ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:

  • اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
  • دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
  • سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛

 

نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.


موضوع قسمت اول:

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:

مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟


تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:

1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)

من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

خواسته ها می‌توانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید می‌کنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)

درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن

درس دوم:من لایق بهترین ها هستم

درس سوم:با پول دوست باش

درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن می‌شد

درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)

2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل

من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟

درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی

درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی

درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم

درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.

3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟

من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟

درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد

درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا می‌سازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن

درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)

4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم

بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:

درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه

درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق

درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)

درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)

درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمال‌گرایی!)

5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!

من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:

درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)

درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)

6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!

من خواستار تغییرم و می‌خواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟

درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)

7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی

/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم

خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟

درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)

درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)

درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم

8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم

من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:

درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)

درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)

*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)

و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمی‌رسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!

9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!

بهبود دیدگاه در این موفقیت:

درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)

درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!

یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:

1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…

2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم

3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،

ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…

ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:

باور های محدود کننده

1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد

2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد

3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!

4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!

5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!

6.عدم کنترل کمال‌گرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!

7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز

8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی

9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!

10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم

11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم

12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم

13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم

14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..

15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان

توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !

جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا

من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم

استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره


منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ریحانه معارف وند» در این صفحه: 1
  1. -
    ریحانه معارف وند گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    سلام به استاد بینظیرم،خانم شایسته نازنینم و تمام دوستان گلم.استاد جانم لطفا کمی صبر.من کامنت این فایلو نگذاشتم فایل جدید اومد.خب شروع میکنم منم تا قبل از اشنایی با شما و قانون و … اصلا نمیتونستم ذره ای پیشرفت بقیه رو ببینم.ولی چند سالیه از طریق شما و یه سری کتابی خوندم نمیدونم اسم کتاب چی بود ،بنظرم عشق،نمیدونم به هر حال با گوشیم میخوندمش و همش راجع به عشق دادن بود.اینکه مثلا باید برای سلامتی افرادی که سالمند رو با عشق با تمام وجود سلامتیشون رو ببینی و تحسین کنی و تو هم سالم میشی و برای بقیه چیزا یعنی ثروت،روابط و… .الان طوری شدم که میدونم باید با عشق و احساس عالی خوشحال بشم برای موفقیت افراد تا لاجرم برای منم اتفاق بیفته.طوری شاد بشم که انگار من جای اونم.هر چند شاید شیطان ذهن یه ذره این وسط جولان بده ولی من ریحانه خوش قلب خدا جونم هستم و سعی میکنم مراقب این قلب زیبای خدایی باشم.استاد جان من فکر کردم ولی کسی که واقعا پیشرفت چشمگیری در نزدیکانمون داشته باشه تو ذهنم نیومد. یه مورد در مورد جاری عزیزم حبیبه خانم گل گلابه.پیشرفت خیلی چشمگیری نیست،به چشم حسادت و… نمیگما.ولی امیدوارم بی انتها پیشرفت کنه و من برا همین پیشرفتش هم خوشحالم.اون چند سال پیش مغازه ارایشگری زد و بعد سریع جمش کرد گفت مشتری نیست.ولی الان خدا رو شکر تو یه کارگاه خیاطی و لباس و… داره بعنوان کارگر کار میکنه.و خیلی خوشحاله از اینکه بالاخره دستش تو جیب خودشه(خواسته از ته دل من)که ایمان دارم همون جور که برا اون شد خدای منم بزرگه برا منم میشه. منم دارم کلی در مسیر علاقم(انگلیسی) چند سالیه هزینه میکنم،انرژی میذارم،پیاده مسیری کمی طولانی تو سرما و گرما میرم اموزشگاه ،مثل شما استاد جان با عشق میرم، باامید میرم و باید کلی وقت برای کارای خونه،درس خوندن،بچه،شوهر و مناسبتها و رفت وامدها و… و کلی کار دیگه بذارم.تازه این وسط بقیه مثل مادر ،مادر شوهر و… گله دارند که نمیرم،دیر میرمو از این حرفا.من حتی نمیرسم درست رو زبان انگلیسیم،رو سایت،رو خودم،رو دوره هام کار کنم.چه برسه بخوام خواسته اونا رو اجابت کنمو اونا رو راضی نگهدارم.خدایاااهزااارباااار شکرررت برای تنهایی تقریبا موقتی و کم وبیشم که خواستم وشد.وخونه جدید کمی دورتره از محله ای که همه فامیل هر ثانیه همو میدیدن و اون تنهایی که میخوام بدست بیارم.میخوام اون زندگی توحیدی رو،خودم و خدام و بی انتها وقت و سلامتی و انرژی و ارامش وثروت و… برای رسیدن به اهدافم،رسالتم وتمام خواسته هام.یاد سعیده شهریاری عزیزم افتادم که دیشب کامنتشو تو فایل بعدی(2)خوندم کلی گریه کردم براش کلی قربون صدقش رفتم و گفتم اره منم مثل تو فشارهایی رو متحمل میشم کم میارم به تمام معنا کم میارم(خصوصا در مورد سلامتی و انرژی) ولی باید امید داشته باشم خدا کمکم میکنه هدایتم میکنه.ولی استاد میدونم اگه سلامتی و انرژیم بیشتر و کامل بشه خیلی وقتها دارم،خیلی کارا میتونم بکنم،خیلی پیشرفتا با ارامش و احساس عالی.برای همینم بازم برای بار چندم تو فایل جدید فکر کنم”قدرت اراده…” براتون نوشتم که منی که خیلی لاغرم میشه تهیه کنم قانون سلامتی رو و استفاده کنم؟به خانم فرهادی عزیزم زنگ زدم و در جواب سوالم گفتند کامنت بذارم وازتون بپرسم وگفتند خودشونم از شما میپرسند.فعلا من منتظر هدایت خداجونمم در بهترین مکان و در بهترین زمان جوابمو واضح و دقیق میده.هر چند 2 تا از دوستان عزیز سایت در جوابم گفتند میتونم قانون سلامتیو تهیه کرده استفاده کنم.الان فقط از دنیا سلامتی و انرژی میخوام.خدایا شکرت که دیگه بیشتر از قبل به فکر خودمم،ورودیهای مثبتم،ارزشمندیم،اعتمادبنفسم،عزت نفسم و… خودم و خودت خیلی حال میکنم.راستی یادم رفت تا کجای تمرین پیش رفتم اهان اره الان جاری مهربون وعزیزم موفقیت مالی داره خدارو شکر سلامتی و انرژی بالایی هم داره و هم باید به کارهای خونه(نفر5)برسه هرچند دخترهاش کمکش میدن تا حدودی و هم به کارای خیاطی.ولی خب بعضی وقتا میگه باید به همه کاراش برسه.الهی که در همه زمینه ها عالی باشه.خب من احساسی که داشتم یه بار که داشت میگفت راجع به درامدزاییش و حقوقش یه لحظه پیش خودم حسرت خوردم گفتم چرا اینهمه خدایا ازت خواستم برای من نشده انگار قرار نیست که هیچ موقع من شغل داشته باشم، شروع کنم به کسب درامد حتی در ابتدا ناچیز وبعد بیشتر بشه،من الکی دارم وقت و عمرمو هدر میدم و من تازه اول راهم برا یاد گیری زبان اونم تو سن 36 سالگی که دیره( یکی دیگه از ترمزام)،کی میشه اونجور که میخوام پیشرفت کنم توش.اونم زبان انگلیسی که بی اندازه گسترده وپیچیدست.استاد نمیدونم چکار کنم اینا ترمزام هست:نداشتن وقت کافی،شوهر،بچه،کمال گرایی که باید همیشه بتونم به همه چی عالی برسم و نمیشه پس نتیجش میشه ترس از کارای انجام نشده،دغدغه فکری که چرا همیشه کار هست تمومی نداره من یه نفر باید این همه کار انجام بدم،اونم الان که خونمون بزرگتر شده و کارا و تمیزیش بیشتر.واقعا دلم میخواد برگردم به مثلا بچگیام یا حتی قبل از ازدواج که ارامشم،بی خیالیم خیلی بیشتر بود،مسئولیتام کمترو… خلاصه بعد ذهنم دوباره دست به کار شد وگفت بعد حبیبه جان از همون اول حقوق میگیره بدون هیچی و راحت.یعنی اون احساس عشقه کمی خورده شیشه قاطیش میشه.اخه شوهرم چند باره هی میگه لااقل این هزینه ای که میکنی برای زبانت میرفتی ارایشگری یا خیاطی بهتر بود شاید درامدم داشتی.اخه من چطوری بگم من از یادگیری این 2 شغل متنفرم.من عاشق زبانم،من دیوونشم.از مدرسه ،راهنماییم،دبیرستانم همیشه هم نمراتم توش عالی بود خدارو هزار بار شکر و هم الان که بغیر از یه مدت انلاین ابتدا شاید 1 سال یاکمی بیشتر بعد شروع کردم به اموزشگاه رفتن شاید2 سال کمی بیشتر نمراتم بازم بلطف خدای مهربونم از100 نمراتی که گرفتم تو تمام کارنامه هام 1 بار 100 کامل و بقیه98 و نیم و چند تا98.خدایامیلیاردها بار شکرت برای این پیشرفتام.قبل از همه اینا از عشق و اشتیاق اموزش نصرت رو خودم با سی دی رفتم.من سعی کردم جواب تمرینها وسوالا رو بدم هرچند پیچیده شد با موضوعات دیگه.در مورد بخش اخر باید بگم خودباوری من اینه که منم توکل دارم خدای حبیبه جون خدای منم هست من باید حرکت کنم تسلیم باشم و ادامه بدم و ذهنمو کنترل کنم .حتما خدا درها رو برام باز میکنه.یکی از فایلاتونه که خیلی گوشش میدم استاد جانم.اینکه به گفته جاریم گفت مدیر یا سرپرست اونجا که کار میکنه که بهش میگن رئیس به جاریم گفته بشین پشت چرخ و بدوز.جاریم که نسبت به من خدای اعتماد بنفس وعزت نفس و…است گفته طورو خدا نمیتونم خراب میشه و اون خانم هی میگفته عیب نداره هیچی نمیشه بدوز.و جاریم رفته تو دل ترسش و انجام شده.الان تعداد بیشتری رو داره راحت میدوزه.اره تحسین میکنم اعتمادبنفستو،جسارتتو،کمتر کمال گرابودنت رو و صبوریتو و… .اهان مهمتر ازهمه این باورت که گفتی پول در اوردن خیلی راحته.و اره خدا همون طور که من دارم رو این باور کار میکنم تا نهادینه بشه تو وجودم از زبان تو بهم گوشزدش کرد برای اولین بار و منو متحیر کرد و همون موقعها شاید قبل اینکه این باوراشو بگه خونه مادرشوهرم بودیم که اسفند دود کرد همینطوری وجالبه مادرشوهرم بهش تراول50 ای داد.. و واقعا پول دنبالش میاد.وای کامنتم خیلی طولانی شد.اره بغیراز این هایی که گفتم ارامشش از من بیشتره یعنی ایمانش بیشتره تا اونجا که یادم میاد اینا.اره منم دارم سعی میکنم باورامو بهتر کنم،عزت نفس و اعتمادبنفس،جسارت،قدرت و… چیزایی که اشاره کردم.در اخر اره استاد جان خانواده ،رسانه و…چه بلایی برسرما و باورهامون اوردند.خیلی دارم روشون کار میکنم.مشکلات دیگه که استاد شما تعریف میکردیدما هم داشتیم.من یکی دیگه از ترمزام همینه که از بچگی پدر و مادرم گفتند کار نیست،مدام از بیکاری گفتند،اگه کم وبیش کاریم بود اره صاحب کار پول نداره،پول نمیده،اذیت میکنه و… وخدایا چرا چرا الان که من 36 سالم شده بازم اینا رومیشنوم که مامانم که الهی دورش بگردم عاشقشم وقتی پشت تلفن احوال شوهرمو میگیره و من هر روز میگم رفته تهران (واقعاخداقوتش،مظهر صبر و استقامت)،اون میگه خدارو شکر کن شوهرت سرکار میره بابات چند ماهه بیکاره در صورتی که فداش بشم بابام تو سن 60 و خرده ای سال دیگه نباید کار کنه اونم کار سخت.این شده مثل سیمان از سیمان بدتر و ناخوداگاه میاد تو ذهنم که خب من چند سال دیگه مدرک زبانمو بگیرم برا من یه نفر کار نیست جایی منو نمیخوان.بعدشم اینهمه ادم مدرک زبان دارند.اینجا هم یک فایلهای دیگتون اومد تو ذهنم استاد جان اینکه 1:من توانایی دارم.2:توانایی من باارزشه.3:نه یکی ،نه دو تا،افراد خیلی زیادی حاضرند برای تواناییم پول بدند پولای هنگفت.اره بنظرم درست نوشتم همینا رو تو فایل گفتید.اره این جملاتو با حس قدرت و لیاقت با خودم تکرار میکنم.اره ثروت خیلی بینظیره،خیلی قشنگه،تو رو خیلی خدایی میکنه،خیلی کمک ده میکنه،خیلی با عزت نفس تر ،بااعتماد بنفس تر میکنه،لایقتر میکنه،ارزشمندتر میکنه و… .نصفه شبه و من چندین ساعته در حال نوشتنم دمم گرم با خداجونم و اشکای زیبای خداگونه.خداجونم به اندازه کل دنیات سپاس برای همه چی برای شناختن خود واقعیت توسط زیباترین دستت تو دنیایعنی استاد عزیزم،برا شناختن خودم و ارزشمندیم و لیاقتم،برای این سایت واگاهیها و دوستان فوق العاده ام و… .بازهم بییییی نهایت سپاس استاد محشرم و خانم شایسته بی اندازه بینظیرم.اره تو محشری…… یاد این شعر افتادم.همگی در پناه خودخودش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: