ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 55
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب نام خدای مهربااان ..سلام ب استادجااانم ومریم عزیزم وسلام ب همه دوستانم دراین سایت بی نظیر!!من وقتی میدیدم کسی موفق شده حالا درهر زمینه از رابطه عاطفی تا کسب کار یاحتی جوان موندن کسی نسبت ب سنش یا سالم بودن طرفم حسادت میکردم خودمو سرزنش میکردم وبرای اینکه خودمو توجیح کنم یکم از حسادت کم بشه خودمو با ی سری حرفا خالی میکردم مثلا اگ کسی دررابطه عاطفی میدیم خیلی خوبن پیش خودم میگفتم پدر مادرش باسیاست بودن ک قبل ازدواج تحقیق کردن راجع طرف مقابل و اینکه شانس آورده اون ک اونقدر لیاقت خوشبختی نداره بااون اخلاق فلان بهمانش و مثلا ازخانواده اسم رسم دار ثروتمندهستن وهمین باعث خوشبختیشون شده چون خودم از طبقه پایین جامعه بودم از ی خانواده بسیار فقیر با اعتماد ب نفسم پایین بودم مثال بعدی اینکه وقتی میدیدم ازفامیلا یا دوستام از نظرمالی ثروتمند بودن موفق شدن میگفتم اونااز پدرمادرشون بهشون پول رسیده و تونستن ب اونجا برسن یاوقتی میدیدم کسی درس خونده شغل عالی داره میگفتم اون از دولتی سهمیه پدرشون حالا یا شهید شدن یا جانباز ک دانشگاه قبول شدو ب جایی رسیدن ، مثال بعدی اگ میدیدم کسی تو ورزش جز نفرات اوله برای توجیح ذهنم و خالی کردن خودم تودهنم میگفتم از طرف کسی حمایت شده خداشانس داده بهش ک شده نفراول والا کسی نمیتونه ب اینجا برسه حتی من وقتی کسی میدیدم جوانتر از سنش ب نظر میاد یااینکه پوست صورت خوبی داره حسادت میکردم و برای اینکه خودمو آروم کنم میگفتم طرف مثل من سختی بدبختی نکشیده همیشه تو خوشی بوده بایدم پوستش خوب باشه جوان بمونه این موارد درمورد فامیلایی مثل خواهر برادر همسر هم صدق میکنه درسته برای موفقیتشون شادی هم میکردم ولی ته دلم حسادت و ی سری حرفاناجالب بود تنها برای افرادی مثل پدرمادر فرزند حسادت نداشتم هرچقدر پدرمادرفرزندم درهرزمینه پیشرفت داشته باشن من ازته دلم خوشحال میشدم و تحسینشون میکردم و هیچ گونه حسادتی بهشون نداشتم ازمانیکه وارد این سایت شدم کلا تغییر کردم دیدگاهم نسبت ب بقیه وپیشرفت آنها خیلی بهترشده ولی هنوز جای کاردارم ازاستاد جانم بسیار تشکرکنم میکنم بابت همچنین سوالی ک مطرح کردن وباعث شدن ما بیشتر ب فکر بریم بیشتر کندو کاو کنیم خودمونو بیشتر بشناسیم ..
سلام استاد جان من ازدیروزتاحالا چند باراین فایل رو گوش کردم ودیروزکامنت گذاشتم دلم میخواداین کامنت منو بخونید واقعا هرچی فکر میکنم جواب این سوال رو نمیتونم بفهمم استاد عزیزمیدونم که باورها وذهنیت من خیلی خرابه قبول دارم که من باید روخودم کارکنم ولی استاد عزیز تمام افرادی که اطراف من هستن وموفقیت مالی دارند وخیلی بیشتراز من رفاه وامکانات زندگی دارند اصلا روی خودشون کار نمیکنن وقتی من سپاسگزاری مینویسم وقتی دفترستاره قطبی رو پر میکنم برای اونا عجیبه بعضی اوقات میگن چی مینویسی به ما هم بگو. ولی کلا من باخودم فکرمیکنم خدایا من ی استادخوب ونازنین مثل عباسمنش دارم وچندتا دوره خریدم وفایل گوش میدم اونا هیچ کدوم ازاین کارهارو نمیکنن اما از نظرمالی واقعا رشد کردن این مسئله منو وارد مقایسه میکنه خواهش میکنم اگه امکان داره کامنت این رو بازش کنید. عاشقتونم ایشالا خودتون وخانم شایسته مهربان همیشه سلامت وشاد باشید متشکرم
سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خانواده صمیمی عباس منش؛
در پاسخ به سوال این فایل باید بگم که من تلفیقی از هر دو حالت هستم. یعنی اگر کسی از نزدیکان ، اقوام ، دوستان و بخصوص افرادی که در عین حوزه کاری من هستند موفقیت خوبی بدست بیاره من حسادت میکنم اما در عین حال سریع ذهنم درگیر این میشه که ببین چقدر فرصت است ، اگر برای اون شده برای من هم میشه ، باید ایده بگیرم ، تلاش کنم و ……..
اما چیزی که بعد از این فایل متوجه اون شدم خیلی جالب بود و باعث درک بهتری از خودم شد
– [ ] اولا ذهنم کوشش میکنه رد کنه و اصلا تحسین نمیکنه موفقیت های دیگران را. چند شب پیش جایی مهمان بودیم دوستی هم بود گفت ما قراره سردخانه بسازیم و مبلغ زیادی هزینه میشه چیزی حدود نیم میلیون دالر و ما خانه ساختیم و فلان کردیم حدود یکصد هزار دالر هزینه شد. سریعا ذهنم انکار کرد و حتی برای برادران خودمم گفتم این یارو خالی میبنده این یک دلال و دست فروش داخل بازار بیشتر نیست. و کلی انکار و دلیل و توجیه. حالا با وجود اینکه حتی از لحاظ موقف مالی و کاری ما خیلی بهتریم و به اون جمع هم معلوم بود اما ذهن من تحسین نمیکنه موفقیت های دیگران را بلکه کوشش میکنه دلیل بیاره و رد کنه. حتی اگر اون افراد موفقیتی بدست بیارن که در مقابل موفقیت های ما کوچک باشه.
– [ ] دوما اگر در جمعی باشم و کسی را با موقف بهتری ببینم احساس ضعف و بی ارزشی میکنم که بابا ما کجا این کجا
– [ ] سوما اگر کسی از دوستان و نزدیکان باشه و موفق شده باشه من احساس میکنم که از قافله عقب ماندم و خیلی تنبلی و وقت تلفی میکنم و باید شبم را به روزم بدوزم و بیشتر کار کنم. تمام تیم کاری ام را میطلبم و شروع میکنم به نصیحت و …..
– [ ] احساس بی انگیزه بودن و بخصوص وقتی یکی خیلی خیلی موفق شده باشه سریعا احساس اینکه دنیا اینقدر ارزش نداره به هر حال میمیریم بهم دست میده.
– [ ] خلاصه با مطرح کردن سوال از خودم به این نتیجه رسیدم که در کل قسمتی که ایراد داره و نیاز به تغییر داره خیلی قوی تر از بخش درست و مثبت این قضیه است. یعنی در یک کلام در تمام حالاتی که ببینم کسی از دوستان و نزدیکانم موفق شدن احساس خوبی نمیکنم.
———————————————————-
در کل فکر میکنم که در تمام این شرایط اگر دنبال ایده گرفتن و الگو گرفتن باشیم نتیجه احساس خیلی بهتری بهمون میده. یادمه که یکی از دوستانی که در حوزه کاری ما و خیلی موفق و البته خیلی از ما سابقه دار تر بود و همیشه حس حسادت و حالاتی که بالا یاد کردم را درباره اون داشتم و یه زمانی به خاطر یه موضوع مشترکی که داشتیم با هم یکجا بودیم و داشتم اون رو با تمام باور هایش چک میکردم چیزی که فهمیدم این بود که من خیلی اون رو برای خودم غولی کردم در حالی اصلا مهارت خاص تری از من نداره و در این مسیر کاری عجیب و غریبی نکرده فقط ادامه داده اون مسیر درست رو البته با باور های خوبی که داشت.
منظورم این بود اگر هر وقتی به کسی بر بخوریم بجای اینکه حسادت کنیم و مسیر را اشتباه بریم به نظر من بهترین باور اینه که اگر اون تونسته بخصوص کسانی که نزدیکان ما و دوستان ما هستند پس من هم میتونم. و اون چیز عجیب و غریبی نداره با من فرقی نداره باید راهشو پیدا کنم.
در آخر به نظر من بجای اینکه در مقابل موفقیت های دیگران بی تفاوت باشیم و بی اعتنا که برایمان احساس بدی دست نده بهتره کمی انگیزه بگیریم یعنی اگر در وهله اول احساس خوبی هم نداریم موقتا اما این اگر باعث میشه که کنکاش کنیم و مشکل خود رو پیدا کنیم خیلی بهتر از اینه که به بهانه ی اینکه من حسادت نمیکنه خیلی بی تفاوت باشیم البته که این نظر منه و من از اون نتیجه گرفتم نمیدونم چقدر درسته و دوستان چقدر متوجه منظور من شدند.
یادمه تقریبا بیشتر مهارت ها و توانایی های من زمانی ساخته شدن که خودم را مقایسه کردم با کسانی که نزدیکان من بودن و بهم انگیزه داد و باعث شد بفهمم از اون ها دنبال هستم و حتی احساس حسادت کنم تا اینکه اون سوختی شد بخاطر تلاش و عملکرد بیشتر و بهتر. البته و صد البته که در احساس بد موندن ( احساس حسادت ماندن ) طبعات بد خودش رو داره اما اگر تنها فقط یک تلنگر باشه شاید انگیزه ی خوبی بشه.
خیلی ممنونم از استاد گلم که همیشه باعث میشن که باور های اشتباهی که اصلا نمی دونستم دارم را بیرون کشیده بشه و تازه متوجه میشم که چقدر در لایه های زیرین خودم مشکل دارم با وجود اینکه سال ها رو خودم کار کردم.
بنام خداوند ببخش خداوند عدل
خداوند سنجش ،خداوند عقل
خداوند، عفو، بشیر و نذیر
خطا پوش دانا و توبه پذیر
خداوند برهان، خدای دلیل
خداوند کثرت، خدای قلیل
سلام به استاد گرانقدرم ومریم عزیزم ودوستان ارزشمندم
خداراشاکر وسپاسگزارم که در مدار درک آگاهیهای این فایل قرار گرفتم
استاد عزیزم صمیمانه از شما سپاسگزارم بخاطر زحمتهایی که در تهیه وتدوین این فایلهای ارزشمند متقبل میشین تا ما به خودشناسی در همه زمینه ها برسیم وبه مراتب موفق بشیم زندگی ای شادتر ،سالمتر، موفقتر از قبل خلق کنیم
بار اول که فایل را گوش کردم که فرمودید فایل را استپ کنید وبه سوال جواب بدید ذهنم جواب این سوال را در چند دوره قرار داد یکی دوره قبل از آشنایی با قوانین وسایت شما که قاعدتا من از موفقیت افراد خانواده ام بلاستثنا خوشحال میشدم ومیشه گفت حتی دچار غرور میشدم ولی در مورد افراد نزدیک به همسرم وجودم پر میشد از حس حسادت به طرف مقابل وبدنبال آن انجام هر کاری جهت تخریب طرف مقابلم
مرحله دوم بر میگرده به دوره آشنایی با قوانین وسایت شما ،که دیگه طبق قانون، آگاهانه موفقیتهای دیگران را تحسین میکردم وتلاش میکردم از راهکارهای آنها الگو بگیرم والبته بوده که در این مسیر نیز در عین حال که تشویق وتحسین میکردم ولی حسمون از درون خوب نبود واین حس را داشتیم چرا من نه ،وجالب این مواقعه همه مقصرند به غیر از خود ما
ولی وقتی دوره احساس لیاقت را کار کرده باشیم ،نشانه های داشتن یا نداشتن احساس لیاقت را بشناسیم وبا درون خود به صلح برسیم وبپذیریم ما بدون هیچ موفقیت ودست آوردی ارزشمندیم دوباره واکنش ما فرق میکنه چون از موفقیت دیگران ایده وانگیزه میگیریم برای پیشرفت ، برای شناخت توانمندیهامون،برای تمرکز بر موفقیتهایی که داشتیم وفراموش کردیم
استاد جان باید بگم این فایل یجور خاص بود چه عالی میشه با تفکر در مورد آگاهیهای این فایل باورهای مخرب وهمچنین ویژگیهای شخصیتی وباورهای قدرتمند کننده خودرا شناسایی کردوبا یکبار ودوبار گوش کردن نمیشه جواب دقیق داد
باید ببینیم در عمل چگونه ایم الان همه چی عالیه حال واحساس من هم عالیه در این شرایط واضح هست که از موفقیت دیگران خوشحال میشم ولی آیا آنقدر به خود شناسی رسیدم که در شرایط ناجالب هم همین احساس را داشته باشم پس همانطور که در تمام فایلها ودوره ها اشاره میکنید این کار کردن باید مداوم وهمیشگی باشد
تمرین این جلسه
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
داداشم افلاطون :پیشرفت مالی فراوان،خرید خانه مستقل،ساخت دوخانه مجزا ،خرید ماشین برای خودش وهمسرش جداگانه ،خرید ماشین برای کارش
خب من قاعدتا از پیشرفت مالی داداشم خوشحال شدم داداشم وقتی کارش رو شروع کرد از شاگردی شروع کرد وهیچ سرمایه ای نداشت وحتی سواد آنچنانی هم نداشت ولی در تمام مراحل زندگی اش شاهد پشتکار وتلاشش بودم واینکه فقط روی خدا حساب میکرد وبا پدر ومادرم خیلی مهربان بود ودست به کمک آنها بود داداشم همیشه بی توقع میبخشید ومن همیشه این ویژگی اش را تحسین میکردم ویاد گرفتم که در تمام مراحل زندگیم فقط روی خدا حساب کنم وبرای سپاسگزاری از نعمتهام بدون توقع ببخشم
بتول خانم خواهر همسرم : مهارت خاصی در قلاب بافی وبافتنی دارد وقدرت ارتباطی خیلی بالایی داردوخیلی در کارش موفق هست ومشتری خیلی زیادی دارد آنقدر که همیشه از سفارشهاش عقبه باید صادقانه بگم اوایل به ایشون حسودیم میشد با اینکه من خودم تواناییهای زیاد وقابل مشخصی داشتم ولی سعی میکردم با توجه به نعمتها وتواناییهای خودم احساسم را خوب کنم واز آن حس حسادت وتنفر بیرون میومدم وبعد از دوره احساس لیاقت که جا دارد استاد جان همین جا صمیمانه از شما بابت این دوره ارزشمند سپاسگزاری کنم دوره ای که هر دفعه فایلها را گوش میدم یه چیز جدید میشنوم وچه سریع جهان پاسخ می دهد باسرعتی ده برابر بیشتر از قبل،
الان هروقت ایشون را میبینم تحسین میکنم پشتکار واراده وتمرکز ایشون را ومن از ایده هایی که ایشون داره انگیزه میگیرم که میتونم شغلی با در آمد عالی در خانه داشته باشم حتما نباید بیرون از منزل کار کنم تا در آمد داشته باشم
من از آگاهیهای فایل به این درک رسیدم هر کسی تواناییهای بالقوه وبالفعلی دارد که با توکل بخدا وایمان وپشتکار وامید این قدرت را دارد که در هرزمینه ای به موفقیت برسد کافی به تواناییهای خود اعتماد کند وقدم بردارد
درپناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام به همگی
یه چیزی که بعد از گوش دادن این فایل و نوشتن تمرین برام جالب بود و درست و غلطش رو نمیدونم البته این بود که من خودم همیشه نسبت به اطرافیانم همیشه موفق ترین توی هر زمینه ای بودم بی اغرار میگم چه در زمینه کاری چه روابط و مجبور شدم خیلی فکر کنم اا به نتیجه برسم که چه حسی میتونم داشته باشم اگر موفقیت اطرافیانم رو ببینم و به این نتیجه رسیدم که متاسفانه کمی حسادت میکنم البته حسادتم بر میگرده به خودسرزنشی و نه از باور کمبود
یعنی احساس کمبود نمیکنم چون فلانی به چنین چیزی رسیده دیگه برای من نیست
من خودم رو سرزنش میکنم که مثلا تو لایق تر بودی و تواناییهات بیشتر بود چطور نتونستی به این جایگاه برسی که البته میدونم همین هم باور درستی نیست
از دیروز که این فایل رو گوش دادم بالای چندین صفحه در مورد خودم نوشتم و برام جالب بود به لایه های عمیقی از خودم فرو رفتم و دارم خودشناسی میکنم
با سلام خدمت شما استاد عزیزم
قبلا خیلی حسادت میکردم، و برای این که اون حس درد ناشی از حسادت رو تو ذهنم آروم کنم به خودم تلقین میکردم که موفقیت دیگران اصلا به من ربطی ندارد، البته این قضیه را بعد از این که روی خودشناسی کار کردم متوجه شدم، و بازی های ذهنم را بهتر شناختم.
الان هم حسادت را احساس میکنم، وقتی چنین احساسی را حس میکنم، صرفا به خودم یاد آوری میکنم که این یک امر طبیعی است، بعد از چند دقیقه که متظر بر افکارم می شوم و تلاش نمیکنم تا آن ها را تغییر بدهم خود به خود از بین میروند.
البته اخیرا با کمک فایل های شما، وقتی موفقیت اطرافیان را می بینم به خودم یاد آوری می کنم که موفقیت اطرافیان من باعث بالا تر رفتن سطح آن ها می شود و پیشرفت آن ها در نهایت روی زندگی من هم تاثیر می گذارد، پس موفقیت دیگران در حقیقت موفقیت من است.
در مورد این موضوع، در جنبه های دیگر هم روی خودم کار کرده ام، مثلا باور جدید های جدید مشابهی را در ذهنم ساخته ام، مثلا خوشبختی دیگران خوشبختی من است، سلامتی دیگران سلامتی من است و…
دوستان عزیزم، من در تلگرام یک کانال شخصی دارم که فقط خودم در آن عضو هستم.
هر ایده ای، هر فایلی از استاد که خیلی برایم تاثیر گذار باشد، شکرگزاری ها، موارد مثبت زندگیم و هر چیزی که باعث رشد کردنم می شود را در آن قرار می دهم و می نویسم.
تمرین این فایل را هم که مسائل شخصی ام هست را در آن می نویسم تا همیشه به آن دسترسی داشته باشم.
شاید این ایده برای شما هم مفید باشد.
خداوند عزیزم رو هزاران بار شاکرم که من رو به سوی استاد عباسمنش عزیز هدایت کرد.
خدایا شکرت.
سلام و عرض ادب خدمت پیامبر زمان و یار و یاور و همراهان ایشان
قبل از پاسخ به سوالات این فایل هدیه با تلنگری که زدید لازم میدونم یه سری مطالب رو اول از همه برای یادآوری مجدد خودم بیان کنم…
استاد جان از زمانی که سلسله فایلهای هدیه الگوهای تکراری به روی سایت اومد کاملاً آشنایی من با شما و قوانین به دو قسمت مجزا تقسیم شد قبل از این فایلها و بعد از این فایلها…
قبل از این فایلها این گونه بود که من در تمام طول روز در پس زمینه همه قسمتهای زندگی از صبح که چشم باز میکردم تا شب و حتی گاهی در خواب مشغول گوش دادن کلام خداوند از زبان مبارک شما بودم گاهی انقدر حریص بودم به فایلها که با سرعت 1.75 گوش میدادم با پخش صدای شما در گوشم تمام امور روزانه را انجام میدادم و گاهی با ایما و اشاره کارم را پیش میبردم ولی صدای شما را قطع نمیکردم این روال ادامه داشت تا شما فایلهای مقدس الگوهای تکراری را شروع نمودید انگار درون من رو شخم زدید و تمامیت منو بیرون کشیدید…
استاد استاد نمیدونید چقدر اون فایلها زندگی منو دگرگون کرد تمام گذشته و ریشه مسائل جلوی چشمم اومد و به یاد آوردم که برام باور کردنی نبود ثمرهای که داشت تصمیمی بود برای جهاد اکبری دیگر که فقط در مقام شنونده و نوشتن کامنت و فعالیت در سایت بسنده نکنم تصمیم گرفتم وارد عمل شوم
پس کمتر حرف زدم و بیشتر عمل کردم واقعاً که رصد لحظه به لحظه خودم را باید انجام میدادم تا آگاه بشم که چطور دارم زندگی میکنم از حرف تا عمل فاصلهای است و آن هم «اقدام» است و من ماندم که آیا میتوانم این قوانین را زندگی کنم یا فقط به به و چهچه از گوش دادن شامل حالم شده و اینگونه بود که شاهد و ناظر بر اعمالم شدم گاهی کمتر گاهی بیشتر آنچه را ملکه ذهنم کرده بودم از قوانین خداوند عمل میکردم و مد نظرم این بود که به ثباتی برسم و با شیوه قوانین زندگی کنم و ادامه و ادامه ادامه که الان در این زمان از خودم رضایت نسبی دارم که تقریباً در بیشتر مواقع اصل لذت بردن در زندگی را به خودم یادآوری میکنم و همیشه در انتظار به سر نمیبرم که ببینیم چی میشه بلکه خود این قوانینی که از شما آموختم را در جای جای زندگی روزانه به کار بستم تا طعم زندگی جدید را بچشم از ثمرات تغییراتی که این گونه زندگی کردن به بار آورد میتوانم به مواردی اشاره کنم من جمله اینکه احساسم به مراتب بهتر است هر زمانی در زندگیم است…
وقتی به لطف الله کاری را شروع کردم فقط در فکر مشتری بودم اما الان بدون ترس مشتریهایی که یه جوری ازشون حس خوبی نمیگیرم رو کنار میگذارم و شاهد اومدن مشتریهای جدیدی هستم که واقعاً کار باهاشون بسیار لذت بخشتره
بدون ترس و با مدد از خداوند برای انجام کارهای اداری میروم با چشم خودم میبینم که چطور درها باز میشه دلها نرم میشه و دستان خدا کارها را به راحتی انجام میده
مدتهاست که تمرکزی روی غذا خوردنم کار میکردم و از همه راهها مایوس بودم تا شروع به استفاده از آگاهیهای دوره قانون سلامتی کردم تمام مواد غذایی کربوهیدراتی رو مرحله به مرحله قطع کردم و با فایل قبلی سایت نان و برنج را هم کاملاً قطع نمودم و در این چند روزه به چه نتایجی رسیدم که خودم در شگفتم مهمترین آن احساس سیری که هیچ وقت نداشتم
توجه بیشتر به نکات مثبت همسر و فرزندانم و از بین رفتن حس قربانی بودن در این رابطه و دریافت عشق و محبت بیشتر که تاکنون تجربهاش را نداشتم
فاصله گرفتن بیشتر از اطرافیان و خانواده و کسانی که حس خوبی ازشون نمیگرفتم به صورت کاملاً خودکار و راحت و بدون تقلا
سرازیر شدن نعمتهای خداوند و اینکه وابسته به پول نیستم که همه چیز رو خودم بخرم در بیشتر مواقع آنچه را که لازم دارم انقدر قشنگ به دستم میرسد که با خدای خود میگویم اگر پولش را هم داشتم باور کن انقدر درست نمیتونستم مورد مد نظر رو بخرم تو برام در راحتترین حالت ممکن استجابت کردی نه لازم شد خودم برم خرید نه بچرخم نه اینکه حتی خودم دقیقاً میدونستم که چی میخوام اما تو برام به بهترین حالت ممکن تهیه و به صورت هدیه فرستادی
خلاصه استاد جان خواستم بگم اینطوریام نیست که اگه برای فایلی بها ندم روش کار هم نکنم تا عمر دارم سپاسگزار شما و تیمتون هستم
استاد زندگی به شیوه عمل به قوانین خیلی قشنگه یه چیز کوچیک هم یادم اومد چند روز پیش که بازی ایران و سوریه بود من مشغول خوندن کامنتهای فایل قبلی بودم تقریباً وسطای نیمه دوم که کلاً کاری به بازی نداشتم یهو دیدم خانواده خیلی با سر و صدای بلند دارن بازی رو تماشا میکنن توجهم جلب شد که چقدر سرو صدا …
از خواندن ادامه کامنتها دست کشیدم و مشغول تماشای بازی شدم چند دقیقهای حسم بد از نوع استرس بود و من که یاد گرفتم شاهد و ناظر به خودم باشم سریع حالمو متوجه شدم و من که تمام تلاشمو میکنم بیشتر با قوانین زندگی کنم شاهد و ناظر به خودم باشم حالمو متوجه شدم که حسم خوب نیست اما چه قشنگ حالم دگرگون شد وقتی یاد این آگاهی افتادم که بردو باخت معنایی نداره ما همه یکی هستیم و از تماشای ادامه بازی لذت بردم …
All is one
