ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 58
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام خدمت استاد عباس منش و همه ی دوستان عزیز
طبق تعهدی که به خودم داده ام فایل های شما استاد عزیز را مانند وحی منزل میپذیرم و با تمام وجود سعی بر آن دارم در زندگی ام استفاده کنم و این فایل عالی هم مانند دیگر فایل ها و محصولات عالی است و تشکر میکنم بابت تهیه و زمانی که گذاشته اید.
بریم سراغ سوالات و پاسخ های من .
قبل از آشنایی با شما استاد عزیز وقتی موفقیت فردی را میدیدم مخصوصا هم سن و سال های خودم را که از هر نظری از من بهتر هستند ذهن شروع میکرد به تمام دلایلی که اون فرد را موفق نداند و عوامل بیرونی مثل شانس و بابای پولدار و … را بهانه میکرد.
در کتاب رویاهایی که رویا نیستند در مورد هرکسی مسیر زندگی خودش را دارد و عقب ماندن یا جلو افتادن از کسی معنایی ندارد فهمیدم اکثر کسانی که به موفقیت آنها احساس بدی دارم در مسیر و رشته ی جدا از هم هستیم و من موفقیت های خودم را نمیبینم و موفقیت های آنها را بولد کرده ام.
=======================================================================================
موفقیت های افراد نزدیک ام و احساسی که نسبت به انها دارم؟افرادی را در لیست نوشته ام که سیر تا پیاز زندگی شان را میدانم و این خیلی خوب است در مورد الگو قرار دادن و از کجا به کجا میتوان رسید.
1سعید/موفقیت مالی /احساس ناتوانی در من ایجاد میکند و اینکه کسی دیگری به موفقیت او کمک کرده و خودش تنهایی نتوانسته این کار را انجام دهد.
2بهنام/خرید ماشین دلخواه من/احساس شور و شوق در من ایجاد شد و خیلی در دیدراس من هست و ماشین دلخواه من است خوشحالم هرروز میبینم و توجه میکنم و دقیقا زمانی ماشین را خرید که من بخش سوم قانون آفرینش بودم و بحث تئوری مدارهاو اینکه اگر تجسم درست باشد کسی در نزدیکان آن را میخرد و خوشحالم قانون جواب میدهد.
3وحید/موفقیت مالی/احساس عالی پیدا میکنم و گذشته اش را میدانم که از کجا به کجا رسیده و من هم میتوانم موفق تر از وحید شوم خوشحال تر میشوم و این باور را ساخته ام هرکسی موفق شود من هم موفق تر میشوم و با رشد دیگران من بیشتر رشد میکنم.
4حسین/مهاجرت کردن/خیلی وقت است که میخواهد مهاجرت کند و من با استاد و این مباحث آشنا نبودم ناراحت بودم که شانس و پدر پولدار داشتن میتواند مهاجرت کند ولی الان خیلی خوشحالم میتواند مهاجرت کند زیرا راه هایی برای من باز میشود و چند وقت پیش حضوری دیدمش و بهش موفقیتش را تبریک گفتم و خیلی احساسم عالی شد.
5/مهدی/روابط عالی/احساس حسادت داشتم به اینکه چطوری دختر زیبا و خوش اندام پیدا کرده درحالی که فاصله مالی زیادی با یکدیگر دارند ولی الان تحسین میکنم و دوستم را الگو گرفته ام که او توانسته و من هم میتوانم.
=======================================================================================
در دوره ی عزت نفس استاد گفتند:هر آدم موفقی قابل الگو برداری هستش و من هم به طور کلی در پاسخ به سوال اول و دوم موفقیت های همه ی افراد قابل الگو برداری صحیح هست و باوری که پاشنه آشیلم است باور کمبود هستش که میگه اگه کسی موفق بشه فضا را تنگ میکند و باعث ایجاد رعب و وحشت و احساس درماندگی و عقب ماندن نسبت به افراد دیگر میکند.
از دوستانی که پاسخ داده اند تشکر میکنم و خواندن کامنت هایشان باعث احساس خوب و یافتن باورهای مخرب در ذهنم شد و امیدوارم پاسخ های بنده کمکی به شما دوستان کرده باشد.
موفق/ثروتمند و شاد باشید
سلام ودرود فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل
محبوبه هستم یه نجات یافته ممنونم ازت استاد عزیزم که هرروز برام یه چراغ روشن میکنید .
اتفاقا دیشب خواهرم داشت در مورد موفقیت مالیش صحبت میکرد من پیش خودم گفتم چه جوری که من حدود 6 ماه دفترها پر کردم و خواسته ها نوشتم چرا مثل خواهرم پیشرفت نکردم جالب بدونید من شبانه روزی فایل گوش میدادم که خواهر غر میزد که چرا انقدر گوش میدی پس چرا نتیجه خاصی نمیگیری من خیلی فکر کردم و خودم ترمز ذهنمو پیدا کردم و دیدم به شدت پام رو گازه واز اونطرف بی نهایت پام رو ترمز درحالی که من همش به خواهرم میگفتم مثل من شروع کن به نوشتن بعد از 2 هفته نوشتن اتفاقات مالی عالی براش رخ داد واز شنید موفقیت خوشحال شدم و باعث رشد من شد ومن متوجه شدم چرا حرکت نمیکنم
چند وقت پیش یکی از دوستان که شنیدم به موفقیت مالی رسیده وقتی فهمیده لجم گرفت وبا حسادت کامل گفتم اون که همش با چک وبا شریک گرفتن و گرفتن وام اینکارو میکنه ودستاوردشو پیش خودم بی ارزش میکردم تا نجوای ذهنمو آروم میکنم ولی یک روز به خودم گفت محبوبه خودمونیم قطعا این شخص به حساب بانیکش دیده که میتونه قسط پرداخت کنه یا چک بکشه…و دیدم وشد واسه الگو که باید حرکت کرد ونترسید وبا قدرت کامل حرکت کرد وانرژیم برای رسیدن به هدفهای بیشتر شد ومیدونم دستاوردهای خوبی تو این مسیر بدست میارم چون دست در دستان خدا دارم حرکت میکنم سوت میزنم ومیرم جلو
دوست دار شما محبوب ...…..یاحق
سلام استاد عزیزم
اگر برادرم که وضعش خوبه پیشرفت منه خوشحال میشم ولی خواهرم که پیشرفت میکنه یا شوهرش براش کاری میکنه حسادت میکنم یا مثلا دوستم که رفت تو بنگاه مشغول به کار شد و پول دراورد کلی تو دلم ناراحت شدم و گفتم من بی عرضم ولی از این زاویه دید شما که دارم نگاه میکنم میگم دوستم تو هیچ کاری موفق نمیشد پس تمرکزشو گذاشت و اگر مشتری هم نبود کارشو ول نکرد کلی دنبال کار گشت ولی بلاخره با این نتیجه رسید یا خواهرم ازدواج خوب کرده پس مرد خوب هست. من باید از دیدگاه اونا نگاه کنم و ببینم چه باورهایی داشتن و بگم اونا تونستن منم میتونم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان نازنینم
من هروقت میشنیدم کسی به یه موفقیتی رسیده سرکار رفته پول ساخته ازدواج کرده با کسی که میخواسته ،،حس حسادت منو دیونه میکرد دلم میخواست اون چیزی رو که بدست آورده رو از دست بده تا دلم خنک بشه
کافی بود یکی از دخترای فامیل ازدواج کنه تا چند وقت تو خونه ما بابام میزد تو سر ما ببین دختر فلانی ازدواج کرده ببین چه شوهری کرده شغلش فلانه شما هیچکدومتون عروس نشدین
به خاطر همین هیچوقت از ازدواج افراد خوشحال نمیشدم به خاطر سرکوفتای بابام
افرادی زیادی دور و برم هستن که به موفقیت رسیدن مثل دختر دایی که مهاجرت کرده به ترکیه ،،همکارم که چند منبع. درآمد داره،،دختر خاله که تو رشته تحصیلی من درس خونده و زود شغل پیدا کرده با حقوق بالاتر,,, من بعد 12سال تازه یه کار پیدا کردم مربوط به رشتم که حقوقم خیلی پایینتر از اونه ،دوستم که راحت و زود با کسی که میخواست ازدواج کرد ولی من و عشقم بعد اینهمه سال نتونستیم ازدواج کنیم
تو تمام این موارد حس حسادت غم افسوس حس اینکه تموم شد من دیگه نمیتونم به خواسته هام برسم اونا میتونن من نه ،اونا خانوادشون میذارن من نه ،اونا زرنگترن باهوش تر اونا خوشگلترن سر زبون دارن اجتماعی تر خوش اخلاقن من نه احساس ناتوانی بهم دست میداد و همیشه احساسم بد بود
اما الان با آموزه های شما خیلی بهتر شدم از قبل خداروشکر اما هنوز اون حس حسادت و بد میاد سراغم
اول یه کامنت دیگه نوشته بودم دستم یهو خورد و از صفحه اومدم بیرون و کامنتم پاک شد حتما خدا خواسته یه کامنت دیگه بذارم آن شاالله که خیره
استاد جان ممنونم بابت این نکات ارزشمند که واقعا داره زندگی همه ما رو زیر رو میکنه
دوستتتتتتتتتتتتتتتووووووووون دارم زیاد استاد قشنگم بوس بوس بوس
سلام خدمت استاد عزیزم
این مبحث واقعا کاربردی هستش و جالب
اگر مثال وارد این مبحث بشه واقعا اثرگذارتر میشه،مثلا در مورد یه خواسته ای که دیگری بهش رسیده به عنوان نمونه دوستم رابطه خوبی داره من احساس حقارت و ناتوانی میکنم نسبت به دوستم،خب الان چه چیزهایی رو میتونم بیارم تو آگاهیم تا این احساس عوض بشه و….
سپاس از استاد عزیزم
سلام به استاد، به خانم شایسته عزیز و بقیه دوستان
تاریخ آخرین کامنتم دقیقا برای 2 سال پیش هستش، ولی چه توی این دو سال چه 5 سال روزی نبوده که روی خودم کار نکنم و با این آگاهی ها نباشم.
برای تشکر از گروه تحقیقاتی که چنین دوره های کامل و هدیه ای آماده می کنید، مصمم شدم که حتما در این دوره در کامنت ها مشارکت کنم، وگرنه در این مسیر هستم و در دفترم می نوشتم.
اول از همه تحسین می کنم این روش تدوین ویدئوها، تصاویری که بین صحبت ها استفاده شده، تنوع داره، مناسبه و منظور رو با تصویر منتقل می کنه و خیلی برام خوشایند بود. سپاسگزارم.
سوال:
اگر یکی از نزدیکان شما به موفقیتی برسند، شما چه احساسی خواهید داشت؟
اگر به موفقیتی که رسیده من قبلا رسیده باشم، خیلی زیاد براش خوشحال میشم.
اما اگر موفقیتی باشه که من بهش نرسیده باشم، الخصوص چیزی که خیلی براش تلاش کردم، یا خیلی وقته منم اون موفقیت رو میخوام:
1- بعضی موارد: اولین احساس حسرت و ناامیدی عمیق به سراغم میاد. خودمو کم می بینم. ناتوان می بینم.
2- بعضی موارد هم: واقعا براشون خوشحال میشم و از تجربیاتشون استفاده می کنم. (الان که داشتم کامنت می نوشتم، چندتا به ذهنم اومد که من اون موفقیت ندارم ولی برای اطرافیانم که دارن واقعا خوشحال بودم و هستم و از این بابت از خودم راضی تر شدم)
باورهای محدود کننده ای که نام بردید، برای مواردی که حسم بد میشه، چیزی که بیشتر در خودم می بینم مورد سوم هستش، که برای رسیدن به اون موفقیت من قابلیت (توانایی، شرایط یا …) من ندارم و من نمی تونم به اون موفقیت برسم. اون موفقیت رو از خودم دور می بینم.
– اینکه اونا شانسی موفق شدن: این مورد رو تقریبا ندارم، چون دیدم و درجریان هستم که اونی که موفقیت الان داره، تلاش با امید انجام داده و اینطوری نبوده بیکار و بی حرکت بوده باشه و شانس بیاد سراغش.
– اینکه در تقدیر و سرنوشت من نیست: 5 سال پیش اولین بار از زبان شما (استاد) شنیدم که ما سرنوشت از پیش تعیین شده ای نداریم، و در طی این مدت از زاویه های مختلف بررسی و تفکر و تعقل کردم، تجربه های خودم، کتاب های مختلف، از همه مهمتر قرآن، بسیار کمک کرد که بیشتر باور کنم که سرنوشت من دست خودمه، و به خودم بستگی داره. (البته در این قسمت بازم در کمبود ها، این باور بالا میاد که درسته به خودم بستگی داره ولی قادر به تغییر آنچنانی خودم نیستم)
در انتهای باورهای محدود کننده باز هم به جملگی همیشگی و مهم حلال مسائل رسیدیم: از زاویه ی دیگه ای به موضوع نگاه کنیم که به ما احساس بهتری میده.
این جمله خیلی خوب بود: بشینی توجیح بیاری که برای اون شده و برای من نمی شه!!! برای هرچی میشه توجیح آورد. دلیل و منطق و اثبات بیارم که برای منم میشه؟ یا نه دلیل و منطق اثبات بیارم که برای من نمیشه؟؟ هر دو کارو می تونم انجام بدم. کدوم کمکم می کنه؟ کدوم بهتره؟ کدوم باورهای قدرتمند کننده ای برام میسازه؟
آشغال ها رو زیر مبل نبریم: تفکر کردن و بدون غم و غصه، نوشتن و آوردن این مسائل روی برگه، در وهله ی اول به من کمک می کنه که اصلا آشغال هارو ببینم. یه مسئله رو بصورت کلی و در جنبه های مختلف ببینم و بنویسم تا اول تشخیص بدم مسئله چی هست؟ که در قدم بعدی در راستای حل مسئله قدم بردارم. دیروز وقتی داشتم مسئله رو می نوشم و یک برگه آچار شد، تازه متوجه مسئله شدم، قبلا فکر می کردم مسئله چیز دیگه ای هستش ولی ریشه ی مسئله رو در جنبه های مختلف واضح بهش آگاه شدم. آگاه شدن و دیدن آشغال ها همانقدر مهمه که تمیز کردنش مهمه!
– اینکه گفتید جلوی اسم هر فردی بنویسیم نسبت به اون موفقیت چه حسی داریم؟! ما حتی دقیقا نمی دونیم چه احساسی داریم! واقعا درست و جالب بود، واضح نبود احساسم. اینکه خب منم امید دارم بهش برسم. برای بعضی هاشون خوشحالم، برای بیشترشون (مثل توانایی رانندگی خواهرم) از خودم ناراضی ام و شدنی بودنش رو میدونم ولی با استرس و چالش همراهه برام. مسیر رسیدن به اون موفقیت رو راحت و لذت بخش نمی بینم. می دونم شدنیه و برای منم پیش میاد ولی سخته، ولی خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم، خیلی خیلی باید روی ترس هام پا بزارم. و اینقدر که در خیلی موارد پا روی ترسهام گذاشتم، اصلا انگار این الگو برام جا افتاده!!! بعضی واقتا از خودم می پرسم واقعا مسیر اینه؟ که ترس زیاد داشته باشم؟ بعد با کلی فشار روانی و استرس پا رو ترسام بزارم؟ چرا باید برای موفقیت های ساده، اینهمه مسیر پر استرس و چالش و پا رو ترس ها گذاشتن باشه؟!
نکته یا راهکار جدید و قابل توجه که در انتهای فایل گفتید، برای من این بود که، در مواردی که احساس بد از موفقیت دیگران بدست می آوردم، سعی می کردم طبق آگاهی های این چند ساله، موفقیت های قبلی خودمو مرور کنم و به یاد بیارم که فلان خواسته هم در زمان قبل برام دور از دسترس می اومد ولی الان دارم زندگیش می کنم و برام طبیعی و بدیهی هستش. و به حس بهتری برسم. (که این کار تبدیل به عادت شده) اما (حالا علاوه بر این کار) تمرینی که از ما خواسته شده اینه که به موفقیت همون شخص فکر کنم و بررسیش کنم و یا ازش بپرسم ببینم چه چیز الهام بخشی برای من داره؟ چه درسی برای من داره؟! (که این کار برای من به عادت تبدیل نشده و برام جدید بود)
سلام و درود بر شما استاد عزیزم
خانم شایسته ی مهربان
و همه ی بچه های خوب سایت
من ناراحت میشم استاد!
چند وقتی هست دارم این حس رو تو خودم کنکاش میکنم و اوقاتی که باور فراوانی و باور بی نیازی رو برای خودم مرور میکنم خیلی کم میشه و خوشحال میشم ولی همش باید تلاش کنم که هر موقع ناراحت شدم این باورها رو با خودم مرور کنم …
قششششنگ میفهمم که ریشه اش باورهای محدود کننده مه …
خیلی برام جالب بود ک امروز در موردش صحبت کردید.
البته من هنوز کامل ویدئو رو ندیدم و اونجایی هستم ک گفتین استپ کنید .
البته یه استثنا فکر میکنم وجود داره و مادرمه .
اونم فکر میکنم .
هنوز تو شرایطش نیستم.
و فکر میکنم شاید به این خاطر باشه که مامان خیلی فداکار و بی نهااااایت مهربونی دارم که مطمئنم عاشقانه دوستم داره و یجورایی معامله وار منم میگم حالا ک این آدم انقدددد منو دوست داره و برای من فداکاری میکنه منم دوستش دارم و از موفقیتهاش خوشحال میشم.
من آدما رو دوست دارم استاد ولی انگار دوست دارم خودم همیشه از همه موفق تر باشم :|
انگار که اگر بقیه موفق تر باشن از پول من یا معنویت من یا خوشبختی من کم میشه
این باور کمبوده
و
الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء …
و
انما انجوا من الشیطان لیحزن الذین ءامنوا …
و بقول شما قانون ساده اس من الان تا همین حد فهمیدم .
همینو باید انقدر تکرار کنم با خودم که بی نهایت فرصت فراوانی برای همه هست و خوشبختی دیگران هیچ تاثیری روی دیرتر یا کمتر خوشبخت بودن من نداره و خوشبختی سرچشمه ش خداست که منبع فراوانیه و بیییییی نهاااایته.
باید همین چیزای ساده رو دائما تکرار کنم.
مرسی استاد اینم اطاعت امر
در پناه رب العالمینِ رحمان و رحیم
سلام خدمت استاد و همه عزیزان
استاد خیلی خوشحال شدم از شنیدن خبر دوره جدید،امیدوارم بزودی در سایت قرار بگیره
استاد در مورد نگاه به موفقیت دیگران بستگی به حسی داره که من نسبت به اون آدم دارم.
دسته اول که آدم های موفقن(کارآفرین و بازیگر و…) که همیشه تحسین میکنم و حسی خوبی دارم
دسته دوم که کسانی هستن که نزدیکن و دوسشون دارم و از موفقیتشون خوشحال میشم.شاید این دسته90درصد باشه
دسته سوم نزدیکانی هستن که زیاد حس خوبی نسبت بهشون ندارم و بخاطر همین کمتر توجه میکنم به زندگیشون چون شاید با حسادت و ناحقی قاطی باشه نگاهم:انگار که من این همه روی خودم کار میکنم به اندازه اون که همیشه چرت و پرت میگه و گوش میکنه جواب نگرفتم.همش سعیم بر اینه که سرمو از زندگی این دسته بکشم بیرون.
یه مثالی دارم در مورد دوستم که خیلی بهم کمک کرده
یه عزیزی که همکار منه و مشتریانی زیاد و خوبی داره
با نگاه کردن به اون خیلی آروم میگیرم و امیدوار میشم
یکیش اینه که همسن منه و زودتر از منم شروع کرد.اون موقع که اون مغازه زد بیست سالش بود الان من 25سالمه
یکی دیگه اینکه اوایل مشتری خاصی نداشت و برای بقیه کار میکرد و میگذروند
یا اون موقع از من خجالتی تر بود و آدم اصلا فکر نمیکرد که تنهایی بتونه کسب و کاری داشته باشه
در کل از لحاظ کاری و شخصیتی به جایی رسیده که ما اصلا باورمون نمیشه و این خیلی حس خوبی به من میده و همش میگم اگه اون تونسته منم میتونم،اگه خدا برای اون کرده برای منم میکنه
در مورد سوال کردن و راه حل خواستن هم میپرسم از بقیه ای که به چیزهایی که من خواستم رسیدن. مثلا میگم فلانی اون موقع که کار و شروع کردی چطور بودی الان چه فکری داری.نظرت راجب فلان مسئله چیه،چه باوری داشتی که بیخیال نشدی و از این دست سوالات که خیلی بهم کمک میکنه
دوتا مورد که ازشون الگو گرفتم و خیلی کمکم کرده این بوده همشون ترس داشتن ولی با وجود ترس حرکت کردن،یعنی این نبوده که بگن چون تو فلان مورد ترس دارم دیگه سراغش نمیرم نه رفتن و بهتر شدن
دوم اینکه همشون بیکاری و مشکلات مربوط به کارشون رو داشتن ولی ایمانشونو حفظ کردن و تسلیم نشدن و ادامه دادن
به نام خدای مهربونم .سلام براستادگرامی وهمه دوستان خوبم.برخودم واجب دونستم بنابرتوصیه استادعزیز کامنت این قسمت روبنویسیم .خوب موفقیت افرادخونواده ام هرچی باشه خیلی خوشحال میشم .این مورد درهردونسخه ازخودم (نسخه اولیم قبل اشنایی با استاد نسخه فعلیم بعداشنایی با استاد)صدق میکنه.دربعضی موارد مثل خونه خریدن هرکسی باشه همکارها ،خانواده همسر،غریبه ها)خیلی خوشحال میشم حتی به طرف زنگ میزنم تبریک میگم هی سئوال میکنم چه حسی دارین چطوریه اثاث کشی،از روند کارمیپرسم این درصورتی بود که خودم درارزوی خریدخونه ومستقل شدن بودم چونکه سالیان طولانی کنارمادرشوهر زندگی میکردم.که خدایا شکر اون خوشحالیها جواب داد وخودم خونه خریدم واثاث کشی کردم وخوشحالی رو تجربه کردم.
قبل از اشنایی با استاد تو مواردخاصی نسبت به نزدیکان به جزخونواده ام احساس حسرت داشتم میگفتم خوش به حالش کاش مثل اون منم این خواسته رو تجربه میکردم یا اصلاکاش جای او بودم ولی بعد از اشنایی با استاد عزیزم هرکسی هرموفقیتی کسب میکنه فقط تحسینش میکنم وخوشحال میشم.
باسلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیزم
من اگر یکی از نزدیکانم که او را میشناسم و با او رابطه خیلی نزدیکی دارم ببینم که خیلی موفقیت به دست آورده بسیار احساس حسادت میکنم و از موفقیت او خوشحال نمیشوم و اگر از زبان پدر و مادرم و آشنایان که روی آنها تعصب دارم تعریف و تحسین وی را بشنوم بسیار عصبانی میشوم چون احساس میکنم من آدم بیارضهای هستم که او توانسته و من نتوانستم و برای توجیه خود میگویم که او حتما پارتی بازی کرده یا از رانت استفاده کرده یا به صورتی وانمود میکنم که به او توجه نمیکنم و موفقیت او اصلاً مهم نیست که خودم احساس بیارزشی نکنم اما اگر از دوستان دور من باشد که رابطه خیلی نزدیک و جدی با آنها نداشته باشم باعث میشود که از رفتار خوب آنها الگو بگیرم و یا حتی از او بخواهم در مسیر رسیدن به موفقیت من را یاری کند تا من هم مثل او به موفقیت برسم اما این قضیه در مورد نزدیکان خودم اصلاً صدق نمیکند بلکه روابط مرا دورتر خواهد کرد
قدم اول: موفقیت افراد نزدیک به خودتون را بنویسید
1-کوروش -همکارم که کارمند رسمی شد حسم در مقابل ایشون حس حسادته با توجه به عدم احساس مسئولیت در قبال کار محول شده، وی اما با توجه به شرایط جانبازی پدرش کارمند رسمی شد که خودم همچین شرایطی رو نداشتم که البته اگر داشتم حسادتی در این زمینه وجود نداشت
2-جواد-سرمایهدار و صاحب بیزینس
باز هم حس حسادت که قابل کنترل نیست
نکات الهام بخش ایشان تمرکز داشتن روابط اجتماعی و عمومی بالا با صاحبان مشاغل مرتبط خوشرو بودن همکاری خانواده با وی در مسیر رسیدن به خواستهها و موفقیت -توکل بخدا نماز و روزه وعبادت و سمی ترین چیزی که توی ذهنم دارم خوش شانسی این آدمه و اکثر اونایی که موفق میشن
3-حسین -صاحب بیزینس دلخواه منزل دلخواه و خودروی دلخواه بازم حس حسادت کار را به خانواده ترجیح داده که متضاد فکرمنه و من همیشه میگم تگه منم باندازه اون کارکنم و وقت برای خودم نزارم ازون پولدارتر میشم.البته در موزد این شخص هم یه باور دیگه دارم اونم اینه که نسل در نسلشون فکر پولساز داشتن . مثلا پدرش وضع مالی خوبی داشت به پسرشم ارث رسیده.
4-سجاد-با سرمایه کم مدت یک سال داراییشو دوبرابر کرد اما چون خیلی بمن نزدیکه اینو دیگه اصلا نمیتونم ببینم .همیشه خودمو ازش دور میگیرم که مبادا با پولش بخواد منو ازار بده البته که شاید این طرز فکر من باشه و اون فقط توی فکر پول دراوردنه.حتی وقتی پدرومادرم میگن ماشاالله به سجاد دلم میخواد اون جارو هرچی سریعتر ترک کنم چون واقعاً اذیت میشم.
من معتقدم نزدیکان برای رسیدن به موفقیت نقش دارن که مطمئنم اشتباه میکنم همینطور بخت و اقبال و در زمان مناسب به موفقیت رسیدن هم از باورهای غلط ذهن منه.
همیشه فکز میکنم یه نیروی قوی داره بقیه ای که موفق هستند رو کمک میکنه و من ازون بی خبرم.
فکر میکنم ادما همشون پشتوانه دارن و من تنهام به مین خاطره به خیلی چیزایی که توی زندگیم دارم نمیتونم به چشم نعمت نگاه کنم و اغلب از غافله موفقیت جا میمونم
البته در ده سال پیش موفقیت های خوبی داشتم که حالا نمیتونم ازون موفقیت ها به جهت پیشرفتم استفاده کنم فکر میکنم موقعیت های خوب سرراه من قرار نمیگیره و دستم بهشون نمیرسه به همین دلیل چون خودم نمیتونم به بقیه حسادت میکنم
اصولاً حسادت توی وجود من خیلی ریشه داره ولی سعی میکنم از زاویه بهتربه موفقیت شون نگاه کنم که بتونه بمنم کمک کنه .اینطوری احساسم بهتر میشه … وبقول استاد احساس خوب اتفاقات خوب و احساس بد اتفاقات بد
شاد وپیروز باشید