«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام
بسیار بسیار سپاسگذارم از مطلب خوبتون.
فردی که اعتماد به نفس بالا داره میشه گفت به نوعی از خودش رضایت داره
یا بهتر بگم ، این فرد به خودش توجه می کنه.
خودش برای خودش مهمه نه چیز دیگه.
فردی که اعتماد به نفس بالا داره ، حداکثر مسئولیت رو می پذیره و میدونه اگر در این موقعیت قرار داره، فقط به خاطر تصمیمات خودش هست. نه چیز دیگه.
فردی که اعتماد به نفس بالا داره همیشه آرام هست و جرات گرفتن تصمیمات غلط رو داره و نگران اشتباهاتش نیست.
به نظر من اعتماد به نفس یعنی اینکه طرف از بچگی پرو بار امده باشد همین..
آرامش دوست داشتن دیگران شادی وایمان انگیزه پیشرفت بالا برای خود ودیگران توکل وشجاعت از ویژگیهای افراد با اعتماد به نفس بالاست
باسلام به نظر من اولین گام برای داشتن اعتماد به نفس عالی اینه که ما اول خودمون را ببخشیم، به خاطر کارهایی که فکر میکینم اشتباه بوده خودمون را سرزنش نکنیم ،بپذیریم که ما بهترین تصمیم را در اون زمان گرفتیم و حالا فقط از تجربه اون اتفاق درس بگیریم .مرحله بعد بخشیدن تمام کسانی هست که به هر شکل باعث آزار ما شدن به خاطر اینکه ما باید برای رسیدن به آزادی از این افکار محدود کننده رها بشیم.مرحله بعد طلب بخشش از کسانی هست که به خاطر رفتار و گفتار نادرست باعث رنجش اونها شدیم.قدم بعدی کار روی افکارخودمون هست.بتونیم در هر اتفاق جنبه هایی رو پیدا کنیم که به ما انرژی میده.حتی کسی ازمون انتقاد کنه به این فکر کنیم من چقدر ارزشمندم که مورد توجه قرار گرفتم و راهی رو پیدا کنیم که این انتقاد رو به پله ای برای پیشرفتمون بسازیم.
من حالا با قدم هایی که بالا گفتم آرامش بیشتری دارم و حس می کنم هر لحظه آرامش بیشتری را به درون خودم جذب می کنم.
با آرزوی سلامتی و نشط برای تک تک دوستان
کسانی که با ذهنی ارام و قلبی مطمئن بسوی انجام کارها میروند،از کشف و تجربه ی چیزهای جدید نمیترسند. به رحمت پروردگار و در نتیجه توانایی های خودشون ایمان دارند.
استاد عزیز اگه میشه ، بگید که نقطه عطف زندگی شما کجا بود؟؟
و چه اتفاقی اون نقطه عطف رو رقم زد؟
با سپاس فراوان از تمام زحمات شما
سلام
به نظر من کسی که اعتماد بنفس بالایی داره از انجام کاری که بهش واگذار میشه هراس و ترس بخودش راه نمیده ، کار رو شروع می کنه و نحوه ی انجامش رو با تحقیق می فهمه ولی درگیر قضاوت دیگران در مورد خودش و یا کارش نمیشه .
به نظر من فردی که اعتماد به نفس بالایی دارد ، فرد است که اگاهی بالایی دارد. من در کارهایی که آگاهی به تمام معنایی از تمام جنبه های آن داشته باشم، اعتماد به نفس دارم و به کاری که انجام می دهم احاطه دارم و چون اگاهانه قدم برمی دارم ، اعتماد به نفس دارم. چون مطمئن هستم که مسیر همان طور که من انتظار دارم پیش می رود و نگران چیزی نیستم.
با سلام و خسته نباشید به تیم گروه عباس منش
به نظر بنده
1- قدرت جسارت بالا در انجام کارها
2- باور داشتن خویش
3- قدرت و تمرکز بالا در تصمیم گیری
4- فکر کردن و حرکت کردن
5- برداشتن قدمهای محکم و استوار
6- قدرت بیان بالا
7-پشتکار بالا و خسته نشدن
8- بهتر جلوه دادن عیب و ایراد خود
9- شجاع و نترس بودن
10- اعتقادداشتن به هدفی که انتخاب کرده و تلاش برای رسیدن به هدف
11-
من در دوران کودکی و نوجوانی احساس میکردم که اعتماد به نفس بسیار بالایی دارم چون نسبت به هم سن و سالانم قدرت بدنی بالاتری داشتم . تعریف من از اعتماد به نفس ، انجام دادن کارهای فیزیکی به شکل بهتری نسبت به بقیه بود . سریع تر از بقیه می دویدم ، کارهای خطرناک و غیر عادی انجام میدادم و در کل داشتن اندام قوی تنها عامل اعتماد به نفسم بود .در اوایل جوانی این عامل از من گرفته شد . به نوعی بیماری دچار شدم که حتی توانایی راه رفتن را هم از دست دادم و برای حرکت کردن نیازمند به کمک دیگران شدم . برای من که عامل اعتماد به نفسم داشتن قدرت بدنی بود تقریبا هیچ اعتماد به نفسی باقی نموند . کم کم ارتباطم با دوستان و اقوام را قطع کردم و تو لاک تنهایی خودم فرو رفتم . از ترس مسخره شدن در هیچ جمعی حضور پیدا نمیکردم و زمانی که مجبور میشدم از خونه بیرون برم خیلی خیلی معذب میشدم . خیال میکردم همه با ترحم نگاهم میکنن و منو به همدیگه نشون میدن .با اینکه خودم رو آدم باهوش و با استعدادی می دونستم به شدت احساس بی ارزشی میکردم و فکر میکردم دیگه هیچ کاری از دستم ساخته نیست و باید منتظر مرگ باشم.
مدتها به همین شکل گذشت و من روز به روز افسرده تر میشدم تا اینکه احساسی از درونم منو تکون داد . صدایی که بهم میگفت من هنوز زنده ام ، من هنوز خدارو دارم ، باید به خدا اعتماد کنم و کاری انجام بدم . تصمیم گرفتم از لاک خودم بیرون بیام و دلایلی برای ادامه زندگی پیدا کنم . به استعدادها و توانایی های خودم توجه کردم و اونها رو مرتب به خودم یادآوری کردم . سراغ یادگیری کامپیوتر رفتم و خیلی سریع و عالی از روی کتابها اونو یاد گرفتم و چون لیسانس حسابداری داشتم به سرعت شغل مناسبی پیدا کردم و مشغول کار شدم . دیگه از اینکه با کمک افراد خانواده بیرون میرفتم خجالت نمیکشیدم . کنکور کارشناسی ارشد شرکت کردم و قبول شدم با اینکه دیگران مرتب بهم میگفتن ادامه تحصیل واسه تو سخته ، اصلا دیگه به چه دردت میخوره و … تصمیم گرفتم که به دانشگاه برم . قبلا تصورش رو هم نمیکردم که یه روزی با ویلچر سر کلاس برم اما بر ترس متفاوت بودن و مسخره شدن و نادیده گرفته شدن به خاطر این تفاوت ، غلبه کردم و اتفاقا همیشه درست درردیف اول مینشستم و اصلا خودم رو از دیگران پنهان نمیکردم . کم کم متوجه شدم اصلا اونطوری که من قبلا فکر میکردم نبود . شاید اوایل کمی غیر عادی به نظر میرسید ولی خیلی زود اوضاع و شرایط برام عادی شد . حتی یه جاهایی برای اینکه اعتماد به نفسم بیشتر بشه به عمد از استاد سوال میپرسیدم و در بحثها شرکت میکردم و استاد هم با اشتیاق و احترام فراوان جواب سوالاتم رو میداد. طوری که در تمام کلاسها بچه ها سوالاتشون رو از من میپرسیدن و من روز به روز اعتماد به نفسم بیشتر شد . حالا دیگه من به خودم و خدای خودم اعتماد کامل دارم و میدونم چیزی که واقعا منو در جهت خواسته هام و اهدافم حرکت میده فقط پاهام نیست، بلکه احساس درونم هست که از اعتماد به خداوند و اعتماد به توانایی های بی نظیر خودم قدرت میگیره .