت بپرس چطور میتونم الان حالمو خوب کنم؛ از خودم این سوال و پرسیدم و اومدم خودمو جای برادرم گذاشتم و واقعا بهش حق دادم که بخواد من مثل یه کارمند جلوی بقیه بهش احترام بذارم. و حتی یادم اومد یکی از دوستام که با خونوادش کار میکرد حتی باباشو، بابا صدا نمیکرد و به فامیلی صدا میکرد. بعد یادم به خانم شایسته افتاد که توی فایلا همیشه استاد و استاد یا آقا یا شما خطاب میکنن. ندیدیم که حتی ایشون و به اسم کوچیک صدا کنه.
و خیلی خوشحالم که خداوند من و هدایت کرد امروز، به من این درک و آگاهی رو داد که نمونه بهتری از خودم باشم و احساسمم خوب باشه.
استاد عزیزم اینقدر در زندگی من باارزش هستین اینقددر موثر بودین که فقط با احساسم میتونم منتقل کنم میزان احترام و ارزشی که براتون قائلم رو.
مثل همیشه سپاسگرارم از صحبتاتون، شما نمیدونید چه تاثیری دارید چه تحولی به پا میکنید.
سپاسگزارم که خداوند قشنگ که من و هدایت کرد به بهترین کسی که حرفاش دیوانم میکنه.
گاهی با برادرم میشینیم راجب شما حرف میرنیم و عشق میکنیما مولا داداشم میگه بخداا این مرد خیییییلی دل داشته پاشده رفته یه شهر دیگه، من میگم استاد خییلی خودمونیه بعد من چون فایلای بیشتری از شما دیدم چند تا از خاطره های سریالا رو میگم و اصلا استاد ایییینقد ذوق میکنم وقتی راجب شما میکم اینقددد ذوق میکنم. اصلا نمیدونم این چه حس نزدیکی و عشقیه که بهتون دارم. خیلی دوستون دارم
انشالله همیشه در مسیر سلامتی و شادی باشید استاد زیبایم
سلاااام سلام.
این سومین بار هست که میخوام سفرنامه رو شروع کنم. تا حالا تا آخرش و نرفتم و متعهد نبودم. از خدا میخوام که بهم نیرو و قوت بده و هدایتم کنه تا متعهدانه و با عشق این مسیر و تا تهش برم.
فکر کن، فکر کن، خدا بهت نعمت تعقل و داده برای چی؟هر چیزی رو نپذیر . خداوند بارها در قرآن راجب افرادی که فکر میکنند حرف زده.مثال میزنم
امروز که دارم کامنت و مینویسم روز شنبه هست من هفته پیش نوبت گرفتم که امروز برم دکتر. مامانم گفت نه شنبه خوب نیست بری دکتر و منم چون حوصله بحث نداشتم قبول کردم. حالا بیا فکر کن ، آیا تفاوتی بین شنبه و بقیه روزهای هفته هست؟حالا شاید منطق اونا این بوده که اگر شنبه بری دکتر تا آخر هفته میری ولی آیا این منطق برای موجودی که با فرکانساش زندگیش و میسازه درسته؟البته که درست نیست و به نظرم یه خرافه هست که معلوم نیست قدیما چی شده که این موضوع پخش شده..فقط باعث میشه کار آدم عقب بیفته…اگر اون روز مثل امروز آگاه بودم که فکر کنم قطعا بدون بحث امروز میرفتم دکتر و کارم و انجام میدادم🙂خدایا شکرت که الان بهم این آگاهی رو دادی شکر.
استاد من زمان کنکورم درس که نمیخوندم و یخورده تفریح میکردم عذاب وجدان میگرفتم اما هیچوقت به این فکر نکردم که .چرا؟ مثلا تو یکم استراحت کنی آیا باید عذاب وجدان بگیری؟ آیا هر کس در کنکور موفق شده روزی ۱۲ساعت درس خونده؟ و متوجه شدم این برمیگرده به مشاورانی که مدام پست میذارن و سخنرانی میکنن که یک دقیقه هم از دست نده باید روزی ۱۲ساعت بخونی و…
و این عذاب وجدان باعث میشد اعتماد به نفسم خیلی پایین بیاد و طبق قانون یا دیگه اصلا درس نخونم چون ذهنم همش درگیر بود یا اگر درسی هم میخوندم اصلا یاد نمی گرفتم چون همش ذهنم درگیر همون چند ساعتی بود که تفریح کرده بودم.بعد از آشنایی با شما وقتی چند بار فکر کردم و اون احساس گناه و از بین بردم روند درس خوندم خیلی عالی تر پیش رفت و دیگه فرصت های پیش روم و خراب نمیکردم.
یا مثلا من تا همین چند وقت پیش این شکلی بودم که تو مراسم ختم نباید حتی لبخند هم زد و اگر حتی بر حسب اتفاق میخندیدم یا لبخند میزدم خودم و سرزنش میکردم و حتی شاید احساس گناه داشتم.بهش فکر کردم گفتم چرا؟چه دلیلی برای احساس گناه وجود داره؟غیر از اینه که از حرف کردم می ترسی؟ منظورم این نیست که حالا پاشی بری وسط مجلس ختم هر و کر بخندی اما یه خنده کوچیک یا لبخند مشکلی ایجاد نمیکنه و تو دلیلی برای داشتن احساس گناه نداری. واقعا اگر ما فکر کنیم به مسائل مختلف و راحت هر فکر و عقیده ای رو نپذیریم چقددر از احساس های بد و راحت میتونیم از خودمون جدا کنیم.
پس نتیجه میگیریم بیشتر اشتباهاتمون (۹۹درصد) که بخاطرش احساس گناه میکنیم فقط زائده ذهن آدمایی بوده که هم فرهنگ ما هستند و نسل در نسل اومده تا به من رسیده.نسل در نسل به آدم هایی رسیده که تفکر نکردند و این هی به نسل بعد منتقل شده تا به من رسیده.مثلا برای خونواده های مذهبی حجاب نداشتن دختر ،لمس اتفاقی نامحرم ،دوستی با جنس مخالف ،نماز نخوندن ،گریه نکردن تو روضه های امام ها😑باعث احساس گناه میشه و من تا الان همه این موارد رو چشیدم وقتی که برای اولین بار میخواستم هر کدوم رو انجام بدم چنان احساس بی لیاقتی و احساس گناه میکردم که خودم و باخته بودم. دائما در تردید بودم ،بعد مثل این فیلما به پدر و مادرم نگاه میکردم احساس گناه میکردم و حتی به خاطر وجود خودم شرمنده میشدم😐😐واقعا چرا؟این و همین الان به خودم میگم چرا؟ فقط چون بی فکر پذیرفتن دختر باید تا خرخره خودشو بپوشونه؟چون فکر کردن هر دوستی با جنس مخالف باعث میشه تو بیچاره بشی ؟
خدایا شکرت💓
یکی از تردید های همیشگی من: وقتی یک نفر با من بد برخورد کرد آیا من تلافی کنم محلش نذارم و تخریبش کنم بهتره یا من خوبی کنم؟همیشه فکر میکردم من با تخریب کردن شخص مقابلم یا تیکه انداختن بهش(مثل فیلم ها)باعث بشم اون اشتباهشو دیگه تکرار نکنه و با خوبی کردن بهش مثل احمق ها دیده میشم و اون هی باز کارش و تکرار میکنه اما امان از این فکر. من فقط خودم و اذیت میکردم.و برای مورد دوم متوجه ضدم که اگر خوبی کردن با احساس بی لیاقتی و سرخوردگی و از روی ترس و بیچارگس باشه نتیجه عکس میده و انگار فقط عمل مثبته و فرکانس همون فرکانس منفیه.
چند روز پیش بخاطر داستان شرکی که توی یکی از روابطم با دوستم داشتم با هم بحثمون شد بعدش من اومدم روی خودم کار کردم و سعی کردم که حتی محبت اون شخص هم به خدا نسبت بدم و اون و نتیجه خدا ببینم. دیدم امروز پیام داده بود و اظهار پشیمانی و ابراز علاقه. راستش یخورده افکار بدجنسانه ای اول به فکرم زد که آره دیدی اشتباه از تو بود حقته و فلان اما یکم بعد به خودم اومدم و اول از خدا تشکر کردم گفتم دیدی من توحید رو عملی کردم و اون شخص رفتارش و تغییر داد حالا هم بهش زنگ بزن و تو فقط نکات مثبت شخصیتیشو بگو و تحسینش کن و احساس گناه بهش نده. و این کار و کردم و خدایا شکرت…همین شخص چند روز پیش سر این موضوع با من بحث کرد که تو همه دوستات و خودت حذف کردی پس الان هم باید تنها باشی حقته و …من سکوت کردم و هییچی نگفتم چون استادم بهم یاد داده سکوت کنم و در صرف انرژیم خودخواه باشم .اما همین شخص امروز زنگ زد به من میگفت خوش بحالت تو مدت زیادی تنها بودی و راحت تونستی روی خودت کار کنی و تصمیمی بگیری من هم باید یه مدت تنها باشم….میبینی فاطمه؟ سکوت کردی بحث نکردی و روی خودت کار کردی طرف تغییر کردد.خدایا شکرت💓
استاد گفتید که میتونید توی دلتون کسی رو تحسین کنید و از لحاظ فرکانسی این کار و انجام بدین پس این یعنی آقا جان غر نزدن سر کسی یا تخریب نکردنش یا اعتراض نکردن به رفتارش نباید به صورت ادا فقط جلوی اون آدم باشه پیش خودت هم نباید راجبش بد فکر کنی و غر بزنی و سرزنشش کنی چون فرقی نداره در هر صورت تو فرکانسشو میفرستی..وااای استاد این سومین باره دارم این فایل و گوش میدم اما تازه این نکته رو از توش فهمیدم اونم دقیقا وقتی که داشتم جلوی کسی ادا درمیاوردم و خوبیشو میگفتم اما در تنهایی خودم غر میزدم سرش بخاطر بعضی رفتاراش.،،wooowچه چراااغی روشن شددددد هوووووو خدایا شکرت
اصلا من چرا فراموش میکنم این و که بابااا اگر میخوای یکی رفتارش باهات عوض بشه با غصه خوردن با گیر دادن به اون ادم با غر زدن چیزی درست نمیشه. فرمول طلاییش:تحسین کردن اون شخص در خلوت خودت و وقتی باهاشی (اگر هم نمیتونی اون لحظه اون کار و انجام بدی سعی کن بهش فکر نکنی و بسپریش به خدا)، بحث نکردن باهاش،.،،من فکر میکردم باید بهش بگم کدوم رفتارش من و اذیت میکنه تا اون خودش و تغییر بده این اشتبااااهه این اشتبااااههه.
من حرفایی رو میزنم که به نظرم درسته و در مسیر خداوند هست . حالا این وسط اگر کسی در مدارش باشه میگیره و انجام میده . من حتی نمیتونم به کسی کمک کنم.استاد این جمله خیلی سنگین بود و نیاز دارم بفهممش.فقط یه چیزی میدونم اونم اینه که بوده زمان هایی که به کسی کمکی کردم و اون انجامش داده و من بشدت احساس مسئولیت پذیری میکنم نسبت به نتیجه و عواقب کار و خیلی وقتا که نتایج درست در نمیاد من احساس گناه میکنم ولی اگر این باور باشه که من حتی نمیتونم به کسی کمک بکنم دیگه اون احساس گناه هم نیست.
استاد عزیزم و همه عوامل پشتیبانی سایت ممنونم بخاطر بخشی که توی هر فایل میتونیم دیدگاه های خودمون و ببینیم.کامنت های قبلم رو که میخونم و دیدگاهی که الان پیدا کردم بهم یه حس اعتماد به نفس میده از اینکه من پیشرفت میکنم.
مرسی استاد عالی بود فایل عالی بووود💓💓💓
به نام خدا
سلام به همه دوستان عزیزم توی این راه زیبا،❣️
خب من می خوام که درسهایی که از این فایل گرفتن رو بگم .
اولین درس این هست که فکرهایی که نتیجه نداره رو بهش نپردازیم. حواسمون باشه به چه چیزی فکر میکنیم سعی کنیم فقط فکر هایی رو که باعث پیشرفت در زندگی ما میشن و نتیجهبخش هستن رو بهش بپردازیم یعنی مراقب ورودیهای ذهن باشیم و مراقب باشیم که داریم به چی فکر می کنیم انرژی مون رو برای چه چیزی میزاریم.
دومین درس این بود که از خودمان سوال بپرسیم توی هر چیزی از خودمان سوال بپرسیم تا بتونیم شرایطمون رو بهتر و بهتر بکنیم مثلاً امروز چیکار کنم که یک قدم از دیروزم جلوتر باشم؟
چیکار کنم که توی روابطم با خونواده پیشرفت بیشتری داشته باشم؟
چیکار میتونم انجام بدم واسه اینکه به خدا نزدیک تر بشم؟
از این قبیل سوالها چون که ما وقتی از خودمان سوال می پرسیم ذهنمون را به چالش می کشیم که واسه این سوال جوابی پیدا کنه انگار توجهمون رو خوداگاه می بریم سمت موضوعی که به دردمون میخوره که باعث پیشرفتمون میشه
سومین درسی که گرفتم این هست که شک کنیم به باورهایی که توی ذهنمونه. شک کردن چیز بدی نیست چون بعدش ایمانی میاره که باعث میشه خیلی قویتر و نتیجهبخش تر عمل کنیم.
آیا واقعاً این وجدانی که میگن وجود دارع؟ اصلا چی هست؟ اصلا واقعیت داره؟
از این روش استفاده کردم واسه یکی از باورهای محدود کننده برای درسم .متوجه شدم که یک باور محدودکننده دارم و شک کردم بهش.
گفتم آیا این باور واقعیت داره ؟کی این باور را به من داده و بعد از ریشهیابی کردم و متوجه شدم که دروغی بیش نیست.این همه من تو احساس نامناسب بودم همش به خاطر ناآگاهی بوده و دروغی که فقط باورش کردم دقیقا مثل همین عذاب وجدان که دروغی بیش نیست که با انجام یکسری کارهای که فرهنگ به ما گفته که نباید آن را انجام بدیم و ما هم بدون اینکه مراجعه کنیم به پروردگارمون و به اصلمون قرآن،فقط از فرهنگ پیروی کردیم و احساسمونو بد نگه داشتیم.
چیزی که خیلی به من کمک کرد این بود که نسبت به موضوعات نگاه جهانبینی داشته باشم نگاهمو محدود به این فضای بسته ای که توش هستم نکنم. جهان بینی نگاه کنم به هر موضوع.اینجوری خیلی از موانعی که فکر میکردم وجود دارند و میتونم از بینش ببرم.
خیلی موضوع مهمی هست که ما درک کنیم که نقشی در زندگی دیگران نداریم که نمیتونیم کس را خوشبخت کنیم نمیتونیم قهرمان زندگی کسی باشیم این خودشه که واسه خودش تصمیم میگیره و خدای خودش ما هیچ نقش نداریم.
من در رابطه با این موضوع به تضادی برخوردم من فکر میکردم که میتونم قهرمان زندگی یکی باشم و اون اوایل که با قانون آشنا شده بودم اصرار داشتم که این شخص را هم توی این داستان بیارم توی این فضا بیارم که با تضاد بزرگ برخوردم روابطم باهاش به شدت به هم خورد اعتماد بنفسمم حتی از دست دادم تو یه سری موارد. اما خدا را شکر بعدش به خودم اومدم و خیلی درس بزرگی برام شد که نقشی تو زندگی بقیه ندارم و هرکس به اندازه خودش میفهمه که باید چیکار کنه و توی هر مداری باشه ادامه میده.
و نتایج نهایی راجع به رفع احساس گناه
1.من نمیتونم کسی رو تخریب کنم. من نقشی در زندگی بقیه ندارم اما قصد اینکه تخریب کنم هم نباید داشته باشم چون هر لحظه که در حال تخریب کسی باشم دارم خودم رو تخریب می کنم
2. من نمیتونم حتی به کسی کمک کنم.کسی که در مدارش باشه میتونه حرف های من رو بشنوه و تاثیرگذار باشد توی زندگیش در غیر این صورت هیچ نقشی نداره و تلاش من بی فایده است و ممکنه عواقب نه چندان جالبی هم به دنبال داشته باشد
۳.اینکه خداوند توابه. خداوند من رو میبخشه. من خودم به شخصه این رو خیلی تجربه کردم کاری را انجام دادم که درست نبوده اما بعدش از خداوند معذرت خواهی کردم توبه کردم و خیلی سریع آن را بخشیده است چون که من خدا را اینجوری می بینم من خدا رو تواب می بینم من خداوند را عاشق خودم میبینم خداوند من رو میبخشه خداوند با همه خطاهام عاشق منه.
و مورد آخرم اینه که خیلی از اشتباه ها باعث پیشرفت میشه اشتباه کردن خصوصیات انسانه. هر انسانی اشتباه میکنه اصلا تا اشتباه نکنه یاد نمیگیره تا اشتباه نکنه پیشرفت نمیکنه تا اشتباه نکنه بالا نمیره.تا اشتباه نکنه از طریق تضاد به وضوح نمیرسه. پس این اشتباه ها دوست ما هستند و باید از آنها یاد بگیریم عبرت بگیریم و خوب عمل کنیم دفعه بعدی و نباید احساس خودمون رو بد کنیم به خاطر اشتباهی که انجام دادیم انسان خط میکنه کاملا عادیه من خودم رو میبخشم میدونم خدا هم من رو میبخشه و بعد در مدار بالاتر میرم و اتفاقات بهتری سراغم میاد.احساسم خوبه و اتفاقات خوب برایم می افتد
اما اگر احساس بد داشته باشم و خیلی کمال گرایانه به ویژگی های انسانی نگاه کنم ازش خواستم دور میشم از خداوند دور میشم و عزت نفسم پایین میاد.
عاشقتونم سپاسگزارم بخاطر این همه آگاهی های بی نظیر استاد عزیزم به خانم شایسته عزیز دل
سلام میکنم به خدایی که عاشقشم و عاشقمه و حواسش بهم هست و همینجوری که هستم دوستم داره و قضاوتم نمیکنه.
سلام پر از عشق و حال خوب و شادی به همه ی دوستای عزیزم توی این سایت دوس داشتنی و از همین جا به هر کس که این کامنت و میخونه کمال سپاسگزاری رو دارم چون که من از کامنتای بچه ها خیلی یاد میگیرم و یجورایی انگار تکمیل کننده حرفای استاده. استاد جان از شما هم کمال سپاسگزاری رو دارم بخاطر همچین سایت بینظیری که فقط پر شده از حال خوب و رشد و بس.
عنوان این فیلم من و برمیگردونه به دوران کودکی و نوجوانی که پر از احساس گناه و عذاب وجدان و بی ارزشی و عدم اعتماد به نفس بود. من در دوران بچگی با اینکه در خونواده بسیار محبوب و به قول معروف یکی یدونه بودم اما چون با یه ضربه کوچیک بدنم کبود میشد یا خون دماغ میشدم و بقیه با واکنش بد پدرم مواجه میشدن و بخاطر همون با من هم بد رفتار میکردن بشدت احساس تنهایی و عدم اعتماد بنفس و داشتم .
این روند همچنان ادامه داشت و من با اون سن کم متوجه این بودم اما اسمش رو کمرویی گذاشته بودم و آرزوم بود پررو و با اعتماد بنفس باشم هر چی بزرگتر میشدم بیشتر ذهنم و مشغول میکرد تا اینکه ۱۳ساله بودم فکر میکنم با یه دوستی آشنا شدم که بشدت با اعتماد به نفس و پررو بود و خداروصدهزار مرتبه شکر یه فرصت طلایی واسه من .
آگاهانه توی رفتاراش ریز میشدم و سعی میکردم منم انجامشون بدم من تشنه تغییر بودم برای همین هیچ مقاومتی نداشتم و با عشق داشتم اعتماد بنفسمو زیاد میکردم.این دوست تاثیر زیادی داشت و استارت کارمو باهاش شروع کردم بعدش خودم سعی میکردم که بیشتر و بیشتر روی اعتماد بنفسم کار کنم و الان اینو میفهمم که هرچه اعتماد بنفسم بالاتر میرفت احساس گناه کم و کمتر میشد و یه چیز دیگه این بود که من بسیار زود رنج بودم و با افزایش اعتماد به نفسم این موردم هی کم و هی کمتر میشد تا اینکه الان به جرئت میگم با جنبه تر از خودم ندیدم و خیلی خیلی بندرت پیش میاد که از کسی ناراحت بشم .
هر چی که بزرگتر میشدم خیلی راحت تر خودم و میبخشیدم و همیشه اگه اشتباهی میکردم آگاهانه بهش فکر نمیکردم و فقط میگم انسان جایزالخطا ست با اینکه درک خاصی هم راجب این عبارت نداشتم. این عبارت و فکر نکردن به کاری که انجام دادم بهم احساس رهایی میداد
استاد من یک سال میشه که تقریبا باهاتون آشنا شدم اونم از طریق مشاور تحصیلیم که کاملا هدایتی به ایشون برخوردم تقریبا از ابان ماه به بعد حس کردم دارم تغییر میکنم. من چون درس داشتم و نمیتونستم روی خودم کار کنم که این هم یه باور اشتباه بود چون بعدها و الان از طریق فایل های شما به درس خوندن هدایت میشم باحال خوب هدایت میشم به افزایش یادگیری تو درسها حتی.
تو این مدت حس می کنم کرد دائما داره به فهمم نسبت به قوانین افزوده میشهو تغییر و قشنگ حس می کنم که فاطمه تو داری تغییر می کنی .
خیلی نوسان داشتم مهمترین دلیلش هم این بود که روی خودم کار نمیکردم وقتایی که حالم خوب نبود احساس گناه و کم ارزشی سمتم میومد بخاطر نداشتم اعتماد بنفس سریع با حرف یکی ناراحت میشدم و توی اون هاله تنهایی و حال بد فرو میرفتم.
حتی حرف زدن راجب بهش هم حس خوبی نمیده اما من به خودم افتخار میکنم که تونستم سربلند از این امتحانا بیرون بیام و به مرحله بالاتر برم و متعهدانه دارم ادامه میدم و مطمئنم که خدا دستم و گرفته و تو این راه کمکم میکنه چونکه خودم این و میخوام و فرکانسام اینه.
نمونش امروز عصر که یه خورده حس کردم مدارم داره شیطونی میکنه میخواد بره تو در و دیوار سریع یاد یکی از فایلای استاد افتادم و گفتم پاشو سریع حالتو خوب کن که میفتی تو فرکانس اتفاقای بد یکی دیگه هم بهم میگفت نهه بشین درس بخون یک ساعتم یک ساعت تو یه ماه دیگه کنکور داری و..اما من فهمیدم که وقتی روی خودم کار کنم کیفیت درس خوندن خیلی خیلی بهتر میشه و با احساس ارامش درس میخونم ولی وقتی روی خودم کار نمیکنم احساس ترس دارم که من چیزی نخووندم و کنکور نزدیکه و وای حالا چیکار کنم و..واقعا ممنون شمام این سایت خودش کار هزار تا مشاور انگیزه رو برا من انجام میده😍😂
من خیلی به خودم افتخار میکنم که توی کلاس هفتم تغییر و شروع کردم و روی خودم کار کردم سخت هم کار کردم و چون راهی بلد نبودم فقط سعی میکردم بهش فکر نکنم و این خیلی طول کشید چندسال طول کشید وولی این اخلاق و ویژگی من منجر شد با این خانواده بی همتا آشنا بشم که تماما کار الله مهربان و هدایتگر هست.
عاشقتونم امیدوارم روز به روز مهارتمون توی کنترل ذهن و موندن توی حال خوب بیشتر و بیشتر بشه❤️
سلام دوست عزیزم.
کامنتت پر از شور و شوق یادگیری و هدایت و عشق بود ،جدا حالمو خوب کرد و من و هم به شوق آورد.
خیلی خوشحالم که تونستم کامنتی بذارم که یک ماه بعد باعث حال خوب یک دوست عزیز بشه😍😍
سپاسگزارم از شما که احساستون و با من به اشتراک گذاشتید و علاوه بر حال خوب باعث شدید من دوباره کامنتم و بخونم و البته که کلی آگاهی برای خودمم یادآوری بشه🤩
پاسخ شما رو نشونه ای از خداوند میگیرم به عنوان پاداش حال خوبم
❤️❤️عاشقتونم