باورهایی قدرتمندکننده درباره خداوند - صفحه 91

4128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3059 روز

    من در مورد قانون تضاد فکر کنم و این باور که چرا گاهی نگران می شوم یا دگذشته و اتفاقات می افتم و فکر می کنم مجددا تکرار خواهند شد.

    شاید کار تضاد این باشد با نشان دادن ناخواسته ها وضوح بیشتری در من به وجود می آورد هر چند برایم خوشایند نباشد . چون حالا که واقعیت را می دانم فقط می خواهم روی خوبی متمرکز باشم و احساسم همواره خوب باشد.

    به نظرم قوانین دنیا قیاس خوبی است که ما را هم در بر می گیرد و ما جدا از این قوانین چه انهایی که درک می کنیم یا نمی کنیم نیستیم.

    برای هماهنگی روح و جسم و ذهنمان نیاز است با خدا در ارتباط باشم و همه ابعاد وجودی امان در هماهنگی و تعادل باشند.

    مثلا قرار نیست فقط روی ذهن کار کنیم یا فقط جسممان و حواس پنج گانه یا فقط آگاهی مراقبه و سکوت .

    من فکر می کنم هماهنگی بین این نیروها و ابعاد هدف خداوند است و به خاطر همین ما را چند بعدی آفریده است.

    به نظرم ذهن و جسم وحتی روحمان شبیه فرمیون ها هستند در فیزیک بیشتر حالتی شامل مواد و ذرات را می گویند مثلا کوارک یا مثال آشکارش الکترون یک نوع فرمیون هستند انواع مختلف دارند که من نمی خواهم وارد بحث مفصل شوم بلکه قیاس کردم . بوزون ها حامل نیروها هستند مثل فوتون نمونه آشنایش که کوانتای نور نیروی الکترومغناطیس است و گراویتون مثلا کوانتوای نیروی گرانش است . به نظر من احساسات ما مثل بوزون هستند . که حامل نیروها بین ابعاد وجودی امان هستند.

    مثلا وقتی احساسی داریم در حالت بالا وحی یا الهامات را از خدا دریافت می کنیم . ذهنمان احساسات را درک می کند و قادر به کنترل و درک آن است و بدنمان هم با توجه به افکارمان تاثیر می گیرد یا احساس درد و آرامش را می فهمد.

    برای من سوال است چطور باور کنیم ؟ ایمان بیاوریم ؟ آرام بمانیم ؟ رها شویم ؟ احساس خوب کنیم/

    همیشه این حالت ها را می گوییم اما دقیقا چه کاری باید بکنیم . مخصوصا موارد که می خواهیم یک موضوع را فراموش یا بی توجهی کنیم .

    مثلا این که ایمان بیاوریم غیر از تمرین و تکرار و تجسم کار دیگری مگر می شود کرد؟

    شاید هم این به فرکانس یا مداری که دران هستیم برمیگردد دیگر انجا نیاز نیست مثلا من فکر کنم حالا چه کنم احساسم از خوب عالی بشود . انجا ایده اش یا خروجی اش را خواهم دید.یکسری کارها پیشنهاد می شود اما ماهیت اکثر آنها ذهنی است یا تکرار های بسیار زیاد .

    اما من همیشه فکر می کنم راه های ساده تری هست .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3197 روز

    خداوند برای من کافیه و بیش از نیازه… خداوند برای من زیبایی و تناسب اندام میشه برای من پول میشه راه رسیدن پول میشه برای من همسر مناسب و تجربه رابطه ای سرشار از مهر و عشق میشه خداوند به من الهام میکنه که باورهامو درست کنم تا راهو برای ورود نعمتهاش باز کنم. خداوند برای من کافیه…خداوند برای من سفرهایی که میخوام خداوند برای من احساس شعف از کاری که انجام میدم میشه. خداوند برای من کافیه … خداوند برای من عشق و محبت خداوند برای من ثروت بی مرز خداوند برای من بی نیازی به غیر خودشه خداوند برای من هدایته. خداوند برای من کافیه…خداوند برای من خانه ی رویایی وسایل شیک و زیبا و رفتارهای محبت آمیز و سرشار از احترام اطرافیان و آدمهای مهربان در اطرافم ..خداوند برای من عزت و شان خداوند برای من آرامش داشتن و لذت بردن از زندگی . خداوند برای من کافیه.. خداوند برای من کافیه ..خداوند برای من کافیه .. خداوند برای من کافیه.. خداوند برای من کافیه .. خداوند برای من کافیه.. خداوند برای من کافی و بیش از نیاز منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    ژیلا شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 3110 روز

    سلام و عرض ادب و احترام

    من هر روز با صدای خداوند از خواب بیدار می شوم در مسیری که هر روز طی می کنم تا زمانی که دوباره می خوابم دستی پر قدرت را بالای سرم حس می کنم که دست توانای خدای قادر و متعال است و در پیچ و خم زندگی هر وقت نا امیدی و مشکلات زندگی بر من غلبه می کند این دست پر قدرت را که تمام وجودم را احاطه کرده تصور می کنم و با آرامش در برابر مشکلات هم ایستادگی می کنم

    تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3234 روز

    یا رب آخر ز غم عشق تو دیوانه شدم

    بیخود از خود شدم و راهی می‌خانه شدم

    خدا بارون شده داره میباره… وقتی میباره چقد خوشگلتر میشه، نمیشه ازش چشم برداشت

    داشتم از پنجره آسمونو نگا میکردم…. یادم ب لحظه هایی افتاد که سالها آرزو میکردم تو نقطه ای که الان وایسادم وایسم، تو خونه ای ک الان زندگی میکنم زندگی کنم… یاد روزهایی افتادم ک وقتی بارونو نگا میکردم میگفتم خدا میشه ی روزی اینو داشته باشم اونو داشته باشم اینجوری بشه اونجوری بشه… ی لحظه رفتم تو فکر دیدم خیلیهاش شد خیلیهاش اتفاق افتاد.. نه اینکه خدا چیزیو داده باشه بهم یا اتفاقی رو بندازه وسط زندگیم، خدا خودش همه اونها شد و تو زندگیم جاری شد… خدا خودش زندگی شد برام….زندگی واقعی از لحظه ای شروع میشه که خدا در وجودمون متولد شه و آشنایی با این خانواده ای ک الان توشیم مطمئنا روزی بود که نطفه خدا در وجود همه مابسته شد… آخخخخ خدای مهربوووووووووووونم چرا اینهمه سال درکت نکردم چرا همیشه فکر کردم دور از من اون بالا بالاهایی…چرا فکر میکردم واسه بعضیا میخوای واسه بعضیا نمیخوای… چقدر باهات قهر میکردم و میگفتم ” دیگه باهات کاری ندارم برو خدای همون بنده های دیگت باش که خیلی هواشونو داری و هرچی میخوان بهشون میدی”… بغضم گرفته… اونهمه ندیدمت اونهمه بی مهر بودم باهات، اما عوضش تو منو در آغوش کشیدی و بهم محبت کردی نازونوازشم کردی هر بار صدات کردم 100بار پشت سر هم گفتی جان دلم… دستمو گرفتیو منو با خودت اوردی تواین مسیر زیبا، جاده ای که توش هرچی بخوای جلوت ظاهر میشه، و خودت میشی تعبیر کن فیکون….دستمو گرفتی و راهیو بهم نشون دادی که خودم شدم خدا، خدایی که بودم اما خبر نداشتم…آه خدای من

    نیمه شب بیرون زدم رفتم پی میخواری ام

    تا در میخانه رفتم در پی دلداری ام

    دوش دیدم درِ میخانه صف است از عاشقان

    ای خدا ناخورده می من به شما رسیده ام

    یا رب آخر ز غم عشق تو دیوانه شدم

    بیخود از خود شدم و راهی می‌خانه شدم

    آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب

    نه دگر دوست شناسم نه دیگر جام شراب

    خوش خرامان میروی ای جان جان بی من مرو

    سرو خرامان منی در دل و جان بی من مرو

    این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

    این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو

    مونس شب های دل زارم

    ای تو که شدی همه دار و ندارم

    یا رب یا رب یا رب یا رب

    مرهم قلب و دل بی قرارم

    ای که تو شدی همه دار و ندارم

    یا رب یا رب یا رب یا رب

    یا رب ای دل عشق تو صبر و ثباتم میدهد

    عطر تو وقت سحر از غصه نجاتم میدهد

    یا رب امشب برایم نم باران بنویس

    دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس

    یا رب امشب برایم نم باران بنویس

    خوش خرامان میروی ای جان جان بی من مرو

    سرو خرامان منی در دل و جان بی من مرو

    این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

    این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  5. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3059 روز

    قبلا در مورد اصل عدم قطعیت هاینزبرگ شنیده بودم.

    به این طورت در مکانیک کوانتوم ذرات بنیادی مثلا الکرترون نمی توان همزمان با قطعیت در مورد مکان و سرعت ذره نظر داد . یعنی هر چه مثلا با دقت بیشتر در مورد مکان ذره صحبت کنیم به همان نسبت سرعت الکترون دقت کمتری خواهد داشت و برعکس. ماهیت ذرات هم موجی هم ذره ای است

    برای من جالب بود که این سنجش را در مورد خداوند که این قوانین را شکل داد تشبیه کنم.

    ما نمی توانیم در یک جا خداوند را تشبیه کنیم که مثلا این قانون یا این موجود یا این نیرو یا این انرژی فقط خداست و یا فقط همین است . به نظرم این شبیه اصل عدم قطعیت است در مورد خدا که قوانین را شکل داده هم صدق می کند که دقیقا فکر کنیم می توانیم مکان یا هر چیزی از خدا را درک می کنیم . بگوییم خدا همین است یا همه چیز است یا کل جهان است .

    من فکر می کنم این قوانین کوانتومی هم درس های خوبی به ما یاد می دهند از زمان هایی که درک ما از بعضی موضوعات عاجز می ماند.

    من فکر می کنم خدا شامل همه قوانین هست و در موردش صدق می کند اما نه به این معنی که عینک ریز بینی بزنیم و بگوییم خدا مثلا همین قانون است .

    مثل ذرات بنیادی که فقط مثلا بگوییم فقط ذره اند یا فقط موج .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    جعفر مهمان نواز گفته:
    مدت عضویت: 2934 روز

    سلام بر همه عزیزان و همراهان ره عشق خدا

    آرزو میکنم که تک تک خانواده بزرگ تحقیقاتی استاد بسیار گرانبهایم فوق العاده حالشون عالی باشند فوق العاده ثروتمند و سعادتمند باشند نظراتتون خیلی عالی بود همینطوری جلو برید چون خودم یقین دارم که با خدا بودن یعنی با عشق خدا زنده بودن و این هم یعنی جاودانگی ذره ذره وجودمون در تمام دنیاهای بعدی عجین شدن با مبدا هستی،

    دوستان همیشه پر انرژی باشید سپاسگزار استاد عزیزم و شما سروران هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    SAALAAR_28 گفته:
    مدت عضویت: 3184 روز

    سلام به همه اونایی که دارن هر روز خدا رو بهتر درک میکنند

    میخوام یه تجربه از خودم بگم که امشب اتفاق افتاد

    بعد ظهر خونه بودم دیدم یه سری افکار و نجواهایی منفی داره تو ذهنم رژه میره

    و خدا رو شکر میکنم که اولا فهمیدم این تغییر احساسم رو و بعد رفتم بیرون

    آهنگ خدا همین جاست از آقای ساسان پاشایی فر که تازه بدستم رسید رو تو ماشین گذاشتم و مدام تکرار میشد

    شروع کردم به صحبت با خدا و همخوانی با آهنگ

    از توانایی هام به خدا گفتم

    درباره ارزشمندی خودم باهاش صحبت کردم

    بعد چند دقیقه احساسم فرق کرد

    اون انرژی بی نهایت درونم کم کم در حال جاری شدن بود

    بعد این ایده بهم گفته شد که برو چند تا مغازه شیک

    منم رفتم چون قبلا این کار رو انجام داده بودم

    ذهنم مقاومت نداشت

    رفتم کت و شلوار و لباس های شیک رو دیدم

    چند تا کت هم پرو کردم و اومدم بیرون

    خرید نکردم اما حالم خیلی قشنگ تر شد

    جوری که دیدم ساعت شد 11 شب و من داشتم تو تنهایی با خدا عاشقانه حرف میزدم

    تو پیاده رو که داشتم قدم میزدم بارون ریز نم نم شروع شد

    چقدر همه چیز رمانتیک و عاشقانه شده بود

    از نفس کشیدن داشتم لذت میبردم

    نفس عمیق

    از خوشحالی بغضم گرفت

    اومدم خونه لبریز از عشق شده بودم

    اما وقتی کامنت یکی از دوستانی که جز 10 نفر شده بودند رو خوندم کامنت خانم شب خیز

    نفهمیدم چی شد که بی اختیار اشک داشتم میریختم

    چقدر سبک و رها شدم

    اان با آرامش میخوام بخوابم ساعت 1 بامداد سه شنبه هست

    خدایا مرسی بخاطر همیشه بودنت

    تو همه لحظه ها

    خدایا شکرت که با احساس بد بهم فهموندی که افکارم رو کنترل کنم

    خدایا شکرت بخاطر اینکه آرامش رو تو قلب من ایجاد کردی

    دوستت دارم که همیشه با من هستی و منو تو آغوش عشقت بغل کردی

    تو آغوش تو بودن جنسش آرامشه مطلقه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      آرمان نظری قدوسی گفته:
      مدت عضویت: 2998 روز

      نظرتون عالی بود آقای هاشمی.چه حس های قشنگی رو تجربه کردید.فوق العاده بود.امیدوارم منم بتونم این آرامشی رو که شما بعد از اون حس بد تجربه کردید منم تجربه کنم.چون واقعا بهش نیاز دارم.بازم ممنون از نظر فوق العادتون و انتقال اون حس عالیتون به ما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3059 روز

    چرا ما باور نداریم واقعی ترین چیز خداست؟

    چرا ما باور نداریم واقعی ترین حس احساس خوبه؟

    چرا ما باور نداریم واقعی ترین افکار افکار خوب وخوشایند هستند؟

    چرا ما باور نداریم ذهنمون افکارمون در جهت انبساط و گسترش جهانه و نمی تونه ثابت بمونه؟

    چرا ما باور نداریم روحمون جزئی از وجود خداست و ما با همین جزئ همیشه با خدا در ارتباطیم؟

    این ارتباط مثل رابطه خورشید و ماهه هر چند قیاسه کوچیکیه . ماه نورشو از خورشید می گیره خودش که نوری نداره.

    چرا ما باور نداریم روحمون جسممون ذهنمون همه دنیا شامل خداست؟

    چرا ما باور نداریم هر چیز خوبی هر رویایی که توی ذهنمونه هر خواسته ای واقعی تر از ناخواسته هاست؟

    چرا ما باور نداریم هر حرف خوبی از جانب خداست فقط باید باورش کنیم؟

    پس چرا باور نکنم حرفهای که می زنم هم از خداست و براش خوشایند ه و در جهت تکامل و گسترش دنیاست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    سحر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2714 روز

    سلام خدمت استاد گرانقدر و همراهان عزیز

    اینکه در سنین پایینتر می توان در فعالیتهای ورزشی موفقیت چشمگیری داشت فقط یک باور محدود کننده هست که از دوران خردسالی در ما شکل گرفته است.دقیقا این نظر هم نشات گرفته از همان باور محدود کننده ای است که با افزایش سن افراد نمی توانند فعالیتهای چشمگیری داشته باشند و صرفا باید به استراحت بپردازند.اما با کمی تامل در زندگینامه افرادی که در سنین بالا به موفقیتهای چشمگیر نائل شده اند متوجه می شویم که باید این باورهای محدود کننده را از بین برده و به جای آن باورهای قوی و انگیزاننده در جهت موفقیتهای بیشتر در هر سنی در خود ایجاد نماییم.

    بعنوان مثال پنج انسان سرشناسی که در ایام پیری مهم ترین کار را انجام دادند عبارتند از

    1_تولستوی در 82 سالگی کتاب من نمی توانم ساکت باشم را نوشت.

    2_جرج برناردشاو در 93 سالگی نمایشنامه قصه های خارق العاده پند آموز را نوشت.

    3_پیکاسو در 90 سالگی بهترین نقاشی هایش را کشید.

    4_چرچیل در 82 سالگی کتاب تاریخ کشورهای انگلیسی زبان را نوشت.

    5_سامرست موام در 84 سالگی کتاب دیدگاه را نوشت.

    واما در باب ورزش

    خانم فاطمه حشمتی زن 81 ساله شیرازی در مسابقات دو میدانی چین برنده یک مدال طلا و یک مدال نقره شد در حالیکه رقیبانش حداقل 10 یا 20 سال از او جوانتر بودند.

    انسان باید قبول کند هیچوقت برای شروع دیر نیست و با انگیزه قوی و توکل بر خدای مهربان به خواسته های قلبی خود دست یابد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: