باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 23

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساره موذنی گفته:
    مدت عضویت: 2757 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم

    من احساس می کنم پیش خدا همیشه مهمونم و همیشه خداوند از غذا و دسر و میوه بیشتراز خوراکم جلوم میذاره خودش می دونه که من چی بیشتر دوست دارم و من همیشه پرم از همه ی چیزهایی که نیاز دارم من هرروز بهش سفارش یه نوع غذا و پذیرایی را میدم

    هر روز ازش عشق و مهربونی و بخشندگی بی نهایت می بینم.

    خداوندم همیشه درهرحالی که هستم بهم لبخند میزنه و میگه: خودم برات حلش می کنم اون بامن.تو فقط از مهمونی که برات تدارک دیدم لذت ببر وعشق کن

    خدای من انقدر بهم احترام میذاره و انقدر برام ارزش قائله که خودم عاشق خودم میشم که یه چیزی درمن هست که مورد احترام خداوندم قرار گرفتم

    خیلی اینجوری احساس نزدیکی به پروردگارم دارم

    امیدوارم این دیدگاه بتونه روی کسی تاثیر مثبتی بذاره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    محمد لعلی گفته:
    مدت عضویت: 3008 روز

    تقدیم به کسانی که عاشق خدا هستن و خدا خوب باور کردن???

    ملاصدرا می گوید: خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما …

    به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود.

    یتیمان را پدر می شود و مادر، محتاجان برادری را برادر می شود، عقیمان را طفل می شود، ناامیدان را امید می شود،

    گمگشتگان را راه می شود، در تاریکی ماندگان را نور می شود، رزمندگان را شمشیر می شود، پیران را عصا می شود، محتاجان به عشق را عشق می شود.

    خداوند همه چیز می شود همه کس را… به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس، بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها…

    چنین کنید تا ببینید چگونه بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند، در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

    “آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 3096 روز

    با سلام و سلامتی تمامی دوستان

    خداوند یعنی نیروی درون خودمان یعنی عالم ملکوت. خود را جز خداوند بدانیم تا قادر به خلق هر چیزی باشیم . یعنی زندگی در لحظه وجودمان .یعنی زندگی با قوانین روحمان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    محمد لعلی گفته:
    مدت عضویت: 3008 روز

    پیش از اینها فکر می‌کردم خدا

    خانه ای دارد کنار ابرها

    مثل قصر پادشاه قصه ها

    خشتی از الماس خشتی از طلا

    پایه های برجش از عاج و بلور

    بر سر تختی نشسته با غرور

    ماه برق کوچکی از تاج او

    هر ستاره، پولکی از تاج او

    اطلس پیراهن او، آسمان

    نقش روی دامن او، کهکشان

    رعد وبرق شب، طنین خنده اش

    سیل و طوفان، نعره توفنده اش

    دکمه ی پیراهن او، آفتاب

    برق تیغ خنجر او ماهتاب

    هیچ کس از جای او آگاه نیست

    هیچ کس را در حضورش راه نیست

    پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

    از خدا در ذهنم این تصویر بود

    آن خدا بی رحم بود و خشمگین

    خانه اش در آسمان، دور از زمین

    بود، اما در میان ما نبود

    مهربان و ساده و زیبا نبود

    در دل او دوستی جایی نداشت

    مهربانی هیچ معنایی نداشت

    هر چه می‌پرسیدم، از خود، از خدا

    از زمین، از آسمان، از ابرها

    زود می‌گفتند: این کار خداست

    پرس وجو از کار او کاری خطاست

    هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است

    آب اگر خوردی، عذابش آتش است

    تا ببندی چشم، کورت می‌کند

    تا شدی نزدیک، دورت می‌کند

    کج گشودی دست، سنگت می‌کند

    کج نهادی پای، لنگت می‌کند

    با همین قصه، دلم مشغول بود

    خوابهایم، خواب دیو و غول بود

    خواب می‌دیدم که غرق آتشم

    در دهان اژدهای سرکشم

    در دهان اژدهای خشمگین

    بر سرم باران گرز آتشین

    محو می‌شد نعره هایم، بی صدا

    در طنین خنده ی خشم خدا …

    نیت من، در نماز و در دعا

    ترس بود و وحشت از خشم خدا

    هر چه می‌کردم، همه از ترس بود

    مثل از بر کردن یک درس بود

    مثل تمرین حساب و هندسه

    مثل تنبیه مدیر مدرسه

    تلخ، مثل خنده ای بی حوصله

    سخت، مثل حل صدها مسئله

    مثل تکلیف ریاضی سخت بود

    مثل صرف فعل ماضی سخت بود

    تا که یک شب دست در دست پدر

    راه افتادم به قصد یک سفر

    در میان راه، در یک روستا

    خانه ای دیدم، خوب و آشنا

    زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟

    گفت، اینجا خانه‌ی خوب خداست!

    گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند

    گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

    با وضویی، دست و رویی تازه کرد

    با دل خود، گفتگویی تازه کرد

    گفتمش، پس آن خدای خشمگین

    خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

    گفت : آری، خانه او بی ریاست

    فرشهایش از گلیم و بوریاست

    مهربان و ساده و بی کینه است

    مثل نوری در دل آیینه است

    عادت او نیست خشم و دشمنی

    نام او نور و نشانش روشنی

    خشم، نامی ‌از نشانی های اوست

    حالتی از مهربانی های اوست

    قهر او از آشتی، شیرین تر است

    مثل قهر مهربان مادر است

    دوستی را دوست، معنی می‌دهد

    قهر هم با دوست معنی می‌دهد

    هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست

    قهری او هم نشان دوستی است…

    تازه فهمیدم خدایم، این خداست

    این خدای مهربان و آشناست

    دوستی، از من به من نزدیک تر

    از رگ گردن به من نزدیک تر

    آن خدای پیش از این را باد برد

    نام او را هم دلم از یاد برد

    آن خدا مثل خیال و خواب بود

    چون حبابی، نقش روی آب بود

    می‌توانم بعد از این، با این خدا

    دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا

    می‌توان با این خدا پرواز کرد

    سفره ی دل را برایش باز کرد

    می‌توان درباره ی گل حرف زد

    صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

    چکه چکه مثل باران راز گفت

    با دو قطره، صد هزاران راز گفت

    می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد

    مثل یاران قدیمی‌ حرف زد

    می‌توان تصنیفی از پرواز خواند

    با الفبای سکوت آواز خواند

    می‌توان مثل علفها حرف زد

    با زبانی بی الفبا حرف زد

    می‌توان درباره ی هر چیز گفت

    می‌توان شعری خیال انگیز گفت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    نازنین فرهمند گفته:
    مدت عضویت: 2846 روز

    با سلام به دوستان خوب ومهربانم، ،به استاد عزیزم هم سلام میکنم،،،و از تمام وجودم ازشون تشکر و قدر دانی میکنم،،،ازشون سپاس گذارم بخاطر طرح چنین سوالات و مسابقات جالبی که باعث میشه به فکر فرو بریم و به قانون خداوند وجهان توجه کنیم و این فرصت بسیار خوبیه،،و از تجربه های دوستان میتوان بهترین سود ها و نتایج رو گرفت؛ ( جواب سوال): به نظر من بهترین باور در مورد خداوند اینه که باید در مرحله ی اول از خداوند وحشت نداشته باشیم وخداوند رو ظالم ندونیم : بزرگترین اشتباهه من راجب خداوند همیشه این بوده که تصور داشتم بخاطر کوچکترین گناهم من ودر این دنیا و هم در اون دنیا ( عذاب خواهد داد) و من و نمیبخشه و همیشه در حال توبه کردن بودم و هیچوقت ته قلبم به آرامش نمیرسیدم چون وحشتی که راجب خداوند به دلم داده بودم طبق گفته های اطرافیانم شبانه روز در حال توبه بودم و از اون طرف هم امیدی نداشتم میترسیدم چون من خدا رو اون طور که الان میبینم نمیدیدم ..به قول استاد عزیزم که میگه تا وقتی ترس وجود داشته باشه عشقی نخواهد آمد و این ترس من مانع از دیدن خدای مهربان و رعوف شده بود ،،وقتی یک بار وبا تمام وجودم از خداوند طلب ببخش کردم به آرامش رسیدم و خداوند رو بسیار مهربان و بخشنده میبینم خدایی که وقتی ما روخلق کرده وقتی از روح خودش در ما انسان ها دمیده پس صدرصد ما رو دوست داره و در حقمون مهربونه ،درسته این مثالی که من میخوام بزنم بسیار بسیار ناچیز و کوچیکه دربرابر خداوند،،ولی همیشه این و با خودم میگم وقتی یک کودکی مرتکب اشتباه و خطایی میشود باوجود بزرگی اشتباهش باز مادر اون و میبخشه و فراموش میکنه و با مهربونی راه درست و دوباره بهش نشون میده ،،،حالا خدا رو ببینیم که ما بنده هاش هستیم و از روح زیبای خودش در وجود ماقرار داده پس قلبا امید پیدا کردم که بنده هاشو میبخشه ،،،بدونه هیچ چشم داشتی بدونه هیچ عذر و بهانه ای بنده هاشو میبخشه واین خیلی خوبه خیلی امیدوار کننده س . من از وقتی که با استاد آشنا شدم و صحبت های ایشون رو گوش میدم دیدگاهم نسبت به خداوند خیلی متفاوت شده و خداوند رو یه جور دیگه میبینم خیلی متفاوت تر از قبل….قبلا تصور میکردم که هر اتفاق سختی که در زندیگم میفته بخاطر سرنوشت و بخاطر تقدیریست که خداوند برایم رقم زده و همیشه در حال شکایت بودم که خدایا چرا؟؟؟؟؟ وهرگز به جواب سوالاتم نمیرسیدم ،،،ولی الان خدا رو بحدی مهربون و بخشنده میبینم که دوس دارم باصدای بلند فریاد بزنم که خدا جونم عاشقتم،وقتی استاد گفتن که ما تصمیم به تغییر باورهامون میکنیم و در راه درست قرار میگیریم خداوند بیشتر از ما خوشحال میشه که در این راه کمکمون کنه ومن هر بار این و یادداوری میکنم بخودم به اندازه تمام جهان دلم قرص میشه و انگیزه برای ادامه راه رو پیدا میکنم‌. ……….یکی دیگه از چیز هایی که باعث شده من بیشتر از همیشه عاشق خدا بشم و خدا رو ببینم اینه که قانونی که برای این جهان گذاشته (ثابته) قانونی که هرگز تغییر نمیکنه و برای همه یکسانه ،، ( کوچیک و بزرگ و زن و مرد و…) برای همه و همه و این بسیار دلگرمی بزرگیه برای من ..و نهایت مهربانی و بخشندگی خداوند رو نشون میده که هیچ تفاوتی بین بنده هاش قائل نشده وهمه رو به یک اندازه دوست داره قربون خدا برم? و زیباتر از همه اینکه قانونش خیلی آسونه و راحته ونیازی به تلاش جسمی نداره فقط وفقط باور درست و ایمان قلبی به این قانونه .دو ستان خوبم از وقتی که خدای عزیزم استاد و سر راه من قرار داد و من و بااین قانون قشنگش آشنا کرده حس و حال و هوای دلم خیلی متفاوت شده هر لحظه ته دلم شادم ،امید دارم ،،،خوشحالم و میگم میشه میتونم،،به خواسته هام میرسم ،،چوووووووووون خدااااااااا رو دارم ،،،صحبت های استاد ( خیلیییییییییییی دوسش دارم) همیشه تو ذهنمه که میگه وقتی وارد این جاده ی زیبا شدی دیگه مواظب هستی که منحرف نشی،،، و من هر وقت غمی یا وقتی از دوستی ناراحت میشم یا مسئله ی کوچیکی برام پیش میاد باخودم میگم از جاده اومدم بیرون.. چرا باید کاری کنم دیرتر به مقصدم برسم و سریع دوباره وارد مسیرم میشم و این لحظه خیلی برام خوبه و آرام بخشه چون دوباره خدا رو دارم…….. دوباره خدا رو کنار خودم حس میکنم،، یکیاز قشنگ ترین موضوعاتی که من راجب خداوند پیدا کردم البته بگم ( بخاطر صحبت های گران قیمت استاد عزیزم) اینه که هر چیزی وکه از خدا بخوام بدونه هیچ رشوه دادنی و بدونه هیچ التماس و خاری و ذلتی میتونم ازش بخوام خیالم راحته که منتی سرم نمیزاره بدونه توقع بهم میده ولی از انسان ها نه ،،، وقتی به این فکر میکنم که خداوند میتونه خواسته ها مو براورده کنه از شدت خوشحالی دوس دارم پرواز کنم ،،، من خداوند رو صاحب همه چیزو ناظر و قادر به هر کاری میبینم هر وقت میخوام کاری انجام بدم و اون کار توسط انسان ها باید درست بشه قبلش تو دلم به خدا میگم خدایا این آدم و به عنوان یکی از دست های مهربونت برای من قرار بده و بتونه کار من و انجام بده اول به خدا میگم چون به ایمان رسیدم که خداوند قدرت مطلق وحاکم بر جهانه ،،،، پس اول از خدا میخوام بعدش به دنبال کارهام میرم ……… و مطلب دیگه اینکه: من در هر شرایطی خداوند رو صدا میزنم هرگز در هیچ لحظه ای از زندگیم اسمی غیر از خدا بر زبان نیاوردم همیشه گفتم (یالله ) و هیچ شریکی برای خدا قرار ندادم و اینکه بخوام ائمه و پیامبران عزیز رو به عنوان واسطه قرار بدم که خداوند بخاطر عفت و پاکی اون ها دعاهام و قبول کنه ..تنها وتنها از خودش طلب میکنم و این دل آدم رو قرص میکنه که خدا جوابت میده…. باور دیگه که میتونم خدا رو خیلی خوب حس کنم زمان هایی ست که به جهان و طبیعت نگاه میکنم شب ها وقتی ستاره ها در آسمون هستن حس قشنگی دارم و خداوند رو خیلی به خودم نزدیک میبینم یا وقتی در طبیعت و جنگل هستم به زیبایی این خلقت و قدرت پروردگار نگاه میکنم انرژی میگیرم و حس دوست داشتنم بیشترررررر میشه. ویکی از زمان هایی که خیلی حس نزدیکی به خدا رو دارم زمانی هست که بعد از نماز خوندنم دعا میکنم،،همیشه زمان دعا کردن باامید از خدا خواستم و همیشه دعاهام مستجاب شده و بزرگترین دعایی که داشتم هدایت به راه درست بوده و واقعا خداوند با قرار دادن استادخوبم (استادی که با حرفای قشنگش من و دگرگون کرده ،،حرفای از استاد شنیدم که حتی پدر ومادر خودم برام نگفتن یه دنیا ازش سپاس گذارم ،،،،، اگه استاد بگه ماست رنگش سیاهه قلبا و باتمام وجودم باورش میکنم و میگم راست میگه ماست سیاهه)واین بزرگترین نعمت وهدیه خدای خوبم بود که بهم داده?? و من همیشه زمان دعا کردن قشنگ ترین و آراام ترین احساس و دارم خیلی سبک میشم ………..و تمام آرامش و شادیم رو مدیون استادم میدونم ……….از همه ی شما دوستان خوبم هم ممنونم??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2806 روز

      سلام دوست عزیز امیدوارم که حالتون خدایی باشه ?

      سپاسگزار خداوندم که آگاهی منو نسبت به خودش بیشتر میکنه.

      بسیار لذت بردم و آگاه تر شدم مخصوصا که توی گفته هاتون خدا برام نشونه گذاشته بود و از دیدن این نشونه ها سپاسگذار خداوندم ?.

      آرزوی عشق الهی براتون دارم ? چراکه با عشق الهی به همه چیز میرسید.

      ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمد منبررو گفته:
    مدت عضویت: 2915 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان

    به نظر من خوبه هر کس خدا رو بهترین چیزی که نیاز داره تصور کنه مانند جملات دعای جوشن کبیر که میگه ای دوست کسی که دوست ندارد و ای طبیب کسی که طبیب ندارد و ….

    برای من پس از آموزه های استاد مانند پدری میمونه که برای بچه اش هر کاری میکنه و منتظره لب تر کنه تا اون رو به نیازهای واقعیش برسونه .

    برای خدا هر چه تصور مثبت و خوب کنید وجود دارد و شما رو به نهایت آرزوهایتان می رساند.

    برای همگی مخصوصا استاد عباسمنش آرزوی رسیدن به آرزو ها رو دارم . شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مهدی جاویدی گفته:
    مدت عضویت: 2829 روز

    سلام خدمت جناب عباسمنش عزیز و دوست داشتنی و همه دوستای خوبم

    به نظر من خیلی از باور های پر قدرتی که مارو به خدای یکتا با ایمان تر و متوکل تر میکنه تک تکه عبارات جوشن کبیره که خیلی واضح و جامع خدارو توصیف میکنه لحظه هایی که میگه (یا رفیق من لا رفیق له) ای رفیق کسی که هیچ رفیقی دیگه واسش نمونده و امثال این

    یکی این و یکی دیگه اینکه این باور رو به شدت تو خودمون تقویت کنیم که در جهان هیچ چیز به جز الله وجود نداره و من همش دارم اتفاقای خوب و چیزای عالی رو تو زندگیم تجربه میکنم که اینا همش یعنی خدای بزرگ و متعال

    به نظرم اگه مخاطبمونو فقط الله یکتا قرار بدیم و بهش ایمان داشته باشیم که همه اتفاقای خوب رو قادر واسه ما رقم بزنه دقیقا همینطور پیش میاد

    در آخرم یک تشکر ویژه از جناب عباسمنش عزیز دارم که خلاء ذهنی منو که کلمه باور بود رو پر کرد و من به شدت ایمانم قوی تر شده و با قدرت به راه خوبی که دارم میرم البته به همراه شما عزیزان ادامه میدم

    سپاسگذارم که وقت گذاشتید و نظرمو خوندید

    امیدوارم در پناه خداوند بزرگ موفق و معید باشید

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    علی شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 4038 روز

    سلام و درود فراوان بر شما نازنینان جان

    بنظر من بهترین باور در مورد خداوند رو خود پروردگار جهان هستی گفته…

    خداوند بخشنده و مهربان گفته من در گمان بندگانم هستم….

    یعنی به هر چیزی که گمان(فکر و اندیشه) میبری همان را خواهی دید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: