ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 111 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    سلام استاد قشنگ و خوشتیپم

    سلام خانم شایسته خوشتیپم

    سلام دوستای گل و خوشگل من

    امروز یک اتفاق فوق العاده برام افتاد که حس کردم عوض شدن طرز فکرم رو و این برام واقعااااا لذت بخش بود و دیدم پیشرفتم رو

    امروز وقتی از خاله ام شنیدم که دایی ام که واقعا ادم ثروتمند مهربان دوستداشتنی و بخشنده ای هستند

    میخواهند یک ماشین شاسی بلند خفن اخرین مدل رو بخرند

    دایی ام 2 تا ماشین داره و قراره این ماشین رو هم به دارایی هایش اضافه کند

    دایی ام زمین های زیادی دارند و دودل بودند که ماشین رو بخرند یا یک زمین …

    این بود ماجرا

    اما بزرگ شدن من کجای این ماجرااست

    اینکه الهام به جای حسادت از ته دل لبخند زد و تحسین کرد

    خدا شاهده انگار نور ته دلم روشن شد اینقدر که شاد شدم

    خیلی به خودم افتخار کردم

    اگه قبلا بود واقعا حالم بد میشد و حسودی مکردم و به زمین و زمان فوش میدادم….

    اما الان

    توی ذهن الهام لامپ روشن شد که

    الهام تو هم میتونیاااا

    الهام اگه اون ماشین خفن قشنگ شیک فوق العاده رو دایی رحمت الله بخره چقدر سد توی ذهنت شکسته میشود

    چقدر ارزو هات بزرگتر میشود

    چقدرررر تو کیف میکنی از دیدن موفقیت ها

    همیشه دوست دارم که دور و اطرافیانم به موفقیت برسن

    چون احساس میکنم ناخود اگاه سطح زندگی یه لول بالا تر میرود چون رسیدن به اون خواسته برات منطقی میشود

    چون خیلی احساس خوبی داره

    هر چی که بود واقعا واقعا توی اون لحظه من خوشحال شدم

    و برای خودم تمرین گذاشتم که بیام مقاومت هامو درمورد اینکه چرا نمیتونم ما خیلی راحت ماشین دار شویم رو بنویسم

    برای خودم خیلی خوشحالم گفتم بیام از نتیجه ای که خودم خیلی ذوق کردم براش بنویسم براتون

    مرسی استاد بخاطر فایل هاتون

    واقعا دوستتون دارم

    و عاشقتونم

    ممنونممممم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3846 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته گرامی و همه دوستان حاضر در این مکان مقدس

    قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿126﴾

    می گوید: همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی. (126) (سوره طه)

    واقعا انسان فراموشکاره! و این فراموشی به آدمی بسیار لطمه میزنه. خود من کسی هستم که این فراموشکاری با پوست و گوشت و استخونم عجین شده و فقط خدا باید بهم رحم کنه که با دست خودم، به خودم ظلم نکنم…

    تقریبا 9 ماه پیش بود که بخاطر شرایط نامطلوبی که برام ایجاد شده بود، تصمیم گرفتم به صورت جدی و فوق العاده روی افکار و باورهام کار کنم و این بار جوری باشم که مثال استفاده صحیح از قانون برام صدق کنه. تصمیم گرفتم فعالیتم رو روی سایت شروع کنم. روی باورهام کار کنم. کامنت بخونم و به صورت جدی ذهنمو کنترل کنم تا از اون شرایطی که داشتم بیرون بیام.

    خداروصدهزار مرتبه شکر! استفاده جدی از قانون نتیجش مشخصه. تو کمتر از 3 – 4 ماه رشد خوبی داشتم. در همه زمینه ها. از سلامتی و روابط و معنویت گرفته تا مهمترین مساله ای که اون روزها باهاش درگیر بودم و دلیل اصلی کار من روی خودم شد، یعنی مساله مالی! تو همین مورد فقط درامدی بالای 4، 5 برابر رو تجربه کردم و از اون شرایط سختی که داشتم تا حدود زیادی بیرون اومدم.

    همین که اون تضاد تا حد خوبی برام حل شد، دقیقا بع تعبیر استاد در فایل «دلیل نتایج پایدار»، من و این همه خوشبختی برام محاله شد و دوباره یادم رفت که آقاااااااا! اون نتایج بخاطر کار تو روی باورات ایجاد شد!

    دوباره کم کاری کردم و نتیجش این شد که نتایجی که ایجاد شده بود آروم آروم رو به کم شدن گذاشت.

    همین که پام به خشکی رسید، یادم رفت که خدا دست منو توی طوفان گرفته بود. و بهش مشرک شدم!

    فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ

    این مردم مشرک چون به کشتی نشینند (و به دست امواج خطر افتند در آن حال) تنها خدا را به اخلاص کامل در دین می‌خوانند، و چون از خطر دریا به ساحل نجاتشان رساند (باز به خدای یکتا) مشرک می‌شوند. (65 عنکبوت)

    خدا من رو ببخشه! باز میخوام روی خودم کار کنم. به صورت خیلی جدی تر! تا نتایج برام ایجاد بشن. خیلی بیشتر از قبل.

    البته خدارو هزاران بار شکر می کنم که این بار نذاشتم اوضاع به بدی قبل بشه و زودتر فهمیدم که داره شرایط تغییر می کنه.

    اما تصمیم گرفتم خیلی جدی تر روی خودم کار کنم و از خدای خودم کمک بخوام که در این مسیر یار و همراه و یاور من باشه.

    فایل قسمت اول مجموعه «ذهنیت قدرتمند کننده در مقابل ذهنیت محدود کننده» اشاره به یکی از پاشنه آشیل های بزرگ من داره و من میخوام در مورد باورهای خودم کامنت بذارم اما گفتم اول این کامنت رو بذارم و به ذهن خودم بگم که این بار باید همه چی فرق کنه و جوری نباشه که تا یکم نتیجه ایجاد شد، فیلم یاد هندستون کنه و همه چیو از دست بدم.

    از خداوند طلب هدایت می کنم. و ازش میخوام در این مسیر یار و یاور من باشه.

    برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.

    خدانگهدار

    1402/11/20

    22:15

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    عاطفه تاجی فر گفته:
    مدت عضویت: 722 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده بزرگ و قدرتمند

    صحبت‌های الان من مربوط به این فایل و سوال نیست

    ولی انگار ی حسی به من گفت بیام اینجا و این حرفارو بزنم

    من تقریبا سه ماه هست که عضو این خونواده شدم از اول که شروع کردم تا الان اتفاقات بسیار خوب و زیادی در زندگیم افتاده

    یکیش این بود که ما خونمونو از خونه پدرشوهرم جدا کردیم که یکی از محالات بود

    دومی رفتن خودم سرکار که فکر نمیکردم که حالا حالاها اتفاق بیفته و حال خوب خودم و ….

    امشب خیلی دلم گرفته و ناراحت بود،نمیدونم چیشد که شروع کردم به نوشتن اونم اینجا

    من تا حالا هیچ نظری نزاشتم و قصد نظر گذاشتن نداشتم

    ولی امشب انگار ی چیزی به من گفت بیام و اینجا بنویسم

    شاید آروم بشم

    من اتفاقات خیلی بد و زیادی تو زندگیم داشتم با اینکه سن زیادی ندارم ولی خیلی سختی کشیدم تا اینجا

    و بدترین اتفاقات زندگی من توی یکی دو سال اخیر تو زندگی مشترکی که با خونواده پدرشوهرم داشتیم، اتفاق افتاد

    خدای بزرگ و مهربونم از ته قبلم هزاران و هزاران مرتبه شکر میکنم که از اونا جدا شدیم

    ولی چیزی که نتونستم تغییرش بدم

    مرور اون اتفاقات بد هست با اینکه چند ماه هست از اون اتفاقات میگذره و من همه وقتمو تو سایت هستم و به حرفای استادم گوش می‌کنم ولی نمیدونم چرا نمیتونم فراموش کنم و بهشون فکر نکنم

    و شده شبیه ی فیلم که روزی چندین مرتبه تو ذهنم پخش میشه

    و این بزرگترین دغدغه الان من هست

    و امشب وقتی که شنیدم اونا پشت سر من حرف میزنن خیلی بهم ریختم و ناراحت شدم

    و دوباره مراجعه که به این سایت استاد عزیزم تا حالمو خوب کنم باهاش

    و یاد حرفای استادم افتادم…..که میگفتن بزار حرف بزنن مهم نیس

    ولی من دست خودم نیست بارها به خودم گفتم بهشون فکر نکنم ولی ی بار که به خودم میام میبینم ساعتهاست که داشتم به حرف ها و کاراشون فکر میکردم….

    شاید نظرات شما دوستان عزیزم کمکی باشه برای من………..

    و اما بحث و سوال استاد

    من ی اخلاقی که همیشه داشتم این بود که همیشه رشد و پیشرفت اطرافیانم منو خوشحال می‌کرد واقعا و از ته دل

    با اینکه کسی از نزدیکانم موفقیت زیادی نداشته ولی با کوچیکترین قدمی که رو به جلو می رفتن خوشحال میشدم

    و میگفتم نتیجه زحمت و تلاش خودشه قطعا

    البته ناگفته نماند که با خودم میگفتم تو از زندگی عقبی و همه دارن رشد میکنن و ….

    ولی هیچ وقت حسادت نکردم

    فقط بعد اتفاقاتی که بین من و خونواده پدر شوهرم افتاد ی مدتی بود که بطور ناخواسته داشتم به خاهر همسرم حسادت میکردم

    ولی وقتی فایل های استاد گوش کردم که ما باید پیشرفت بقیه رو تشویق کنیم

    از اونجا بود که راجب ایشون هم نظر و فکرمو عوض کردم و الان با خودم میگم احسنت تلاش کرده و به موفقیت رسیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مهنا جلیلی گفته:
    مدت عضویت: 3893 روز

    سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم

    من در مقابل موفقیت دیگران گاهی چنان خوشحال میشم که انگار واسه خودم اتفاق افتاده،

    از موفقیت برخی افراد هم ناراحت میشم و احساس عجز و ناتوانی دارم و شاید هم چون ذهنم مقاومت میکنه (که فرد حسودی نیستم) با این وجود حسادت میکنم.

    موفقیت افراد نزدیک :

    چند روز پیش مطلع شدم یکی از دوستانم تونسته مهاجرت کنه و در حال تحصیل در مقطع دکتراست. خیلی براش خوشحال شدم و تحسینش کردم و خیلی برام باورپذیر شد که آره میشه، پس منم میتونم.

    سوال اول:

    از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    این دوست من، چند ساله هدفش مهاجرت بود، زمان گذاشت و مدرک زبانشو گرفت، یه مقاله خوب نوشت. وقتی باهم صحبت میکردیم قضیه مهاجرت تو حرفاش bold بود با اینکه درگیر مسائل دیگه هم بود. اما تمرکزش روی مهاجرت باعث شد بالاخره بهش برسه. قبل از مهاجرتش به خارج از کشور، از یه روستای دورافتاده به تهران مهاجرت کرد و چند سال اونجا بود و کار می کرد؛ اون پاداش شجاعتشو داره میگیره. من هم باید از برخی ویژگی های مثبت دوستم الگو بگیرم و اجرا کنم(از شجاعتش، از تمرکز و ارادش) .

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    درسی که من گرفتم، اینه که نباید عجله کرد، لازمه تکامل طی بشه, با تمرکز و توجه به خواسته هام قدم بردارم و شروع کنم مصمم پیش برم و بدونم حتما بهش میرسم فقط یه مسیر رو باید طی کرد.

    مثلا من میخوام برم سمت جنوب کشور تا شهرهای بین راه رو پشت سر نزارم به مقصد نمیرسم. باید بدونم که رسیدن به این خواسته کاملا بدهی و شدنیه( یه معادله آسونه : وقتی یکی تونسته منم میتونم)، فقط باید مسیر درست رو طی کنم.

    یکی از اقوام استخدامی قبول شد و صاحب یه شغل خوب شد. من ناراحت شدم، احساس عجز کردم خودمو خیلی از قافله عقب دیدم و با اینکه میدونم شانس وجود نداره، ته ذهنم حس میکردم اینا کلا خوش شانسن، انگار که من طلسم شدم جلو نمیرم و مدام شکست پشت شکست؛ با این حال میگم خدایا شکرت مثل من نیست،

    از شکست کسی خوشحال نمیشم ولی موفقیت بعضیا انگار درماندگی منو به رخم میکشه

    خواهر این شخص از بچگی اونو که تقریبا همسن بودیم با من مقایسه میکرد. منم حرص میخوردمو خودمو کم میدیدم.

    این فرد اصلا برای درس خوندن مثل من وقت نمیزاشت، با وجود موقعیت خانواده اش و جریاناتی که براشون پیش اومده بود، خیلی اعتماد بنفس بالایی داشت.

    پاسخ سوال اول :

    راز موفقیت این فامیلمون رو دو عامل مهم میدونم :

    یکی اینکه اون کارها رو برای خودش سخت نمیکرد همه چیو آسون میدید برای همین کارها واسش آسون پیش میرفت

    دوم اینکه، فوق العاده احساس ارزشمندی میکرد و خودش رو سزاوار موقعیت های بهتر میدید.

    اون اعتماد به نفس بالایی داره، خیلی بیشتر از من.

    تحسینش میکنم، اون عزت نفس و اعتماد به نفسش رو به وضعیت مالی و مسائل خانوادگیشون گره نزده. اون ارزشمندی خودش رو به عوامل بیرونی وابسته نمیدونه، آره حقشه راحت کارهاش پیش بره, دانشگاه خوب قبول شه، شغل خوب گیرش بیاد و پشت سر هم موفق بشه، مبارکش باشه! اون یه فرد با عزت نفسه،

    اون با این ویژگی هاش تونسته، من هم باید نکات مثبتش رو الگو قرار بدم تا مثل اون نتیجه بگیرم

    پاسخ سوال دوم :

    من درس گرفتم، از زندگی، از مسیر لذت ببرم، مسائل رو برای خودم سخت نکنم، به خودم یادآور شم، همراه با هر سختی آسونیه، همه چی آسونه باید قدم بردارم و امیدوار باشم

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

    سخت می گردد جهان بر مردمان سختکوش

    درس بعدی، که از این شخص گرفتم، عزت نفسش بود. باید برای بالا بردن عزت نفسم بیشتر زمان بزارم و متمرکزتر پیش برم. این ویژگی خیلی مهمه، باید تو این زمینه بهتر و بهتر شم.

    باید مصمم تر روی این دوره (عزت نفس) کار کنم و با انگیزه بیشتر ادامه بدم. با عزت نفس بالا من قطعا موفق تر و خوشحال ترم.

    این روزها خبر ازدواج چند نفر رو شنیدم با موقعیت خوب. براشون خوشحال شدم و آرزوی خوشبختی کردم. ته دلم باز هم احساس جاموندن و عجز کردم. که من چرا فرصتهامو از دست دادم، چرا از روی ترس و بی اعتمادی (هم نسبت به خودم هم طرف مقابلم)، ازدواج نکردم. فکر میکنم : من نمیتونم، سخته، من با بقیه فرق دارم و …. الان بقیه درمورد من چی میگن، فلانی خیلی از من کوچیکتره اونم ازدواج کرد اما و … کلی فکر و احساس منفی دیگه

    پاسخ سوال اول:

    یکی از این افراد شخصیه که یه ازدواج ناموفق داشته، مدرکش دیپلم بود و یه پدر با اخلاق نامناسب رو هم تحمل میکرد(شایدم من فکر میکنم تحمل میکرد). اما تونست با یه مهندس ارشد صاحب خونه و ماشین و شغل خوب ازدواج کنه. اون میشه گفت از هر نظر سطحش از همسرش پایینتر بود اما الان همچین موقعیتی داره. این دختر تونسته همچین زندگی رو جذب کنه، با احساس لیاقت، باید باور کنم لیاقت آدما به شرایط و دستاوردهاشون نیست. یکی با این وضعیت تونسته پس من هم میتونم. اون قدر خودشو میدونست، این راز رسیدن به خواسته هاست، احساس ارزشمندی.

    پاسخ سوال دوم:

    من درس گرفتم که نباید ناامید شد. میشه رویاهاتو بسازی فارق از شرایط و موقعیت فعلی ات. باید قدر خودمو بدونم من هم سزاوار زندگی پر از عشق و آرامشم. باید احساس لیاقت کنم و تردید و ترس کاذب رو کنار بزارم.

    با نگاه کلی به موردهایی که بیان کردم این باورها رو دارم :

    باورهای محدود کننده من :

    زندگی سخته، مسیر موفقیت سخته، کلی انرژی باید بزاری. من نمیتونم، من با بقیه فرق دارم (خودمو با دیگران مقایسه میکنم) ، تواناییم مثل بقیه نیست.من کمم، فلان مهارت و توانایی رو ندارم. ذهنم به شکست عادت کرده، سخته و نمیدونم چطور درستش کنم.

    درمورد ازدواج :

    اگه تصمیم اشتباهی بگیرم همه طردم می کنند

    ممکنه فقط در نگاه اول دوست داشتنی باشم اما بعدا راحت ازم دل بکنن و بفهمن من انسان ارزشمندی نیستم

    من به اندازه کافی مهارت لازم برای زندگی مشترک ندارم. فلانی خیلی از من بهتره من در مقابلش احساس ضعف میکنم

    باور قدرتمند کننده :

    ببین بقیه تونستن، پس من هم میتونم، این افرادی که درموردشون صحبت کردم، به خواسته هاشون رسیدن، بدون اینکه شرایط و امکانات ویژه ای براشون فراهم بشه. همشون احساس لیاقت داشتن، خودشون رو ارزشمند دونستن، همین. تنها چیزی که کمکشون کرد عوامل درونی(چیزی که تو وجود خود آدمه، دور از دسترس نیست) بود.

    زندگی سخت نیست، این منم که سختش میکنم. فقط قدمهامو بردارم، خداست که صدها قدم بعد رو برام برمیداره. نباید خودمو با دیگران مقایسه کنم. فقط باید خودمو با روز قبل مقایسه کنم که روند رو به رشدی داشته باشم. یه زمانی اعتماد بنفس پایینی داشتم و خیلی کارها رو نمیتونستم انجام بدم الان خیلی بهتر شدم پس باز هم میتونم رشد کنم و بهتر از قبلم شم. هیچ کس از دیگری بالاتر نیست. همه ارزشمندیم. هیچ بالاتری بغیر خدا، وجود نداره که من اونو برای خودم بزرگ جلوه بدم. احساس خودکم‌بینی یه جور شرکه، من هم به اندازه همه آدما ارزشمند هستم. تنها خداست که من باید از خودم بالاتر ببینم و تنها باید از خدا حساب ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    لیلا مرادپور گفته:
    مدت عضویت: 1017 روز

    سلام و درود استاد عزیز

    من قبل از دوره ی عشق و مودت در روابط خیلی احساس حسادت یا خشم رو نسبت به دیگران تجربه میکردم اما بعد از اون دوره الان که بهم میگید احساست رو بنویس درباره موفقیت های افراد الان دیگه خیلی دارم احساس های بهتری رو تجربه میکنم و متوجه شدم که اونا استمرار و ارتباطات قوی تری از من داشتن و خیلی بیشتر از من به فکر کمک کردن و بخشیدن بودن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مجتبی ۱۳۷۱ گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    سلام

    به دلیل شخصی بودن بعضی مسایل قادر به ارسال تمرین نیستم اما….

    فهمیدم که چقدر متفاوتم از اونچه که فکر میکردم هستم و اینکه از دیگران میتونم یادبگیرم چطوری ورژن بهتری از خودم باشم نسبت به گذشته خودم

    در اخر ممنونم از اقای عباسمنش عزیز و گروه موفقشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فوزیه بازیان گفته:
    مدت عضویت: 1081 روز

    سلام عزیزان سپاسگزارلطف پروردگار م هستم بخاطر احساس بسیار خوبی که دارم در مورد موفقیت و پیشرفت دیگران ،از وقتی که با افکار و اندیشه و ذهنیت استاد آشناشدم،آن هنگام که تولد دوباره یافتم،تنهابایافتن این گوهر گرانبها ،پیشرفت هر انسانی را موفقیت خودم میدانم احساس شادمانی میکنم ،لذت میبرم و شکرمیکنم خداوند را ب خاطرش وکنجکاو که حتما افکار خوبی داشته ایده وطرح جالبی ارائه داده که باعث این فثح عظیم شده واین درحالی است که قبلاً کاملا واضح و آشکار فشارم بالا میرفت وحسادتم معلوم میشد ،هرانسانیکه در اخلاقش ودراعمالش ودرکارش موفق شود،،نشان دهنده این است که راه رشدوپیشرفت فراوان است،به تعداد تمام آدمها ی روی زمین وبیشتر ،سپاسگزارم شادباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نازیلا محجوب گفته:
    مدت عضویت: 540 روز

    درود و سلام به استاد مهربان و همراهان عزیز این سایت !

    من مدتی زیاده که با صحبت‌های استاد آشنا بودم و سعی میکردم تغییراتی را به زندگیم وارد کنم، صادقانه بگم مثل آب در هاون کوبیدن بود تلاش‌های من.

    چون من پر از باورهای محدود کننده زیاد و شرک‌های متعدد در روابط بودم.

    آدمها چنان برای من مهم بودن، چه خانواده، دوستان و یا کسانی که دوستشان داشتم که جز روابط هیچ چیز دگری را نمی‌دیدم بت شده بودن همه برام.

    حسرت‌های زیاد منو در احاطه کرده بود،هرچه تقلا میکردم روی نقطه صفر بودم هیچ پیشرفتی نداشتم و این خیلی ناراحتم میکرد.

    شنیدن این فایل استاد چقدر کمک کرد هز درون به بررسی بیشتر باورهای محدود کننده بپردازم که سعی کنم انسان‌ها را تحسین کنم تا حسادت و یاهم مقایسه کردن، که یاد بگیرم اگر کسی به شرایط عالی رسیده منم می‌توانم و با پوست و استخوانم این موضوع را درک کنم چیزی که بهش عمل نمیکردم .

    و کلی تعهد بدهم بخودم که نازی توهم میتوانی به شرط توحید، به شرط روی خود کار کردن و از حاشیه دور بودن و در صفای سادگی زندگی کردن و غبطه نخوردن …

    خدایا شکرت بابت استاد عزیزی ک هست و قوانینُ بما یادآور میشه .

    الهی شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    محمد زمانی سودرجانی گفته:
    مدت عضویت: 419 روز

    سلام به استاد جان

    بعد از 7سال آموزش از اساتید مختلف

    تازه سر چشمه را پیدا کردم

    حتما موقع اش الان بوده

    از اصفهان مهاجرت کردم به تهران. حدود 3ماهه

    رفتم تو بازار دیدم که محصولات دیگران به راحتی فروش می‌ره ولی من نمیتونم بفروشم

    حسم بده و دارم حسادت میکنم و اومدم همه چی را تعطیل کردم و فهمیدم من مشکل و باور من مخربه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محمد هادی دارابی گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی.

    دوستان و همراهان سایت عباس منش سلام و خدا قوت در این روزهای سرد برفی .

    من قبلا اگر موفقیت دوستان خودمو می‌دیدم احساس حسادت میکردم و کار اونو سبک میشمردم. خیلی مواقع از اینکه اون یک فرد عادی است و نتیجه گرفته اما من نتیجه نگرفتم از خودم عصبی میشدم . خیلی مواقع خودم رو ضعیف در اراده می‌دیدم. نمیدونم فرار از اون محیط رو به حل مسئله ترجیح میدادم. نمی‌تونستم به اون شخص تبریک بگم و این حس همیشه منو اذیت میکرد.

    اما الان کمی بهترم نه البته باید بگم خیلی بهترم دیگه حسادت وجود نداره و میگم اگر برای اون شده پس برای منم میشه. الان دنبال ریشه حل مسئله خودم میگردم. اما ترس حتما همراهم هست و دارم روی خودم این مسئله مهم رو حل میکنم . هنوز خیلی راه دارم برای کار کردن.

    با تشکر فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: