ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 44

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1075 روز

    سلام استاد جان

    واقعا این فایل خبر از درس های جدید و پر محتوا میده و راه زیباتری در پیش داریم.

    استاد شما دارید قدم به قدم با ما به گذشته و باورهامون سفر می کنین تا نقص ها رو پیدا کنیم و تعمیرشون کنیم

    چقدر زیبا که یاد بگیریم از موفقیت دیگران درس بگیریم نه اینکه کپی بگیریم و خواسته باشیم نتیجه مثل اونا بگیریم .

    استاد من واقعا باخت دادم وقتی حسادت کردم به آبجیام که ازدواج کردن و ممکنه با ازدواج مدام بیرون و تفریح بروند و خوش بگذره بهشون و به اولین خواستگار بله گفتم و در سن کم ازدواج کردم و دیدم خبری نیست نه تفریحی نه هیچی

    خیلی باخت بزرگی دادم چون حسادت کردم.از چاله افتادم تو چاه

    بیخیال گذشته

    حالا با باورها و آگاهی ها میگم باید تحسین شون میکردم که تفریح می روند و باید به جای حسادت و تن به ازدواج باید میگفتم اگه میشه بعضی جاها منو هم با خودتون ببرید.

    استاد فکرش میکنم دیگه جاهای دیگه زندگیم همیشه احساس بی لیاقتی داشتم و حتی مقایسه نمی کردم که به حسادت کشیده بشم.

    یه تمرین از دوره عزت نفس جا داره اینجا انجام بدم.آدم حسودی نیستم(:

    ولی خیلی جاها گفتم چرا فلانی مثل ما تمرین انجام نمیده ولی موفقه و حالش خوبه و به جواب رسیدم که باورهاش درسته به جواب قاطع رسیدم که توحیدیه و با خدا قدم برمی داره

    من خدا میتواند زندگیم رو گم کردم.خیلی جاها خواستم خودم پیش ببرم خوب به بن بست خوردم.

    حتی همون ازدواج خواستم خودم تفریح و شادی که پدرم برام مهیا نکرده تهیه کنم و ازدواج کردم میتونستم به خدا بگم منم تفریح میخوام خودش با عزت و زیبا برام مهیا می کرد.

    واقعا باید برای خواسته ها و زندگی مون تنها به خدا اکتفا کنیم

    یه چیز قشنگ بهتون بگم حالتون خوب بشه

    من تو 9فروردین 1400ختم صلوات برداشتم و نیت کردم خدا دیگه نمی تونم این حجم از فشار روحی تحمل کنم کاری کن

    10فروردین با دوستم مرجان آشنا شدم و هر روز درس و آگاهی کنارش یاد گرفتم و حالا واقعا حالم خوبه،چون خودم رو سپردم به خدا

    واقعا باید به خدا برسیم.

    ایام به کام تان باد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    تمرین این جلسه:

    چه احساسی داری وقتی یکی از نزدیکان به موفقیت رسیده اما تو نتونستی به اندازه اون موفق باشی؟

    اگر عمران قبلی بودم مطمئنا شدیدا بهم میریختم ولی الان خداشکر وقتی نگاه میکنم به خودم و وقتی این سوال از خودم میپرسم از اینکه با موفق شدن دیگران تو حوزه کاریشون احساس خوشحالی و غرور میکنم

    مثلا داداش بزرگم تو حوزه کاری خودش در عرصه پزشکی موفقیت بسیار عالی در کشور بدست اورده و هر سری خبرهای خوب از رشد و پیشرفت و موفقیتهای میشنوم و این منو خوشحال میکنه و همچنین امیدوار که من هم تو حوزه کاری خودم مثل برادرم همین تمرکز رو بذارم میتونم موفق بشم

    و من از تمرکزی که تو کارش گذاشته الگو میگیرم و مثل داداش همون وقت و انرژی رو تو کار خودم میذارم

    یا مثل موفقیت مالی داداش کوچیکترم

    بسیار خوشحالم که برای خودش تو مدت کمتر از 10 سال تونسته ازدواج کنه و دوتا بچه داشته باشه و برای خودش خونه باغ و ماشین خوب و باکیفیت داشته باشه و خیلی احساسم خوبه وقتی خونه و ماشین داداشم رو میبینم و کلی کیف میکنم و لذت میبرم و حتی بارها شده بهش کلی تبریک گفتم یا ماشینش رو بارها گرفتم و نشستم کلی از ماشینش تعریف کردم و خوشحال شدم و باز با احساس خوب بهش تبریک میگفتم

    و با دیدنش این امید و انگیزه در من شکل میگیره که من هم میتونم به این هدف برسم

    تو نکته اول این نشون میده من از درون تغییر کردم و خیلی بهتر شدم و خودم رو با دیگران مقایسه نمیکنم خدایا ازت سپاسگزارم بابت اینکه من تو مسیر درستم و خوب دارم عمل میکنم

    ولی اگر عمران قدیم بودم مطمئنا کلی حسادت میکردم و حالم بد میشد

    ولی خداشکر الان از موفقیت دیگران خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم و این نشون میده من از درون تغییر کردم

    یا پسرعمو من تو کمتر از 5 سال تو حوزه کاری خودش ( پیمانکار یا ساخت و ساز ) تونسته رشد و پیشرفت بسیار خوبی داشته باشه که الان چندتا استادکار زیر دست خودش داره برای خودش زمین و ماشین خریده و الحمدالله رشد مالی خوبی داشته باشه

    بارها شده بود من قبلا کلی خودم بهش ایده میدادم که تو کارش چیکار کنه تا موفقتر بشه و الان که میبینم رشد خوبی داشته کلی حال میکنم و خدا رو شکر میکنم بابت این رشد و موفقیت

    وقتی این الگو تو اطراف خودم میبینم خیلی لذت میبرم و خوشحال میشم از اینکه ادمهای اطراف من رفتن تو حوزه کاری شخصی خودشون و رشد کردن و کلی موفقیت بدست اوردن

    چه ایده و درس میتونم از این موفقیتهای نزدیکام بگیرم ؟

    وقتی من نگاه میکنم به روند موفقیت نزدیکان میبینم اونها تو مسیر مورد علاقه خودشون وارد شدن و تونستند به درجات خوب و عالی دست پیدا کنند

    و چون علاقه داشتند خیلی خوب تو کارشون تمرکز گذاشتن و تونستند سرعت رشد خوبی داشته باشند

    حالا اینجا برای من سوال پیش میاد

    که من هم به کار خودم علاقه دارم اون هم شدیدا در حدی که بارها شده اطرافیان منو بخاطر نگرفتن نتیجه مالی منو مسخره و تحقیر میکردن و میگفتن این چه کاری که تو داری که حتی نمیتونی پول اجاره و خرج و مخارج خودت رو بدی

    ولی من میدونم یه جایی تو باورهام ایراد دارم وگرنه ایراد از شغل و کار من نیست و در جواب بهشون میگم که اگر من مجبور هم بشم تو خیابان میخوابم ولی کار خودم رو ول نمیکنم و میدونم باورهام در مورد ثروت ایراد داره و انشالله این ترمز رو پیدا میکنم و تو کارم کلی ثروت خلق میکنم

    بنابراین من نامید نمیشم و ادامه میدم

    بخاطر همین من دیوانه کار خودم هستم و در روز ساعتها تو کارم تمرکز خیلی خوبی دارم میذارم

    حالا سوال چرا من تو کارم اندازه اطرافیانم رشد مالی خوبی ندارم ؟

    وقتی من نگاه میکنم به موفقیتهای نزدیکانم میبینم درسته اونها هم مثل من علاقه و تمرکز داشتن ولی از اینها مهمتر اونها در کنار خودشون الگو بسیار مناسب هم داشتن

    مثلا پسرعمو من سینا تو کار خودش تو حوزه ساخت و ساز که وارد شده الگو خوبی مثل پدرش یعنی عموی من رو داشته که 40 سال که بنایی میکرده البته همچنان هم جداگانه داره کم و کیف فعالیت میکنه بنابراین پسرعموی من این الگو و از اون مهمتر تجربه با ارزش پدرش رو کنار خودش داشت و الان تونسته حتی بهتر از پدرش کلی ایده‌های جدید بده و تو کار خودش رشد عالی داشته باشه

    یا داداش کوچیک من تو حوزه کاری خودش که کشاورزی و باغداری هست الگو بسیار خوب تو روستا اطرافیان خودش داشت چون تو روستای ما تقریبا همه مردم تو‌ کار مرکبات و باغداری هستند و این باعث شده باورهاش قویتر بشه و به خودش بگه که اینها تونستن پس من هم میتونم و همین باور و الگو خوب و قوی باعث شده سریعتر به خواسته‌اش برسه

    یا داداش بزرگم تو حوزه پزشکی که خداشکر تونسته فوق ‌تخصص بگیره درسته حدود 10 تا 15 سال طول بکشه با این حال این روند تکاملی و عادی بود که باید طی میکرد و تقریبا تو حوزه کاری خودش اساتید و الگوهای موفق از نزدیک دیده و این باعث شد به هدفش برسه خداشکر

    اما من تو حوزه مورد علاقه خودم که تجارت هست من هیچ الگوی موفقی تو دور و اطرافم نداشتم

    البته الگو داشتم اون هم از بعود منفی

    پدرم قبلا در گذشته تجارت میکرده تقریبا 30 سال پیش ( تجارت آهن ) و تو حوزه کاری خودش در به درجات بسیار بسیار بالای رسیده بود که کل کشور شناخته شده و معروف بود در حدی که پدرم تعریف میکرد که روزی 120 تریلی میله گرد و آهن معامله و تجارت میکرد و به ثروت بسیار کلان رسیده بود ، اما در عرض دو سال به دلیل یکسری اشتباهات که اون هم ربط داشت به باورهای خودش ورشکست شد و تا 25 سال فراری بود و رفت خارج کشور

    در حدی که خانواده ما تا 20 سال دچار مشکلات و بدهی شد و کلی در به دری و با سخت شدن اوضاع درگیر بودیم و همین عامل باعث شده من تو باورهام کار تجارت رو بسیار سخت و ترسناک و خطرناک بودنم

    ولی از اون طرف هم بسیار زیاد به این کار علاقه داشتم و بخاطر همین باورهای قدرتمند کننده و محدود کننده با هم باعث شده من تو کارم از لحاظ مالی مثل یو یو باشم و هی بالا و پایین بشم

    که الان حدود 7 سال که تو حوزه کاری خودم دارم فعالیت میکنم رشد بسیار کند و آرام داشته باشم و از لحاظ مالی مناسبی نداشته باشم

    هر چند خداشکر با طی کردن روند درست مسیر تجارت تو مسیر باورهام رو یک به یک دارم بهتر میکنم و تو کارم اعتبار خیلی خوبی بدست اوردم و با کلی از تاجرها و کارخانه‌دارها روابط خوبی ایجاد کردم و معاملات خوبی انجام بدم

    و این خودش کلی موفقیت بوده برای من که من تو کار تولید و پرورش گیاه الوئه ورا از دست فروشی تو بازار روز شهر ساری برسم الان به خرید و فروش برگ و ژل و مواد اولیه محصولات الوئه ورا برای نوشیدنی که بین کارخانه به کارخانه در داخل کشور دارم معامله انجام میدم و تجارت میکنم

    این خودش پیشرفت و موفقیت بسیار بزرگی هست برای

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    که انشالله مرحله بعدی من اینکه محصولم رو به خارج کشور صادر کنم و برای رسیدن به این هدفم هر روز از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بین المللی دارم با سینگالهای احتمالی خریدار محصول من ارتباط میگیرم و مذاکره میکنم

    و اینها همش قدمهای درست و تکاملی که خداشکر من دارم عالی طی میکنم

    درسته تو معاملاتم بارها شده بدون سود تجارت کردم ولی وقتی به اندازه‌ای که تکاملم درست طی کنم و اعتبارم تو بازار بالا ببرم خود به خود بخاطر ارزشی که برای جهان دارم خلق میکنم باعث میشه پول و ثروت هم سمت من هدایت بشه و از لحاظ مالی نتیجه خوب و عالی بگیرم

    پس درسته من الگو موفق ندارم

    ولی بارها از پدرم که یه الگو منفی از تجارت بوده مشورت میکردم

    و تمرکز گذاشتم روی نقاط قوتی که داشته و از اون قسمت از باورهاش الگو گرفتم برای موفق شدن تو حوزه کاری خودم

    و الحمدالله نتیجه خوبی هم گرفتم

    ولی اطمینان دارم مسیری که من دارم طی میکنم صد در صد درسته و خود من میتونم در آینده خیلی نزدیک الگو موفقی باشم برای اطرافیانم که اونها بیان از من یاد بگیرند و وارد این مسیر بشن و تو کارشون موفق باشند

    انشالله

    چون هدف اصلی و رسالت من همینه که خوب و عالی زندگی کنم و تو کارم ادم موفق و ثروتمند باشم و جهان جای بهتری برای زندگی کنم

    عاشقتم استاد سوال خوب شما باعث شد تا من این پاسخ رو بدم و خودم رو بهتر بشناسم

    خدایا صد هزارمرتبه شکرت

    دوستان و استاد عزیز عاشق همه تون هستم

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ژاله احمدی گفته:
    مدت عضویت: 972 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزم

    چقدر فایل های شما به موقع وطبق نیازم روی سایت قرار میگیره

    این یعنی من بنده محبوب خداوندم و خدا همیشه حواسش به من هست تا آب تو دلم تکون نخوره

    چند وقتی هست که موضوع حسادت به شخصی درونمو به هم ریخته…

    من هم نسبت به موفقیت بعضی ها شاد و بعضی ها حسادت

    سمیرا:هرکاری بخواد انجام میشه هردرخواستی داشته باشه میگه رابطه عالی با خانواده همسر

    احساس حسادت:به خودم میگم همون شخص تو خانواده همسر به من نه میگه ولی برای اون بله

    سمیرا: اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی داره

    و عامل اصلی پیشرفت هاش همینه با اینکه خصوصیات ظاهری و درآمدی خیلی خوبی نداره

    ولی کلام گیرایی داره که همه کاراش پیش میره

    من ازنظر ظاهری و درآمدی و خونه وماشین و همسروخانواده و تحصیلات خیلی بالاترم

    ولی عزت نفس و اعتماد به‌نفس همه چیه

    من نباید زندگی باطنی خودمو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه کنم.

    من خودم توانایی مالی مستقل دارم وهرچیزی با کیفیت عالی میتونم بخرم پس نیازی ندارم از دیگری درخواست چیزهای بی کیفیت کنم.

    من باید خومو بیشتر دوست داشته باشم و همیشه

    همینطوری از موفقیت های خودم به خودم بگم

    تکرار کنم تا به توانایی های خودم پی ببرم.

    من هر درخواستی دارم خیلی راحت بیان کنم و اگر هم نه شنیدم ناراحت نشوم و راحت بگذرم.

    من اگر با یکسری افراد رابطه کمرنگی دارم و فاصله ای هست چون هم فرکانس من نیستند و من دارم ذهنمو از هر مطالب بیخودی باز میدارم.

    من نباید زندگی رو سخت بگیرم باید خیلی ریلکس باشم تا کارها روون و راحت پیش بره.

    من همیشه باید به خدای عزیزم توکل کنم وقتی اونو دارم یعنی همه چی و همه چی دارم.

    با خدا باش و پادشاهی کن

    بی خدا باش و هرچه خواهی کن

    سپاسگزارم از خدای عزیزم و استاد عزیزم بهترین راهنمایان زندگیم .

    همیشه سلامت و شاد باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    موسی تاجیک گفته:
    مدت عضویت: 1149 روز

    بنام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان…

    خدارو شاکرم بابت استاد مهربونم و پر دانش که با آموزش هاش واقعا زندگی میلیون ها انسان رو تحت تعصییر گذاشته و در دل این افراد ردپای خدای بزرگ و با عظمت هست …..

    استاد خدا شاهده من جدیدا تصمیم گرفته بودم که تغییری در زندگیم ای ایجاد کنم و همین جوری اودم تو سایت تا باورهایی پیدا کنم و چند تا ویدیو پیدا کنم ک بهم کمک کنه ، تا اینکه چشمم به این ویدیو خورد که شما تازه گذاشته بودید روی سایت

    بخودم‌ گفتم اینم همون کمکی بود و هدایتی بود ک از خدا خواسته بودی و الان موقعش رسیده تا به قول ت که بهدا داده بودی عمل کنی ، چون اون ب حرفش که هدایتت در هر زمان هست عمل کرده الان تو موندی ……

    خدایا شکرت که هستی و همیشه هدایتم میکنی…

    …….. ………. ..‌‌‌‌‌……… ………… ……….

    برسیم به تمرینی که استاد از ما خواسته که

    انجامش بدیم و بنویسیم….

    رسول یوسفی (دوست صمیمم) :

    من از موفقیت دوستم اول خوشحال شدم ولی زیاد نه ، بعد که با خودم فکر کردم بخودم‌ گفتم اون چرا انقدر زود پیشرفت کرده ؟! تو الان کجایی اون کجا؟!

    سرکوب خودمو شروع کردم و احساس عجز میکردم و فکر میکردم نکنه شانسی بوده ، بعد یه مدت دیدم نه اصلا شانسی نبوده .‌

    تعریف شو همه جا میکردم و بخودم‌ میگفتم که اگه آدم بخواد می‌تونه ، من نخواستم اگه میخواستم می‌تونستم …

    1_ چه دیدگاهی می‌تونه از کسب و کار دوستم بهم کمک کنه ؟

    اول اینکه ایشون از اول از کسب و کار های کوچیک شروع کرده و ادامه داده و تکامل خودشو ب خوبی طی کرده .

    استمرار و جدیت کامل در کار و با اعتماد بنفس و ارتباط گرفتن عالی با طرف مقابل

    2_ چه درس های میتونم از رفیقم بگیرم ؟

    اول با همه صادق و مهربونه و به همه احترام میزاره

    کم کم کسب و کارشو بزرگ کرد

    وام یا کمکی از بانک یا دوستان نگرفته

    تا می‌تونه به همه کمک می‌کنه

    اعتماد بنفسشو بالا برده ب مرور زمان

    خودش همه ی مسولیت کارشو بر عهده داره و همه کارهارو هندل می‌کنه…..

    ……… ………. ………… …………. …………

    این بود تمرین من ایشالا ک درست باشه و تا حدودی خودمو شناخته باشم ..

    ممنونم از استاد گلم که همیشه بفکر بچه های سایت هست و مارو تنها نمیزاره ، خیلی دلم میخواد که یه تغییری تو زندگیم بدم. واقعا داره زندگی برام سخت میشه و جهان داره با چک و سیلی بهم میگه ک حرکت کن تا نابود نشدی

    ایشالا که همه چیز درست و عالی پیش بره .

    خدایا شکرت ………………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    امیر قره قاشلو گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    سلام استاد عزیزم و همه پیاده نظامان راه توحید چه جمله ای گفتم

    من وقتی یکی از اطرافیانم به موفقیت میرسه درونن خیلی خوشحال میشم ولی وقتی کسی توی حرفه من موفق میشه حسرت میخورم میگم چرا من نتونستم ولی سعی میکنم تشویق کنم و بیشتر تلاش کنند

    مهدی:در ظاهر تشویقش کردم و میکنم همیشه ولی یک حسرت همیشگی هست که من نتونستم و اون تونست حیف شد و موفقیت ها تموم شد.

    علی:من هم میتونم اگر اون تونست من هم میتونم این کار رو انجام بدم این باوره اصلا با کلمات این رو نگفتم.

    بهنام:اولاش فکر کردم همون موضوع اختلاف ارتفاع اما درستش کردم گفت مگه کدوم خدا این موفقیت رو بهش داده همون خدا به منم میده ما همه در منزلش یکی هستیم همه از اوییم و به سوی او باز میگردیم.

    اردلان:خیلی تشویقش کردم که موفقیت خیلی بزرگی کسب کرده بود خیلی بزرگ از نظر من و اطرافیان و خیلی باهاش صحبت مردن و حضوری دیدمش و کلی کمکم کرد.

    ممد :هزار بار بهش گفتم بگردم بگردم و ازش پرسیدم چیکار میکنه ولی خجالت کشید بگه

    چون درس میخوند نمیخواست بگیم خرخون بهش

    و یکی از دوستام هم وقتی اولین قدم رو برداشت انقدر خوشحال شدم که اصلا حد و پیوستگی نداشت(این فصل پنج ریاضی ماست)

    درس هایی از دوستان

    کنترل ذهن و ایمان به خدا و خفه کردن نجوا های ذهن که بشود تمرکز کرد بدون ترس و نگرانی

    رفتن در دل ترس ها که پاشی از شهرت تنها بری تهران و اونجا فوتبال بازی کنی.

    عدم وابستگی به خانواده که از برخی از دوستانم درس و برخی درس عبرت

    من همیشه سعی میکنم تشویق کنم و همیشه میکنم و همین باعث میشه هم خودم و هم دیگران توجه کنیم به نکات مثبت بازی یا کار و اون رو به بهترین نحو انجام بدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 3527 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استادعزیزم

    بی نهایت ازشماسپاسگذارم به خاطرتهیه این سلسله فایلها .

    استادعزیزم مدتی پیش سلسله فایلهای الگوهای تکرارشونده برروی سایت قرارگرفت وسوالات بسیارخوبی مطرح شد .اماتاجایی که من به یاددارم جمع بندی ونتیجه گیری این سوالات انجام نشد که مادلایل این الگوهای تکرارشونده رابدانیم .من فکرمیکنم همه این موارد به احساس ارزشمندی هرفرد برمی‌گردد امانمیتوانم ارتباط معناداری بین همه مواردمطرح شده با احساس ارزشمندی پیداکنم .خواهش من ازشمااینه که یک فایل هم برای جمع بندی ونتیجه گیری ازالگوهای تکرارشونده تهیه کنید.بی نهایت ازشمااستادعزیزم سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    رویا شربت اوغلی گفته:
    مدت عضویت: 3069 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز،

    استاد من هنوز دارم فایلهای احساس لیاقت رو کار میکنم و تمریناتش رو انجام میدم ، فوق العاده است این دوره … هر چی بگم کم گفتم … ولی میمونه تعهد من که چقدر میتونم ذهنم رو کنترل کنم.

    در مورد مقایسه که بزرگترین اتفاقات تو ذهن و زندگی من رخ داد ..‌ فوق العاده بود ، هر لحظه در حال مقایسه بودم .. بعد از دوره خیلی کمتر شده و اونقدر آگاه شدم که میتونم خودم رو قانع کنم که مقایسه نکنم و توانایی های خودم رو ببینم و پیش برم

    استاد من در برهه حساس کنونی کارم هستم،

    3 سال هست که براش دارم تلاش میکنم و الان باید به بار بشینه ولی هنوز باگ ذهنی دارم مطمینم به همسرم میگم همه چیز جوره… فقط یه تیکه از پازل مونده که از نظر خودم همون دوره احساس لیاقت بود . ولی خیلی نیاز به تمرین دارم …

    خودم مطمینم که عدم کنترل ذهنم بوده که نتیجه مورد دلخواهم رو نتونستم بگیرم چرا؟ چون به درآمد باثبات نرسیدم و به چشمم دیدم زمانی که کنترل ذهن داشتم به راحتی درآمدم بیشتر شده و زمانی که افکار ناخواسته داشتم نه تنها سودی نداشتم بلکه بخشی از درآمد قبلم هم از بین رفته …

    الان من دنبال سود مستمر هستم ، من لایق شرایط ثبات مالی هستم من لایق پیشرفت مالی هستم من لایق ثروتمند بودن هستم …

    دیشب که این فایل جدید رو گوش دادم انگار برای من صحبت کرده بودین استاد… من در شرایط رقابتی شدید بودم چون خودم یه اشتباه کاری انجام داده بودم و اعصابم خورد شده بود ، داشتم سعی می‌کردم ذهنم رو کنترل کنم ولی استرسم بالا رفته بود خلاصه که وضعیت خوبی نبود… همون لحظه وارد سایت کارم شدم که ببینم بقیه همکارام هم اشتباه کرده باشم و خوشحال باشم که دیگه تنها نیستم ، و تاییدیه ای روی اشتباه خودم بزارم و عوامل بیرونی رو دخیل ببینم و ذهنم رو آروم کنم به خودم بگم رویا تقصیر تو نبود ببین همه اشتباه کردن…. چون نمیخواستم بپذیرم اشتباه رو و خیلی راحت بود که بندازم گردن دیگران … یه لحظه مکث کردم گفتم ولش کن الان وارد سایت بشم اعصابم خورد میشه … پا شدم یه دوری زدم ولی برگشتم و وارد سایت شدم .. و دیدم که همکاران عزیز بدون هیچ اشتباهی پروژه رو انجام دادن و به محض دیدنش بلافاصله اشتباه خودم رو فهمیدم اونجا بود که درون واقعی من داشت خودش رو نشون میداد… نه تنها از بیرون تاییدیه ای برای اشتباهم نداشتم بلکه به جای تحسین اونها غرق در حسادت بودم ، حس عجیبی که من رو عصبانی کرده بود …

    استاد من قبلا که خودم درست انجام می‌دادم و همکارام اشتباه میکردن براشون همون دوست مهربون بودم که میگفتم اشکال نداره تو همیشه عالی انجام میدی اینبار هم اینجوری شد اصلا اشکال نداره تو میتونی جبرانش کنی و … ولی در اون موقع که خودم اشتباه کرده بودم با وجود دانسته های دوره لیاقت نتونسته بودم به سرعت ذهنم رو کنترل کنم و با خودم دوست مهربان باشم …

    استاد یه روز کامل طول کشید تا من یکم آروم بشم و بتونم با ذهن آروم پای کار بشینم و مجدد تحلیل کنم و اشتباهم رو درست کنم .

    استاد من اینطور خودم رو شناختم که تا زمانی که خودم موفق هستم اصلا فرقی نمیکنه تو چه موضوعی باشه مثلا تو کارم موفق هستم … از موفقیت دیگران هم خوشحال میشم چون احساس نمیکنم ازشون عقب موندم ولی وقتی که خودم در برهه سختی قرار میگیرم دیگه از موفقیت دیگران خوشحال نمیشم .. برام سخته که ازشون بپریم چطور فکر کردی تا موفق شدی … همش میگم من خودم میدونم راه چیه … میرم تو حس رقابت … و این باعث شده نتونم روش ثابتی داشته باشم و موفقیت دائمی کسب کنم .

    دارم همچنان رو خودم کار میکنم تمرینها رو انجام میدم بهتر شدم ولی هنوز راه زیادی در پیش دارم

    استاد عزیز همیشه و همیشه سپاسگزار شما هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد جانم

    سلام به همه خانواده عزیزم

    هنوز هم که میبینم این سوال رو از خودم دارم میپرسم

    که موفقیت های دیگران چه احساس به من میده صادقانه بگم بازنم ی احساس ریز حسادت در من هست همین احساس ریز بوده که نگذاشته من رشد کنم همین ترمز ریز آره باید با خودم صادق باشم و اگه اطرافیان من موفقیت به دست میارن حسادت نکنم اگه هم کسی حسادت میکنه من قضاوتش نکنم

    من باید تحسین کردن رو یاد بگیرم با اینکه من همیشه میگم من حسود نیستم اما با پرسیدن این سوال هنوز هم از موفقیت اطرافیانم حسادت به من دست میده دقیقا این سوال باعث شد پاشنه آشیل موفقیت مالی مالی خودم رو بفهمم باید کار کنم و برطرفش کنم باید بپذیرم که من حسود هستم تا بتونم اونو از بین ببرم وقتی یکی موفق میشه تحسینش کنم نه اینکه فکر کنم من جا موندم این احساس که داره کار میکنه نه کلام هزار بارم که بگم نه من حسود نیستم وقتی نگاه کنم به حسم و دیدم جهرم سرخ نشده اون موقع دریافت میکنم که من حسود نیستم اون وقت میفهمم که رشد کردم عجب سوالی بود من هنوز فایل رو گوش ندادم اما با پرسیدن این سوال درک کردم و میپذیرم که من حسود هستم و باید کار کنم روی خودم باید این مشکل رو برطرف کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سیده فاطمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    سلام به استاد عزیزم استاد عباسمنش.

    جواب سوال اول در مورد اینکه موفقیت افراد چه احساسی در من به وجود میاره…؟

    اینکه آدم بتونه با خودش روراست باشه کار راحتی نیست. با یه مثال به این سوال جواب میدم.

    حدود دو سال پیش همکاری داشتم که شوهرش توی فارکس کار میکرد و به مدت 4 سال بود که ظاهراً اوضاع مالی خوبی به دست آورده بود من فایلهای استاد رو گوش میدادم و سعی میکردم موفقیت های دیگران رو تحسین کنم و به خاطر چیزهای کوچک و بزرگی که می‌خرید بهش تبریک میگفتم ولی وقتی قانون رو توی ذهنم مرور میکردم می‌دیدم همکارم هیچ کدوم از این کارهایی که استاد میگن انجام نمیده ولی نعمت از در و دیوار به سمتش میاد بعد جواب خودم رو این طوری میدادم که این لباسها و طلا و جواهراتی که دور و برشه که دست آوردهای خودش نیست تا اینکه گل فروشی باز کرد( با همون سرمایه ی شوهرش) و درآمد خوبی هم پیدا کرد باز هم دنبال قانون توی کسب و کار به ظاهر موفقش بودم اما حتی 50 درصد قوانینی که استاد میگفت هم رو رعایت نمی‌کرد. میگفتم اگه کسی در مدار دریافت نعمتی نباشه اون نعمت وارد زندگیش نمیشه تا قبل از اینکه گل فروشی باز کنه میگفتم درآمد شوهرشه اما گاهی میگفتم حتی زن و مردی که کنار هم زندگی خوبی دارن حتما هم مدار هستن( از اونجایی که از شوهرش خیلی تعریف میکرد و طوری حرف میزد که شوهرش مثل ملکه ها باهاش رفتار می‌کنه و…) من احساس ضعف میکردم. از طرفی هم میدیدم که این خانم وقتی اوضاع مالی شون خوب شده دیگه دل به کار نمیده و دیر میاد سر کار و کارها رو ناقص انجام میده و زمانی که میومد سر کار همش سرش توی گوشیش بود و برای گل فروشیش گل سفارش میداد و … من که بیشتر روی کارم وقت می‌گذاشتم مورد انتقادش قرار میگرفتم که اینا چه کاریه میکنی و … من بهم میریختم اما هر روز فایلهای استاد توی گوشم بود و نمیگذاشتم توی احساس بد بمونم و میگفتم جهان قانونمنده من از همون جایی که هستم باید شروع کنم من باید کارم رو به نحو احسنت انجام بدم و… بقیه ی همکاران هم از رفتار این خانم الگو گرفته بودن و کم کاری میکردن، منتظر یه فرصت بودم که اعتراضم رو ابراز کنم اتفاقات دست به دست هم داد و اون روز رسید البته این خانم و یه خانم دیگه رفته بودن مرخصی زایمان و حالا من بودم و یه همکار آقا که اون قضیه خیلی مفسله ، خلاصه اینکه بعد از کلی بحث با همکارم و سرپرست مرکز ، به مسئولین بالاتر هم گزارش دادم و چند ماهی روابط همکاری ما سرد شد اما من دیگه زیر بار کارهای بقیه نمی‌رفتم و فقط کارهای خودم رو انجام میدادم اما این اتفاق به ظاهر بد شروع اتفاق های خوب بود آدم های نامناسب از اطراف من حذف شدن جاشون به آدم های مناسب دادن…

    چند ماه بعد از این اتفاق از همکاران درمانگاه شنیدم که شوهر همکارم که توی فارکس کار میکرد حسابش حک شده و کلی پول از مردم گرفته بوده که مثلاً روی پول اونها کار کنه و بهشون سود بده و حالا کلی شاکی داره … این اتفاق بعد از 4 سال بود که ظاهراً به مال و اموالی رسیدن.

    اونجا توی گوش من زنگ زد که قوانین ثابت همه جا کار خودش رو می‌کنه و کوچکترین رحمی به کسی نمیکنه اگه از هدایت خداوند پیروی کردی هم طبق قانون بدون تغییر خداوند به سمت نعمتها و فراوانیها میری و اگه از هدایت پیروی نکنی هم … هر روز این اتفاق جلوی چشمم هست و ایمان من به قانون بدون تغییر خداوند بیشتر میشه.

    چون سعی من بر این بود که به دیگران به خاطر موفقیت هاشون تبریک بگم این احساس در من تقویت میشد که به هر دست آوردی دیگران رسیدن من هم میتوانم برسم. از همکارانم بعضی‌ها پولشون رو به ایشون داده بودن که بهشون سود بده بعضی‌ها سود بردن و بعضی‌ها که ضرر کردن از ایشون شکایت کردن اما چیزی که باعث شد من این کار رو نکنم آموزش های استاد بود حالا هم شرکت هایی تحت عناوین مختلف هستن که خیلی ها پولشون رو به این شرکتها میدن اما من و همسرم خدا رو شکر این کار رو نکردیم.

    همیشه این قانون رو با خودم مرور میکنم که تحسین دست آوردهای دیگران به من کمک می‌کنه که

    1- حسادت نکنم(البته نمی‌گم که همیشه موفق بودم)

    2- به فکر راهی برای رشد و پیشرفت خودم باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1581 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    استادعزیزم مهربانم ازتون سپاسگزارم که کنار دورهای بی نظیروعالیتون اینهمه فایل پراز آگهی والبته به صورت رایگان وهدیه در اختیار تک تکمون قرار میدید تا هم ما با به روز کردن خودمون وبا به یاد آوری مدام قوانین بتونیم توی این مسیر ثابت قدم بمونیم وهم اینکه این سایت معنوی وزندگی ساز زنده و پویا باشه همیشه برامون…

    منه گذشته خب معلومه دیگه با اون باورهای محدود کننده و غلط واشتباه همیشه وهمیشه با دیدن موفقییت های دیگران سریع حسادتش گل میکرد اگه می تونست توی رفتار وگفتار واگه نمی تونست توی ذهنش شروع میکرد طرف رو قضاوت کردن ،برچسب بد زدن و کلی حرف وحدیث پشت طرف در آوردن که آقا اگه فلانی الان تواین شرایط هست سر فلانی رو کلاه گذاشته، خب مثلا ارث پدری بهش رسیده، پارتی داشته، اختلاس کرده، مخ فلانی رو زده، اصلا از مسیر وراه نادرست به اینجا رسیده!!!!!!

    یا مثلا میومدم اگه عیبی ایرادی توطرف میدیدم همون رو بولد میکردم پیش خودم یا دیگران میگفتم حالا الان این به اینجا رسیده گذشته اش رو خبر دارید چی بوده؟

    یا مثلا فلان جا میدونی چه حرکتی ازش سر زده بود، یا …..

    خلاصه که یا حسادت بود، یا غبطه ….یا اینکه در نهایت وقتی طرف رو قشنگ پیش کسی یا خودم خراب میکردم با کلی برچسب بد زدن بهش، بعدش میشستم کلی حرص میخوردم واز عالم وآدم وخدا گله که خب منم می تونستم به چنین موقعییتی برسم اماااااااا پدر ومادری مثل پدر ومادر فلانی نداشتم، تا تو فلان شرایط مثل اون بزرگ نشدم، یا فلان پارتی و فلان آشنا رو مثل اون شخص نداشتم که….

    یا توفلان شهر و فلان موقعییت نبودم که مثل فلانی وگرنه منم الان تو اون جایگاه بودم…

    اماااااا اصل قضیه این بود که من نمی خواستم که واقعییت رو قبول کنم، من انقدر بهانه هام زیاااااد بود که دیگه توی وجودم جایی برای فکر درست و منطق وجود نداشت…

    نهایتش اگه اون حرفها رو هم نمیزدم و اون قضاوت هارو هم نمیکردم پیش خودم میگفتم خب حالا که چی؟؟؟

    خودش رو زجر داده به خاطر اسم و رسم و مال دنیا وشهرت ؟؟؟..

    اینهمه درس خونده، اینهمه کار کرده که چی بشه، حالا کجای دنیارو میخواسته بگیره اخه؟؟؟؟

    اخرش همه ی اینهارو باید بذاریم وبریم دیگه..

    یه لقمه غذا و یه لباس برای پوشیدن یه سقف بالای سرو یه آب باریکه باشه برای گذران زندگی باقیشو میخوایم چیکار؟؟؟

    حالا مثلا تو خانواده ی ما کی دنبال این چیزاست اخه؟؟ کی به کجا رسیده اخه؟

    فلانیو ببین پولداره ولی نتونسته زندگی کنه جدا شده، فلانی رو ببین همش یه پاش دادگاه پاسگاهه یه پاش برا دوا دکتر، بچش فلان مریضیو داره چه فایده مثلا هنرمنده، مشهوره، پولداره، سری تو سرا داره؟

    اخرش همه ی اینهارو باید بذاریم وبریم دیگه….

    وهربار با همین افکار با همین منطق های درونی با همین توصیفات، کلی دلیل وبرهان داشتم که نذاره سر سوزن تغییر کنم…

    تا اینکه توی زندگیم به جایی رسیدم که دیدم ای بابا عمرم داره میگذره هنوز اندر خم یه کوچه نشستم به تماشای موفقییت زندگی دیگران و خودم هیچ کار مثبت و درست حسابی نکردم برای دل خودم وبرای زندگی خودم که حداقل توی وجود خودم از خودم واز دست آوردم راضی باشم و انقدر بهم فشار اومد این مرداب بودنه خودم، این راکت بودن خودم، این بی هدف وبی انگیزه بودن خودم که شروع کردم روی خودم کار کردن واین پروسه یه 10 و12 سالی طول کشید ومن از طریق مطالعه کتابهای مختلف و دنبال کردن مجله های موفقییت و سمینارهای رواشناسی و دوره ها وکلاسهای موفقییت و خودسازی اومدم اومدم تا رسیدم به سید حسین عباسمنش عزیزم….

    وجهانم دگرگون شد!!!!!!!

    ومن انگار از پیله ی خودم در اومد و تلاش کردم که پرواز رو تجربه کنم وسطحی بالاتر به خودم وزندگی وجهان نگاه کنم….

    حالا الانم ادعایی ندارمااااا، هنوزم ذهن قضاوتگر من گاهی در صدد اینکه که بگرده کلی اما واگر و دلیل ومدرک جور کنه و یه سری بزنه به همون باورهای قدیمی و مخرب وبیاد بهم ثابت کنه که خب حالا که چی؟ دنبال چی هستی؟

    مگه داری مسابقه میدی که میخوای از فلانی سرتر باشی؟ یا مثلا برتر از دیروزت؟؟

    میخوااااای چیکار اینهمه دوندگی رو؟؟؟؟؟؟

    اماااا از اون یک درصدیکه گاهی ذهنم باز منفی و بی حوصله میشه و نجواها میان اگر بگذریم، الان مدتهاست که بار همین درک اندکی که از خداوند وقوانین جهان هستی پیدا کردم، از همین یه کم درک وشناختی که از خودم پیدا کردم ، می تونم ادعا کنم که وقتی کسی رو می بینم که به جایگاه خوبی توی زندگیش رسیده فقط وفقط تحسینش میکنم اصلا ذوق میکنم و کلی توی دلم و یا اگه آشنا باشه از نزدیک بهش تبریک میگم و براش آرزوی موفقییت وپیشرفت روز افزون میکنم و از ته قلبم خداوند رو شکر میکنم که اشخاصی مثل فلان شخص هستند که با خلق ارزش با نشون دادن ایمان وتوکلشون به اطرافیان، باعث میشن هم خودشون خوب زندگی کنند وهم الگوی خوبی برای امثال من باشند وهم کاری میکنند که جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشه….

    اتفاقا داشتم دیشب وامروز صبح فایل جلسه یک قدم 4 رو که موضوع بحث در مورد ثروت بود رو گوش میدادم….

    اینکه چطور با الگو برداری از افراد موفق می تونیم باور قدرتمند کننده ای برای خودمون بسازیم برای داشتن وبدست اوردن ثروت توی زندگیمون…

    قبلنا توی گذشته های نه چندان دور، ثروت از نظر من فقط پول ومال واموالی بود که به چشم میومد، مثلا فلانی یا خودم چقدر پول وطلا وسکه و خونه وماشین ومغازه و…..داریم…

    اما از وقتی چشم وگوش وقلبم به روی قوانین جهان هستی و به روی شناخت خداوند باز شد، الان درک دیگه ای در مورد ثروت دارم، ثروت برای من یعنی بنده ی یکتاپرست بودن، ثروت برای من یعنی انسان با ایمان ومتوکلی بودن، ثروت وسرمایه برای من یعنی درستکار وصادق و امین بودن، ثروت برای من صلح درونی ورضایت درونی خودم هست، ثروت برای من ارامشی هست که درونی وبیرونی هست، ثروت برای من شادیهای طولانی و همیشگی و احساس خوشبختی هست ….

    ثروت برای من موفقییت برای من داشتن رابطه ای بر پایه عشق ودلدادگی و دوستی و محبتی هست که بین من وخدای خودم برقرار باشه همیشه….

    جدای اینکه هرکسی به این حد برسه توی زندگی لاجرم، عزت و افتخار ونام نیک وشهرت و ثروت و روزیهای بی حدو حساب وپاک وحلال وآماده ی جاری وساری وهمیشگی وامنیت هم نسیبش میشه بدون ترس از دست دادنشون….

    چقدر حسش خوبه که ببینی یکی چیزی داره که تو الان ودر حال حاضر نداریش اما بتونی تحسینش کنی وبه خودت بگی ببین اون شخص چه ایمان وباوری داشته چقدر به خداوند وخودش وتواناییهاش ایمان واعتماد داشته که تونسته الان توی این شرایط عالی باشه، پس منم باید بتونم به این حد از توکل وایمان واعتماد به خداوند وخودم برسم….

    اصلا مدتهاست که توی ذهن من یه باور قدرتمند شکل گرفته که با همین یه باور من کلی تغییرات مثبت توی زندگیم داشتم ودام، واز اولش هم از ایمان وتوکل ویکتاپرستی وتوحیدی زندگی کردن شما استادقشنگم الهام گرفتم وحالا دیگه در همه ی افراد موفق این الگو برای من یه اصل هست، اینکه اگر کسی الان در یک موفقییت و شادی وصلح و ثروت وسلامتی وارامش و در نهایت در یک موقعییت عالی از هر نظر هست داره نون ایمانش رو میخوره، نون توکل و صداقت ودرستی و توحیدی زندگی کردنش رو میخوره…

    واصلا هیچ راه دیگه ای وجود نداشته ونداره جز این…

    چه بسا دیدیم یا خومون تجربه کردیم که چه روابط عالی، چه موقعییت های پولساز چه شادی وسلامتی ، چه موقعییت های اجتماعی وچه موفقییت های عالی یه زمانهایی یه دوره هایی توی زندگیمون داشتیم که انگار مثل یه بارون بهاری اومدن وسریع رفتند از زندگیمون جوریکه انگار هیچوقت وجود نداشتند و پایدار نبودند….

    واین نشون میده که نتایج عالی وموفقییت های پی در پی وهمیشگی یک شخص توی همه ی جنبه های زندگیش، نشون از یه باور قدرتمند کننده داره، نشون از ایمان وتعهد وشوق وانگیزه ای داره، که اون شخص به طور مداوم در خودش پرورشش داده، خب چرا من اینطوری نباشم؟؟؟؟

    چرا مگه من با اون شخص چه فرقی می کنم؟

    مگه غیر اینه که به قول شما استاد عزیزم همه ی ما آدمها از یک نوع سیستم مغزی عصبی داریم بهره می بریم؟؟؟

    مگر غیر اینه که خداوند بهمون ازادی واختیاروقدرت داده که توی هر شرایطی که هستیم بتونیم از همونجا دوباره شروع کنیم وزندگیمون رو انطور که میخوایم بسازیم؟؟

    من مدتهاست که سر اینکه ایمانم از فلانی بیشتر باشه، ایمانم به خداوند از دیروز واز یه لحظه قبلم بیشتر باشه دارم مسابقه میدم با خودم….

    من مدتهاست که ایمان به خداوند وایمان به توانایی ها واستعدادهای خودم رو، سرلوحه خودم، هدف اصلی زندگیم قرار دادم، وهر لحظه با خودم تکرار میکنم ایمان همه چیز، وقتی ایمان داری یعنی متوکل هستی وقتی متوکل هستی قدم برمیداری، وقتی قدم برداری راه ومسیر برات روشن میشه وقتی حرکت میکنی خیر وخوشی به سمتت حرکت میکنه واین مسیر، همین یه راه رو داره وهیچ راه میانبر دیگه ای نداره…

    ایمان به خدا وعمل صلح…..

    که اگه بخوایم این ایمان به خدا وعمل صالح رو بازش کنیم و توضیحش بدیم میشه عمل به کل قوانین جهان هستی…

    میشه عمل به 12 قدم، عمل به کل آموزه های شما استاد عزیز وبزرگوارم…..

    میشه بودن هر لحظه در این مسیر وثابت قدم بودن در این مسیر….

    کم کم کوچولو،کوچولو اتفاق میفته، کم کم شکل میگیره، تغییر شخصییت اما وقتی به یه ثباتی برسه دیگه ریشه دار میشه، دیگه می تونی حسش کنی وبعد به شکل شرایط وموقعییت های عالی، به شکل سلامتی پایدار، رزق وروزی پایدار،به شکل روابط عالی، به شکل ارامش وامنیت دایمی وایمان قلبی خودش رو نشون میده…

    به این جا که رسیدی دیگه باید حفظش کنی، باید گسترشش بدی، تا نتایجت پایدار بمونه وگرنه شاید در یک چشم هم زدن همه چیز مثل قبل بد نشه ولی یه اگه اینجا نباشی ورو خودت کار نکنی، قدرتی که در بیرون از تو هست در اطرافت هست همون باورهای محدود کننده که یه روزی ریختیشون دور ، دوباره توسط اکثرییت جامعه که دور وبیرون از این مسیر صراط مستقیم هستند تورو میکشه به بیراهه و میبردت جایی بدتر از جایگاهی که تو گذشته داشتی…

    ویکی از قوی ترین ابزار برای امتداد مسیر موفقییت وپیشرفتت، تحسین موفقییت دیگران ودیدن موفقییت های خودت هر چند کوچیک و قدردان وسپاسگزار بودن بابتش هست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: