باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-04 05:37:052024-06-27 06:22:56باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد گرانقدر و تمامی همراهان سایت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلام پروردگار بلند مرتبه
یگانه معبودم
ای خدای بزرگ
خدای رحمان و رحیم
چقدر بزرگی ، چقدر عاشقی با تو و عشق ورزیدن به تو زیباست
خودت اینجایی و می دانی چه می گویم
خودت اینجایی پای این دفتر
دست در دست من قلم بدست گرفته ای ، خودت بگو چه بنامم تو را
چگونه تو را سپاس بگویم
آنقدر زود اجابتم می کنی به فاصله یک چشم بر هم زدن
هنوز جوهر قلمم خشک نشده تو اجابتم می کنی
گاهی گم می کنم !! الان در حال تجسم خاسته ام هستم یا به آن رسیده ام ؟!!!
نمی دانم خوابم یا بیدارم و هوشیار
آنقدر آرام و متوازنم
آنقدر رها شدم در هوای تو ، که احساس میکنم روی قایقی چوبی دراز کشیدم ، چشم در چشم آسمان پهناور تو
روی دریای بیکرانت با وزش بادهای ملایم و آرام در حرکتم
سبکبال و بی نهایت عاشقم
عاشق تو معبودم
خدای خورشید و ماه
عاشق توام خدای من
پروردگارم ، صاحب اختیار تمام ملک هستی
خدا جانم
از تو سپاسگزارم که اینجایی در قلب منی
از تو سپاسگزارم که نوشتن و زیبانوشتن را به من آموختی ، ای بهترین و کاملترین استادم
از تو سپاسگزارم که بی منت می بخشی و به من آموختی بی منت و با عشق ببخشم
خدا جانم ، ای که تمام هستی از آن توست
ای که تمام هستی ام از توست
مرا در چاه انداختند تا به پایشان بیفتم و بندگی شان کنم
اما نمیدانند که من بنده تو هستم
و عزت خاص خداپرستان است و بس
اما نمیدانند که من با خدای خودم روی ابرها پادشاهی می کنم
نمی دانند که من نام الله به گردن انداختم که همواره به یادت باشم و تو خودم را به گردن گرفته ای و همه جا با خود می بری
نمیدانند که تو سالهاست عاشق منی و من تنها نیستم
مرا زنجیر کردی به پای خودت تا گمراه نشوم و پا به پای تو باشم
اینجا بهشت است
همان که قولش را داده بودی ، همان که آدم و حوا از آن به زمین رانده شدند ، من آدم شده ام و تو مرا بهشت روانه کردی
آخر تو خدایی ، تو سر قولت می مانی
تو قادری و توانایی ، تو شکست نمیخوری
تو قدرت مطلقی ، تو بینهایتی
تو لامکانی و لازمان
ای پروردگار زیبای من
با تو جوان تر شده ام
با تو زیباتر شده ام
مرا دیوانه خطاب می کنند ،
نمی دانند که با تو دیوانگی هم عالمی دارد
در هوای تو پر زدن ، تا سحر از تو نوشتن و بر دست و پایت بوسه زدن عالمی دارد که هیچ قلم و مرکبی نمی تواند توصیفش را بنویسد
آن روزها که گمراه بودم و تنها
صدایت زدم
گفتم ای خدای یوسف توچه کردی که زلیخا از یوسف گذشت و به تو رسید
مرا عشقی عطا کن که مثل زلیخا به تو برسم
گفتی عاشق خدای یوسف شو ، مثل یوسف عاشق من بشو
گفتی عاشق خدای یوسف شو تا تو را به اوج برسانم و از چاه گمراهی تو را بر تخت پادشاهی بنشانم
تازه فهمیدم چه می گویی
یوسف در زندان هم دنبال تو بود
ارزش خود را می دانست و دیوارهای زندان متروک را برای تو می شست و زندان آب و جارو می کرد
چون خود را لایق بهشت تو می دانست
چون می خاست تمرکزش روی خوبی ها باشد
از او آموختم و زندانم را برای تو آب و جارو کردم
زندانم را گلستان کردی
گلدان خریدم و هرروز آبش می دادم و گلدانم در سرما هم جوانه می زد و هر روز سلامم می داد
می دانست که من هم مثل خودش عاشق شده ام
او هم هر روز زیباتر و سبزتر می شد ،
حتی در سرمای زمستان هم هوای بهار داشت زندانم
معبودم ،
دوست دارم با تو به همه عالم سفر کنم
هرجاکه تو بگویی سفر کنم
با تو سفر کنم چون تو همسفر هم می شوی
یگانه معبودم
تنها مونسم
آنقدر عاااااشق و گرفتارت شدم که از خود بی خود شده ام
آنچنان جای گرفتی توبه چشم و دل من
که به جهان دو عالم نظری نیست مرا…
سلام استاد عزیزم
همان روز اول که پیام پرمهرتان و عشق خالص تان را به معبود برایمان نوشتید بارها خواندم و اشک ریختم به پهنای صورت ؛
عاشق این اشکهام که از حس عشق به خداجانم برگونه هایم روان اند
لیلای زیباکلام
نتوانستم برایتان نظری بنویسم
زبانم قاصر است از بیان احساسم
آخر من عاشق این خدا جان شده ام
فاصله ای بین ما نیست
از خودت آموختم استاد عزیزم
شما رسم عشق بازی با خدا را به من آموختین
دوست دارم دستان خدارو بارها و بارها ببوسم و برایش زانو بزنم
که استادانی چون شما استاد عباسمنش رابرایم فرستاد تا خود خداجان را درون قلبم یافتم و برایش به خاک سجده کردم
مرا از سرگردانی و گمراهی نجات داد
یارب
آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
استاد شبخیز عزیزم
از خدا بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
خدا جانم سلام
پروردگارم
معبود بی همتای من
از تو خاستم مانند یوسف عهده دار کار من باشی
مگر من مثل یوسفم
مثل یوسف اینهمه عاشقم
برادران یوسف به چاه انداختنش ، او برای برادرانش طلب بخشش میکرد، براشان دعا میکرد. دوستشان داشت
من کجا مثل یوسفم
من کجا مثل او این همه بزرگم
یوسف کینه نمیدانست چیست
یوسف پاک بود
خدایی بود
عاشق خالق خود بود
برای خداوندش زانو زد
فقط روی خدا حساب باز میکرد
خداجانم،
خدای قادر و توانایم
کمکم کن از بنده های عاشقت باشم
جز تو را نبینم
برایت زانو میزنم ، برایت بر به خاک سجده میکنم
تو مرا محکمتر بغل کن
مرا بیناکن ، مرا عاشقتر کن
مرا دانا کن
دانش و علم مرا زیادتر کن
خداجانم
مرا به راه راست راه کسانیکه به آنها نعمت داده ای هدایت کن ، و نه راه گمراهان و نه راه کسانیکه به آنها غضب کرده ای
دستم را در دستانت محکمتر بگیر
لحظه ای من رو به حال خودم وامگذار
من رو روی دوش خودت بگذار و به هرکجا میروی ببر
ببر آنجا که فقط من باشم وتو
و بندگان خالصت
عاشقانت
شنیده ام آنقدر عاشق منی که اگر بدانم اندازه عشق تو چقدر است از خوشحالی ذوق مرگ میشوم
خدای مهربانم
لحظه مرگم را لحظه ای قرار بده که از شدت عشق تو ذوق مرگ شوم
آن لحظه که سراسر وجودم پر باشد و لبریز باشد از عشق و یقین الهی تو
سلام برادر گرامی جناب خدابخشی
سپاسگزارم ازشما
سلام گلی جان
سپاسگزارم دوست نازنین
سلام دوست عزیزم
هدیه جان تولدتان رو تبریک میگم
بی شک امسال دوباره متولد شدید
و بهترین هدیه عمرتان را در این روزها ازخدا دریافت کردید و آن هم آرامش الهی است و عشق الهی
که با هیچ چیزی درجهان پهناور پروردگار بی همتا نمیشه مقایسه ش کرد.
چقدر ساده و بی ریا و پاک تجربه تون رو نوشتید خیلی لذت بردم .
بهترین لحظه ها رو با خدا جان براتون آرزو میکنم.
سلام دوست عزیزم
هدیه جان تولدتان رو تبریک میگم
بی شک امسال دوباره متولد شدید
و بهترین هدیه عمرتان را در این روزها ازخدا دریافت کردید و آن هم آرامش الهی است و عشق الهی
که با هیچ چیزی درجهان پهناور پروردگار بی همتا نمیشه مقایسه ش کرد.
چقدر ساده و بی ریا و پاک تجربه تون رو نوشتید خیلی لذت بردم .
بهترین لحظه ها رو با خدا جان براتون آرزو میکنم.
سلام استاد عزیزم
همان روز اول که پیام پرمهرتان و عشق خالص تان را به معبود برایمان نوشتید بارها خواندم و اشک ریختم به پهنای صورت ؛
عاشق این اشکهام که از حس عشق به خداجانم برگونه هایم روان اند
لیلای زیباکلام
نتوانستم برایتان نظری بنویسم
زبانم قاصر است از بیان احساسم
آخر من عاشق این خدا جان شده ام
فاصله ای بین ما نیست
از خودت آموختم استاد عزیزم
شما رسم عشق بازی با خدا را به من آموختین
دوست دارم دستان خدارو بارها و بارها ببوسم و برایش زانو بزنم
که استادانی چون شما استاد عباسمنش رابرایم فرستاد تا خود خداجان را درون قلبم یافتم و برایش به خاک سجده کردم
مرا از سرگردانی و گمراهی نجات داد
یارب
آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
استاد شبخیز عزیزم
از خدا بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
طیبه جانم سلام
آنقدر زیبا احساست رابرایم نوشتی که زبانم بند آمده
ماندم از این خدای رحمان و رحیم
چقدر بزرگی تووو خداجانم
چقدر زیبا بهترین بندگانت رو اینجا گرد هم آورده ای
تو قدرتت رو هر بار با معجزه ای نو به اثبات رسانده ای
این بار هم در این سایت
در دنیای مجازی
بندگان عاشقت رو دور هم جمع کردی
احساس میکنم همه در صف نمازیم
وقتی کامنتای عزیزان را میخونم
انگار همگی در صفی بر پای نماز گذاشته ایم
و حمد سپاسش می کنیم
تو ثابت کرده ای خداجان
که همه جا حضور داری
در صدای نی چوپانی غریب در وسط صحرا حضور داری
تا چوپانت را در میان آن صحرای بزرگ به پیامبری مبعوث کردی
آنکه نه پدری داشت و نه مادری
لای این دکمه هایی که برایت تایپ میکنم حضوری داری و تو هدایتم میکنم
توکلامم شده ای تو پیامم شده ای
…..
سلام برادر گرامی
جناب آقای پارسا
من هم خدا را شاکرم بابت این همه لطف و محبتش که از طریق بندگان خالص و پاکش به من هدیه داده