ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 103
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
خواهرم تونست به یه شهر بزرگتری بره و مستقل از مادرم زندگی کنه و شغل بهتری براش پیدا شد
من از اینکه خواهرم به این موفقیت رسید براش خوشحال شدم ، دلشو گرم کردم و گفتم که حتما اروم اروم به موفقیتهای بیشتری میرسه
اینطوری به این موفقیت خواهرم نگاه کردم که با عوض کردن و تغییر دادن سبک زندگیش مثلا اینکه سحرها رو بیدار میشد ، به فایلهای مثبت گوش میداد
تمرین انجام میداد و تکرار میکرد همیشه میدنم که درست میشه تونست به موفقیت برسه
پس من هم میتونم به اون کشوری که دوست دارم مهاجرت کنم ، من هم میتونم با عوض کردن سبک زندگیم به موفقیت برسم
درسی که میتونم بگیرم :
مثبت فکر کن
پولاتو مدیریت کن
ایمانتو قوی کن
یکی از دوستان تازگیا یه خونه خیلی خوب خرید ، من خوشحال شدم و گفتم واقعا حقش بود چون از 15 سالگی در حال کار بوده و پیشرفت تو کار خودش مهارت کسب کرده و خسته نشده
پیش خودم گفتم قطعا من هم خونه ی دلخواهمو میخرم
ایشون از 15 سالگی کار کرده ولی من تازه شروع کردم
من هم با مهارت بیشتر داشتن در کارم حتما پیشرفت میکنم
درسی که میتونن بگیرم :
پشتکار
مهارت
فکر و ذهنیت مثبت
وقتی برای ایشون میسر بوده برای منم هست
درود
خدا رو سپاسگزارم که من رو در مسیر آموزش های این فایل ارزشمند قرار داد . من با بررسی نمونه موفقیت در اطرافیانم و احساساتی که تجربه کردم به ترمزهای زیادی برخوردم که باعث محدودیت من شده بودن . من فهمیدم که موفقیت نزدیکانم چقدر می تونه برای من الهام بخش باشه و چه درس های ارزشمندی برای من داره. من تا الان 11 مورد الهام و خودباوری و 13 مورد درس رو توی دفترم نوشتم .
استاد عزیزم از شما سپاسگزارم که این فایل های ارزشمند رو رایگان در اختیار ما گذاشتید . انصافا حس کردم یه دوره با قیمت بالا رو تهیه کردم و دارم تمریناتشو انجام میدم . این فایل چیزی بود که بسیار بهش احتیاج داشتم چون این روزها با تعهد بیشتر دارم روی خودم کار می کنم تا به خواسته ای که رسیدن بهش مدت زیادی به تاخیر افتاده برسم . دنبال ترمزهای روابطم بودم و این که چطور حذفشون کنم . از خدا هدایت خواسته بودم و احساس می کنم خداوند تعهد من رو دید و پاسخ داد . خدایا شکرت … احساساتی شدم
سلام و درود استاد عزیز
من قبل از دوره ی عشق و مودت در روابط خیلی احساس حسادت یا خشم رو نسبت به دیگران تجربه میکردم اما بعد از اون دوره الان که بهم میگید احساست رو بنویس درباره موفقیت های افراد الان دیگه خیلی دارم احساس های بهتری رو تجربه میکنم و متوجه شدم که اونا استمرار و ارتباطات قوی تری از من داشتن و خیلی بیشتر از من به فکر کمک کردن و بخشیدن بودن
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز و دوستان همراه .
استاد عزیز. اگه بخوام جواب سوال رو بدم حقیقتا دو دیدگاه متفاوت و دو پاسخ متفاوت دارم.
دیدگاه قبل از اشنایی با آموزشهای شما و دیدگاه بعد از آشنایی با آموزش های شما!
قبل از آشنایی با اموزش های شما :
هر وقت موفقیتی میدیدم اگه افراد نزدیک به خودم بود خوشحال میشدم ولی در دلم شاید مقایسه و حسرت هم بود. اگه فرد غریبه ای موفق میشد که نگم براتون صدتا انگ میزدم . دزدی کرده حتما، پارتی داشته، شانسش خوب بوده و……
ولی….
دیدگاه بعد از آشنایی با شما:
اگه فرد نزدیک به خودم باشه اگه نگم بیشتر ولی قطعا اندازه خود اون فرد از موفقیتش خوشحال میشم و ذوق می کنم. افراد غریبه هم واقعا همین هست کلی لذت میبرم از موفقیت افراد.
حتی اگه یه ماشین زیبا و یا یه رابطه عاشقانه ببینم کلی ذوق می کنم و لذت میبرم و هیچ وقت دنبال این نیستم که ببینم این ماشین زیبا به چه طریقی بدست اومده ویا این رابطه چطور شکل گرفته.
خدا رو شکر بعد از آموزشهای شما من 180 درجه ازنظر شخصیتی تغییر کردم.وهر روز شاهد موفقیت خودم چه در کسب وکار چه روابط و …. هستم .
بمونید برامون استاد بی نظیر
الهی شکرت برای،همه چیز
سلام به استاد بینظیر و خانم شایسته گرامی
همزمانی این فایلها یکی دیگه از نشانه ها عظیم قانون جهان هستی برایم بود
من حدود حداقل 22 ساله که فکر مهاجرت را دارم
و چندین بار اقدام عملی هم کردم که نشد
به دلایل متفاوت
یکیش وقتی که سال 96 داشتم همه مدارک رو برای ترجمه آماده میکردم در آستانه پرواز بودم که بعد از45 سال با ترسها و مقاومت های که برای ازدواج داشتم با همسرم به طرز شگفت انگیز ی و خیلی جالب آشنا شدم ( که خود این موضوع یک کتاب میشه نوشت براش )و ازدواج کردم
آن موقع بطور پراکنده از قانون چیزهای میدونستم ولی نه منسجم ونه خیلی آگاهانه ولی کار میکردم روی خودم و کلاسهای رو میرفتم با اساتید دیگه و خواندن کتابهای انگیزشی
خلاصه اینکه که با معجزه زندگیم یعنی آشنای با این سایت و استاد بزرگ زندگیم که خیلی آگاهانه و خیلی روان مطالب قوانین جهان رو بیان می کنند آشنا شدم ومن و همسرم هر دو از اول آشنایان قرار به مهاجرت رو داشتیم ولی مسایل هم وجود دارند که با قوانین دارند حل میشوند خداروشکر
من دوستان زیادی دارم که خارج کشورند
خودم با آنها هم اقدام کردم ولی برای من نشد
تا اینکه چند روز پیش که حدود 4 سال با یکی از اعضا خانواده ام قطع رابطه بودم بعد از شنیدن این سه فایل زنگ زد و گفت که داره مهاجرت میکنه
این فردی است که حسادت من به آن و آن به من از بچگی زیاد بوده و تقریبا رقابتهای شدیدی در زمینه های متفاوت داریم ولی من خیلی خیلی کمتر
بعد از شنیدن این موضوع بنا به همان دلایلی که گفتم از صحبتش احساس کردم میخواد چیزی رو بگوید که من دوست ندارم بشنوم
و مثل خیلی از وقتها سریع گفتم که من هم دارم میرم این حس در من بوجود آمد که نکنه فکر کنه زرنگتر از من بوده و یا اینکه مثل همیشه بره به همه بگه که من جلوترم سریع عکس العمل نشان دادم و حس حسادت و حس ترس از عقب ماندم به جوش آمد و خلاصه بعد از اینهمه کار کردن لیزری رو خودم هم حسادت کردم هم دروغ گفتم
گرچه ی کارهای دارم میکنم و قصدم هست که بروم ولی جوری که من زودتر دارم میرم گفتم یعنی همه کارهاموکردم که اینجوری هم گفتم نیست که این هم ترمزهای خودش رو داره برام که با اینکه 20 سال دورم از خانواده ولی وابستگی خانوادگی ووطنی غیر متعارفی هم دارم
البته ناگفته نماند حرفهایش در خانواده زیاد میپیچد و تحقیر کننده است ولی من هم بعضی وقتها خودم این اتفاقات رو رقم میزنم دیگه
چیزی که وجود دارد اینه که استاد خیلی واضح و خیلی بی حاشیه مطالب رو باز کردن و من تقریبا در این فایل فهمیدم چطوری از پسش بر بیام
ودیگه خداروشکر الان دنبال موضوعات قبل نیستم و میخوام تو مکالمات بعد طبق آموزشهای استاد درسها و ایدها و راهها رو ازش بگیرم وسولاتی رو که استاد فرمودند از خودم بکنیم رو از ذهنم در آوردم و ایمان و باور دارم که یا از طریق ایشون یا دوستان ویا افراد دیگه میتونم ضعفهایم رو شناسایی و بررسی وبههبود ببخشم متشکرم استاد عزیزم سپاس
درود بر استاد گرانقدر.
باید بگم که قبلا خیلی حس عجیبی داشتم و یک جورایی حس حسادت از پیشرفت دیگران،الان خیلی بهترم بخصوص از وقتی که فایلهای شما رو گوش میکنم اما هنوز کاملا از بین نرفته، خیلی وقتها سعی میکنم افکارم رو مثبت نگه دارم و با دید مثبت به قضایا نگاه کنم اما بعداز مدتی حس شکست و ناراحتی تمام وجودم رو میگیره،بازهم تلاش میکنم که حالم رو خوب کنم و خوب نگه دارم ولی بعداز مدتی دوباره اون حس غم و حسادت برمیگرده، درکل هرچند قبلنا خیلی شادتر و امیدوارتر بودم اما مدتیه که حس غم و ناراحتی خیلی زیادی وجودم رو گرفته و یک جورایی به همه چی شک میکنم. به همه چی و خیلی زود رنج شدم و خیلی زود بهم میریزم
لطفا راهنمایی بفرمایید
سپاسگزارم
سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم
من در مقابل موفقیت دیگران گاهی چنان خوشحال میشم که انگار واسه خودم اتفاق افتاده،
از موفقیت برخی افراد هم ناراحت میشم و احساس عجز و ناتوانی دارم و شاید هم چون ذهنم مقاومت میکنه (که فرد حسودی نیستم) با این وجود حسادت میکنم.
موفقیت افراد نزدیک :
چند روز پیش مطلع شدم یکی از دوستانم تونسته مهاجرت کنه و در حال تحصیل در مقطع دکتراست. خیلی براش خوشحال شدم و تحسینش کردم و خیلی برام باورپذیر شد که آره میشه، پس منم میتونم.
سوال اول:
از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
این دوست من، چند ساله هدفش مهاجرت بود، زمان گذاشت و مدرک زبانشو گرفت، یه مقاله خوب نوشت. وقتی باهم صحبت میکردیم قضیه مهاجرت تو حرفاش bold بود با اینکه درگیر مسائل دیگه هم بود. اما تمرکزش روی مهاجرت باعث شد بالاخره بهش برسه. قبل از مهاجرتش به خارج از کشور، از یه روستای دورافتاده به تهران مهاجرت کرد و چند سال اونجا بود و کار می کرد؛ اون پاداش شجاعتشو داره میگیره. من هم باید از برخی ویژگی های مثبت دوستم الگو بگیرم و اجرا کنم(از شجاعتش، از تمرکز و ارادش) .
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
درسی که من گرفتم، اینه که نباید عجله کرد، لازمه تکامل طی بشه, با تمرکز و توجه به خواسته هام قدم بردارم و شروع کنم مصمم پیش برم و بدونم حتما بهش میرسم فقط یه مسیر رو باید طی کرد.
مثلا من میخوام برم سمت جنوب کشور تا شهرهای بین راه رو پشت سر نزارم به مقصد نمیرسم. باید بدونم که رسیدن به این خواسته کاملا بدهی و شدنیه( یه معادله آسونه : وقتی یکی تونسته منم میتونم)، فقط باید مسیر درست رو طی کنم.
یکی از اقوام استخدامی قبول شد و صاحب یه شغل خوب شد. من ناراحت شدم، احساس عجز کردم خودمو خیلی از قافله عقب دیدم و با اینکه میدونم شانس وجود نداره، ته ذهنم حس میکردم اینا کلا خوش شانسن، انگار که من طلسم شدم جلو نمیرم و مدام شکست پشت شکست؛ با این حال میگم خدایا شکرت مثل من نیست،
از شکست کسی خوشحال نمیشم ولی موفقیت بعضیا انگار درماندگی منو به رخم میکشه
خواهر این شخص از بچگی اونو که تقریبا همسن بودیم با من مقایسه میکرد. منم حرص میخوردمو خودمو کم میدیدم.
این فرد اصلا برای درس خوندن مثل من وقت نمیزاشت، با وجود موقعیت خانواده اش و جریاناتی که براشون پیش اومده بود، خیلی اعتماد بنفس بالایی داشت.
پاسخ سوال اول :
راز موفقیت این فامیلمون رو دو عامل مهم میدونم :
یکی اینکه اون کارها رو برای خودش سخت نمیکرد همه چیو آسون میدید برای همین کارها واسش آسون پیش میرفت
دوم اینکه، فوق العاده احساس ارزشمندی میکرد و خودش رو سزاوار موقعیت های بهتر میدید.
اون اعتماد به نفس بالایی داره، خیلی بیشتر از من.
تحسینش میکنم، اون عزت نفس و اعتماد به نفسش رو به وضعیت مالی و مسائل خانوادگیشون گره نزده. اون ارزشمندی خودش رو به عوامل بیرونی وابسته نمیدونه، آره حقشه راحت کارهاش پیش بره, دانشگاه خوب قبول شه، شغل خوب گیرش بیاد و پشت سر هم موفق بشه، مبارکش باشه! اون یه فرد با عزت نفسه،
اون با این ویژگی هاش تونسته، من هم باید نکات مثبتش رو الگو قرار بدم تا مثل اون نتیجه بگیرم
پاسخ سوال دوم :
من درس گرفتم، از زندگی، از مسیر لذت ببرم، مسائل رو برای خودم سخت نکنم، به خودم یادآور شم، همراه با هر سختی آسونیه، همه چی آسونه باید قدم بردارم و امیدوار باشم
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سختکوش
درس بعدی، که از این شخص گرفتم، عزت نفسش بود. باید برای بالا بردن عزت نفسم بیشتر زمان بزارم و متمرکزتر پیش برم. این ویژگی خیلی مهمه، باید تو این زمینه بهتر و بهتر شم.
باید مصمم تر روی این دوره (عزت نفس) کار کنم و با انگیزه بیشتر ادامه بدم. با عزت نفس بالا من قطعا موفق تر و خوشحال ترم.
این روزها خبر ازدواج چند نفر رو شنیدم با موقعیت خوب. براشون خوشحال شدم و آرزوی خوشبختی کردم. ته دلم باز هم احساس جاموندن و عجز کردم. که من چرا فرصتهامو از دست دادم، چرا از روی ترس و بی اعتمادی (هم نسبت به خودم هم طرف مقابلم)، ازدواج نکردم. فکر میکنم : من نمیتونم، سخته، من با بقیه فرق دارم و …. الان بقیه درمورد من چی میگن، فلانی خیلی از من کوچیکتره اونم ازدواج کرد اما و … کلی فکر و احساس منفی دیگه
پاسخ سوال اول:
یکی از این افراد شخصیه که یه ازدواج ناموفق داشته، مدرکش دیپلم بود و یه پدر با اخلاق نامناسب رو هم تحمل میکرد(شایدم من فکر میکنم تحمل میکرد). اما تونست با یه مهندس ارشد صاحب خونه و ماشین و شغل خوب ازدواج کنه. اون میشه گفت از هر نظر سطحش از همسرش پایینتر بود اما الان همچین موقعیتی داره. این دختر تونسته همچین زندگی رو جذب کنه، با احساس لیاقت، باید باور کنم لیاقت آدما به شرایط و دستاوردهاشون نیست. یکی با این وضعیت تونسته پس من هم میتونم. اون قدر خودشو میدونست، این راز رسیدن به خواسته هاست، احساس ارزشمندی.
پاسخ سوال دوم:
من درس گرفتم که نباید ناامید شد. میشه رویاهاتو بسازی فارق از شرایط و موقعیت فعلی ات. باید قدر خودمو بدونم من هم سزاوار زندگی پر از عشق و آرامشم. باید احساس لیاقت کنم و تردید و ترس کاذب رو کنار بزارم.
با نگاه کلی به موردهایی که بیان کردم این باورها رو دارم :
باورهای محدود کننده من :
زندگی سخته، مسیر موفقیت سخته، کلی انرژی باید بزاری. من نمیتونم، من با بقیه فرق دارم (خودمو با دیگران مقایسه میکنم) ، تواناییم مثل بقیه نیست.من کمم، فلان مهارت و توانایی رو ندارم. ذهنم به شکست عادت کرده، سخته و نمیدونم چطور درستش کنم.
درمورد ازدواج :
اگه تصمیم اشتباهی بگیرم همه طردم می کنند
ممکنه فقط در نگاه اول دوست داشتنی باشم اما بعدا راحت ازم دل بکنن و بفهمن من انسان ارزشمندی نیستم
من به اندازه کافی مهارت لازم برای زندگی مشترک ندارم. فلانی خیلی از من بهتره من در مقابلش احساس ضعف میکنم
باور قدرتمند کننده :
ببین بقیه تونستن، پس من هم میتونم، این افرادی که درموردشون صحبت کردم، به خواسته هاشون رسیدن، بدون اینکه شرایط و امکانات ویژه ای براشون فراهم بشه. همشون احساس لیاقت داشتن، خودشون رو ارزشمند دونستن، همین. تنها چیزی که کمکشون کرد عوامل درونی(چیزی که تو وجود خود آدمه، دور از دسترس نیست) بود.
زندگی سخت نیست، این منم که سختش میکنم. فقط قدمهامو بردارم، خداست که صدها قدم بعد رو برام برمیداره. نباید خودمو با دیگران مقایسه کنم. فقط باید خودمو با روز قبل مقایسه کنم که روند رو به رشدی داشته باشم. یه زمانی اعتماد بنفس پایینی داشتم و خیلی کارها رو نمیتونستم انجام بدم الان خیلی بهتر شدم پس باز هم میتونم رشد کنم و بهتر از قبلم شم. هیچ کس از دیگری بالاتر نیست. همه ارزشمندیم. هیچ بالاتری بغیر خدا، وجود نداره که من اونو برای خودم بزرگ جلوه بدم. احساس خودکمبینی یه جور شرکه، من هم به اندازه همه آدما ارزشمند هستم. تنها خداست که من باید از خودم بالاتر ببینم و تنها باید از خدا حساب ببرم.
سلام به استاد عزیزم و خانواده بزرگ و قدرتمند
صحبتهای الان من مربوط به این فایل و سوال نیست
ولی انگار ی حسی به من گفت بیام اینجا و این حرفارو بزنم
من تقریبا سه ماه هست که عضو این خونواده شدم از اول که شروع کردم تا الان اتفاقات بسیار خوب و زیادی در زندگیم افتاده
یکیش این بود که ما خونمونو از خونه پدرشوهرم جدا کردیم که یکی از محالات بود
دومی رفتن خودم سرکار که فکر نمیکردم که حالا حالاها اتفاق بیفته و حال خوب خودم و ….
امشب خیلی دلم گرفته و ناراحت بود،نمیدونم چیشد که شروع کردم به نوشتن اونم اینجا
من تا حالا هیچ نظری نزاشتم و قصد نظر گذاشتن نداشتم
ولی امشب انگار ی چیزی به من گفت بیام و اینجا بنویسم
شاید آروم بشم
من اتفاقات خیلی بد و زیادی تو زندگیم داشتم با اینکه سن زیادی ندارم ولی خیلی سختی کشیدم تا اینجا
و بدترین اتفاقات زندگی من توی یکی دو سال اخیر تو زندگی مشترکی که با خونواده پدرشوهرم داشتیم، اتفاق افتاد
خدای بزرگ و مهربونم از ته قبلم هزاران و هزاران مرتبه شکر میکنم که از اونا جدا شدیم
ولی چیزی که نتونستم تغییرش بدم
مرور اون اتفاقات بد هست با اینکه چند ماه هست از اون اتفاقات میگذره و من همه وقتمو تو سایت هستم و به حرفای استادم گوش میکنم ولی نمیدونم چرا نمیتونم فراموش کنم و بهشون فکر نکنم
و شده شبیه ی فیلم که روزی چندین مرتبه تو ذهنم پخش میشه
و این بزرگترین دغدغه الان من هست
و امشب وقتی که شنیدم اونا پشت سر من حرف میزنن خیلی بهم ریختم و ناراحت شدم
و دوباره مراجعه که به این سایت استاد عزیزم تا حالمو خوب کنم باهاش
و یاد حرفای استادم افتادم…..که میگفتن بزار حرف بزنن مهم نیس
ولی من دست خودم نیست بارها به خودم گفتم بهشون فکر نکنم ولی ی بار که به خودم میام میبینم ساعتهاست که داشتم به حرف ها و کاراشون فکر میکردم….
شاید نظرات شما دوستان عزیزم کمکی باشه برای من………..
و اما بحث و سوال استاد
من ی اخلاقی که همیشه داشتم این بود که همیشه رشد و پیشرفت اطرافیانم منو خوشحال میکرد واقعا و از ته دل
با اینکه کسی از نزدیکانم موفقیت زیادی نداشته ولی با کوچیکترین قدمی که رو به جلو می رفتن خوشحال میشدم
و میگفتم نتیجه زحمت و تلاش خودشه قطعا
البته ناگفته نماند که با خودم میگفتم تو از زندگی عقبی و همه دارن رشد میکنن و ….
ولی هیچ وقت حسادت نکردم
فقط بعد اتفاقاتی که بین من و خونواده پدر شوهرم افتاد ی مدتی بود که بطور ناخواسته داشتم به خاهر همسرم حسادت میکردم
ولی وقتی فایل های استاد گوش کردم که ما باید پیشرفت بقیه رو تشویق کنیم
از اونجا بود که راجب ایشون هم نظر و فکرمو عوض کردم و الان با خودم میگم احسنت تلاش کرده و به موفقیت رسیده
و خدایی که در این نزدیکی است…
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته گرامی و همه دوستان حاضر در این مکان مقدس
قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿126﴾
می گوید: همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی. (126) (سوره طه)
واقعا انسان فراموشکاره! و این فراموشی به آدمی بسیار لطمه میزنه. خود من کسی هستم که این فراموشکاری با پوست و گوشت و استخونم عجین شده و فقط خدا باید بهم رحم کنه که با دست خودم، به خودم ظلم نکنم…
تقریبا 9 ماه پیش بود که بخاطر شرایط نامطلوبی که برام ایجاد شده بود، تصمیم گرفتم به صورت جدی و فوق العاده روی افکار و باورهام کار کنم و این بار جوری باشم که مثال استفاده صحیح از قانون برام صدق کنه. تصمیم گرفتم فعالیتم رو روی سایت شروع کنم. روی باورهام کار کنم. کامنت بخونم و به صورت جدی ذهنمو کنترل کنم تا از اون شرایطی که داشتم بیرون بیام.
خداروصدهزار مرتبه شکر! استفاده جدی از قانون نتیجش مشخصه. تو کمتر از 3 – 4 ماه رشد خوبی داشتم. در همه زمینه ها. از سلامتی و روابط و معنویت گرفته تا مهمترین مساله ای که اون روزها باهاش درگیر بودم و دلیل اصلی کار من روی خودم شد، یعنی مساله مالی! تو همین مورد فقط درامدی بالای 4، 5 برابر رو تجربه کردم و از اون شرایط سختی که داشتم تا حدود زیادی بیرون اومدم.
همین که اون تضاد تا حد خوبی برام حل شد، دقیقا بع تعبیر استاد در فایل «دلیل نتایج پایدار»، من و این همه خوشبختی برام محاله شد و دوباره یادم رفت که آقاااااااا! اون نتایج بخاطر کار تو روی باورات ایجاد شد!
دوباره کم کاری کردم و نتیجش این شد که نتایجی که ایجاد شده بود آروم آروم رو به کم شدن گذاشت.
همین که پام به خشکی رسید، یادم رفت که خدا دست منو توی طوفان گرفته بود. و بهش مشرک شدم!
فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ
این مردم مشرک چون به کشتی نشینند (و به دست امواج خطر افتند در آن حال) تنها خدا را به اخلاص کامل در دین میخوانند، و چون از خطر دریا به ساحل نجاتشان رساند (باز به خدای یکتا) مشرک میشوند. (65 عنکبوت)
خدا من رو ببخشه! باز میخوام روی خودم کار کنم. به صورت خیلی جدی تر! تا نتایج برام ایجاد بشن. خیلی بیشتر از قبل.
البته خدارو هزاران بار شکر می کنم که این بار نذاشتم اوضاع به بدی قبل بشه و زودتر فهمیدم که داره شرایط تغییر می کنه.
اما تصمیم گرفتم خیلی جدی تر روی خودم کار کنم و از خدای خودم کمک بخوام که در این مسیر یار و همراه و یاور من باشه.
فایل قسمت اول مجموعه «ذهنیت قدرتمند کننده در مقابل ذهنیت محدود کننده» اشاره به یکی از پاشنه آشیل های بزرگ من داره و من میخوام در مورد باورهای خودم کامنت بذارم اما گفتم اول این کامنت رو بذارم و به ذهن خودم بگم که این بار باید همه چی فرق کنه و جوری نباشه که تا یکم نتیجه ایجاد شد، فیلم یاد هندستون کنه و همه چیو از دست بدم.
از خداوند طلب هدایت می کنم. و ازش میخوام در این مسیر یار و یاور من باشه.
برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.
خدانگهدار
1402/11/20
22:15
سلام استاد قشنگ و خوشتیپم
سلام خانم شایسته خوشتیپم
سلام دوستای گل و خوشگل من
امروز یک اتفاق فوق العاده برام افتاد که حس کردم عوض شدن طرز فکرم رو و این برام واقعااااا لذت بخش بود و دیدم پیشرفتم رو
امروز وقتی از خاله ام شنیدم که دایی ام که واقعا ادم ثروتمند مهربان دوستداشتنی و بخشنده ای هستند
میخواهند یک ماشین شاسی بلند خفن اخرین مدل رو بخرند
دایی ام 2 تا ماشین داره و قراره این ماشین رو هم به دارایی هایش اضافه کند
دایی ام زمین های زیادی دارند و دودل بودند که ماشین رو بخرند یا یک زمین …
این بود ماجرا
اما بزرگ شدن من کجای این ماجرااست
اینکه الهام به جای حسادت از ته دل لبخند زد و تحسین کرد
خدا شاهده انگار نور ته دلم روشن شد اینقدر که شاد شدم
خیلی به خودم افتخار کردم
اگه قبلا بود واقعا حالم بد میشد و حسودی مکردم و به زمین و زمان فوش میدادم….
اما الان
توی ذهن الهام لامپ روشن شد که
الهام تو هم میتونیاااا
الهام اگه اون ماشین خفن قشنگ شیک فوق العاده رو دایی رحمت الله بخره چقدر سد توی ذهنت شکسته میشود
چقدر ارزو هات بزرگتر میشود
چقدرررر تو کیف میکنی از دیدن موفقیت ها
همیشه دوست دارم که دور و اطرافیانم به موفقیت برسن
چون احساس میکنم ناخود اگاه سطح زندگی یه لول بالا تر میرود چون رسیدن به اون خواسته برات منطقی میشود
چون خیلی احساس خوبی داره
هر چی که بود واقعا واقعا توی اون لحظه من خوشحال شدم
و برای خودم تمرین گذاشتم که بیام مقاومت هامو درمورد اینکه چرا نمیتونم ما خیلی راحت ماشین دار شویم رو بنویسم
برای خودم خیلی خوشحالم گفتم بیام از نتیجه ای که خودم خیلی ذوق کردم براش بنویسم براتون
مرسی استاد بخاطر فایل هاتون
واقعا دوستتون دارم
و عاشقتونم
ممنونممممم استاد عزیزم