«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام
من سالها با اعتماد به نفس پایین زندگی کردم. به خاطر تحقیرها و اجحاف هایی که از طریق خانواده دریافت کرده بودم خودم رو دست کم می گرفتم. با اینکه آدم باهوشی بودم اما بیشتر نمره هام رو ناشی از شانس و اقبال می دونستم نه توانایی های خودم.
از رفتن به مهمانی ها به شدت بدم می آمد. چون از نظر خودم نازیباترین دختر توی اون جمع بودم و همه داشتن من رو نگاه می کردن. به طوریکه یادمه وقتی عروسی برادرهام بود (در چند سال متوالی) من در هر عروسی نوزادی رو پیدا می کردم که به خاطر خواباندن اون بتوانم به اتاقی برم و در یک کنج بشینم.
مدام نگران تبعیض گذاشتن دیگران بودم و از این بابت خیلی ناراحت می شدم. اینکه چرا به من توجه نمی شه و چرا به فلانی خیلی توجه می شه
در اتفاقاتی که می افتاد اولین و آخرین نفر از نظر خودم، من مقصر بودم و اونقدر حالم بد می شد که مدام دوست داشتم حتی برای مسئله ای که من واقعا تقصیری نداشتم و حقم بوده که اینجوری اقدام کنم، معذرت خواهی می کردم و خیلی وقتها خودم به دیگران این باور رو می دادم که، آره واقعا الهه مقصره
سرزنش دیگران را حق خودم می دونستم
خیلی از احساساتم رو سرکوب می کردم و فکر می کردم یا از سنم گذشته یا برای من زشته و یا اگه انجامش بدم دیگران من رو مورد تمسخر قرار می دهند
دنبال کسی بودم که بهم توجه کنه
خودم را شایسته بدترین اتفاقها می دونستم
از دیده شدن دوری می کردم و در عکس ها حضور پیدا نمی کردم و از دیدن عکس خودم به شدت بدم می آمد
یادمه وقتی پیش مشاور رفتم بهم گفت که یک عکس از خودت بهم نشون بده توی موبایلت و من هیچ عکسی از خودم نداشتم. چون از نظرم من اونقدر نازیبا بودم که دلیلی نداشت که عکسی از خودم داشته باشم.
و قیافه ام 5-6 سال پیرتر از خودم دیده می شد
و بدتر از همه حس می کردم خدا وجودی مهربان هست اما با اینکه کار بدی نکردم، اون اصلا من رو دوست نداره و من رو جزء بنده های خوبش نمی دونه چون من شایسته دوست داشته شدن نیستم.
از نظر من همه بهتر از من بلد بودن یک کاری رو انجام بدن
و هزاران احساس ضد و نقیض دیگه
.
.
تا اینکه اتفاقی در زندگیم افتاد که یا من باید می مردم یا باید خودم رو باور می کردم و روی پای خودم می ایستادم. قبلا هم اتفاقاتی افتاده بود اما اینقدر برام دردناک نبود.
دو سال با خودم جنگیدم و باز هم همه اتفاقات رو گردن خودم انداختم که زیر بار این تغییر نرم
اما به جایی رسیدم که دیگه باید می مردم و یا انتخاب می کردم
و من بالاخره انتخاب کردم
قدم به قدم
و من این کارها رو کردم
و هر روز داره اعتماد به نفسم رشد می کنه
و به نظرم اینها ویژگی های یک فرد با اعتماد به نفسه
– اول پذیرفتم که مسئول همه آدمها من نیستم و من مسئول خودم هستم.
– رنجش هام نسبت به آدمها خیلی کمتر شده و سریع تر می بخشمشون و به نوعی می توانم درکشون کنم
– چارچوب برای خودم دارم
– ایمانم به خودم افزایش پیدا کرده
– به خودم حق می دهم که در مورد بعضی مسائل توضیح ندهم یا توضیحی کوتاه بدم و سعی در قانع کردن اطرافیان ندارم
– به دیگران حق می دهم که مسیری که دوست دارند بروند، پیشرفت کنند و یا اشتباه کنند
– در بیشتر مواقع کارهایی که باید بکنم را از شب قبل یا صبح زود لیست می کنم و توی روز و ماه می دونم قراره چه کارهایی را انجام بدهم
– تأیید دیگران کمتر برام مهم هست
– از دید دیگران هم دوست داشتنی تر شده ام و قابل اعتماد تر
– رابطه ام با مردم، خانواده و اطرافیانم خیلی بهتر شده
– ابراز احساسات و هیجاناتم برام راحت تر شده. جالب اینکه قبلا که اعتماد به نفس نداشتم، خیلی از احساساتم رو نمی شناختم و فقط حالم بد می شد یا حالم خوب می شد ولی ریشه اش رو نمی دونستم چی هست.
– راحت تر معذرت خواهی می کنم
– راحت تر به خودم حق اشتباه می دهم
– درگیری ذهنیم با خودم کاهش پیدا کرده
– خواسته هام و نیازهام برام روشنتر شده
– انتقادها رو می شنوم، بررسیشون می کنم، اگر سازنده هست به کارشون می برم و اگر سازنده نیست سعی می کنم به خودم نگیرمشون و رهاشون کنم.
– به جای تحمل کردن، صبورشدم
– شیطون تر شدم
– کتاب خوان شدم و در جستجوی بهتر شدن
– خیلی وقتها از زمان حالم لذت می برم و با تمام وجود حس پرواز و حضور در پیشگاه خداوند رو دارم
– لباسهایی که واقعا خودم دوست دارم (نه دیگران یا مد) را می پوشم و تیپی که واقعا دوست دارم را می زنم
– انعطاف پذیرتر شدم
– دیگران را بیشتر دوست دارم و باهاشون و در کنارشون حس لذت بیشتری رو تجربه می کنم
– شکرگزارتر شدم
– خودم را لایق بهترین ها می دانم
– جهان برایم زیباتر شده و حتی از چیزهای کوچیک مثل برگ درختان هم لذت می برم
– احساس گناه کمتری را تجربه می کنم و سعی می کنم زود (با عمل کردن به جای فکر کردن) از این حس در بیایم
– بیشتر می خندم و بیشتر تفریح می کنم
– شناخت بهتری نسبت به خودم دارم
– مقایسه کمتری انجام می دهم
– دوستان مثبت زیادی دارم
– هر روز و بارها و بارها جملات تلقینی مثبت رو برای خودم میخوندم و یادآوری می کردم که اینها ویژگی های تو هست
– یواش یواش با تکنیکها و همین جملات مثبت وقتی جلوی آینه وایسادم، فهمیدم که چقدر زیبا هستم و به این زیبایی ایمان آوردم و در حال حاضر کلی عکس از خودم توی گوشیم دارم
– خیلی از خواسته ها و احساساتی که در دوران کودکی دوست داشتم تجربه کنم ولی نشده بود رو شروع کردم به تجربه کردن بدون اینکه نگران قضاوت دیگران باشم. مثلا با وجود اینکه چادر سر می کردم و دوستان دانشگاهم بهم می گفتن زشته، اما من که از کودکی عشق کوله پشتی بودم، رفتم کوله پشتی خریدم و انداختم و هنوزم ازش استفاده می کنم و خیلی کارهای دیگه مثل کایت هوا کردن، آب بازی کردن، دویدن، موسیقی کار کردن و …
– تیپ راه رفتن و لباس پوشیدنم تغییر کرد. یعنی سرم رو بالا می گیرم. مصمم تر راه می روم. توی چشم افراد موقع صحبت کردن نگاه می کنم، با اراده حرف می زنم
– دست از اثبات خودم به دیگران برداشتم. دیگه دنبال دلیل آوردن برای خیلی از کارهام برای دیگران نیستم. معمولا با یکی دو نفر معتمد مشورت می کنم تا ذهنم باز بشه و بعد تصمیم می گیرم و بعدش متناسب با آن عمل می کنم.
– دایره دوستانم افزایش پیدا کرد. اما این دوستان کسانی نیستند که مدام فکر ارتباط با آنها باشم برای حفظ و نگهداری آنها. زمانهایی که وقت و امکانش هست بهشون عشق می دهم اما از نه گفتن بهشون هراسی ندارم.
– نه گفتن برایم راحت تر شد
– آره گفتن با عشق هم برایم راحت تر شد
– قدرت تصمیم گیری و انتخابم افزایش پیدا کرد
– ترسهام کاهش پیدا کرد
– در اتفاقاتی که می افته سهم و نقش خودم رو پیدا می کنم و سعی در انجام آن سهم دارم و سعی می کنم به سهم دیگران کاری نداشته باشم
– در فکر تغییر دیگران نیستم. در مواجه با یک فردی که کارهاش آزارم می ده به چند نکته دقت می کنم. اول بپذیرم که این فرد همینطوری هست. دوم از خودم می پرسم، چرا کارهای این فرد من رو آزار می ده و چه نکته ای در من هست که داره با رفتار این فرد قلقلکش می یاد؟ من باید چه اقدامی کنم برای خودم نه برای تغییر آن فرد
– شروع کردم برای خودم هدف گذاری کردن. از هدفهای کوچیک که بتوانم بهشون برسم شروع کردم و یواش یواش هدفهای بزرگ در نظر گرفتم
– احساس دوست داشتنی بودن و توانا بودن دارم هم در جامعه و هم در درونم
– یک نکته جالب که برام اتفاق افتاد این هست که بعد از ایجاد اعتماد به نفس در حال حاضر با وجود اینکه 4 سال پیش بیشتر مردم من رو 5-6 سال بزرگتر از سنم می دیدند اما الان اکثر آدمها من رو 5-6 سال کوچکتر از سنم می بینند
– کمتر به گذشته و اتفاقات رجوع می کنم
– ایده ها، طرحها و حرفهام را راحت تر بیان می کنم
– به زیبایی خودم توجه می کنم، برای خودم پول خرج می کنم، هدیه می خرم، برای خودم وقت می گذارم، با خودم به پارک می رم، سفر می روم و از با خودم بودن لذت می برم و منتظر نیستم کسی کارهای من رو انجام بده یا بهم عشق بده یا برام وقت بذاره
– از تنهایی لذت می برم
– از در جمع بودن لذت می برم
– به خودم حق می دهم بعضی وقتها شاد باشم، بلند بخندم، بدوم، ناراحت بشم، عصبانی بشم، گریه کنم و….
– با خودم و جهان در صلح درونی و بیرونی قرار دارم
– سعی می کنم عشقم رو نثار جهان و مردم بکنم مثلا گاهی جملات مثبت برای همه دوستانم ارسال می کنم، متن های مثبت در محیط کارم پخش می کنم و… (البته بابت بعضی هاشون مورد تمسخر قرار گرفتم اما چون پشتش عشق بوده من به کارم ادامه دادم و اون حسی رو که دوست داشتم رو دریافت کردم)
– اتفاقات خوب و مثبت را در زندگیم می بینم و شاهدش هستم و مسائلی رو که بوجود می یاد رو با دید مثبت می بینم و می دونم چیزی هست که می شه با توکل و اراده و عشق حلش کرد.
– عطر و ادکلن می زنم و همیشه خوشبو و مرتب هستم
– و مهمترین چیز این هست که ارتباطم با خدا خیلی خوب شده و دیگه خیلی از کارها رو از سر ترس انجام نمی دم بلکه از سر عشق و انرژی مثبت گرفتن انجام می دم. براش نامه می نویسم
من الان زنده هستم و یک تولد دوباره داشتم. تولدی که خودم می دونم چطوری اتفاق افتاده و من این الهه رو واقعا دوست دارم
و من الهه قبلی رو هم واقعا دوست دارم چون باعث شد با ایستادگیش این الهه رو متولد کنه
یکی از چیزهایی که یادم رفته توی نوشته هام بنویسم و فکر می کنم واقعا مربوط به انسان با اعتماد به نفس می شه این هست که
خودش رو در تمام جنبه ها بپذیره و با همه خصوصیات اخلاقیش دوست داشته باشه و به نوعی ارتباط قوی با کودک درونش ایجاد کنه و بپذیره که انسانه و به دیگران هم همین حق انسان بودن رو بده
یک انسان با اعتماد به نفس می دونه همه خصوصیات عالم (صداقت، دروغگویی، مهربانی، خشم و…) در درونش هست و اون هست که انتخاب می کنه از کدام خصوصیت استفاده کنه می خواد
سلام
ممنونم برادررررررررررر
سلام
ممنونم
انشاالله
و انشاالله شما هم هر روز موفق تر از پیروزتر بشین
منم در حال سعی کردنم
سلام
عااااااااااالی
سلام
ممنوووونم دوست عزیز
سلام دوست عزیز
عاااااااالی هست
اما یک نکته به نظرم اومد که بگم
به نظر من ترس یکی از ویژگی های انسانی هست و اگه ترس نباشه شجاعتی که ازش نام بردید معنی پیدا نمی کنه
به نظر من یک انسان با اعتماد به نفس ترسهاش کمتره نه اینکه اصلا ترس نداشته باشه. اما ویژگی اصلی که داره این هست که ترس باعث نمی شه که راکد بشه بلکه اون شجاعانه در دل ترس می ره
سلام آقای مولائی
خوشحالم کردین که وقت گذاشتید و متن رو خوندین
و ممنون که نظر دادین
تمام تلاشم رو دارم می کنم که خوشحال زندگی کنم
و خوشحالم که با دوستانی چون شما آشنا شدم
سلام دوست عزیز
ممنونم از نظری که دادی
حتما با پشتکار و ایمان به خودت می تونی به خیلی جاها برسی که الان باورش هم برات سخته
اما واقعا شدنی هست
وجود تک تکتون برام ارزشمنده
سلام دوست عزیز
واقعا کامل و عالی