باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-04 05:37:052024-06-27 06:22:56باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ادامه پست قبلی
_
.
////////// ? چند خط عاشقانه با خدا ? /////////// :
.
? پیشنهاد : موزیک بی کلام مورد علاقه ات رو پلی کن و در آرامش و عشق الهی متن رو بخون
.
.
بعضی وقت ها با خدا تنها بنشین و شروع کن با خدا صحبت کردن
بعضی وقت از این هیاهو و هیجان دست بکش و خلوت کن
و به خدا بگو از تو ممنونیم برای همه ی چیز هایی که بخشیدی
خدایا ممنونم که میبینم
خدایا ، ممنونم که نفس میکشم
خدایا ، من رنگ ها رو میبینم
خدایا ، به خودت قسم من خیلی خوشحالم
خدایا ، به جلالت قسم من میتوانم راه بروم
خدایا ، من عاشقانه ها رو میشنوم
.
بعضی وقت ها سرت رو بذار رو شونه خدا و آرام آرام اشک بریز و خودت رو خالی کن
اشک نشان افتخار و پاکی وجودت است پس به خودت افتخار کن
خدا خوب پناهیه …
از همه ببرید و از خدا بخواهید ،
وقتی از خدا میخواهید چه کس میتواند جلوی روحی را که اراده کرده است بگیرد و زمین بزند …
برای یک بار هم شده به خودت احترام بذار به خدایی که درونت نبض میزند
به بغضت فشرده شده در گلویم و گلویت
خدا بی تابانه عاشق ماست
.
? لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ﴿53 _ الزمر﴾ ?
(( خدایا بی نهایت بار به من لبخند زدی که سرم را بالا بگیرم ، خودت گفتی نا امید مباش ،
روی حرفت یک دنیا حساب باز کردم ، میدانم تو روی قولت میمانی و چه خوش پیمانیست وقتی با خدا میبندی و طرف حسابت خداست))
.
خدایی که بی تابانه دست محبت سوی تو گرفته و عاشقانه نوازشت میکند
به خدا بگید که خدایا ما از همه بریدیم و فقط تویی که زندگی ما رو زیر و رو میکنی
و شروع کن با همین ته صدای خش دار از رویاهایت با خدا حرف زدن
گرمی دستانش را احساس میکنی که نمیخواهد اشکت را ببیند ؟؟؟
دیدی چقدر عاشقانه در آغوشت گرفت و مادرانه و پدرانه و همسرانه و کودکانه برایت عاشق شد؟؟؟
خدا خالق من و توست
خدا خالق تک تک رویاهای من و توست
وقتی رویاییی در ذهنت شکل میگیرد خدا اون رو میخواد برات محقق کنه
با خدا دوست شو
با خدا صمییمی باش
خیلی راحت و خیلی صمیمی
از خدا زیاد بخواه
از خدا بزرگ بخواه
این لحظه یک نشانه است
نشانه ها رو جدی بگیر
خدا از راه های مختلف با من و تو صحبت میکنه
همین لحظه ، لحظه ایست که ورق زندگیت برگشته
تو خودت هم متوجه نیستی چقدر عاشقانه خدای درونت بی تاب رشد و قدر کشیدن توست
من هزاران بار تضمین میکنم
اگر با خدا ببندی ، خدا آنچنان به تو اوج و عظمت میده که همه متحیر میمونن
خدایا به عزت و جلال و شکوهت و به تنهاییت قسمت میدهم که یگانه رویاهی کسی که این متن را با عشق تو خواند را برآورده نمایی…
آنچنانی که با مشیت تو هماهنگ باشد.
خداوند میخواهد تو را تا ابد جاوید ببیند.میخواهد تو را فرمانروای خلقتش ببیند.
برخیزو قیامتی به پا کن تا عمق تاریخ نسلت .
امروز یک نشانه است برای تویی که زندگیت را رها کرده ای.
برای تویی که همه چیز را به آخر رسیده می بینی.
امروز شروع دوباره است .برای انسانیت ، برای سرزمینت ، گیسوان سپید مادرت ، قد خمیده پدرت ، برای رنجهای همسرت برای آینده فرزندت ..
برخیز و به آغوش آتش برو…
خداوند برایت آنجا گلستان میکند ، وقتی میبیند تو عاشقانه رویاهایت سر میدهی..
خدا برایت بهشت را در زمین فرش راه نسلت میکند وقتی میبند تو عاشقانه جان میدهی برای رؤیاهایت.
من مخلوق تضمین میکنم.ببین خدایت چه میکند
.
? إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ?
((خدا عاشقه ، پایه اس ، رفیقه ، ماندگار و همیشگیه اگر عاشقش باشیم و انرژیش رو درک کنیم ، همین ))
.
وعده ی خدا این است:
“دستانت را به من بده…
تا فتح کنی دنیا را…
و ممکن کنی،ناممکن ها را…
و بدست بیاوری…
دست نیافتنی ها را…”
پس خود را به خدا بسپار…
تا بیداری ات آرام شود ، همچون خواب…
خوابت شیرین شود،چون رویا…
رویاهایت قابل لمس شوند،چون واقعیت…
و واقیعتهای زندگی ات زیبا شوند ، چون
آرامش…
و آرامشت از جنس عشق شود،چون خدا…
و خدا همراهت شود ، مثل همیشه…
از همیشه…
تا همیشه…
.
? چه بگویم که وصفش در کلام بگنجد……
خالقم چطور تو را توصیف کنم که نه در قعر آسمانی در چهار دیوا رکعبه ، خدای من تو در من نبض میزنی چطور فریادت نزنم
پر از سوکتم که فریادش تویی ، نبض مهربانی قلبم تویی
جان میبخشی از جام جانت و قدح قدح عاشقان را به شور و الهام میهمانی میکنی…
کجا رفته بودی که از رد تو یک رویای عاشق با من نماند
پر شدم از خستگی و نا امیدی اما در خواب بر قلبم بوسه زدی و شرحه شرحه ام کردی
مرا به جامی خصوصی میهمان کردی … جام عشق ناب
برمن خواندی دوریت را چگونه تاب بیاورم به من گفتی مگر می شود کسی با خودش هم قهر کند؟
گفتی از من دور نکش ، تو به سوی من باز میگردی، مال منی، هنر منی ،عشق منی با من مهربان بمان
خدای عزیزم چه حسی بهتر از اینکه که همین الان تو اشکامو میبینی و نوازشم میکنی
خدایا اگر آن روز تکه ای از زندگی را به من نمیبخشیدی الان تکه ای پارچه ی عروسکی بودم که احساس ندارد که تو را
به این وسعت درک نمیکند
حالا روی زمینت تو خنده های و گریه هام میتوانی احساس من را هرشب ببینی
?آموخته ام مرگ با فراموشی تو می آید نه با پیری
?آموخته ام برای شکست تاریکی حتی یک پرتو نور هم کافیست ، تو باشی جهانم روشن است
?آموخته ام که هیچ سرنوشتی برای من از قبل نوشته نشده و من بی تابانه در پی تو در خودم گم شدم…
?آموخته ام فقط زمانی میتوانم از بالا به کسی نگاه کنم که بخواهم دست یاری به سویش دراز کنم
?آموخته ام من برای این آمدم که تجلی تو باشم تا حالم خوب باشد تا حالت با وجود من آگاه آسوده باشد.
?آموخته ام باید آن چیزی را بگویم که حس میکنم و آن چیزی را عمل کنم که تو در اندیشه ام میگذاری …
?آموخته با همگان به سر شود بی تو به سر نشود
?آموخته ام در من هر آنچه آگاهی لازم دارم وجود دارد این من هستم که راه حل تمام مشکلات هستم
?آموخته ام وقتی تسلیم می شوم که به تو ایمان نداشته باشم آموختم زمانی میمیرم که تو از من نا امید شوی
?آموخته ام تا وقتی هر 3 ثانیه نوزادی به دنیا می آید ، همیشه فردایی هست ، آموخته ام این یعنی از ما و آفرینشت
نا امید نیستی یعنی به مجزه ی انسان یقین داری…
?آموخته ام که هیچ کس مرا به خاطر احساس و افکار پنهانم به خاطر نمی آورد ، پس سکوتم را در برابر همگان شکستم و
عاشقانه گفتم وستشان دارم چون برایم ارزشمند هستند چون روح تو را در کالبد دارند
?آموخته ام من آمده ام که تو را به جهانیان معرفی کنم و به جهانیا ن ثابت کنم هر کسی می تواند به رویا هایی که دارد برسد
چون جهان خدای مهربانم با قوانین ثابت هدایت می شود
?آموخته ام باید همیشه بگویم خدایا دوستت دارم برای هر چه که فهمیدم و بخشیدی ، هر چیزی که ثبتش کردی و در زمان درست
میبخشی و هر آنچه که بخشیدی و نارضایتی کردم و هیچ وقت متوجه رحمتش نشدم
?آموخته ام تو همانی که من باورش کردم تو را باید در نشانه هایت جستجو کنم چون هر جا هستی و در هیچ کجا نیستی
.
? خواستم بگویم خدا ، نوازش مادرم است که دستان پینه بسته ی پدرم را دیدم
? خواستم بگویم خدا صدای گریه ی نوزاد است که خنده ی پیر مرد را دیدم
? خواستم بگویم خدا در دستانیست که میبخشد که قلب هایی را دیدم که با فرسنگ ها فاصله همدیگر را حس میکنند
? خواستم بگویم خدا در خانه ی فقیران است که آسایش و آرامش و بخشندگی ثروتمندانت را دیدم
? خواستم بگویم خدا د آسمانهاست که ضربان قلبم مرا از جا کند و تو را در خود دیدم
? خواستم بگویم خدا برای مسلمانهاست که در کتابت دید م همه را انس خطاب کردی و تو را تواب دیدم
? خواستم بگویم خدا برای من است که جمعیتی را دیدم که اگر یاد تو نباشد همین الان ابراهیم وار همه چیزشان برایت میبخشند
? خواستم بگویم تو اینی و آنی که خودت را دیدم…
خدایا تو در همه چیز هستی …
تو تک تک ذرات هستی ، هستی …
تو جوهره ی آفرینشی
خدایا سپاس گزارم آن لطفی از تو هستم که نهایت ندارد.
.
.
.
_
??? #داستان : خدا همه جا هست و همیشه خیر مطلق میماند
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگر گفت:
من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید:
چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد:
کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟
شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟
اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست
جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید
با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:
میدونی چیه!
به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت:
چرا چنین حرفی میزنی؟
من اینجا هستم. من آرایشگرم.
همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت:
نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و
کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت:
آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد:
دقیقا نکته همین است.
خدا وجود دارد.
فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
_
خدایا عاشقتم…
سلام خوش قلبان
.
از تجربیات خودم براتون میگم
.
اعتقاد دارم فوق العاده تاثیر گذار خواهدبود چون قلب های چند صد نفر را تا به حال متحول نمودم
اولین نتایج را در زندگی خودم گرفتم به همین خاطر خودم رو لایق میدونم راجع به این موضوع براتون بنویسم
پیشاپیش از عشق بی نظیرتون برای همراهی و همخوانی این متن سپاس گزارم ، عزیزان :
.
_
.
.
???? بخش اول : باور های محکم و شخصی :
در این قسمت باور های درونی خودم رو براتون بیان میکنم
? بزرگ ترین هدف من :
.
بتوانم خدا را در هر لحظه بهتر معرفی کنم(به واسطه هنرم ، کارم ، درآمدم ، روابطم ، ورزشم ، آگاهیم ، رفتارم)
ما آینه ی تمام قد خداییم ، بی کم و کاست و کامل و پاک و زلال
.
??? باور : ما ز فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم _ باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
ما از خداییم به سوی او بازگرداننده میشویم ، ذات ما سر شار از روح پاک خداست و میدانیم سرچشمه و منبع این انرژی خود خداست که به صورت انرژی بی پایان تمام کیهان را فراگرفته است کافیست مثل خدا باشیم (قوانین را بدانیم و عمل کنیم حتی در عملش هم لذت نهفته است جایی میخوندم شاد ترین آدما اوناهستن که کار میکنن و عمل گرا هستن )
کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93_ النبیا﴾ همه به سوی ما بازمیگردند
(تجمع این انرژی برای قالب پذیری جدید و شماتیک جدید = زندگی جریان دارد = انرژی صورتش تغییر میکند اما نابود نمیشود)
تا چندی پیش فکر میکردم “فکر” که انرژی نیست اما وقتی پی بردم برای هر ثانیه فکر کردن در مغز نیاز به سوخت کالری و انرژی داریم فهمیدم که هر فکر دامنه ارتعاشی و قدرت خاصی دارد حالا خوب درک میکنم که خدا همه چیز است ، حتی آن چیزی که نمبینم و شاید خوب درکش نمیکنم
.
? تجربه :
.
من از افرادی بودم که از مرگ فرار میکردم ، یعنی وقتی کسی فوت میکرد اولین کسی که آشوب میگرفت من بودم ، آب تو دلم بند نمیشد و یه اضطراب عجیبی وجودم رو فرا میگرفت
به خاطر مسایل کشاورزی بارها مجبور بودم نیمه شب ها آبیاری کنم و یا تنها مسیری را در تاریکی طی کنم . هیچ وقت فراموش نمیکنم آن لحظات بی قرار ترین موجود کره زمین بودم و تا مرز انفجار با صدایی نامربوط پا به فرار میذاشتم
یک شب بدون نور مهتاب موتورم خراب شد ، کجا ؟ نزدیک قبرستان روستا
به گریه افتادم خواهش تمنا که روشن شو …. واقعا شدنی نبود ، بدنم مثل بید میلرزید هر لحظه تصور میکردم الان در تسخیر مرگم و میمیرم
اون روز نزدیک ترین ملاقات من با مرگ بود ، رو در رو ، سینه به سینه مستقیم مرگ در چشمانم زل زد …
خدا را نمیشناختم فقط گفته بودند هر کسی که نماز میخواند خداشناس است ، ته وجودم شعله ای جان گرفت “خدا همینجاست ، برخیز بنده من ”
گرمایش آنقدر داغم کر که گام هایم را به دل ترس فرو بردم ، فهمیدم عشق آرامش بخش است و خدا عشق محض
به خاطر این صمیمیت با خدا عهدی عجیب بستم : نماز بی شمارش (چون فکر میکردم باید بیشتر از 5 بار در روز بخوانم شاید درکم از وجودش سپاسگزاری بود) هنوز هم سر قولم ماندم دائم ذکر هستم و این وجود خالص خداست که مرا بی بدیل میکند ، من فقط 5 بار نماز نمیخوانم چون وقتی میخواندم تمام آن لحظات بیرون فکر خدا بودم ، خدا را بیرون نماز جماعت ها پیدا کردم بیرون کعبه بیرون از هیاهو و شلوغی ، همین نزدیکی قلبم هر لحظه در سپاسم هر لحظه در سخن هر لحظه میهمان این بزم بی پایان.
موتور را خاموش تا نزدیک قبرستان هل دادم نشستم کنار سنگ ها سرد و یک دل سیر از ترس هایم گفتم ، این نیرو چه بود ، آن انرژی با من چه کرد؟ آن شب برای همیشه ترس درونم مرد و رفت.
من خدا را ملاقات کردم بی آنکه قبلا اثری از وجودش با این معنا در زندگیم پیدا کنم _ زندگی قبل این حادثه تقلید بود و بس.
.
?? راهکار :
.
خودت را به چالش و ملاقات مرگ بکشان “از خودت بپرس امروز آخرین فرصت من برای بودن در همین قالب زندگیست چه رسالتی به عهده دارم؟ ” الهامت را بگیر و با آن به کمال برس ”
.
??? باور : من خدا هستم
.
خدا تصویر بزرگ تابلو زیبای زندگیست و ما تکه ای از پازل برای کامل کردن این تصویر زیبا
فرصت نقاشی شدن و نقش بستن در این تابلو به اندازه وسعت پذیرش خدا در درونمان است
به قدر که خدا بود خودمان را فراموش میکنیم ، پریشان و مشوش و ناتوانیم و به قدری که با خدا میبندیم و از دیگران میبریم مانند خدا قادر میشویم چون خدا قول داد که تمام هستی در تسخیر ماست
.
? تجربه :
.
قبل تر ها مقصر تمام کار هایم خدا بود و تا کم میاوردم پای خدا وسط بود …. فکر میکردم من پا رو گاز گذاشتم و خدا جفت پا ترمز رو فشار میده از من اصرار و از اون انکار
بعد از خوندن داستان منصور حلاج و ادعای خدا بودنش به خودم نهیب زدم که “یک بار به دانسته هایت شک کن ” این جرقه امید در من شکل گرفت و با مطالعات به جایی رسیدم که با افتخار میگویم “من خدا هستم ” و هر آنچه میبینم “خداست” …. قبل تر ها من با دو چشمم فقط بیرون را میدیدم تمام نتایج به ظاهر از ناهماهنگی من با بیرون خودم بود اما این بار اشاره را به سمت خودم گرفتم و خودم را پایگاه خلقت و انرژی جای بی نهایت دیدم
پس من خالقم ، خالق هنرمند زندگی خودم ، جهان خودم ؛ علاقه مندی های خودم و چقدر چقدر چقدر بعد اون دریافت آرام شدم چون دریافتم که هر چیزی میخواهم را میسازم
” مگر همه ما این رو نمیخواهیم ؟؟؟ ”
وقتی من خدا هستم چه آرامشی دارد این خلق و آفرینش و اختراع و اکتشاف و امداد و رشد و رویاندن
پس میرویم و میرویانم و فریاد میزنم بتابید نور خدایی که درونتان دمیده شده است
وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ((و از روح خود در آن دمیدم))
.
?? راهکار :
.
در هر صورت دو انتخاب بیشتر نداریم
1٫٫٫ خدا را درون هر چیزی ببینیم اولین وجود ، وجود خود ماست (در این صورت خدا نزدیک و صمیمی و عاشق و از خود ماست پس نتیجه جذب است و درک و آرامش بدون حرص وآز و طمع و در جا زدن )
روش: خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد (رد پای خدا همه جا هست به شرط ایمان به شرط باور این خود ما هستیم که باید هر اتفاق تا کید میکنم هر اتفاق ، را طوری ببینیم که حالمان خوب شود چون ذات خدا خیر مطلق است و ناراحتی آنی ما به خاطر ذهن عجول ماست ، پس قضاوت را با لذت از لحظه ار بین ببریم _ روش تمجید و تحسین هر چیزی که به ما حس خوب بدهد و این دارای بالاترین فرکانس می باشد )
2٫٫٫ خود را تافته بدانیم و وجودمان را اتفاقی بدانیم و بگوییم خدا نه در ماست و نه مثل ما و نه پیش ما (در این صورت منزوی و تنها و فوق العاده ناتوان هستیم چون این تضاد از درون ما را مانند اسید میخورد و در خود حل میکند تا به دست خود در حبس درون به قتل میرسیم)
.
.
????بخش دوم : باور های تقویت شونده و عمومی :
.
در این قسمت با توجه به گزیده هایی که در تجارب و مطالعاتم داشتم و به تلاش برای قوی تر کردن اونها هستم میپردازم :
.
??? باور: خدا بهترین الگو ، بهترین انگیزه ، بهترین یاور ، بهترین عشق، بهترین و تنها ترین نیروی مطلق جهان (رب)
.
? خدا بهترین الگو :
.
چه کسی از خدا بهتر میتواند نماد الگو برای ما باشد ؟؟؟
ما خدا هستیم و به میزانی که تجمع انرژی و درک خدا را داریم به ذات یکتای خدای نزدیک تریم
چون خدا بی انتهاست پس ما نیز بهترین الگو را داریم ” این دقیقا مطابق میل سرشار ما برای رشد است”
الگو افراد و بنده ها نیستند ، الگو خود خداست که همیشه موفق است ، همیشه شکست ناپذیر است ، همیشه قادر است ، همیشه توانا و همیشه عاشق است و از طرفی همه چیز مال اوست پس چرا شبیه کسی باشیم ؟
بیایید خدا باشیم ، بیایید خودمان باشیم که خداست
.
? راهکار من :
.
همیشه با خودم تکرار میکنم من میل و ذات لا یتناهی الهی درونم است و چون میل به آزادی دارم پس محدود نمیشوم
من هر چیزی و هر کسی میتوانم باشم ، اگر و اگر بخواهم و با احساسم هماهنگش کنم.
.
? بهترین انگیزه :
.
یه وقتایی حس میکنم خدا همه جوره سنگ تموم گذاشته
یعنی یاد ندارم بخوام کاری رو انجام بدم و به معنای واقعی از جمله “خدایا به امید تو نه خلق روزگار” انگیزه بی نهایت و انفجاری نگیرم … قسمت جالبش اینجاس خدا همه جوره پایه اس : میگه لازم نیست جون بکنی خودت رو به آتیش بزنیو از جاده پر شیب و گل و لای و بی راهه بری
صاف تو چشات زل میزنه میگه من عاشق اون خنده از ته دلتم ، من عاشق اون آیه هایی هستم که خدا توش با صلابت تمام گفته “لا تحزن = غمگین مباش”
“با لذت کار کنی زمین رو بران کون فیکون میکنم” ……. دیگه از این انگیزه بالا تر که از خود خدا قول بگیری؟؟؟
.
? راهکار من :
.
در واقع من وقتی انگیزه میگیرم که رویایی برای پرواز داشته باشم ، یعنی تجسمی خلاق
من قبل شروع هر کارم”امید” دارم
و به محض استارت اون روند “انگیزه ” چاشنی کارم میشه و این باور که من میخوام با لذت تمام کارم رو انجام بدم واقعا خیلی موثر بوده و واقعا الان که فکر میکنم ، یاد ندارم کاری رو که واقعا عاشقشم رو شروع کنم و انگیزه نداشته باشم.
.
? بهترین یاور :
.
تا خدا هست به غم ، وعده ی این خانه مده…
همه به کمک و یاری تو می آیدند چون “ید الله فوق ایدیهم : اونا دستی از بینهایت دست خدا هستند و همیشه دست خدا از همه آنها بالا تر است”
به قدری که به غیرخدا نیازمندی ، همان اندازه ضربه پذیری
به همان اندازه که که ضربه پذیری به همان گنجایش نیازمندی
به همان گنجایش که نیازمندی ، نیار بیشتری را جذب میکنی
مگر نمیدانی که طبیعت دفع را نمیفهمد ؟؟؟؟
پس چرا دائما احساس نیاز و اصرار به محتاجی بیشتری میکنی؟؟؟
به تو داده نخواهد شد ، مگر آنکه به لذت داشته شدن و عادی شدنش برسی .
یادت نرفته که تو “خدایی”
.
? راهکار من :
.
فقط روی خدا حساب باز کردن از اون خط قرمز های شدید زندگی منه
یعنی هیچ کس غیر خدای درونم اجازه ورود رو نداره
تمام تلاشم این بوده هر روز به خودم اثبات کنم اگر با خدا باشم سلطان محمود هم در خانه ی خدا گداست.
.
? بهترین عشق :
.
من واقعا در تعجبم وقتی خدا معنای واقعی عشق است ما چطور به زمینی ها دلبسته میشویم ؟
شاید لازم باشد همه جا ثابت شود تنها اوست که باقی میماند و این انرژی ها برای پیشرفت و تعالی در مسیر تکمل رو به انرژی منبع است
عشق نامه خدا = قرآن ، زبان تمثیل است ، خدا در تمام آیات ردی از توحید و یکتا پرستی اش را به جای میگذارد
یادمان نرفته که ما خداییم و این همان دوست داشتن خود است “عزت نفس” …
شاید خلاصه قرآن در یک سوره باشد و آن یک سوره حمد میباشدو شاید اگر بشود قرآن را خلاصه کنیم در یک کلمه “توحید ” جای گیرد .
راستی یادم نرفته که بگم خدا خودش هم سپاس گزار است !!!!!
بارها از خودم پرسیدم خدا برای چه چیزی میتواند سپاس گزار باشد ؟؟؟ وقتی به این عشق رسیدم سکوت کردم
خدا به خاطر وجود عشقش وجود قوانین ثابتش وجود این مشیت زیبا از خودش سپاس گزار است.
.
? راهکار من :
.
“سبیل” های متفاوتی برای این عشق وجود دارد اما “صراط = راه مستقیم = راه میانبر “یکی است و آن یک راه برای ما رسیدن به این باور است که آرامش را فقط زمانی به صورت واقعی حس کردیم که خدا را در آغوش گرفتیم
بی انتها ، تمام نشدنی ، طولانی ، محکم و در یک کلام عاشقانه
اگر میخواهی به این عشق برسی از خودت شروع کن “یادت هست ؟ تو خدایی”
.
? بهترین و تنها ترین نیروی مطلق جهان (رب) :
.
هر وقت به کلمه (رب) میرسم بی اختیار احساس قدرتمندی و توانگری میکنم.
آری میشود تو به نیرویی متصل هستی که توانایی خلق تمام تمام جزییات سرنوشت زندگیت را داری
خدا اجازه داده که سر نوشت را از سر بنویسیم و آن قلم خوشنویش به دست ما و صفحه روزگار پرده ی نقاشی
زندگی طرح و قلم و تو یک نقاش….. زندگیت را عاشقانه طرح بزن …..
به خودم قول دادم که رهرو باشم با این قول ، نتایجم مرا فریاد میزنند و این قدرت رهروی فقط یک نیروست ، اینکه من ذاتی هستم که نه تهدید میپذیرد ونه تحدید میشود نه ترسی دارد و نه متوقف میشود ….
.
? راهکار من :
.
هر وقت میتوانم به این درک برسم که دارنده تمام جهان کلید تمام خواسته ها را در دستانم گذاشته و میتوانم با رشد خواسته هایم دروازه های موفقیت را قفل گشایی کنم ، قند در دلم آب میشود و بی مهابا زیر لب میخوانم :
” الحمد الله رب العالمین ”
.
.ادامه در پست بعد
حتما مطالعه کنید عالیه
سید رهام عزیز درود بر شما
از دیدگاه الهی زیبایت بسی لذت بردم
بی ش نور هدایت الهی وجود مهربان شما رو فراگرفته از این رو بی تابانه و عاشقاه هدایت میشودید
خدایاسپاس گزارم
امیر دیبای عزیزم
سبلام و سپاس از تک تک لحظاتی که با من هم نوا شدی و عاشقانه خواندی و هم راز شدی.
چقدر تایید هایت دل چسب و هم رنگ تایید های خداییست … متشکرم
سمیه نوشادی خوش قلب ، آسمان مهربانی
سلام و سپاس از تک لحظاتی که با من همنوا شدی…
چقدر آرزو ی قشنگی ، چقدر خوب بخشندگی و مهر را میگسترانید..
مهر الهی در وجود شما موج میزند ، با مهرش قرین باشید
پاینده و پیروز بمانید
محمد مردانی عزیزم
تایید کلامت مرا جان میدهد و خدایی تر میشوم
چقدر زیبا با من همراه شدید و عاشقانه گلواژه وار خدا را ستودیدم
سپاس گزارم از مهرت که رنگ و بوی خدا را دارد
آذین عزیزم ، آسمان محبت
سلام و سپاس
چقدر لذت میبرم وقتی در این کوچه های عشق کنار شما مهرورزان قدم میزنم
خدا همینجاست ، از آرامشش درکش میکنم
بی شک شما از بندگان خوب خدایید که اینچنان عاشقانه توصیفاتش را درک میکنید
زهره جبار عزیزم
چقدرتایید کلام شما انرژی بخش و زیباست
چقدر گام های محکم و زیبایتان در مسیر عشق ستودنی است
مهر الهی ارزانی وجود شما
زینت چهارپاشلو عزیزم
سلام و سپاس گزارم از اینکه متن را عاشقانه و با آؤامش مطالعه کردی
از تایید کلامت لذت بردم خوش قلب
شما در مسیر درستی قرار داری و بی شک از آن لذت میبری
مهر الهی ارزانی وجود ارزشمندت بانو
مهدی نوری خوش قلب ، آسمان عشق
سلام و سپاس
تلالو مهر و عشق خدا در تایید کلامت هویداست مهربان
از اینکه این مهر را میبخشی و به گسترش زیبایی کمک میکنی سپاس گزارم
آرزوی قشنگت مرا جان میدهد
آرامش خدایی ارزانی وجود ارزشمندت