باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 78
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-02-04 05:37:052024-06-27 06:22:56باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود بر استاد عباس منش عزیز دوستان گرامی
من مدت کمی هست که عضو سایت شده ام و اولین بار است که نظر می گذارم، آنهم در آخرین ساعت باقیمانده از مسابقه.
خیلی تشکر می کنم از استاد عباس منش زیرا بسیار از ایشون درس گرفتم.
خیلی دلم میخواست که بسته راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو بخرم اما هنوز پولش جور نشده ولی از فایلهای رایگان استاد خیلی استفاده کردم.
چند قسمت از کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” را هم تهیه کرده ام و ان شاء الله بقیه رو هم به ترتیب تهیه می کنم.
و اما در مورد باورهای قوی و مثبتی که در مورد خداوند میتونیم داشته باشیم :
در حدیثی قدسی آمده که خداوند می فرماید : من نزد گمان بنده ام هستم.
یعنی هر باوری که ما در مورد خداوند داریم خداوند هم به نسبت همان باور برای ما تحقق و ظهور دارد.
اگر فکر کنیم خداوند بخشنده است، برای ما بخشنده است و اگر نعوذ بالله گمان کنیم که عادل نیست، شاید برای ما نیست.
در حدیث دیگری امام رضا (ع) می فرماید : به خداوند خوش گمان باشید زیرا خداوند میفرماید من در گرو گمان بنده خویشم، اگر به نیکویی در باره ام گمان برد، با او نیکو رفتار خواهم کرد و اگر به زشتی در باره ام گمان برد، همان نصیبش خواهد شد که گمان کرده است.
در نظرات دوستان به باورهای بسیار درست و زیبایی اشاره شده بود مثلا باور به وهابیت و بخشندگی خداوند، باور به مهربانی او، باور به اینکه خداوند به ما بسیار نزدیک است، باور به قدرت او، اینکه عاشق بندگانش است و…. بسیاری باورهای مثبت دیگه.
من با خودم گفتم کدام کلام و جمله میتونه مثل یک کپسول حاوی بیشترین باورهای قدرتمند و سازنده در این مورد باشه
و بعد رسیدم به کلامی که خودم آن را مهمترین مدیتیشن زندگیم قرار داده ام و آن سوترایی زیباست به نام :
“خدا با من است”
بنظر من این همان باوری است که اکثر باورهای مثبت دیگه رو در دل خودش داره.
در این کلام و باور، خیلی از تعالیم الهی و عهدهای انسان با خداوند گنجانده شده
این که خداوند دور نیست و از رگ گردن به ما نزدیک تر است.
این که خداوند سمیع و شنونده است.
این که خداوند زنده و “حی” و اجابت کننده است.
این که انسان نفخه ای از روح الهی است که اگر این روح در وجود انسان آشکار و فعال شود، چه قدرتهایی از این جانشین و نماینده خداوند در زمین نمایان خواهد شد و……
با این باور میتوانیم ته تنها بهترین ارتباط بلکه عاشقانه ترین ارتباط رو با خداوند داشته باشیم.
زیرا وقتی خدا با من و در من است پس او عاشق من است، او نزدیکتر از پدر و مادر و همه کس من است، همراز من و داننده و شنونده نهانی ترین اسرارها و نجواهای من است.
جالب است که این کلام در قرآن هم آمده، آنجا که از زبان حضرت موسی می فرماید ” ان معی ربی….”
حالا می رسیم به اینکه چطور میشه این باور رو ایجاد کرد یا کمک کرد به اینکه این باور در وجودمون تثبیت و نهادینه شود
اولا که خود این عبارت خیلی کمک می کنه به باور پذیر شدن آن در وجودمون چون به ما یادآور میشه که تمام آنچیزی که ما بدنبالش هستیم در یک قدمی ما و بلکه در وجود خودمون هست پس در وهله اول احساس نوعی امنیت و آرامش می کنیم
یکی از راههای عملی که میشه این باور رو در وجودمون تقویت کنیم اینه که با تمرکز به اینکه او در وجود ما حاضر و نظاره گر است مثلا بگوییم خدایا میخوام در یکساعت آینده دست در دست هم راه بریم، پس دستم رو توی دستت میزارم خواهش می کنم نزار یادم بره که با هم هستیم و دستم جدا بشه…
باور کنید با همین یک جمله میشه ساعتها با حس و حال خوب بر فراز ابرها بود.
من یکبار همینجوری صادقانه با خداوند حرف زدم و گفتم که خدایا با هم بریم خرید،
و وسط بازار بزرگ که داشتم قاشق و چنگال میخریدم یهو یادم افتاد که یک ربع هست که دستم از دست خدا بیرون مانده و دوباره باهاش کلی حرف زدم و حتی خواستم که راهنماییم کنه که چی بخرم و احساس می کردم با نشانه ها به من جواب میده.
میخوام بگم همش در هشیاری های لحظه ای ماست.
با این باور میشه با خداوند راه رفت، غذا خورد ، در تنهایی ها بجای غمگین شدن، لذت برد،
با این کلام میشه در مواقعی که ترس غلبه می کند آرام شد و آهسته با خود گفت خدا با من است پس نمیترسم.
من بارها که دیروقت و یا در تاریکی و یا کوچه ای خلوت و یا موقعیت های دیگری که ترس به سراغم اومده
با حس حضور ، خداوند رو فراخوانی کرده ام و حتی با صدای بلند” خدا با من است ” رو تکرار می کنم و بلافاصله ترس از من دور شده و احساس امنیت و قوت می کنم.
می تونیم گاهی در موقع شروع خوردن غذا با هشیاری، خداوند رو به سفره خود دعوت کنیم و بگیم : خدایا، میای با هم غذا بخوریم؟
و غذامون رو به خدای درونمون تقدیم کنیم و با این حس خوب شروع به خوردن کنیم.
گاهی که حوصله کارهای خونه مثل جاروزدن یا ظرف شستن و…. رو ندارم میگم خدایا به عشق تو جارو می کنم
چون تو خدای من هستی و من تو رو دوست دارم، به عشق تو به خانواده ام خدمت می کنم و غذا می پزم، چون تو خدای منی، به عشق تو بنده هایت رو دوست دارم.
الهی چون تو در وجود من ساکنی، با عشق تو آن را پاکیزه نگه میدارم و استحمام می کنم…..
خلاصه همه اش عشقبازی است و یک جورایی دیوانگی خوشایند.
و تنها راه برخورداری از حس خوب این دیوانگی، هشیاری لحظه ایست و درک حضور زنده خداوند در لحظه حال.
البته این حس همیشگی نیست و بستگی به مود و حس و حال مون داره که اگر دائمی بود ما باید در حال پرواز بودیم.
گاهی جمله ما روح ندارد و فقط کلامی است که در ذهنمون می چرخه
گاهی در شر وع کارهای مهم و برای کسب حداکثر توان و قدرت ، با خدای درونم می گویم : الهی، توانم را به توان تو پیوند می زنم
و علم و آگاهی ام را به علم ازلی
و آگاهی محیط و کامل ات پیوند می زنم
الهی، نگاهم را به نگاهت و قوت و قدرتم را به اقتدار تو پیوند می زنم
الهی، صبرم را به صبر جمیلت پیوند می زنم و همه امورم را به تدبیر تو پیوند می زنم
و به حریم امن بسم الله وارد می شوم
و منتظر آشکاری اراده ات در خودم می مانم.
ببخشید که طولانی شد فقط می خواستم تجربه خودم رو بگم.
واقعا معتقدم این باور که ” خدا با ماست” به شرط ایمان داشتن و پرورش این باور در وجودمون معجزه می کند.
در پناه الله یکتا باشید ?
با سلام خدمت اقای عباس منش عزیز و همچنین یکایک دوستان هدفمند و خودساخته خوبم، درود بر همه ی شما.
قبل از هرچیز جا داره مجددا از اقای عباس منش بخاطر فراهم کردن این زمینه که همگی بتونیم باهم فکر کنیم و حقیقت رو متوجه بشیم تشکر کنم. البته امیدوارم همگی مطالبی رو که ارائه میکنیم و یا نظرات سایرین رو مطالعه میکنیم، بدون تعصب و صرفا دنبال کشف حقیقت باشیم. از انجایی که خداوند مقدسترین، بزگترین، ارزشمندترین و مهمترین باور انسانها و بخصوص ما مسلمانهاست، بنظر من این بحث خیلی ارزشمند، پر اهمیت، مفصل و بزرگتر تر از اونی که بخواییم با چند سطر ظاهری با دانسته های کم و ناقصمون بهش جواب بدیم به همین دلیل شخصا با وجود اینکه وقت کافی نداشتم واقعا سعی کردم یک تحقیقی هرچند کوچک در این زمینه انجام بدم و بعد نظرمو ارئه کنم. و خداروصدهزار مرتبه شکر که نتایج خوبی کسب کردم و دوست داشتم که با شما دوستان عزیز هم به مشارکت بزارم امیدوارم که مورد استفاده همه قرار بگیره. فکر میکنم اول باید ببینیم کدام باورهای در اینمورد درست و کدام ها نادرست اند بعد درسترین و بهترین رو انتخاب کنیم.
من به دوتا نکته اشاره می کنم و درنهایت نتیجه گیری رو به خود دوستان واگذار می کنم.
نکته اول: عرضمو با یک داستان شروع می کنم:
دو تا بچه بودن توی شکم مادر… اولی میگه: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم، شاید با دهن چیزی بخوریم.
اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم.
اولی: ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی… و چقدر این مکالمات آشنا به نظر میان…
سلام.باعرض ادب به استادم جناب عباس منش عزیزم وگروه تحقیقات عباس منش وتمام دوستان خوبم.نمیدانیدکه چقدربخودم میبالم وافتخارمیکنم که با این مجموعه آشناشدم.وایمان وباورهایم روزبروزقویترمیشود.وازاین بابت ازخداوندیکتاوحکیم وقادرسپاس گذارم.وامیدوارم که خدای مهربان طول عمربه استادودوستان عزیزم عنایت کند.وآرزودارم که هرکدام ازدوستانم هرخواستی که دارند.چه درباب ثروت وسلامتی وموفقیعت درهرکاری به لطف خدای غفوروکریم برسند.به امیدپیروزی وموفقیعت برای فردوفرددوستان.والتماس دعابرای تمامی بیمارهاوگرفتارهای نیازمند.بدعاخیرتان.
پیروزوموفق وتندرست وخرم وشادوثروتمندباشید.???
سلام به همه ی دوستان
من خدا رو به عنوان بزرگترین و تنها منبع هستی می دونم .خوب حالا یعنی چی ؟ یعنی خدا رو سرچشمه جوشان عشق و محبت می دونم ، سرچشمه قدرت ، حکمت و دانش و آگاهی ، بخشش به قول خودمون دست و دلبازترین،ثروتمندترین به طوری که هر آنچه در این عالم قابل دیدن و نادیدنی هست از آن اوست ،پاک ترین از هر نوع آلودگی ،….
و من به قانون جذب هم إیمان دارم و می دونم که به هرآنچه توجه کنیم به سمت خود جذب می کنیم .
برای همین چی از این بهتر که فقط و تنها خداوندم رو پرستش کنم و هر لحظه به أو توجه کنم .به نظر من این بهترین باور برای پرستش خداوند هستش که می تونه به ما آرامش و اطمینان بده برای تحقق خواسته ها ی مون و زندگی بهتر تا ابد و من خوشحالم که این موضوع رو درک کردم و شادی خدا جونم رو می ستایم و پرستش می کنم.
و به نظر من هر چه بیشتر توجه به صفات و خصوصیات خداوند کنیم بیشتر جذب می کنیم.
قربون خدای مهربونم و قانون جذبش که به رایگان این هدیه با ارزش رو به ما ارزانی کرده که نهایت محبتش به ماست.
مرسی از همه ی شما که حوصله کردید و نظر من رو هم خوندید.
چه باوری درباره خداوند در ذهن مان بسازیم که بیشترین آرامش، انگیزه و ایمان را در ما برای اقدام برای تحقق خواسته هایمان ایجاد نماید؟؟؟؟ به گونه ای که راحت تر و از مسیر آرامش بخش تری به خواسته هامان برسیم.
—– سلام و خداقوت به دوستان
مدتی هست که دارم رابطم رو با خدا بهتر میکنم چون واقعا بهش نیاز دارم تا کارهایی رو که من با تلاش زیاد و گذران عمر ازعهدش برنیومدم برام انجام بده، وقتی فهمیدم به شدت بهش نیاز دارم سعی کردم از هر راهی که به فکرم رسید بهش نزدیک بشم خیلی شیرینه که بتونی از همه قطع امید کنی و همه رو رها کنی و فقط از خودش بخوای که امور رو در دست بگیره، تو لحظاتی از عهده این کار براومدم و دیدم که چه جالب خواسته هام رو برام بوجود میاره و واقعا جالبه از جایی که من هیچوقت فکرش رو هم نمی کردم توسط همین آدم های دور و برم مثل یه بازی خواسته هام رو برام میسازه، اتفاقات جالبی که هرکی یه جور تفسیرش می کنه ولی من به راحتی دلیلش رو میدونم که خدا داره بقیه رو بازی میده تا من به خواستم برسم.
خداوند دقیقا و به شکل خیلی جالب چندتا چیزی که ازش درخواست کردم رو در همون روز بوجود آورد.
اگه دوست دارید بدونید چطور به نتایج رسیدم، از زمانیکه فهمیدم مستقیما با حضور قلب باهاش حرف بزنم و بهش بگم که کمکم کنه و من قول میدم همه تلاشم رو بکنم تا آدم خوبی باشم و باور کردم که چقدر بزرگه و قدرتمند و همه چیز مال خودشه، باید بهش توکل 100 درصد کرد اونم تو بدترین شرایط و وسوسه هایی که بهت میگن این کار رو انجام بده یا اون کارو و به چه کسایی رو بنداز حتی اگه میدونید اون کارا غلطه.
و نکته مهمی اینجا هست واون اینه که تو شرایط بد تمام سعیتون رو انجام بدید تا کار درست و خداپسندانه رو انجام بدید و به تفکرات شیطانی اجازه بروز ندید، مثلا غیبت نکنید، تهمت نزنید ، به فکر استفاده از امکانات و دارایی دیگران نباشید صبور باشید مهربان باشید همه رو ببخشید و بهش بگید بخاطر اون بخشیدید، از شکرگزاری غافل نشید و با یاد خدا و یاد قدرتش آرامشتون رو حفظ کنید و منتظر معجزاتش باشید….
نهایتا اینکه باور کنیم مهربونه و دوستمون داره و به همه خواسته هامون جواب مثبت میده واگه در برابرش خالص باشیم ازمون حمایت میکنه و همه جهانی که ما اطلاع کمی ازش داریم خودش آفریده و بر همه چیزش مسلطه و قدرت اول و آخر خودشهههههههههههه.
راه کارت را برای ایجاد این باورها بنویس.
—- من بهش فکر میکنم اینکه هر لحظه پیشمه ، باهاش حرف میزنم و با حضور قلب ازش تشکر میکنم، زندگی گذشتگان رو که معجزات بزرگ داشته مطالعه میکنم مثل زندگی پیامبران و امامان و اگه فیلم یا سریالی باشه در این زمینه دنبال میکنم مثل سریال بسیار زیبای مردان آنجلس که به تازگی تموم شد. خیلی احادیث توکل و قدرت خداوند رو می خونم و بهشون فکر میکنم و همینطور دائما فایل وصیت نامه امام علی به امام حسن استاد رو گوش میکنم با این روش ها باورم به قدرت خداوند بیشتر میشه و توکلم قوی ترو حالم بهتر و درکم از اتفاقات پیرامونم بیشتر.
مرسی استاد عزیز
مرسی دوستان عزیز
به نام خدا
سلام دوستان عزیز و گرامی
یه راست برم سر اصل مطلب
به نظرمن بهترین باور، باور حضرت هود علیه السلام نسبت به خداوند هست “إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ( هود56)
در حقیقت من بر خدا پروردگار خودم و پروردگار شما توکل کردم هیچ جنبنده اى نیست مگر اینکه او مهار هستى اش را در دست دارد به راستى پروردگار من بر راه راست است (56)”
باوری که توحید در ربوبیت رو در دل انسان به وجود میاره و انقد بهت قدرت می ده که دیگه از هیج چیزی نترسی همون طور که پیامبران نترسیدند وقتی که تهدید به مرگ سنگسار عذاب اخراج و غیره شدند فقط و فقط به خدا توکل کردند و گفتند شما با هر چی که در توان دارید عمل کنید من به خدا توکل می کنم.
? من برای ساخت این باور اولین کاری که کردم این آیه و سوره رو بسیار بسیار گوش دادم و با خودم تکرارش کردم چون ما نسبت به قرآن که ملام خداست توجه ویژه ای به گفته هاش داریم خیلی قوی میشیم وقتی بهش مقبولیت قرآنی می دیم
کار دومی که می کردم این بود که با خوندن این آیه می رفتم و با ترس هام روبرو می شدم تا ایمان بیارم که فقط خدا رب و فرمانروا و قادر مطلق هست و بقیه هیچ غلطی نمیتونن بکنن.یه ترسی داشتم که از سگ خیلی می ترسیدم که ریشه در بچگی و خردسالیم داشت این آیه رو می خوندم و به سگ نزدیک شدم و در کمال ناباوری بعد چند ساعت کلا باهاش رفیق شدم.
ترس دومم از تاریکی بود که اونو هم همینطور عمل می کردم
به نظر من وقتی بتونیم ترس و باوری که می خوایم تو خودمون ایجاد کنیم رو رو در روی هم قرار بدیم و به باورمون عمل کنیم باور خیلی خیلی قوی تر میشه و ریشه ای تر عمل می کنه جون یه مهر تایید خیلی خیلی بزرگ بهش می خوره که از دل یه ترس بوجود اومده.
ممنون
موفق باشید??????
mamnoonm
تجربه شخصی من گفتن لا اله الا الله و گفتن این جمله تاکیدی”عشق الهی شفا دهنده زندگی من است”.و یا اینکه”همه چیز با نظم درست الهی پیش می رود.علاوه بر آن خودم را در کانالی از نور و عشق الهی تصور می کنم که با عشق الهی همسو شده است در حالی که همیشه می گویم در جهانم همه چیز نیکوست.
درود برسروران عزیز
این اولین پیغامم توی سایت شماست و ایزد رو شاکرم که اولین نظرم شروعش در مورد باور خداست. شاید انگشتام حس نوشتن رو به زور داشته باشن چون خیلی سخته بعنوان یه ذره بخوای از کل بنویسی از کلی که هرکسی در باور خودش جور خاصی سراغ داره و باهاش زندگی میکنه من تا چند وقت پیش باورم در مورد خدا این بود که همیشه پشت سرم احساسش میکردم بعنوان پیشتیبان وحامی ویا حتی در قالب یک بشر (همان تعریف استاد)
بازم با این وجود همش از خودم می پرسیدم این زندگی (حتی با وجود سلامتی ، کار خوب و …) که دارم حتی به لعنت خدا هم نمی ارزه یا اصلا برای چی ؟؟؟؟ اصلا خدا جون هدفت چی بود ؟؟؟خیلی مشکل اینهمه پرسش داشته باشی و از ترس انگ کافر شدن نتونی زیاد سوال بپرسی و به همون اعتقاد دست و پا شکسته خودت ادامه بدی و مثلا زندگی کنی
اینم لطف خدا بود که منوبا شما عزیزان توی سایت آشنا کرد قبلا از فایلهای دیگراساتید استفاده میکردم ولی هیچکدام به این شیوایی و راحتی سخن نمی گفتن بی حکمت نیس که میگن حرفی که از دل برآید بر دل نشیند چون استاد دنبال بازی کردن با کلمات نیستن . یه چند روزی هستش پس از گوش کردن یه بخش کوچکی از فایلها حالم یه جورایی متفاوت و خاصه.
جالبه بدونید این سوال رو بین همکارا و دوستام مطرح کردم چه آدمای خیلی معتقد و یا اشخاصی که به ظاهرمعتقد نبودن. هر کسی جوابی میداد به محض شنیدن جوابشون به حال خدا غبطه میخوردم و یا حتی اشک توی چشام جمع میشد وقتی کسی میخواست نظرشو بگه اول آسمونو نگاه میکرد با یه لبخند روی لبش یه تعریف ساده و بی ریا از خدا داشت ، یکی گفت خدا رو مثال یه نور عظیمی حس میکنم ، بعدی گفت ستار العیوب میدونمش هر لحظه ، یکی گفت یه نیروی فوق و برتر از ماست. یکی گفت دوران مدرسه ، معلمش در جواب همکلاسیش در مورد خدا ، با خودکار دستشو فشار داد و شاگرد داد کشید معلم پرسید برای چی داد میکشی شاگرد گفته خب درد داشت معلم گفته خب دردو نشونم بده شاگرد گفته درد رو نمیشه نشون داد معلم هم گفته خدا هم همینه نمیشه نشونش داد فقط باید احساسش کرد . بالاخره جواب پرسشهای من شد: نور عظیم ، نیروی برتر، احساس ودر آخر ستارالعیوب . در ضمن یکی از همکارام میگفت من اصلا تابحال درموردش فکر نکرده بودم و وقتی من گوشه ای از صحبتهای استاد رو بهش گفتم چنان ذوق زده بود که روی زمین بند نبود و میگفت از قدیم از خدا برای ما لولو درست کرده بودن اصلا مهربونی خدا رو بهمون نشون ندادن جوری که خدا فقط نشسته و هیزمهای زیر دیگهای جهنمو زیاد میکنه همیشه به این فکر میکردم که خدا این همه دیگ رو کجا جا میده حالا خودم خندم میگیره که الکی الکی فقط کله هامونو پرکرده بودن
الان خودم به حس و اعتقاد رسیدم که شاد بودن و شاد زیستن هدف زندگی و وظیفه بندگیمه و اگه غیر این باشم به خودم و خدایی که منولایق زیستن دونسته ظلم کردم گاهی احساس میکنی خدا خودش توی ظاهر ولباس بنده هاش جلوت نمایان میشه برای برآورد حاجت روزمره ات انگار کل کاینات بسیج شدن برای خدمت به تو .از وقتی که میدونم خوندن نمازم برای اون نیس برای خودمه یواشتر و بالذتر میخونم و درکش میکنم چون قبلا فقط میخواستم احساس وظیفه رو انجام بدم .
در آخر بگم خدامو توی قهقه های بلند و بی ریای بچه ها ، توی آواز پرنده ها ،توی حرکت برگهای درختان ، توی دم و بازدم ماهی های زیرآب ، توی تلاش بدون وقفه مورچه ها ، توی قلب خیلی خیلی خیلی بزرگ مادرم ، توی صورت پرچین و چروک پدرم ، توی محبت خواهرو برادرام ، توی معرفت بی دریغ دوستام ، توی صدای پرانرژی پیرمرد سبزی فروش ، توی برق چشما و دستای یخ زده دخترک گل فروش سرچهارراه ، توی چشای منتظر و امیدوارپیرزن اسفند دود کن پشت ترافیک ……اری همه جاهست همه جا .
آره همجوره دارم خدامو حس میکنم اثراتش توی زبونم ، نگاهم ، دست و پاهام هیودا میشه…… خالی از لطف نیس که بگم اینقده این چندروز به این قضیه فکر کرده بودم که ناخودآگاه به شعر زیبای مرحوم قیصــــر امین پور برخوردم که به روشنی حال منو توضیح داده بود:
پیش از اینها فکر میکردم خــــــدا
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ، اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ،سنگت می کند
کج نهادی پای لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا …
نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادیم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟
گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
ممنونم خدا جونم بخاطر بودنت و بودنم .
“””””همیشه دلشاد و دل زنده باشید”””
دوست عزیزم سلام الان دیدگاه زیبایی شما رو خوندم واین شعر بسیار زیبا هنوز اشک روی صورتم رو که روان شده پاک نکردم و میخوام بهتون بگم خیلی زیبا فکر میکنید و ممنون از دیدگاه قشنگتون موفق و موید وپیروز باشید
سلام هماجون و سپاس از انرژی مثبتی که بهم دادی راستی خبلی خیلی خوش اومدی
سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمامی دوستان.
به نظر من،شناختن خداوند، سبب آرامش و انس انسان با خدای خود می شود.از دید حضرت علی(ع)، خودشناسی منجر به خداشناسی می شود. با توجه به اینکه خداوند، منبع تمام خوبی هاست، لذا شناختن خود وجودی انسان که منجر به خداشناسی می شود، سبب باور و شناخت بهتر به وجود بزرگترین منبع و خوبی هستی شده و تکیه و وابستگی انسان را به آن وجود، به دلیل شناخت بیشتر، زیادتر می کند.((شناخت بیشتر سبب باور بهتر)).
نکته بعدی، اینست که انسان، هر چیزی را با ضدش می شناسد. ((تعرف الامور باضدادهم)). مثلا زندگی را با مرگ می شناسد. بیداری را با خواب. قدرت را با ضعف. گرسنگی را با سیری و…
با توجه به اینکه انسان موجود بسیار ضعیف و نحیفی است و دانش آن بسیار محدود و بدنش بسیار ضعیف، هنگام رویارویی با مشکلات و سختی ها، می تواند این باور را داشته باشد که من، خدایی دارم که ضد تمامی این بدبختی ها و بیچارگی هاست. هر چقدر سختی و دشواری امور و زندگی و کار و شغل و ازدست دادن بستگان و… در انسان بیشتر باشد، انسان خدایی دارد که چندین برابر این مشکلات، بخشنده است و روزی می دهد. هر مشکلی که انسان به ذهنش برسدهر چقدر هم که بزرگتر و سخت تر باشد در برابر صفات خداوند مانند عزت و بزرگی و روزی دهندگی و مهربانی و اقتدار خالق و خداوند بزرگ، به معنای واقعی، ((هیچ)) است.((باور به هیچ بودن مشکلات، نسبت به بزرگی خدا)).
با سلام به استاد عزیز و دوستان
به نظر بنده که بسیار مبتدی در بین دوستان هستم مراقبه لحظه به لحظه در شب و روز از همه جهات رابطه مستقیم با قوی شد باور در همان لحظه دارد. چون مراقبه جواب میدهدونتیجه در همان لحظه نمودار میشود. که درنهایت منجر به قوی شدن باور به قانون مراقبه که آن را هم خداوند وضع کرده است می انجامد. با تشکر از همه