باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 1

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا شب خیز» در این صفحه: 61
  1. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3459 روز

    خدای مهربانم سلام

    آمده‌ام با تو سخن بگویم تو بگویی تا من بنویسم چون می دانم که تو هر خیر و شری را به انسان الهام می کنی من اینگونه تو را باور کرده ام

    ???????

    لبخند زیبایت را دیدم ، لیلا برای جایزه می نویسی ، اگر اینگونه باشد خالص نیست و من با تو سخن نمی گویم ، پس خالص و بی هیچ شرک و ریا برای من بنویس تا من برایت قلم شوم

    خدای مهربانم قسم به عشق که تو ورای عشقی که قلم از تو روح می گیرد و او به نام تو می نویسد

    اما حیف ، شنیده ام که تو به اندازه ی فهم من کوچک می شوی ، حالا که خود ، خود عشقی ، پس تو بگو تا من بنویسم و این بار خالص به عشق تو یگانه معبودم ، چون تو در فهم من نمی گنجی ، چشمانم را می بندم صدایم می زنی لیلا ، تو در وادی مقدس طور هستی ، عصای خودیت بر زمین بگذار و کفش هایت را از پا در بیاور ،

    ترسیدم ، آمدم پا به فرار بگذارم ، لیلا نترس ، آنان که خدا را می خوانند در حضور من از غیر خدا نمی ترسند ،بگو چه می خواهی و چه سوالی داری تا پاسخ گویم

    چگونه تو را بشناسم و باور کنم تا دلم آرام گیرد

    چه خنده ی زیبایی ، چه نگاه گیرایی ، الا بذکرالله تطمئن القلوب

    ((آگاه باشید که ذکر خدا موجب آرامش قلب هاست))

    ذکر یعنی چه برایم توضیح می دهی ، یادت هست همه تو را رها کردند و رفتند و بعضی مجنون خطابت کردند ، نزدیکترین فرد نیز تو را رها کرد و باورت نکرد ، تمام پهنای صورتت را اشک پر کرده بود

    #بله مهربانم یادم هست

    خوب خودت بگو من چه کردم

    # خم شدی اشک هایم را از گونه هایم پاک کردی و گفتی لیلا ، ولاتحزن ، غمگین مباش من هستم ، آن روز مرا روی شانه هایت نشاندی، از میان دشت ها عبور دادی ، من بودم و یک چمدان ، در کشتی سوار کردی و به ساحل نجات به سلامت رساندی ،

    ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد ، تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی

    # مریم در گوشه ی تنهایی های خود چه کرد لیلا ؟؟

    گفت کاش نامم از صفحه ی روزگار محو شده بود ، راست می گویی مهربانم ، آن قدر دلم غصه داشت که می خواستم نامم از صفحه روزگار خط بخورد

    # بگذار اینجا را من بگویم ، درختی را پیدا کردی و گفتی کنار این درخت آرام بگیر ، من هستم ، مدتی با من باش ، من برایت اینگونه خواسته ام ، چون تو خودت خواستی که رشد کنی و بزرگ شوی ، زیرا من به اندازه ی فهم تو کوچک می شوم و یادت باشد ، من بی همسرماندگان را همسر می شوم

    # آن روز سوال من از تو این بود ، آیا تو حرف هم می شوی و تو خطاب کردی مگر در طور سینا موسی با من سخن نگفت ، و دوباره سوال کردم ، خوب او موسی بود و تو گفتی ، اگر تو بخواهی من حرف هم می شوم

    خوب طفلم را چه کنم ، او نیاز به مادر دارد و تو پاسخ دادی ، او را در صندوق بگذار و رها کن ، ما او را به تو باز می گردانیم و چشمانت را به جمال او روشن می کنیم ، می دانم معبودم ،وعده ی تو حق است و من باور کرده ام ، چون ایمان به غیب، شرط و اصل است ، حالا دلم بیشتر آرام گرفت

    می دانی چه قدر به تو نیاز دارم ، اما تو فقط به قدر نیاز من فرود می آیی و به به اندازه ی آرزوی من گسترده می شوی ، بگذار زیرکی کنم ، شنیده ام سلیمان گفته است که ثروتی به من عطا کن که به احدی قبل و بعد من نبخشیده ای ، حالا یک درجه کمتر از سلیمان به من ببخش

    بگذار چشم دل باز کنم ، گوشه ی کلبه ای چوبی پیرزنی را می بینم که سوزنی دارد و نخی در دست ، چشمانش درست نمی بیند اما تو به اندازه ی نخ پیرزنان دوزنده باریک می شوی ،

    این صحنه را که دیدم فهمیدم تو به اندازه دل امیدواران هم گرم می شوی ، پس به رحمتت امیدوارتر شدم و در عجب ماندم از آنانی که خدایی چون تو دارند و به غیر از تو امیدوار می شوند و گاهی هم تا امید می شوند و می گویند مگر می شود و شاید هم بشود

    حالا تو سوال می پرسی چگونه مرا باور کردی که به آرامش رسیدی

    و من در پاسخ به تو می گویم ، ایمان آوردم که اگر بخواهم از قبل اجابت شده ام ، فقط کافیست قلبم را از ناخالصی ها پاک کنم و گرد شرک را از آن بزدایم و با طهارت روح به سمت تو باز آیم که در یک قلب دو عشق جا نمی شود پس شرط اول قدم آن است که عاشق باشی ، عاشق وابسته نیست و رهاست

    شنیده ام رزمندگان را شمشیر می شوی ، حالا که تو تیر پرتاب می کنی ، من هدف های بزرگ را نشانه گرفته ام

    # من هم که از قبل گفته ام اجابت شده ای

    می خواهی به من یادآوری کنی که از محبت پدر و از عشق مادر بی بهره بودم ، اما تو برایم هم محبت شدی و هم عشق و هم مودت و هم آرامش

    خم شدی ، صورتم را بوسیدی و گفتی ، لیلا من یتیمان را هم پدر می شوم و هم مادر و بی برادران را برادر می شوم

    اینگونه که باور کردم ، برایم همه چیز شدی

    خدای من ، اصلا تو بگو من خوابم یا بیدارم

    وقتی با تکه ای نان کنار سفره ام نشستی و بر بند تاب فرزندم را محافظت کردی ، دلم آرام گرفت ، آن روز که چون مریم به خلوتی پناه بردم و از همه دور شدم ، محتاج به عشق بودم و تو خود عشق شدی .

    # یادت هست دلت می خواست نامت به کلی از صفحه ی روزگار محو شود

    بله مهربانم یادم هست ، غم چنان وجودم را گرفته بود که دلم می خواست نامم خط بخورد و دیگر زنده نباشم

    آن روزها تو مرحم دل غمدیده ام شدی اما فقط وقتی دستانم را گرفتی و بر قلبم مرحم گذاشتی که پر از احساس خوب شدم و قلبم از محبت تو آکنده شد و زبانم را نور صدق فرا گرفت

    دیگر نیاز نبود چون یعقوب به غم هجران مبتلا شوم و تحمل کنم ، چون یوسف گمگشته باز آمد به کنعان و چشمانم به جمالش روشن شد ، پس چه زیبا بود که تو صبر هم شدی و این صبری جمیل بود

    حالا که می نویسم طفلم را در صندوقی گذارده ام و به رود نیل انداختم و ایمان دارم که تو او را از آب می گیری و کنار آسیه بزرگ می کنی و سپس به من باز می گردانی

    خدایا ممنونم که هر گاه زمین خوردم ، دستم را گرفتی و بلند کردی ، چه قدر خوبست خدایی دارم چون تو ، که قهر نمی کند ، ناراحت نمی شود و در بیابان های زندگی وقتی ترسان و هراسان می شوم دست مرا می گیرد و راه می شود و در تاریکی ها نور می گردد

    می دانم می خواهی چه بگویی ، بله یادم هست که مرا در کشتی نوح نشاندی و به ساحل به سلامت رساندی و کشتی زندگی ام را به جایی فرود آوردی که بهترین منزل بود

    وقتی با یک چمدان سوار کشتی شدم ، چمدانم پر بود از ایمان به غیب ، زیرا دست پرورده ی فرستاده ات عباس منش بودم که بنده ی مقرب و برگزیده ی تو بود و همراهانی داشتم بهتر از برگه ی گل

    و چه می خواستم که در خدایی تو یافت نشد

    حالا دستانم را گرفته ای ، من می دانم که محال است که تو دستم را رها کنی ، اما خواهش می کنم دستانم رامحکم بگیر ، مبادا من دست تو را رها کنم ،

    خنده ات را دیدم این نشانه ی تایید است ، مرا بغل می کنی روی شانه هایت می نشانی ، این بار تنها نیستم ، دوستانم هم در این جمع هستند ،

    باز هم که می خندی ، فهمیدم ، روی شانه هایت جا برای همه ی آنان است

    خوشحالی ، می دانم ،می خندی می فهمم ، از عباس منشت یاد گرفته ایم بندگی کنیم و تو خوب خدایی کردن را بلدی

    پیغامی داری ، بگو می رسانم به بندگانت ، مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم و به یاد من باشید تا به یاد شما باشم

    بگذار بیشتر دقت کنم ، نامه ای داری ، من پیک تو شوم و به عباس منشت برسانم ، تو فقط امر کن مهربانم ، سرا پا گوشم

    به عباس منش عزیزم بگو ، نام تو را بالا می برم ، زیرا این کلمه ی خالص است که به آسمان ها می رود

    خوب دوستانم هم منتظرند ، به آن ها چه بگویم

    به آنان بگو ، شما به راه راست ، به راه کسانی که به آنان نعمت داده شده ، هدایت شده اید و نه راه گمراهان

    پس با ایمان قدم بردارند ، قدم های بعدی به آنان گفته می شود و اگر مرا می خواهند ایمان صدرصد کارگشاست و یک درصد شک هم آنان را از مسیر دور می کند ، مگر در خدایی خدا چه می خواهند که در من یافت نمی شود ،

    حالا بگذار دوباره بگویم ، سپاسگزارم که مجال نوشتن دادی و دوباره گفتی و من نوشتم

    در خدایی خدا شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 419 رای:
  2. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3459 روز

    آقای سالاری برادر ارجمندم سلام و سپاس فراوان ، بابت خدایی که مرا در جمع انسان های قرار داد که چون شما درک و درایت بالایی دارند

    در خدا شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3459 روز

    آقای سبحان برادر ارجمند م سلام ، وقت شما به خیر و شادی

    سپاسگزارم از این همه لطف و محبت شما

    مشخص است قلبی دارید سراسر آکنده با نور خدا و قطعا خداوند. به احوال شما بیناست و حتما شما را به بهترین ها می رساند

    در خدا شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3459 روز

    سلام دوست عزیز و سپاس فراوان از محبت و این همه ابراز لطف

    خداوند بلند مرتبه را سپاسگزارم بابت داشتن همراهان با درایتی چون شما

    در خدا شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3459 روز

    ستاره ی آسمان عشق سلام

    دوست خوب و مهربان و همراه همیشگیم ، ممنون از بابت این همه لطف و ابراز محبت که در هیچ کجا دوستان گرانقدری چون شما را نمی توانم بیابم ، نمی دانی این مسیر چه قدر برایم لذت بخش است ، همواره پر از شادی است و آنجا که غصه می آید از ضعف ایمانم بود ، به قول معروف از ماست که بر ماست

    فرکانس عشق و دوست داشتن از فضای مجازی هم منتقل می شود دوست خوبم

    ممنونم بابت حضور پر مهرت

    دوستت دارم عزیزم

    در خدا شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: