باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 70

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شيدا حسين پور گفته:
    مدت عضویت: 2775 روز

    سلام من با سالها تحقیق به این باور رسیدم که من خود خدا هستم، وقتى خدا از روح خودش در من دمید و مرا به زمین فرستاد تا زندگى را تجربه کنم، و تا هم جهنم را تجربه میکنم و هم بهشت را ، من در گذشته تجربه جهنم را تجربه کردم از وابستگى از غیبت از دوست نداشتن و بى ارزش بودن تن و بدنم و وجود نداشتن و مرده بودن …

    اینها جهنم من بود و زمانى رو گذاشتم براى خودشناسى و ریسک کردن و از ادمها بخشش خواستن و بخشیدن و بخشیدن خودم ، پیدا کردن خودم یعنى به باور

    ( خد آ ) بودن یعنى بیدارى یعنى به خود باور داشتن ، زمانى که بیزینسى رو که براى خودم شروع کردم برادرم وسط کار من رو تنها گذاشت و دو سه روز حالم گرفته بود دیدم داره این تجربه تکرار میشه و در گذشته این تجربه را داشتم و باعث شکست من شده بود ، اون روز وقتى با برادر کوچکترم صحبت میکردم بهم گفت تو فقط میتونى رو خودت حساب کنى این باعث پیروزى تو میشه، مثل یک جرقه که انگار منتظر شنیدنش بودم ، من هر چیزى رو که بخوام خلق میکنم و تاریخ میزنم و معجزه میکنم، من بیدار هستم و هوشیار پس وقتى من حتى میتونم زمان معجزه رو خلق کنم من خود خالق هستى هستم ، در قران در تمام کتابهاى مقدس در روایتها در کتابهاى مولانا و حافظ همه ردى از بیداریست همه از آگاهیست پس من وقتى آگاه هستم به خودم من خود خدام من خلق میکنم آنچه را که میخواهم من زنده هستم و بیدار و آگاه از خود . سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2983 روز

    این ماجرای در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.

    مضمون این نامه :

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدمت جناب خدا

    سلام علیکم.اینجانب بنده شماهستم.ازانجا که شمادرقران فرموده اید ومن دابه فی الارض الاعلی الله رزقها:هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او به عهده من است.من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین ودرجای دیگر از قران فرموده اید ان الله لایخلف المیعاد:مسلما خدا خلف وعده عمل نمیکند.بنابراین این جانب به چیزهای زیر نیاز دارم:

    همسری زیبا ومتدین

    خانه ای وسیع

    یک خادم

    یک کالسکه و سورچی

    یک باغ

    مقداری پول برای تجارت

    لطفا بعداز هماهنگی به من اطلاع دهید.مدرسه مروی هجره شماره 16 نظرعلی طالقانی

    نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!

    او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی:

    “نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست”

    ناگهان به اذن خدا یک باد تندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!!!!!!!!!

    خدایا جهان پادشاهی تو راست

    ز ما خدمت آید خدایی تو راست

    این نامه رو گذاشتم جلوی چشمم تا همیشه یادم باشد خدایی دارم که وعده داده بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را وباید خواسته هایی واضح وروشن داشته باشم وایمان داشته باشم باور داشته باشم او خلاف وعده عمل نمیکند وقوانینی ثابت دارد و او بینهایت بخشنده ووهاب است.

    امید وارم همگی در مدار انهایی که به انها نعمت داده ونه گمراهان وغضب شدگان قرار بگیریم.??????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  3. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3369 روز

    سلام

    چقدر این قسمت سایت را دوست دارم

    کامنتهارا میخونو و لذت میبرم

    همه دوستان شما عالی و بینظیرید

    خوشحالم که در جمع شماها هستم

    خدایا شکرت

    این قسمت سایت بوی خدایی میده، طعم ارامش داره، مزه امید داره، انگیزه و روح داره، نشاط و سرورداره

    فکر میکنم هیچوقت روزی نرسه که این قسمت سایت را نخونم

    من چقدر خوشبختم که در این سایت با مدیریت استاد گرامی و با دوستانی بسیار قوی فرکانس و با دیدوسیع و گسترده هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    محسن مختاری گفته:
    مدت عضویت: 3239 روز

    سلام خدمت شما و هم مداری های عزیز

    به نظر من بهترین باور در مورد خداوند این که

    خداوند عاشق منه و منو عاشقانه دوست داره. هر لحظه کنار منه و به حرفهای من گوش میکنه و میسازه برای من اون چیزی رو که من در ذهنم میسازم چون قدرت مطلقه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    تولدی دوباره گفته:
    مدت عضویت: 2777 روز

    باور و ایمان به خدا یعنی اینکه بدونی اگه الان خدا زندانیت کرده و درها رو به روت بسته ، به این خاطره که بیرون طوفانیه و صلاح نیست که بیرون باشی و و وقتشه که یه چیرایی و یاد بگیری و بزرگ بشی..بزرگ بشی و بهشتت و توی همین دنیا بسازی …بهترین باور و ایمان به خدا یعنی اینکه وقتی خدا همه چی و ازت میگیره بازم بهش وفادار بمونی و شکایتشو پیش بنده هاش نبری، مگه اون آبروتو خیلی جاها حفظ نکرده، پس توام آبروشو حفظ کن و شکایت پیش بنده هاش نبر …. و تموم تلاشتو بکن و باقی ماجرا رو بسپر به خودش…. این حرف هایی که نوشتم شعار نبود… اینارو در حالی مینویسم که تو آزمایش سختی هستم؛ شعار نمیدم، با گوشت و خونم دارم این روزهارو پشت سر میگذارم…. چندوقت پیش با حال خیلی خرابی که داشتم در حالی که تنهاترین تنها روی این زمین شدم( به معنای واقعی کلمه و واقعا بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم و فقط بدونید که از همه جا طرد شدم) ؛ یکی از فایل های اقای استاد و که توی گوشیم بود اتفاقی گوش دادم که توضیح داده بود روی هیچکس به غیر خدا حساب باز نکن…. همون لحظه گفتم خدا از الان به بعد فقط خودت… یه نور نشونم بده ، زندگیم پر از ظلمت و تاریکی شده، همه تنهام گذاشتن( حتی خانواده ام)…. شاید باور نکنید ولی خدا چندروز بعدش واقعا یه نور بهم نشون داد… باید شکرگذارش باشم. شکرگذار خدا هستم که این جا میان شما هستم و دارم یاد میگیرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    سیدمحمد صادق زارع گفته:
    مدت عضویت: 2793 روز

    سلام

    الان چند شبه که دارم این دیدگاه ها را میخونم وانقدر مجذوب شدم که هنوز نتونستم درست بخوابم

    انقدر عاشق خدا شدم که تا به حال این خدای مهربان را انقدر لطیف حس نکرده بودم

    واقعا من نمی دانم چرا تا به حال خدا به این صورت نشناخته بودم

    از استاد عزیزم و همه دوستانم سپاسگزارم که چنید دیگاهی از خدا به من نشان دادید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    فاروق رحمان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3557 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان گلم

    باورهایی که در مورد خدا اگه بسازیم فقط وابسته به خودش میشیم:

    خداوند دوستم دارد خداوند عاشق منه.

    خداوند بهم نزدیک است. خداوند از رگ گردن به من نزدیکتر است. هر روز دارم به خداوند نزدیکتر می شم. خداوند در زندگیم حضور دارد.

    خداوند دارد هر روز و هر لحظه من را راهنمایی می کنه و از طریق اتفاقات و نشانه ها با من حرف می زند.

    خداوند خیلی عادله و هیچ ظلمی به من نمی کنه و تنها خودم هستم که به خودم ظلم می کنم.

    خداوند از من محافظت می کنه خداوند هر لحظه از بی نهایت راه با من حرف می زنه از طریق الهامات از طریق اتفاقات از طریق احساساتم

    خداوند بهترین دوست و رفیق منه خداوند هر لحظه دارد به من کمک میکنه از طریق قانون جذب

    وظیفه ی من نیست کاری انجام بدم همه ی کارها رو خدا برام انجام میده و وظیفه ی من نیست وظیفه ی اونه چون تنها قدرت مطلقه جهانه.

    خداوند قوانینی وضع کرده که با شناخت اون قوانین و عمل به اونها خوشبخت و آ رام و سعادتمند هستم

    خداوند داره هر لحظه انرژی های مشابه رو پیش هم می بره و من هم اگه همیشه در فرکانس و احساس خوب باشم و لذت ببرم و با شناخت قوانین و عمل به اونها، خداوند انرژی های هم فرکانس با من رو وارد زندگیم می کنه در هر لحظه . و این یعنی کمک خداوند و این یعنی خداوند در زندگیم حضور داره و به من پاسخ میده . و با پاسخ به فرکانس هایم ، از طریق امدن شرایط و موقعیت ها و افراد و ویژگی های افراد و الهامات هم فرکانس با فرکانس هایم دارد باهام صحبت می کنه و از همین طرق داره از من محافظت می کنه.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم خدای مهربان من.

    و نحوه ی باور پذیر کردنشون دیدن نشانه ها و بیشتر روی این باورها کار کردن و دیدن نشانه های بزرگ تر هست .

    امیدوارم که براتون مفید بوده باشه دوستان عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    سیدمحمد صادق زارع گفته:
    مدت عضویت: 2793 روز

    سلام

    الان چند روزه که دارم دیدگاه ها رو میخونم و انقدر مجذوب شدم که چند شبه درست نتونستم بخوابم

    انقدر دیدگاه ها منو به خدا نزدیک کرده که تا به حال خدا رو چنین لطیف حس نکرده بودم

    عاشق این خدا شدم که در وصف قلم و زبانم نیست

    از استاد عزیزم و دوستان خوبم کمال سپاس گزاری دارم

    این دید گاه ها منو یاد شعر سعدی میندازه

    شبی یاد دارم که چشمم نخفت

    شنیدم که پروانه با شمع گفت

    که من عاشقم گر بسوزم رواست

    تو را گریه و سوز باری چراست؟

    بگفت ای هوادار مسکین من

    برفت انگبین یار شیرین من

    چو شیرینی از من بدر می‌رود

    چو فرهادم آتش به سر می‌رود

    همی گفت و هر لحظه سیلاب درد

    فرو می‌دویدش به رخسار زرد

    که ای مدعی عشق کار تو نیست

    که نه صبر داری نه یارای ایست

    تو بگریزی از پیش یک شعله خام

    من استاده‌ام تا بسوزم تمام

    تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

    مرا بین که از پای تا سر بسوخت

    همه شب در این گفت و گو بود شمع

    به دیدار او وقت اصحاب، جمع

    نرفته ز شب همچنان بهره‌ای

    که ناگه بکشتش پری چهره‌ای

    همی گفت و می‌رفت دودش به سر

    همین بود پایان عشق، ای پسر

    ره این است اگر خواهی آموختن

    به کشتن فرج یابی از سوختن

    مکن گریه بر گور مقتول دوست

    قل الحمدلله که مقبول اوست

    اگر عاشقی سر مشوی از مرض

    چو سعدی فرو شوی دست از غرض

    فدائی ندارد ز مقصود چنگ

    وگر بر سرش تیر بارند و سنگ

    به دریا مرو گفتمت زینهار

    وگر می‌روی تن به طوفان سپار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    ملیحه شبانیان گفته:
    مدت عضویت: 3533 روز

    به نام آنکه و آنچه که ازلی و ابدی ست

    درود و عرض ادب و احترام خدمت تک تک همراهان رشد و نیک بختی

    ماجرا از اونجایی شروع شد که به خودم گفتم : من چه نیازی به خدا دارم؟ خدا کجاست و چه کارهایی و چطور ازش برمیاد؟ !

    مسیر رو از نزدیکترین و دم دست ترین ها شروع کردم. منظورم از روشن ترین و منطقی ترین موارده. مثل علم اونهم از اتم و کوآرک و حتی کوچکتر از اون پلانک. فهمیدم به دلیل وجود این اجزا و ساختار و مشخصات شبیه به هم همه ی موجودات اعم از ساخته ی طبیعت و ساخته ی دست بشر همه ازین طریق به هم مربوطند. پس یک نوع انرژی یا نیرو وجود داره که همه ی اجزاء عالم هستی رو به هم متصل میکنه وگرنه درهر لحظه امکان انفجار و از هم پاشیدن هر چیزی وجود خواهد داشت.حتی هر انفجار و از هم پاشیدنی از نوع طبیعی و غیرطبیعی به سرعت به گونه ی دیگری تبدیل میشن و این اتصال به صورتی متفاوت حفظ میشه که همون معنی جمله ی معروف انیشتین بزرگه که میگه : انرژی از بین نمیره فقط از صورتی به صورتی دیگه تبدیل میشه. فهمیدم که اتصال در همه جا حفظ شده. از دنیای جسم که فاصله می گیریم شواهد بسیاری در دنیای روح یا متافیزیک یا فراجسم یا هراسم دیگه ای می بینیم. نمونه ی ساده ش در خوابها و رویاها و کابوسهاست.در به خاطرآوردن بعضی از حوادث یا دیدن شخصی برای اولین بار در جایی ناشناخته و درعین حال مطمئن بودن از اینکه این شخص خیلی آشناست و حتما درجای دیگه و زمان دیگه ای این برخورد اتفاق افتاده. همه درین تجارب با هم مشترکیم. پس نتیجه گرفتم چیزی هست که در همه چیز هست؛ قبل از من بوده و با این احتساب بعد از من هم خواهد بود. چون بعد از پیشینیان من هم هست و من شاهدم و گذشتگان من به نتایجی رسیدند که با همه ی تغییرات تکنولوژی و زمانی و مکانی، من دقیقا از همه ی اونها دارم استفاده میکنم و پیشرفتهای اکنون به پشتوانه ی یافته های گذشته ست. گذشته ای که گاهی باور نمیکنیم وجود داشته و مردمانی اونطور زندگی میکردن.پس چیزی وجود داره که در زمان و مکان تغییر نمی کنه و ماهیتش خلل ناپذیره.همیشه بوده و با این احتساب سرانگشتی ازین به بعد هم خواهد بود.پس ما همیشه او رو داشتیم و خواهیم داشت.پس هست. وجود داره.حاضره.هر کاری می کنیم که ثابت کنیم در فلان موقع نبوده اما باز در هر چیزی حرکتی و بودنی رو حس و تجربه کردیم.حتی زمانی که تصمیم گرفتم نفس نکشم نبودن هوا و اتفاق خفگی رو تجربه کردم. یعنی بود و نبودی رو حس کردم و دیدم حتی در نبودن هم هست. و فهمیدم چون با هر شرایطی هست و تحت هیچ شرایطی نمیتونه نباشه؛ پس “چیزیه که می تونم همیشه ازش استفاده کنم و چیزیه که نمیتونم ازش استفاده نکنم و نمیتونم در بخشی از زندگیم نداشته باشمش حتی اگر انکارش کنم”.

    از اینجا بود که فهمیدم : دلیل این که وجود این انرژی یا نیرو رو فراموش میکنم اینه که همیشه هست و همیشه دارمش. چون زمانی “نیاز” معنی پیدا میکنه که نبود چیزی رو حس کنیم. اونوقته که “می خواهیمش”. پس اون چیزی که همیشه هست؛ هست و چون هیچوقت نیست که نباشه من فراموشش میکنم. اینجا بود ماجرای “نیاز” و “اون انرژی یا نیرو” که اسمش رو “خدا” گذاشتم برام ملموس شد.

    حالا چرا این وجود رو زمانی به یاد میارم که درحال از دست دادن چیزی هستم یا میخوام چیزی رو به دست بیارم؟ اون کجاست؟ مگه اون هر کاری ازش برمیاد که من در هر حال و زمان و مکانی ناخودآگاه یادش میوفتم؟

    با خودم گفتم حتما این انرژی از جنس همین خواسته ی منه ؛ از جنس منه؛ از منه ؛ درون منه؛ بیرون من هم هست؛ یه چیزیه که من چه با ذهنم(علم)، چه با روحم(رویا)، چه با جسمم(دم و بازدم)؛ چه با احساسم(غم و شادی) درکش میکنم. چیزی که هم درون و هم بیرون منه ؛ هرجا و هر زمانی یکهو یادش میوفتم؛ پس زمان و مکان خاصی نداره. فهمیدم دلیل این که من فراموشش میکنم اینه که چون از درون اونقدر مطمئنم وجود داره و تواناست و به همین خاطر نگران نداشتن و نرسیدن نیستم و به اصطلاح بهش نیازی احساس نمیکنم فراموشش میکنم. این فراموشی از باب انکار و عدم نیاز نیست؛ دقیقا باور صد در صد و ایمان به وجود مطلق اون انرژی ازلی و ابدی(خدا)ه. فقط ایراد این فراموشی اینه که این ایمان خودآگاه نیست. وقتی خودآگاه از این انرژی ازلی و ابدی (خدا)، خودمون رو بهره مند میکنیم میتونیم خلقتها و آفرینشهای خودمون رو ببینیم. دیگرانی که هنوز این انرژی رو خودآگاه نکردن اسم این اتفاقات رو “معجزه” میذارن. اینها همه معنی همون قانون جذب هستن که می شناسیمش.معنی این که هر چی که بخوام اتفاق میوفته حتی هر چیزی رو هم که نمیخوام باز اتفاق میوفته.چون خواستن و نخواستن من هر دو به یک نسبت محقق میشه پس این انرژی دارای قضاوت و کم و زیاد شدن نیست. به همین دلیله که همه چیز خیر و خوبیه و با این حساب یاد گرفتیم که به تضادها و شکستها چطور نگاه کنیم که همه ی اینها هم صورت دیگه ی خیر و خوبیه.

    من اینطور فهمیدم که :

    اگر خداوند واقعا همه چیز در همه چیزه ،پس جایی در من نیست که خداوند وجود نداشته باشه. در حقیقت هیچ جایی در هیچ چیزی نیست که خداوجود نداشته باشه. خدا همه جا هست و در همه چیز متجلیه.

    اگر خدا در همه جای من هست؛ اگر هیچ جایی از من نیست که خدا نباشه؛ پس خدا من هستم و هر چیز دیگری هم خداست. پس من و خدا یکی هستیم. من چیزی هستم که خدا هست و خدا چیزی ست که من هستم.پس معناش اینه که من به چیزی نیاز ندارم وقتی خدا هستم. پس از اونجایی که من هر چیزی هستم که تصور میکنم میخوام یا نیاز دارم که باشم؛ دیگه چه لزومی به نگرانی ه؟ من در آرزوی عشقم؟ من خود عشق هستم. من در آرزوی وفور نعمتم؟ من وفور نعمت هستم. من در آرزوی بخشش و آگاهی هستم؟ من خود بخشش و آگاهی هستم.

    پس سریعترین راه برای تجربه ی این چیزها اینه که این چیزها “باشم”.

    درک و ابراز این “بودن” هدف تمام زندگیه.

    و حسن ختام:

    با دونستن اینها دیگه نگران خودت نباش! از زندگیت مراقبت میشه.

    اما در مورد هر کس دیگه ای که این حقیقت رو نمیدونه ، نگران باش !

    با تمام وجودم از تمامی عزیزانی که وقت گذاشتن و حوصله به خرج دادن و متن طولانی من رو خوندن سپاسگزارم. امیدوارم موفقیت های هر لحظه مون رو در کنار هم و به یاد همدیگه جشن بگیریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    مریم خدادادی گفته:
    مدت عضویت: 2765 روز

    سلام به خانواده ی عزیز و صمیمی ام

    بسیار خوشبختم که خداوند منو از

    اعضای این خانواده قرار داد

    نظرات تعدادی از خواهران و برادرانم رو

    خوندم به واقع گنجینه ای از تجربیات

    شخصیشون هست که دیگران را هم

    سخاوتمندانه در آن سهیم میکنند

    از همه ی شما عزیزان سپاسگزارم ?

    و اما سوال: چه باوری درباره خداوند در

    ذهنمان بسازیم، که بیشترین آرامش،

    انگیزه و ایمان رادر ما برای اقدام برای

    تحقق خواسته هامان ایجاد نماید؟

    به گونه ای که راحت تر و از مسیر

    آرامش بخش تری به خواسته هامان

    برسیم.

    اکثر دوستان وقتی عشق الهی در

    وجودشون شعله ور شده و سعی کردن

    که انسان خوب و عالی و مورد پسند

    خدا باشند، به خواسته هاشون رسیدند

    به نظر من وقتی انسان با صفات واقعی

    خدای مهربان آشنا میشه و به نوعی

    عاشق این خدا میشه و نعمتهایی رو که

    بهش داده میبینه و شکرگزاری میکنه؛

    محبت چنین خدایی در دلش نشسته و

    دلش میخواد اون طوری باشه که خدا

    دوست داره، صادق و خالص و بطور کل

    یک انسان خوب و دوست داشتنی با

    صفاتی شبیه خدا

    از اون طرف خدا میگه شما انسانهای

    خوب و خالصی باشید من همه ی دنیا

    رو به پاتون میریزم نه تنها دنیا بلکه

    آخرتتون هم آباده?

    و حالا من این باور رو برای خودم ساختم

    که با عشق و محبتی که از خدا در دلمه

    و شکرگزاری از او و با سعی در پالایش

    وجودم از بی خدائیها به هر آنچه که

    شایسته ی خلیفه ی خدا بر روی زمین

    است میرسم، که نه تنها دنیای مادی رو

    شامل میشه بلکه دستاوردهای معنویش

    بیشتر و شگفت انگیزتره?

    بله دوستان با عشق و محبت الهی و شکر

    گزاری و باور به اینکه همه چیز برای من

    است ،وقتی انسان رشد یافته ای بشم،

    ایمان و آرامشم تقویت میشه و انگیزه ام

    برای سعی و تلاش در جهت اینکه مورد

    پسند خدا باشم قوی میشه و با تمرین و

    مراقبه و آگاهی از خود به همه چیز

    میرسم.

    ممنونم که حوصله کردید و نظر من را

    هم خوندید.

    سعی تون مداوم و تلاشتون پر ثمر باد.?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: