ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 65 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله
سلام به استاد بزرگوار که این اگاهی هارو برامون میزارید رو سایت به صورت رایگان تا استفاده کنیم .
جواب به سوال اول .
قبل از اشنایی با شما و این اگاهی ها اگر کسی به موفقیتی میرسید بهش احساس حسادت داشتم که چرا این به اون موفقیت رسیده و من نرسیدم
یا اینکه اون مهارت رو داشته و من نمیتونم و اون مهارت رو ندارم
یا فکر میکردم نعمت و ثروت کمه و دیگه به من نمیرسه
میگفتم من بی عرضه هستم و نمیتونم بهش برسم
یا اینکه کار فیزیکی خواصی نمیکنه و موفق شده
خودمو از بقیه کمتر میدونستم
خودمو ضعیف میدونستم و نمیتونم موفقیتی کسب کنم.
و اما تمرین .
من چون توی روستا هستم خب افراد موفقی رو میشناسم اما باشون رابطه خواصی ندارم اما دوتا از رفیقام و پسر عموم توی بیزینسشون موفقیت خوبی از نظر من کسب کردن.
ستار رفیقم.خیلی از موفقیتش خوشحالم اما بازم احساس کمبود و ضعیف بودن میکنم
ازش درس نترسیدن و حرکت کردن یاد گرفتم
صالح رفیقم.احساس حسادت دارم ولی الان کمتر شده
پسر عموم احساس کینه دارم چون یه کاری از درخواست کرد که توی کسبو کارم بود و براش انجام دادم اما بهاشو نپرداخت و من بهش احساس کینه داشتم تا اینکه به این فایل امروز هدایت شدم و همین امروز اون احساس رو از خودم دور کردم و یه جور دیگه به قضیه نگاه کردم و براش ارزوی موفقیت کردم و باور نمیشه همین امروز درهایی برام باز شد نعمتهایی برام اومد و باورم نمیشه به همین راحتی میشه ترمزهارو شناسایی کنیم و پارو از روی ترمز برداریم به سرعت به سمت خواسته ها حرکت میکنیم
این ولین باریه که یه ترمزی رو پیدا کردم و توی ذهنم کار کردم و درها به اسونی برام باز شد.
استاد بسیار زیاد ازتون تشکر میکنم که این باورهای نحدود کننده رو به ما یاداوری میکنید تا ما هم بشناسیم و توی زندگیمون استفاده کنیم
به امید فایلهای بهتر باورهای محدود کننده هستیم.
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
سلام و صد سلام و ارادت قلبی خدمت استاد بزرگوارم آقای عباسمنش عزیز و مریم خانم عزیزم
خدا قوت ، اوقات به کامتتون
باز هم دست مریزاد استاد ، دمتون گرم ،
الهی که همیشه تا دنیا دنیاست سلامت و پابرجا باشید .
الآن فایل و تا طرح سوال گوش دادم و فرمایش استاد و انجام دادم ،هنوز ادامه ی فایل و گوش ندادم .
جواب این سوال و بنویسم و برم ادامه شو گوش کنم ، اگه بازم لازم شد ،می نویسم .
عرض کنم خدمت استاد عزیزم :
احساسات من در مورد افراد مختلف ، و شرایط مختلف فرق میکنه .
مثلا دیدن و شنیدن موفقیت های بچه هام بسیار خوشحالم میکنه.در هر زمینه ای !
دیدن موفقیت های غریبه ها هم خوشحالم میکنه ، و یا هیچ احساسی ندارم .
دیدن موفقیت های افراد فامیل و آشنایان هم در شرایط مختلف و افراد مختلف فرق میکنه .
مثلاً اگر کسی از من بزرگتر باشه از دیدن موفقیتش خوشحال میشم و حس امیدواری بیشتری میگیرم و به خودم میگم:
خداروشکر پس امکان پذیره ، منم می تونم به این موفقیت برسم .
اگر همسن و سال خودم باشه ، میگم :
پس من چرا نتونستم ؟!!
کنجکاو میشم ! که اون چطوری تونسته به این موفقیت برسه ، پس منم باید بتونم !
منم باید برسم تا جا نمونم و حتی جلوترم بزنم !!
و اما …!!
مچ ترمز اصلی رو اینجا گرفتم !!
اگر کسی از من کوچکتر باشه و موفق تر بشه ، راستش ناراحت میشم !
در درجه ی اول احساس عقب موندگی میکنم .
احساس بی عرضه گی میکنم.
احساس ناتوانی
احساس عدم لیاقت میکنم .
باز اینجا هم ، در موقعیتهای مختلف فرق میکنه:
یعنی طرف مقابلم اگر از من کوچکتر هم باشه و به موفقیتی برسه که من قبلاً اون موفقیت را کسب کرده باشم ،از موفقیت اون هم خوشحال میشم .
این تا اینجا جواب من بود .
خیلی دوستتون دارم ،عاشقتونم
درپناه نور و عشق الهی باشید
متشکرم .
سلام خدمت استاد عزززززیز و خانم شایسته
عاشقتووووووونم نمیتونم شدتش رو بگم
از صبح که تو مسیر مدرسه این فایل رو گوش میدادم در حال فکر کردنم…..
من به این سوال تو چکاپ فرکانسی قدم اول خیلی فکر کردم و اونجا دوست داشتن اطرافیانم رو دقیقا اینجوری تعریف کردم:( کسایی که خوشحالی و پیشرفتشون حالمو به شدت خوب میکنه، عزیزان من هستن) و وقتی عمیق تر به درونم نگاه کردمو خواستم برخلاف همیشه با خودم روراست باشم، دیدم ادم هایی هستن که پیشرفتشون یه کوچولو( اون ته ته دلم، همون ناخدااگاهم) ناراحتم میکنه …..
ولی تعدادشون کمه
بعداز گوش کردن به این فایل عمیق تر شدم که چرااا باید نسبت به پیشرفت بعضی ها حس بدی داشته باشم؟؟؟؟؟؟
چون حس میکنم این احساس دو طرفه اس و اون افراد هم به من حسادت میکنن در واقع انرژی خوبی از این افراد دریافت نمیکنم
ادمایی که بیشتر نقاط ضعف من رو یاداوری میکنن
یا صراحتا حرف هایی میزنن که میدونن من ناراحت میشم
البته که من باید روی خودم کار کنم
تو چکاب فرکانسی خیلی دلم میخواست تعداد این ادما رو به صفر برسونم و همه رو واقعی واقعی و قلبی دوست داشته باشم و به قول شما همه رو یه تیکه از وجود خودم یعنی وجود خدا حس کنم…..
البته همونطور که شما در فایل فرمودید این حس نسبت به افراد غریبه اصلا وجود نداره یعنی من نسبت به پیشرفت غریبه ها کاملا بی تفاوت هستم البته که اگر اون غریبه ادم ضعیف و فقیری باشد قطعا باعث خوشحالی من میشه( که این هم یکی دیگه از باور هایی که محکم تو مغزم چسبیده و اون احساس ترحم به فقرا است)
الان که به لطف خدا قدم 10 هستم و نتایج عالییییی گرفتم، و گره های درونیم رو هر روز دارم پیدا میکنم، مطمئنم این مسئله( یعنی حسادت به برخی افراد) ارتباط مستقیم با کمبود عزت نفس من داره…..
بعداز یکسال و نیم زندگی در سایت بزرگترین پاشنه اشیلم رو پیدا کردم و اون مسئله ی عزت نفس است
و در رابطه با این سوال : انگار پیشرفت اون عده باعث میشه من کمتر دیده بشم، و خیلی سخته که اینجا اعتراف کنم که گاهی ناراحتی بعضی ها حتی شاید حس خوبی ته دلم ایجاد کنهکه واقعا این بخش از وجودم رو نمیخوام چون انگار دقیقا شیطان وجود منه و من میخوام خدایی باشم و این بخش رو از بین ببرم
شاید تمرکز گذاشتن صرف بر روی خودم و بی خبر بودن از اطرافیان( و خداحافظی با فضای مجازی، که مدتی به خوبی انجام دادم ولی الان یکم غافل شدم…..) نسخه ی خوبی باشه که برای خودم پیچیدم و سعی میکنم با این افراد تا حد امکان ارتباط کمی داشته باشم….
در کل ریز شدن توی کوچک ترین رفتار ها و احساساتم باعث میشه خودمو بیشتر بشناسم
خودی که احتمالا بخش هایی شو نمیخوام و باید خود بهتری بسازم و یقین دارم با اگاهی هایی که دارم در این مسیر کسب میکنم موفق میشم چون تا الان نتایجی گرفتم که این اطمینان رو بهم میده
حس دیده شدن حسی که این روزا تضاد بزرگی برام ایجاد کرده و فعلا دارم با عبارت های تاکیدی و دیگر فایل های استاد عزیز رو این مورد کار میکنم……
آرزوی بهترین هارو برای همه ی عزیزان دارم
و بی نهایت سپاسگذارم از استاد عززززیز
و البته بگممممم که این اولین کامنت منه
سلام به استاد توحیدی و محبوبم
در مورد این فایل که دریچه ایی از اگاهی به سوی ما باز میکنه باعث خود شناسی میشه خواستم به سوالات به صورت کلی جواب بدم در مورد مواقعی که فردی به موفقیتی میرسه برای من به این شکله یکسری افرادی که از خودم پایین تر میدونم اگر به موفقیتی برسن من نرسیده باشم بیشتر منو ناراحت میکنه تا کسایی که از من بالاتر میدونمشون از شرایط مالی مخصوص، جواب اینه بهشون تبریک میگمبراشون خوشحال میشم اما وقتی به خلوت میرم برای خودم ناراحت میشم چون خودم رو ناتوان و بی عرضه میدونم و اون موفقیت رو غیر قابل رسیدن میدونم و توانایی انجامش رو برای خودم سخت میدونم. مثلا کسی که ماشین خارجی بخره کلی خوشحال میشم اما خودمو سرزنش میکنم توانمندیتمو و نا امید میشم و به مرحله بعد که دنبال اینکه چطور موفق شدن نمیرسه که برم ازشون بپرسم.
به نام خالق زیباییها
این تمرین به من خیلی کمک کرد تا بتونم خودم رو بشناسم و به درک عمیقی از خودم و باورهام برسم که بتونم افکار محدود کنندمو بشناسم و اونها را به افکار قدرتمند کننده تبدیل کنم البته با تمرین بیشتر و اینکه لازمه روشون کار کنم
1_یکی از دوستانم تونسته گوشی دلخواهم رو بخره و واکنش من این بود که بااینکه سعی میکردم تحسینش کنم اما فکر میکردم که از طریق کارمندی نمیشه این کارو انجام داد و حتماً یکی ساپورتش کرده و اون ادعا میکنه که خودش تونسته اما با این حال سعی میکنم که براش خوشحال باشم و حس حسادتم رو کمرنگ کنم و باور الهام بخشی که میتونم ازش بگیرم اینه که اگر اون هم تونسته پس من هم میتونم به اون گوشی برسم خواستههام میتونن به واقعیت بپیوندند هرچند ظاهراً بزرگ باشند حق طبیعی ما هستند و اینکه آیا کارهایی که اون انجام داده من انجام دادم مثلاً به قول آیدای عزیز که کامنتش خیلی به من کمک کرد اون با پول دوست بوده با نگه داشتن پول کاری که من انجام نمیدم و سریع پولم رو خرج میکنم البته این برای قبلاً هستش و من قبل از اینکه این کامنت دوست عزیزو بخونم سعی کردم بخشی از درآمدم رو توی حسابم نگه دارم و مثل همیشه خرج نکنم و خدا رو شکر تا این لحظه توی انجام این کار موفق بودم
و اینکه من فکر میکنم با کارمندی نمیشه به این خواسته رسید که یه باور محدود کننده است که دوست من تونسته با پسانداز با اینکه درآمد یکسان داریم به این گوشی برسه پس برای من هم ممکنه
و درسی که میتونم بگیرم اینه که من لایق بهترینها هستم و حق منه که خواستههایی داشته باشم
درس دوم اگر دوستم تونسته پس من هم میتونم درس سوم باید با پولم دوست باشم
چهارم وقتی دوستم خرید این مدل از گوشی رو یعنی اینکه من توی مدار خواستههامم و باید ادامه بدم
2 _معصومه دختر داییمه که وارد هنر دلخواهش شده و توی این زمینه موفق شده اول اینکه همیشه سعی میکنم تحسینش کنم و راجع به موفقیتهاش با بقیه دوستانم صحبت کنم و راجع به مسیری که انجام داده و به نتیجه رسیده و بتونم ازش درس بگیرم و عملی کنم توی زندگی و به خودم بگم معصومه با اینکه هم سن منه تونسته پس من هم میتونم اما در وجودم خودم رو باهاش مقایسه میکنم و میگم نگاه کن اون چقدر موفقه اما تو بارها وارد کلی کار شدی و همه رو نصف راه رها کردی و خودم را سرزنش میکنم و اطرافیانم بارها من رو به خاطر این موضوع سرزنش کردم درسهایی که میشه گرفت
اول اگر معصومه تونسته پس برای من هم ممکنه و این نشانهای از طرف جهان برای منه
دوم اینکه اون کم کم رشد کرده و تکاملشو طی کرده و به همون نسبت الان نتایجش داره بزرگتر میشه من هم اگر قطعاً یه مهارت رو یاد بگیرم با طی کردن تکاملم به این به نتایج بزرگ میرسم سوم اون توی مسیر علاقهاش بوده و من خب خیلی کار واقعاً کارهایی بوده که دوستشون نداشتم و فقط چون دیدم افرادی موفق شدن وارد اون کار شدم و علاقم نبوده بعد مدتی رها کردم چهارم اینکه هیچ اشکالی نداره که وارد کارهای متفاوتی شدم همه اینها باعث شده خودم رو بیشتر بشناسم و کلی درس و تجربه بگیرم و کلی آدم هستند که ممکنه یه عالمه کار امتحان کنند تا مسیر علاقهشونو پیدا کنند و من از کجا میدونم که معصومه هم جزو اون دسته از افراد نبوده پس لازم نیست خودم را با کسی مقایسه کنم و خودم رو سرزنش کنم
درس بعدی که اون توی یه خانواده مذهبی و توی شهر من و فامیل نزدیک منه که تونسته پس پیشرفت هیچ ربطی به خانواده و موقعیت جغرافیایی نداره و اون خودش به تنهایی تونسته پس برای پیشرفت نیازی به پشتیبان نداریم و اینکه من همیشه توی هر کاری که خواستم وارد بشم دنبال موقعیتی بودم که همه چیز کاملاً و در بهترین حالت خودش فراهم باشه و همین کمالگرایی باعث شده شروع نکنم یا اگه شروع کردم و شرایط کمی از حالت عالی خارج شده ادامه ندادم ک باید روش کارکنم
و اینکه من نباید خودمو با کسی جز دیروز خودم مقایسه کنم چون من از شرایطی که دقیقاً معصومه توش بوده خبر نداشتم
3_ اقوام نزدیک ما به خارج از کشور مهاجرت کردند واکنش من احساس خوشحالی که چه خوب که اقوام ما تونسته پس برای ما هم ممکنه اونها دقیقاً توی شهر ما بودند و الان توی بهترین کشورها پس من هم میتوانم ولی خب گاهی این نجواها میاد که نبابا خیلی سخته اونها به وسیله شوهر یا اقوامشون رفتن ویکی از خانواده ها چون شرایط خاص داشتن پذیرش گرفتن من تنها زمانی که خیلی پولدار بشم میتونم برم و خوب کو تا من پولدار بشم
درس اول که وقتی اقوام من تونستند پس برای من هم ممکنه
دوم من باید تکاملمو طی کنم و باید شروع کنم و اگه صبور باشم قطعاً میتونم به ثروت برسم و مهاجرت کنم و رسیدن به ثروت ربطی به این ندارد که کجا باشی باورهات باید تو این زمینه تغییر بدی ایجاد باور فراوانی
سوم مهاجرت فقط به این ربطی نداره که ثروتمند باشی و بتونی خیلی از این افراد شرایط مالی خیلی خوبی نداشتند
4_دختر عمه من یک همسر خیلی خوب داره و کنار هم خیلی رشد خوبی داشتن واقعا حس خوبی میگیرم که روابط خوبی وجود داره که دو نفر انقدر با هم هماهنگن و این باور که میشه روابط خوبی داشت در من ایجاد میشه ولی گاهی خودم رو به خاطر شکست البته ظاهراً شکست عاطفی که داشتم البته که خواستههام رو واضح کرد مقایسه میکنم و حس میکنم من دیگه نمیتونم رابطههای خوبی تجربه کنم درس اول روابط عالی وجود دارند و من باید بیام این باور رو تقویت کنم که میتونم رابطه خوبی تجربه کنم به جای باور کمبود روابط مناسب
دوم که شکستها چقدر باعث شد خواستههام واضح بشه و چقدر درس گرفتم
درس بعدی که دختر عمه من چقدر روی خود خودش کار کرده و خودشو دوست داشته و احساس لیاقت داشته آیا من هم خودم رو دوست داشتم پس باید بیام رابطم را با خودم بهتر کنم خودم رو دوست داشته باشم به خودم عشق بدم ارزشهای خودم رو ببینم اون وقت جهان فردی سر راه من میاره که با من همه مداره هیچکس رو از خودم بیشتر اولویت قرار ندم من عاشق خودمم پس ورزش میکنم برای جسمم روی خودم کار میکنم روی ورودیهام مطالعه میکنم خودم به خودم میگم چقدر زیبایی چقدر با ارزشی ارزش من به خاطر وجود منه ومن بخشی ازخدام خودمو همینطور که هستم فارغ از روابطی که داشتم و شکستهای به ظاهری که خوردم چقدر همونها به من درس داده
مورد بعد اینکه اینکه هیچکس از ما بهتر نیست و ما از کسی بهتر نیستیم فقط با هم متفاوت هستیم ولی اصل ما یکیه
5_ازدواج پسر فامیل با یکی از دخترها که پسره برای دختره شرایط عالی فراهم کرده حس حسادت که دختره چه پسر خوبی رو جذب کرده بدون اینکه کار کنه زحمت بکشه چه رابطهای داره اونوقت من باید چقدر کار کنم تازه نمتونم مثل اون لباس بپوشم بگردم و راوبطمم ک اصلا ولش کن
ومن که باید به این فکر کنم که بابا از کجا ملوم که دختره چقدر روی احساس لیاقتش کار کرده که پارتنرشم براش اهمیت قائله
درس دوم اگر روابط به این خوبی وجود داره پس من هم میتونم رابطه خوبی تجربه کنم
سوم اینکه تو حق نداری خودت و شرایط زندگیتو با دیگران مقایسه کنی
ششم رشد مالی و موفقیت کاری برادرم
درسی که میتوان گرفت با اینکه من 21 سالمه و برادرم 18 با این حال اون تونسته با اینکه3 سال از من کوچکتره به موفقیت برسه پس سن ملاک نیست و توی هر سنی میتوان به موفقیت و ثروت رسید تشکر میکنم از استاد عزیزم بابت این فایل عالی که باعث شد شناخت بهتری از خودم برسم و همچنین کامنت بچهها که به من خیلی ایده داد و خیلی بهم کمک کرد تا بتونم باورهای محدودکنندهامو کمرنگتر کنم ممنونم
مخصوصا آیدای عزیز که خیلی بهم ایده داد و راهکار های عالی که برای رفع کردن اون 15 تا باور محدود کننده ک واقعا من هم خیلی از اونها رو مشابه اش داشتم
خداروشکر میکنم بابت دیدن این فایل عالی
بنام یکتای هستی بخش
سلام…
بیشترین واکنش من نسبت به افرادی که از من موفق تر هستن حالا تو هر جنبه ای چه کاری چه مالی چه روابط چه زندگی اینه که من موفقیتشون رو انکار میکنم…یعنی برای موفقیت افراد ارزشی قائل نیستم…نه اینکه از درون حسرت اونارو بخورم و از بیرون بیام انکار کنم اصلا درونن هم انگاراون موفقیتی که اون افراد کسب کردن برام ارزشی نداره وهمیشه خودمو بالاتر از بقیه میبینم…حتی تو شغل خودمم هستن افرادی که حرف اول رو تو جهان میزنن ولی من یه جورایی خودمو حتی بالاتر از اونا میبینم و میگم چیه مگه من یه روزی میتونم خیلی خیلی بهتر از اونا باشم…از اون جایی که قانون رو شناختم یه باوری در من شکل گرفته که هر کس به هرموفقیتی برسه من به صدها برابر بهتر از اون میتونم برسم چون قانونش رو میدونم…
یه اعتماد به نفس زیادی تو این زمینه دارم که به نظرم کاذبه…یه جورایی غرور بیش از حدی دارم و به این افراد نگاه از بالا به پایین دارم…یعنی موقعیتشون اصلا برام ارزشمند نیست…به خاطر همینم اصلا نمیرم ببینم چه راههایی رو برای موفقیتشون طی کردن…مثلا تو اینستا خیلی ها هستن که تو شغل خودم خیلی موفق ان و من واقعا کیف میکنم کاراشونو میبینم ولی بازهم به جای تحسین و الگو گرفتن این ذهنیت رو دارم که من از اونا خیلی بالاترم…بنابراین با اینکه شاید از کارشون اسکرین بگیرم و خوشم اومده باشه ولی یه لایک نمیکنم چون غرورم واقعا اجازه نمیده…
یکسری افراد موفق هم تو اطرافیانم هستن که بازهم فالووشون نمیکنم تو اینستا ولی با پیج فیک میرم کاراشونو میبینم …از این کار خودم خیلی بدم میاد چون احساس ضعف بهم میده ولی نمیدونمم مشکلم دقیقا کجاست یا کدوم باور محدود کننده ی ریشه ای رو دارم که به این شکل فکر میکنم…چون واقعا دوست ندارم اینجوری باشم که به جای تایید و تحسین و الگو گرفتن از افراد موفق فقط دارم انکارشون میکنم…از خداوند میخوام که هدایتم کنه به مسیر درست و پیدا کردن باورهای اشتباهم…
سلام به استادم عزیزم و خانم شایسته مهربون،عاشقتونم
خب بریم سراغ تمرین اولین جلسه از دوره جدید چون به نظرم این فایل کیفیتش فرقی با محصولات سایت نداره
وقتی فکر کردم راجب سوالات به این نتیجه رسیدم بیشترین مقاومت من و حسادت من مربوط میشه به افراد هم سن و سالم خودم ،یعنی اگه دوستان و آشنایان هم سن و سال من به موفقیت حتی کوچیک برسن احساس حسادت زیادی درون من شکل میگیره، و فقط هم در خصوص حوزه مالی حالا چرا؟؟؟؟
خب این از این باور محدود کننده میاد که من نسبت به سنم تجربیات زندگیم مخصوصا تو حوزه کاری خیلی کمتره ،من همیشه پدر مادرم و مقصر میدونستم که چرا من و مستقل بار نیاوردن از لحاظ مالی،چرا منو نفرستادن تو بازار کار،چرا فشار نیاوردن که من حرکت کنم،چرا درس خونم و ..
ولی از وقتی با قانون آشنا شدم و مسئولیت تمام اتفاقات زندگیمو به صورت تکاملی پذیرفتم به این درک رسیدم که اونا مقصر نبودن من مقصر بودم و هیچ کس اندازه سرسوزن تاثیری تو آینده من نداره و نخواهد داشت(البته این درکه هنوز باور نکردما) من این باگ و تو بسته روانشناسی ثروت شناسایی کرده بودم و با الگوهایی از افرادی مثل من که افراد مستقلی نبودن ولی از بسیار موفق و ثروتمند هستن به این نتیجه رسیدم گذشته من هیچ تاثیری در آینده من نداره و فقط باورهای منه که فردای منو میسازه (البته باور نکردم) و بالعکس افرادی که با همون گذشته مدنظر من چ خانواده مدنظر من به هیچ جایی تو زندگیشون نرسیدن و اتفاقا خیلیاشون بازهم مقصر و خاتوادشون میدونن که چرا حمایتشون نکردن این باورو دارم در خودم میسازم همه انسان ها با هرگذشته ای و تجربیات کاری،مالی و زندگی به یک اندازه پتانسیل دارن برای ثروتمند شدن (به اندازه ای که باورهای درستی نسبت به ثروت بسازن) یکم مقاومتم کمتر شده ولی با این فایل دوباره بهم یاداوری شد آقا پاشنه آشیل چیزی نیست که درست بشه و باید تا اخر عمر روش کارد تصمیم گرفتم دوباره با تعهد روی این باور کار کنم
البته باور های محدود کننده دیگه ای هم هست مثل اینه من ارزه اونارو ندارم،یا اینکه من پشتکار ندارم و نمیتونمم داشته باشم که به نظرم این دوسه تا باور مهمترین باورهای محدود کننده ای هست که باعث شده خودمو مقایسه کنم با هم سن و سالام و احساس حسادت و گاهی تنفر کنم
انشالله با هدایت خداوند بتونم این باورهارو با باورهای قدرتمند کننده تغیر بدم
از خودم تشکر میکنم که با تعهد دارم روی خودشناسی خودم کار میکنم و اینقدر راحت خودافشایی میکنم برای رشد خودم(آفرین مهران)
از شما استاد عزیزم هم تشکر میکنم که این دوررو به صورت هدیه دراختیار ما قرار دادید
عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان گل
خیلی جالبه امروز یا دیروز تو ذهنم یه چیزایی اومد در این مورد که
فلانی (فامیل نزدیک) سنش هم کمتره یک کاری بدست آورده (دولتی)یک ماشین داره ، بعد ذهنم اومد فلانیش پارتیش بوده ، خانواده اش خب کمک کردن و …
بعد گفتم اصلا درست!
این آدم ها پارتیش بودن و کمکش کردن
الان اون جایگاه رو داره لایقشه ، صد در صد لایقشه که اونجاست
بعد اومد گفت خب تو چی و اینا و منم با منطق نشون دادم
جدا از موفقیت های دیگه ام که یک تمرین گفته بودین که هر روز مرور کنیم چقدر موفقیت کسب کردیم
گفتم ببین این 496 تا سابسکرایبرز عاشق چشم و ابرو من نیستن ، ارزش خلق کردم که ساب کردن
گفتم ببین 4 هزار و 800 تا لایک ، الکی نیست ، شانسی نیست ، این نشونه تایید اینه که من ارزش خلق کردم
گفتم ببین 2 هزار و 200 تا شیر شده ، افراد چرت و پرت رو برای هم نمیفرستن که ، چیزای با ارزش ارسال میکنن بهم
بعد ذهنم اومد بگه تو حرکت نمیکنی و …
به خودم نشون دادم recap ماه پیش 2 تا لانگ ویدیو و 4 تا شورت ویدیو ، این ماه دوباره دیدم 1 لانگ ویدیو 4 تا شورت
گفتم ببین این خیلی عالیه این خیلی عالیه که توی دوماه این تعداد آپلود داشتم ، چرت و پرت نزاشتم ، کامنت هارو نشون دادم به خودم لایک و ویو …
(آشیل من همینه ، این چیزی که دارم رو نمیبینم ، فکر میکنم مثلا خوشبختی فلان نقطه خاصه)
باورهای درست= میشه از آدم خجالتی و خیلی کم حرف به جایگاه خوبی رسید و شخصیت آدم هی بهتر بشه اعتماد به نفسش بره بالا میشه شرایط رو تغییر داد
درس ها= وقتی حرکت کنی و ادامه بدی خداوند به شکل های مختلف دستاشو میفرسته که به راحتی و بیشتر به خواسته هات برسی و میشه شرایط رو کلا تغییر داد
یکی از دوستانی که میشناختم قبلا دیده بودمش توی عصر جدید خوانندگی کرد و واقعا افتخار کردم بهش و خوشحال شدم و رفتم تو دایرکتش بهش تبریک گفتم و چقدر گرم گرفت باهام
باور های درست= میشه از شرایط نه چندان خوب به موفقیت ها بزرگ و شهرت رسید و هامبل باشه آدم
درس ها= میشه تو همین شرایط ، تو همین کشور به موفقیت های بزرگ رسید
یا یکی از رفیقام رفته بود خارج از کشور ( در زمان شلوغی برای تحصیل) و من خوشحال بودم براش و براش آرزوی موفقیت کردم و بهش گفتم امیدوارم بهت خوش بگذره و لذت ببری
باور های درست= نیازی نیست مهارت خاصی داشته باشی یا کاره خاصی بکنی که به اون نقطه مورد نظر برسی وقتی خودتو لایق بدونی ( عمل کنی با باور درست ) به راحتی شرایط رسیدن به خواسته ات فراهم میشه
درس ها=نشون میده قوانین کشور ها ، پدر مادر ، زبان اون کشور یا هرچیزی خارج از من نمیتونه مانع بشه که مهاجرت کنم و همه چیز در خدمت من در میان
نکته ای که گفتین مثلا فلان فرد هندی توی یک حوزه ای موفق میشه و میبینی مثلا یک نوع بیزینسی دست هندی ها میوفته چون اون فرد اولیه الگو شده برای اونا
این باور اومد تو ذهنم که تو قانون آفرینش گفتین: خداوند بیشتر از من میخواد به خواسته هام برسم چون باعث گسترش جهانش میشم
این یک راهشه با خرج های من با احساس خوبی که کارام میده امید و انگیزه و …
دمت گرم رضا
اتفاقا منم یکی از چیز هایی که هست اینه که خودمو کوچک میبینم با این که به یه سری دستاورد ها رسیدم ولی دائم این تو ذهنم تکرار میشه که این که چیزی نیست همه این کارو بلدند و انجام میدهند یا اینکه هی فکر میکنم که من نمیتونم و بقیه میتونند و من از بقیه چیزی کم دارم مثلا در مورد همین یوتیوب من خودم چنل زدم و الانم دارمش بعد رسوندم به 1300سابکرایب فقط هم با ویدئو های شورت بعد الان ناامید شدم میگم ولش کن نتیجه نمیده نمیشه نمیتونم بقیه بقیه میتونند من که نمیتونم نمیشه به این راحتی پول درآورد از موبایل و اینترنت انقدر راحت پول درآورد اینا دائم تو ذهنم تکرار میشه و دست و پای منو بسته الان که دارم مینویسم میفهمم ای وای تازه داستان میاد دستم که نباید با آدم هایی که صبح تا شب میگن نمیشه نمیتونم اوضاع خرابه فرررررارررررر کنم.یعنی کفه ی ترازوی افکار منفی و باور های منفیم و عدم خودباوریم بیشتر از افکار مثبت و قدرتمند کننده م و حرکت دهنده م هست بخاطر همین دست رو دست گذاشتم و از این شاخه به اون شاخه بعد توی اون کار هم میرم به یه جایی میرسونم بعد میگم اِه نتیجه نمیده جواب نمیده یعنی به یه مسئله ای برمیخورم حالا یا اولین مسئله یا چهارمی و…
حالا میفهمم داستان چیه.
دمت گرم کامنتت خیلی بهم کمک کرد.مخصوصا تحسین خودت بخاطر کوچکترین نتایجت و تعداد سابسکرایب هات و ادامه دادن.اصلا اگه کوچکترین نتایج و دستاورد ها تو تحسین کنی میتونی ادامه بدی اگه تحسین نکنی خودتو و به خودت نگی دمم گرم ادامه نمیدی خب ادامه ندی به نتیجه توی مثلا یوتیوب یا هر کار دیگه ای نمیرسی.
عاشقتم.موفق باشی.
به نام خدای مهربان
جواب قسمت دوم : بعد از توضیحات استاد
برای من گزینه اینکه اگر از نزدیکانم به موفقیت برسن باعث میشه که بد دیده بشم ، من ضعیف و بی عرضه دیده بشم ،و اینکه دیگه توان رسیدن به اون رو ندارم ،عمرم رو از دست دادم ،عقب موندم از اونها،حتی اینطور هم هست اون موقع زور میزنم که حسادت نکنم ،ولی انگار اون لحظه این من نیستم ،انگار تو وجودم قدرت رو از من گرفته ،و اونه که با شدت زیاد حسادت میورزه ،با اینکه میدونم به من آسیب میزنه این تفکر ولی انگار اوضاع از دست من خارج میشه و من تسلیم افکار حسادت میشم.
میگم که اگر اون رفت و تونست چون روابط خوبی داشت، چون عموهاش تو فلان ارگان بودن، چون شرایط خانوادش طوری بود که اون فکرش تغییر کرد، و چون همسرش میخواست که از اینجا برن ، اون رفت و مهاجرت کرد، و موفق شد، پشت هر مرد موفقی یه زن موفق هست، این باور منه
اینکه اون آشنا زیاد داشت ، با همه ارتباط میگرفت، بنگاه رفت و از خیلی وقت پیش خودش رو رشد داد ، کو تا من دیگه بخوام به اون برسم ، ول کن بابا اصلا گور بابای موفقیت ، بزار همین طور بسوزم و بسازم .من توان تغییر ندارم ،موفقیت خیلی سخته ، باید پدرت در بیاد ، باید عذاب بکشی، باید کلی روابط ایجاد کنی، باید بری بنگاه ماشین، باید بری بنگاه املاک کار کنی تا گرگ بشی و بعد اینکه گرگ شدی اونوقت شاید به یه جایی برسی.
ولی نمیتونم به عنوان خط شکن نگاه کنم : چون که این فکر رو دارم که من باید اول باشم چرا اون اول شد.
میگم که اونی که خط شکن هست برد کرده ، دیگه کی به من نگاه میکنه ،دیگه خز شد ، دیگه بی ارزش شد این کار ، دیگه فایده نداره ،من برم سراغ یه کار دیگه ای که من توش اول باشم.یعنی ذهنم میخواد چرخ رو خودش از اول اختراع کنه
ولی خوب که دقت میکنم به هیچ عنوان الان کسی رو برچسب نمیزنم بهش ،تمام بی عرضه گی و برچسب ها رو به خودم میزنم .
آها: وقتی که سر کارم هم متوجه میشم که کسی حقوقش از من بیشتره یا پاداشی گرفته، احساس حسادت میکنم ،احساس میکنم که دیده نشدم ، احساس میکنم که اینجا زیادی هستم ،عصبی میشم و میگم ولش کن دیگه کاری برای کارخونه نمیکنم تا بفهمن که کی اینجا کار راه اندازه، یا میگم که ببین من چقد بدبخت شدم که این از من داره بیشتر میگیره یا تشویقی گرفته ،
و اتفاقا ازش فاصله میگیرم
دقیقا این ذهنیت رو دارم که به محض اینکه کسی از اطرافیان رو متوجه بشم که به یه موفقیتی رسیده ازش کناره گیری میکنم به صورت ناخودآگاه.و اگر بخوام ازش بپرسم که چطور شد به این موفقیت رسیدی احساس پوچی میکنم ،احساس کوچیک شدن میکنم .احساس پستی و خاری میکنم ، احساس بی لیاقتی، احساس عقب افتادن.در ظاهر بهش تبریک میگم ولی در باطن دارم خودم رو میخورم و میخوام سریع تر محل رو ترک کنم و اصلا نبینمش. و حتی و حتی ، اگر متوجه بشم که براش اتفاقی افتاده ، یا پولی از دست داده ، یا بلایی به سرش اومده، یا هر چیزی شبیه به اینها از صمیم قلب احساس رضایت ، احساس شادی ،احساس راحتی، احساس موفقیت میکنم،احساس آرامش میکنم .که آخی ، خوب شد بدبخت شد و دیگه نیاز نیست که من حرص بخورم ، دیگه نیاز نیست که من برم تو دل ترسهام، دیگه نیاز نیست که من رو خودم کار کنم ، ببین اینم بدبخت شد منم اگر برم همین میشم پس بزار همین روال بخور نمیری رو ادامه بدم و سرم رو بکنم مثل کبک تو برف.
دقیقا وقتیکه دوستم از روستا به تهران مهاجرت کرد، همسرم خیلی میگفت چرا با رضا دیگه ارتباط نمیگیری و ارتباطت رو قطع کردی، من جوابی نداشتم ،ولی میدونستم که از حسادت هست، از این هست که وقتی اون رو میبینم بی عرضه گی خودم رو میبینم، عمر بر باد رفته ام رو میبینم ، ناتوانی ام رو میبینم، اینکه منم باید مسیر سختی رو برم میبینم
تا اینجا من متوجه شدم که من از انسان های موفق فراری هستم چون پیش اونها احساس کوچکی، بی ارزشی، بی عرضه گی، پوچی، ناتوانی،ضعیفی،بی لیاقتی،بی کفایتی، اضافه بودن رو دارم.
و یه چیز دیگه که الان تو ذهنمه اینه که درسته که من فهمیدم که این ها مشکل من هست ،ولی خیلی میترسم و سختمه که بخوام تغییرشون بدم چون اگر بخوام تغییر بدم باید مسیر سخت و سنگ لاخی رو طی کنم ، باید پدرم در بیاد که اینها رو تغییر بدم ، باید کلی عذاب بکشم که این ها رو تغییر بدم ،من تغییر نمیدم چون مطمئنم که اگر اینها تو ذهن من تغییر کنه منجر میشه به حرکت و خارج شدن از منطقه امن ،و روبرو شدن با شرایط جدید و انسان های جدید و موفق که این بشدت تن من رو به لرزه در میاره ،و من اصلا نمیتونم و روم نمیشه و خجالت میکشم ، پس حرف مفت زدن خیلی بهتر از عمل کردنه،بزار با حرف مفت زدن روزهام رو سپری کنم و به خیال خودم بگم که دارم رو خودم کار میکنم .
سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد جانم. سلام به همه ی شما عزیزان
اول از همه از شما و خانم شایسته ی عزیز و دوستان صمیمانه سپاسگزارم بابت تمام همدلی ها و البته بابت این صحبت های راهگشا. سپاسگزارم از شما واقعاااااا. ممنونم ازتون استاد جان
وقتی داشتم به سوال این جلسه پاسخ می دادم، به خودم گفتم ببین روراست باش.
با خودت صادق باش
صادق که باشی، می فهمی کجای کار گیر داری
بعد نوشتم پنجاه پنجاه. دیدم اره گاهی نشدن رو به شانس، به تقدیر به اینکه بقیه موفق شدن و دیگه برای مت دیر شد، توی ذهنم نقش می بنده
بعد از پاسخ، با شنیدن صحبت های شما گل از گلم شکفت که نه.
من خیلی مواقع انگیزه گرفتم با موفقیت بقیه و بعد کنجکاو شدم که اون چطوری جلو رفته پس من هم می تونم. و این باعث شده که من به شدت آدم جستجوگری باشم برای راه حل ها. برای پیدا کردن باورها و ایده ها
و اتفاقا زمان هایی اون احساسات بد در من پدیدار می شه که می رم توی قالب مقایسه و نعمت های خودم، موفقیت های خودم رو نمی بینم و اون باورها سر بر میارن.
یعنی خیلی مهمه که اینجا با خودمون صادق باشیم
پس نوشتم پنجاه و یک درصد انگیزه می گیرم
چهل و نه درصد نگران می شم
و این احساس امیدوارانه ی بیشتری بهم داد وقتی بیشتر خودمو شناختم
دیدم من بخاطر انگیزه هایی که گرفتم، نتایج خوبی داشتم
بخاطر انگیزه هایی که گرفتم کسب و کار خودمو استارت زدم
بخاطر تغییر باورهام، اصلا شروع کردم
بخاطر انگیزه هایی که گرفتم دنبال تغییر رفتم
دنبال بهبود رفتم و هر روز تشنه تر از قبل دارم ادامه می دم
خداروشکرررررر.
چقدر احساس خوبی بهم داد که بله من تا حدود زیادی ذهنیت قدرتمند کننده داشتم و دارم.
و اون چهل و نه درصدی که هست رو می تونم به عنوان ترمز از خودم بکشم بیرون و همون ها بشه گاز برای جلو رفتنم.
چقدر خوب شد که اینطوری به خودم آگاه تر شدم
مرسی از شما.
مرسیییی واقعاـ سپاسگزاررررم که با این صحبتا باعث شدین باز بیشتر خودم رو کنکاش کنم و بشناسم
یا رب