باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-04 05:37:052024-06-27 06:22:56باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام هدایتگری که در وجود من هست
سلام خدمت شما استاد عزیزم ، سپاسگذار خداوند هستم که یک بار دیگه به من فرصت داد تا بتوانم به یک سوال دیگر دراین بخش پاسخ دهم ، و امیدوارم که حال شما خوب باشه و زندگی ای سراسر از شادی و سپاسگذاری و ثروت و آرامش و آسایش و لذت و وجود خداوند داشته باشید
استاد عزیز من بریم سراغ جواب دادن به این سوال عالی شما که در راستایی پیشرفت جهان هستی هست :
میدانید استاد قبل از این که من بخواهم جواب اصلی سوال را بدهم لازم هست که یک موضوعی را بیان کنم همان موضوعی که شما در تمام محصولاتتان بارها و بار ها تکرار کردید و خواهید کرد
دوستان عزیز همانطوری که میدانید این جهان از انرژی تششکیل شده و هر چیزی که ما الان میینیم نوعی از انرژی هست و حتی افکار و احساسات ما هم یک نوع از انرژی هستند ، این انرژی های که ما به جهان هستی ارسات میکنیم حاوی فرکانس های هستند که با توجه به باور های ما بر روی مدار خاصی قرار میگیرند که در اون مدار ها ماا اتفاقات شرایط موقعیت ها و افرادی را میبینیم که هم گام با باور های ما هستند ، نتیجه ای که میگیریم این هست که تمام کار را باور های ما انجام میدهد و باور های ما تمام چیز های ما هستند
حال از آنجای که سوال این مسابقه ان بود که : ما باید چه باور های را نسبت به خداوند و اون نیروی که در درون ما هسست ایجاد کنیم تا بتوانیم یک زندگی سراسر شادی و لذت و معنویت و آرامش و آسایش و ثروت و .. را برای خودمون ایجاد کنیم ؟
خوب من در ادامه باور های را برای شما توضیح خواهم داد که خود شخص من از تمام این باور ها ب طور کلی نتیجه های بسیار عالی گرفتم البته در موضوعات مختلف
نکته : اصولا ما باید اول از همه به این باور داشته باشیم که در جسم ما نیروی وجود داره به اسم خدا و یا بهتره بگویم هدایتگری وجود داره به اسم خدا ، و این هم خیلی مهم هست که ما اون نیرو را با اسم خداوند بشنااسیم چرا که با این است خیلی قدرت میگیره و قدرتمند تر عمل میکنه
خوب در زیر من توضیحاتی را میدهم که شامل باور های میشود که باید در مورد خداوند ایجاد کنیم :
اول : از این که ما باید این باور را ایجاد کنیم که در جسم ما هدایگر و نیروی وجود داره به اسم خدا و باید ایماان خودمون رو بر این نیرو بیشتر و بیشتر کنیم ، حال چطور ؟ با تایید کردن نتیجه های که ا باور های زیر میگیریم
دوم : خیلی از مواقع افراد میترسند خیلی از مواقع افراد خدارا در شرایط بد و حساس از یاد میبرند افرادی که اون خدارا به شکل قدیم میشناسند اون خدای که در مدرسه و کتاب های دینی به ما آموختن ! خیلی مهم هست که ما این باور را در خودمان ایجاد کنیم که ،خدای در وجود ماا هست که درباره تمام چیز ها آگاهی کاملی دارد!
سوم :میدانید چیست ! خیلی از مواقع دست به کار نمیشوند و نمیروند سراغ اون کاری که به اون کار عللاقه دارند و هی میخواهند که جواب سوالاتشان به آنهاا گفته شود سوالاتی که در قدم صدم کار جواب داده خواهند شد ، یعنی این فرد دوست داره جواب تمام سوالات را در همان قدرم اول بفهمد که این اصل کاملا نششود هست ! و جهان اینگونه عمل نمیکنه ! جهان له این صورت عمل میکنه که شما اول قدرم اول را برمداری و جهان برای رسیدن قدم دوم به شما کمک میکنه ! حال بهتر هست که این باور را ایجاد کنیم که خدای درون من جواب تمام سوالات من است ، حال وقتی این باور را ایجاد کنیم دیگه اون احساس آرامشش و لذت و شادی را داریم و نیاز نیست که ما بترسیم و ناراحت بشیم و یا حتی احساس بد ب ما دست بده
چهارم : خیلی از مواقع افراد زیادی به مشکلات و تضاد های بیشماری بر میخورند و در این مسیر خود را گم میکنند و ناراحت میشوند و عصبانی و … در این مواقع این باور را باید ایجاد کنیم که خدای درون من حلال همه مسایل و تضاد های من هست ، وقتی که این کار را انجام دهیم دیگه تضادی که برای ما پیش امد ما را نمیترسانه و برعک به ما آرامش میده و آسایش و امنیت و احسساس خوب !
پنجم : خیلی از مواقع افرادی را دیده ایم که کاملا بیکار هستن و کاری نمیکنند و وقتی این سوال را از او میپرسیم که چا کار نمیکنی در جواب میگوید من انگیزه کار کردن را دارم اما میخواهم به کار مود الاقه ام برسم و اونوقت ایده ها و راهکار ها را اجرا میکنم ، این اصل کاملا اشتباه هست بیکار بودن بسیار به ضرر مرد هست و اون فرد باید برود سر کار حالا هر کاری که باشد ، در دل کار وقتی ما این باور ها را داشته باشیم که خدای درون من تمام ایده ها و راهکار ها را به ما الهام میکند دیگه اون احساس بد رو نداریم و با اعتماد به نفس بالای شروع میکنید به کار کردن
ششم : در خیلی از مواقع به ما آموختن خدا فقط در یک جای خاصی هست مثل مسجد و اکسر مردم فقط حس میکنند خدا در اون جا هست البته این باور اشتباه هست که ششما فقط حس منی هدا درمسجد هست و در بیرون نیست این باور را باید ایجاد کنیم که خدا منشی 24 ساعته ما هست و همیشه به همراه یک دفترچه و یک خودکار در کنار ما هست و خواسته های ما را مینویسد
هفتم : میدانید من وقتی خیلی از افرادی را میبینم که واقعا با خدای درون خودشون سالیانه سال هست که قهر کردن و آرامش ندارند ، و تمام تقصیر ها را گردن اون میندلزند ، یکی از اسلی ترین باور های که ما باید ایجاد کنیم این باور هست که ، من باور دارم که با خدای درونم خودم دوستی بینهایت پایدار دارم ، چون وقتی با اون خدا وقتی که با اون نیروی درون هماهنگ باشیم و در صلح باشیم دیگه قصه ای ندایم چون با کسی رفیق هستیم که ما رو ترک نمیکنه و همیشه همراه ما هست و اون مارو هدایت میکنه
هشتم : میدانید دوستان عزیزم ، من باور های را ایجاد کردم که یکی از اصلی ترین باور های آن این باور هست که خدای درون من تمام کار ها را طبق خواسته من برای پیشرفت من انجام میدهد ، باور با این جمله میتواند خیلی از کار های ما را جلو بیندازد که اون نیروی درون ما کاری نداره که خودش چی میخواد بلکه به این کار داره که ما واقعا چی میخوایم و همون چیز را برای ما فراهم میکنه
نهم : شاید برای خیلی ها سوال باشد که ایا این خدا هم فانی هست یا خیر ؟ به نظر من یکی از اصلی ترین باور های دیگری که ما باید در درون خودمون ایجاد کنیم این باور هست که خدای درون ما از قبل و تا ابد بوده و خواهد بود ، با باور به این موضوع این حس در ما ایجاد میشود که در هیچ زمانی از عمر ما ما تنها نخواهیم بود و اون نیرو و خدای درون ما همیشه و همه جا در کنار ما هست
دهم : یکی از مهم ترین و مهم ترین باوری که ما باید به طور صد در صد به اون باور کنیم و ایجادش کنیم این باور هست که خدای درون من عاشقانه از قبل و تا ابد ماا را هدایت کرده و هدایت خواهد کرد ، میدانید دوستان عزیز من در مواقع بسیار زیادی افراد بر روی غیر خدا حساب باز میکنند و همین کار باعث میشه به خدا شرک بورزند دقیقا مثل همون مثالی که استاد در همه محصولات در موردش صحبت یکنند که میگویند : شرک در دل مومن مانند راه رفتن موچه سیاه بر روی سنگ سیاه صاف در دل تارکی شب هست : پس دوستان دقت داشته باشید که شرک چقدر میتواند ریز باشه
یازدهم : و نمونه دیگری از باور ها که من در ادامه برای شما مینویسم :
خدای درون من همان هدایتگری است که برگی بدون اذن او بر زمین نمی افتد
خدای درون من همان هدایتگر رب العالمین من است
خدای درون من ، من را به موقع به سمت کار های که باید انجام دهم هدایت میکند
خدای درون من در هر ثانیه از طریق احساسم،نشانه ها،افراد و.. با من صحبت میکند
خدای درون من ، من را در زمان مناسب به سمت جواب درست سوالات هدایت می کند
خدای درون من من را به سمت خیر و خوبی هدایت میکند
خدای درون من خیر و شر من را به من وحی و الهام میکند
خدای درون من همیشه و در همه جا با هدایتهایش از من مراقبت میکند
خدای درون من همیشه من را هدایت میکند
خدای درون من همیشه راه درست را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام چیز های خوب را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من عاشقانه میخواهد در مسیر گسترش جهان به من کمک کند
خدای درون من عاشقانه میخواهد در مسیر گسترش جهان من را هدایت کند
خدای درون من هر روز و هر روز انسان های صالح و صادق را ب سوی زندگی من هدایت میکند تا کار ها را برای من با کم ترین هذینه و با بالاترین کیفیت و سود برای من انجام دهند
دوازدهم : شاید خیلی برای شما سوال باشه آیا باور کردن به همین باور های بالا کافی هست ؟ به نظر من خیر شما باید یکس سری باور های دیگری را ایجاد کنید که میتواند مثل نمونه های زیر باشید :
مانند این باور که : من لایق ارتباط برقرار کردن با خدای خودم هستم ، میدانید خیلی از افراد به واسطه همون باور های که از کلاس های دینی کسب کردند باور های بالا را باور دارند و این به نظر من خوب نیست ، ما حتما باید به این اصل باور داشته باشیم که من و ییا شما لایق این هستیم که با خدا ارتباط برقرار کنیم و با او حرف بزنیم ، ما باید این باور را ایجاد کنیم که لیاقت هدایت شدن از سمت خدای خودمون را داریم همون خدای ابراهیم همون خدای محمد !
نتیجه ای که من از این باور ها گرفتم در پاسخ به همین کاامنت ارسال می کنم
حالامن مثالی میزنم در مورد کسب و کار که افراد قبل از این که حالا کاری را شروع کنند خیلی تحقیق میکنند و هزاران سوال میپرسند ولی قدم اول رو برنمیدارند ! ( البته این فقط یک مثال در مورد کسب و کار هست و در مورد دیگر جنبه های زندگی هم صدق میکنه )
خوب میدونی دوست عزیزم یک نکته خیلی مهمی که در مورد کسب و کار ویا قوانین جهان هستی من در بین سوالات دوستان متوجه شدم و وقتی که متوجه شدم دیدم برای خیلی از افراد حتی خودم به این شکل هست این نکته هست که میپرسن که * من میخوام شرکت بزنم چجوری حالا شرکت رو بزنم چجوری مجوز شرکت رو بگیرم کارمند شرکت رو چجوری استخدام کنم وام از کجا بگیرم فروش رو چطور انجام بدم بازاریابی رو چطور انجام بدم تبلیغ در اینترنت را چطورانجام بدم کارمند فروش رو چطور پیدا کنم مشتری رو چجوری با اون صحبت کنم بسته بندی چطور باشه حمل و نقل به چه شکل باشه نحوه سرمایه گذاری به چه شکل باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی یک کاری رو میخوان شروع کنند این افراد یک میلیون سوال کار توی مراحل خیلی خیلی خیلی خیلی بعد در ترش داره و منتظر هست که اول جواب اون سوالات رو بگیره و بعد اون کار رو شروع کنه ! تقریبا 99 درصد افراد اینجوری فکر میکنند یعنی تا جواب سوالات رو ندونن حرکت نمیکنند البته در مورد خود من هم همینجور بود که بعد از آگاه شدن درست کردم این باور مخرب رو
ولی دوست عزیز من جهان به این شکل عمل نمیکنه ، جهان به این شکل عمل میکنه که اول شماا حرکت میکنی و بعد سوالات ارام آرام و به ترتیب پاسخ داده خواهند شد ! شما هنوز کارتون شروع نکردی حالا نگرانی اگه کارت توی ایران خارج توی فلان شهر نگیره چکار باید بکنی > شما هنوز قدم اولشو بر نداشتی حالا نگرانی اگه کارت نگیره چیکار کنی ؟ شما هنوز خودتو شناسایی نکردی باور هاتو اما به فکر قدم صدم هستی ؟ دوست عزیز من اینو میخوام بهت بگم که اگه تو بخوای به مسایل و مشکلات راه فکر کنی اصلا اون کار اون چیزی که میخوای انجامش بدی رو شروع نمیکنی دوست عزیز این موضوعات بالا در تمام موقعیت ها صدق میکنه توی رابطه ها توی کار توی درس توی بااشگاه توی زندگی روزمره
دوست عزیزم من خیلی دوست دارم در مورد ی نیروی صحبت کنم که من استاد و تماما کسایی که در این مسیر هستند اسمشو میزارن خدا ، حالا ممکن هست یکی اسمشو بزاره نیروی بهتر جهان کیهان کاینات و … چه من چه استاد ترجیح دادیم اسمشو بزاریم خدا و شما هر اسمی دوست داری برای بزاری بزار اما قدرت بیشتری میده وقتی که با نگاه خداوند و به شکل خداوند بهش نگاه کنی من اعتقاد دارم که این خدای که من بهشش باور دارم و در وجود من هست و همیشه همراه من هست و همیشه با من هستاز همه چیز آگاه هستهمه جواب سوالات رو میدونهدر حل همه مساییل میتونه به من کمک کنههمه ایده ها و راهکار ها رو داره تمام جواب ها رو دارهو این خدا همیشه با من هستهمیشه با من در صلح هست همیشه رابطه خوبی با من داره که منو هدایت میکنه بعد باور دارم که این خدا کار ها رو برای من انجام میده این خدای که با من هست این خدای که فرمانروای کل کیهان و هستی هست این خدای که رب العالمین هست این خدای که خیر و شر منو به من وحی میکنه این خدای که از قبل بوده و تا ابد خواهد بود این خدای که برگی بدون اذن اون از درخت بر زمین نمیافته این خدای که عاشقانه ما رو هدایت میکنه تا درم سیر خواسسته هامون قرار بگیریم من این باور ها رو دارم برای این خدا اون چیزی که تو هم باید باور کنی این ها باور های ما هست پس یادت باشه این ها را یاداشت کنی و همیشه به روش های که استاد گفته برای تغییر باو ها عمل کنی
میدونی من اینجوری خدا رو باور دارم من نگران سوالات بی جوابم نیستم میگم خودش به من میگه به خاطر همین سعی میکنم از زندگیم لذت ببرم از لحظه حال سعی میکنم ایمانم را ب خدا قوی تر کنم سعی میکنم ارامشم حفظ کنم سعی میکنم سپاسگذار همین لحظه باشم من نگران هیچ جیز و هیچ موضوعی در آینده نیستم اون چیزی که تو باید باور هاشو بسازی تا به این حد از احساس برسی برای این که بتونی کسب و کارت را رابطه ات را زندگی و … را درست بسازی میدونی زندگی با وجود این باور و این نیرو خیلی لذتبخش هست
برای مثال :
حالا من میخوام یه تولیدی بزنم من نگران مجوز نیستم چون مگم اون خودش درست میکنه و خودش به موقع به من میگه چیکار کنم نگران کارمند نیستم چون میگم اون خودش به موقع کارمند درست رو به سمت من هدایت میکنه نگران بازاریابی نیستم چون میگم خودش درست میکنه ، نگران استخدام دوزنده مناسب و یا این که کجا محل کارخونم باشه نیستم چون میگم اون خودش به من میگه نگران استفاده از کدوم مواد اولیه نیستم میگم اون به من میگه اون منو هدایت میکنه اون خودش جواب تمام سوالات رو به من میگه اون نیرو تمام کار ها را برای من انجام میده به شرطی که من هم قدم بردارم مثل همون جمله ای که میگه از تو حرکت از خدا برکت
در آخر میدانید چیست استاد ، واقعا هدف من جایزه نیست به قول شما ما همه برنده هستیم اما در این مسیر و این وقتی که من برای نوشتن این متن گذاشتن به نظر من خوبه آدم یک سری آگاهی های را که از شما یاد گرفته را در همینجا بنویسد و از سمت دوستانش امتیاز بگیره و بعد از ان آن جایزه را ببرد ! و با گرفتن اون جایزه و خریدن یکی دیگر از محصولات سات به آگاهی های خودش اضافه کنه
پیشاپیش از شما سپاسگذارم استاد عزیزم
دوستتان دارم مهدی نوری
ادامه جواب من به سوال استاد ( خیلی طولانی شد ببخشید )
حال نتیجه ای که من مهدی نوری از این باور ها گرفتم :
خوب در ادامه من یکی از بهترین مثال های را برای شما مینویسم و بازگو میکنم شاید برای شما هم جالب باشد چون مثالی که در زیر گفتم خیلی گیرا تر هست!
دوستان من چند سالی بود که من برای کشور استرالیا اقدام کرده بودم و از اونجای که من دوره روانشناسی ثروت سه را تهیه کردم جلسه دو و سه این دوره مساوری شد با تهران رفتن من ، در اون زمان من بعد از هفت سال باید برمیگشتمم تهران برای انجام یک سری کار های اداری از جمله پاسپورت گرفتن و …. اگر شما به سفارت افغانستان در خیابان پاکستان برین میبینید که خیلی شلوغه ! از اون لحظه ای که من این تصمیم را گرفتم که باید برم تهران تا موقعی که برگردم یک هفته شد ! طبق ایجاد اون باور های که من در بالا توضیح دادم و شبانه روزی بمباران کردم افکارم را با همون باور ها من راهی تهران شدم
من واقعا هیچ اطلاعی نداشتم که در کدوم خط مترو سوار بشم و از کجا بروم و چه کسانی کار های من را راه میندازند !
خوب به هر حال من رفتم تهران و به من همیشه از سمت خدا الهام میشد که من کجا برم و با کی حرف بزنم و .. من در طول این مدت یک احساس آرامشی داشتم که نمیتونیم اینجا توصیفش کنم ! خوب من رفتم سفارت افغانستان البته تنهایی ! بعد من نمیدونستم که پاس الکترنیکی نمیدن و این که برام سوال بود میشه یا نه ! خود من همون لحظه گفتم خدایا خودت کمکم کن و فرد مورد نظر را به سمت من هدایت کن که به من توضیح بده چیکار کنم ! در که باز شد یک تعداد نگهبان ها آمدند و یک سری صحبت ها کردند به حر حاال اون حرف ها حاک از این بود که به من میگفتند که پاسپورت نمیدیم به این اشخصا …. منم گفتن نمیشه و نمیدیم در ذهن من وجود نداره! من رفتم داخل و اینقدر شلوغ شد که حد نداشت : خوب همه صندلی ها پر شد و یک خانمی در باجه دو بود یه حس خیلی خوبی به من گفت برو و تمام وسالاتتو از اون خانم بپرس ! باورتون نمیشه اون خانم اینقدر عالی به من توضیح داد که نگو و طبق اون چیزی که میگفت اون کاری که من باید انجام میدادم شدنی بود ! و این را گفت که من دوشنبه باید میرفتم سفارت استرالیا که از اون ها بپرسم آیا پاسپورت های قدریمی و یا دست نویس را قبول دارند و یا خیر ! اون وقت ماه رمضان بود و منم روضه نبودم و تمام مغازه ها بسته بود من باید میرفتم استگاه مترو تهران صادقیه و از اونجا باید میرفتم شهر زیبا که کار هامو انجام بدم در اونجا که کارم تمو شد خیلی گرسنه بودم و از خدا خاستم فرد مناسب و ب سمت من هدایت کن ! بعد با تاکسی که بودم اون فرد گفت یک مجتمعی هست به اسم کوروش در منطقه 5 میبرمت اونجا ف من اونجا که رسیدم در مجتمع که داشتم میگشتم شارژ گوشیم تموم شد یکهو چششمم افتاد به تابلوی که نوشته بود رستوران و … در طبقه های بالای ، البته من آسانسور پارکینگ و سوار شدم و بعد که برگشتم به همون طبقه یهویی چشمم به یک جوراب فروشی افتاد که اون اقایون روضه نبودند و تازه هم ناهار سفارش داده بودن خلاصه ناهار و خوردیم و رفتیم
روز دوشنبه : من که صبح دوشنبه رفتم سمت سفارت استرالیا به خودم اینو گفتم خدایا خودت فرد مورد نظر و به سمت من هدایت کن که به من توضیح بده ، من وقتی رسیدم سمت سفارت استرالیا جوش ی جوری بود که به کسی اجازه ورود نمیداند توی سفارت استرالیا من وقتی رفتم که حرفمو بزنم و اون ها هم خیلی خوب با من برخورد کردند و بعد از این که یک سری مدارک مارو بردند بالا خود منشی وکیلی که کار ها و پرونده های ما در دست ایشون بود اومد پایین و کاملا منو راهنمایی کرد که باید چکار کنم و در اخر این حرفو به من زد که شما اولین نفری هستی که ما میایم پایین و بهشون توضیح میدیم وگرنه این کا رو با هیچ کس انجام نمیدیم حالا سوال من از شما این هست چی میشه این اتفاقات برای من افتاده ؟
حالا استاد یکی دیگه از سوالاتی که شما بیان کردی این بود که تا کی باید ما بر روی باورهامون کار کنیم ! و این که چمقدار زمان باید گذاشت !
ببین دوست عزیز شاید سوالات زیادی شما پرسیده باشی و یا شاید سوالات زیادی رو در همین بخش جواب داده باشی ، اما خیلی از دوستان و یا حتی خودت شاید این برایت سوال شده باشه تا کی من باید بر روی باور هایم کار کنم و این روند به چه شکل هست ؟ و یا خیلی از دوستان این را در بین سوالاتی که میپرسن همیشه تکرار میکنند من که بر روی باور هایم کار کردم و تلاش کردن حقیقتا وضعیتم بهتر نشده و یا بدهکار بودن و بدهکار تر شدن راه کار این مشکل من چیه ؟ و چجوری باید باور هامو تغییر بدم !
دوست عزیز من من توضیحی میدم در مورد شکل اموزش یک چیزی ! من ی مثالی رو برای شما دوست عزیز میزنم و این مثال خیلی مثال مفیدی هست و فکر میکنم همیشه بتونه به شما کمک کنه ، ببین دوست عزیز من برای یادگیری زبان انگلیسی چقدر زمان و انرژی نیاز هست که شما راحت انگلیسی رو صحبت کنی ( منظورم نان استاپ ) هر کتاب غیر تخصصی رو به راحتی بتونی بخونی و بفهمی ؟ و روزنامه رو بخونی و بفهمی ؟ و فیلم های زبان اصلی را هم که میبینی بدون زیرنویس متوجه بشی ؟ و مکالمه روزمره را هم بتونی به راحتی صحبت کنی و هیچ مشکل دیگه ای نداشته باشی ! چقدر زمان میخواد ؟ چقدر انرژی میخواد ؟
ببین دوست عزیز من در ایران بالای 20-30 میلیون نفر رفتن و کلاس های آموزش زبان ثبت نام کردند ، کتاب های فراوانی گرفتند از متود های زیادی برای این که زبانشون قوی بشه استفاده کردند ، استاد های زیادی عوض کردند و … حالا سوال من این هست چند درصد این افراد تونستند زبان انگلیسی را جوری یاد بگیرند که مثل یک نی تیو صحبت کنند ؟ در جواب به تو دوست عزیز میگم شاید 1- 2 درصد از این جمعیت به اون درجه رسیدند!!!! چرا ؟ جواب بسیار راحت و واضح هست چون به اندازه کافی کار نکردند !
این که شما بیایی یک ماه بیری کنار این استاد یک ماه دیگه بری کنار ی استاد دیگه این اصلا کافی نیست !!! در مورد خود من ف من کاملا اون پروسه ای که زبانم رو یاد گرفتم ی چیزی نزدیک به یک و نیم سال شد ولی در این مسیر من خیلی خیلی خیلی تلاش کردم و روزی 5 ساعت رو برای زبان وقت میزاشتم جوری که با توریست ها صحبت میکردم میرفتم مکان های تاریخی از استادم هزاران بار سوال میپرسیدم ، گروه های خارجی توی تلگرام و واتس اپ درست میکردم که چی بشه ؟ که جوری زبان صحبت کنم که دیگه وقتی رفتم استرالیا و یا هر کشوری دیگه لنگ نزنم !
حالا هدف من از زدن این مثال این هست که خدا وکیلی مگه تو برای زبانت وقت نزاشتی ؟ و زمان صرفش نکردی ؟ و کلاس نرفتی ؟ وللی چرا اتفاق نیفتاد ؟ حالا دلیل این که میگی من روی باور هایم کار مییکنم و اتفاقی نمی افته دلیلش همینه !!! تو زیاد کار نکردی ! دوست عزیز من هر وقت تو خواستی در مورد تغییر باور ها به نتیجه برسی شما باید این مقیاس رو به خودت بگی ، آیا من به اندازه ای که زبانم عالی بشه روی تغییر باور هایم کار کردم و یا نکردم ؟؟؟؟ حالا اگر جواب منفی هست شما به اندازه کافی کار نکردی ! به اندازه کافی زمان و انرژی نزاشتی ! در مورد خود من ، من دارم با این باورر ها شبانه روزی زندگی میکنم چون تمام زندگی ما رو باور های ما شکل میده ، حالا شاید بگی بر روی بحث مالی نتیجه نگرفتی ولی در مورد دیگر جنبه های زندگی نتیجه گرفتی دوست عزیز من ما ا بچگی تحت تاثیر باور های مخربی بودیم که از جامعه و دوستان و فضای مجازی به ما رسیده اما تو باید اینو همیشه به خودت بگی که این قانون در مورد دیگر جنبه های زندگی من خوب جواب داده پس اینبارم میشه همون جوابی که شما باید به ذهن منطقیت بدی ، یک بار شده پس دوباره میشه !
گفتم که من دارم شبانه روزی بر روی باور هایم کار میکنم حالا من توی هر کاری که بخوام انجام بدم اول باور هامون دارم تقویت میکنم و همیشه امیدم به خداست همون نیروی که منو هدایت میکنه !
حالا دوست عزیز من پس فکر نکن که استاد و یا من و یا محصولات استاد ی قرصی رو به تو میدن که میزنی دیگه همچی حل میشه ! و یا میلیاردر میشی ، دوست عزیز نه برای من نه برای استاد نه برای تو اینجوری نیست ، حالا اینو ما باید بدونیم که تغییر باور ها نیاز داره تا ورودی های ذهن ما هم کنترل بشه ، نیازمند تعهد هست ! دوست عزیز شما اگر بخواای زبان اینگلیسی رو یاد بگیری باید صبح تا شب خودتو درگیر زبان انگلیسی کنی ! شما باید از داستان هاای انگلیسی شروع کنی همون داستان های انگلیسی آسون و از صبح تا شب بزاری توی گوشت و بزاری هزاران بار تکرار بشه تا این لحجرو بتونی بفهمی و بتونی تلفظ کنی
باید بری سراغ ترجمه و تلفظ لغات جدید و …… تا بتونی زبان رو یاد بگیری ! حالا همین کار رو باید برای تغییر باور هایت اننجام بدی اما این رو بدون نتیجه تغییر باور های غلط و تبدیل کردن باور ها به باور های درست منظورم جایگزین کردن ان ها با باور های درست نتیجش اصلا قابل مقایسه با یادگیری زبان نیست و همچی خواهی داشت اما نکته مهمی که هست این هست که شما باید بیشتر از اون وقتی که بر روی زبان میزاری ده ها برابر بر روی باور هایت وقت بزاری !
شما باید اول از همه باید تعهد بدی ، ورودی هاتو کنترل کنی ف فضای که داخل آن هستی رو باید کنترل کنی ، داری در مورد چی صحبت میکنی و یا داری در مورد چی فکر میکنی ؟ اگر میخوای باور هاتو تغییر بدی من و تو باید متعهد باشیم در مورد خواسته هامون صحبت کنیم ! نه در مورد ناخواسته هاامون ! متعهد باشیم برای داشته هامون سپاسگذار باشیم ، متعهد باشیم وقتی که داریم به چیز های در اینده فکر میکنم به چیز های خوبی از اون اتفاق فکر کنیم که احساس خوبی به ما بده نه به قسمت های که به ما احسااس بدی بده ! متعهد باشیم که همیشه به احساسمون نگاه کنیم که اگر دراحساس بدی هستیم در مسیر فرکانسی غلطی هستیم ! که ما باید با تغییر فکرمون با تغییر کلاممون با تغییر کانون توجهمون باید به نقطه ای برسیم که برای ما احساس بهتری فراهم کنه و وقتی که ما احساس خوبی داریم داریم در مسیر خواسته هامون حرکت میکنم و وقتی احساس بدی داریم در مسیر ناخواسته هامون داریم حرکت میکنیم متعهد باشیم من مهدی نوری برای این کار متعهد هستم و دارم این روز ها همین کار ها رو میکنم با بودن در بخض عقل کلل با حرف زدن در مورد خواسته هام با نوشتن در مورد آگااهی های که دارم
در آخر شما باید به اندازه ای که برای یادگیری زبان انگلیسی زمان و وقتت و هذینه میزاری باید برای تغییر باور هایت هم به همین صورت وقت بزاری تا باور هایت تغییر کنه ! و در مورد باور ها اینقدر باید کار کنی که به صورت ناخوداگاه کار کنید و فکر کنید مثبت فکر کنی و شاد باشی نه اینکه هی بخوای زرو بزنی ! و حرف آخرم اینه دوست عزیز این معیار را استفاده کن برای یادگیری برای تغییر و برای آگاه شدم از طریق همین برنامه ها ( به همون اندازه که بر روی باور هایت کار کنی به همون اندازه نتیجه میگری !!! )
نتیجه ای که من از این نوع تفکر گرفتم : ببین دوست عزیز ُ من چون زبان انگلیسی تدریس میکنم خیلی این مثال رو راحت تر متوجه شدم حالا وقتی من هم تمرکز و توجه خودمو گذاشتم بر روی تغییر باور هام نتیجه های خیلی خیلی بزرگی برای من افتاد البته نسبت به سنی که الان دارم میدانم اگر بیشتر کار کرده بودم هم بیشتر از این نتیجه میگرفتم ُ زندگی گذشته من با الان با همین باور ها زمین تا اسمان فرق میکنه ُ من با استفاده از همین باور ها احساس ارامش بیشتری دارم دیگه نمیترسم بلکه از جایگاه او عظمت خداوند میترسم خود خدا که کریم و بخششنده و مهربان هست ُ الان شب که میخوابم با آرامش بیشتری میخوابم و همین خودش یعنی نتیجه خیلی بزرگ برای منی که در گذشته اینجوری نبودم
برای تغییر باور ها خیلی ها فکر میکنند که ما باید از یک روش های خاصی استفاده کنیم و در جای خاصی باشیم و چه میدونم قران رو در فلان درجه بزاریم و و … دوست عزیز من اصلا نیاز به این کار ها نیست، اول از همه ما باید اون باور غلط ه ای که در وجودمان هست رو پیدا کنیم که این باور ها رو وقتی میتونیم راحت پیدا کنیم که به تضاد های بر می خوریم و باور های غلط ما خودشونو نشون میدن و بعد از آن ما و شما باید باور درست را جایگزین کنیم به جای همون باور غلط ! خوب دوست عزیز خیلی مواقع اصلا نمیشه و یا نمیتونیم اون باور غلط رو پیدا کنیم که کجایی باور من اشکال داره که داره این نتیجه رو برای من شکل میده ! در این مواقع ما باید باور درستی رو خودمون بسازیم باورر درستی که به ما احساس عالی دست بده باوری که وقتی میگیم قلب ما احساس آرامش به دست بیاره ، حالا دوست عزیز من وقتی ما این باور را فهمیدیم که چه باوری رو باید بسازیم میتوانیم از چند روشی استفاده کنیم برای تغییر همان باور ، دوست عزیز من در هر فردی حس های وجود داره مثل لامسه ، تجربی ، جنبشی ، دیداری و .. ببین دوست عزیز من روش اول این هست که ما در مورد همون باور بنویسیم حالا چه در گوشی و یا بر روی کاغذ ! وقتی ما مینویسیم به شدت داریم حس لامسه خودمونو فعال میکنیم حس تجربی خودمونو فعال میکنیم یک سری از افراد هستند که وقتی یک چیزی رو مینویسند خیلی راحت تر یاد میگیرند ، روش دوم دیداری هست خیلی از افراد با دیدن یک چیز خیلی راحت یک مطلب را یاد میگیرند ، و یک سری ها دوست داررند در مورد اون چیز فکر کنند و اون فکر کردن به اون ها کمک میکنه تا راحت تر یاد بگیرند ، یک دسته دیگر هستند که دوست دارند فقط در مورد چیزی که دوست دارند یاد بگیرند صحبت کنند ، حال برای تغییر باور ها کدام یک از این ها بهتر تر هست ؟ جواب من این است که از تمام این ها به صورت همزمان استفاده کنی ، من باور های را که از محصولات استاد یاد میگیرم و یاداشتشان میکنم را به صورت فایل صوتی ایجاد میکنم آن هم با صداای خودم ، و بعد از آن هر روز صبح باور های که ساختم را پخش میکنم و بعد از آن همزمان هم مینویسم بر روی کاغذی که دوستش دارم و هم زیر لب زمزمه میکنم باور های را که دوست دارم ، و هم قکر میکنم به همان باور های که دوست دارم بسازم ، و هم می بینم که چقدر خوشش خط مینویسمشان ، به نظر من این روش خیلی تاثییر گذار تر هست برای من که اینطوری بوده
روش دیگه برای تغییر باور ها گوش دادن همان باور ها در خوااب است ، ببین دوست عزیز من ما در خواب چندید حالت دایم که من زیاد وارد ان نمی شوم ( دتا ، بتا ، الفا و .. ) ببین دوست عزیز وقتی ما میخوابیم ذهن منطقی ما فعال نیست و ذهن ناخداگااه ما به هیچ عنوان بیکار نمیشینه و شما باید اون فایل صولی که با صدای خود ضبط کردی را شب قبل از خواب بزای توی گوشت و ارام بخوابی و بزاری اون باور ها تا صبح صد ها بار تکرار بشه
روشش سوم تغییر باور تجسم کردن موقعی هست که داری باور هاتو تکرار میکنی ، من به شخصه وقتی تجسم میکنم اول از همه میرم توی مکان رویایی که توی ذهن خودم ساختم و توی اون ویلایی که دارم یک قسمتش من و خدا جلوی هم مینیشینیم و حرف میزنیم و میخندیم و ششادیم و من با اون در مورد خواسته هام و باور های که میخوام ایجاد کنم حرف میزنم و اون هم به من همیشه انرژی مثبت میده و حال منو خیلی خیلی خوب میکنه و پیشنهاد میکنم قبل از این که بری سر کار و یا مدرسه حتما این کار رو انجام بده خیلی به شما انرژی خوااهد داد خیلی !!!!
نتیجه ای که من از همین نوع تمرین گرفتم : اول از همه باور های من چون خیلی خالص تر بودند و هنوز به قول معروق تخته من سفید بود به راحتی تغییر کرد من با تغییر باور هام به خیلی چیز ها رسیدم مثل کار ، آرامش ، اسایش ، نزدیکی با خداوند ، این که دیگه تمام کار های که دارم به راحتی حل میشن و هزاران نتیجه های دیگه ای که اصلا من بخوام بگم کلی وقت میبره
باز هم هزاران بار سپاسگذارم از وقتی که برای خوندن نظر من میزارید
سلام دوست عزیز من ، چه خوب هست که شما توانستید خدای درونتون رو پیدا کنید
پس در این مسیر قانون سپاسگذاری را از یاد نبرید
سلام دوست عزیزمن امیدوارم حالت خوب باشه
چه خوبهکه شما اینجوری به خودت تلنگر میزنی و با خودت صحبت میکنی
ولی یکی دیگه از راه های گه خیلی قدرتمنده این راه هست که صصدای خودتو همینطوری ضبط کنی اینطوری خیلی راحت تر باور های مخربتو شناسایی میکنی
دوست عزیز من بایت متن زیباتون از شما سپاسگذارم نشانه های خوبی در متن شما برای من بود
سلام خدمت شما دوست عزیز من ، من متن شما رو مطالعه کردم و متوجه یک چیزی شدم
ان هم این که شما دوست داری در مورد نکات منفی که در گذشته داشتی هی صحبت کنی
دوست عزیز من تا جایی که میتوانیم ما نباید بر روی نکات منفی توجه کنیم و یا حتی حرف بزنیم شما میتوانستی در مورد نکات مثبت اون کار ها و اتفاقاتی حرف بزنی که در گذشته برای تو اتفاق افتاده بود و به اون خدای ایمان بیاری که در وجود تک تک ما هست که او مارو هدایت میکنه و ..
سلام دوست عزیز من چقدر این جمله حال منو بهتر کرد
پس ما باید در مسیر اهداف خود قدم برداریم و بر او توکل کنیم و مدام این باور را با خود زمزمه کنیم که او همواره همراه ماست و در طول سفر روشنگر مسیر و در زمان لازم مهیا کننده شرایط.
خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتید و این متن زیبا را نوشتید
دوست عزیز من آناهیتا عارفیان
قسمت اول جواب شما چقدر با زندگی گذشته من هماهنگ بود اما بگذریم بیا و بر روی نکات مثبت زندگیمون توجه کنیم اینجوری اتفاقای خوب تری را در زندگی خودمون دعوت میدیم همام غذای روحمان را
میدانی دوست عزیزم به شما توصیه میکنم اون فایل غذای روح از استاد رو حتما گوش بده خیلی به شما کمک میکنه تا در گذشته نمونی
سلام دوست عزیز من ، خیلی خوب هست که شما در این مسیر قدم نهادی و این که من هم خیلی خوشحال شدم که شما رو در سایت فعال میبینم
دوست عزیز من من به عنوان هدیه یک متنی را برای شما مینویسم امیدوارم که بتوانید قوانین جهان هستی را درست درک کنید و این که اگر هر سوالی داشتید در بخش عقل کل سایت بیان کنید
بین دوست عزیز من اول از همه خیلی مهم هست که ما درک وسیعی در مورد قوانین جهان هستی داشته باشیم قوانینی که در تمام زمان ها افراد از آن به صورت آگاهانه و به صورت نا آگاهانه از آن استفاده میکنند ! ما باید در مورد باور ها ، فرکانس ها ، مدار ها ، تکامل و … یک سری قوانین دیگر مطالعه داشته باشیم و به درک کاملی از انها برسیم . چرا که کل داستان همینه ، در تمام محصولاتی که استاد عزیزمان تولید کردند تمام هدف استاد این هست که قوانین را برای ما توضیح دهند و در کل مهم ترین چیز همون ریشه ای هست که در مغز ما وجود داره همون باور های که ما نسبت به هر چیزی داریم !
ببین دوست عزیز در مورد قوانین که اگر من بخوام در موردش به تو توضیح بدم فقط میتوانم یک سری از قوانین اصلی اش را به تو بگویم ، البته برای دانستن تمام قوانین جهان هستی من به شما دوره قانون آفرینش رو پیشنهاد میکنم و دلیل این که من این را به تو میگویم این هست که من این دروه را بار ها و بار ها گوش دادم و به این ایممان رسیدم که تمام زندگی ما یعنی باور های ما یعنی نوع فکر و کانون توجه ما !
ببین دوست عزیز من ، استاد ، من و تمام کسایی که از این محصولات با ایمان کامل استفاده میکنند این هست که باور داریم این جهان از انرژی ساخته شده ، هر چیزی که شما الان میبینی یک نوعی از انرژی هست ! مثل گوشی که در دست داری ! مثل لپ تابی که داری با اون کار میکنی ! مثل پیراهنی که پوشیدی ! مثل آبی که میخوری ! مثل هوایی که استشمام میکنی ! مثل آغوشی که در بغل میگیری ! این ها نوعی از انرژی هستند و افکار و احساسات ما هم انرژی های هستند و این انرژی ها مثل هم هستند فقط با این تفاوت که بعضی از این انرژی ها جامد هستند بعضی ها مایع و بعضی ها گاز !
وقتی که ما در مورد یک موضوع خوبی فکر میکنیم مثل به دنیا آمدن یک فرزند اون موضوع خیلی حس خوبی به ما میده و احساس شادی به ما دست میدهد ، در واقع ما داریم فرانس های را به جهان ارسال میکنیم که به جهان میگه ما از اون جنس اتفاق بیشتر میخوایم ! و جهان هم از اون جنس اتفاق ها برای تو به وجود میاره و به سمت تو هدایت می کنه ! ( نیروی درون )
اگر شما وقتی احساس خوبی در مورد یک چیز داری مثل دیدن یک ماشین لاکچرری که یک جوان 21 ساله سوار بر آن هست و اون احساس شادی و لذتت از ته قلبت باشه که همون احساس ارامش و آسایش هست تو در واقع داری فرکانس های رو به جهان میفرستی که به جهان میگی من از این جنس اتفاق بیشتر و بیشتر میخوام و جهان اون اتفاقات رو به سمت تو هدایت میکنه ( نیروی درون )
دوست عزیز هر کجا من در مورد چیزی حرف زدم و اون کلمه های زیر بود _ جهان ، نیروی درون ، انرژی ، نیروی منبع ، کاینات ، حس ششم ، شانس و .. بدون تمام این ها یک چیز بیشتر نیستند و اون چیز اسمشش خدااست !
حال ممکن هست بگوی فرکانس چیست مدار چیست باور چیست؟
من مثالی را در مورد ثروت به تو میگویم و به یاد داشته باش بحث مدار ها در تمام جنبه های زندگی یکی هست!
ببین دوست عزیز من ما توی یک جهان فرکانسی زندگی میکنیم که مثل مدار های ب فرض منضومه شمسی عمل میکنند چطور ؟ فرض کن هر کدوم از اون سیاره ها که توی منضومه شمسی هستند، یک فرد هستند یه آدم هستند ، اگر دقت کرده باشی سیاره ها و یا ستاره ها در یک مدار ثابتی به دوره یک ستاره و یا یک مرکز کهکشان در یک مدار ثابت دارند حرکت میکنند این پروسه میلیارد ها سال هست که داره اتفاق میافته و دارند حرکت میکنند ، این ها در یک مداری یک جادی که اونها داخلش هستند دارند حرکت میکنند ، حالا توی اون مدار بر فرض کره زمین که داره دور اون کره خورشید میگرده اگر توی اون مدار یک سنگی یک حادثه ای یک اتفاقی وجود داشته باشه کره زمین صد در صد توی این 365 روز که طول میکشه کل مدار رو طی کنه اگر اتفاق و حادثه ای در بین آن باشه بلاخره با اون اتفاق برخورد خواهد کرد ! من اینجوری نگاه میکنم که هر کدوم از ما ها با توجه به فرکانس های که ب جهان هستی ارسال میکنیم در مدار هایی داریم حرکت میکنیم که در این مدار ها اتفاقات شرایط ایده ها موقعیت ها افراد و همه چیز های دیگری که در اون فرکانس هست با ما هست همون کبوتر با کبوتر یا همون داتسان این که مولا نا میگه در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید سرد سرد و…..حالا در مسایل مالی اگر باور های درستی نداشته باشی در مداری قرا میگیری که ایده ها نیستند و در مدار قرار میگیری که کار خوب برایت گیر نمیاد و در مداریی قرار میگیری که افرادی که میان به شما کمک کنند تا ب درامد های بالا رسی وجود ندارند و … در مداری قرار میگیری که فقط بدهی هست مشکلاه هست قرص هست وام هست مریضی هست بیماری هست فقر هست اما اگر تو مدارت را عوض کنی ب چه شکل با تغییر باور هایت در مداری قرار میگیری که لذت هست شادی هست پول هست ثروت هست زندگی سراسر از آرامشش هست شادی هست اسایش توی مداری قرار میگیری که افرادی باشند که به شما کمک کنند برای ثروتمند شدن ایده ها و راهکار های هست که به شما کمک میکنند برای ثروتمند شدن موقعیت ها شرایط و اتفاقاتی هست که به شما کمک میکنه تا شما به موفقیت بیشتری برسی حالا ما بینهایت مدار به سمت ثروت و به سمت فقر داریم که فرد با استفاده از باور هایش میتوانه بین این مدار ها جابجا بشه و هر فردی مثل یک سیاره ثابت نیست و هر لحظه داره مدار هایش با استفاده از باور هایش با افکارش با کانون توجه اش داره تغییر میکنه و لتفاقات و شرایط توی این مدار ها با هم فرق میکنه ( این یک توضیح کاملی از مدار ها بود که در مورد همه چی صدق میکنه که شما با استفاده از تغییر باور هاتون میتونید یک مدار به بالا و یا یک مدار ب پایین برید )
حالا باور چیه ؟ باور ها همون سنگ ها حادثه ها اتفاقات روی مدار هستند و حالا این باور ها چجوری شکل میگیرند ؟ و اصلا باور ها چی هستند ؟ باور ها یعنی تکرار خیلی زیاد یک فکر ب شکل های مختلف مثل تلویزیون ، اخبار ، خانواده ، دوستان ، آشنایان ، جامعه ، آهنگ ها ، فیلم ها ، تلگرام ، انیستا ، بخش عقل کل ، محصولات استاد و ….
مثلاً اگر باور داشته باشیم که انسان ضعیفی هستیم شرایطی را جذب میکنیم که این باور را تقویت کند. یا اگر باور قوی داشته باشیم که میتوانیم در کنکور موفق شویم و این باور، جزئی از نظام فکری ما باشد، در شرایطی قرار میگیریم که بهراحتی در کنکور موفق شویم. یا اگر باور داشته باشیم مردم بد هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، افراد و موقعیتهایی را جذب میکنیم که ثابت میکند مردم بد هستند !
.
حالا مثلا اگر تو باور داشته باشی که در جسم تو خدای وجود داره که تو رو هدایت میکنه به سمت های عالی هدایت میکنه ، همیشه به اون سمت های عالی هدایت خواهی شد ، اگر باور داشته باشی خدای درون تو جواب تمام سوالات رو میدونه و به تو میگه پس جواب سوالات رو بهت میگه اون هم در زمان مناسب ، اگر باور داشته باشی خدای درونم خیر و شر تو رو به تو وحی و الهام میکنه و همیشه از تو مراقبت میکنه به سمت های هدایت میشی که همیشه ارامش هست و همیشه اتفاق های خوبی برای تو اتفاق میافنه .
اگر باور داشته باشی که تو لایق زیبا ترین برخورد ها و رفتار ها هستی به سمت های هدایت میشی که با تو به بهترین نوع ممکن رفتار میکنند ، اگر باور داشته باشی که تو لایق حرف زدن با خداوند هستی خداوند به تو وحی خواهد کرد به شرایطی هدایت میشوی که کاملا حس خواهی کرد خدای درون تو با تو صحبت میکنه ، اگر تو باور داشته باشی که تو به این دنیا آمدی تا به بهترین ها برسی به شرایطی هدایت میشی که بهترین موقعیت ها برای تو ثبت میشه و…
حال اگر باور داشته باشی که خدای درونت با دست و دل بازی تمام چیز های فراوان نعمت های فراوان امکانات موقعیت ها شرایط غالی فراوان را به سمت تو هدایت میکنه به این ها هدایت میشوی ، اگر باور داشته باشی که پول ثروت پیز خوبی هست به سمت های ثروتمند بیشتری هدایت میشوی و در مداری قرار میگیری که تماما ثروت و معنویت و رستگاری و ایمان ب خداوند هست
دوست عزیز من تمام داستان همین است ،اول از همه تغییر باور های مخربی که در مورد خدا به ما دادند آن هم در کلاس های دینی و با تغییر باور های غلط خودمان و جایگزین کردن باور های درست به جای همان باور های غلط میتوانیم زندگی را برای خودمان بسازیم که در رویایی 99 درصد افراد جامعه نمیتواند باشد! و حتی نمیتوانند به اون چیز ها فکر کنند
سلام خدمت شما دوست عزیز
از اونجای که من متن زیبای شما را خوندم اون قسمتی که شما گفتید تکامل یعنی ایمان به خدا خیلی عاالی بود و از شما سپاسگذارم