اما برسیم به این فایل دقیقاً یادم نمیاد چطوری ولی از بچگی به خاطر حضور در مراسمات مذهبی فراوان این نکته رو اونجا یا از معلم دینی مدرسه یاد گرفتم که حسادت کار بدیه و در حق همدیگه دعا کنیم واسه خودمون مستجاب میشه و این عادت سالهای زندگی منه که هر وقت به کسی حسودیم میشه سریع واسش دعا میکنم آیت الکرسی میخونم البته که ریشه این دو کار در ذهن من به صورت کامل غلط بود اولاً من فکر میکردم دعای من در اتفاقات زندگی دیگران تاثیری داره در صورتی که من از تغییر دیگران ناتوانم و آیت الکرسی میخوندم که طرف رو چشم نکنم که این مورد هم کاملاً اساسی غلط داره و من هیچ گونه تاثیری در خوشبختی و بدبختی دیگران ندارم ولی به طور کلی سعی میکردم احساس حسادت رو از خودم دور کنم البته که الان نمیذارم حسم به هر دلیلی بد بشه سعی میکنم بیخیالتر باشم تا جهان منو به لذت بیشتر هدایت کنه…
یادم میاد وقتی مجرد بودیم و در جمع دخترها یه جا بودیم و مثلاً از غیر من کسی خوشش میومد حسم بد میشد فکر میکنم به این دلیل بود که حس میکردم من از نظر زیبایی کافی نیستم کمالگرایی به سراغم میاومد از بقیه لحاظها کاملاً تلاشمو میکردم تا رضایت بقیه رو بگیرم خودمو کاملاً نادیده میگرفتم فقط به خاطر اینکه تایید دیگران رو بگیرم که این مورد هم خودش کلی منو از اصل دور نگه داشت و هیچ وقت خودم رو اولویت قرار نمیدادم…
چند وقت پیش شنیدم پسر عمم خونه یه خوابش شده سه خوابه یه ویلا خریده و در حال خرید لندکروز
یهو شوکه شدم در ذهنم گذشت که اون هم سن منه و داره دیر میشه من به چیزی نرسیدم…
هرچند که براش خوشحال شدم اما حسم خوب نبود از اینکه خودمو سرزنش کردم که دیر شده هنوزم خوب متوجه نشدم چرا خودمو سرزنش کردم آخه اون واقعاً لایقه تمام موفقیتهاشه به صورت تمرکزی از بچگی حرفه پدرش رو ادامه داد و چه بسا موفقیتهای بسیار بیشتری از پدرش کسب کرد اصلاً اهل وقت کشی و کارهای متفرقه نبود حتی در تمام طول بچگی اسباب بازیهاش راجع به شغل کنونیش بود ماشینهای سنگین و شن و خاک و الان تمام تجهیزات رو به صورت واقعی خریده خیلی جالبه انگار اسباب بازیها واقعی شدن چقدر رد پای قوانین خداوند واضحه…
احساس کردم خیلی زمان رو از دست دادم میتونستم بهتر از اینا باشم اما این درس رو ازش برداشتم که تمرکزی روی یه موضوع کار کنم و تمرکزمو پاره پاره نکنم و به چیزی که علاقمندم پیگیر و عملگرا باشم و در نهایت اینکه
همه چیز در جای درست خودش قرار داره
وَالْعَصْرِ ﴿1﴾
سوگند به عصر (1)
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿2﴾
که واقعا انسان دستخوش زیان است (2)
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿3﴾
مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده اند (3)
بعد از نوشتن پیامم هدایت شدم به سوره عصر که دوست داشتم اینجا به خودم در این رد پا یادآوریش کنم
استاد خیلی خوشحالم الان ایران گل دومم به ژاپن زد
سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان و همه همراهان در این لحظه
از زمانی که خودمو شناختم شاید 9 سالم بود دلم میخواست آدم موفق و پولداری بشم ولی هنوز که هنوزه بعد از این همه تلاش 33 سالمه و از نگاه اطرافیانم آدم بی عرضه ای هستم بله دقیقا همه به من میگن بی عرضه شاید قبلا پشت سرم میگفتن ولی الان چند وقتیه و نمیدونم چی شده که هر کی به من میرسه مستقیم تو چشمای من نگاه میکنه و میگه تو بی عرضه ای و من به خودم امیدواری میدم که مسیرم درسته و خیلی زود به چیزی که میخوام میرسم و جدیدا خوشحالم میشم . همین چند روز پیش یکی دیگه از فامیلامون میگفت تو این همه کار کردی چی شد تو حتی یه تیکه طلا نداری و خودش کلی طلا جمع کرده بود از کار خیاطی تو خونه و البته که مریضم شده بود و مجبور شده بود کارشو بذاره کنار . از وقتی وارد سایت شدم این آدما تعدادشون روز به روز بیشتر میشه و من سعی میکنم روز به روز فاصله بیشتری ازشون بگیرم بعضی وقتا مجبورم حضور یه سری آدما رو تحمل کنم به خاطر پدر و مادرم . اما یاد گرفتم اینجور مواقع سرمو به کار دیگه ای مشغول کنم و یا برم سر میز کار خودم البته که بگم بعضیاشون اینقدر فضولن که به بهانه های مختلف تا اتاقم میان که دقیقا ببینن چیکار میکنم منم مشغول کار خودمم و اهمیتی نمیدم اگه اصرار کنن میگم در حال حاضر دانشجوی رشته مدیریت کسب و کار هستم و دوسال دیگه درسم تموم میشه و میرن .
از نظر خودم یه آدم بسیار موفق هستم و هیچ کاری رو نیمه تموم نذاشتم و تو هر زمینه ای که واردشدم سعی کردم به اتمام برسونم و بعد کار دیگه ای رو شروع کنم . تا الان چندین کار رو تجربه کردم از کارآفرینی و فروشندگی مغازه و حتی کار اداری گرفته تا فعالیت در فضای مجازی و فروش محصولات خودم یا آنلاین شاپ . و چقدر من تو این چند سال آموزش دیدم و چقدر تجربه ها کسب کردم و این اواخر در مدت زمان کوتاهی به تضادها بر میخوردم و خیلی سریع میفهمیدم که مسیر اشتباهه و مسیرم رو عوض میکردم . اگه من اون تجربه های قبل رو نداشتم اگه به اون تضادها برنمیخوردم اگه بعضی وقتا بعد از یه موفقیت بزرگ با سر زمین نمیخوردم و از زیر صفر شروع نمیکردم الان خودم رو یه آدم موفق و باتجربه نمیدیدم .
بعد از پیدا کردن الگوهای موفق در زمینه کاری خودم و دنبال کردنشون و دیدن موفقیتهاشون و حتی مهاجرت خارج از کشور یکی از اونها به جایی که من خیلی دوست دارم و اینکه دیدم آره میشه اگه اون تونسته پس منم میتونم ، یاد گرفتم که چطوری میتونم یه کار هوشمندانه در زمینه مورد علاقم انجام بدم و روز به روز که میگذره زمان کمتری رو از من بگیره ولی درآمد تصاعدی برای من داشته باشه .
استاد عزیزم آدمهای موفق اطراف من تعدادشون خیلی کمه بعضی از دوستانم با پارتی وارد کار اداری شدن و من اصلا نمیپسندم و الان میبینم با وام دارن زندگیشون رو میچرخونن روابط خوبی با همسر و بچه هاشون ندارن یا اینکه به بیماریهای مختلف و نادر دچار شدن و یا به خاطر حرف مردم خودشونو به سختی میندازن و یا بعضیا تا به پول کمی میرسن جوری رفتار میکنن که خودشونو خیلی دسته بالا میگیرن و من وقتی پیام میدم بهشون یا جواب نمیدن یا خیلی سرد و خشک باهام برخورد میکنن در حالی که از نظر من اینها هیچ کدومش موفقیت نیست و همشون یه جورایی ذهنیت محدود کننده دارن .
فقط یه نفر رو میشناسم که دوسال پیش موفقیتش تو فامیل مثل بمب صدا کرد و همه دربارش صحبت میکردن و من فقط سعی میکردم اول شنونده باشم ببینم بقیه چی میگن و بیشتر از روی حسادت حرف میزدن و قضاوتش میکردن و روی نقاط منفی ایشون تمرکز کرده بودن و صحبت میکردن و من میفهمیدم .
خودم اومدم مستقیم به ایشون پیام دادم و اینکه همسن هستیم خیلی مهم بود برام و بهشون تبریک گفتم و کلی تعریف کردم و گفتم خیلی خوشحالم از این موفقیتی که کسب کردی و اصلا برام مهم نبود که میبینه یا نه جواب میده یا نه چون میدونستم ممکنه خیلی سرش شلوغ باشه و پیام منو اصلانبینه ولی خودم خیلی حس خوبی داشتم ایشون در کمال ناباوری در مدت زمان کوتاهی جواب منو دادن و خیلی هم خوشحال شده بودن و کلی با هم صحبت کردیم و محترمانه شمارشونو گرفتم که بیشتر در تماس باشیم اتفاقا یه ماه پیشم دوباره پیام دادم و ازشون تعریف کردم و گفتم مسیر زندگی یه سری از خانوما رو عوض کردی که یکیش خودمم و چقدر خوشحال شده بود و انگار منتظر یه همچین پیامی بوده از سختیاش گفت و اینکه روز به روز مسیرش سختتر میشه و من گفتم آره میدونم سختی اول رو رد کردم و سختیهای بعدی رو آگاهانه میپذیرم و مطمئنم که بعدش یه موفقیت خیلی بزرگه و خیلی زود اون سختی تموم میشه و باز هم کلی با هم صحبت کردیم کلی از همدیگه انرژی گرفتیم . و با خودم گفتم آره این درستشه من دقیقا همینو میخواستم تا باور کنم بابا منم آدم کمی نیستم و میتونم خودم اون آدم موفق باشم که همه بیان و از موفقیت های من بپرسن و من با کمال میل بهشون توضیح بدم که چی شد موفق شدم .
استاد عزیزم من خودمو حتی برای بعد از موفقیتم آماده کردم اینکه دقیقا میدونم چه آدمایی با چه ویژگیهایی میان و چه سوالاتی قراره بپرسن و جواب تمام اون سوالات رو از الان آماده کردم . من حتی کار خداپسندانه ای که قراره بعد از ثروتمند شدنم انجام بدم رو هم انتخاب کردم و کم کم دارم براش تلاش میکنم و سعی میکنم از الان خودمو آماده کنم .
میدونم از ذهنیت قدرتمند کننده برخوردارم و از موفقیت دیگران خوشحال میشم و تلاش میکنم که خودم به زودی موفقیتهای بزرگی رو کسب کنم .
تلاش میکنم که خودم اون آدم موفقی باشم که به زودی قراره درآمد میلیاردی رو تجربه کنه .
فقط یه سری باورهای محدود کننده دارم که سرعتم رو کم کرده همشونو شناسایی کردم و دارم برطرفشون میکنم .
در رابطه با نکته آخری که اشاره کرده بودین استاد گرانقدرم من بارها به خودم تعهد داده بودم که بیام و مرتب کامنت بذارم به خصوص فصل اول روز شمار تحول زندگی من رو دانلود کردم و شاید بگم هزار بارو هر روز دارم گوش میدم . به خودم گفتم تا توی دفترم خلاصه نویسی نکنم و روی هر قسمت کامنت نذارم فصل بعدی رو شروع نمیکنم . اما خوب اینقدر درگیر هدف اولم میشم و برام مهمه که برطرفش کنم که فرصت نمیشه هر روز سایت رو چک کنم . تمام تلاشم رو میکنم که ازین به بعد یه تایمی رو در طول روز خالی بذارم و فقط بیام کامنت بنویسم و تعهدم رو نسبت به فایلهای رایگانی که با عشق برامون تهیه میکنین نشون بدم .
به نام رب یکتا…
سلام استاد عزیزم و اعضای خونواده صمیمی خودم سایت روحانی عباس منش، امیدوارم حالتون خوب لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوندم که دوباره این فرصت داد تا بیام و یک کامنت دیگه بزارم،
استاد عزیزم امیدوارم دانشجو خوبی باشم توی این دوره بتونم هدایت خداوند بشنوم و بپذیرم، امیدوارم که بتونم هر روز یه قدم کوچیک توی این مسیر خود سازی همیشگی بردارم و یه کشتی مستحکم بسازم مثل نوح…
#چه احساسی در مورد موفقیت افراد دارم وقتی که خبر موفقیتشون رو میشنوم؟
من توی این زمینه فکر کنم خوب باشم، میدونید چرا میگم فکر کنم چون من توی اطرافیانم کسی رو ندارم که به موفقیت چشمگیری رسیده باشه، فقط پدر خودم توی فامیل از همه اوکی تر بوده و روند پیشرفتش رو از حفظ شدم از بس مرور کردم و اون یکی از الگوهای من توی زندگیم هست، خیلی اوضاعش خوب نیست ولی خیلی هم بد نیست از پس خودش بر میاد و تلاشش رو میکنه، از بچگی روی پای خودش بوده و پدرش کمک خواستی بهش نکرده، بعد از ازدواج با مادر عزیزم از روستا مهاجرت کردن به شهر به اسرار یکی از اقوام ولی بعد از یه مدتی دیدن وعده های اون توخالی بوده ولی ناامید نشدن و با کمک هم هر کاری که از دستشون بر اومده انجام دادن از خیاطی مادرم و فروش اون لباسها توسط پدرم، از جمع کردن کارتن تخم مرغ با دوچرخه، از پارو کردن برف پشت بامهای خونه افراد غریبه، از شاگردی کردن پدرم توی شغل تاسیسات و رفتن تو دل هزارتا ماجرای دیگه بعد اون…
ولی هر کسی دیگه هم به هر موفقیت کوچیک و بزرگ دیگه ای میرسه من اولش توی ذهنم یه حسادتی میاد ولی بعدش تحسینش میکنم و حتی به خودشم میگم نمیگم خیلی خوب بودم ولی نسبت به بقیه که میبینم خیلی بهتر ری اکشن نشون میدم، یه جورایی انگیزه میگیرم از اون موفقیت طرف مقابلم و به قول شما و مریم جان حسادت سازنده ای در من شکل میگیره و انگیزه میگیرم برای پیشرفت و سعی میکنم این باور فراوانی رو در خودم تقویت کنم، بازم میگم این در حالی هست که من تا همین 4،5 سال پیش برعکس بودم توی این زمینه و به لطف خداوند با آشنا شدن با شما اوضاع تغییر کرد و من تونستم این ویژگی رو در خودم ایجاد کنم،
استاد من از موقعی که رسیدم به این نوع فکر و نگرش توحیدی که من خالق زندگیمم من مسئول زندگی خودم هستم و اگه نتایجم رو دوست ندارم باید از درون تغییر کنم، فهمیدم که من بهترین خونواده دنیارو دارم یعنی بهترین که میگم واقعا میگم… مثل اون شخصیت دختر توی انیمیشن گربه چکمه پوش شد برای من و این در حالی هست که من تا همین 5،4 سال پیش دقیقا برعکس فکر میکردم و البته این پاشنه آشیل من هست و هنوز دارم روی خودم کار میکنم که بقیه رو مسبب بدبختیای خودم ندونم، ولی خیلی الان بیشتر عاشقشونم و از این فرصتی که خداوند یه همچین فرشته هایی توی زندگیم فرستاده تا بتونم این فاصله بین مرگ زندگیم رو باهاش پر کنم سعی میکنم بهتر استفاده کنم، وقتی من بتونم توی این دنیا عاشقی کردن یاد بگیرم یعنی از درون هم با خودم در صلح هستم، یعنی دارم به خودم عشق می ورزم و چیزی رو از خودم و خداوند جدا نمیدونم،
#موفقیت افراد نزدیک به خودم رو به یاد بیارم و بنویسم؟
توی این مورد من ضعیم یعنی حافظه من زیاد قوی نیست و از شما یاد گرفتم که سعی هم نکنم قوی بکنمش و چیزی رو به خاطر بسپرم، اون چیزایی مهم یاداشت میکنم برای اینکه یادم نره…
باید زور بزنم تا یادم بیاد ولی اعتراف میکنم تنبلم هستم نمیام برگردم و یکی رو پیدا کنم توی اطرافیانم و در موردش بنویسم سعی میکنم توی همین روز مرگی هرچی میبینم رو تحسین کنم و به خودم بگم ببین جهان سرشار از فراوانی هست، ببین قانون داره چقدر خوب جواب میده…
پدرم یکی از اون افراد هست که چقدر من خداوند سپاس گذارم بخاطر حضورش توی زندگیم، اون برای من نمونه یک پدر کامل هست، از مسائل مالی که بگذریم و تلاش هایی که کرده و ایمانی که نشون داده و نتایجی که گرفته من عاشق این شخصیتش شدم، اون از بچگی در مورد هیچی سعی زیادی نکرد که راه رو به من نشون بده، اون در مورد مسائل دیدنی و خداوند حتی یک کلمه هم با من صحبت نکرده تا این سن، اون حتی سعی هم نکرد تا من به راه راست هدایت کنه، اون سبک شخصی زندگی خودش رو داره، در مورد خدایی که میپرسته با هیچ کسی ندیدم صحبت کنه و عورتش رو سعی کرده پوشیده نگه داره…
نمیخوام بت کنم پدرم رو، اون کامل نیست یعنی هیچ کسی کامل نیست ولی خوبی های زیادی در اون میبینم و این به نظر من یک موفقیت هست…
یه خواهر خانوم دارم که یکی از الگو های من هست اون از نوجوانی رفت و سعی کرد تا شغل که انتخاب کرده بود رو توش حرفه ای بشه، از شاگردی شروع کرد و خودش رو گسترش داد و به تنهایی کار خودش رو استارت زد و الان یکی از خانوم های موفق فامیل هست یعنی موفق ترین خانوم توی اقوام نزدیکم،
یه دوستی دارم که خیلی صمیمی هستیم با هم اون هم یکی از الگوهای من هست، اون توی شغل خودش مدیریت بسیار بالایی داره و در 95 درصد مواقع دیدم که سعی کرده بدون احساسات کار خودش رو انجام بده و قوانین رو اجرا کنه، اون واقعا بی نظیره و توی حوزه کاری خودش به نظر من با توجه به نتایج مالی و اعتباری که کسب کرده توی شهر ما بهترینه،
#من چه احساسی نسبت به موفقیت این افراد دارم؟
در مورد پدرم اگر علیرضا گذشته بودم که اصلا پدرم قبول نداشتم و میگفتم اشتباه ترین آدم روی زمین و هرچی من بدبختی دارم تقصیر اون و هیچ احساس خوبی بهش نداشتم ولی با نگاه الان مخصوصا این یکسال اخیر به بسیار ویژگی پدرم رو تحسین میکنم و اونو پذیرفتم و سعی میکنم اون ویژگی های مثبتی که بدرد من میخوره تو این مسیر ازش الگو برداری کنم به بقیشم کار نگیرم و بگم به من ربطی نداره،
درمورد موفقیت خواهر خانوم و رفیقم هم من قبلی اگر بودم که خیلی توجه نمیکردم و بی اهمیت سعی میکردم خودم رو جلوه بدم که طرف حالا همچین کار بزرگی هم انجام نداده و به شانس و عوامل بیرونی ربطش میدادم ولی با نگاه امروزم اونا لایق اون جایگاه هستن و نتایجشون هم متناسب با شخصیت قوی هست که در خودشون ایجاد کردن، همیشه سعی کردم و میکنم اینجور افراد تحسین کنم و به خودشون هم بگم که چقدر انسان های تاثیر گذاری توی زندگی من بودن،
#از چه زاویه ای میتونم به موفقیت این افراد نگاه کنم که برای من الهام بخش باشه برای موفق شدن؟
در مورد پدر همینطور که گفتم سعی کردم از زاویه ای بهش نگاه کنم که به من احساس خوبی بده، گذشته پدرم رو بیاد آوردم و اون شجاعت ها و ایمانی که نشون داده با دست خالی و زن و دوتا بچه کوچیک از دایره امنش خارج شده از کارش که کارگر یک معدن بود استعفاء داده و دست خالی اومده به مشهد یک شهر بزرگ و ننشتسته گریه کنه یا افسرده بشه با تمام اون وعده های توخالی که بقیه بهش دادن، توکل کرده به خدای مهربون و شروع کرده به تلاش کردن برای بقای خودش، و به نوبه من موفقیتش حاصل اون شخصیت قوی و ایمانی بوده که به غیب داشته، حالا کار به آگاهانه و ناآگاهانه بودنش ندارم من این ویژگی هاش رو دوست دارم، یه جمله هم ازش به یادگار دارم که با همون عقل خودش از بچگی فقط همین بهم چند بار گفت در حد 4 یا 3 بار و الان که فکر میکنم میبینم چقدر توحیدی بوده…
میگفت: بابا جون آدم باید با همه جور انسانی برخواست و نشست داشته باشه ولی حواسش به خودشم باشه…
در مورد اون دو مثال دیگه هم که زدم استمرار و موندن توی مسیری که طی کردن خیلی برام چشمک میزنه، اونا رو من خیلی وقته میشناسم از بچگی بزرگ شدم باهاشون، اونا تمام تمرکزشون روی کارشون گذاشتن و سعی کردن هی توی اون موضع بهتر بشن، از این شاخه به اون شاخه نپریدن و یواش یواش نتایجشون هم بزرگ بزرگتر شد، اول یه موتور بعد ماشین دست دوم معمولی، بعد ماشین و موتور نو، بعد خونه و ملک و املاک بیشتر، کارمندای بیشتر، اعتبار بیشتر دوستای باحال بیشتر و این روند اگر ادامه بدن همینطور بیشتر هم خواهد شد…
#چه درسهایی میتونم از این افراد بگیرم توی این مسیری که طی کردن؟
در مورد تمام این افراد یک چیز خیلی برام جالب بود و اون شخصیت قوی که دارند، مثل نظامی ها هستند و دقیق منظم، اون کاری که باید انجام بدم رو در هر صورتی انجام میدم و خیلی کم احساساتی میشن، قدرت نه گفتن بالایی دارند، خیلی نظر دیگران براشون مهم نیست مخصوصا پدرم، خوش قول و متعهد هستند، صداقت بالایی دارند، کارشون به بهترین شکل انجام میدن فارغ از تمام حواشی، سبک شخصی خودشون رو برای مدیریت زندگی و کسب کارشون دارند، و اینکه مهربونن و سعی میکنن خیر برسونن به طرف مقابلشون…
استاد عزیزم بازم ازتون سپاس گذارم که این دسته از فایل هارو برای ما تولید میکنید امیدوارم تونسته باشم اون انگیزه لازم رو در شما ایجاد کنم و از شاگردان خوب و زرنگ شما باشم، با همه وجودم دوستتون دارم،
امیدوارم برای همگی مفید بوده باشه برای خودم که سرشار از آگاهی بود، من خودم محتاج تر از همه به این آگاهی ها هستم،
براتون بهترین هارو از خداوند یکتا آرزو میکنم عاشقتونم.
سلام و درود بر هم فرکانس های عزیزم و استاد گرانقدر و بانو مریم عزیز
فایل فوق العاده ایی بود آدم را متوجه ترمزهای زیادی در وجودمون میکنه که شدیدا جلوی پیشرفت مون را سد میکنند که یکیش بر میگرده به باور عدم فراوانی که آدم از موفقیت دوستان و آشنایانش فکر میکنه که این موقعیت یا این پیشرفت همین یکی بوده و ایشون بهش رسیده و دیگه برای من وجود نداره.
دومی برمیگرده بر عدم لیاقت انسان که آدم را وادار به حسادت میکنه و میخواد به نحوی دوست موفقش را با غیبت و کم جلوه دادن موفقیت او، ایشون را بکشه پایین تا به حد خودش برسه چون احساس لیاقت نداره و فکر میکنه اون لیاقتش را داشته رسیده من ندارم پس اونم بکشم پایین تا کسی متوجه این ضعفم نشه.
سومی برمیگرده به عدم توانایی از الگو برداری و استفاده صحیح از الگوهای اطرافمون که اینم یکی از ترمزهای خفن برای پیشرفت آدمها ست.
چهارمی برمیگرده به این که ادم خیلی نظر و حرف مردم براش مهمه و اینم از کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس هست که یکی دیگراز ترمزهای پیشرفت و موفقیت هست
و موارد خیلی زیادی است که میشه مثال زد ولی از حوصله جمع خارجه ولی در دورهای استاد به روشنی آمده که اگه از این درسها الهام بگیریم دیگه از موفقیت کسی احساس حسادت نمیکنیم بلکه به عنوان الگو بهش نگاه میکنیم و باور اینکه میشه در درونمان قدرتمندتر میشود و خودمان همپیشرفت میکنیم.
من افراد موفقی را در اطرافم از همکاران و فامیل هام دارم که خیلی موفق شدن اول که روی خودم کارنکرده بودم و در دوره ها شرکت نکرده بودم احساس حسادت و کم لیاقتی و کمبود میکردم ولی از یکسال قبل که روی خودم کارکردم وقتی موفقیت یکی را میبینم مرتب تحسین میکنم و لذت میبرم و این احساس را دارم که همینطور که اون توانسته منم میتونم و خدا در این مورد بخیل نیست که نخواد ما پیشرفت کنیم همینطور که اون تمرکز کرده و تمرین وتلاش کرده اگه منم اقدام کنم و پا روی ترسهام بگذارم قطعا میتوانم پیشرفت کنم و منم الگوی بقیه بشم خدارو شکر که دوستانی چون شمادارم و استادی چون عباسمنش
در پناه الله یکتا شاد باشید و شکر گذار