باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 89

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نعیمه سبزچمنی گفته:
    مدت عضویت: 3437 روز

    Naeime Sabz:

    سلام بر همه همراهان صمیمی عباسمنش

    من با اینکه پذیرفته بودم جواب خداوند به تمام درخواستهای ما مثبت هست اما من ارام نبودم و مدام درخواست می کردم و این به خاطر این بود که باور من نسبت به خدا خیلی ضعیف بود.

    یک روز صبح که از خواب بیدار شدم و موبایل به دست بودم یک راه حل به ذهنم رسید که به طرز عجیبی من را اروم کرد و آن تصویر سازی از درخواست ها بود یعنی یک جاده به ذهنم اومد که در مسیر اینجاده درخواستهای من قرار گرفته بود و من در حال حرکت در این جاده بودم.

    از این به بعد هر درخواست از خداوند را تو این جاده می ذارم و میبینمش و اروم می شم چون می دونم بهش می رسم.

    چه باوری زیباتر و ارامش بخش تر از این که حتما می دهد و هر انچه برای رسیدن به درخواستهامون لازمه را بهمون می ده. خدایا شکرت ای مهربانترین مهربانان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    منصوره قلی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2929 روز

    در ده سال گذشته اتفاقات تلخی برای من در زندگیم افتاده که بدترینش قتل پدرم بود .میتونم به جرات بگم زندگی برای من از 6 سال پیش شکل و شمایل دیگه ای به خودش گرفت .چند سال اول پس از این اتفاق همراه شد با مشکلات شدید مالی و بیماری همسرم و تنهایی و بی توجهی حتی نزدیکانمون .میتونم بگم تو اون مدت اصلا زندگی نکردم فقط برای اینکه درد کمتری بکشم احساساتم رو فلج کرده بودم .البته فکر میکنم این یک حالت طبیعیه و انسان به طور ناخودآگاه ازونجایی که علاقه به حفظ حیات وادامه زندگی در وجودش گذاشته شده این تصمیم رو میگیره تا از شدت احساسات و آلامش کم بشه .اما توی زندگی به نظر من همه چیز دو رو داره .حتی اتفاقات تلخ .میوه این غم بزرگ برای من یک سری باورهای معنوی بسیار باارزش بود .یادمه روزی که خبر مرگ پدرم به من رسید ،قرآن رو برداشتم و چشمامو بستم و در دلم از خداوند حال پدرم رو جویا شدم . وقتی بازش کردم ، چشمم به این آیه افتاد ” و ادخلناه فی رحمتنا انه من الصالحین”

    این زیباترین عبارتی بود که میتونست من رو در اون لحظات نفس گیر آروم کنه . از اون زمان فصل تازه ای در ارتباط معنوی من با قرآن شروع شد . من از قرآن پاسخ سوال های خودم را به وضوح میگرفتم .البته نه اینکه همینجوری الکی و عشقی بازش کنم و جواب بگیرم بلکه در یک حالات و فاز خاصی که _من با استناد به این آیه معروف ” امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء” – اسمش رو “مضطر” میزارم، هر موقع قرآن رو باز میکردم شگفت زده میشدم . به نظر من وقتی انسان به مقام اضطرار برسه ، ازونجایی که در اون لحظات هیچ چیز و هیچ کس جز خداوند رو نمیبینه انگار اون تردید لعنتی کنار میره و با همه وجودش خدایی خداوند رو باور میکنه ، بنابراین قطعا پاسخش رو هم خواهد گرفت.یک بار از همون روزایی که حالم خیلی خیلی بد بود و فشار مشکلات داغونم کرده بود از خداوند این سوال رو پرسیدم که چرا من باید اینهمه رنج رو تحمل کنم ؟ چرا من؟ و جواب خداوند خیلی خیلی زیبا بود:

    “واصطنعتک لنفسی” ( تو رو میخوام برای خودم تربیت کنم)

    فکر میکنم گاهی اوقات لازمه که همچین تجربیات نابی رو با دیگران به اشتراک بگذاریم . نه اینکه من آدم خیلی خاصی باشم یا به واسطه این چیزایی که اتفاق افتاده و البته معجزه اون آیه معروف سوره طلاق که میگه کمک های خداوند همیشه از جایی که انتظارشو ندارید به شما میرسه ، بارها و بارها در این سال ها در زندگیمون اتفاق افتاد و خدا دستمون رو گرفت درست در لحظاتی که همه ما رو رها کرده بودند . میخوام بگم هر موقع دل از بندگان خدا کندم و حتی برای چند ثانیه اون شرک خفی لعنتی رو از ته دلم بیرون کشیدم و با همه وجودم باور کردم که خدا واقعا خداست و ” ان الله علی کل شی قدیر” معجزه اتفاق افتاد . به نظر من مهم ترین باور در مورد خدا اینه که باور کنیم خدا واقعا خداست و قدرمتنده و هر غیر ممکنی رو میتونه ممکن کنه .اگه به مقام ” تطمعن القلوب” رسیدیم اون موقع معجزاتش رو هم رو میکنه . به نظر من بساط معجزه هرگز از این دنیا برچیده نشده . با وجود اینکه بارها دستم رو در تاریکترین روزها گرفته باز هم چند روز بعدش شدم همون آدم سابق که در وجودش جنگ سختی برپاست .یک طرف شک و دودلی و طرف دیگه ایمان و یقین که در لحظات کوتاهی ایمان و یقین و باورهای درست پیروز میشند و طعم شیرین این پیروزی انگار مدتها زیر دندونم میمونه و باهاش سرمستم حتی در لحظات غالب تردید و شک .

    من فکر میکنم در ذهن خیلی از ما خداوند یک موجود ضعیفه که کار زیادی ازش بر نمیاد . ان الله علی کل شی ء قدیر برای ما بیشتر لق لقه زبانه تا یک باور قلبی .خودمم تو صف اول این تفکر غالب جامعه هستم .متاسفانه اون خدای کج و کوله و بدشکلی هم که از کودکی به ما شناسوندن این باورهای محدود کننده رو بیشتر تقویت میکنه.

    راه کار من برای باور پذیر شدن این باور زیبا که خدا واقعا به معنای خداست و قدرتمنده و خواسته های ما براش مهمه اینه که مثل مادری دلسوز دست اون ایمان ضعیفی که ته قلب خیلیامون سوسو میزنه رو بگیریم وبهش راه رفتن یاد بدیم . اون جنگ همیشه در وجود ما برپاست ، شاید قشنگترین قسمت انسانیت همون لحظاتی باشه که با وجود همه زخم های کاری که بر پیکر نحیف این ایمان وارد میشه بازم میخوایم از جامون بلند بشیم و ادامه بدیم. آخه اینو خداوند در وجودمون به ودیعه گذاشته .این که بازم میخوایم ادامه بدیم .

    آقای عباس منش از شما تشکر میکنم .حرفاتون حالمو بهتر میکنه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  3. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3057 روز

    یکی از بهترین باورهایی که در مورد خدا ساختم این است:

    همیشه در نظرش گرامی و دوست داشتنی هستم بدون این که کار خاصی انجام داده باشم .

    ما موجودات و انسان ها جز کوچکی از خداوندیم . جهان جرئی از خداوند است.

    خداوند قوانینش را با شکل ها و روش های ساده برای ما توضیح می دهد و نشان می دهد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    نیما گفته:
    مدت عضویت: 3079 روز

    سلام و با آرزوی بهترین ها …

    من یه مثالی رو برای خودم چند وقته می زنم …

    میگم من میام برای خودم یه • آدم آهنی • میسازم یه سری کارها برای برنامه ریزی میکنم که انجام بده …

    فقط و فقط من میدونم که اون آدم آهنی چطوری داره کار میکنه و من از داخلش خبر دارم نه هیچکس دیگه ای و با انرژی که من از طریق باتری بهش میدم میتونه کار کنه … آدم آهنی یه مثاله برای خودم هرچیزی که به دست انسان ساخته شده مثال میزنم …

    حالا خداوند من و خلق کرده و اجازه داده که هر صفتی که خودش داره توی خودم زنده کنم با تمرین و تمرین …

    این صفت میتونه خوب باشه و حتی بد …

    قرآن : مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین … —- حتی صفت مکار بودن رو در خودم داشته باشم /// یا صفت رحمان و رحیم و شاکر و مومن و خالق و رازق …

    پس من نماینده خدا هستم با تمام صفات عالی …

    که خداوند قدرت اختیار داده و گفته انتخاب کن چی میخوای …

    این دیدگاه من بود امیدوارم مفید بوده باشه … آرزوی بهترین های برای همه اعضای این خونواده // شاد باشین و پر از آرامش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    حسین جهانی گفته:
    مدت عضویت: 2894 روز

    سلام به همه گی

    در مورد این مسابقه بی نظیر با سوال الهی ای که استاد پرسیدن و باعث شدن این حجم از نظرات فوق العاده تولید بشه، جای سپاسگزاری زیادی داره

    و اینکه بنده هم نظرم رو در مورد این سوال که استاد پرسیدن در لینک زیر گذاشتم

    abasmanesh.com

    abasmanesh.com

    به این دلیل که نظرم طولانی بود و بخش نظرات محدودیت کاراکتری داشت نظرم در قالب یک نظر ثبت و تایید نشد

    و به این دلیل مجبور شدم نظر رو دو تیکه کنم و در لینک هایی که به ترتیب در بالا قرار دادم ثبت کنم تا تایید بشه و در واقع این دو لینک یک نظر کامل هست که دومی ادامه اولی می باشد

    به دلیل حجم بالای بی نظیر نظرات که تا الان بیش از 3000 کامنت هست و امکان داره خیلی از کامنت ها توسط خیلی از دوستان خونده نشه، لینک کامنتم رو در این کامنت قرار بدم تا بلکه دوستان بیشتری بتونن این نظر رو مطالعه کنن

    قطعا نه به این خاطر که رای بیشتری بهش اضافه کنم چون از ابتدا نیتم برای شرکت در مسابقه موارد دیگه ای هست و بوده و در آخر فقط نیتم از این کار و این کامنت این هست که دوستان بیشتری بتونن این نظر رو بخونن، چون به نظرم قطعا ارزشش رو داره و حتی اگر مقدور بود دوست داشتم از استاد و گروه عزیز درخواست کنم حتی در صورت برنده نشدن کامنت بنده این کامنت که شالوده ش آموزه های استاد و چیزهایی هست که از بقیه دوستان در سایت یاد گرفتم، در لیست کامنت های اصلی بعد از اعلام نفر برنده قرار بگیره تا دوستان بیشتری بتونن اون رو مطالعه کنن، هرچند که همه نظرات در این بخش واقعا فوق العاده و بی نظیر هستن

    و امیدوارم تونسته باشم کمکی هرچند کوچیک در هم افزایی و آگاهی بخشی جمعی رو بین هزاران نظر بی نظیر از هزاران انسان شگفت انگیز حاضر در این خانواده الهی، انجام داده باشم

    در پناه رب یکتا.

    شاد بمونید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    میلاد شاه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2836 روز

    به نام خدا

    دقیقا از6اسفند پارسال بود که با تمام وجودم این مسیر رو باور کردم با دل وجون پذیرفتمش و با اشتیاق فراوان ددراین مسیر قدم برداشتم

    پارسال پیش دانشگاهی بودم رشته ریاضی توی مدرسه تیزهوشان جزو شاگرد اولی ها بودم خانواده ما هشت نفری توی ی خونه‌ی اجاره‌ای زندگی میکردیم که فقط دوتا اتاق سه در چهار داشت و ی اشپز خونه کوچیک که وسط دوتا اتاقه

    خب من این مسیرو بادلو جون پذیرفتم من انقدر خوشحال بودم از اینکه این قوانین رو فهمیدم اصلا حدود یک ماه کلا درسو گزاشتم کنار با اینکه قبلش تا حدودای یک بامداد درس میخوندم

    وقتی اوایل قانون رو فهمیدم آرزو هایی داشتم که دونه به دونه می نوشتم وهر روز تجسمشون میکردم نتیجهی احساسات خوبم بعدا خیلی واضح بود کنکور رورتبه350منطقه3قبول شدم واین تابستون گذشته بهترین تابستون طول زندگیم بود زیرا حدود دوسه روز مجبور به کار کردن شدم در حالی که یادمه از بچگی تابستونا حداقل دو ماه باید کار میکردم این فرصت خوبی بود تا بشینم ورو باورام کار کنم

    من تابستون به تجسم قد بلند هم میپرداختم و وقتی ی راه طبیعی رو با استفاده از پکیجی خارجی که اتفاقا توی ایران هم ترجمه شده بود و قیمتشم مناسب بود پیدا کردم در حالی که قبل آشناییم باقانون باور نمی کردم چنین راهی وجود داشته باشه بنابرین این نتیجه اعتماد به نفسم رو چندین برابر کرد کار مورد علاقه ام رو فهمیدم و دیگر تنها رو ی رسیدن به اون تمرکز میکردم و میکنم من انقدر این قانون رو باور کردم که حتی ی بار ی پیشنهاد به من شد که از نظر قانونی اشکال داشت و اگر قبول میکردم بعد ی هفته میتونستم صاحب 120میلیون تومان وحتی بیشتر بشم ولی خیلی ریلکس اونو پس زدم واصلا هم بهش فکر نکردم

    واقعا که این پاییز هم بهترین پاییز طول زندگیم بود تقریبا کل اوقاتم آزاد بود و رو باورهام کار کردمشبهایی بود که 4ساعت توی دفترم مینوشتم وساعت 4و.5 شبمیخوابیدم روز حدوا 4ساعت ورزش مخصوص به قدبلندی ام رو میکردم من عاشق کار در حرفه ی مدلینگم و به راحتی میتونستم انقدر زمان بزارم واینکه قانون به من باورانیده بود که میتونم به هرچی که میخوام برسم

    فک کنم دیماه بود که فایلی رو از استاد گوش دادم که درش حدیثی از محمد رو میگفت که شرک در دل انسان مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است ومن اون روز خدا رو یافتم بعدش فهمیدم که کل قانون رو در شرک به خدا ونبود شرک رو میشه خلاصه کرد :عزت نفس نداشته باشی یعنی بقیه رو در به وجدآوردن احساس خوب وبد قادر میدونی این یعنی قدرت رو به دیگری دادی واین ینی شرک باور نداشته باشی که میتونی به آرزوت برسی این یعنی خدارو قادر نمیدونی واین ینی شرک وووو….

    توی مدت این سی چهل روزه اتفاقات بینظیری برام رخداد وقتی که قدرت رو فقط به خدا میدادم و احساس آرامش در دلم ایجاد میشد که میتونم ازهمش فاکتور بگیرم واتفاق امروز رو تعریف کنم:

    امروز تصمیم گرفتم گوشیمو که صدهزارتومان هزینه داشت و حدوددو سه ماهی پولش رو نتونستم جور کنم بردم پیش تعمیرکار و گفتم اینو درستش کن فردا برمیگردم خوب من گفتم خدا قادره و اون از هزار راه ممکن میتونه اینو برام جور کنه ودلم آروم میشد احساس آرامش میکردم چون فهمیدم واقعا باورش کردم وبعد برای گرفتن تندیسی که دوسه روز قبل در ی مراسمی که مدرسه برای تقدیر از رتبه برتریهای کنکور برگزار کرده بود باید میرفتم و میگرفتم نرفته بودم و دوستم به من زنگ زد وگفت برو تندیست رو ازمدرسه بگیر و وقتی رفتم اونجا مدیر تندیس رو به من داد و بع د گفت وایسا کارت دارم و ی پاکت آورد و 100هزارتومن پول به من داد و من هر چی گفتم این به چه مناسبتی است(چون دوستای دیگم اینو نگرفته بودن که بگم به عنوان جایزه بوده )گفت فقط بگیرش و من اون موقع فهمیدم که اینم باز دست خدا بوده وخیلی خوشحال شدم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    امیر حسین ادینه پور گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    استاد الان ساعت 2 صبحه و میخواستم بخوابم که این سوال مسابقه من رو شارژ کرد . اولا که بسیار بسیار سپاسگزارم استاد واقعا بی نظیر شده زندگیم از وقتی که قوانین رو از زبان شما شنیدم و در رفتارتون دیدم.

    راستش من به چیزهای علمی راحتتر ایمان پیدا میکنم

    در یکی از قسمتای دوره راهنمای عملی کلیپی در مورد رفتار کوانتوم و چندگانگی رفتار الکترون ها در مقابل ناظر باعث شد خداوند رو در تک تک ذرات جهان باور و درک کنم و از اون موقع به بعد راحتتر توانستم خداوند رو در تمام هستی ببینم چون همه چیز در جهان از اتم تشکیل شده و این طرز فکر در مورد خداوند باعث تقویت اراده و اینکه هر چه بخواهم همان لحظه توسط تک تک ذرات دریافت شده و در حال انجام است . دیگر راه تردیدی برام نذاشته جز اینکه فقط بخواهم و بخواهم و بخواهم بیشتر و بیشتر میخواهم چون ذات هستی اینگونه است. پس میرسم به ان ها چون خدا میگوید باشه هر چه که تو بخواهی همان میکنم .

    پس مسخره و احمقانه است به نکات منفی توجه کنم چون باز خدا میگوید هر چه که تو بخواهی …

    البته جالبه که من این کلیپ علمی رو دیگران نشون دادم ولی کاملا نگرفتن موضوع چیه و چه ربطی به خدا داره!

    با تشکر از همه هم فرکانسی های عزیز ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زهرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 3202 روز

    میدونم که زمان مسابقه تموم شده ولی من امروز بعد از مدتها به سایت شما سر زدم و این صفحه رو دیدم. دوست دارم نظرم رو در مورد سوالتون اینجا قرار بدم. چند روز پیش یک فایل صوتی از شما گوش دادم که در آن گفته بودید به دنیا و کائنات و خداوند به صورت یک سیستم کل و یکپارچه نگاه کنیم که با قوانین ثابت و دائمی در حال پیشروی است. خداوند نه به احساس ما کار دارد و نه استثنائی برای احدی قائل است. کسی که با این سیستم و قانون همراه باشد پیشرفت می‌کند و به آنچه می‌خواهد می‌رسد و هر کس از قطار قوانین کائنات جا بماند مجبور است در یک جا بماند و بپوسد و محکوم به نابودی است. من از این طرز نگاه به کائنات و قوانین الهی بسیار خوشم آمد. زیرا کاملا منطقی است و جلوی هر نوع بهانه جویی و کم کاری را ما می‌گیرد. تنها چیزی که در راه رسیدن به خواسته‌هایم در ارتباط با خداوند به من انگیزه می‌دهد وجود این قوانین ثابت است. بهترین کار این است که به قوانین خداوند اعتماد کنیم، آنها را به درستی بشناسیم، ارتباط بین آن‌ها را درک کنیم و با آنها همراه شویم، در هر شرایطی قوانین الهی را رعایت کنیم در این صورت به نتیجه ای که خواهم گرفت ایمان دارم. همانند یک فرمول که با توجه به متغیری که در آن قرار می‌دهی یک جواب درست دارد و من اطمینان دارم که به آن جواب خواهم رسید. قوانین خداوند بسیار زیاد است قوانینی مانند قانون شکرگزاری، قانون بخشش، قانون عفو و بخشایش، قانون مدارها، قانون باورها، قانون تمرکز، قانون وفور نعمت در جهان هستی و صدها قانون دیگر …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    لیلا علی بخشی گفته:
    مدت عضویت: 3449 روز

    سلام.

    سلام به استادعزیز

    استاد حرفهای من اصلا به احساسات زیبا وصحبتهای نابه سایره دوستان شبیه نیست.

    من نه برای امتیازو نه برای مسابقه دیدگاه نمیزارم.بلکه میخام ازاونهاو شماکمک بگیرم.

    چه کمکی؟ بهتون میگم.

    من توخونه ای بزرگ شدم ک شدیدا پدر سالاری بود.

    هیچ کس حتی مادرم اجازه نظردادن یا اعتراض به چیزی رو نداشت.ما حتی اجازه نداشتیم که پیشه پدرمون بلندبخندیم یا با هم شوخی کنیم.

    پدرم به ندرت میخندید.

    ابروهاش سفیدو اخمو بود..

    چهره ی جدی و خشنی داشت.

    اگرمحبتی هم میکردمانمیتونستیم باهاش راحت باشیم چون اجازه نمیداد.

    خلاصه کلام که شدیدا از پدرمون میترسیدیم.ازتنبیهش.ازفریادش.از

    خشمش.

    ایناروگفتم که ب اینجا برسم.به این که من هر چی سعی میکنم که با خداوندم نزدیک بشم مثل دوستان دربزرگی و مهربونی و بخشندگیه خداوندغرق بشم نمیتونم چون همیشه خداوند رو شبیهه پدرم میبینم.

    خداوندی با ابروهای ب هم گره خورده پراز خشم.خداوندی که وقتی گناهی ازت سربزنه چوبش رومیگیره دستش هی میزنه رو دستش و منتظره که تنبیهت کنه.خداوندی که جدی و بدونه گذشته.خداوندی که اگرحرفشوگوش نکنی کلا فراموشت میکنه و بی خیالت میشه.من فقط خداروبا چهره ی عصبانی میبینم و ازش میترسم.

    واقعا میترسم.

    وقتی صحبتهای دوستان رو میخونم حسرت میخورم که چرامن احساسه اونهارو ندارم؟

    چرامن مثل اونابا خدای خودم دوست نیستم؟

    چرااز خداوندفقط ترسش تو وجودم هست؟

    چرانمیتونم بشینم یه دله سیر باخدام دردو دل کنم؟

    دلم نوره خداوند رو میخواد.دلم عشق بینهایت به خدا رو میخواد.

    دلم میخوادواقعاهمه چیزه زندگیم روبه خداوندبسپارم.

    دلم میخواددیوانه وار به خداوندم عشق بورزم.

    دلم میخواداین ترسه احمقانه از درونم و ازقلبم پاک شه.

    ترسی که باعث شده نزاره باخداوندم دوست بشم.

    کمکم کنید تا عاشق بشم.

    عاشق عشق.عاشقه خدا…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      masoud ahmadi گفته:
      مدت عضویت: 3514 روز

      سلام دوست عزیز

      من فکر میکنم همه ما که عضو این سایتیم اومدیم که تغییر کنیم. همه ما از زمان بچگی یک سری ترس توی وجودمون نهادینه شده و ازهمون بچگی بیشتر باورای زندگیمون ازطریق پدر مادر و کلا خانواده و اطرافیانمون شکل گرفتند و باید بدونیم اگه الان از زندگیمون رضایت نداریم و آرامش نداریم بطور حتم باید بپذیریم اکثر باوارای ما اشتباه و منفی هستن.

      بنظر من همه ما اومدیم اینجا که بتونیم باورای اشتباهمون رو تغییر بدیم. میتونم بگم خیلی از ما از جمله خودم توی خانواده ای شبیه خانواده شما بزرگ شدیم چون نه تنها شما بلکه خیلیامون هنوز نتونستیم خدارو بشناسیم..

      ما همگی داریم تلاش میکنیم برای تغییر برای نوشدن برای تازه شدن…

      “براتون بهترینارو آرزو میکنم”…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مهران حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2793 روز

      سلام دوست عزیز…

      طبق چیزی که نوشتید خواستم بگم شما پدرتون خشمگین بودن ولی شماهم شبیه پدرتون هستید؟؟ مسلما نه. شما توی اون جو که بزرگ شدید تونسته روی باورهاتون تاثیر خیلی بزرگی بزاره و تنها راه از بین بردن این باور و حس این هست که خودتون رو بشناسید و بشینید ببین چه چیزهایی دارید توی زندگیتون. از سلامتی گرفته تا هرچیز دیگری. وقتی خودتون رو خوب بشناسید میتونید خداروهم بشناسید چون خدا از روح خودش توی جسم شماهم گذاشته. شما واسه تغییر کردن باید تلاش کنید و اون تلاش به طور مداوم انجام بشه. انتظار این رو هم نداشته باشید شب اول دوم همه چیز تغییر کنه در شما ولی وقتی که بخواهید و شروع کنید خداوند اینقدر مهربون هستش و کمکتون میکنه که سریع بهش نزدیکتر بشید. پیام های دوستان رو تا میتونید بخونید و ببینید واقعا چطوری خدا کنار همه هست و 100% شماهم میتونید ولی باید بخواهید و اراده کنید که خودتون رو از اون بار منفی تخلیه کنید و برید به سمت خدا و شناختن خداوند و وقتی که شروع کردید میتونید خداوند رو حس کنید چون خداوند توی وجود شماست…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیامک گفته:
      مدت عضویت: 4011 روز

      با سلام

      همانطور که خداوند را با تصویر ذهنی از پدر گرامی تان در نظر می گیرید همانطور هم می توانید تصویر ذهنی دیگری را جایگزین تصویر ذهنی از پدرتان کنید.در درجه اول توجه داشته باشید که خداوند صفات دلپذیر بسیاری داردمانند مهربان بودن بخشنده بودن توبه پذیر بودن زیبا بودن روزی رسان بودن(رزاق) بنابراین وقتی بخدا فکر می کنید بلافاصله تجسم فردی را بکنیدکه بسیار دلسوز زیبا رو و سخاوتمند توبه پذیر بسیار مهربان و متبسم که اینهمه نعمت خلق کرده است و …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیر عزیززاده گفته:
      مدت عضویت: 2901 روز

      سلام

      تو همین که خدا رو صدا زدی ,همین صدا همین عشق هزار جواب به تو داده و خواهد داد….

      فرزندی بعد از مدتی به پدر و مادرش تلفن زد گفت پدر حالت چطوره؟

      پدرش گفت پسرم همین که زنگ زدی حالم خوب شد…

      شما هم همین که درخواست کردی و اون رو صدا زدی یعنی پیداش کردی….

      موفق و پایدار و سلامت باشید…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین یکدل گفته:
      مدت عضویت: 3203 روز

      سلام به همه اعضای خانواده صمیمی عباسمنش

      دوست عزیز

      موضوعی که مطرح کردید برای خیلیها وجود داره.

      حتی خود آقای عباسمنش همانطور که خودشان تعریف کرده اند در سن 15 سالگی با پدرشان دعوا کرده و از خانه فرار کردن .

      به نظر من اولین و راحتترین کار

      استفاده از مطالب همین سایت است. مثل خواندن چندباره نظرات سایر دوستان و گوش کردن فایلهای استاد عباسمنش در مورد خدا مثلا فایل فقط روی خدا حساب کنید و خدا را بهتر بشناسیم (دانلودهای رایگان).

      آفرین بر شجاعتی که داشتید و این موضوع را مطرح کردید.

      شما انسان موفقی خواهید شد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      معین آسایش گفته:
      مدت عضویت: 3083 روز

      سلام دوست عزیز همین که اینجا هستی یعنی قدم تو راهی گذاشتی تا به هرچیزی که میخوای برسی همین میتونه استارت یه راه روشن و به سمت خدا رسیدن باشه و این ها یعنی یه خواسته هایی در تو ایجاد شده که خدا داره راه رسیدنش رو بهت نشون میده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مالک عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    بسم الله نور

    سلام دوستان خوبم

    وسلام استا عزیزم

    خداوند متعال در حدیث قدسی فرمود: « عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون. ــــ بنده‏ ی من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود سازم. من زنده ای هستم که نمى‏میرم تو را هم زنده ای قرار دهم که نمیری. من دارایی هستم که فقیر نمى‏شوم تو هم چنان سازم که فقیر نگردی. من هر چه را اراده کنم مى‏شود تو را هم چنان قرار دهم که هر چه بشود» (الجواهر السنیه (کلیات حدیث قدسى) ،ص709) 

    این حدیث قدسی در واقع از حقیقت بندگی پرده برداری می کند ؛ و می خواهد بگوید که اگر کسی بنده ی حقیقی شد ، مظهر اسماء الهی می شود ؛ و آثار ربوبیّت خداوند متعال در وجود او ظاهر می گردد. 

    مراد از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی است که در آن مرتبه ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نیست و جز خدا هیچ نمی بیند و همه ی موجودات و از جمله خود را بند به اراده ی خدا می یابد ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) نامیده می شود. در این رتبه است که بنده ی خدا مظهر اسماء الله می شود و اسماء الهی در وجود او ظاهر می گردند ؛ مانند تصویر آیینه ی شخص ، که تماماً بند به وجود خود شخص می باشد. لذا همان گونه که تصویر آیینه ی ما ، بند به ما و بنده ی ماست و اوصاف ما را می نمایاند و از خود چیزی ندارد ، عبد حقیقی خدا نیز خلیفه الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) می گردد ؛ چون تمام وجودش خدا را می نمایاند.

    در این مرتبه ، شخص آیینه ی تمام نمای خداست. شنیدن او شنیدن خداست ؛ دیدن او دیدن خدا ، سخن گفتن او سخن گفتن خدا و فعل او فعل خداست.

    شاید باورتون نشه اماخیلی وقت پیش که چیزی از این قوانین متحیر کننده نمی‌دونستم تو برهه ای از زندگیم

    آنقدر باورهام مخرب شده بودند که از زنده بودن وزنده موندن احساس خفگی میکردم

    یه حس تنفر از تمام عالم….?

    بیشتر مواقع با خدای نازنینم (تفکر الانم)بنحوی میجنگیدم بهش فحش میدادم که چرا منو ساختی چرا باید من!!!!رو زمین ب این بدی باشم واسه چی باید زندگی کنم و…

    تا اینکه بعداز دوسال که از این حال و هوا گذشت که شبا تا صبح بیدار بودمو روزا می‌خوابیدم تو یکی از شبا دم دمای صبح لبریز لبریز بودم?

    یه لحظه ی بیاد ماندنی… بغضم ترکید

    انقد گریه کردم انقد با خدای مهربونم حرف زدم که دلم سبک شد

    چ لحظاتی…چ حسی..چ امیدی ک در دل مردم زنده شد واین بزرگمهر چ زیبا منوپذیرفت ودستامو گرفتو ازون منجلاب متعفن باورهای نادرست نجاتم داد

    ی مدت گذشته بود که ی روز تو ماشین سمت دانشگاه میرفتم و تو مسیر داشتم با خدا حرف میزدم که خدایا منو ببخش

    ازم درگذر و….

    که ب همون خدا… ی لحظه احساس کردم از دل تاریکی بیرون اومدم وجهانم روشن شد

    هنوز لبخند اون لحظرو که بعد چن سال رو لبام اومدو یادم هست⁦⁩

    انگار ی انرژی خاصی گرفته بودم حالم خوب خوب خوووب بود…خوب خوووب شد و این بخاطر درخواست وامیدی بود که همیشه ته دلم سو سو میزد واز اون ب بعد وجود نازنین خدارو باور کردم

    اینکه خداوندهیچگونه حساب و کتاب خصوصیی با هیچکدوم از بنده هاش نداره

    واین یعنی چقدر خدای ما عادلِ

    چقدر بنده هاشو دوست داره وهر لحظه که ازش بخوایم استجابت می‌کنه

    و من ازش خواستم که منو ب ی مسیر درست هدایت کنه که با این قوانین آشنا شدم و امسال تو ی کانال عضو شدم ویکی از ویسهای استاد عزیزمونو دانلود کردم وگوش دادم که در مورد باورها حرف می‌زدند

    واز اینجا ب بعد من اومدم وارد سایت شدم…وخداروشکر شکر خداروشکر با گوش دادن و استفاده کردن از مطالب رایگان باورهام خییلی تغییر کرده افکارم خیلی بهتر شده و حسو حالم بهتر و زیبا تر شده

    ودنیارو خیلی قشنگترمیبینم

    دوستان وقتی خدارو در همه ی ابعاد زندگیمون ببینیم ودرک کنیم که فقط خداست که میتونه همه چی بهمون بده زندگی خیلی آسونترو شیرینتر میشه

    زندگی من اینجوری تغییر کرد

    با آرزوی موفقیت و شادکامی برا همتون عزیزای دلم،

    وسپاسگزارخداوندم بخاطر استاد مهربونم وسپاسگذار خود استادوسپاسگزار خانم فرهادی عزیز بخاطر راهنمایی های سخاوتمندانشون ???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: