باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 1

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رحیم خان» در این صفحه: 15
  1. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    سلام سید جان وهمه ی عزیزان این خانواده الهی : من درزندگیم خداوند را دیدم وحسش کردم ومیخواهم به شما بگویم .میدانید خدارا کی می بینید ؟

    (… دقیقا مثل استاد… که میگوید ؛ من راه میرفتم وبه پهنای صورت اشک می ریختم …. من این حس استادرا خیلی تجربه کردم ) درآن لحظه هایی از زندگی که درتاریکی مطلق قرار میگیری ، تمام درهاوپنجرها بسته شده اندوتمام مشکلات وبدبختی ها به خاطرخودت به تو هجوم می آورند (اگر بدانیم واگر بفهمیم …که در قرآن هم داریم که یک موضوعی ودستوری وقانونی را میگوید …ودر پایان میگوید اگر ؟ اگر فکر کنید ؟ اگر درک کنید ؟ اگربدانید ؟وووو….) نه کورسویی . نه روزنه امیدی .نه برادری .نه خواهری .نه پدری نه مادری .نه دوستی نه رفیقی !نه آنهایی که از وجودت برایشان مایه گذاشتی ! هیچکس وهیچکس !سگها را رهانیده اند وسنگهارابسته اند . که مات میشوی وامکان یک سانت حرکت به جلو وعقب را نداری واحساس میکنی تمام غم دنیا بر وجود تو میبارد .

    ناگهان میبینی که ازپنجره ی خونت واز روزنه ی دیوار! یا لای لولای در ! یا حرکت دستگیره در رو به پایین !دختری در منتها درجه ی اعلی یه زیبایی وقشنگی وپرازنور وامید ؛ ظاهر میشودوتمام زنان ومردان مرده وزنده جهان !،دستهای خود را میبرند وتو جرأت تکان خوردن وحرف زدن نداری جز جاری شدن اشک برگونه هایت ؛ اوخنده برلب وپراز شوروشوق شروع میکند :چطوری بی معرفت بامرام ؟ یادی از این عشق دیرینت نمیکنی .؟میدانی چقدر منتظر یک یادکوچک توبوده ام ؟یک یاد کوچک ؟؟؟ عمری است که من منتظر یک نگاه! یک حرف تو! بوده ام ؟ مگر ما در آن روز اول ( الست ربکم ) عهدوپیمانی با هم نبستیم؟ مگر من عشق اولی وآخری تو نبودم ؟

    بله . میبینی آن دختری که باتمام وجود دوستش داشتی وعمریست فراموشش کردی میگه: دیدی من تورا فرامش نکردم ؟دیدی به عهدم وفادارم ؟وتوراازیادنبرده ام ؟ توهمه ی زیبایی های مرا فراموش کردی ودور شدی . باز آمده ام که بگویم من بازهم ترادوست دارم .ومیبینی که این بار با اشک؛ تمام وجود تورا!در بغل خودش، میگیرد واین بار، او چهره اش خیس میشود وچه حس وحالی دارد آن لحظه سبحان الله الحمدالله الله اکبر ./…………………..

    عزیزان به نظر این حقیربا معبود بودن ودریافت تمام قدرتش از همه لحاظ ؛ تنها خواسته ای در این جهان است که هیچ پرداخت بهایی ندارد تنها باید خواست وباورش کرد

    خداباهمه مهربان است وممنون همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    باسلام به همه : به نظر من استاد ، این فایل رایگان در مورد خداوند زیباترین فایل ومحصول شماست که روی سایت گذاشتید وهمیجا خواستم با تمام وجودم از خدای خودم واز شما وهمه ی عزیزان سایت تشکر کنم خیلی حال داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    سلام استاد عزیز سلام آفریده ی خدا :

    به نظر من این سایت شما یک چیزی کم دارد وآن موسیقی است . موسیقی ای که از معبود بگوید یادش حس خوبی دارد : تو ای پری کجاییییی

    ممنون میشم که توجه کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    قسمت 2 :میدانید عزیزان من خیلی زیباییهایی در زندگیم اتفاق افتاده . نمیخواهم به قول استاد بگویم من فرد توحیدی هستم که این امری درونی هر فرد است با خدای خودش ومیخواهم بگویم باتمام وجودم خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم که چنین پروردگاری وچنین صاحبی دارم وخیلی خوشحالم که چنین پروردگار قدرتمندی دارم که نمیدانم در باره ی چه بزرگیش بگویم فقط این را میخواهم بگویم که او بهترین

    دوست من است واگر قدرتش را باور کنید شما را بزرگ وجاودان میکند. کافیست مثل یوسف در ته چاه باشی وقدرت بی انتهای اورا باور کنید تا شماها را عزیز مصرها کند

    کافیست در عرش باشی ولی خودت به چیزی دیگر متکی کنی تابه اسفل سافلین بیایی

    عزیزان من همیشه فکر میکنم که چرا بعضی انسانها اینقدر بزرگند وهنوز بعد از سالها از وفاتشان اینقدر پیش ما عزیزند وچرا آثارشان بعد از قرنها؛هنوزپابرجا وجاودانه هستند چون آنها به نیروی برتر جهان وصل شدند وهمه ی قدرت را؛ او میدانستند که اینقدر بزرگ شدند وهمیشه از او باتمام وجود خواستند که موفق شدند موسی قدرت او را باور کرد تا دریا را برایش باز کرد محمد ص بااو بود که تارعنکبوتی نجاتش داد ابراهیم ع تمام وجودش اوبود که آتش برایش گلستان شد وکاردی که سنگ خارا دونیمه کرد برگلوی فرزندش بی اثر شد و…… به او بپیوندید تا مثل اوقدرتمند شوید

    واقعا نمیدانم از چه باوری در باره صاحبم سخن بگویم زبان قاصر ؛ کلمات ناچیز ؛ تمام اوراق کمند آب دریاها مرکب شوند ؛ کم و… که بخواهم در باره او بگویم

    اما کوتاه سخنانی از این مخلوق او واز او :

    ماباید باور داشته باشیم که او قادر به هر کاری است واین موضوع را از قرآن میتوان فهمید که در هر سوره قرآن میگوید :من توانایم من قادرم ؛ من سمیعم . من حکیمم و……. واین سوالی است که ما باید از خودمان بپرسیم که چرا هی این صفات را تکرار میکند ومن اینطوری درمی یابم که این به خاطر این است که ما ما یاد بگیریم وباور کنیم(وباور کنیم ) که خدای ما چقدر خصوصیات وصفات عالی دارد و تمام امور؛ وتمام قدرت؛ دردست اوست وما قطعا باید همه چیز را از او بخواهیم

    من تمام عامل خوشبختی وموفقیت رادر توحیدویکتا پرستی وتمام عامل بدبختی را ؛ در شرک به او میدانم

    من باوردارم که خداوند دردون ماست وبرایمان مقرر کرده است که شادوخوشبخت وسلامت وثروتمند زندگی کنیم که به نظر این حقیر؛ این زیباترین وبرترین والهی ترین شیوه ی زندگی ما است

    من باوردارم که من برای این نوع زندگی به این کره ی خاکی آمده ایم و این باورهای ماست که کنترل آگاهانه زندگیمان رادر دستان خودمان قرار داده است واین موضوع به ما آرامش میدهد

    من باور دارم که وقتی به جهان وخداوند چنین باوری وچنین نگاهی داشته باشم وبر طبق گلام خود خداوند که : ما جهان را به تسخیر شما درآوردیم ؛ در آن صورت است که جهان روی خوشش را به ما نشان میدهد

    من باور دارم که صاحبم گفت : ( ان الله لا یغییروا …..) من سرنوشت هیچ قوم وهیچ کسی را تغیی نمیدهم مگر آنکه خودش بخواهد با فرکانش وباورش ومدارش وحرکت وعمل هم کردن وسپس از او یاری خواستن

    من باوردارم که وقتی با آن انرژی پاک هماهنگ شوم او هم مرا یاری میدهد

    من باور دارم که یگانه نیروی حاکم برجهان ؛ نیروی خیر وخوبی است وهروقت بخواهم به بهترین وجه هدایت میشوم

    من باور دارم که خداوند با افکار مثبت وخیر وخوبی همراه است هرچه من خالصتر باشم او مرا بیشتر یاری میدهد

    من باور دارم چون خودش گفت .من جهان رابه تسخیر تو در آوردم پس : دستان من ؛ میتواند عین دستان خداوند ،قدرتمند باشد

    من باور دارم که من وخداوند دو دوست ناگسستی از هم هستیم وهروقت کاری ناهماهنگ با او میکنم با نشانه ای به من یاد آوری میکند که نه ! نکن ؟ به تو چه ربطی دارد ؟رحیم رحیم رحیم ؟؟؟ و….. وچقدر این چیزها برایم عادی شده است هم خودم وهم همسرم سپاسگزارم ای معبود من .

    من باوردارم که اگر میخواهم به خداوند برسم باید ثروتمند باشم ودر مشکلات مالی :؟؟؟؟ چقدر خداوند مرا کول کرد چقدر دلار در خیابان جلوی پایم انداخت در بی پولی( .گریه گریه گریه شوقم شروع شد وقتی آن لحظه ها را به یاد می آورم ) به خودش سوکند که جاش اینجا نیست که بگویم که شماها ساعتها گریه شوق بکنید ( چون من قدرتش را باور کردم همین عزیزان )

    بگذار بگویم عزیزان دلم : من همیشه کف دستم را نگاه میکنم واین حس را دارم که خدا کف دستم است ولبخند برچهرش ومیگه چته رحیم ؟ رحیم تو فقط از من بخواه . چون تو بنده ی من ؛ مرا باور کردی ودر همه ی زندگیم عریان وجاریست

    من باوردارم که هیچ کسی بجز خداوند مالک من نیست مگر من از نظر ذهنی من بپذیرم

    من باوردارم آن معبودی که من مپرستمش (پرستش او .فضل ورحمتی است که به ما داده او که بی نیاز است . نماز وروزه ودعا و…. قرار داده که بیشتر وبیشتر همهی قدرت وتسلط او را در سراسر گیتی ما باور کنیم )

    من باور دارم که خدای من این کار رابامن ؛ کرده که اگر : من باورهای قدرتمند ودرست در مورد هر خواسته ای داشته باشم اگر تمام جهان بخواهند نمیتوانند مرا از آن خواسته دور کنند وتازه به نفع من تمام میشه . گر خدا خواهد عدو سبب خیر شود

    من باور دارم که خداوند مالک وصاحب همه چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییز است اصلا عزیزان توجه کنید که در سرتاسر این جهان مناره ی زشتی پایدار شده وهست واین میرساند که خداوند در کل گیتی عریان وهویدا وصاحب همه چیز است

    من باور دارم که ترس عامل بدبختی است وترس هم از شرک می آید

    من باوردارم که کیهان در حال رشد وگسترش است وخداوند ازرشد وتوسعه حمایت 100% دی میکند

    ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممن باور دارم که هر فردی به همان اندازه که ایمانش نسبت به خداوند بیشتر باشد به همان اندازه به خواسته هایش میرسد به سعادت در دنیا وآخرت میرسد ( برید بخوانید از قدرت طی کردن مسافت بزرگان الهی . خواندن فکر از دور راه دور اولیاء خدا . نعمتهای مریمی ع و…..)

    من فقط روی خدا حساب میکنم

    من فقط به خدا توکل میکنم وبس

    من تنها منبع رزق ، ثروت ،دانایی ،سلامتی ، توانایی و….. فقط خداوند میدانم

    من باوردارم که معبودم باهیچ کسی مستقیم سخن نگفته وخداوند با نشانه هاو الهامات و….. با من سخن میگوید وهدایتم میکند

    بزرگترین باور من این است که همواره ؛ همواااااااااااااااااااره ، من باید به خاطر تمام زیباییها ونعمتهایش از او سپاسگزاری وتشکرکنم

    من باوردارم که نزدیکترین هاااااااااااااااااااا به معبودم ؛ سپاسگزاری است 100%

    من باوردارم که هرکسی در این جهان وآن جهان جاودانه شد فقط به معبودم پیوست اگر کسانی بزرگ شدند فقط از او سخن گفتند وجاودانه شدند

    من باوردارم که معبودم رویایی وخواسته ای را به دلم وذهنم انداخته قدرت برآوده شدنش را به من هم داده است واو همواره مرا یاری میدهد

    عزیزان اگر بگویم تمامی ندارد ودرپایان از همه ی شما بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار سپاسگزارم که وقت گذاشتید وکامنت مرا خواندید ودرپایان یک باور زیبا وبزگ میگویم

    من باوردارم که اگر چیزی را میخواهم باید از معبودم طلب ودرخواست کنم که حتما برآورده میشود

    سه درویش درایام قدیم به شهری وارد میشوند ومیبینند که بردروازه شهر نوشته اند : هرکسی طلب کند وجدیت به خرج دهد حتما خواهد یافت

    سه درویش گفتند ما که بیکاریم وخلاصه شورومشورت کردند که چه بخواهند آخر تصمیم گرفتند که بروند خواستگاری دختر پادشاه

    رفتند ونگهبانها اجازه ندانند تابلاخره اینقدر آنجا موندند که خبرش به گوش پادشاده رسید وپادشاه دستور دادکه این سه نفر بیارن که ببینه چکار دارن

    به پیش پادشاه حاضر شدند

    چکاردارید

    ما آمده ایم خواستگاری دخترت که یکی از ما داماد شما بشیم

    همه خندیدند

    اما پادشاه دلش به حالشان سوخت وگفت شرطی تعیین میکنم اگر انجام دادید ایرادی ندارد

    پادشاه انگشترش را به رودخانه انداخت وگفت اگر پیداش کردید و آوردید من شرط شمارا برآورده میکنم

    سه درویش شبها وروزها کنار رودخانه تکاپو و تلاش برای پیداکردن انگشتر

    تا اینکه یک روزبعداز ماها تلاش ؛ دیدن چند تا غواص ومروارید یاب آمده اند وته دریا میروند

    خلاصه از آنها باخواهش وتمنا درخواست کردند وانگشتر پیدا شد وبه پادشاه تقدیم شد . پادشاه هم وعده ووفا

    تاروز عروسی که یکی انتخاب شده بود وهمه جا آذین بندی وجشن عروسی دختر پادشاه

    دیدند که سه تا درویش با همان لباسها کهنه ومندرس ؟؟؟!!!!

    این چه وضعی است ؟عروسی یکی از شما ها !

    سه درویش گفتند ما فقط خواستیم به این سخن ایمان بیاوریم که : هرکسی طلب ودرخواست کند وجدیت بخرج دهد خواهد یافت

    وما یافتیم وآخرش هم پادشاده به هر سه هدیه و…..

    ودر پایان میگویم که اگر میخواهی خداوند کمکت کند واوراملاقات کنی نباید هیچ ناموزونی در وجودت باشد

    میگویند زنی باناراحتی وپریشان حالی بر شبلی وارد شد

    شبلی گفت ای زن چته ؟ چی شده ؟

    شوهرم میخواهد زنی دیگر بگیرد .اگرمن اجازه داشتم که جمال وزیبایی رابه تو نشان دهم آنوقت به من حق میدادی که همسرم نباید برود زن دیگری بگیرد وبه او نگاه کند

    شبلی بیهوش نقش بر زمین میشود

    وقتی بهوش می آید ازش میپرسند ؟

    چی شد که بیهوش شدی

    شبلی میگوید : این زن میگوید به خاطر مختصر جمالی وزیباییم شوهرم حق ندارد به زنی دیگر نگاه کند … اما ما پروردگاری به این زیبایی واین قدرت بی انتهایش داریم چطور به خودت اجازه میدهی که به چیزی غیر از او مشغول شوی

    ممنون همگی وپوزش (سخن از خداست انتهایی ندارد )

    خدا با همه مهربان است رحیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  5. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    بسم الله اشهد ان لااله الا الله

    گرنورحق به دل وجانت افتد بالله کزآفتاب فلک خوبتر شوی

    مشک رابرتن مزن بردل بمال مشک چه بود نام پاک ذوالجلال

    قسمت اول :

    سلام عرض میکنم خدمت همه ی عزیزان وهمه ی عشق های خداوند واز خدای خودم ممنون وسپاسگزارم که دراین جمع هستم

    میخواهم سخنم را با این گلام شروع کنم که : آرزوی خداوند ؛خوشبخت بودن من است خداوند کسی است که همه ی انسانها رادوست دارد وعاشق انسان است ومن 100%به این موضوع ایمان دارم

    چرا : هروقت انسانها روی این کره ی خاکی مشکلی داشتند(به این موضوع خیلی فکر کنید ) خداوند هدایتگری برای آنها فرستاد ؛ خانه خدا پرشده بود از بتها ومردم دختران را زنده به گورمیگردند خداوند از طریق محمد ص هدایتگری برای آنها فرستاد .فرعون بردگی وپسران را نابود میکرد خداوند موسی را فرستاد و….. هرجابشر مشکلی داشته خداوند هدایتگری فرستاده واین نشان میدهد که خداوند چقدر ما را دوست دارد والان هم همینطور است واقعا خداوند همه ی مارا دوست دارد منتها باید از او درخواست کنیم بخواهیم وقدرتش را باور کنیم واینجا میخواهم یاری وکمک ودستان خداوندرا که برای من اتفاق افتاد برایتان بگویم :

    خیلی خلاصه : پسری دارم که برای کنکور درس میخواند روزهای آخر درس خواندن بود .یک روز صبح ازخواب بیدارشد وگفت ؛بابا دلم درد میکند وزیادمشکلش حاد نبود .ظهر به خانه رفتم ودیدم که مقداری مسکن خورده وخوابش گرفته ؛ صبح روز بعد مشکلش دوچندان شد چاره ای نداشتیم بردمش بیمارستان شهر ؛ سرم وصل کردند مسکن زدند سونوگرافی گرفتند ونزدیکیهای ظهر به ما گفتند پسرتان آپاندیس دارد وباید جراحی بشود اگردیرجراحی شود ممکن است بترکد وآنوقت باید شکمش را باز کنیم وحداقل دوماه باید بستری شود خلاصه کارکشید به اطاق عمل ونزدیکیهای ظهر ؛ صدای اذان بیمارستان بلندشد من شهادت میدهم که این جهان را صاحبی نیست بجز خداوند .و… باخودم گفتم بگذار نمازی بخوانیم بعد ببینم چه میشود .سجده ی شکر به جا آوردیم ودرپایان گفتم : ای صاحب آسمانها وزمین وزمان ای خدای خوب من ای معبود من وصاحب من : اگر این پسر من مشکل دارد؟ تو یه چیزی به من بگو: که من اطمینان حاصل کنم واگر هم ندارد باز هم تو به من یک چیزی نشان بده که عملش نکنم (خداوند میلیاردها دست وامکانات دارد من باور دارم باور کنید اینو عزیزان ) از مسجد بیرون آمدم توی پرونده اش نوشته بود گلبولهای سفیدش بیش از اندازه . باگوشیم سرچ کردم که علت بالارفتن گلبولهای سفید خون چیست (عزیزان اینجا میخواهم یک باور خوب برای شما بگویم : آگاهی درست وکامل درهر کاری نجات دهنده وانجام آن خواسته است )دیدم یک فوق تخصص آنلاین جوابم داد :مهمترین دلیل آنی بالا رفتن گلبولهای سفید خون ؛وارد شدن سم به بدن است (بعدافهمیدم که خداوندبااین نشانه با من حرفی گفته وبقیش باید خودم بفهمم )

    عزیزان درخواست کردم به قول مادر ترزا دعا:(دعا کردن خواهش نیست بلکه قراردادن خود دردستان خداوند وگوش دادن به صدای او از دریچه قلب است )دعادودرخواست کردم وخداوند با نشانه به من یاری وکمک کرد پسرم را بردند جلوی اتاق عمل ؟؟؟!!!!! مادرش ودوتا از خاله هایش بدور از چشم پسر داشتند گریه میگردند من هیچ نگران نبودم مادر وخاله هایش را آرام کردم میدانستم قانون چطور است که اگر حال خودم را خراب کنم اتفاقات بدتر میشود .

    جلوی اتاق عمل پرستار صدازد سپهوند بیا داخل : یعنی پسر مرا ببرند شکمش را پاره کنند (من واقعا میفهمم که استاد چی میگن ؛ آدم راضی هربلایی سرخودش بیاید اما اتفاقی برای بچش نیفته …..)

    به پرستارگفتم؛ بگو دکتر بیا اینجا من کارش دارم ورفت ودوباره آمد وگفت برابراین سونوگرافی ومدارک پسر شما آپاندیس داره وباید جراحی شود هرچه زودتر بهتر .اتفاقی براش بیفته خودت مقصری و…… دوباره صدایم را بالاتر بردم وگفتم بگو دکتر جراح بیا میخواهم باش صحبت کنم

    پرستار دوباره رفت وهمون حرفها رازد!!!!؟؟؟؟ . دکتر نیومد (نشانه ای دیگر از خداوند ) سروصدا کردم چرا دکتر نمیاد؟ جواب منو بدید؟

    که یک دفعه دیدم دستان خداوند باردیگر ظاهرشد نگهبان خوش تیپ وخوش هیگل دم در اطاق عمل آمد پیشم وگفت آقا چته ؟ بیمارستان جای سروصدا نیست مشکلت چیه ؟ گفتم این پسر منه واز دکتر میخوام بیا باهم صحبت کنیم . دکتر نمیاد .پرستار میگه همینه یا جراحی یاهراتفاقی بیفته خودت مقصری

    نگهبان گفت : پسرت کجاست ( درآن لحظه بود که حس کردم خدا این حرفها رابه این نگهبان گفته ) پسرم که در اتاق انتظار نشسته بود آمد. وگفتم اینه. .یه نگاهی به پسرم انداخت وآرام بیخ گوشم گفت : اگر فامیلم بودی 100تا تف ؟؟؟!!! مینداختم توی صورتت!! گفتم چرا؟ خوب میگن مشکل داره ! . گفت نه!!!! : امکانات توی این شهر زیاده ببرش چارتا آزمایش دیگه ازش بگیر اگر مشکل داشت اونوقت جراحی کن همین که گفت انگار خود خدا در گوشم گفت : رحیم ؟ رحیم ؟ رحیم هم اسم من : این نگهبان حرف درستی زد گریه شوق گریه شوق ….

    پرونده را گرفتم و رفتم به قسمت جراحی وگفتم :پسر من جراحی نمیکند میخام ببرمش خونه

    آقا آپاندیسه ؟ پاره میشه ! پسرت میکشی .

    همه ی کارکنان گفتند نبرش . میکشیش

    اما من فهمیدم که این لطف ویاری خداوند بود که نصیب من وپسرم شد .هر چه اصرار کردند رضایت شخصی ده جا دادم وپسرم آوردم خانه

    به پسرم گفتم کارهای دو سه روز گذشته ات را برایمان بگو

    خلاصه عزیزان بگو این شب که باپسر عمویش درس میخواندند خسته شدند وموقعی که ما خواب بودیم زدند بیرون یه هوایی تازه کنند میرسن به یک ساندویچی : پسر عموش میگه من گرسنه هستم وپسر من میگه بابا این غذاها مونده اند واین آخرکنکوری مصوم میشیم خلاصه به اصرار پسرعمو هر کدام ساندویچی مختلف میخورند وپسر من مسموم میشه

    آمدیم خانه دو سه لیوان آب وآبلیمو خورد وروز بعد سالم وسرحال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وبعد فهمیدم که بله خداوند عاشق بنده هایش است وهمواره صداودرخواستهای آنها را جواب میدهد الهی سپاسگززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززارم

    بله عزیزان باور 100% داشته باشید که خداوند عاشق ما انسانها است

    که مولانا از زبان خداوند چه زیبا سروده است (بخوانید خواهشا )

    نیم زکار تو فارغ ؛همیشه در کارم که لحظه لحظه تورا ، من عزیزتر دارم

    به ذات پاک من وآفتاب سلطنتم که من تورا نگذارم به لطف بردارم

    و……

    و…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  6. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    باسلام به شما بهار ناز محترم

    واقعا دوجمله آخر شما سرشار از کلی انرزی بود ومن خیلی احساس خوب گرفتم وبرای من این را تداعی کرد که کلمات وسخنان سرشار از انرژی هستند

    اینشالله خوشبخت و خوشبختتر باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    سلام عزیزفلاح شما که رستگار شدی بگذار به شما یک چیز بگویم انیشتن به فکر کردن وتوجه میگفت : فکر وتحقیق مقدس

    من خیلی بادقت به همه چیز نگاه میکنم حتی عکس پروفایل عزیزان سایت

    ومن از اون حالت جدی وانرژیک که در عکستان دیدم خیلی حس خوبی پیداکردم وحسم گفت بیایم بگویم که این شخص در حال پیشرفت وموفقیت است خدای مهربان به شما ونامزد محترمت هرچه میخواهی بدهد

    خوشحالم کردی

    رحیم از خرم آباد لرستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    سلام سید جان وهمه ی عزیزان این خانواده الهی : من درزندگیم خداوند را دیدم وحسش کردم ومیخواهم به شما بگویم .میدانید خدارا کی می بینید ؟

    (… دقیقا مثل استاد… که میگوید ؛ من راه میرفتم وبه پهنای صورت اشک می ریختم …. من این حس استادرا خیلی تجربه کردم ) درآن لحظه هایی از زندگی که درتاریکی مطلق قرار میگیری ، تمام درهاوپنجرها بسته شده اندوتمام مشکلات وبدبختی ها به خاطرخودت به تو هجوم می آورند (اگر بدانیم واگر بفهمیم …که در قرآن هم داریم که یک موضوعی ودستوری وقانونی را میگوید …ودر پایان میگوید اگر ؟ اگر فکر کنید ؟ اگر درک کنید ؟ اگربدانید ؟وووو….) نه کورسویی . نه روزنه امیدی .نه برادری .نه خواهری .نه پدری نه مادری .نه دوستی نه رفیقی !نه آنهایی که از وجودت برایشان مایه گذاشتی ! هیچکس وهیچکس !سگها را رهانیده اند وسنگهارابسته اند . که مات میشوی وامکان یک سانت حرکت به جلو وعقب را نداری واحساس میکنی تمام غم دنیا بر وجود تو میبارد .

    ناگهان میبینی که ازپنجره ی خونت واز روزنه ی دیوار! یا لای لولای در ! یا حرکت دستگیره در رو به پایین !دختری در منتها درجه ی اعلی یه زیبایی وقشنگی وپرازنور وامید ؛ ظاهر میشودوتمام زنان ومردان مرده وزنده جهان !،دستهای خود را میبرند وتو جرأت تکان خوردن وحرف زدن نداری جز جاری شدن اشک برگونه هایت ؛ اوخنده برلب وپراز شوروشوق شروع میکند :چطوری بی معرفت بامرام ؟ یادی از این عشق دیرینت نمیکنی .؟میدانی چقدر منتظر یک یادکوچک توبوده ام ؟یک یاد کوچک ؟؟؟ عمری است که من منتظر یک نگاه! یک حرف تو! بوده ام ؟ مگر ما در آن روز اول ( الست ربکم ) عهدوپیمانی با هم نبستیم؟ مگر من عشق اولی وآخری تو نبودم ؟

    بله . میبینی آن دختری که باتمام وجود دوستش داشتی وعمریست فراموشش کردی میگه: دیدی من تورا فرامش نکردم ؟دیدی به عهدم وفادارم ؟وتوراازیادنبرده ام ؟ توهمه ی زیبایی های مرا فراموش کردی ودور شدی . باز آمده ام که بگویم من بازهم ترادوست دارم .ومیبینی که این بار با اشک؛ تمام وجود تورا!در بغل خودش، میگیرد واین بار، او چهره اش خیس میشود وچه حس وحالی دارد آن لحظه سبحان الله الحمدالله الله اکبر ./…………………..

    عزیزان به نظر این حقیربا معبود بودن ودریافت تمام قدرتش از همه لحاظ ؛ تنها خواسته ای در این جهان است که هیچ پرداخت بهایی ندارد تنها باید خواست وباورش کرد

    خداباهمه مهربان است وممنون همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  9. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3483 روز

    بگذار چشم دل باز کنم ، گوشه ی کلبه ای چوبی پیرزنی را می بینم که سوزنی دارد و نخی در دست ، چشمانش درست نمی بیند اما تو به اندازه ی نخ پیرزنان دوزنده باریک می شوی ،

    آفرین لیلا آفرین آفرین درود .درود خواهر خیلللللللللللللللللللللللللللی خوشحالم کردی درود خدا بر این زلال اندیشه ات

    آفرین ؛فرشته ها در آسمان برایت دست شادی میزنند . بااین نوشته ات ؛ قلب مرا شادی وآرامش فرا گرفت .که در آن روز اول که معبودم لیلا را از وجود خودش آفرید یعنی چه . اینجاست که فهمیدم سجده ملائک یعنی چه

    میدانی لیلای عزیز کامپیوترم را که بازکردم حسم گفت برو ببین لیلا چی نوشته ….. درود خدا وفرشته هایش برتو باد اشک چشمانم سرازیر شد چون من هم مثل شمای عزیز بودم که گفتی : …… یادآوری کنی که از محبت پدر و از عشق مادر بی بهره بودم……

    درود برآن قلب نازت که مثل معبودم پراز عشقش است ……

    من هم دریافتم که معبودم اگسیر زندگی است وآن اگسیری که شاعران گویند به مس مان خورد وطلا شد ؛همین است .وهر کسی ازاین اگسیر زندگی به اندازه ظرف باورش دریافت میکند

    راستی خواهر لیلا هیچ به این موضوع توجه کرده ای که دریافت قدرت وهدایت خداوند در جهت خواسته هایمان تنها خواسته ای است که هیچ بهایی ندارد

    هیچ به این فکر کرده ای که اگر بجز انسان ؛ سایر حیوانات هم ؛ معبودم اجازه تگلم میداد کره زمین چییییییییی میشد ….. دیوانه خونه سبحان الله الله اکبر سپاسگزارم ای خدایی که همه چیز میدهی ولی هزینه ای نداری

    خداهمه رادوست دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: