ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 7

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان عزیز

    سوال قسمت اول اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود

    یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی می رساند؟

    در شغل خودم املاک مثال بزنم اگر در دفتر ما یک نفر قرارداد خوبی بنویسه و کمیسیون خیلی خوبی هم بگیره در ظاهر که خوشحال می شوم بهش تبریک میگم ولی اگر بخوام یه خورده به درون خودم نگاه کنم حس حسادت دارم که چرا من نمیتونم قرارداد خوب بنویسم کمیسیون خوب بگیرم حالم بد میشه احساس بدی دارم یا حتی اگر قرارداد یکی از همکارا داشته باشه و منجر به نوشتن هم نشه بازم احساس ناامیدی و بی انگیزگی میگیرم که چرا برای من اینطور مشتری ها نیستن و جلسه نمیذارم سعی می کنم که آگاهانه به خودم بگم نباید خودم رو مقایسه کنم به افراد دیگه هرکس در مدار خودش هست من هم میتونم قرارداد خوب داشته باشم و انگیزه بدم به خودم ولی ته ته دلم باز این احساس حسادت هستش.

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    موفقیت هایی که دوستای من کسب کردن اینکه یکی از دوستای نزدیکم یک ماشین مدل بالا خیلی عالی خرید دومی این بود که یکی دو نفر از بچه های دفتر قراردادهای خیلی خوبی نوشتن کمیسیون های واقعا خوبی گرفتن به صورت نقدی یعنی بعد از اینکه قرارداد انجام شد کمیسیون نقدی دریافت کردن چند بار این اتفاق افتاد.

    این دو مورد بود که بچه ها موفقیت های خیلی خوبی کسب کردن میخوام در مورد اینها صحبت کنم.

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    در مقابل خریدن ماشین یکی از دوستای نزدیک احساس حسودی داشتم اینکه ماشین خوبی خریده و من نتونستم هنوز موتور خودم رو عوض کنم احساس بی عرضگی چقدر بقیه خوب پول در میارن ولی من نمیتونم این کار را انجام بدم به خوبی اونا

    بازهم در مقابل نوشتن قراردادهای همکارای دفتر اینکه کمیسیون خیلی خوبی گرفتن احساس حسودی داشتم اینکه قرارداد پشت قرارداد

    می نوشتن کمیسیون خوب گرفتن ولی من هر روز ناامیدتر می شدم هر روز بی انگیزه تر می شدم از اینکه چرا مشتری ندارم چرا قرارداد نمیتونم بنویسم اینکه با خودم می گفتم چرا مدیر دفتر همش با همکارهای دیگه میره بازدید با همدیگه فایلها رو نشون میدن و همش روی مدیر دفتر حساب باز کرده بودم و اصلا خدای خودم رو فراموش کرده بودم

    به خودم اومدم و گفتم بابا جان مدیردفتر کیه به خدای خودت ایمان توکل داشته باش و نتیجه این بود که سه ماه بدون هیچگونه قراردادی درآمد نداشتن احساس بد حال بد بی انگیزه بودم و به خودم اومدم که این مسیر آخر من رو به نابودی می کشونه و سعی کردم توجه خودم رو بردارم از روی این موضوع و فقط تمرکز کنم روی توانایی خودم و توکل داشته باشم به خدای خودم کاری به بقیه نداشته باشم آگاهانه دارم تلاش می کنم ولی بازم این حس هست که انشالله دارم تمام تلاش خودم رو برای بهبود این باور و تغییر آن انجام میدم

    به خودم گفتم مدیر دفتر کیه که تو چشم امیدت به اونه که اون یه کاری برای تو انجام بده

    مدیر دفتر مشتری برات پیدا کنه قرارداد برات بنویسه و به کلی خدای خودم رو فراموش کرده بودم چسبیده بودم به اینکه مدیر دفتر توجه کنه به من و همش با همکارای دیگه قرارداد می نوشتن و داشتن شرک می ورزیدم به خدای خودم

    مرحله سوم :

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    برای اینکه به خودباوری برسم و انگیزه ای باشد برای اینکه حرکت کنم دست از حسادت و بی انگیزگی بردارم اینکه اول به هیچ عنوان خودم با بقیه مقایسه نکنم هر کسی در هر جا هست در جایگاه درست خودش هست اگر دوستم ماشین خریده یا کمیسیون خوبی گرفته جایگاه درستی هست توانایی خودم رو به یاد بیارم سعی کنم توانایی خودم رو بهبود ببخشم در کار خودم املاک حرفه ای بشم تخصص خودم رو بالا ببرم آگاهانه سعی کنم توجه کنم به نکات مثبت و نعمت هایی که دارم اینکه من باید حاشیه هایی که دارم را کمتر کنم بیشتر تمرکز روی کار خودم داشته باشم چون هرچقدر که دارم فکر می کنم به این می رسم که تمرکز روی کار خودم نداشتم و بیشتر به عوامل دیگه که باعث حواس پرتی من شدن توجه می کردم

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    درس هایی که میتونم بگیرم اینکه بیشتر توانایی خودم رو باور داشته باشم احساس ارزشمندی کنم خودمو به هیچ عنوان با بقیه مقایسه نکنم تو کار خودم حرفه ای بشم آموزش ببینم مهارت خودم رو بالا ببرم حس حسادت رو کمتر کنم و بیشتر به نعمت هایی که دارن توجه کنم و تحسین کنم موفقیت دیگران به صورت آگاهانه و از همه مهمتر اینکه روی کار خودم روی کاری که انجام میدم تمرکز بالایی داشته باشم عوامل حواس پرتی را کنار بذارم و با تمرکز بالا پیگیر کارهای خودم باشم

    در پناه الله شاد سالم ثروتمند و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    زهرا قنبری گفته:
    مدت عضویت: 2093 روز

    سلام به استاد بینظیرم و همراه بینظیرشون مریم جان و همه هم کلاسی

    سوال اول :

    دقیقا مرتبط به خبر خوشی که از عشقم بابت خرید ملکی شنیدم و بینهایت خوشحال شدم این که خوشحالیم واسه موفقیتش واقعی و از عمق وجودمه اینو مطمئنم و شکی بهش ندارم

    ولی چرا ذهنم یه لحظه شروع کرد تو خودش down شدن و البته الان دیگه میدونم داره خودش مقایسه میکنه این شیوشه که با مقایسه منو سرکوب کنه

    انگار تلاش من واسه پرت کردن حواس ذهنم تا یه جایی تاثیر داره ولی میفهمم که عمقی نشده

    میام بهش میگم از learning curve میگم از دستاوردای خودم براش میگم ولی همچنان اون ته ذهن دوست داره مقایسه رو نگه داره

    فقط هم راجع به این عزیز حساس میشه واسه موفقیت بقیه خیلی خوشحال میشم مقایسه هم اصلا نمیکنه یه جورایی مهم نیست تو ذهنم چون به روند رشد خودم ایمان دارم

    ولی تو این مورد خیلی ذهنم مشتاقه بازی در بیاره

    فکر کنم الان یهو فهمیدم چرا

    چون ذهن همیشه دوست داره به شیوه ای که بزرگ شده برگرده الان که همه درها به روش بسته و تنها روزنه همین مورده اروم از این نقطه بازی رو شروع میکنه

    خیلی بعد دوره ارزشمندی حواسم بهش هست سعی میکنم ارومش کنم و نسبت به قبل عالیتر شده ولی میفهممش که جای کار داره

    وقتی دوبار اول فایل گوش دادم یهو احساس کردم این نوع مقایسه من از کمالگرایی میاد و چسبوندن ارزشمندیم به دستاوردهای مادی

    Wow

    چقدر فکر میکردم ارزشمندی رو درستش کردم و چه جایی مچ ذهنم گرفتم

    فکر میکنم هرچقدر سند بیشتری به اسمم باشه هم برنده ترم تو این مسابقه ای که ذهم راه انداخت هم ارزشمندم

    چقدر نوشتن عالی هدایتم کرد یکی یکی دریچه مغزم باز بشه و خودشون نشون بدن

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به بانو شایسته عزیزم

    سلام به خانواده ی بهشتیم

    خدایا شکرت عجب اتفاقات شگفت انگیزی داره واسم میفته…

    خدایا شکرت چه هم زمانی های خوبی داره واسم به وجود میاد …

    امروز روزی که بالاخره مشخص شد که مهاجرت کنم به شیراز و چقدر حسم خوبه و حالم خیلی عالیه و دیشب کلی خوابهای خوب دیدم و صبح زود با یک هوای خنک و با صدای پدرم از خواب بیدار شدم(من تنها هستم و مدتهاست که چون دارم رو خودم کار میکنم خانوادمو ندیدم اما هرزگاهی با صدای مادرم و یا پدرم و یا صداهای خیلی زیبا از خواب بیدار میشم )

    رفتم بیرون تا یک قهوه نوش جان کنم و اولین روز برفی را در آخرین روز موندنم تو تهران تجربه کردم و الان هم که این فایل متفاوت از استاد رو دیدم که قرار خیلی به رشدم کمک کنه و متعهدانه تمریناتشو انجام میدم و کامنت میخونم و کامنت ها را سعی میکنم تا آخر بخونم چون خدا همه چیز واسم داره ردیف می‌کنه و جالبه که دیشب مامانم زنگ زد و یهویی بهش گفتم دارم میرم شیراز و اصلا مقاومتی نداشت و خدا از زبون مادرم چندتا باور توحیدی بهم گفت که همه‌ی این‌ها با هم نشون دهنده ی این تغییر بزرگ و پر از رشد و سلامتی و کسب ثروت و رابطه ی خوب است که در این مهاجرت به دست خواهم آورد انشالله و کلی از موفقیت‌هام می‌نویسم

    دوست داشتم قبل از اینکه فایل گوش کنم آخرین کامنت در شهری که در حال حاظر هستم نوشته باشم و انشالله تمرینات انجام میدم و سوالات پاسخ میدم با هدایت خدا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مهدیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام همراه کمک کننده‌ام

    جواب سوال اول : من از موفقیت افراد خوشحال میشم ، برای ایده گرفتن ازش استفاده میکنم و سوال خوب میپرسم که باورهام بهتر بشه و به نظرم مسیر درست رو برام باور پذیرتر میکنه

    و سریع میام سراغ خودم و مسیرم رو با اضافه شدن یه حس خوب و باورپذیری بیشتر ادامه میدم

    بعضا” بهشون message میدم که این حرکت یا این موفقیتت خیلی خوشحالم کرده و خیلی خفن بود و آفرین بهت…

    ولی استاد بعد از اینکه صحبت‌های بعدیتون رو شنیدم فهمیدم که 1درصد (واقعا میزان ناچیز) گاهی حس میکنم که طرف برام مغرور میشه و اما بعدش سریع به خودم میگم اگرم مغرور بشه مهم نیست چون من زندگی خودمو خلق میکنم و حتما خیره و همون موقع این حس یه درصدیم محو میشه و راهکار دومش که به تجربه بهش رسیدم: وقتی به طرف تبریک میگم و میگم چقدر خوشحال شدم، اون نرمی و حال خوبش رو میبینم و این حس ناچیز و واهی «مغرور شدن طرف» تو ذهنم محو میشه…

    جواب سوال 2: یکی از افراد فامیل کسب و کارش رونق گرفت و ماشین خوب خرید

    حس من: من واقعا کیف کردم و بهش تبریک گفتم و برای دوست صمیمیم با ذوق تعریف میکردم و میگفتم خداروشکر خوبه که دورمون 4تا آدم حسابی باشه و فامیلامون رو هم تو موقعیت خوب ببینیم و فقط تو ذهنمون افراد موفق دور نباشن و اگر از فامیلامونم باشن حسش خوبه

    مورد 2: دوستم رفت سراغ فروش آنلاین و سفارشاتش روز افزونه و من توی پیام‌هام هم بهش میگم که چقدر خوشحالم از این موضوع ؛ ضمن اینکه حضوری با هم حرف میزنیم و از اینکه قوانین خدا جواب میده سپاس‌گزاریم

    استاد جان این دو مورد رو گفتم چون قبل از آشنایی با شما ، این حس خوب نسبت به موفقیتشون رو نداشتم وگرنه افرادی مثل اعضای خانواده که همیشه از موفقیتشون خوشحال میشدم

    جواب سوال 3: یه درس عالی که من خیلی دوستش دارم اینه که شخصیت افراد با موفقیتشون عالی میشه و من قشنگ میبینم که کمبودهای گذشته، رفتار و اخلاق نامناسب قبل و حسادت ها و ناراحتی های قبل رو ندارن و مهربون تر و خوش اخلاق تر و دوست داشتنی شدن و وقت گذروندن باهاشون خیلی از قبل لذت بخش تره و روابط قشنگ تر و به دور از آزار و اذیت همدیگه شده

    و اینم بگم که من همون ماشین فامیلمون رو به تازگی (یک ماهه!) خریدم

    و همون شیوه شغل آزاد دوستم رو شروع کردم و واقعا مسیر خوبی رفتم

    استاد عزیزدلم! انقدر من راحت تر و خوشبخت تر شدم که به عشق شما و تاثیرتون دفترمو برداشتم و جدی و متعهدانه به سوالات با دقت فکر کردم و جواب دادم؛ ضمن اینکه میدونم چقدر دارم به خودم لطف میکنم

    مثل همیشه بدرخشید استاد ماه ما️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    به نام خدایی که فقط به فقط در حال پاسخ مثبت دادن به خواستهای منه در حال پاسخ به سوالات منه خدایی که نزدیکترین هست از همه چی و همه کس به من

    خدای مهربون شکر بابت این فایلهایی که قرار گذاشته بشه و باز هم پاسخی مثبت هست به خواستهای من الهی شکرت

    استاد عزیزم اول از همه به خاطر این هدیه ارزشمندی که در سایت گذاشتین تا من هم بتونم ازش استفاده کنم نهایت تشکر رو دارم از شما ممنونم بابت این هدیه ارزشمند و عالی

    من این رو یک هدیه طلایی و ارزشمند از طرف شما و یک پاسخ از طرف خداوند برای خواسته های خودم میدونم و سرتا تا پا جسم و جانم گوش میسپارم به صحبتهای شما با قلبی باز برای دریافت اگاهی بیشتر و تعقیرات فوق‌العاده در زندگیم

    من این سلسله فایلها رو یک دوره ارزشمند و یک فرصت طلایی میدونم . و با تعهد با تعهد با تعهد و باور عمیق قلبی همراه با شما هستم و از نتایج از هم اکنون تا آخر این فایلها خواهم نوشت تا هم پاسخی باشه برای جواب به این هدیه ارزشمند شما و هم زندگی خودم رو زیباتر و زیباتر و رویاییتر کنم

    به امید الله مهربانیهای که همیشه در حال اجابت کردن خواسته هایم هست خدایا ازت ممنونم الهی بینهایت سپاس

    پیش به سوی موفقیت بیشتر و بیشتر برای تعقیر درونی تعقیر شخصیتم برای بهبود زندگیم در تمام جنبهای زندگیم

    تمام اتفاقات زندگی من به خاطر باورهای منه به خاطر نگرش من و من توانایی تعقیر نگرشی رو دارم

    اگر من در تمام مدت زندگیم تا این لحظه زندگی داشتم که اون زندگی دلخواه من نیست من میتونم زندگیم رو تعقیر بدم و جوری زندگی کنم که دوست دارم با تعقیر باورهام و نوع نگرش به زندگی

    و جهان چیزی نیست چون پاسخ به باورها و افکار من و من هر چیزی رو که باور دارم همون رو تجربه میکنم من هر نگرشی به زندگی و جهان دارم همون رو تجربه میکنم و فقط کافیه من طوری فکر کنم که با افکار این سال‌های زندگی من متفاوت باشه و من همون رو تجربه میکنم

    به لطف خدی مهربان از نظر من چندین فرد هستن که موفق هستند در کارشون و روابطشون و همیشه همیشه بهشون افتخار کردم حتی از موفقیتشان برای دیگران تعریف کردم و بارها خودشون رو تحسین کردم و حتی توی کاری که من خیلی دوستش دارم

    تمرین

    1_خواهر کوچکترم توی کاری که من مدتها دوست داشتم و یک مدت مشغولش بودم شروع به آموزش دیدن کرد و الان به قدری زیبا و عالی و تمیز اون کارها رو انجام میده و مشتری داره که بارها بهش گفتم تو باعث افتخار منی ،تو خواهر خودمی. و خیلی واقعا از صمیم قلبم کارهاش رو دوست دارم و تحسینش کردم و دلیل موفقیتش این بود که می‌خواست ثابت کنه و بگه من هم میتونم میخواست به بعضی از افراد زندگیش بگه که من بهترینم و من توانایی انجام خیلی کارهای بهتر از دیگران رو دارم

    2-خواهر دیگه من هست که به قدری در کارش مشتری داره که امکان نداره وارد مکانی بشه و مشتری جذب نکنه گاهی اینقدر سرش شلوغ میشه که حتی شبها نمی‌خوابه که میدونم و ازش شنیدم که این باور رو داره که (برای من مشتری زیاده،یا برای کارهای من مشتری زیاده) و واقعا ما در زندگی چیزی رو تجربه میکنم که باور داریم و جالبه گاهی که خسته میشه به گفته خودش کارهاش هم کمتر میشه و یا اگر کاری پیش بیادکه باید انجام بده مشتریش کمتر میشه تا بعد اون مثلا مهمانی و یا هر چیزی…..

    و همیشه به خدا میگم که اون چکار میکنه که اینقدر مشتری داره با اینکه میدون باوری که داره باعث شده هر روز در کارش موفقتر بشه .باورهایی داره که باعث شده عملکرد بهتری داشته باشه .و من نوع عملکرد اون رو ندارم گاهی حتی پول رو قبل کار بهش میدن در صورتی که اون میگه من الان نمیتونم الان شلوغم ویا هزینه بیشتر میگه اما مشتری همه جوره قبول میکنه تا اون کارشو انجام بده و خیلی جالبتر اینه که نه آموزش دیده نه دوره و نه هیچ چیز دیگه ای خودش شروع کرد و یاد گرفت به صورت تجربی و الان کلی مشتری داره در صورتی که کسانی هم هستن که خیلی خیلی بهتر ازش کار میکنن و مهارت بیشتری دارن و دوره دیدن

    اینجاست که میشه گفت نه مهارت مهمه نه تحصیلات ونه هیچی چیز دیگه ای غیر از باورها

    چه افرادی وارد زندگیش شدن که باعث پیشرفت بیشترش شدن و البته بارها در کنار تحسین کردنش بهش غبطه خوردم به خاطر توکل و پشتکار

    دلیل موفقتش این بود که با توکل و پشتکار زیاد کارشو از توی خونه و برای دیگران با کمترین هزینه و بعد فروش در دیوار شروع کرد و حالا شده بهترین خودش که کارهاش به کشورهای عربی و همسایه هم کشیده شده یک خانم که کارهای دستیش در کشور همسایه به فروش میره .حتی این باورو نداره که دیگران مانع رشدش بشن هر کسی ازش درمورد کارش کمک بخواد دریغ نداره کسی آموزش بخواد یادش میده مواد اولیه بخواد بهش میده و تمرکزش روی کار خودشه تا دیگران

    و من بارها و بارها تحسینش کردم

    واقعا هر چیزی امکان پذیره فقط باید باورهای من تعقیر کنه

    3_یک عزیز دیگه ای از اقوام بعد از جدایی از همسرش یک مدت به هم ریخت اما به لطف خدا خودش رو جمع کرد و الان یک کلینیک داره با بهترین امکانات بهترین ماشینی که در ایران هست که من توی عمرم با اینکه سنم ازش بیشتر هست اصلا ندیده بودمش چه برسه لمسش کرده باشم اما اون الان سوار ماشینی میشه که آرزوی خیلیهاست بهترین زندگی برای خونواده اش داره برای مادرش و اطرافیانش و حتی مادر بزرگش که وقتی یک آرایشگر میاره خونه برای زیباتر کردن مادربزرگش با افتخار ازش صحبت میکنه به قدری این دختر خوش انرژی هست که نهایت نداره و من همیشه تحسینش کردم و بهش آفرین گفتم به خاطر این همه موفقیت‌هایی که داره که الان کلی آدم براش کار میکنن

    من چون خانم الگوها و افرادی که همیشه تحسینشون میکنم خانم هستن

    4_و یک چیز دیگه ای که الان یادم اومد خواهر همسرم هست که شاید برای بعضی‌ها قابل تحمل نباشه اما من بارها و بارها تحسینش کردم هم به خودش گفتم و هم به دیگران چون به قدری دختری مصمم و قوی هست و کلی کارهای خوب عالی برای شهرش ومحله زندگی خودش کرده که واقعا قابل تحسینه وکار هر کسی نیست من همیشه به خاطر توکل و ایمان و قوی بودنش تحسینش کردم دختری هست که امکان نداره دنبال چیزی باشه و نشه حتما به دستش میاره خیلی مصمم و با اراده اس شجاع و با ایمان

    واما

    این باور که شاید با موفقیت دیگران شانس من برای موفق شدن کمتر بشه در من نیست

    همین امروز صبح یکی از کارهام رو پست کردم و در کانالم گذاشتم و این توی ذهنم اومد که شاید بقیه از من الگو برداری کنن و کارم رو کپی کنن اما بلافاصله گفتم نه روزی هر کسی رو خدا میده اشکال نداره اگر افراد دیگه ای هم از کار من ایده بگیرن باعث گسترش میشه و بدون مقاومت و سریع و همون لحظه کارم رو گذاشتم تا دیده بشه پس فکر میکنم این باور که هر چی افراد موفقتر بشن شانس من برای موفقیت کمتره در من نیست و حتی من خودم رو بهتر از اونهایی می‌دونم که کلی مشتری دارن فقط میدونم اونها باورهای بهتری نسبت به من دارن و به خاطر همین باورها عملکرد بهتری نسبت به من داره و من باید خودم رو در باورهام قویتر کنم تا من هم عملکرد بهتری داشته باشم.

    در مورد شانس یکی میگفت شانس اسم دیگه ی خداست . همین خواهر من که اینقدر مشتری داره اوایل کارش با کلی پشتکار و توکل شروع کرد وواقعا از همون چیزی که داشت و بعد اتفاقات جوری شد که با یک آقای عرب آشنا شد خیلی عجیب و غریب و اینجاست که دستان خداوند همراهش بوده که خیلیها میگن شانس آورد اما به نظر من هم شانس نبوده دستان خداوند بود که خواست پاسخ توکل و ایمانش رو بده و اینجاست که قبول دارم شانس اسم دیگه خداست که شرایط جوری براش فراهم شد که با اون آقا آشنا شه

    5_حتی در مورد برادر همسرم که زندگی خیلی خوبی دارن و گاهی همسرم و خیلیهای دیگه که میگن شانس آورد اما واقعا من تفاوت باورهاش رو با همسرم خیلی واضح میبینم که چقدر متفاوتند و نتایج هم متفاوت

    استاد اصلا تمام این باورها و افکاری که گفتید رو من در ذهنم ندارم البته که پنج سال پیش من فکر میکردم من زندگیم همینی که هست هست و باید همین باشه اما الان نه ، هیچ کدوم از این باورها در مورد سرنوشت من و شانس و کمبود موفقیت رو ندارم به لطف خدای مهربانم و مدتهاست به کسی حسادت نکردم و بینهایت سپاسگزار خداوندم برای این احساسات و تفکر خوبی که در مورد دیگران دارم

    و استاد در مورد سوال کردن وقتی داشتین صحبت میکردن به این فکر کردم که من هم از خواهر کوچکترم خیلی سوال پرسیدم در مورد چگونگی کار کردنش چون کار مورد علاقه خودمم هست و گاهی اینقدر سوال میپرسم که دیگران کلافه میشن و حتی برای اون خواهرم که مشتری زیاد داره بارها وقتی کار زیبایی ازش دیدم پرسیدم که چه طوری انجام داده و خیلی از اوقات ازش مشورت و کمک خواستم و بدون دریغ کردن برام انجام داده

    واقعا یک دختری هست که کافیه ازش چیزی بخوای محال ممکنه جواب منفی بده حالا طرف هر کسی میخواد باشه حتما کمکش میکنه

    خدایا شکرت بابت این روز خوب که با یک فایل خوب شروع شد

    13/11/1403جمعه

    الهی شکرت

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 637 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم وهمه دوستان

    استاد اول از همه بگم چقدر دست ودلبازانه هم فایل قبل وهم این فایلو در اختیار ما قرار دارین من کاری از دستم برنمیاد برای شما انجام بدم ولی سعی میکنم مو به مو به گفته هاتون عمل کنم تانتایجم سبب خوشحالی شما بشه

    خب جواب به سوال فایل که اگر یکی از نزدیکانت به موفقیت رسید چه احساسی میکنی؟

    1- اول میگردم ببینم رمز موفقیتش چی بوده

    2_ دوم این احساس بهم دست میده که بازهم عقب موندم

    3- به بعضی افراد هم حسادت میکنم میگم فقط خوش شانس بوده

    4- اون طرف رو الگوی خودم قرار میدم تامنم به موفقیت برسم

    اما مطمئنا این حسو دارم که اگه برم سراغش اون رفتار از بالا به پایین بامن داره وهیچ وقت نزدیکش نمیشم متاسفانه فهمیدم این غرورم باعث شده هیچ وقت نتونم افراد موفق رو الگوی خودم قرار بدم

    خدایا کمکم کن این غرور رو کنار بزارم

    من باور دارم هرکسی که به موفقیت رسیده من هم تواناییهای اورا دارم ومیخوام به موفقیت برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مرضيه ابراهيمي گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام به دوستان همفرکانسم در این سایت الهی

    *ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    استاد حدود یک ماهی که به یه چالشی تووی کارم برخوردم که این مدت هر کاری میکردم ذهنمو کنترل کنم،کامل نتونستم کنترلش کنم،یه خشمی رو در درون من ایجاد کرده که حتی شبها خواب بد میبینم،اومدم به خودم نامه نوشتم و خودمو بخاطره آسیب های روحی که این مدت به خودم زدم رو بخشیدم،فایلهای دوره احساس لیاقت رو گوش میدادم سعی میکردم تمرینهاشو در عمل انجام بدم اما من حریف ذهنم نشدم،مدام جنگ و دعوا با آدم‌های مختلف که این مدت باهاشون برخورد داشتم،این چند روز همش به ذهنم میگفتم بابا رئیس منم،تویی که باید من هر جور میخوام فکر کنی،منم که تصمیم میگیرم،منم که خالق زندگیم هستم،منم این شرایط رو برای خودم ساختم،این جایگاهی که من الان تووش هستم عین عدالت خداوند اما یک روز حالم خوب سه روز حالم بد،تا الان نتونستم کامل این مسئله رو حل کنم،امیدوارم که با این دوره هدیه ذهنیت قدرتمند در برابر ذهنیت محدود کننده بتونم این مسئله رو به خوبی و خوشی حل کنم

    و اما تمرین

    ️مهاجرت شقایق دختر عمه م،من چه احساسی در مورد این فرد دارم؟

    با اینکه من توو بچگیم با شرایط بهتری بزرگ شدم اما الان ایشون تونسته مهاجرت کنه اما من تا به الان نتونستم حس حسادت،خشم از خودم،سرزنش خودم،دویدن تلاش کردن اما همچنان سرجای خودمم چون با احساس اینکه من عقب موندم،داره دیر میشه،مگه من تا کی جوونم که میتونم تلاش کنم باعث شده من درجا بزنم،حس اینکه چرا اون تونسته اما من نمیتونم،اون چه فرکانسی رو به این جهان ارسال کرده که لایق شده مهاجرت کنه اما من نمیتونم ذهنمو کنترل کنم و چنین فرکانسی رو به جهان ارسال کنم

    حالا اصلا چرا میخوام مهاجرت کنم؟چون فامیل و نزدیکان همش دارند برا شقایق به به چهچه میکنند اما برا من نمیکنند،استاد همون مقایسه ایی که تووی دوره احساس لیاقت در موردش توضیح دادین،احساس میکنم مثه معتادی ام که لغزش کردم،توو دوره خوب عمل کردم،نتایج خیلی خوبی گرفتم اما این چالشی که باهاش برخورد کردم انگار زد همه چیو خراب کرد،انگار برگشتم سر نقطه اول استاد میدونی چرا اینجوری فکر میکنم چون تمرکزمو گذاشتم روی نکات منفی این چالش و مدام ذهنم داره میجنگه با آدم‌ها الله اکبر،دیگه بریدم خسته ام،این خشم درون منو از پا درآورده اما همچنان دارم تلاش میکنم که ذهنمو کنترل کنم با گوش دادن به فایلها،با نوشتن سپاسگزاری،با نامه به خودم،با دیدن زیبایی های سریال سفر به دور امریکا،استاد یه حُسن خیلی خوبی که دارم تسلیم نمیشم،پشتکار بسیار بسیار بالایی دارم،برا همینه که الان اینجام و دارم مینویسم تا بتونم این مسئله رو حل کنم انشالله

    چه ایده های الهام بخشی یا خودباوری میتونه موفقیت شقایق رو در من ایجاد کنه،از چه زاویه ای مثبتی میتونم موفقیت شقایق رو بببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن،برای پیشرفت،برای موفق شدن؟؟

    اینکه اون تونسته پس من هم میتونم

    چه درس‌هایی می تونم بگیرم از مسیری که شقایق برای موفقیت طی کرده؟؟

    اینکه شقایق خودشو رو لایق دونسته پس من باید روی احساس لیاقتم بیشتر کار کنم

    ️موفق شدن رضا پسر خاله ام تووی کارش و شخصیتی منحصر به فردی که برای خودش ایجاد کرده،من در مورد این فرد چه احساسی دارم؟

    حسادت به استعداد رضا،به پشتکاری که تووی کارش داره،به اینکه سالها تونسته تلاش کنه تا مهارتش رو افزایش بده و الان تووی کارش متخصص که کشورهایی مثه کانادا،امریکا رضا برای رضا دعوتنامه میفرستن که بره براشون کار کنه،وقتی جلسه دارند با خارجی ها رضا کامل انگلیسی باهاشون صحبت میکنه و باز هم مقایسه که استاد واقعا فکر میکنم تمام این حس‌های حسادت،خشم،ناراحتی و غم از مقایسه خودمون با دیگران میاد،منم میگم بزار مثه رضا تمرکزمو بزارم روی کارم مهارتمو افزایش بدم بعد میگم نه دیگه دیر شده،من باید زودتر اقدام میکردم،میگم بزار کلاس زبان برم اما ترس از اینکه ممکنه برم و ادامه ندم الکی میگم هزینه نکنم چون کلاسهای زیادی توو گذشته رفتم و ادامه ندادم و هزینه ایی که کردم بر باد هوا رفت

    استاد واقعا فکر میکنم ظرف درونی من بدجور سوراخ سوراخه هر جا رو که میخوام بگیرم از یه جا دیگه میزنه بیرون این باورهای محدود کننده

    چه ایده های الهام بخشی یا خودباوری میتونه موفقیت رضا رو در من ایجاد کنه،از چه زاویه مثبتی میتونم موفقیت رضا رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن،برای پیشرفت کردن و موفق شدن،

    اینکه رضا تونسته پس منم میتونم

    اینکه خودمو با کسی مقایسه نکنم،از جایی که هستم تلاش کنم،کمالگرا نباشم و سعی کنم با دیدگاه بهبودگرایی پیش برم،تمرکزمو فقط روی خودم بزارم،کار نداشته باشم دیگران چیکار میکنند

    چه درس‌هایی میتونم بگیرم از مسیری که رضا برای موفقیت طی کرده؟

    اینکه مهارتهامو افزایش بدم،تمرکزمو فقط روی خودم بزارم،خودمو تووی کاری که بهش علاقه دارم متخصص کنم،عجله نکنم

    ️خانم باقری همکارم که هفت ماه بعد از من استخدام شدن و تونستن ارتباط خیلی خوبی با مدیریت و سرپرستمون بگیرن،من چه احساسی در مورد این فرد دارم،؟

    حس تنفر،حسادت،خشم بسیار شدید با اینکه بعد از من اومده حقوقش از من بیشتر شده،کارهایی که من از روز اول که اومدم توو این شرکت به این قصد که من به چنین جایگاهی برسم و اون کارهارو به من بسپارند،نه تنها به من نسپردن،کارها رو به خانم باقری دادن اینه چالشی که من این مدت بهش برخوردم و هر روزه چون تووی محیط کارم هستم نتونستم ذهنمو کنترل کنم و هر روز احساسم داره بدتر و بدتر میشه،احساس حقارت میکنم چرا یکی بعد از مد اومده تونسته ارتباط بگیره حقوقش رو بیشتر کنند و کارهایی رو که من آرزو داشتم که انجام بدم رو ایشون هر روز داره کنار دست من انجام میده و همین باعث شده برم درخواست استعفا بدم فعلا مدیریت استعفامو قبول نکرده

    چه ایده های الهام بخشی یا خودباوری میتونه موفقیت خانم باقری رو در من ایجاد کنه،از چه زاویه ای مثبتی میتونم موفقیت خانم باقری رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن،برای پیشرفت کردن و موفق شدن؟

    مهارتهای ارتباطیمو بالا ببرم

    چه درس‌هایی میتونم بگیرم از مسیری که خانم باقری برای موفقیت طی کرده؟؟

    خونسرد باشم،سعی کنم از درون به آرامش برسم و روی احساس لیاقتم کار کنم،تمرکزمو بزارم روی ویژگی های مثبت خودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    ابوالفضل محمدی پیروز گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    به نام خداوند هستی بخش

    سلام به استاد نازنین و عزیزدلم

    استاد قشنگم در ابتدا سپاس گزاری میکنم ازتون که این فایل عالی رو تهیه کردید و این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید، بی نهایت سپاس گزارم ازتون

    در مورد سوالی که پرسیده شد، من قبلا وقتی میدیدم داداش و ابجی هام، مخصوصا دوست های همسن و سال خودم که توی مدرسه یا دانشگاه باهم بودیم، خوب پول درمیارن یا ماشین خریدن یا ازدواج کردن و عروسی میکردن احساس بدی بهم دست میداد، میتونم بگم حسادت، که چرا اون تونسته و من نتونستم، یا میدیدم فلان دوستم درآمد ماهیانه اش از من بهتره یک جورایی حسادت میکردم، هیچ وقت در ظاهر بروز نمیدادم ولی در درون احساس بدی داشتم

    بعدها که متحول شدم و قوانین رو فهمیدم، تمام تلاشم رو کردم که در این مواقع وقتی درآمد عالی بقیه یا خرید ماشین بهتر اطرافیانم رو میبینم شکرگزاری کنم و خدارو شاکر باشم که اون فرد به این موفقیت رسیده

    حالم نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر شده اما واقعیتش اینه که بازم هرازگاهی حس بدی ممکنه بگیرم، به نظرم بخاطر حسادت نیست بیشتر به خاطر اینه که چرا من که دارم روی خودم کار میکنم و تلاش میکنم نتونستم مثل دوستم، باجناقم و یا خیلی های دیگه که حتی شاید مثل من روی باور هاشون کار نمیکنند نتیجه بگیرم

    خودم میدونم که نباید این احساس بهم دست بده و من باید طبق قانون تکامل، تکاملم رو طی کنم و خودم رو با خودم مقایسه کنم نه با کس دیگه

    اما هنوز نتونستم به مرحله ای برسم که از دیدن موفقیت های بقیه و ثروت ساختنشون، صد در صد خوشحال بشم و احساس عالی داشته باشم

    خیلی بهتر شدم توی این زمینه ولی هنوز در این مواقع نجواها سراغم میاد که ابوالفضل تو هنوز خیلی عقبی، بقیه دارن حسابی پول در میارن ولی تو سرعتت خیلی پایینه

    امیدوارم که با استفاده از این مجموعه بی نظیری که شما میخواهید ارائه بدید این مسئله رو برای همیشه حل کنم و به احساس عالی در این زمینه برسم

    البته اینم باید بگم که همیشه سعی میکنم که در این مواقع به خودم بگم که اگر اون تونسته منم میتونم، منم میتونم اندازه فلانی پول بسازم یا ماشین و خونه بخرم، ولی خب هنوز توی این زمینه خیلی جاداره بیشتر کار میکنم تا قوی تر بشم و احساسم خالص تر بشه

    در پایان خداوند رو سپاس میگم که در حضور این جمع بی نظیر هستم، در کنار دوستانی که همه رنگ و بوی خدایی دارند

    در پناه الله مهربان️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1467 روز

    سلام و دروود بر استاد عشق

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ

    الفلق ایه 5

    چقدر قشنگ توی این آیه قرآن،فرمانروای عشق ، حسادت و شر رو به صورت کاملا واضح با هم آورده و وقتی حسادت می ورزیم،ما با دست خودمان جلوی ورود نیروی خیر را به زندگیمون میگیریم.

    اگر برگردم به قبل از شروع دوره ی ارزشمند عزت نفس،باید بگم که از کوچکترین پیشرفتی که هر شخصی داشت در زندگی،احساس حسادت به قدری فواران میکرد در تک تک سلول هام که حتی پشت سر این افراد تا میتونستم بد میگفتم و میگفتم ملت از دزدی به اینجا رسیدند و هزاران تهمت میزدم به افراد.بعضا اینقدر دلم میخواد که یه اتفاقی بیفته که نعمت از اون فرد گرفته بشه و اونجوری من خوشحال بشم.انگار که که اگر اون به موفقیتی رسیده،اومده نعمتی رو گرفته و اینجوری اون نعمت از من کم شده و حس کمبود هم سراسر وجودم رو فرا میگیره و میرم توی فاز مقایسه.توی فاز مقایسه کردن هم که دیگه دوباره یه چرخه ی معیوب دیگه هست،

    الان بعد از گذشت یک سال،خیلی بهتر از قبل شدم ولی خب الان تلام تلاشم رو میکنم که افراد رو تحسین کنم ولی همچنان یه حس حسادت،یه حس بی عرضگی و عقب افتادگی بهم دست میده که گاها تا جایی پیش میره که فکر میکنم من محاله به جایی برسم و همین باعث میشه دوباره قانون تکامل رو در نظر نگیریم و برسم سراغ راه هایی که فکر میکنم من رو سریع به خواسته می رسونه و در نهایت دوباره سقوط میکنم.و این چرخه هزاران بار برای من تکرار شده.

    ولی خب از یه نظر دیگه تمام سعیم رو میکنم که کنترلش کنم ولی باز احساسه حسادت قوی تر از کنترل من هست.

    حتی گاها توی چرخه ی خود سرزنشی هم گیر میکنم و تهش میگم که بابا چه فایده این همه مدت روی خودم کار کردم و تازه رسیدم به اینجا.حتی گاها دیگه بی خیال خواسته هام میشم و میگم من که به هیچ جایی نمیرسم.

    حالا جالبه،اگر افراد غریبه تر باشند،احساس حسادت کمتره ولی وقتی طرف از نزدیکانم باشه و حداقل آشنا باشه واسم،این احساسه شدیدتره.

    عاااشقتونممم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    ندا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2289 روز

    سلام بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه ی دوستان.

    اول اینو بگم.. من خیلی وقتها کامنت نمیذارم چون معمولا کم حرفم.. و انقدر ماشالله کامنت ها بلند و طولانی هست که میگم این چند خط رو بهتره نذارم. ولی این دلیل بر انجام ندادن تمرین ها نیست و چند ساله دارم روی درون خودم کار میکنم.. از زمانیکه با استاد آشنا شدم.. و تمام مطالبی که قرار میدین.. روی اونها فکر میکنم.. کشف میکنم.. و تغییرات اتفاق میفته.

    در مورد تمرینات این جلسه.. من برای یکی از دوستانم.. رسیدن به موفقیت اون منو خیلی خوشحال کرد.. و گفتم چون برای دوستم این موفقیت رخ داده پس برای منم نزدیک هست و رخ میده..

    البته که همون اتفاق برای برادرم.. حس حسادت رو ایجاد کرد.. که من که روی درون خودم کلی کار کردم.. و اون نه… چرا برای اون بشه. برای من هنوز نه؟؟ و این حس حسادت رو در من بالا آورد..

    یا وقتی تمرین رو در مورد یکی دیگه از دوستام انجام دادم، باور های درونیم بالا اومد….

    موردی که من روش کشف انجام دادم، ازدواج بود..

    وقتی برای دوست صمیمیم ، تمرین رو انجام دادم، دیدم.. اینجا، چه نگاهی داشتم و اجازه نمیداد و مانع شده بود.. که خواسته م رخ بده..

    این باور رو داشتم که توی بحث ازدواج.. (با وجودیکه روی این مورد، خیلی کار کردم خیلی کشف داشتم.. موانع درونی رو برطرف کرده بودم..ولی میدونستم که هنوز ترمز هایی دارم، چیزی که امروز توی این تمرین بهش اگاه شدم

    این باور درونی من بود، که) خود فرد عامل نیست.. فرد مقابل، باید بخواد تا بشه..

    این نگاه رو پیدا کردم که چه چیزی داره مانع من میشه. و در مورد دوست صمیمیم باوری که داشتم بالا اومد که این ذهنیت که، خودش تلاشی نکرده.. خدا براش خواست و در دنیای بیرون براش اتفاق افتاد..

    و بعد هم الگوی درونی مادرم بالا اومد. و باوری که خودم داشتم.

    و امروز توی تمرین این جلسه، اون باور ریشه ای رو که چرا این باور رو دارم.. پیداش کردم.. نگاهی که داشتم به بحث ازدواج رو متوجه شدم… و چون پدر و مادر ما اولین اوبجه های ما هستن در تمام جنبه های زندگی، توی بحث ازدواج هم.. این الگو رو متوجه شدم.. که یک باور ضعیف کننده ی گردن کلفت بود.. و توی دوستانم هم داشت برام تکرار میشد.. و تونستم ببینمش.. مچ این ذهنیت رو بگیرم..

    من فکر میکنم مقایسه کردن وقتی توی موضوع ذهنیت میشه.. که اون فرد.. چه ذهنیتی داشته که به موفقیتی رسیده.. خیلی میتونه خوب و کمک کننده باشه.. و رسیدن به خواسته ها و موفقیت ها رو راحت تر میکنه..

    وقتی یک باور محدود کننده رو پیدا میکنیم که ترمز مون هست.. و حلش میکنیم چقدر به حس خوب میرسیم.. به انگار زنجیر های اون باور و ذهنیت، باز میشه و رها میشم.

    ممنون استاد برای تمرینات فوق‌العاده ای که قرار میدین.. همیشه درخشان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: