ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 68
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز و هم فرکانسی های عزیزم
به روی چشم من یگانه متعهد و فعال میمونم به خاطر ارزش خیلی خیلی زیادی که برای شما و کلام شما دارم
مهسا: مهسا درواقع تنها دوست صمیمیم بعد از شیش ماهی که عمدا ارتباطمو باهاش قطع کردم یکهو متوجه شدم رفته آمریکا. من با کمک مهسا با استاد اشنا شدم. احساسم بعد فهمیدن مهاجرتش بسیار عجیبو غریب بود گریه کردم احتمالا به خاطر اینکه بدون خداحافظی رفتو دلم براش تنگ میشه ولی احتمال قوی تر چون خودم میخواستم اول تر مهاجرت کنم. همیشه این حسو داشتم که مهسا به من حسودی میکنه ولی اینبار نمیتونستم قبول کنم که من دارم بهش حسودی میکنم. مثل کسایی که عشقشونو از دست دادن یواشکی میرفتم عکسشو نگاه میکردم میگفتم دلم براش تنگ شده ولی من به شدتتتت حسودیم شده بود. با خودم میگفتم اره اون استادی که گرفتش اون قدرام استاد خفنی نبوده، درحالی که روحمم خبر نداره کیه استادش. یا اینکه خب چه فایده رابطشو گزاشتو رفت. «امیدوارم اینارو نبینه :)» حالا اگر دید هم این واقعیت منه مهساجان. تکو تنها رفت چثدر اونجا اذیت بشه. دوستاشو همرو از دست دادو رفت ای بابا چه فایده. مقاله ایم نداشتا با یک مقاله کلا پاشد رفت. و جالبه که بعد از فهمیدن رفتنش من که بسیار متبهرم در ایمیل زدن یک ایمیل نزدم و همش چیزهای مختلف رو بهونه میکنم که الان وقتش نیست. شاید پس درون من هم باور این هست که شانس موفقیت من کم شده درصورت اینکه اصلا حتی حتی رشته تحصیلی ما یکی نیست. بیشتر فکر میکنم این باور رو رسیدم که من ضعیفو ناتوانم و قابلیت رفتن به آمریکارو ندارم و ترس ها از همه جا سرازیر میشن. آخه مهسا هم لیسانس هم ارشدشو رفت شهرستان تنها زندگی کردنو بلده. من از شهرمون که چه عرض کنم از خونمون یک شبی بیرون نخوابیدم. خب درباره برچسبایی هم که بهش زدم بالاتر کامل گفتم. حتی باور چهارمی هم که شما گفتینو هم دارم. اینکه حتما خب تقدیر منه که چند سالی بمونم اینجا حالا چه عجله ایه بزار بعد از ازدواجم میرم و… اینها جلوی حرکت من رو گرفتند من هر چهار باور غلطی که شما استاد گفتین رو دارم.
از چه زاویه مثبت و الهام بخشی میتونم به موفقیت مهسا نگاه کنم؟
یکی هست توی همون مدرسه درووداغون من بوده حتی درساش از من ضعیف تر بوده بعد الان ایالت ایندیانا آمریکاس یگانه امکان پذیره سطح خانوادگی این ادم موفق خفن هم مثل تو بوده … ساعت ها کنار هم بودینو از ته دل خندیدین.. چرانتونی بری پیشش ؟ من هیچ چیزی از پروسه اکسپت کرفتنش نمیدونم ولی جالبه که خرداد رفت جالبه که با وجود اینکه سفارت امریکا داخل ایران نیست رفت این منو میترسونه… جالبه ک با همین حدودا قیمت دلار رفت این دختر قوی بود ساعت های زیادی از عمرم کنارش بودم بیشترین رازهای زندگیمو میدونه و خواست و رفت. پس من هم میتونم با همین خانواده با همین سفارت خارج ایران با همین قدرت دخترانه خودم با همین دلار بروم و به ارزوم که من عاشق ادامه تحصیل هستم برسم و اون هم نه یک جای معمولی در بهترین دانشگاه از بهترین ایالت امریکا… من عاشق دانشگاه جان هاپکینزم کاش یک روزی بیامو این پیامو بخونم درحالی ک اونجام.
چه درس هایی میتونم از مسیری که رفته بگیرم؟
مهسا مهسای لعنتی انگار آمریکا بود مخصوصا این اواخر روی زمین مهشد راه میرفت ولی خودش آمریکا بود مطمئن بود مطمئن شما میگی صد در صد من میگم هزار درصد مطمئن سک تو دلش نبود این یعنی ایمان. یک ایمیل به کشوری جز آمریکا نمیزد با وجود هزاران مانع سر راهش که بودند اینکار نمیکرد.
مهسا باور داشت که میره با تک تک سلول های بدنش باور داشت.
مهسا جدی بود. و بسیاااااری بسیاااااری از چیزهایی که میخواستو میشد داشته باشرو برای خواستش یه عنوان بها میداد. گوشی پایین ترین مدل ولی کلی دلار جمع کرده بود، تمام فکرو ذکرش رفتن بود شما میگی شاخو برگ من میگم مهسا تنه خالص بود واس رفتن شاخو برگ نداشت. من پر از شاخو برگای اضافم. مهسا بهای رفتنش رو با عشق میداد چون ایمان خیلی بزرگی داشت واس رفتش.
پس تو هم یگانه جووونم یگانه با استعدادو توانمندم بیا و جدی باش بیا و با تعهد باش بیا و با ایماااااان باش که میشود بسازی این آرزو رو هم فقط لطفا بدون چیت برو سراغش حرکت کن بزار خداوند درهای بهترین دانشگاه از بهترین ایالت با بهترین استاد رو به روت باز کنه. خداوند رب العالمینه خداونده که برپاکننده قوانین بی نقص جهانیه. تو قوانین جهان در دستته میترسی از قوانین دولت آمریکا؟ چطور اینقدر بی ایمانی؟ تو قانون جهانو بهت دادن طبقش عمل کنی نگاهت به قوانین بی ثباط و سست انسان هاست؟ جدی باش بها بپرداز برای رفتنت و حرکت کن و بدون شاخو برگ بدون نگاه به اینورو اون ور صاف و متمرکز شو روی هدفت که به یاری خداوند بهش برسی عزیزم.
دو تا از نزدیکان موفق دیگه هم هستند که دوست دارم دربارسون صحبت کنم اون هارو در کامنت های بعدی فردا مینویسم انشالله.
استاد متشکرم ازتون
خدایا سپاسگزارم از هدایت هات
بنام خداوند هدایتگر. درود بر استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته نازنین
استاد جان صحبتهای امروز شما ما رو ب یک خودکاوی عمیق میبره ، خودکاوی ک باعث میشه با خود واقعیمون رو ب رو بشیم . اون خودیکه همیشه سعی کردیم پنهانش کنیم ، مدت زیادی هست ک روی خودم کار میکنم و تمام احساسات خودم رو شناختم و تقریبا تونستم افسارشون رو تو دستم بگیرم ولی ولی استاد جان با گوش کردن ب صحبتهای این فایل دیدم چقدر ماهرانه احساس حسادت ، کینه ،تنفرم هنوز درونم هست البته نه ب شدت قبل اما هنوز دارمشون و زمانیکه ب بعضی افراد ک قبلا با اونها اتصالی داشتم الان بهشون فکر میکنم میبینم بازم بهشون با درجه خیلی کمتر اتصالی دارم ، امیدوارم با راهکارهایی ک از راهنماییهای شما یاد میگیرم بتونم تهموندهای اون احساسات رو پاک کنم ، استاد جان زمانیکه راجع ب موفقیت اون افراد با خودشون صحبت کردم و یا غیرمستقیم شنیدم همشون تو یک چیز مشترک هستن مداومت ، خستگی ناپذیری و استقامت،و آنچه ک من رو از هدفم دور میکنه ضعف و تنبلی من هست ، زود خسته میشم و رها میکنم و ناامید میشم در صورتیکه اونها از ی راه به نتیجه نرسن از راه دیگه و راه دیگه ادامه میدن تا ب هدفشون برسن درصورتیکه من اینطور نبودم، استاد جان سپاسگزارم برای طرح سوالهای این فایل باارزش
به نام خدا
سلام استاد نازنین
من قبل از اشنایی با این سایت پر از سود
مثلا موفقیت یکی از نزدیکانو که میدیدم
اولش حتی از نظر جسمی هم چند لحظه خشکم میزد که چرا این الان موفق شده ،چون اون شخص مورد علاقه من نبوده،انگاری که مثلا هرکسی که مورد علاقه من بود حقش بود موفق بشه ولی اگه کسی کوچیکترین ازاری به من رسونده بود(با باورای که خودم داشتم و باعثش بودم )
اون شخص از نظر من لایق این موفقیت نبود
یا حس میکردم که دیگه تموم شد رفت ،من جا موندم از موفقیت
اما الان به محض شنیدن موفقیت افراد واقعا ذوق زده میشم و بهشون تبریک میگم ،تو ذهنم خیلی تحسینشون میکنم و افرین میگم ،دمش گرم که تونست واقعا لیاقتشو داره
و میرم میپرسم که منم راهنمایی کنه
الان خیلیی خوشال میشم از موفقیت افراد ولی بازم هنوز سر اینکه من همین که حسم خوبه کافیه و موفقیتی خاصی نمیخوام اذیت میشم
باور لیاقت رو ندارم مث اینکه در بعضی موضوعات
پیش خودم میگم اگه شد ،شد ،نشدم مهم نیستش
خلاصه اینکه امیدوارم منم به این حد از افکار برسم که خودم لایق بدونم و درخواست کنم از پروردگارم
ممنون استاد عزیز
دوستون دارم
به نام یگانه الله مهربان
قبلاً هم به این موضوع فکر کردم خیلی زیاد
یکی از باورهای مخرب و ترمزهای من حسادت و مقایسه خودم با دیگرانه، مدتیه که روی این موارد کار کردم و خیلی بهتر شدم ولی خوب نه
حتی یادمه یه مدتی قسمتی از شکرگزاری روزانه م مربوط به اطرافیان و موفقیتهاشون بود
به این صورت که کاملا آگاهانه در مورد موفقیتهای اطرافیانم مینوشتم و بابتش خدارو از جهات مختلف شکر میکردم، مثلا اینکه خدایا شکرت این یعنی برای منم ممکنه، یا اینکه خدایا شکرت مثلا فلان دوستم یه آدم موفقه و میتونم به دیگران پزشو بدم، یا اینکه خدایا شکرت داداشم به این ثروت رسید این یعنی دیگه دستش هر دقیقه پیش من دراز نیست و الی آخر…
خلاصه که خیلی رو این ترمز کار کردم ولی مطمئنم که هنوز زیاد خوب نشدم
الآن که استاد این فایل بینظیر رو گذاشت انگار یه تلنگر دوباره برای من بود که فراموش نکنم نقاط ضعف هیچ موقع کامل از بین نمیرن و همیشه باید رو اونا کار کنم
پس از دیدن این فایل میتونم بگم ذهنیت من نسبت به موفقیت دیگران به خصوص اطرافیان چیزی بین ذهنیت محدود کننده و قدرتمند کننده است
به این صورت که در برابر دستاوردهای دیگران عصبی، مضطرب، نگران یا خشمگین نمیشم و احساس حسادت صددرصدی نمیکنم ولی از طرفی به جرعت میتونم بگم از ته دلم هم خوشحال نمیشم یا انگیزه نمیگیرم از موفقیت دیگران و این بدین معنیه که خیلی مسیر طولانی رو پیش رو دارم
همین جا و از همین تریبون خداوند رو سپاسگزارم واسه حال خوب و موفقیت و سربلندی و عزت اطرافیانم چون میدونم این ذهنیت به من کمک میکنه و باعث میشه باور کنم برای منم ممکنه
از طرفی هر چه اطرافیانم موفق تر باشن برای من بهتره
الهی شکرت واسه وجود این استاد گرانقدر
استاد گرام بسیار متشکرم از شما بابت این فایل پر از آگاهی و تمرین محور
به نام خداوندم
سلام استادعزیز ومریم جان
سوال اول:در اینجور مواقع مخصوصا اگه یکی از افراد نزدیکم باشه،درلحظه اول احساس ناتوانی بهم دست میده احساس ضعف میکنم ودر اون لحظه انگار کاملا توانایی ها وپیشرفتهام رو فراموش میکنم وبهم میریزم ولی بعداز چند دقیقه تمام سعیم رو میکنم احساسم رو خوب کنم واز زاویه دیگه بهش نگاه کنم وازپیشرفتهاش درس بگیرم وتحسینش کنم وبه خودم میگم اگه برا او شده برامن هم میشه
مرحله اول:
فضه؛با پشتکار واسه خودش کارگاه وآموزشگاه پخت انواع کیک وسوسیس وکالباس وانواع خورشت ها رو داره و برا خودش کار آموز داره حتی برا برنامه تلویزیونی هم دعوت شد. عکس العمل من نسبت به این موضوع،اول که خیلی جا خوردم ومتعجب شدم که اینقدر در زمینه ی رشته وعلاقه اش رشد وپیشرفت کرده. ولی بعدش پیام تبریک واسش فرستادم وتحسینش کردم وبخاطر تلاش ورشد وپشرفتش
مینا:ازنظرمالی عالی ،وبرا خرج کردن هیچ محدودیتی نداره رابطه فوق العاده ای که با همسرش داره واحساس لیاقت واعتماد بنفسی که داره
در نگاه اول پیش خودم گفتم خوش به حالش یه جورایی حسرت خوردن،که منم این رفاعیت رو میخام کاش منم اینقدر اعتماد بنفس داشتم .
ولی الآن سعی میکنم ازش درس بگیرم وتحسینش کنم وبا کار کردن روی خودم به باور فراوانی برسم،وخداروشکر با تهیه دوره لیاقت هم که به احساس لیاقت رسیدم.
استاد عزیز این دومورد که بهش اشاره کردم زمان زیادی نیست که اتفاق افتاده ومن هم آگاهانه سعی کردم احساسم رو خوب نگه دارم.
استادعزیزم از اعماق وجودم ازتون سپاسگزارم
درپناه الله مهربان شاد وسالم باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان عزیز
من به سه تا از دوستانم اشاره میکنم
یکی از دوستانم به اسم صادق که شاگرد مغازه به و بعد از سه سالی شاگردی یک مغازه کوچکی برای خودش زد و بعد از چند سال دیگه مغازه رو بزرگتر کرد و به خودش گفتم من میام پیشت چون حس میکنم مغازه خودم هستش و خیلی خیلی از ته دلم خوشحال بودم و لذت میبردم از اینکه تونسته مغازه خودش رو ارتقا بده (ایشون الان 28 ساله هستش)
نفر دوم آقا عبدالله هستش که از نزدیک به ده سالی شاگردی میکرد و پنج سال پیش برای خودش مغازه زد تو روستاشون و خیلی خیلی خوشحال شدم و هر وقت میرفتم سمتش کمکش میکردم حتی چند ماه باهم کار کردیم و الان نزدیک یک سال هستش مغازه خودش رو از روستا به شهر آورده و یک مغازه دیگه هم زده و واقعا از ته دلم خوشحال شدم و حتی موقع هایی که میرم سمت بندر کنگ میرم کمک دستش (ایشون الام 31 ساله هستش)
نفر سوم آقا محمد هستش که تا سال 98 به قول خودش هیچ انگیزه ای برای زندگی نداشت و از نیمه دوم سال 98 با جرقه ای که خورد تو زندگیش هدفش رو پیدا کرد و با تمام وجود ادامه داد و الان به یکی از افراد موفق تبدیل شده و همچنان مصمم و با اراده راهش رو ادامه میده و همیشه این شخص رو تحسین میکنم و تو زندگی خیلی بهمکمک کرده(ایشون هم الان 32ساله هستش)
ایده هایی که به من دادن اینکه هر سه نفر رو هدف خودشون مصمم بودن با تمام سختی هایی که براشون بوده و از پیشرفت و مهاجرت واهمه ای نداشتن چون پایبند بودن مثلا اقا عبدالله تو کارش حتی با پدرش هم به قول معروف شوخی نداره به قول خودش دوست و خانواده جدا کار هم جدا .
و بودن افرادی که موفق شدن و من در خودم احساس ضعف کردم نه اینکه حسادت کنم یا متنفر بشم بیشتر بحث ضعیف بودن خودم میدونستم که چرا من نتونستم
بسم الله النور الوهاب الرزاق العلیم الرحمن الرحیم
سلام به بندگان خاص خدا
خودشناسی، مهم ترین اصل زندگی است. ما آمده ایم تا این گنج درون خودمان را بشناسیم.
خدا مخفف خود آ یا همان به خودت بیا است.
یه حدیث قدسی شنیده بودم که:
(داود علیه السلام گفت: «یا رَبّ لِماذا خَلَقْتَ الخَلْق؟ قال: کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف» یعنی: پروردگارا! برای چه مخلوقات را آفریدی؟ خدای تعالی فرمود: گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند.)
و برایم سوال بود که خدا چرا میخواست شناخته شود؟
الآن با توجه به دریافت هایی که تا الان داشتم در واقع دوست داره ما خودمان را بشناسیم و از گنج درونی مان پرده برداریم نه اینکه خدا را بشناسیم چون ما اصلا نمی توانیم به وجود خداوند پی ببریم مثل این است که یک ماهی بخواهد عظمت اقیانوس رو درک کند. ولی یک ماهی می تواند عظمت و توانایی خودش رو بشناسد و بهترین استفاده رو از زندگی که دارد ببرد.
این که این همه در قرآن به تفکر و تعقل اشاره کرده برای این است که واقعا تا سوالی پرسیده نشود، هیچ وقت برای پاسخ به اون فکر نخواهیم کرد.
استاد ماهرانه از این شیوه با سوال های هوشمندانه برای خودشناسی استفاده کرده است.
و اما پاسخ به سوالات این فایل:
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟
مرحله اول
جمیله: قبولی در آزمون استخدامی آموزش و پرورش
اسماعیل:خرید زمین
صدیقه: آموزش دوره تاتو و رونق کسب و کار اون
مرحله دوم
وقتی که فهمیدم جمیله که دختر خاله و همسن من است در سن 43 سالگی آزمون قبول شده سعی کردم زیاد بهش فکر نکنم و سختی کار معلمی رو به خودم یادآوری کنم .چرا که من هم دفترچه استخدامی رو خونده بود و نوشته بود شرط سنی حداکثر 40 سال ولی یه بند دیگه اضافه داشت به اسم تشویق فرزند آوری که به تعداد بچه از سن کم می شد ولی من اصلا متوجه این بند نشده بودم، و یجورایی احساس از دست دادن موقعیتی که از دستش داده ام و احساس کردم چقدر باورهای داغونی دارم که حتی متوجه نشدم که همچین بندی هست.
وقتی فهمیدم که اسماعیل که برادر همسرم است زمین در بهترین جای شهرمون خریده یه حس عقب افتادگی عجیبی حسم رو بد کرد، که چطوره که ما خونه از خودمون نداریم و ایشون علاوه بر 5 تا خونه زمین هم خریده، ولی سعی کردم باز نقص های زندگی اش رو بیاد بیارم و بگم لااقل ما این ها رو نداریم.
(خدای من، خودم از خودم خجالت می کشم، کله ام داغ شد از این همه ضعف شخصیتی، رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر)
وقتی دیدم صدیقه، همعروسم علاوه بر کار معلمی کار تاتو رو با مهارت خاص انجام می دهد و در کار خود موفق است، احساس خوبی نسبت به خودم نداشتم و خودم رو از زندگی عقب میدانستم و حس خوبی نداشتم، و از این که تا این مرحله از زندگی هنوز مولد نیستم احساس ام بد میشه.
مرحله سوم
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
جمیله همیشه دوست داشت سر کار معلمی برود و برای اون تلاش می کرد با اینکه همسر سخت گیر و بچه های وابسته ای دارد موفق شد به آرزویش برسد.
این به من نشان میده کافیه هدف داشته باشی و اون رو در باور کنی که بهش می رسی، حتی اگر احتمال اون صفر باشه، قانون جوری عمل میکنه که به خواسته آن برسی.
اسماعیل آدم ولخرجی نیست و برای پول ارزش قائل است و از دوران نوجوانی تا حالا اهل پس انداز کردن و سرمایه گذاری بود. و این ویژگی اش رو تحسین می کنم که در عین اینکه به اندازه کافی انفاق می کند ولی درست هم پس انداز می کند.
صدیقه رو تحسین می کنم که فقط به شغل معلمی اکتفا نکرده و به کار مورد علاقه اش پرداخته و دارد از اون پول می سازد.
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
من سه درس مهم از این سه عزیز گرفتم
1_ داشتن هدف
2_ دانستن ارزش پول و پس انداز و سرمایه گذاری هوشمند
3_ پرداختن به کار مورد علاقه
با سپاس از استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا و قشنگم
ان شاءالله در پناه حق روز به روز توحیدی تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم
خدا رو شاکرم که توفیق گوش دادن و درک آگاهیهای این فایل را به من عطا فرمود انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله
قبل از هر چیز بسیار بسیار از شما استاد عزیزم بابت تمام فایلها سپاسگزارم جالبه من جلسه 28 ثروتم و عجیب مطالب این فایل در راستای اون مطالبه و خدا میخواد من ذهنم رو بهتر بشناسم
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
خوب من اگه آدم قبل بودم رو راست باشم چند ثانیه اول حسم حسادت بود با این که من از کودکی حسادت رو خیلی خوب کنترل میکردم چون در ذهنم جاش درست ساخته شده بود از طرف دیگه از کودکی این موضوع که سد راه کسی نباشم یا اینکه بخوام کسی رو بکشم پایین به هر شکلی در وجودم نبوده و نیست اما تا دلتون بخواد حسرت بوده اینکه اگه اون فرد موفقه به هزار و یک دلیله که من اونو ندارم هر چند همیشه متوجه بودم و با خودم میگفتم می دونم اونها یه کاری کردن که من انجام ندادم
الان حسرت چند ثانیه اولشه بعد آگاهانه میام مسیرش رو میبینم و با خودم مرور میکنم شخصیتش و کارهایی که انجام داده رو تحسین میکنم تازه به خودم میگم که اگه اون الان اینجاست من هم میتونم چون یه روزی از یه جایی شروع کرده و باور درستی داشته و اندازه همون نتیجه گرفته
من هم میتونم موفق بشم اگه باور کنم و عمل کنم
برادرم انسان موفقی در حوزه کاریشه البته ثروت هم ساخته با خودم مرور کردم مسیرش رو و چون از کودکی رفتار ها و شخصیتش رو دیدم میتونم بگم چه ویژگی های بهش کمک کرده ،،از همون بچگی اعتماد به نفس خوبی داشت احساس لیاقتش خوب بود آدم خودخواهی بود منظورم اینه که خودش رو دوست داشت تابستانها سر کار میرفت با اینکه بابام همه چی میخرید و ما کمبودی نداشتیم ولی خودش دوست داشت کار کنه و شخصیت مستقلی داشت پولهاش رو الکی خرج نمیکرد و از همون ابتدا با پول دوست بود بابام همیشه تشویقش میکرد به درس خواندن و باورهای خوبی داشت در مورد خیلی مسایل خیلی راحت کنکور قبول شد و همونطور که درس میخواند کار هم میکرد وقتی لیسانس گرفت یه روز به من گفت به من 15 سال وقت بدید بار خودم رو میبندم این یعنی باور داشته اگه مسیر درست رو بره موفق میشه و تکامل رو خوب رعایت میکرد هیچ وقت ندیدم کاری کنه که در توانش نباشه همیشه اندازه توانش رفت جلو ولی شجاعت و جسارت رو داشت بی توجه بود به قضاوت دیگران سرش تو کار خودش بود در مورد مسائل شخصی و کاریش با کسی صحبت نمیکرد جالبه ما هم هیچ وقت ازش سوال نمیکردیم کاری به حرف و نظر کسی نداشت تصمیمی که خودش فکر میکرد درسته رو انجام میداد چون در مداری بود که رفتار متناسب با باورهاش رو جذب میکرد و مسیرش رو ادامه داد یکسری ارزشها و خط قرمزهایی برا خودش داشت و هیچ وقت زیر پا نگذاشت با اینکه موقعیت های بسیار عالی داشت در یک شرکت وقتی دید با ارزشهاش در تضاده بیرون اومد با اینکه کلی مزیت براش داشت و کلی به ظاهر براش خوب بود ولی تردید نکرد و اومد بیرون و مسیر درستی و راستی رو همیشه طی کرده و خدا پاداش این تعهدش رو داده و میده همیشه پشتکار داشت یعنی برای هر پیشرفتی در کارش تمام تلاشش رو میکرد و میکنه کلی هم لذت میبرد از مسیرش وقتی مسیرش رو نگاه میکنم میبینم زجر خاصی نکشید شکست خاصی نخورد حتی دانشگاه قبول شدنش به خاطر باورهای خوبش خیلی راحت اتفاق افتاد فقط همون دو ماه بعد امتحانات مدرسه برا کنکور خوند ولی با جدیت و قبول شد وقتی دانشگاه قبول شد بابام براش یه ماشین خرید و کارش خیلی راحت شد این هم به خاطر باور درست خودش بود باورهای خوبی داشت بعد دانشگاه به راحتی یه خونه خرید در کارهاش منظم بود که نشون میده ذهنش رو خوب مدیریت میکرد الان قشنگ متوجه میشم مدارش بالا رفته چون آدمهای ثروتمند بهش پیشنهاد همکاری میدن حتی یکی از آشناها که ثروتمنده و رفت و آمد خاصی با کسی نداره هر بار دعوتش میکنه وقتی نگاش میکنم لذت میبرم و تحسینش میکنم مخصوصا وقتی نگاه پدرم رو بهش میبینم که واقعا افتخار میکنه به پسرش من اون عشق و لذت رو در چشمان پدرم میبینم و بیشتر داداشم رو تحسین میکنم انشاالله هر روز موفقتر باشه
وقتی خانمهای موفق رو میبینم متوجه میشم وجه اشتراک موفقیت چه خانم چه آقا کنترل ذهن داشتن باورهای درست اعتماد به نفس و یه جسارت و شجاعت خاصیه که ایمانشون رو نشون میده
تفاوت من با خانم های موفق اینه که درونشون یه جسارت و شجاعتی که حاصل ایمانه هست ولی من تا اون اندازه اون جسارت رو نداشتم و همیشه با باورهای محدود کننده خودم رو محدود میکردم ولی الان آگاهانه دارم باور میسازم و عمل میکنم با این تمرینها بیشتر متوجه باورهای محدود خودم میشم و متوجه میشم عامل اصلی باوره
استاد عزیزم بسیار بسیار سپاسگزارم از توضیحات عالی شما و تمرینی که باعث شد بهتر خودم رو بشناسم
دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.
به نام خدا
سلام خدمت استاد زیبا وخانم شایسته ی مهربان وآرام،
استاد دقیقا این فایل جواب سوال ذهن منه که مدتی بود میپرسیدم ،چطوری نسخه ی بهتری ازخودم رو ارائه بدم ؟
که این فایل اومد روی سایت واااای خدای من
استاد بینهایت ازشماسپاسگزارم
بینهایت بابت این سایت پرازاگاهی های ناب سپاسگزارم ،،،
استاد یافتم یافتم …
سوال؟
اگریکی از دوستان یانزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد چه احساسی درباره ی موفقیت ان فردداری؟
جواب :
منو به احساس حسادت میرسونه احساس پوچی که همش فکر میکنم تا حالا اب درهاونگ میکوبیدم
سوال دوم :
موفقیتهای کسب شده توسط دوستان ونزدیکان خودرابیادبیاور ولیستی ازانهارا تهیه کن ؟
جواب :
پسرخواهرم
سوال :
درمقابل موفقبت هرفردی که لیست کرده ای بنویس چه احساسی درباره ی موفقیت ان فردداری ؟
جواب :
حس حسادت ،احساس ناتوانی،احساس تلاش بیش ازحد ونداشتن نتیجه،واینکه میگم اونکه پولش حلال نیست چه فایده
سوال،:
ازچه زاویه ی مثبتی به موفقیتهای این افراد نگاه کنم که باعث شود به خود باوری برسم
جواب:
اینکه دنیاپرازفراوانیه سعید تونسته پس من هم میتونم ،سعید مسیرو برای رشد من هموارکرده ،
سوال:
چه درسهایی میتوانم ازمسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افرادشده؟
جواب :
سعید فوق العاده ادم اروم،شجاع،به دورازحواشی،باایمان ،صبور ،همیشه شاد بود وسپاسگزار
استاد دوستدارم ،خدابهتون عمرطولانی بده .
با سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و با سپاس فراوان از شما که به قول قرآن خردمندانه متذکر میشوید ..
قبل از اینکه جواب سوالات رو بدم لازم میدونم که یه توضیحاتی رو از خودم بدم که مطمئنا این توضیحات برای خوانواده عزیز عباس منشیمون مفید هست ،.
با توجه به اینکه از 4 سال پیش من روی دوره روانشناسی ثروت و دوره 12 قدم کار کردم و نتایج بسیار عالی گرفتم ولی با این حال هر فایلی از استاد باعث میشه که بیشتر درون خودم رو کند و کاو کنم و حقیقت درونم رو مث موز پوست بکنم تا خودم رو به خودم معلوم کنم . از اونجایی که من نتایج بسیار عالی گرفتم فقط تعداد انگشت شماری از خوانواده و افراد درجه یک من به پیشرفت ها و موفقیت های عالی رسیدن ، و این مسئله منو یاد جلسه اول از قدم اول انداخت که ؛؛…
وقتی ما در این مسیر نتیجه میگیریم و نتایجمون بزرگتر میشه و از اونجایی که ما به راحتی فراموش میکنیم که من از کجا به کجا رسیدم و هر وقت این افکار محدود کننده به سراغم میاد عکس قبل از عملم رو نگاه میکنم ، متوجه تغییرات شگرف زندگیم میشم و این ذهن من گاهی اوقات دوباره میاد و نجوا میکنه ؛ خصوصا در یک همچین موردی احساس من رو بالا پایین میکنه با اینکه در گوشه ای از ورق های ذهنم که میلیونها لایه داره ، با توضیحات دقیق و زیبای استاد به راحتی به لایه های درونی ذهنم دسترسی پیدا میکنم و میتونم آشکارش کنم .
و از اونجایی که به طور قطع روی این توانایی خودم کار کردم که قضاوت دیگران به اندازه ی پشیزی رو من تاثیر نداره پس با توجه به آگاهی های این جلسه نکته های خودم رو به راحتی افشا میکنم .،
همونطور که گفتم ” تعداد انگشت شماری از افراد درجه یک من در خوانواده به موفقیت های چشمگیری رسیدن به لطف خدا و عمل گرا بودن خودشون .
یکی از برادرانم که اکنون در بندرعباس زندگی میکنه و به موفقیت و درآمد های بسیار عالی رسیده و چون که من بک گراندشو دیدم و عکس قبل و بعد از عملش رو دیدم میدونم که شرایطش واقعا عالیه و نسبت بهش احساس بسیییااااررر عالی دارم و واقعا دوستش دارم قلبا و برام باعث افتخاره و الهام بخش منه و در بیش از 95 درصد بهش احساسی عالی و خوب دارم و گاهی وقتی که ما تجربیاتمون رو باهم به اشتراک میزاریم آنچنان احساس شوق دارم که ناخداگاه اشک شوق دارم از خوشحالی ،
وقتی درونمو پوست کندم دیدم که خیییییلی خفیف بعضی اوقات احساس حسودی دارم بهش در کمتر از 5 درصد که فکر میکنم انگیزه ی بهتری باشه برام واسه پیشرفت و ازش الهم میگیرم . و همینطور همسر گلش که واقعا و قلبا دوستش دارم که تغیرات باور نکردنی رو کسب کرده و همین مهاجرتی که داشتن با برادرم به بندرعباس خودش گواه موفقیتشون بوده و ایمانشون و عمل کردنشون بوده و همسر برادرم یا بهتره بگم زنداداشم یک فرد بسیار مهربون ، در صلح با خودش و ایمانی قوی واقعا که حتی بچهاشو که خیلی کوچیک هستن تنها میزاره تو خونه و با داداشم باهم میرن به تفریح و گردش و یا خرید و این ایمانه که جای نگرانی رو گرفته ، بسیار خوش اخلاق ، آراسته و متین و بسیار خوش مسافرت ، که خودش یه الگوی بسیار عالی برای خانم هایی هست که نسبت به فرزندانشون نگرانی دارن و اینکه ایشون هم هنرمنده و از طریق هنرشون درآمد عالی دارن و هم مستقله و واقعا برام الهام بخشه و هیچ وقت احساس حسادت نداشتم بهشون و همیشه احساس خوشحالی و عشق داشتم ولی در جای جای ذهنم احساس مقایسه با همسر خودم گاها خیلی کم به سراغم می اومد که همسر من چقدر نسبت به فرزندامون ترس داره و نمیتونه تنها بزارتشون و این احساس به لطف خداوند و آگاهی های دوره ی احساس لیاقت بسیار کم رنگ شد .
خواهر عزیز و نازنینم که وقتی دوره قانون سلامتی رو شروع کرد با وزن 130 کیلوگرم و الان بعد از گذشت 6 ماه به وزن رویایی 65 کیلو رسیده و کلللللیییی اندامش زیباتر و پوستش بسیار شفافتر و تغدیه ای که داره بسیار ادابته شده با بدنش و با تعهدی که داره تغییری شگفت کننده ایجاد کرده و خدا رو هزاران مرتبه شکر که در رفاه مالی زندگی میکنه و واااقققعا الهام بخش منه و هر وقت میبینمش از احساس عشق و خوشحالی براش ذوق مرگ میشم و حتی به اندازه یک اپسیلون بهش حس حسادت ندارم و عاشقشم .
دامادمون که تو یک رسته صنفی کار میکنیم و شاهد پیشرفت های بسیار عالی که داشته بودم تا الان وهم از لحاظ رفاه مالی و هم موفقیت در کسب و کارش رو دیدم و میتونم بگم که انسانی صادق و خوش قلب هست و از لحاظ مالی و کسب و کار واقعا خوب عمل کرده و بعضی اوقات به اینکه اون مشتریهاش بیشتر از منه و یا توان خریدش بیشتر از منه و یا کارگاهش جای بهتری از من قرار داره کمی بهش حسادت کردم
و یا اینکه این احساس ؛
اون راحتتر از من میتونه رو ترسهاش پا بزاره و در اقدامات عملی در مسائل بزرگتر به راحتی میتونه عمل کنه ، مثلا اون تو خرید خودرو مث آب خوردن عمل میکنه و به نظرم مقاومتش در مورد بدهکاری یا خرید و فروش خیلی کمتره و مدیریت کردن کارهاش به نظرم خیلی از من بهتره و وقتی که باهم صحبت میکنیم احساس میکنم تو این زمینه ازش کمترم و احساس خالی بودن بهم دست میده و همین امر باعث میشه که دوباره رجوع کنم به عکس قبل از عملم و با الان خودم مقایسه کنم و سرپوشی بزارم روی اون احساس .
ولی در واقع من میخوام با خود واقعیم روبه رو شم تا بتونم این ذهنیت بیمار رو درمان کنم و با فکت بهش حمله کنم و تغییر زیباترین قسمت زندگیه منه ..
و دیگه خدا رو شکر از لحاظ مالی و پیشرفت در مسائل کاریم و زندگیم شرایط خوبی دارم و پیش نیومده که به باقیه اعضای خوانواده و افراد درجه یکم حسادت کنم چون من در مدار بسیار بالاتری از اونا هستم و شرایطم رو خودم خلق میکنم و توهم ندارم .
ولی در مواجه با افرادی که بسیار از من ثروتمندترن و در رسته ی شغلی خودم قرار دارن نه آنکه احساس حسادت کنم و نمیکنم ولی در بعضی اوقات با دیدن وضعییت مالیشون و پیشرفت های بسیار گستردشون و اینکه در زمینه کاری من تا همین دو سه سال پیش مثل من بودن و الان کارخونه ی تولید در همین صنف منو دارن واقعا احساس کمیت میکنم و گاهی ذهنم بهم میگه چطوری تونستن ، من کجا و اونا کجا ، من باید خیلی بدووم تا به اونا برسم .
آخیش این از مرحله اول .
مرحله دوم .
در کل احساسم نسبت بهشون خیلی خوبه و ذوق زده میشم .
من همیشه حتی قبل از اینکه وارد این مدار بشم از موفقییت دیگران ذوق زده شدم و لذت بردم .
مرحله سوم ..
میتونم ببینم که اونها رو تواناییهاشون کار کردن و رو ترسهاشون با اینکه کار آسونی نبوده پا گذاشتن، ایمان نشون دادن و عمل کردن ، تلاش کردن ، و مهمتر از هر چیز تکاملشون رو طی کردن و با روندی رو به بالا به این موفقیت ها رسیدن و این باعث خوشحالیه من و درک بهتر من از قانون میشه .
درسی که من میتونم بگیرم اینه که به خودم اجازه ی تغییر بدم ، خودمو با کسی مقایسه نکنم ، تکاملم رو طی کنم ، رو ترسهام پا بزارم ، ایمان واقعی نشون بدم که واقعا آسون نیست ، چون کنترل ذهن میخواد و واقعا هرچی که بیشتر پیش میرم تو این زمینه پی میبرم که من واقعا احتیاج دارم که خداوند دست منو بگیره و از نجوای شیطان نجاتم بده ،
در پایان دعا میکنم به درگاه ربِّ تمام جهانیان که ،
خداوندا میان من و شیطان پرده ای حائل شو تا شیطان نتواند مرا گمراه کند و ایمان مرا نسبت به تو سست کند که در غیر این صورت من از زیانکاران خواهم بود و خداوندا من از هر خیری که تو به من میرسانی نیازمندم ، آمین آمین آمین یا ربّ العالمین
و با تشکر و سپاسگزاری فراوان از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی .