ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 115
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا با سلام وخدا قوت خدمت شما استاد گرامی دیده گاه من در مورد این سوالات ؛ اگه از اقوام باشه آن هم بستگی داره خیلی نزدیک باشه کمی حسادت بهم دست میده همراه کمی خوشحالی ؛ اگه از اقوام دور باشه بیشتر خوشحال میشم اگه لایق آن موفقیت بوده تحسینش میکنم اگه لایق نبوده میگم عجب شانسی آورده ؛ در مورد موفقیت غیر آشنا ؛ یا همکار خوشحال میشوم وازش انگیزه میگیرم ؛ وبه خودم میگم اگه اون میتواند من هم میتوانم ودقیقا تلاشم برا موفقیت بیشتر میکنم وچنان انرژی مضاعفی میگیرم و تمام تلاشم را برای بهتر شدن انجام میدهم واین اتفاق را چندمدت پیش تجربه کردم وهنوز افکارم حول همان محور میچرخد
سلام به دوستان غار حرا خودم و استاد سخنور و تأثیرگذاری مریم بانو
سال جدید رو به همه دوستان تبریک میگم
خدارو هزاران بار شکر که همراه این سایت پر از عشق و تجربه و رشد هست
هر بار که وارد سایت میشم و فایلی رو میبینم ،متحیر میشم از این همه خلاقیت استاد عزیز و هزاران بار تحسین میکنم
نوشتن درباره این مطلب کمی برام سخت بود ، چون مثل فایل های دیگه نبود و باید تمرین انجام میدادیم
و طبق قولی که به خودم بعد از دیدن هدف گذاری سال 1403 به خودم دادم ،باید این تمرین رو انجام میدادم ،از پیروز مدام ذهنم درگیر این فایل هست و البته تمرین این فایل
از خودم می پرسم واقعا دربرابر موفقیت افراد خوشحالم یا ناراحت ؟
ولی به جواب نرسیدم و سعی کردم از تجربیات قبلی که درباره این موضوع داشتم استفاده کنم و نتیجه داد
و در کمال تعجب فهمیدم من در ته قلبم حس بدی پیدا می کنم ، و البته حسادت
تازگی متوجه شدم آدم فوق العاده حسودی هستم
خدایا شکرت که به این خود آگاهی رسیدم
افرادی هستن که در اطرافیان به موفقیت های خوبی رسیدن
شکوفه دوست خوبم :ازدواج موفق، شغل خوب، رشد مالی
این دوستم همیشه یادم میاد برای خودش ارزش زیادی قائل هست و البته برای همسرش و همیشه افراد را به خوبی باپسوند آقا و خانم صدا می کنه و اعتماد به نفس خوبی داشت و هیچ.وقت به خاطر بقیه خودش رو اذیت نمی کنه و خودش رو با شرایطی که داره قبول داره و از خونواده اش اصلا خجالتی نداره( چون خونواده همسرش سطح بالاتری دارند)
ازش یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و برای بقیه خودم رو اذیت نکنم
نفر بعدی یکی از همکاران قبلی ام هست که با اینکه کار روبت هم شروع کردیم ولی ایشون خیلی موفق هستن و شرکت خیلی بزرگی دارن و البته درامد بالا ،جایگاه شغلی بالا و …
به این فرد هیچ وقت حسودی نکردم چون به نظرم لایق رسیدن به این جایگاه بود
اعتماد به نفس بالا
ذهن مثبت
انرژی زیاد
باهوش
خلاق
مرتب
لباس های شیک
اهل مطالعه
همیشه دوست داشت اول باشه
و روابط عمومی بالا
یاد میگیرم که این ویژگی ها رو در خودم پرورش بدم
منم می تونم به این موفقیت برسم
و به خودم قول میدم که نفر اول بیزینسم در ایران بشم
چه خوب شد که این تمرین رو انجام دادم
تو دفترم کامل تر نوشتم و اینجا چند تا مورد رو نوشتم تا ردپایی بذارم
که منم می تونم موفق بشم در هر زمینه ای که بخواهم
پیشرفت خانواده پیشرفت خودم میدونم
ولی اگه فامیل و اطرافیان پیشرفت کنن گاهی ممکنه احساس بی عرضگی بهم دست بده و گاهی ممکنه الهام بگیرم برای موفقیت
اگه روحیه خوبی نداشته باشم ممکنه حسادت هم کنم
مثالی ندارم چون اطرافیانم تا الان به موفقیتی که تو ذهن منه نرسیدن
برای عزیزانم که دوستشون دارم خیلی خیلی خوشحال میشم و شکرگزاری هم میکنم
مثلا برادرم 207 خریده بود وقتی فهمیدم طوری خوشحال بودم که همه فکر میکردم برا خودم هست.
ولی برای آشناهای دیگه یا همکارام حس بی عرضگی بهم دست میده
نه اینکه حسادت کنم ولی پیش خودم فکر میکنم باید بهتر از اون برا من باشه ولی بدلیل بی عرضگی و کم کاری خودم نشده
خودمو مقصر میدونم و سرکوفت میزنم
درود بر شما و همسر گرامیتون
خیلی متشکرم بابت این فایل عالی
فایل رو گوش کردم و به تمرینش عمل کردم.
به لطف خداوند با تمرینات این فایل یادگرفتم که چطور میتونم حس واقعیمو نسبت به موضوعات بفهمم
یاد گرفتم که چطور باور هایی که باعث این حس هست رو شناسایی کنم
مواردی از موفقیت های اطرافیانم بود که من بهش حس خوبی نداشتم، موفقیت های کوچیک و حتی نسبتا بزرگ. طوری که با فکر کردن بهشون و یا دیدنشون و یا شنیدن اسمشون بشدت حالم خراب میشد.
خیلی جالبه وقتی که حسم به موفقیت تمام اون افراد رو بررسی کردم دیدم به صورت مشترک پنج یا شش باور درونی مخرب دارم که باعث تمام اون حس های بد شده. باور هایی که برام مثل ترمز هستند.
نشستم، جملات تاکیدی برخلاف هر کدوم از اون باور محدود کننده رو نوشتم و مداوم با خودم تکرار میکنم تا اون باورهای درست در ناخودآگاهم جایگزین بشه.
همچنین اون باور های مثبت رو به صورت فایل صوتی ضبط کردم و شب ها با اون فایل صوتی که توی گوش چپ من هست به خواب میرم.
نکته جالب دیگه اینه که با انجام تمرین این جلسه و با فهمیدن منشا این حس بد، و جایگزین کردنش با دیدگاه مثبت، خیلی سریع حالم حسم به اون افراد موفق خوب شد.
استاد عزیز از شما و همسرتون بابت این فایل عالی متشکر هستم.
خداوند به خوبی های شما و همسرتون برکت بده.
واییییییییییی خدای من چقدررر خوشحالم از اینکه به این جلسات هدایت شدم ، همین دیشب ساعت 4 صبح داشتم اهدافم برای سال آینده رو می نوشتم و با دیدن فایلی که برای عید آماده کرده بودید اول اومدم اهداف شخصیتیم رو نوشتم و بعد اهداف مادی و علایقم رو ( چیزایی که می خوام به دست بیارم ، کارایی که می خوام انجام بدم و … ) رو نوشتم ؛ تو قسمت اهداف شخصیتیم با چک کردن کلید های سایت ، تمامی کلید هایی که احساس ضعف در اون ها داشتم رو نوشتم که در سال جدید می خوام رو این ها کار کنم و درونم رو رشد بدم ، خلاصه متعهد شدم به دنبال کردن سیر تحول و بهتر شدن زندگیم و امروز که داشتم چک می کردم کدوم کلید رو اول نوشتم که از اون شروع کنم دیدم اول کلید ذهنیت قدرتمند کننده رو نوشتم ( من از آخرین کلید ها در فهرست سایت دونه دونه تا اولین هاشون نوشتم و خب نوشتم بر طبق اولویت نیازمندی هام نبود ولی می دونستم باید تا جای خوبی رو همشون کار کنم ) بعد خب چون من همین دیشب بود این کلید رو دیده بودم و اون اسمش که ذهنیت قدرتمند کننده بود من رو علاقه مند به نوشتنش به فهرستم کرد باید بگم مطلقا هیچ چیز دیگه ای راجب دوره نمی دونستم فقط می دونستم که شما راجب ذهن قدرتمند صحبت می کنید .
کلا خنثی بودم وقتی به این صفحه می یومدم تردید داشتم که نه نرو ببین کلید های مهم دیگه ای هم هست می تونی از اون ها شروع کنی ، شاید تو این فایل حرف هایی باشه که تو آمادگی درک و شنیدنش رو نداری و تو فرکانسش نباشی و خب صادقانه بگم وقتی فایل عید رو گوش می کردم یه چیزایی راجب نیازمندی هام می دونستم مثلا چیزایی که یادداشت کردم :
+فکر نکنم با درخواست کردن از خدا پرو می شم و به جای اینکه کارم رو بکنم کامل ، مدام از خدا می خوام بی مسئولیتی من رو گردن بگیره و آره خدا یه روز خسته میشه از کمک کردن به من و خجالت بکشم که از خدا درخواست کنم چون فکر می کنم که میگه نگاه کن بنده من از پس کوچک ترین کارا هم بر نمیاد .
+با غریبه ها روابط بهتری داشته باشم و یاد بگیرم اون قدر برای خودم ارزش قائل بشم که وقتی دیدم طرف مقابل برعکس من تمایلی برای صمیمیت و مهربانی نداره به زور نگم نه زشته من ادب خودم رو نشون بدم و فلان و با احترام به خودم منم عادی برخورد کنم ولی مودبانه .
+بتونم ذهنم رو قوی تر کنم ، با حرفی بهم نریزم و ناامید نشم و نظرات دیگران حالم و اقدامات من رو کنترل نکنه .
+آرامش درونی بیشتری داشته باشم .
اما با وجود این ها نمی دونستم از کجا دقیقا شروع کنم چون اینم باید بگم من واقعا تو پیدا کردن ترمز های ذهنی و باورهای تخریب کننده ام ناشیم و وقتی که تو فایل عید هم گفتید که رو اون قسمت هایی که ضعیفید کار کنید ، من واقعا سردرگم بودم برای پیدا کردنش یعنی یه سری چیزا واقعا آشکار بود ولی می دونستم بازم باید بگردم.
خلاصه من گفتم که تو با خودت و خدات قول دادی متعهد باشی به نوشته هات به تغییر برای بهتر شدن و بهتر کردن زندگیت پس باید انجامش بدی و وقتی فایل رو گوش کردم اینطور بودم که خدایاااا باورم نمیشه تو من رو به فایلی هدایت کردی که به من کمک می کنه به راحتی ترمز های ذهنیم رو پیدا کنم ، بدون اینکه بشینم هی ساعت ها و ساعت ها تو خاطرات و ذهنم دنبال باور های بدی که داشتم و دارم بگردم و این کلید و جلسه های جدید چقدر جالب و عالیه.
خودم واقعا نمی دونستم که اینکه اگه من چیزی رو دوست داشته باشم و علاقه مندی هام با عزیزانم مشترک بود اما اونا به سراغش رفتن و من نرفتم و وقتی دیدم اونا درش به موفقیت رسیدن ، من اون علاقه رو ول کنم باور منفی نیست ، یادمه همیشه موضعم راجب این رفتارم این بود که نه من دارم احترام می زارم به اون ها و اگه منم برم دنبال کاری که اون ها کردن مثل یه آدم تقلیدکار به نظر میام حتی اگه قبل از اون ها به اون کار علاقه داشتم ؛ یعنی می خوام بگم ما خیلی وقت ها باورهایی داریم که رو زندگی ، اقدامات، احساسات و ابعاد زندگی مون تاثیر می زاره اما نمی دونیم که بده ولی دارن ما رو دور نگاه می دارن از قدرتمند تر شدن ذهن و درونمون و حتی خواسته هامون و شما استاد عزیزم با این دوره رایگان دارید به ما به راحتی کمک می کنید شناسایی و خنثی شون کنیم ️️
نکات طلایی این فایل رو در دفترم نوشتم و صادقانه به سوالاتش پاسخ دادم و قشنگ به طور کامل احساساتم رو در مورد موفقیت آدم های مختلف زندگیم ( چه عزیزانم چه کسانی که روابط خوبی با اون ها ندارم ) توصیف کردم و چیز هایی که یاد گرفتم رو هم نوشتم مثل اینکه خوشحال باشم و کنجاو چگونگی و الگو گیرنده از موفقیت های افراد مختلف و قصد دارم بعد ارسال پیام سریعا برم سراغ انجام تمرین این فایل .
در آخر استاد ازتون بینهایت سپاس گزارم بابت این سری فایل ها ، به حدی آگاهی در تمامی فایل های سایت وجود داره که من گاهی با خودم میگم ببین یعنی تو بتونی به آگاهی های این یدونه فایل هم متعهد باشی زندگیت میشه بهشت مهشید ️️️️️چه برسه این سری فایل ها که قشنگ داره آشغالایی ( باور های محدود کننده ای ) که بین چرخ دنده های ماشین ذهن و قلبت رو گرفته و نمی زاره روند موفقیتت تو یه سری مسائل شروع شه و انجام شه رو میکشه بیرون
خیلی جالبه که من الان باید این فایلو ببینم که درگیر همین موضوع هستم و احساسات متناقضی نسبت به پیشرفت یکی از نزدیکانم دارم تجربه میکنم؛از یک طرف به خودم خب این یه نشونس که وقتی اون تونسته یعنی میشه یعنی منم میتونم و ازین بابت هم براش خوشحالم هم برای خودم خوشحالم ک میشه
اما ازطرف دیگه من حسودیم میشه من احساس میکنم که عقب موندم احساس میکنم بمن فخر میفروشه احساس میکنم فرکانسش رفته بالاتر و من پایین موندم.والبته اینو دررفتار و گفتارش هم دیدم .سعی میکنم همش بخودم یادداوری کنم که حسادت حس مخربیه برای فرکانس من و یاداوری کنم که این یه نشونه بوده برای من وقطعا من به بالاترازاون دست پیدا میکنم اما منکر وجود اون احساسات مخرب نیستم؛امید وارم که عزت نفس و ارزشمندی و باور فراوانی در من انقدر قوی بشه که چنین احساساتی رو تجربه نکنم دیگه.
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
در بیشتر موارد وقتی یکی از نزدیکانم و یا دوستانم و یا آشنایانم به موفقیتهایی دست پیدا میکند، نخست در خود احساس کوچک بودن میکنم و دوست ندارم که با ایشان رفت و آمد کنم.
برای نمونه، همین پیش از نوروز وقتی چشمم به اتومبیل مدل بالای یکی از نزدیکانم افتاد که تازه خریده است( بهویژه که ایشان بیست سال از من کوچکتر است) افتاد، دلم میخواست که زودتر محل را ترک کنم و حتا به ایشان شادباش هم نگفتم. درصورتیکه، او و همسرش هر دو کارمند دولت هستند و از آنهایی هم نیستند که رانتخواری کرده باشند. خوب بهنظر میآید که من بودهام که قدر زندگیم را ندانستهام و اکنون از خیلیها عقب هستم. راستی من چه کار کرد کردهام؟ آیا با نشستن و کاری نکردن و خود ناباوری میتوان به زندگی مرفه رسید؟ پاسخ قاطع؛ نه است! باید به خودم بگویم که چه میکنی، پاشو و کاری کن، جهان منتظر تو نمیمانه و هر کسی که تلاش کنه و باورهای مثبت داشته باشه، میتونه خوب زندگی کنه! من هم به جای حسادت، باید درس بگیرم و بدونم که اگه دیگران توانستند، من هم میتونم! بنابراین، تصمیم میگیرم که روی باورهام و بهویژه روی شخصیتم کار کنم و بدونم همه چیز از رهگذر اصلاح شخصیت بهدست میآید و بس!!!
تفاوت اونا با من اینه که اونا ارزش پولشان را دونستن و من برای پولی که درمیآوردم هیچ برنامهای نداشتم. اونا تنها همین کار را کردند! من هم باید این فرآیند را آغاز کنم که آغاز کردهام. خدایا شکرت!
یه نمونهی دیگه: وقتی باجناقم موبایل اپل از دخترش هدیه گرفت چ، بازم احساس حسادت و خود کوچکبینی به من دست داد. حالاست که باید به خودم بگم، ببین فریبرز خان، کار از این چیزا درست نمیشه! اگه اون دختر با تلاش تونسته برای پدرش یه موبایل اپل بخره، و تو هنوز تو عیدی بچههات موندی، این دیگه تقصیر کسی نیست جز خودت!!! به جای این کارها، برو و بر روی شخصیت خودت کار کن و این کار را پیوسته انجام بده تا ظرفیت بزرگ بشه تا بتونی از نعمات و برکات و ثروتهای روزافزون الهی که همه جا هست بیشتر و بیشتر بهرهمند بشی! اون دختر هم روزی که کارش را آغاز کرد( درسته که محل کارش را پدرش را بهش داده ولی خیلیها هستن که ارزش این کارها را نمیدونن و موقعیت رو هدر میدن)، هیچی نداشت و زندگی سادهای داشت ولی خدا را شکر حالا زندگی بسیار مرفهی داره. خدایا شکرت! منم باید مثل اون باشم و قدر این کسب و کارم را بدونم و بهتر و بیشتر از پیش و با ارزشگذاری به پولهایی که بهدست میارم، به خواستههایم برسم!!!
یک نمونهی دیگه: وقتی سال گذشته با خانواده به مشهد رفته بودیم و در اقامتگاه بودیم، قراری برای دیدن یکی از دوستان نزدیکم گذاشتم. ایشان را در حرم امام رضا دیدم و دانستن که کارخانهای موفق دارد، وی تی ایشان را در نمایشگاه بینالمللی تهران هم در غرفهی شرکتش دیدم که نخستین غرفه و بزرگترین بود، تلاش کردم که حس حسادت و حسرت خودم را نشان ندم ولی کاملا مشخص بود. حالا که فکر میکنم، به خودم میگم، یادت هست که اون آدم همون وقتایی دانشجویی هم خیلی جلوتر از تو بود؟ همون موقع هم آدم خیلی تلاشگر و خودباوری بود. خوب باید هم اینجوری باشه وضعش! درس اینکه؛ دیدن این آدمها باید به من بگه که اگه تلاش و پیوستگی عامل پیروزیه، یک عامل مهمتر هم پشت صحنه هست که همون خودباوریه! و تو باید از این رهگذر به پیروزی و خواستههایت برسی و راه دیگهای نیست!
یه نمونهی دیگه هم: یکی از کسانی که در کسب و کاری همانند من هست با اینکه از من بیست سال کوچکتر هست، پیشرفتی بسیار بیشتر از من بهدست آورده و من خودم را در برابر اون کوچک میبینم. خوب آقا فریبرز چاره چیه؟ آیا اگه بشینی و همش غصه بخوری، کار درست میشه؟! مشخصه که نه!!! پس بسا نگاه کنیم که تو وقتی به موفقیتهای خوبی رسیدی:
– مغرور شدی
– غافل شدی
– دست از تلاش برداشتی
ولی او پیوسته و با گامهای کوچک و خودسازی به اینجا رسید.
حالا قصد دارم که به جای این کارهای نافرجام، بر روی شخصیت خودم پیوسته کار کنم تا با رشد باورهای توانمند کننده و ضیف و ضعیفتر شدن باورهای محدود کننده، رشد کنم و بهطور کامل طبیعی ثروتها به زندگی من وارد شوند و من با تلاشی پیوسته برای کسب و کارم، پیش به سوی پیروزهای روزافزون بروم!!!
استاد واقعا زدی به هدف! درسته این باور محدود کننده در من هست که با موفق شدن دیگران شانس موفقیت من کم میشه و یا اینکه من بد دیده میشم!
و فکر میکنم که من مانند اونا توانایی ندارم که موفقیتهایی مثل اونا داشته باشم. البته درست گفتید، در مورد باجناقم و دخترهایش همین فکر را دارم که با رانتخواری و شانس به اینجا رسیدهاند.
البته من خودم را اینجوری نمیبینم که نمیتونم به اونجاها برسم ولی خیلی وقتا از روی ناامیدی به خودم میگم که دیر شده و دیگه نمیتونم مثل اونا باشم. ولی یه چیزی در درونم( شاید حس رقابت و نه حس شایستگی) بهم میگه که تو هم هنوز شانسهای زیادی داری!!!
درس: اینکه موفقیت یک فرآیند و یک مسیره!!! و درواقع یک باوره!!! و خبر خوب اینکه، اگه من هم روی خودم کار کنم و بتونم درون توانمندم را ببینم، اون وقته که کمکم پردهها میافته و من حقیقت توانمندم را بیشتر و بیشتر میبینم و پیشرفت هم آرام آرام آغاز میشه و خبر خوبتر اینکه؛ پیشرفت یک فرآیند خطی نیست بلکه یک فرآیند لگاریتمی است!!!
با تمام توان از موفقیت دیگران، برای خودم سوخت موشک پیروزیهایم را میسازم و به پیش میروم. تازه، بابا من که وضعم بهتره از اون آدم، چرا؟ چون اون این الگوها را کمتر داشت و حالا من فکتهای بیشتری را برای رشد و مسیر پیروزی دارم!!!
امسال سالیه که تصمیم گرفتم با خانواده عزیزم به تهران مهاجرت کنم!!! و این درصورتیکه پیش از این به خاطر وابستگیهای خودم به همسرم و اینکه بجای اینکه اول عاشق خودم باشم، به ایشان وابسته شدم و نمیخواهم که کسی به ایشان نزدیک بشه که این هم از عزت نفس پایین منه! تصمیم گرفتم که بیشتر به خودم اهمیت بدم و عشق به همسر را برای رشد خودم بخوام و بدونم که این زوری نیست و اگه بخوام وابسته بشم، به عزت نفسم پشت کردهام.
نتیجهگیری این که: من باید و بهتر است که از موفقیت دیگران درس بگیرم و بدانم که خدای آنها خدای من هم هست. راستی اگر نامی شدن در اثر رسیدن به یک مقام معنوی را مثال بزنیم، مانند حر ابن ریاحی که در یک زمان بسیار کوتاه به راه راست هدایت شد و یک شخصیت الگو را برای همهی تاریخ ساخت، پس خدایی که در یک زمان کوتاه چنین پیروزی بزرگی را برای کسی رقم میزند و از او یک شخصیت تاریخی مثبت میسازد( امکانی که در اختیار همه هست)، پس همان خدا هم برای من موقعیتهای بسیار بزرگی را حتا بسیار بزرگتر از دیگران را میآفریند و تنها لازم است که من ایمانم را اثبات کنم و پیوسته روی شخصیتم کار کنم و در کسب و کار جهانیام تلاشی خستگیناپذیر داشته باشم و ایمان داشته باشم که خدا راه من را به سوی آنچه برای خودم و بدون نیاز به خودنمایی در برابر دیگران میخواهم را باز میکند و دست مرا در همهی مراحل میگیرد!!!
پس با پیگیری این مجموعه، همچنین با پیگیری درسهای مجموعهی عزت نفس و نیز دوازده قدم، به پیروزیهای دلخواهم میرسم!!!
خدایا شکرت که من را در این مسیر زیبای هدایت و آگاهی گذاشتهای و از شما استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و همه شما همراهان گلم برای این مسیر زیبا سپاسگزارم!!!
ارادتمند شما
خب سلام رحمت برکت فضل و کرم الهی نثار استادجانم خانم مریم دوست داشتنی و هم مسیر های گرامی !
خدیجه هستم استاد جانم
بابت ایکه ایقدر زحمت میکشین و لطف میکنین آنچه که زندگی تانره زیباتر کردین ره عاشقانه به دیگرا به اشتراک میزارین ازتان یک آسمان سپاسگزارم استادم خدایا شکرت بابت بزرگترین نعمت و برکتی که هدیه کردی استاد مه کمتر از دو سال میشه مسیره ره آغاز کردم اما چون مذهبی بودم خیلی باورهایم ایراد داشتن و دارن خیلی مقاومت داشتم حالا شکر زندگیم عالیتر و روانتر شده اما تازه دارم اصل ره درک میکنم و متعهدانه تر دارم روی باورهایم دوست داشتن خودم و احساس لیاقتم کار میکنم و تا جای که کار میکنم نتیجه میگیرم اوایل چون تمرکزم بیشتر بود درآمدم عالی شده بود اما بعد یادم رفت که نتایج از کجا هستن فعلا کم شده و ای انگیزه بیشتری برم میده تا بیشتر مسیرمه باور کنم و روی باورهایم با عشق و شوق بیشتری کار کنم استاد جانم بابت ای برنامه عالی که بازم هدیه مان کردین ازتان سپاسگزارم خیلی ممنونم استاد جانم مه بنا به نتایج گوش دادن به برنامه های بینظیر و آرامبخش تان قبلا اگه کاری ره شروع میکدم دو روز انجامش میدادم اما رهایش میکردم اما الان فضل خدا و برکت فایلهای شما استاد زبان انگلیسی ره شروع کدم و دو ماه میشه که با شوق و ذوقی که فوقالعاده عالیس میرم آکادمی و خیلی هم لذت میبرم استاد در حالیکه قبلا خیلی به سختی درس میخاندم استاد جانم همه چی داره عالی پیش میره و مه فقد لذت میبرم و از همه لحاظ از پیش رفتم راضی هستم اما ای استارت مسیرم هست استاد باید بیشتر کار کنم و میدانم نتایج عالی منتظرم اس استاد میدانید استاد همی که یاد آوری میکنم بخودم که ببین خدویم اگر ای باورت تغیر کنه چقدر نتایج عالی خاهد داشت پر از شادی و اومید میشم استاد جانم سپاسگزار خدواند بخاطر حضور مبارک تان در جهان استم تشکر از تاثیر فوقالعاده عالی تان بر جهان !
خب مه زیاد وخت میشه کامنتی نگذاشتم طولانی هم شد
حالا استاد جانم در باره سوال ذهنیت قدرتمند در مقابل ذهنیت محدود کننده .
موفقیت دیگرا و احساس مه ؟
اول نگاه میکنم که طرف از لحاظ مالی وضعش چطور هست از لحاظ جسمی که ایا زیبا هست تحصیلات اش چقدر هست خانوادیش چقدر دوستش دارن و شانس اس زیاد اس واسطه داره و یا ایکه فلانی دوستش داشت و او هم احساس لیاقتشه برد بالا و تانست طرف موفق شوه یعنی استاد جانم همیشه ذهنم عوامل بیرونی ره عامل موفقیت افراد میدانه و این باعث میشه که حسودی کنم و خودمه سرزنش کنم از جایگاهم راضی نباشم و چون ای باوره دارم در بعضی موارد استاد از اطرافیانم طعنه هم دریافت میکنم که ببین فلانی توانست اما تو کجای خصوصا مادرم
اگر از نزدیکای فامیل باشه که تا چند روزی سرم میکوبه بخاطر باور خودمه البته
اما بعد که بقوانین فکر میکنم و بیاد میارم اگاهیای که از شما در یافت کردم ره برم انگیزه میشن استاد البته قبلا که اینگونه نبود خیلی وحشت زده و نارام میشدم از پیش رفت دیگرا و حتی زوال نعمت از دیگرا ره آرزو میکردم !
ناچیز میمیشمردم شان و مقایسه میکردم با خودم وضع اوناره در بعضی موقع ناراحتم میکرد زیاد ،اما در بعضی مواقع میگفتم مه بهتر هستم
استاد جانم عاشقانه به مسیرم ادامه میدم دوستای عزیزی که تازه شروع کدین ای نکته میخایم بگویم که همیشه بخودتون هرو روز بگویین که همه چیز باورست و احساس خوب داشتن و از مسیر لذت بردن استااااد جانم اینها کوهی از انرژی ره در وجودم بجود میارن سپاس از فایل فوقالعاده عالی امروز
خب میرم استاد جانم سمت تمرین تا الگو بگیرم و انگیزه از موفقیت دیگرا و بعد مینویسم از نتایج.
آروزی لحظه بر بالای هر لحظه بودن در آغوش خدا بر خودم و همه ره دارم !!!🫀
سلام، وقتتون بخیر
من اگر منصفانه بخوام ببینم هر دو دیدگاه رو دارم
ینی مثلا یه دوستی تو باشگاه سریعتر از من پیشرفت کرده و من ته دلم حرصم گرفته که چرا من انقد پیشرفت نکردم
و از طرفی هم خیلی وقتا نسبت به چیزی شک داشتم وقتی فهمیدم یه نفر تونسته خیلی خیبی انرژی گرفتم
مثلا وقتی دیدم دخترعموم ارشد دانشگاه تهران قبول شده منم خیلی امیدوار شدم که قبول بشم و حتی شنیدنش خیلی انرژی خوبی به من داد
وقتی دیدم خواهرم نقاشیهاش رو با قیمت خوب فروخته فهمیدم منم میتونم اثار هنریم رو به فروش برسونم
حالا که دارم این تمرینو انجام میدم تازه دارم متوجه میشم چقد این دیدگاه و طرز فکر بهم کمک کرده و جرات انجام خیلی کارها و بزرگ فکر کردن رو بهم داده
و برعکسش چقد بهم لطمه زده و حالم رو بد کرده
در مورد سلامتی هم یادمه تو همین سایت درمورد نتایج خیلی از دوستان خوندم و همین شد انگیزه من که باور کنم هیچ مشکلی نیست که راه حلی نداشته باشه
با سپاس از فایل آموزشی شما
درود بر شما بانو زارع گرامی
آفرین بر شما. درسته، وقتی ما تمرینها را انجام میدهیم و اینجا یادداشت میگذاریم، خودبهخود راه حل برامون میاد وا نگار که کائنات منظره که ما اعتراف کنیم و سبک بشیم!
وقتی مینویسیم، مخصوصا که اینجا مینویسیم، ذهنمون باز میشه.
خدا را شکر که این راه بازه و خدا ما را در این راه گذاشته! از همهی شما همراهان برای یادداشتهایی که مینویسید و وقتی که میگذارید، سپاسگزارم!!!
ارادتمند شما