ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 36

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2838 روز

    به نام خالق مهربان و بخشندگی

    سلام به استاد عزیز و خانواده دوست داشتنیم

    سوال قسمت اول

    اتفاق من خودم جدیدا همچین اتفاق تازه ای در ذهنم هست ،چونکه یکماه قبل برادرم برا چندمین باره که یه باغ پر از درختان خوب و پر محصول خرید کرد و شکرخدا کلی باغ های پرمحصول و ثروت داره وقتی که چندروز پیش شنیدم حقیقتا 1 درصد احساسم حسادت بود 10درصد ناتوانی ولی زود و آگاهانه با خودم گفتم خدایا شکرت به اون دادی پس به منم میتونی بدی و همینکه هرجا بگن داداشت اینقدر موفق و ثروتمنده باعث افتخار منه و اتفاقا خیلی هم خوبه برام ازاینکه من بیشتر و راحت تر میتونم باور کنم که منم میتونم موفق و ثروتمند بشم چونکه آدم هرچقدر الگوهارو از نزدیک ببینه براش باورپذیرتره تا اینکه از رسانه یا افراد دور از خودشو ببینه،میدونید چرا الان در همچین مواقع ای کنترل ذهن برام خیلی راحت تر از قبلا هست؟ چونکه تا الان چیزهایی در زندگیم بدست آوردم شاید برا بعضی ها ظاهرا موفقیت خاصی نباشه اما برا خودم خیلی بزرگ و توانایی محسوب میشه هروقت یه نفر بخصوص از نزدیکانم یه موفقیت،ثروت،نعمت و…بدست بیارن سریع یه فلش بک میزنم به موفقیتهام بخصوص اونایی که یه عمر پشت سدشون گیر کرده بودم و سریع میارم جلو ذهنم با خودم میگم یادته برا کسب اون موفقیتهام میگفتی نمیشه،تو نمیتونی،ارزه شو نداری،استعدادشو نداری،قیافشو نداری،پولشو نداری،ابزارشو نداری،خاص بودنشو نداری،و… اما درنهایت من تونستم بارها هم تونستم انجامش بدم و موفق بشم پس این موفقیت یا ثروتی که الان فلانی کسب کرده منم با کمک گرفتن از همون الگوهام میتونم مشابه اینو بدست بیارم و از این بهترشم میتونم،خدای من چقدر لذت داره وقتی داری از موفقیتهای قبلی خودت الگوبرداری میکنی برا کسب موفقیتهای بعدی که میخوای بدست بیاری انگار احساس رو قلتک افتادن میکنی،که خدایا شکرت من خیلی وقته همینجور دارم موفقیتهارو یکی پس از دیگری بدست میارم هرچند بظاهر کوچک و خنده دار یا غیرمهم اما مهم اینه که داری با همین بازی ها ذهنتو راحت تر قانع و کنترل میکنی

    مرحله اول لیستی از موفقیتهای کسب شده توسط نزدیکان و دوستهای خود را بیاد بیاور و لیستی ازآنها تهیه کن:

    برادرم که تا الان چندتا باغ پر از نخل و درختان و پرمحصول تونسته خرید کنه،ماشین های خوب خرید کنه،خونه خوب خرید کنه،زمین خرید کنه.سالها پیش ناخودآگاه حس حسادت و خیلی احساس ناتوانی میکردم،اما الان نه یه کم این نوع احساسات میاد سراغم ولی سریع میتونم کنترلش کنم و خداروشکر کنم از اینکه برا من الگو شده که منم میتونم بدست بیارم

    – موفقیت در حوزه کاری من توسط بهترین الگوم که یه زمانی تونسته که من ازش واقعا لذت میبرم ،اما همین احساس رو در مورد اکثریت آدمهای دیگه ندارم و کمی احساس ناتوانی و حسادت در ذهنم پخش میشه

    -ایجاد ارتباط در جنس مخالف توسط اقوام که دوستهای صمیمیم هم بودن اما چونکه من قبلا بلد نبودم احساس ناتوانی و بی ارزه ای میکردم و ناخودآگاه ذهنم منو با احساس حسادت میبلعید ولی از یه جایی به بعد که بدون آگاهی خاص شروع کرده بودم به آگاهانه تحسین کردنشون و به دیگران میگفتم آفرین به فلانی که تونسته همچین ایجاد ارتباط با جنس مخالف داشته باشه و از اون مرحله به بعد کم کم نشانه ها و همون ارتباط ها در تجربه منم نمایان شد و مدتهاست که من این توانایی رو بارها تونستم ازش استفاده کنم و خودمو بیشتر باور کنم و الانم هرزمان دونفر میبینم رابطه عاشقانه یا دوستی دارن خیلی زودتر و راحت ذهنم در کنترل اختیار منه که تحسینش کنم از اینکه لیاقت و توانایشو داره،

    – درمورد کسب درآمد بالا بخصوص افراد کوچکتر از خودم و جنس مخالفم باشه: دیگه ذهنم خیلی سر وصدا میکنه و بهم چرت و پرت میگه و کنترلش برام سخت میشه چونکه حس حسادت و حقارت زیادی بهم میده،

    از چه زاویه ای میتونم به موفقیتهای همچین افرادی نگاه کنم تا احساس بهتر و الگوگرفتن بهم بده؟

    از اینکه اگر اتفاق؟ همچین مواقع ای به خودم میگم اگر خدایی نکرده الان یه اتفاق ناخواسته براش رخ بده اونوقت که من خیلی احساس پشیمونی میکنم و از اون افکارهای منفی که داشتم باعث میشه از خودم بدم بیاد،پس قبل از اینکه به اونجا برسم اتفاقا براش آرزوی خوشبختی و موفقیت بیشتر میکنم مثل تحسین کردنهای قبلیم که باعث شد وارد زندگی خودمم بشه و وقتی با خودم میشینم‌ درست فکر میکنم میگم سجاد جان تو برا رسیدن هرموفقیت و هر آرزویی مگه اول نمیگردی ببینی کسی تونسته اون موفقیت بدست بیاره تا برات باورپذیرتر و الگو بشه تا بتونی انگیزه و ایمان بیشتری برا خودت بسازی؟ میگم آره،بعد میگم ب پس میشه بگی دیگه حس حسادت یا ناتوانی برا چیه؟! بعد یه کم مکث میکنم میبینم عه چقدر من فکرهای خنده دار و پوچ میکنم و بعد یه خنده میکنم به تمام حسادتهای خودم و دیگران که ای خدای با اینکه میدونیم ولی بازم حواسمون به افکارهای دوجانبه خودمون هم نیست،،

    و اون فرد یا اون افراد در کنار تجربه ها و ایده های خودشون از تجربه های دیگران و افراد قبلی هم استفاده کردن و بدون نگهداشتن غرور و اتفاقا خیلی هم از بسترهای موفق افراد قبل هم استفاده کردن و باعث راحت تر شدن کارهاشون شده.

    : چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    مثل فردی که بزرگترین الگوی من در حوزه مورد علاقم هست بااینکه بارها جلو شاگردهاش و دیگران و رقیب هاش شکست خورده و ضربه های سنگین بهش زدن اما بازم همچنان با احساس لیاقت و خودارزشی نسبت به خودش به کار و موفقیتش ادامه داده در نهایت هم شده بهترین در اون زمینه و همچنین الهامبخش میلیاردها انسان در جهان

    و بدون نگهداشتن غرور از افراد موفق قبلی الگوبرداری کرده و الهام گرفته و تحسینشون کرده حتی از افرادی که در زمان خودش بودن گفته من فلانی رو تحسین میکنم و ازش الگو میگیرم و با هربار امتحان کردن ایده های مختلف و نتیجه نگرفتن اما بازم با قدرت ادامه ادامه داده بدون اینکه احساس شرمساری یا خجالت کنه حتی بارها اشتباهات نادرستی هم کرده اما بازم با اعتمادینفس ادامه داده و نگفته من خیلی ناراحتم یا احساس گناه میکنم بلکه با قدرت فقط به سمت هدفش حرکت کرده.

    خدای من یادمه وقتی آسیب جسمانی غافلگیر کننده و ترس آور برام رخ داده بود چقدر ناخودآگاه ذهنم ذوق میزد کسی دیگه هم مثل من اون بلا سرش اومده باشه اما بعد از مدتی به خودم اومدم گفتم آیا به ارزش و دارایی تو‌ چیزی اضافه میشه گفتم نه چیزی کم نه اضافه میشه بعد گفتم پس چرا اجازه همچین افکارهای مخرب و بی ارزش به خودت میدی انگار یهو خداوند داشت با اصول باهام حرف میزد و من همونحا تصمیم گرفتم دیگه اونطوری فکرنکنم و از اونجا به بعد واقعا من سلامتی کامل خودمو بدست آوردم و بعدها چقدر به خودم خنده کردم

    خداروشکر از اینکه لیاقت همچین ریشه های هدایت الماس گونه رو بهم بخشیده وگرنه معلوم نبود در چه گمراهی میرفتم

    خداقوت و روزافزون در زندگی همتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    فاطمه زرگر گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    سلام به استاد جان جانانم خیلی خیلی ذوق کردم اسم این فایل رو دیدم و انگار ک این فایل رو برای نجات من ضبط کرده بودین انگار ک مثل اون فایل زیباتون توی زندگی در بهشت پیچک هارو از درخت ها جدا کردین و فلکه ی مریم پدیدار شد ..دقیقا افکار محدود کننده و افکار منفی گاهی مثل اون پیچک ها میان و میپیچن به پرو پای ما و ما باید با یه قیچی خیلی تیز و قوی اونارو جدا کنیم و تحلیل کنیم و فکرمون وباز کنیم و آزاد بشیم از بند این پیچک ها …حالا کار ما چیه ؟؟از‌اونجا که ما باید ناظر بر افکار مون باشیم باید حالا ببینیم یکی‌موفق میشه چه حسی پیدا میکنیم ؟؟؟من خودم نظارت کردم و دیدم بلهههههه یکی موفق میشه من حس میکنم دیگه داره موفقیت ها کم میشه بیا تموم شد تو موندی اینجاس ک میفهمم من باور کمبود دارم حس میکنم همه چی داره تموم میشه و این آخرشه یا گاهی حس میکنم ک بی لیاقتم اونا تونستن من نتونستم ولی گاهی ام پیش میاد ک دوس دارم کنکاش کنم ببینم چطور موفق شدن و این کنجکاویه میاد سراغم …..من با حس های مختلف درگیرم وقتی موفقیت فردی و میبینم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مریم ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    به نام خدایی که بخشنده هست ومهربان

    سلام به استاد عباسمنش و دوستان هم مسیر

    در خصوص سوال اول

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    استاد من قبل از آشنایی با قانون بیشتر اوقات احساس میکردم که طرف از طریق شانس و پول و رابطه و یا هوش و استعدادش تونسته به اون موفقیت برسه. نمیتونم اسمشو حسادت بذارم، حسادت نمیکردم ولی خودمو لایق نمیدیدم و یا اینکه وقتی دقیق تر نگاه میکنم اصلا نمیدونم چه احساسی داشتم و دارم ولی الان اوضاع من بهتر شده به محض اینکه کسی به موفقیتی میرسه ممکنه ذهنم بهم احساس عدم لیاقت رو یادآوری کنه و یه احساس دلسردی ناشی از عدم لیاقت رو احساس کنم یا احساس کنم بقیه دارن به موفقیت میرسن عمرت داره تموم میشه ولی تو هنوز به هیچی نرسیدی ولی فورا یاد گرفتم که بهش بگم نجوا نکن وقتی کسی به موفقیتی میرسه این یعنی تو هم میتونی بهش برسی قانون برا همه یکی هست و تو فقط باید ظرفتو بزرگتر کنی مقاومتها رو‌کمتر کنی تا به خواسته ات برسی

    سوال دوم

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    مثلا خواهرم که مهاجرت کرد به استرالیا

    شنیدم پسرخاله ام با همسرش کارشون برا مهاجرت به استرالیا درست شده

    همکارم با یک نفر سیتی زن از آمریکا ازدواج کرده

    سوال سوم

    در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    در مورد خواهرم که مربوط بود به قبل از آشنایی من با قانون ، برا خودش خوشحال بودم که با پشتکارش تونسته مهاجرت کنه ولی برا خودم میگفتم چون پزشک هست ،IQ بالایی داره تونسته از یه مسیر مشخص مقیم اونجا بشه و یه مقدار شانس آورده و رفته اونجا که چون خودم پزشکی نخوندم پس من نمیتونم به راحتی خواهرم مهاجرت کنم و یا چون هوش اونو ندارم نمیتونم در امتحان آیلیس موفق بشم

    در مورد پسرخالم به محض شنیدن گر گرفتم که چرا به ما زودتر اطلاع ندادن ، و ذهن سریع نجوا کرد اونا از تو جوانتر بودن ، به کارشون علاقه داشتن تونستن موفق بشن تو چی که نه میدونی به چی علاقه داری نه سن مناسبی برا مهاجرت داری نه انگیزه داری، همه دارن مهاجرت میکنن تو هنوز نمیدونی چیکار باید بکنی تو لیاقت نداری…

    ولی باز به ذهنم گفتم اصلا سن مهم نیست فقط باید برام باورپذیر بشه که من لایق بهترین هستم باید باور کنم که خودم خالق زندگی ام هستم تا اون برام اتفاق بیوفته

    در خصوص همکارم خیلی خوشحال شدم که تونسته در این سن یه ازدواج موفق داشته باشه و اتفاقا چون خودم از مهمترین خواسته ام هست که ازدواج موفق داشته باشم به خودم گفتم مریم این یه نشونه هست که داری به همسر دلخوات نزدیک میشی, وقتی کسی میتونه در این سن ازدواج موفق داشته باشه پس تو هم میتونی چون قانون برا همه یکی هست

    به امید الله که همه ما بتونیم به همه خواسته های زیبامون برسیم ،بتونیم دنیامون را با خواسته هامون گسترش بدیم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    سلام استاد عزیزم.

    اول از همه میخوام به یه چیز راجب شما اشاره کنم.

    شما نمادی هستید از کسی که باور داره به فراوانی.

    هر بار با یه ایده جدید میاید و یه سری فایل های جدید و متفاوت میذارید که اگر شخص من بود میگفتم بابا این ایده خیلی خاصه خودش میشه دوره که باهاش پول در بیارم .اگر این و بصورت رایگان بذارم پس ایده از کجام بیارم برا محصول و پول دراوردن؟اما شما با ارامش خاطر تمام و باور قوی به اینکه ایده ها هر بار دارن بیشتر میشن یه عالمه فایل های خاص رو بصورت رایگان توی سایتتون قرار میدید.ممنونم ازتون که اینقدر الگو هستید.

    بریم سراغ فایل:

    چه فایل جالبی بود و الحق که یه خودشناسی خیلی حق بود.

    یعنی اول که سوال پرسیدین وقتی افراد نزدیکتون به یه موفقیت خوبی میرسن چه حسی داریدمن با قطعیت نوشتم من خیلی خوشحال میشم براشون و حس حسادت و.. ندارم.اما وقتی از باورهای محدود کننده گفتید و بعد هم تمرین..متوجه شدم در لایه های زیرین ناخوداگاهم باور های دیگه ای داره میگذره.

    در حالت کلی متوجه شدم ادم خیرخواهی هستم و با خوشحالی بقیه خوشحال میشم اما یه سری جاها که به خودم باور ندارم بتونم موفق بشم یا اینکه توی اون موضوع خودم و با اون شخص مقایسه میکنم؟در اعماق وجودم اندکی حس ضعف و دارم.

    متوجه شدم انسان جاهایی حس ضعف و بی عرضگی میکنه که تو اون موضوع خاص به خودش ایمان نداره.

    بریم سراغ تمرین جادویی:

    1)برادرم : موفقیت های زیادی داشته اما میخوام موردی رو بنویسم که خودم تو اون موضوع زیاد ذهن قدرتمند ککنده ای ندارم.

    برادر من طی دو سال از بیست میلیون به درامد میلیاردی رسید.

    احساس من: یکم حس ناتوانی دارم.خیلی کم بطوریکه خودم قبل تمرین متوجهش نشدم اما باز هم هست.انگار خودم و دارم باهاش مقایسه میکنم و حس میکنم من نمیتونم.

    نگاه درست؟ برادر من 12 سال از من بزرگتره یعنی به اندازه 12 سال و حتی شاید بیشتر تجربه بیشتر از من داره و البته ایشون کاملا تکاملش و طی کرده و یک شبه به اینجا نرسیده.تو باید بی نهایت سپاسگزار باشی که یه نفر از افراد بسیار نزدیکت یه انسان موفقه.کسی که با عشق نحوه عملکرد و تجربه هاشو در اختیارت قرار میده و الگوی فوق العاده ای هست.اگر ایشون تونسته در سن 31 سالگی میلیاردی پول بسازه پس من زودتر مستونم این کار و بکنم.ایشون بسیار الهام بخشه.

    درسی که میگیرم؟

    داداش من بسیااار عملگرا هست و کوچیکترین ایده ها رو هم عملی میکنه

    تمرکز لیزری روی هدف

    صبر صبر صبر صبر

    _

    استاد یکی از باور های محدود کننده خیلی منو به فکر فرو برد و حقیقتا هنوز هم به نتیجه نرسیدم راجبش.

    باور محدود کننده؟اگر من نتونستم و تقدیرم همین بوده که شرایط سخت داشته باشم.

    من از بچگی تو گوشم گفتن دکتر میشی دکتر میشی دکتر میشی و خودمم باور کرده بودم که تنها هدف زندگی دنیا و اخرتم پزشک شدنه.

    سه سال کنکور دادم و نشد و سال اخر خیلی عالی عمل کردم و باز هم نتیجه چیزی که میخواستم نشد.من با خودم گفتم من تمام تلاشمو کردم و اگر نشده پس حتما این چیزیه که به نفع منه و رفتم یه رشته دیگه.

    بعد کم کم فکرم باز شد و یه جورایی به این نتیجه رسیدم که پزشکی اصلا هدف من نبوده و علاقه خاصی هم بهش ندارم.اما باز نمیتونم با قطعیت بگم /با خودم میگم شاید چون قبول نشدی داری اینو ب خودت میگی.

    حالا اینا رو گفتم که چی؟

    وقتی میشنومم کسی از اطرافیان رتبه کنکورش خووب شده و پزشکی قبول شده براش خوشحال میشم و حسادت نمیکنم اما اعماق وجودم حس ضعف میکنم.

    نمیدونم این ضعف از چیه/خودم حدس میزنم بخاطر فشار اطراقیانه چون هنوز که هنوزه بعد دو سال بابام میگه پزشکی قبول نشدی. و انگارز ارزش شخصیت منو به اون رشته گره زده.حس میکنم وقتی بقیه قبول میشن اطرافیان منو بی ارزش میدونن و …آره انگار دارم به این باور میرسم که من واقعا ب پزشکی علاقه ندارم و همون موقع هم که میخواستمش به به به و چه چه بقیه فکر میکردم نه به خود رشته:/

    اما باز هم نمیتونم با اطمینان بگم چون ب خودم ثابت نشده هنوز.نمیدونم شاید حتی ی روز کنکور دادم که به خودمک ثابت کنم چون با دیدگاه الانم هیچ چیزی نشد نداره و من اگر بخوام ب راحتی قبول میشم کنکور و …..

    2) دوستم دندون پزشکی قبول شد

    احساس من؟ همون چیزی ک بالا گفتم.براش خوشحالم و کلی هم تشویقش میکنم اما وقتی به نگاه غالب جامعه نگاه میکنم حس میکنم بقیه منو بی ارزش میدونن برا همین کمی حس ضعف میکنم.اما اگر بخوام نگاه جامعه رو کنار بذارم کاملا براش خوشحالم

    نگاه درست؟باید خودارزشی رو فارغ از نگاه جامعه حتی پدرم در خودم ایجاد کنم.مهم نیست بابا چه فکری میکنه و با چه معیاری میخواد ارزش و میزلت=ن موفق بودن منو بسنجه.من با ارزشم و این مسیر زندگی همونیه که من میخوام و کاملا تصمیم خودمه و راضیم ازش.

    درس هایی که میگیرم؟ رها بودن از هدف. دوستم ب طرز خیلی جالبی بیخیال بودم و برعکس من که کلی جلز ولز میکردم که من باید حتما پزشکی قبول شم/نتیجه نهایی چندان براش مهم نبود.

    نتیجه نهایی: باید خودارزشی در خودم ایجاد کنم .باید این پاشنه اشیل و که فکر میکنم من وقتی باارزشم که پزشکی بخونم و از بین ببرم.

    فاطمه عزیزم چون از بچگی تو گوشت خوندن تو پزشک میشی و نشد و چون هنوز که هنوزه بابا میگه دوباره کنکور بده ناخوداگاه فکر میکنی رشته ای که داری درس میخونی بی ارزشه درصورتی ک همونطور که گفتم ناخوداگاهه چون فقط شنیدی و روش کار نکردی.

    در حال حاضر مشغول به کار و مشغول به تحصیل در رشته ای هستی که بهش علاقه مندی. این چیزیه که وجود تو رو سیراب میکنه.مهم نیست پدر چی میگه.اون خیر تو رو میخواد و بیشترین چیزی که براش مهمه اینه که تو یه ادم گنده ای بشی که اسمت دربیاد و بتونه پزت و بده.برا همین میگه پزشکی برا همین میگه بخون حداقل استاد دانشگاه بشی و …

    عاشق خودت باش بدون اهمیت ب حرف بقیه.

    ب پدرت احترام بذار و باهاش بحث نکن اما بدون ن ظر و عقیده ی اون تا زمانی که تو باورش نکردی تو زندگیت هیچ اثری نداره.تو باارزشی و به رشته و کار و تصمیماتت باور داشته باش. تو توی تصمیم گرفتن خیلی خوبی و بهترین کس برای تصمیم گرفتن برای خودتی..عاشقتم….

    استاد از صمیم قلبم سپاسگزار این فایلا هستم که با عشق و لطف فراوان در اختیارمون قرار میدین و زندگی های زیادی رو با صحبتاتون تغییر میدین.

    فایل بسیار ارزشمندی بود عین همه ی فایلای دیگه.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    شراره شورشي گفته:
    مدت عضویت: 2607 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز

    من بعد از چند سال بودن با شما وگوش دادن به فایلهای رایگان ومحصولاتی مثل جهانبینی توحیدی وعزت نفس و 12 قدم تغییرات زیادی کردم . البته بگم بعضی از مسایل را هنوز نتوانسته ام در رابطه با موفقیت دیگران در مسایل مالی کنار بیاییم من همکارانی جوانتر از خودم دارم که خیلی از نظر مالی موفق تر از من هستند واین مساله مرا ناراحت میکند البته برای همکارانم بسیار خوشحالم ولی خودم را در بدست آوردن پول بسیار ضعیف میبینم .احساس عدم لیاقت و تنبلی وکم هوشی در مسایل مالی میکنم همچنین احساس میکنم که همراه مناسبی ندارم که مرا حمایت کند.(این را میدانم که فقط روی خدا باید حساب کرد ولی ارتباطات قوی واحساس سو استفاده مرا ناراحت میکند)

    من تا جاییکه خودم را شناخته ام از موفقیت های کاری ودرسی دوستانم خوشحال می شوم وآنها را تحسین هم میکنم ولی در مورد خودم این ترس را دارم که اگر من موفق شوم دیگران باعث آزار و اذیت من می شوند همانطور که قبلا شده بودند و این باور محدود کننده را دارم که اگه من موفق بشوم دیگران نمی توانند تحمل کنند ومرا قضاوت میکنند

    حالا در مورد سوالات شما

    برادرم :موفقیت مالی که بسیار برایش خوشحال شدم چون هم شجاعت مهاجرت از زادگاهش به پایتخت داشت وهم پشتکار فراوان و همچنین نا امید نشدن وادامه دادن مسیر و داشتن هدف

    احساسی من داشتم اینکه من شجاع نیستم زود هم ناامید میشوم ضمن اینکه او مرد هست و میتواند اینکارها را انجام بده به راحتی ولی م باید حتما با یک نفر باشم

    از زوایه مثبت اگه بخوام به این مسایل نگاه کنم :از زمانیکه با دیدگاههای توحیدی آشنا شدم این باور به من کمک زیادی کرد که خداوند میخواهد که من به همه چیزهایی که دوست دارم برسم پس من فقط باید بخواهم و پادر راه بگذارم بقیه اش با خدا

    سوال دوم که چه درسی می توانم بگیرم ؟

    باورهایم را نسبت به خودم تقویت کنم همانطور که اونها به خودشون داشتند .

    سپاس از شما به خاطر توجهتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    علی رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1868 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمد الله رب العالمین

    سلام می کنم به استاد عزیزم.به راهنما و هادی من توی این مسیر زندگیم.به تنها کسی که ازش 100 در100 حساب میبرم و ایمان دارم. از خدا بی نهایت شاکر هستم که منو به سمت شما هدایت کرد تا قوانینی رو که توی این جهان گذاشته از زبان شما بیاموزم و به قول خودش (تیر در تاریکی می اندازند) نباشم.

    قسمتی از این فایل منو بیشتر تکون داد که شما گفتید قراره با بازخوردی که از کامنتای شما بگیرم تصمیم بگیرم که ادامه بدم یا نه و من خواستم با این کامنت به شما بگم که چقدر تشنه شنیدن آگاهی های شما هستم ویا به قول قرآن:

    ( آنها کسانی هستند که پیامبر خدا را می شناسند همانگونه که فرزندان خویش را میشناسند)

    من در حدی خودم رو پیرو شما میدونم که خواستم این کامنتی رو که از قلبم میاد بنویسم تا حداقل به خدا نشون بدم که چقدر دنبال پیروی کردن از پیام آورش هستم.

    بعد از گوش دادن فایل گشتم دنبال کسی که موفقیتی کسب کرده باشه.و پیدا کردم عموم رو و همونطوری که گفتید یه ورق آوردم و به سوال جواب دادم.جواب این بود که بیشتر شاید کنجکاو باشم و دنبال این بگردم که دست روی چی گذاشته که موفق شده یا چه باوری رو تغییر داده یا …

    ولی این رو هم نوشتم که بستگی داره که طرف چه کسی باشه چون احتمال داره من به خود طرف یه سری مقاومت ها داشته باشم.مثلا اگر پدرم باشه به خاطر مقاومت هایی که ازش دارم شاید مهر به گوش هایم زده باشم که آگاهانه از چیز های درست هم چیز های غلط دریافت کنم. به همین دلیل دنبال یه آدمی بودم که توی ذهن من خنثی باشه.رسیدم به عموم.عموی بزرگم امثال یه باغ خریده-یه ماشین هایما خریده-و برای دخترش یه گوشی خوب خریده بود.

    انقدری برام مهم بود که شاگردی یا پادویی استادم رو بکنم که به جوابی که توی ورق نوشته بودم قانع نشدم و رفتم خونه شون ساعت 10 شب و ازش سوالاتی کردم.

    استاد طلا میبارید از دهان این آدم!

    موضوعاتی که میگفت رو میگم ولی تشخیص اصل از فرع رو به خودتون میسپارم:

    درس اول برای موفقیت مالی

    (قدرت نه گفتن داشته باش)

    مامانت میگه برام فلان سرشیر یا خرما رو بخر؟ میتونی بخری ولی اگه بخری به فلان هدف خودت تو سر ماه نمیرسی.نخر خودت رو بیشتر ارزش مند بدون

    دوستت میگه بریم فلان جا رستوران پیتزا بخوریم؟میتونی بخری ولی اون کتاب آموزشی برای کارت مهمتره. نه دوست عزیزم پولشو ندارم.

    در کل قدر پولی که در میاری رو بیشتر بدون!

    درس دوم

    (سرتو بکن تو کار خودت)

    طرف ماشین شاسی داره گوشی آیفون داره کفش نایکی داره بهش نگاه کن و تحسین کن ولی حرص نزن!

    تو اونو میبینی با درآمد 10 تومن در ماهت میری یه کفش 7 تومنی میگیری چون دیدی اون داره میپوشه.بعد هیچی دیگه خودتو از یه چاه میندازی تو چاله.اونی که کفش 7 تومنی میپوشه درآمد 40 تومنی داره 7 تومن پول خیلی زیادی نیست ولی واسه تو چرا.

    تو باید با طی کردن تکاملت اول به اون درآمد برسی بعد.

    درس سوم

    (عجله نکن)

    اگه دنبال این هستی که یه شبه پولدار شدنی توی همون شب همه آنچه داری رو هم توی اون شب از دست میدی.اگه خیلی عجله داری برو سراغ دزدی اون سریع ترین راهه!

    درس چهارم

    (همیشه کار کن)

    پولمو بذارم بورس برام پول بشه-با کسی شریک بشم اون کار کنه پول بده-… و کلیت این باشه من بشینم خونه پولم واسم پول بیاره نداریم.نمیشه اصلا با مفت خوری پول در بیاری.

    درس پنجم

    (هدف داشته باش)

    بگو آقا من هدفای کوچیک انتخاب میکنم مثلا میخوام امسال گوشی بخرم.گوشی چنده؟ هر ماه چقدر میوفته؟و…

    اول به اون میرسم بعد میرم بعدی کار میکنم کار میکنم میرسم به جایی که الان امسال میخوام خونه بخرم.خونه چنده؟ و ادامه داستان.ولی اگه هدف نداشته باشی به اون گوشیه هم نمیرسی.

    درس ششم

    (نا امید نشو)

    نگو چرا این ماه نشد! این ماه نشد ماه بعد میشه

    غر نزن ناشکری نکن!بگو حتما خیری هست من نمیدونم خدا میرسونه

    غر نزن نگو چرا فلان چیز خراب شد فلان کس بهم زد بگو اشکال نداره درست میشه

    و درس های زیاد دیگه ای که میفهمم که چرا این آدم حقشه که این موفقیتارو کسب کنه.

    ولی کلیت اینه که من یاد گرفتم شروع کنم یه کاری رو و توکل کنم. ایمان داشته باشه که خدا کمکم میکنه عجله نکنم و درس هامو یاد بگیرم .درس هایی مثل نحوه برخورد و رفتار با مشتری تا شناخت جنس درست و مساعل فنی.

    اینم بگم که از این به بعد اگر کسی موفقیتی کسب کنه اینو به یاد میارم که اگر کسی موفق بشه دنیا جای بهتری شده هم برای خودش هم برای من اگر در جهت نیک بگیرمش.مثلا من با یاد گیری این درس ها میتونم سریع تر رشد کنم.یا همچین آدمی میتونه به عنوا سرمایه گذار کار های من باشه یا …

    میرسم به این جمله که

    خوب زندگی کنیم و کاری کنیم جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشه!

    من با موفق شدن در هر حوزه ای صد در صد به بهتر شدن جهان کمک میکنم دیگه.

    استادم عاشقتم و امیدوارم که تاثیری برای ادامه دادن این مجموعه داشته باشم.

    خدا حافظتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    نفیسه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 585 روز

    سلام به استاد عزیز

    برای گوش دان به فایلم اومدم تو سایت دیدم فایل جدید داریم و اتفاقا امروز به یاد یکی از اقوام افتادم که مهاجرت کرده به اروپا وبه خودم گفتم بالاخره به هدفش رسید .

    تا قبل از آشنایی با شما آدم حسودی بودم و همیشه تمام افراد خانواده من از بچگی میگفتن ما آدمای بدشانسی هستیم و هر کس هم که وارد خانواده ما میشه از خودمون بدتره و این جزوی از باورهای محکم و جدا نشدنی من بود و هیچ وقت هیچ تلاشی هم نمیکردم و پذیرفته بودم که این سرنوشت من است و همیشه مایوس و غمگین بودم و حسرت زندگی بقیه را میخوردم تا اینکه با سایت شما آشنا شدم و دارم تلاش می‌کنم برای تغییر اوایل جرات نمیکردم کامنت بذارم و اعتماد به نفس نداشتم و میترسیدم از اینکه نظر دیگران ا ز کامنت من چیه یا استاد چه فکری میکنه .

    وقتی به آن اقوامم فکر میکنم همیشه شاد بود پر انرژی بود حتی اگه ناراحت بود بازم می‌خندید و اعتماد به نفس بالایی داشت اصلا طرز فکر خانواده اش براش مهم نبود آدم بی حاشیه ای بود پشت سر کسی حرف نمیزد و اصلا از خواسته هاش کوتاه نیومد خیلی سختی و دردسرهم داشت ولی مقاومت کردو ادامه داد اول از شهرستان تنها به تهران آمد و با انرژی ادامه داد و حتی در شبکه های اجتماعی دنبال هدف خودش می‌گشت و به اروپا مهاجرت کرد واقعا دختر مقاومی بود خیلی جالب بود که فایل شما دقیقا اتفاق امروز زندگی من بود و من این سوال را توی ذهنم جواب داده بودم ولی بازم نوشتم و موارد بیشتری یادم اومد و واقعا همه اینها برای من کمک کننده برای حرکت و انگیزه هست .

    از شما تشکر میکنم برای این فایلها و کمک به ما

    شاد سعادتمند و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    نسترن فضیلت گفته:
    مدت عضویت: 2362 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام استاد جانم. سلام به همه ی شما عزیزان

    اول از همه از شما و خانم شایسته ی عزیز و دوستان صمیمانه سپاسگزارم بابت تمام همدلی ها و البته بابت این صحبت های راهگشا. سپاسگزارم از شما واقعاااااا. ممنونم ازتون استاد جان

    وقتی داشتم به سوال این جلسه پاسخ می دادم، به خودم گفتم ببین روراست باش.

    با خودت صادق باش

    صادق که باشی، می فهمی کجای کار گیر داری

    بعد نوشتم پنجاه پنجاه. دیدم اره گاهی نشدن رو به شانس، به تقدیر به اینکه بقیه موفق شدن و دیگه برای مت دیر شد، توی ذهنم نقش می بنده

    بعد از پاسخ، با شنیدن صحبت های شما گل از گلم شکفت که نه.

    من خیلی مواقع انگیزه گرفتم با موفقیت بقیه و بعد کنجکاو شدم که اون چطوری جلو رفته پس من هم می تونم. و این باعث شده که من به شدت آدم جستجوگری باشم برای راه حل ها. برای پیدا کردن باورها و ایده ها

    و اتفاقا زمان هایی اون احساسات بد در من پدیدار می شه که می رم توی قالب مقایسه و نعمت های خودم، موفقیت های خودم رو نمی بینم و اون باورها سر بر میارن.

    یعنی خیلی مهمه که اینجا با خودمون صادق باشیم

    پس نوشتم پنجاه و یک درصد انگیزه می گیرم

    چهل و نه درصد نگران می شم

    و این احساس امیدوارانه ی بیشتری بهم داد وقتی بیشتر خودمو شناختم

    دیدم من بخاطر انگیزه هایی که گرفتم، نتایج خوبی داشتم

    بخاطر انگیزه هایی که گرفتم کسب و کار خودمو استارت زدم

    بخاطر تغییر باورهام، اصلا شروع کردم

    بخاطر انگیزه هایی که گرفتم دنبال تغییر رفتم

    دنبال بهبود رفتم و هر روز تشنه تر از قبل دارم ادامه می دم

    خداروشکرررررر.

    چقدر احساس خوبی بهم داد که بله من تا حدود زیادی ذهنیت قدرتمند کننده داشتم و دارم.

    و اون چهل و نه درصدی که هست رو می تونم به عنوان ترمز از خودم بکشم بیرون و همون ها بشه گاز برای جلو رفتنم.

    چقدر خوب شد که اینطوری به خودم آگاه تر شدم

    مرسی از شما.

    مرسیییی واقعاـ سپاسگزاررررم که با این صحبتا باعث شدین باز بیشتر خودم رو کنکاش کنم و بشناسم

    یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    بنام خدای مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیزم که هر چقدر ازشون تشکر کنم بابت آموزشهاشون حق مطلب ادا نکردم و خوب میدونم تا قبل آشنایی با ایشون هیچ درکی از جهان نداشتم و فکر میکردم در دنیای محبوس شدم که سراسر زجر بدبختی

    از همین جا استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم برای تمام نگرشهای جدیدی که از شما الهام گرفتم و در زندگیم اجرا کردم که باعث لذت بیشتر و در لحظه زندگی کردن من شده

    وقتی به اتفاقات روزم فکر میکنم و هم زمانی هایی که برام پیش میاد و سراسر دستان خداوند در اون لحظها با خودم یار میبینم میفهمم که تونستم شاگرد خوبی باشم براتون و به خودم افتخار میکنم

    استاد من از شما یاد گرفتم که دهنده باشم تا گیرنده بشم و مثل شما آگاهی هایی که یک عمر با کار کردن روی خودتون بدست آوردین بی هیچ بهایی و فقط بخاطر عشق علاقه ای که به این کار دارید در اختیار کسای قرار میدین که در مدار دریافتش باشن و این چقدر جای پند به ما داره که اولا عاشق کار خودمون باشیم و چیزی که براش خواب و خوراک نداریم دنبالش باشیم و ثانیا به فراوانی این جهان ایمان داشته باشیم و برخلاف 99درصد مردم که دیگاه رقابتی دارن و فقط بدنبال اینن که به هر طریقی با فروش پول بدست بیارن و شما برخلاف تمام این آدمها میدونید که انتقال این آگاهی ها باعث زکات علمتون میشه و فارغ از نتیجه مالی از کارتون لذت میبرین

    اما سوالی که پرسیدین و من باید جواب بدم

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    من وقتی به این موضوع فکر میکنم میبینم که بر خلاف گذشته که همیشه میگفتم چرا منی که اینقدر سخت کوشم باید در مسائلی مثل مالی و حساب بانکی باید از بعضی از دوستانم و حتی خانوادم عقبم باشم و همیشه حرص میخوردم

    اما الان نگاهم به کلی از این موضوع عوض شده و مثالهای زیادی هم در این مورد دارم

    اولیش خواهر کوچیک منه که الان بصورت رسمی عضو پالایشگاه شهرمونه و خدا رو شکر خیلی تونسته موفق بشه از لحاظ مالی و هر روز هم داره بهتر میشه .نکته اینکه من سرپرستش بودم قبل از رفتنش سر کار و حتی خرج دانشگاه و رفت آومدش با من بود .خیلی زود تونست مدار مالیشو عوض کنه و هرآنچه که یک یک دختر آرزو داره رو داشته باشه و این موضوع برای منی که باورهای افتضاحی داشتم و هر روز با وجود تلاشهای زیادی که میکردم و حتی درآمدم خیلی بیشتر از خواهرم بود ولی هی پست رفت میکردم تا اینکه کلی بدهکار شدم و جایگاه قبلی خودمو از دست دادم

    توی این بدهکاری و با اینکه خیل از روزهای اوج درآمدی و مادی خودم فاصله دارم ولی اصلا احساسم نسبت به خواهرم مثل گذشته نیست و اتفاقا چند وقت پیش که خونشو عوض کرده بود و یه خونه بزرگتر خرید خیلی هم خوشحال شدم و چقدر تحسینش کردم برای این حد از باورهای درست مالیش

    اگه بخوام یه مثال دیگه بزنم مثال شاگرد سابق منه که تونست در کتر از 5 سال چه از لحاظ درآمدی و چه از لحاظ شخصیتی و اعتبار به جایگاهی برسه که من الان جزو آرزوهامه

    همین امروز اومده محل کار من و از موفقیتهاش میگفت و من با کمال خوشحالی حتی بهش ایدهای که توی سرمم بود میگفتم و خلیی هم خوشحال بودم از دوسداشتم بیشتر از موفقیتهاش بگه که برای من الهام بخش باشه

    پس میتونم با قاطعیت بگم که از موفقیت هر کسی به وجد میام برام خوشحال کنندست

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    1.موفقیت خواهرم در زمینه مالی .موفقیت دوتا از دایی هام در زمینه مالی .موفقیت شاگرد سابقم در شغل خودش و اعتبار فراوان و ثروتی که هر روز داره بیشترش میکنه

    اما احساسی که در مورد موفقیت این عزیزان داشتم اینکه خیلی باعث خوشحالی و قابل باور بودن که این عزیزان توی شرلیط بدتر از من و بدون پشتوانه مالی تونستن با عزت نفس بالای که داشتن و البته پشت کار زیادی که توی کار خودشون داشتن توی این مسیر که اصلا مشخص نبود آخرش چی میشه ثابت قدم بمونن و الان موفق شدن و این موضوع نشون میده منم میتونم و بقول استاد اینا خط شکنای بودن که ثابت کردن نشدنی وجود نداره

    اگه بخوام از شاگرد سابقم و نحوه نگرشش چی بیاد بیارم بدون شک میتونم از عزت نفسش یاد کنم و اینکه این آدم انگار خدا آفرید که ثابت کنه به من که هر کاری شدنیه .با تمام سلولهای بدنم تحسینش میکنم بخاطر تسلیم نشدنش

    وقتی یادم میاد چطور همه مسخرش میکردن چون خلیلی اوضاع مالی بدی داشت چون قیافه ای داشت که همه بچشم تحقیر آمیز بهش نگاه میکردن ولی الان هر دختری که توی حوزه تخصصی خودش میشناسم آرزو داره باهاش عکس بگیره و هر مردی که میشناسم دویداره جایگاه الان اونو داشته باشه

    بدون شک تمام این موفقیتهاش بخاطر شجاع بودنش بخاطر باور داشتن خودش و عزت نفس زیادشه ..

    شناخت این افراد درس تسلیم نشدن و شجاع بودن به من میده و قوت قلب میگیرم که منم میتونم چون قانون جهان اینه

    سپاسپزارم از شما استاد عزیزم برای این سری فایلها که باعث خودشناسی و رفت به درو خودمون میشه و ازتون میخوام که ادامه دار باشه

    در پناه فرمانروای جهان هستی شاد و خرم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مهربانو گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    سلام استاد خیلی از شما سپاسگزارم که آگاهی های ناب خودتون رو در سلسه فایلهای در اختیار ما میزارید

    در مورد سوال که در مقابل موفقیت اطرافیان چه احساسی به من دست میدهد؟

    قبلنا که حقیقت حسادت میکردم وناخودآگاه خودم رو با اون طرف مقایسه میکردم که اون که از من پایین تر یا جوان تره ویا خورده شیشه داره به اصطلاح

    مثلا دختر عموی من که خیلی از من دیرتر ازدواج کرده حالا خونه از من بزرگتر خریده وهمسرش سمت خوبی داره با اینکه من خودم خانوادم رو بالاتر ز اونا میدیدم

    یا گاهی به اشتباه همسرم رو با برادرهاش مقایسه میکردم که اونا تازه رفتن سرکار خونه وماشین وزندگیشون به راهه ما که خیلی ساله داریم کار میکنیم اما اونا در ظاهر جلوترن این مقایسه که چرا همیشه من رو اذیت می‌کرد چون خودم وهمسرم رو خیرخواه تر از اونا همیشه میدیدم اما بعد ازآنجایی ب قوانین متوجه شدم اصل کار باورهاست

    اون اطرافیان موفق که خودم رو باهاشون مقایسه میکردم در واقع از باورهاشون خبر ندارم

    یکی دیگه از دلایل ناراحت شدن هم احساس که دیگه آنچنان موردتایید دیگران نیستیم وخودمون رو ناخودآگاه پایین تر میدیدم واحساس میکردم بقیه به اون افرد که موفق ترن وپولدارترن بیشترتوجه واعتماد واحترام میزارن واین باعث می‌شد بگردم ویه نکته منفی در زندگی اون فرد پیداکنم تا خیالم راحت بشه نه بابا اونا هم مشکل دارن ویه جورهایی خودم رو آروم میکردم یعنی..

    اما بعد از آشنایی با قوانین وقتی فهمیدم او فردی که از درآمدش راضی نیست اما همیشه داره پیشرفت میکنه در واقع اصل مطلب اون ارتعاشی هست که 23ساعت و50دقیقه بقیه روز میفرسته نه اون 10 دقیقه عدم رضایت که من میبینم اصل اون باورهاشه سعی میکنم تحسینش کنم وشکرگذاری کنم واسش که زندگیش چقد خوبه ورو به رشده واینکه ببینم چطور داره به خواسته اش میرسه البته که خیلی‌هاشون با گرفتن وام وقرض هست که به قول استاد خط قرمزن پس شاید بعضی مواقع از اون افراد مشاوره بگیری هم زیاد درست نباشه

    اما در کل منظور استاد پیدا کردن الگوهای درست هستن که خیلی عالی میشه ما نکات مثبت وبرجسته زندگی دیگران رو بتونیم الگو قرار بدیم واصل باورهای درستشون رو پیدا کنیم

    با تشکر از استاد که ما رو کمک میکنن برای درک بهتر وزندگی شیرین تر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: