«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 1

5887 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امیرحسین یزدآبادی» در این صفحه: 24
  1. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    این داستان درباره پسر بچه لاغر اندمی ‌است که عاشق فوتبال بود. در تمام تمرین‌ها سنگ تمام می‌گذاشت اما چون جثه اش نصف سایر بچه‌های تیم بود تلاش‌هایش به جایی نمی‌رسید. در تمام بازی‌ها، ورزشکار امیدوار ما روی نیمکت کنار زمین می‌نشست اما اصلا پیش نمی‌آمد که در مسابقه ای بازی کند.

    این پسر بچه با پدرش تنها زندگی می‌کرد و رابطه ویژه ای بین آن دو وجود داشت. گرچه پسر بچه همیشه هنگام بازی روی نیمکت کنار زمین می‌نشست اما پدرش همیشه در بین تماشاچیان بود و به تشویق او می‌پرداخت. این پسر در هنگام ورود به دبیرستان هم لاغرترین دانش آموز کلاس بود. اما پدرش باز هم او را تشویق می‌کرد که به تمرین‌هایش ادامه دهد. گر چه به او می‌گفت که اگر دوست ندارد مجبور نیست این کار را انجام دهد. اما پسر که عاشق فوتبال بود تصمیم داشت آن را ادامه بدهد. او در تمام تمرین‌ها تلاشش را تا حداکثر می‌کرد به امید اینکه وقتی بزرگتر شد بتواند در مسابقات شرکت کند. در مدت چهار سال دبیرستان او در تمام تمرین‌ها شرکت می‌کرد اما همچنان یک نیمکت نشین باقی ماند. پدر وفادارش همیشه در بین تماشاچیان بود و همواره او را تشویق می‌کرد.

    پس از ورود به دانشگاه پسر جوان تصمیم داشت باز هم فوتبال را ادامه دهد و مربی هم با تصمیم او موافقت کرد زیرا او همیشه با تمام وجود در تمرین‌ها شرکت می‌کرد و علاوه بر آن به سایر بازیکنان روحیه می‌داد. این پسر در مدت چهار سال دانشگاه هم در تمامی ‌تمرین‌ها شرکت کرد اما هرگز در هیچ مسابقه ای بازی نکرد.

    در یکی از روزهای آخر مسابقه‌های فصلی فوتبال؛ زمانی که پسر برای آخرین مسابقه به محل تمرین می‌رفت؛ مربی با یک تلگرام پیش او آمد. پسر جوان آرام تلگرام را خواند و سکوت کرد. او در حالی که سعی می‌کرد آرام باشد زیر لب گفت: پدرم امروز صبح فوت کرده است. اشکالی ندارد امروز در تمرین شرکت نکنم؟ مربی دستش را با مهربانی روی شانه‌های پسر گذاشت و گفت: پسرم این هفته استراحت کن. حتی برای آخرین بازی در روز شنبه هم لازم نیست بیایی.

    روز شنبه فرا رسید. پسر جوان به آرامی ‌وارد رختکن شد و وسایلش را کناری گذاشت. مربی و بازیکنان از دیدن دوست وفادارشان حیرت زده شدند. پسر جوان به مربی گفت: لطفا اجازه بدهید من امروز بازی کنم. فقط همین یک روز را.

    مربی وانمود کرد که حرف‌های او را نشنیده است. امکان نداشت او بگذارد ضعیف ترین بازیکن تیمش در مهم ترین مسابقه بازی کند. اما پسر جوان شدیدا اصرار می‌کرد. مربی در نهایت دلش به حال او سوخت و گفت: باشد می‌توانی بازی کنی.

    مربی و بازیکنان و تماشاچیان نمی‌توانستند آنچه را که می‌دیدند باور کنند. این پسر که هرگز پیش از آن در مسابقه ای بازی نکرده بود تمام حرکاتش به جا و مناسب بود. تیم مقابل به هیچ ترتیبی نمی‌توانست او را متوقف سازد. او می‌دوید پاس می‌داد و به خوبی دفاع می‌کرد. در دقایق پایانی بازی او پاسی داد که منجر به برد تیم شد. بازیکنان او را روی دستهایشان بالا بردند و تماشاچیان به تشویق او پرداختند. آخر کار وقتی تماشاچیان ورزشگاه را ترک کردند مربی دید که پسر جوان تنها در گوشه ای نشسته است. مربی گفت: پسرم! من نمی‌توانم باور کنم. تو فوق العاده بودی. بگو ببینم چه طور توانستی به این خوبی بازی کنی؟

    پسر در حالی که اشک چشمانش را پر کرده بود پاسخ داد: می‌دانید که پدرم فوت کرده است. آیا می‌دانستید او نابینا بود؟ سپس لبخند کم رنگی برلبانش نشست و گفت: پدرم به عنوان تماشاچی در تمام مسابقه‌ها شرکت می‌کرد. اما امروز اولین روزی بود که او می‌توانست به راستی مسابقه را ببیند و من می‌خواستم به او نشان دهم که می‌توانم خوب بازی کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    باران بشدت می بارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند ، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد . از شانس خوبش ، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود نتوانست آن را از گل بیرون بکشه بناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و بسمت مزرعه مجاور دوید و در زد . کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد به آرومی اومد دم در و بازش کرد راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد .

    پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد اما اضافه کرد که : بذار ببینم فردریک چیکار میتونه برات بکنه .

    لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور اونو کشید بیرون تا راننده شکل و قیافه قاطر رو دید ، باورش نشد که این حیوون پیر و نحیف بتونه کمکش کنه ، اما چه میشد کرد ، در اون شرایط سخت به امتحانش میارزید با هم به کنارجاده رسیدند و کشاورز طناب رو به اتومبیل بست و یه سردیگه اش رو محکم چفت کرد دور شونه های فردریک یا همون قاطر و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد : یالا فردریک ، هری ، تام ،پل ، فردریک ، تام ، هری پل …. یالا همگی با هم سعیتون رو بکنین … آهان فقط یک کم دیگه ، یه کم دیگه …. خوبه تونستین!

    راننده با ناباوری دید که قاطر پیرموفق شد اتومیبل رو از گل بیرون بکشه .

    با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز تشکر کرد و در حین خداحافظی ازش این سوال رو کرد :

    “هنوزهم نمیتونم باور کنم که این حیوون پیرتونسته باشه ، حتما هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است ، نکنه یه جادوئی در کاره؟!

    کشاورز پاسخ داد : ببین عزیزم ، جادوئی در کار نیست اون کار رو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی میکنه، آخه میدونی قاطر من کوره!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    باسلام دوباره

    اعتماد به نَفس یعنی چی؟؟؟

    اصلا نَفس چی هست؟؟

    خداوند در قرآن میفرماید:

    یَا أَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّة (27) إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة(28) فَادخلی فِی عِبادی(29) وَادخلی جَنََّتی(30)

    ای جان آرام یافته (27)به سوی پروردگارخویش بازگرد در حالی که تو از او خشنود و او از تو خشنود است(28)پس در میان بندگان من درآی(29) ودر بهشت من داخل شو(30)-سوره فجر

    خوب با توجه به این آیه میشه فهمید نَفس یعنی جان و روح انسان و نفس مطمئنه همان روح بزرگ و والای انسان هست که به وسیله اون میتونه زندگیش رو اداره کنه و به اهداف و خواسته هاش برسه.

    وقتی کسی به نفسش اعتماد و یقین داره یعنی به خداوند متعال ایمان داره و ایمان به خداوند یعنی قدرت کامل در زندگی ، چون خود خداوند به انسان گفته است:

    ای فرزند آدم ،

    من بی نیازی هستم که نیازمند نمیشوم ،

    مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را آنچنان بی نیاز کنم که نیازمند نشوی ؛

    ای فرزند آدم ،

    من زنده ای هستم که نمی میرم ،

    مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را زندگی بخشم که نمیری ؛

    ای فرزند آدم ،

    من به هرچه میگویم “باش” میشود ،

    مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را چنان قرار دهم که به هر چیزی بگویی “باش” بشود…

    به همین راحتی

    به خدایی که تو را خلق کرده اطمینان کن

    بعد از آن به قدرت او و قدرتی که در وجود تو قرار داده ایمان بیاور

    ناگاه میبینی که موفقیت همسایه دیوار به دیوارت شده است

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    دمت گرم استاد

    الان که فایل و دیدم متوجه شدم که شجاعتتون تحسین برانگیزه

    همینکه قدرت و شجاعت اینو دارید که گذشته خودتون رو بازگو کنید یعنی انسانی هستید باعزت نفس زیاد

    موفق و شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    به نام خدا

    باعرض سلام و احترام خدمت استاد، گروه خوبشون و دوستان عزیز

    به لطف خداوند ازابتدا انسانی بوده ام با اعتماد بنفس بالا

    حال جواب سوال مسابقه را با توضیحاتی در مورد اخلاقیات و ویژگیهای فردی خودم جواب میدهم:

    * انسان کاملا آرامی هستم و در اکثر موارد و مواقع آرامش خودم رو حفظ میکنم ، حتی در موقع وقوع مشکلات نیز دچار استرس شدید نمیشم و درمورد اتفاقی که افتاده عقلانی فکر میکنم.

    * با اتفاقات زودگذر اطرافم نه زیاد شاد میشم نه زیاد ناراحت درواقع ناراحتی و شادی ام در اختیار خودم هست گاهی اوقات در اوج مشکلات و دلواپسی های بیرونی آنقدر شاد و بشاش هستم که موجب تعجب اطرافیانم میشوم.(خیلی ها بهم میگن بیخیال دنیا)

    * انسان منطقی هستم و هیچ چیز را از روی تعصب دنبال نمیکنم و با استنباط و تفکر موضوعات مختلف رو بررسی میکنم

    * کاملا انتقاد پذیر هستم اما در زمان شنیدن انتقاد سریع موضع عوض نمیکنم ، در موقع مناسب روی انتقادی که از من شده تفکر میکنم و اگر درست بود و با افکار و باورهام جور بود اون انتقاد رو قبول میکنم.

    * درصورت انجام اشتباه یا لغزش از طرف خودم این قدرت را دارم که سریعا خودم را ببخشم و به خودم قول بدهم که آن کار را دیگر انجام ندهم یعنی درمورد کارهای اشتباه همیشه خودم را سرزنش نمیکنم در مورد دیگران هم همین رفتار را دارم ، سریعا دیگران را در مقابل کارهای خطایی که کرده اند میبخشم.

    * از بَدو جوانی روی پای خودم ایستادم و استقلال زندگی ام را بدست گرفته ام و همیشه مسئولیت کارها و زندگی ام را عهده دار شده ام.

    * بعضی از دوستان بهم میگن گوش شنوا

    همیشه برای شنیدن صحبتهای دیگران وقت میگذارم و به حرفهای دیگران با دقت گوش میدهم

    * کاملا ریسک پذیر هستم و از انجام هیچ کاری ترس و واهمه ندارم حتی کارهایی که در انجامش امکان 50 درصد موفقیت باشد. درواقع بیشتر هیجان انجام کارها مرا ترغیب به انجام آن میکند نه نتیجه آن.

    * بسیار بسیار خودم را دوست دارم و به خودم احترام میگذارم

    لباسهای شیک برای خودم میخرم ، از بهترین عطرها استفاده میکنم و هر از چند گاهی خودم را به یک رستوران توپ دعوت میکنم و غذایی که دوست دارم را سفارش میدهم.

    گاهی اوقات بدون اینکه خودم هم بفهمم برای خودم یک کادو میخرم

    * اصلا اهل غرور و تکیبر و خودخواهی نیستم ، روابط عمومی بالایی دارم و با همه سریع دوست میشوم و شروع به صحبت میکنم حتی کسانی که شاید از نظر فرهنگ و رتبه از من پائین تر یا بالاتر باشند.

    * به عقاید و نظرات دیگران احترام میگذارم و درصورت اختلاف نظر باکسی مودبانه بحث رو عوض میکنم.

    * دنبال اثبات چیزی به کسی نیستم هیچوقت برای رو کم کنی یا پوز زنی کسی کاری را انجام نداده ام همیشه کارهایی را انجام میدهم که دلم میخواهد و برای انجامش احساس خوبی بمن دست میدهد.

    * انسان ضعیفی نیستم و در برابر مشکلات کمر خم نمیکنم تابحال در کسب و کارم 3 بار شکست اساسی خورده ام اما باز هم دنبال موفقیت هستم و شکر خدا دارم موفق میشم بعضی ها بهم میگن پوست کلفت

    * برای شادی و خنده هیچگاه کسی را مسخره نمیکنم همیشه هنگام خنده با دیگران میخندم نه به دیگران

    * در بعضی از چیزها تخصص کاری و فکری دارم خیلی از مواقع در جمع درمورد مسائلی از من سوال شده که اون موضوع رو نمیدونستم با کمال شجاعت گفتم بلد نیستم و بیخود از خودم چیزی در نیاوردم تا به بقیه بفهمونم که حتما چیزی سرم میشه.

    * وقتی گذشته نه چندان موفق خودم رو مرور میکنم و به اشتباهاتم نگاه میکنم زیاد به خودم سر کوفت نمیزنم و خودم رو سرزنش نمیکنم تازه یه جورایی خودم رو دلداری میدم و اوضاع رو خوب جلوه میدم.

    * دنیا رو یک شوخی جالب فرض میکنم و همیشه در حال خندیدن به این دنیا هستم ، شکر خدا همیشه هم اتفاقات جالبی برای خندیدن در اطرافم هست.

    * به خودم اعتماد و ایمان دارم و مطمئنم که در پس تمام شکستهایی که میخورم موفقیتی بزرگ نهفته است. هیچگاه خودم رو دست کم نمیگیرم هرگاه تصمیمی بگیرم دودل نیستم و قطعا همان را انجام میدهم.

    * اصلا اهل مقایسه کردن نیستم نه خودم را با دیگران نه کسی را با کسی دیگر

    من شخصیتی هستم متفاوت از دیگران با اخلاقیاتی متفاوت شاید هیچوقت نتوانم مثل دیگران باشم یا دیگران نتوانند مثل من باشند. پس قیاس اصلا جایز نیست.

    * تفکر دیگران نسبت به من و اینکه دیگران در مورد من چگونه فکر میکنند اصلا برام مهم نیست درواقع موضوع مهم اینه که خودم از خودم راضی باشم و با خودم حال کنم . نظرات دیگران رو احترام میزارم اما زیاد بهشون توجه نمیکنم.

    * سر اعتقادات یا افکار و باورهام اصلا با کسی بحث نمیکنم و دنبال این نیستم که چیزی رو به کسی تحمیل کنم.

    در کل فکر میکنم آدم سرخوشی هستم

    به نظر خودم اعتماد بنفس بالایی دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 382 رای:
  6. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    سلام رضا جان

    خوب گفتی و گل گفتی

    مهمتر از خود ما تربیت فرزندانمان است که به وسیله این آموزشها میتونیم فرزندانی تربیت کنیم که از بَدو کودکی با اعتماد بنفس و موفق باشند

    به امید موفقیت روز افزون شما و خانواده محترمتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    سلام دوست من

    هرکس عقیده ای داره و نظرش برای خودش مهمه

    اما از اونجایی که شما در این فضای مجازی جزء دوستان بنده تلقی میشوید بر خودم لازم دونستم توضیحی رو در مورد مطلب شما بدم.

    انسانها کلا چهار نوع نفس دارند که اون مطلبی که شما فرمودید یکی از اون نفس ها هست بهتره در مورد چهار نفسی که خداوند در انسان گذاشته تحقیق جامعی انجام بدید.

    بنده به طور مختصر توضیحاتی خدمتتون عرضه میکنم

    نَفْس در لغت به معنی جان، روح، روان و نشاندهنده زنده بودن است.در علوم اسلامی و قرآن، به عنوان جهت‌دهنده حرکت و اندیشه انسان شناخته می‌شود و بسیاری از کردارها و رفتارهای انسان به پیروی از نفس او شکل می‌گیرد. در قرآن به چهار گونه نفس انسانی اشاره شده‌است. در تعریفی از نفس آمده است؛ نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت می کند در ظاهر و باطن و نشانه اش این است که خواسته دارد.

    نفس اماره (روان فرمانگر): در آیه 53 از سوره یوسف به این نفس اشاره شده‌است. نفس اماره انسان را بسوی کارهای زشت هدایت می‌کند.

    نفس لوامه (روان سرزنشگر): در آیه 2 سوره قیامت به این نفس اشاره شده‌است. این نفس انسان را بخاطر اعمال زشتی که مرتکب می‌شود، سرزنش می‌کند. از این نفس به وجدان تعبیر شده‌است. بر اثر تکرار کردارهای زشت و گناهان، این نفس کارکرد خود را از دست می‌دهد.

    نفس ملهمه (روان الهام‌گیرنده): در آیه 7 و 8 سوره شمس به این نفس اشاره شده‌است. این نفس، موجب نوعی پیوند میان انسان و عالم غیب است و از عالم غیب به آن الهام می‌شود.

    نفس مطمئنه (روان بی‌گمان): در آیه 27 سوره فجر، به این نفس اشاره شده‌است. این نفس متصل به خدا است و به واسطه این پیوند، دارای اطمینان است. کسی که این نفس در او بیدار می‌شود، راه و روش خود را می‌یابد و به دنبال یقین حرکت می‌کند.

    کسی که اعتماد به نفس دارد از این نفس مطمئنه کمک میگیرد نه نفس اماره

    در نوشته‌های اسلامی گونه‌های دیگری از نفس را نیز ذکر می‌کنند:

    نفس راضیه (روان خرسند): در این مرحله، جان فرد از آن‌چه بر او می‌گذرد خرسند است.

    نفس مرضیه (روان خرسندی‌یافته): جانی که خدا از او خرسند است.

    نفس صافیه (روان پالوده): جانی که به کمال رسیده‌است.

    موفق و پیروز باشید

    یاعلی مدد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3933 روز

    خوشبختانه بله

    البته گاهی اوقات این ویژگی ها توسط دوستانم قابل تحمل نیست و بهم میگن خود شیفته و از خود راضی

    اما من آدم خودخواهی نیستم انسانهای خودخواه خودشون رو آدم حساب میکنن و دیگران رو آدم حساب نمیکنند

    اما من همینطور که برای خودم ارزش و احترام خاص قائل هستم دیگران رو هم مورد احترام میدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: