ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان …این قسمت خود افشایی:استاد جان از ته قلبم ازتون ممنونم بابت ضبط این فایل دقیقا طرف صحبت هاتون من بودم و چقدر بهم تلنگر زدین با این صحبتها…
واقیعتیش اینه که من تواین مورد.. (سوال اول..اینکه چه حسی بهم دست میده موقعی که خبر موفقیت کسی رو میشنوم یا خودم به چشم میبینم..)در مورد فامیل و نزدیکان:
من این ذهنیتو دارم بفرما دیدی طرف اصلا تجربه های منو نداره و اصلا از عزت نفس و از قوانین خبر نداره اصلا تو باغ نیست اون رفت ماشین صفر گرفت..یا رفت با فلان دختر که خیلی از لحاظ اجتماعی و شغلی جایگاهش بالاست ازدواج کرد …یا درمورد پسر عموم که دوسال پیش ازدواج کرد و مهاجرت کرد اسپانیا من وقتی شنیدم هیچ حس بدی نداشتم نسبت بهش اما نسبت به خودم چرا..احساس ناتوانی یا اینکه من اصلا لیاقت ندارم پس چرا اون با اینکه از قانون و این چیزا خبر نداره اینجوری راحت رفت من چرا هنوز لنگ حقوق سرماههمم ودرمورد داداش کوچیکترش هم همینطور سیامک…که تازگیا ماشین صفر خریده حس بدی پیدا نکردماااا اما واقعیتش خوشحال هم نشدم قلبن…و خودومو مقایسه کردم گفتم این اصلا نمیدونست کار چیه من چند ساله میرم تهران ولی دریغ از پول زیاد بیا سیامک دوسال رفت ماشین صفر گرفته تازه همشم مرخصیه کار نمیکنه که …البته استاد اینم بگم پدر من دائم وهمواره تمرکزش بر این موضوع بوده وتو هر شرایطی اینوو گفته پسر فلانی فلان موفقیت رسید تو درستو نخوندی الان اینجوری اینجوری…اینو بگم استااد من یک درصد در هزار نمیخوام پدرمو مقصر بدونم اینو به این دلیل اخرش اشاره کردم که در جریان باشید این موضوع هم بوده و شاید دلیل اینکه من نمیتونم اون موفقیت هارو تحسین کنم از همین مقایسه های ذهنی خودم و اطرافیانم نشعت گرفته…بازم ازتون ممنونم و بقیه سوالات رو میخوام بصورت ذهنی یا تو دفتر خودم بنویسمش که بعش پاسخ بدم..
سلام روزبخیر
بدون اغراق میگم من همیشه و حتی قبل از اینکه با قوانین آشنا بشم با حال خوب و موفقیت و پیشرفت بقیه واقعا خوشحال میشدم و میشم..موفقیت های مالی پیشرفت های شغلی بقیه همیشه منو خوشحال میکنه طوری که وقتی میشنوم چشام برق میزنه و ذوق میکنم مخصوصا اگر طرف مقابل رو بیشتر بشناسم و از گذشته ش با خبر باشم.
به خودم میگم وقتی فلانی تونست پس حتما راهی هست و منم میتونم
حتی وقتی دو نفر رو میبینم که رابطه ی عاطفی قشنگی رو با هم دارن با دیدنشون لذت میبرم.
واقعا هیچ موقع حس حسادت نسبت به کسی نداشتم و شاید به همین خاطره که خدا دستمو گرفته و از بدترین شرایط مالی و اجتماعی داره منو به سمت بالا و بالا تر و بهتر شدن میکشونه..
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود
اگر شخصی از نزدیکان موفق شود حس و حال من؛
خیلی خوشحال میشم و از صمیم قلب بهش تبریک میگم و سعی میکنم ببینم چه روشی استفاده کرده تا من هم اون مسیر رو برم و به خواسته هام برسم ولی قبلاً اگر شخصی بود که در جایی باعث رنجش من شده بود ناراحت میشدم ولی اکنون متوجه هستم اگه رنجشی هم هست از درون و باور خودم هست ولی الان با آگاهی الآنم در هر صورت خوشحال میشم و ذوق میکنم و حتی اگر شرایطی نباشه که بهش بگم تو ذهنم تحسینش میکنم چون میدونم ذوق کردن و تحسین کردن همراه با احساس خوب و توجه به نکات مثبت باعث میشه زندگی خودم رو غلطک بیفته و اگر برا اون شخص شده یعنی منم میتونم و ازش راهنمایی میخواهم .
با توجه به اینکه هر چه شخصیت انسان عوض بشه دنیا بیرون هم عوض میشود از موفقیت یک شخص خوشحال میشم و الهام بخش برام و الهام میگیرم .
احساس ناراحتی از موفقیت شخص دیگر ناشی از باور محدوده که من نمیتونم موفق باشم یا من ضعیف دیده میشم و من ناتوان نشان داده میشم یا من نمیتونم به آنها برسم یا من تحصیلات یا مثلاقیافه و ایده و..ندارم
یا اصلا آنها شانسی موفق شدند ،یا این باور که اگر من موفقیت خاصی نرسیدم تقدیرم این بوده و خیلی باورهای دیگه و…
این افکار و باورها باعث میشه که احساس بدی داشته باشی وقتی شما اعتقاد داشته باشی که موفقیت محدوده و شانسیه و حسادت میکنیم عملا داریم خودمان را از موفقیت دور میکنیم
ولی اگر موفقیت را به عنوان یک الگو ببینیم که اگر برا اون شده برا من هم میشه افراد موفق الهام گرفتند از بقیه افراد و باور پذیر شده که میتوانند موفق باشند
موفقیت یه شخصی برای ما میتونه الهام بخش باشه یامیشه با باور محدود کننده بشینی خودت رو سرزنش کنی و بگی برا اون شده برا من نمیشه و…
بنابراین خیلی خوب مشخص میکند اگر ذهن قدرتمندی داشته باشیم از موفقیت دیگران خوشحال میشم و سعی میکنیم که ازش یاد بگیریم و الهام بگیرم
ولی اگر ذهن با باور محدود داشته باشیم شروع میکنیم به برچسب زدن به دیگران و توجیه و خراب کردن دیگران وحسادت کردن
تمرین دوم
موفقیت شگفت انگیز استاد عباسمنش در همه زمینه های زندگی ،درتوحید و معنویت ،روابط عاشقانه، ثروت و سلامتی و…
اوایل با این دید نگاه میکردم چگونه با اینکه از نظر سنی تفاوتی چندانی با استاد ندارم استاد به اینهمه موفقیت رسیده ولی من دنبال درس خواندن و…،وچطور میتونم اینقدر موفق باشم دیگه دیره تاکی مگه عمر میکنم و بعدشم جوانی رفته انرژی کمتره و….
اکنون احساس شگفت انگیز و شوق و ذوق دارم و کار این روزهای این شده اگر حضوری هم نمیشه استاد رو دید کلی فایل و آموزش از استاد دارم تمرین کنم و تکرار و باورهایم را درست کنم تا موفق شوم
اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
در تمام زمینه من تمام تمرکزم روی موفقیت استاد هست و مدام به خودم یاد آوری میکنم وقتی استاد از راننده تاکسی تونسته به این همه موفقیت برسه چرا من نتونم باید از استاد قانون و اجرای قانون را یاد بگیرم
وقتی استاد تونسته از خونهی شصت متری به پرادایس زیبا برسه پس من هم میتوانم
وقتی استاد چنان رابطه ی عاشقانه ای را ساخته من هم میتوانم
وقتی استاد تونسته چنان ثروتی بیافریند که هفت نسلش هم نیاز به کار نداشته باشند پس من هم میتوانم
وقتی استاد توانسته سلامتی کامل روحی و روانی و جسمی و اعتماد به نفس عالی و عزت نفس عالی بدست بیاورد پس من هم میتوانم وقتی استاد توانسته در روابط بهترین روابط را داشته باشه من هم میتوانم
وقتی استاد توانسته در زمینه ی توحید و یگانگی خداوند چنان موفقیتی بدست بیاورد که میفرمایند توحید داشته باشی دیگه انگار همه چی داری پس من هم میتوانم
با توجه به اینکه به قول استاد حال روز الان من نسبت به حال روز اولیه استاد خیلی بهتر و عالیتر است خدا رو هزاران بار شکر ،پس عذر و بهانه ای نیست و من میتوانم
وقتی استاد تونسته با آزادی زمانی و مکانی کیف دنیا را ببره کلی مسافرت بره و کلی ثروت بسازه پس من هم میتوانم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است
آنچه که من درک کردم از استاد در وهله اول توحید و یگانگی خداوند به عنوان اصل در زندگیشون هست
و در عمل هم نشان دادند وقتی با یه چمدان مهاجرت کردند وقتی برای خرید ملکی و…این باور را دارند پولش ساخته میشه و هیچوقت چیزی را نمی فروشند که چیز دیگر خرید کنند حالا من چطور باور توحید خداوندرا برای خودم بسازم ؟با ساختن باور درست و تکرار و عمل
هر کس به من یاری میرساند دستانی از خداوندا هست که مامور شده به من کمک کند ،از دیگران تشکر میکنم ولی اصل خداونده که همه جوره حواسش بهم هست در آرامش باشم در تضادها و بدان اگر الان ناخواسته ای دارم نهایتا به نفع من هست آرامش ،ارامش داشته باشم و ایمان به خدایم ،خدایی که از وقتی من بدنیا اومدم تا همیشه همه جوره حواسش به من هست و اگر تضاد هست از خود من است باید بدانم زندگی ام صد در صد دست من و افکار من و باور من است و خدایی دارم که در این مسیر مرا یاری میرساند
از استاد تداوم در مسیرو تکرار قوانین و زندگی با قوانین را میتوانم یاد بگیرم از استاد مهربانی و عشق و بخشندگی که در تمام فایلهای استاد و زندگی در بهشت و فایلهای سفرنامه و فایلهای دانلودی و فایلهای آموزشی که هر دفعه که میبینی اینقدر پر محتوا و عالی هستند هر دفعه بیشتر متوجه میشی که دفعه قبلی خیلی خوب فایل و درک نکردی
از استاد عشق و رابطه عالی با انسانها را یاد میگیرم وقتی با تموم وجود به مریم بانو میگویند من عاشقتم
از استاد تعهد را یاد میگیرم وقتی برای سلامتی چنین تعهد را رعایت کردند و قانون سلامتی را رعایت میکنند که هر روز جوانتر و شاداب تر و سالمتر میشوند
از استاد ساختن رابطه های عالی با انسانها،وقتی استاد در روابط به نکات مثبت طرف توجه میکند و بیان میکنند و تحسین میکنند وقتی استاد تعهد میدهند اگر قرار در مورد کسی صحبت بشه فقط خوبیش گفته بشه و شنونده غیبت هم نباشه
از استاد تکرار قوانین وقتی استاد بیان میکنند من دارم این قانون را زندگی میکنم شما من رو یکی دو ساعت در فایل میبینید و لی من همه زندگیم همینه با مریم بانو روز ی هفت و هشت ساعت صحبت میکنیم و تحسین میکنیم و عمل میکنیم زندگیم این هست
از استاد آزادی زمانی مکانی را یاد بگیرم استاد در حال مسافرت و لذت بردن وثروت ساختن و تحسین کردن
جهان انعکاس افکار و باورهای ما است ومن هستم که صد در صد زندگیم را میسازم من و فقط من
در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت و پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای مهربون.
سلام استاد عزیزم امیدوارم حالتون عالی عالی باش.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
استاد وقتی به این موضوع فکر کردم دیدم من بیشتر خوشحال میشم از شکست افراد تا خوشحال بشم از موفقیتشون یعنی وقتی به خودم وافکارم نگاه کردم دیدم من چقدر ریشه ای توی این قضیه مشکل دارم .
وقتی میشنوم یا میبینم که ی نفر به موفقیتی رسیده منظورم اون نفری که از نزدیکان و دوستان اقوام باش ناراحت میشم.
و کاری که ذهنم میکنه سریع ی چیز بدش رو میگه .مثلا میگم چه فایده توی رابطه عاطفیش شکست خورده.
مثلا اون روز رفتم دیدم یکی از دوستام مغازه خودش که خیلی هم بزرگ بود رو راه انداخته و واقعا احساسم بد شد و سریع ذهنم گفت چه فایده اینکه انقد اضافه وزن داره ارزش نداره موفقیتش یعنی سریع دنبال ی ایراد میگرده ذهنم از طرف که موفقیتش رو زیر سوال ببره و ی جوری منتظر میمونه تا شکست بخوره و سریع بگه دیدی شکست خورد دیدی به مشکل خورد.الان وقتی فایل رو گوش دادم فهمیدم تا زمانی که این ذهنیت در من هست نمیتونم به موفقیت های بزرگ برسم.
یکی از آشنایان من خیلی پولدار شده و ی حرفی بهم زد که توی ذهنم موند اونم اینکه گفت محمد من آدم حسودی نیستم اگه بودم انقدر موفقیت بدست نمیاوردم. ولی بازم من کنار اون همش دنبال ایراد هاش هستم اینجوری حالم بهتره تا اینکه کنارش موفقیت هاش رو تحسین کنم و یا خوشحال باشم .
و تازمانی که این ذهنیت در من هست واقعا خیلی سخته به موفقیت های مد نظرم برسم .
من از موفقیت دیگران واقعا احساس ناتوانی میکنم احساس میکنم آدم خوبی نیستم
احساس کوچیکی میکنم میگم من هیچی نشدم .
لیست موفقیت دوستام.
مجید استارت کسب کار جدید
اسد خرید خونه در قبرس و موفقیت در ساختمان سازی
حسین خرید ماشین جدید
صادق خرید خونه
……
مجید.احساس حسادت و اینکه برادرش کمک کرده
اسد .احساس قربانی شدن چون من کنارش کار میکنم و میگم من باعث شدم اون موفق بشه.
حسین .احساس حسادت
صادق احساس کوچیکی .
قسمت دوم سوال
من باید نگاه کنم ببینم اگه برای اون ها شده پس من هم میتونم
اینکه چقدر موفقیت فراوانه
چقدر راحت میشه به موفقیت رسید
اینکه هرکس مسیر یکتایی خودش رو داره
..
و اینکه با تلاش در مسیر خودت فارغ از حرف دیگران آدم موفق میشه
بنام خدای رزاق و مهربان که حواسش به همه ما هست
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان عزیزم در سایت
راستش اولش نمیخواستم در این فایل عالی که چقدر در هنگام گوش دادن بهش به نکات اون فایل و صحبتهای استاد فکر کردم،چیزی بنویسم ولی بعدش هم به دلیل تاکید استاد و هم به دلیل تغییراتی که در این چند وقت اخیر برای ذهنیت و باورهای من ایجاد شده و به خاطرش خدارو شکر میکنم تصمیم گرفتم که کامنتی بذارم و مثالها به ترتیب از قدیم به جدید اومده که نشون بده تغییرات باور من چقدر متفاوت بوده :
1- دوستم فرهاد که کارخونه دار شده و بعد از شنیدنش دچار شوک و حسرت و حسودی شدم که نگاه کن این معدلش تو دانشگاه 12 بود و من رتبه برتر و بیشتر درسهاشو از من کمک میگرفت تا پاس کنه و الان اون کجاست و من کجا ولی من میدونم که اون خیلی برای اینکارش زحمت کشیده و مهارتهایی رو کسب کرده که من اصلا حاضر نبودم بهشون فکر هم بکنم و قطعا باید یاد بگیرم که اگر فرهاد جان تونسته پس منم میتونم زندگیمو تغییر بدم (خدایا سپاسگزارم)
2- دوستم و بعبارتی همکارم که توی یک شرکت خارجی کار میکرد و وقتهایی که میومد پیشم حسودیم میشد و میگفتم نگاه کن این هیچی سرش نمیشه و فقط چون زبان انگلیسی بلده رفته توی این شرکت خارجی و به دلار حقوق میگیره ولی امروز میدونم که اون نه تنها روی زبانش کار کرده بلکه روی مهارتهای فروش و بازاریابی و روابط اجتماعیش شدیدا کار کرده و همچنین سختی سفر های هفتگی از این شهر به اون شهر رابه مدت طولانی چندین ساله تحمل کرده و امروز خداروشکر شرکت خودشو تاسیس کرده و شده رییس خودش و الحمدالله داره پول پارو میکنه و امروز میدونم که اگر اون تونسته پس منم میتونم به شرطی که اولا باورهامو تقویت کنم و ثانیا تلاشمو برای بهتر شدن در کارم بیشتر از قبل کنم و توکلم رو هم بیشتر بکنم
3- پسر دوستم که در یکی از بهترین رشته های دانشگاهی قبول شده و واقعا حس غم و نارحتی از اینکه من نتونستم پسرم رو اینجوری تربیت کنم و مثل اون موفق بشه دائما سراغم میومد (از ته دل برای موفقیت اون خوشحال بودم ولی خب نجوای شیطان هم ول کن نیست) ولی اروز متوجه شدم که اگه اون تونسته در رشته مورد علاقه اش موفق بشه قطعا پسر منم میتونه در زمینه علاقه و استعداد خودش موفق بشه و باید بهش زمان بدم و من وظیفه خودمو بعنوان پدر باید انجام بدم و اون راهنمایی کردن پسرم هست و بقیه اش را به خدا میسپارم
4- موقیت برادرم که واقعا خوشحال شدم و تحسینش کردم و فهمیدم که با نصیحتهای من در خصوص گوش دادن به تعالیم استاد شروع کرده و بعد از ده سال تلاش در زمینه تخصصش الحمدالله بالاخره به موقیت رسیده و داره بهتر میشه و خیلی خوشحالم که منم در این راه هستم و قطعا منم میتونم موفق بشم و اگر اون پیشرفت بیشتری کرده قطعا به دلیل باورهای قدرتمند کننده اش بوده
5- خبر پیج سخنوری زدن یکی از همکارامو بهم دادند (البته با حالت مسخره کردن ایشون به من گفتند ) و من در اینستاگرام پیجشو دیدم و خدامیدونه چقدرررر خوشحال شدم از اعتماد بنفسش و اینکاری که شروع کرده و خودم تعجب کردم که وای چقدر من عوض شدم و از موفقیت ادما چقدر خوشحال میشم و بابت این موضوع خدارو سپاسگزارم
امیدوارم توکلم به خدا و اعتمادم به خودم و تغییر باورهام به کمک تعالیم استاد هر روز بیشتر و بیشتر بشه (مطمئنم میشه) و من هم بتونم به اون زندگی رویایی که مد نظرمه از لحاظ آرامش و سلامتی و ثروت برسم
خدایا سپاسگزارم و تنها از تو یاری میخواهم
به نام ربم که همیشه هدایتگر من به سمت زیبایی هاست
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی دوستان هم فرکانسی من در این سایت الهی
از خداوند هدایت می خواهم که بتونم کامنت خوبی بنویسم
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده
من وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم که قبل از آشنایی با استادم خیلی ذهنیت محدود کننده ای داشتم
اگه کسی به موفقیت میرسید خوشحال میشدم برایش ولی از این ور حسابی خودم رو خرد میکردم که من هیچ عرضه ای ندارم چرا من به این موفقیت نرسیدم چرا من چرا من
همیشه این تو ذهنم بود که نگاه کن دوستانت از تو جلو زدند همه الان دانشگاه رفتند یه کسی هستن برای خودشون
فلانی رو ببین مسافرت میره خونه و ماشین داره ولی من اینقدر کار میکنم از صبح تا شب ولی نه درآمدی دارم نه حتی یه مسافرت میرم
همیشه این تو ذهنم بود چرا درآمدی ندارم
با این که دارم کار میکنم
من توی شرکت مهندسی توی کارهای حسابداری به همسرم کمک میکردم ولی اصلا از این کار خوشم نیومد و با عذاب انجام میدادم و اصلا خوشحال نبودم
هیچ ارزشی برای خودم و کارم قائل نبودم
و خیلی از این وضعیت راضی نبودم
تا این که با سایت آشنا شدم و طی یه تکاملی فهمیدم که من چقدر باورهای داغونی دارم فهمیدم که خودم دارم زندگی ام رو میسازم پس مسیولیت صددرصد زندگی ام رو قبول کردم و گفتم من میتونم نگرشم رو به زندگی عوض کنم
جهان بازتابی از افکار من
دیگه سعی دارم خودم رو دست کم نبینم برای خودم ارزش قائل بشم
و این خبر خوب رو هم به استادم بدم که شرایطم از وقتی که من دارم کار میکنم روی خودم تغییر کرده
الان مسیر کاریمون کلا داره تغییر میکنه که این رو من هدایت خداوند میدونم به این سمت
و داره اتفاقات خوبی میافته که انشالله بعداً میام و از نتایجش براتون میگم
خوب سوال موفقیت افرادی رو که میشناسم بنویسم
دوستم ندا بسیار انسان موفق و شاد و خوشحال و من همیشه تحسین میکنم موفقیتش رو و برایش خوشحالم ولی خودم رو در برابر اون کم استعداد میبینم با خودم میگم که اون استعدادش رو داشته به این موفقیت رسیده
دوستم شادی برای او هم احساس خوشحالی میکنم ولی یه حسادتی ته ذهنم هست که اون تونسته به چه جایی برسه البته با پشتکار خودش که تحسینش میکنم ولی من چی
الان میدونم که از بس من خودم رو دست کم گرفتم پیشرفت نکردم
پس من میتونم با توکل و پشتکار به آرزوهام برسم
استعداد و داشتن مدارک بالای دانشگاهی ملاکی برای خوشبختی نیست
الان من چقدر خوشبختم فقط به این خاطر که با استادم آشنا شدم و توی مسیر هدایت خداوند قدم بر میدارم
الان من جز معدود افرادی هستم که قوانین خداوند رو داره درک میکنه و داره زندگیش رو اینطور که میخواد میسازه خدایا شکرت
به قول پاکیزه جان خدایا کرورررر کرورررر شکرت
چقدر من خوشبختم که خدا رو تو زندگیم پیدا کردم
و به مسیر دوستانم که نگاه میکنم تنها درسی که میتونم بگیرم این بود که اونها خودشون رو باور کردند اونها برای خودشون ارزش قائل بودند و با خودشون در صلح بودند
خدایا کمکم کن توی این مسیر درست قدم بردارم
هزاران بار شکرت بابت استاد نازنینم
به امید دیدار
مشهد یه صبح برفی سرد
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
در مورد این سوال
احساس من قبل از آشنایی با آموزشهای شما
من نسبت به آنهایی که با وجودم دوستشون داشتم خوشحال میشدم و کلی تحسین میکردم مخصوصا خواهر و برادرام و اصلا بحث مقایسه نبود چون همگی خوشحال میشدیم اما در مورد بعضی از افراد مخصوصا خانواده همسرم واقعا حسادت میکردم البته در ظاهر خوشحال میشدم و ابراز خوشحالی واقعی میکردم اما وقتی به درونم نگاه میکردم میدیدم ریشه حسادت تو وجودم اذیت میکنه
مثلا یکی از نزدیکان که ظاهرا از خیلی نظرها چند سرو گردن پایینتر از من بود ازدواج بسیار موفقی داشت و من همیشه بهش حسادت میکردم
دوران مدرسه دوستی داشتم که اگر من مثلا نمره بیست میگرفتم اون به زور ده میگرفت بعد تو کنکور بخاطر کمالگرایی من رشته های پزشکی زدم و قبول نشدم (البته شاگرد زرنگی بودم ) و دو سالی این کارو کردم ولی اون خیلی شیک رفت آموزس و پرورش مشغول کار شد و به عنوان کمکی تدریس میکرد ( اون موقع ها میشد این کار رو کرد ) و ما دوستان مسخره ش میکردیم اما الان میبینم که هم کار کرد هم ادامه تحصیل داد الان هم مثل خانم بازنشسته شده و حفوق بالایی داره و ما همچنان اندر خم یک کوچه هستیم
یکی از نزدیکان وقتی با هم کنکور میدادیم رشته بهداشت دهان و دندان انتخاب کرد و مورد تمسخر بود و ادامه داد و سالهاست فوق تخصص دنداپزشک هستند و من همیشه غبطه میخوردم و الان میفهمم طی تکامل چقدر خوبه و کماگرایی چقدر بده
خلاصه خیلی مثال دارم ولی برای بعضیها واقعا میخاستم سر به تنشون نباشه
من بعد از آشنایی با آموزشهای شما استاد عزیزم
اونجا که گفتید هر کس هر جا هست در جای اصلی خودش هست و حسادت و دلسوزی جایگاهی نداره این حرف به جان من نشست و چقدر تحسینتون کردم و چقدر این حرف روی من اثر گذاشت و الان با موفقیت تمام افراد حتی اونهایی که واقعا حسادت میکردم بهشون شاد میشم و با تمام وجودم تحسین میکنم و از دل آرزوی موفقیت و خوشبختی براشون میکنم و مهمتر از همه من که برای همه دلسوزی میکردم و حس و حالم همیشه خراب بود الان میگم نه هر کس هر جا هست درست سر جای خودش هست و چقدر آرامش دارم
و در مورد اونهایی که موفق هستند اولا خوشحال میشم و بعد تحسین میکنم و با خودم میگم ببین اگه اون تونسته پس تو هم میتونی و به قول شما استاد عزیزم کنجکاو نمیشم از چه راهی فقط میگم اون تونسته پس منم میتونم
اسناد جان قربونت بشم که اینقدر زندگی کردن رو برامون راحت و بی دغدغه و دور از حسادت و کینه و دلسوزیهای بیجا کردین و آرامش رو وارد زندگی ما کردین
موفق و سعادتمند باشید
دوستون دارم
به نام خدای مهربان و سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان توحیدی
اگه بخوام صادقانه به این سوال پاسخ بدم باید بگم
در مورد افرادی که روی خودشون کار میکنن و به نتایج عالی میرسن من بسیار متواضعانه تحسینشون میکنم و البته اگه
این کار کردن روی خود از حد تصوراتم بالاتر باشه کمی احساس بی عرضه گی هم بهم دست میده که ببین چقدر فلانی
روی خودش کار کرده ببین چه ایمانی داشته و یکم حالم بد میشه اولش و از دست خودم عصبانی میشم و خیلی وقتها
شده که نشستم یه گوشه ای و شروع به گریه کردم که تو چرا متعهدانه تر عمل نمیکنی؟! چرا کوتاهی میکنی؟
ببین فلانی چه قدر روی خودش کار کرده و البته در اکثر مواقع بعد از گذشت یه مدت زمان کوتاه دوباره عزممو
جزم میکنم که قوی تر ادامه بدم و انگیزه پیدا میکنم و با خودم حرف میزنم و اون احساس غم اولیه به یه انگیزه
قوی تر تبدیل میشه…. در مورد حسادت هم باید بگم افرادی هستن که من حتی با همین اندازه کمی
که روی خودم کار میکنم هنوز بهشون حسادت میکنم و اون افراد خیلی موفقی نیستن بلکه کسانی هستن که در
دوران کودکی توسط والدین و یا دیگران باهاشون مقایسه شدم و چون اعتماد به نفس بالاتری داشتن به شدت
نسبت بهشون دچار حسادت بودم و از این نگاه خیلی رنج کشیدم، یعنی این مقایسه که از سوی خانواده من
انجام میشده (البته والدین من بی تقصیرن چون اون ها هم در کودکی همین رفتار باهاشون میشده و ناآگاهانه
این رفتار رو انجام میدادن) باعث شده فقط در زندگیم به اون معدود افرادی که در کودکی و نوجوانی باهاشون
مقایسه شدم حسادت داشته باشم و حتی دوستشون نداشته باشم و البته دارم روی خودم کار میکنم، اما صادقانه
میگم هیچ انسان موفقی نبوده در زندگیم که نسبت بهش حسادت داشته باشم بلکه قبطه میخورم بهشون، اما
خیلی وقتها بوده که احساس حقارت و ناتوانی کردم و این احساس که من نمیتونم اون حد از ایمان و توکل رو
داشته باشم که البته بخشی از این احساس حقارت من ریشه در احساس گناه و عدم اعتماد به نفس داره که
دارم روش کار میکنم و خدارو شکر خیلی بهتر از قبل شدم… و میدونم که هرچی روی اعتماد به نفسم کار کنم
باز هم جا داره برای بهتر شدن… و من درک میکنم وقتی استاد میگه توسط پدرش تحقیر میشده یعنی چی؟
البته پدر من هرگز یک هزارم پدر استاد تحقیر نمیکرد ولی این احساس بی عرضه بودن رو ناآگاهانه به قلبم
تزریق کرد و من دارم روش کار میکنم و میبینم که چقدر بهتر شدم… اون هم از روابطم و سطح کیفی زندگیم
——-
تا اینجا مطالبی که نوشتم مربوط به بخش اول فایل تصویری بود و من بقیه ویدئو رو ندیده بودم.. در مورد بخش
آخر که استاد در مورد افراد موفق نزدیک فرمودن… پسر عمه بنده کارمند ایران خودرو هستن، از بچگی عمه بنده
خیلی بهش اعتماد بنفس میدادن و به قول معروف خیلی قربون صدقش میرفتن و ما همه شاهد بودیم این آدم
با اینکه به لحاظ توانایی های فنی و ذهنی از خیلی از فامیل پایین تر بودن (یادمه حتی زمانی که میخواستن
مدرک کاردانی برق بگیرن من تو درسها کمکشون میکردم) اما اینقدر باورهای خوبی داشتن و دارن که تونستن
در کنار کار مربوط به ایرانخودرو کسب و کار شخصیشو راه بندازه و از اونجایی شروع شد که محصولاتشو در
ایرانخودرو بین همکاران میفروخت و الان واس خودش انبار داره و پخش عمده میکنه و خودش میگه اگه
بخاطر بیمه نبود همین اندازه هم تو ایرانخودرو نمیموندم… و من همیشه نسبت به ایشون احساس قبطه
داشتم و انگیزه بود واسم که وقتی این آدم که هیچ برتری خاصی نسبت به من نداره به این حد از موفقیت
رسیده من هم میرسم… مورد بعدی یکی از اقوام هستن که الان از روسای یه شرکت معروف در حوزه
آمار هستن و ایشون از روستا به شهر اومدن و در خونه یکی از اقوام مستاجر بودن و با اینکه پدرشون
از دست دادن و حمایت خاصی هم از جانب خانواده نداشتن با اتکای به خداوند شروع به تحصیل کردن
یادمه حتی شنیده بودم که ایشون سر زمین کشاورزی کار میکردن و همونجا میشستن کنار زمین و درس
میخوندن…بعدها به تهران اومدن و در دانشگاه دولتی قبول شدن و نکته برجسته ای که در ایشون دیدم
این بود که مدام ادامه دادن و دست از تلاش برنداشتن… احساس لیاقتی که در خودشون ساخته بودن
باعث شد با دختر خاله من که بسیار خانواده متمولی داشتن و ساکن بام تهران بودن علی رغم مخالفت
شوهرخاله بنده ازدواج کنن و الان بسیار ثروتمند و خوشبخت هستن… ایشون هم برای من بسیار موجب
تحسین بودن و اینکه این احساس لیاقت رو در خودشون ساختن با اینکه هیچ کدوم از اون مولفه های ظاهری
ذهنی و پوچ رو در مورد احساس لیاقت نداشتن برام خیلی جالب بود… دختر خاله بنده الان در کانادا و آمریکا
خونه و زمین دارن و ایشون استاد دانشگاه هستن و همسرشون هم در یک شرکت خودروسازی مشغول هستن
دختر خاله بنده هم خیلی برای من نگاه تحسین برانگیزی رو داشتن که ایشون وقتی کوچیک بودن به مادرشون
گفته بودن مامان من میخوام اینقدر درس بخونم که وقتی بزرگ شدم برای تو و بابا خدمتکار استخدام کنم و
الان که شوهر خاله بنده آلزایمر گرفته براشون از آمریکا پول میفرستن و خدمتکار استخدام کردن… دختر خاله
بنده از همون دوران کودکی طبق قانون رفتار کردن (یادمه حتی یه دوره در کلاسهای استاد آزمندیان هم شرکت
میکردن و اون موقع ها به من مدام میگفتن بیا این فایل ها رو گوش کن و زندگیتو تغییر بده و من اون موقع
20 سالم بود و در مدارش نبودم) و من همیشه به ایشون قبطه میخورم و از تلاش و ایمانشون الگو میگیرم
در پناه خداوند در سلامت و سعادت روز افزون باشید
سلام خدمت استاد عزیز و بهتر از جانم و خانم شایسته خیلی عزیز
به لطف خدای بزرگ و گوش دادن به فایلهای رایگان استادِ عزیزم بعد از 2 بار شکست در زندگی مشترک و با وجود استعداد زیادم در رتبه پایین بودن در قسمت کارِ موردِ علاقم ، به لطف ایزدِ منان کم کم دارم راهم و پیدا میکنم …
ارزش وجودیم و میشناسم
هدفم و روی یک کار متمرکز کردم و دارم مطالعه میکنم تا بتونم پیشرفت کنم
تو این مسیر روزهایی هم هست که نا امید میشم دلم میگیره و چراهایی که باعث شد انقدر عقب بیفتم به سراغم میاد ولی همون موقع با خدای بزرگم صحبت میکنم ازش میخوام من و تو آغوشش بگیره سجده میکنم و سعی میکنم همه اون چیزایی که دارم جلوی چشمام مجسم کنم و به خودم یادآوری کنم آینده برای من هستش…
مریم …. دوستم با وجودِ اینکه از لحاظ معلومات کاری از من خیلی اطلاعات کمتری داشت ولی بدون اینکه هیچ استرسی راحت رفت سرِ کاری و حقوقش از من خیلی بیشتره و با وجود شرایط کاریش تجربه کاری خوبی در آینده کسب میکنه….
اولش بهش حسادت کردم… ولی نشستم فکر کردم چرا؟
به این نتیجه رسیدم باور من این هستش که حتما باید همه چیز و بلد باشم بعد برم سرِ یه کارِ خوب…
حتما باید خیلی مطالعه کنم تا شغلِ موردِ نظرم بهم داده بشه…
فکر کردم خیلی چیزها تو مسیر هم بهم داده میشه و میتونم از تجربه بقیه استفاده کنم
در صورتی که مریم همیشه راحت کار میکرد و براش مهم نبود چیزی بلد نیست
الان دارم همجنان به مطالعم ادامه میدم ولی رزومه کاری میدم برای پستِ بالاتر و امیدوارم تو این مسیر بتونم موفقیت کسب کنم.
سلام و دورد خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بزرگوار
در ابتدای کامنت خداوند رو به خاطر حضور ارزشمند شما سپاسگزارم و از اعماق وجودم از شما استاد بزرگوار به خاطر وقتی که گذاشتید سپاسگزارم
در خصوص تمرین این جلسه:
1. در خصوص فردی به نام امیر خان که فوق العاده موفق است. من نسبت به ایشون احساس فوق العاده و تحسین دارم و علت موفقیت ایشون رو در پولسازی تلاش صبر طی کردن تکامل از همه مهمتر باورهای پولساز و فروانی ایشون است و همینطور وقت گذاشتن برای کسب آگاهی از ویژگی هایش است.
2. نفردوم آقای م که ایشون در پولسازی خوب عمل کرد ولی من نسبت به ایشون احساس خوبی ندارم و حسادت می کنم
علت حسادت هم به خاطر اینکه من هم سن با ایشون هستم و به خاطر قیاس که کار اشتباهی است دچار این حسادت شدم در صورتیکه الان استاد دانشگاه هستم و تدریس می کنم و سخنرانی می کنم ولی چون در پولسازی قوی نشدم و با مقایسه کردن اشتباه خودم نعمت ها رو نمی بینم و علت موفقیت ایشون رو هم نمی تونم ببینم.
در آخر کلام بی نهایت از زحمات شما استاد عزیز و بزرگوار به خاطر این همه سخاوت و تاثیر گذاری در زندگی خودم و تمام دوستان سپاسگزارم