ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 79 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم علیپور گفته:
    مدت عضویت: 3521 روز

    با سلام

    وقتی یکی از اطرافیان من به موفقیت میرسه چه حسی بهم دست میدهد؟

    در مورد خواهر برادر تا الان که سی اندی سال سنمه و کوچیکترین عضو خانوادم هم هستم یادم نمیاد بخاطر موفقیت هیچ کدوم از اونا حس بدی گرفته باشم هیچ بیشتر همیشه حس خوشحالی بوده چون ماها همیشه نقش حمایتگر داشتیم نسبت بهم دیگه و اون صمیمیتی که بوده باعث شده همیشه از موفقیت همدیگه خوشحال باشیم در مورد خانواده همسری هم چون در واقع ما شرایطمون بهتر از همه اونا بوده موقیعتی پیش نیومده ببینم چه حسی دارم در مورد دوست و فامیل و اشنا هم واقعا تا حالا یادم نمیاد حس بدی به موفقیت کسی داشته باشم در حدی شاید بوده که اون لحظه اول که شنیده باشم حالم گرفته بشه ولی همون اولش خودم رو توجیه کردم که حتما زحمتش رو کشیده لیاقتش رو داشته و من حق ندارم بابت موفقیت و شتدی دیگران ناراحت بشم و خیلی زود موضوع برام تموم شده ولی یک چیزی که فهمیدم در مورد خودم اینه که درسته من حس حسادت به موفقیت ادمها ندارم ولی درمقابل حس رقابت هم تو وجودم نیست که بتونم از موفقیت دیگران انگیزه بگیرم و بخوام خودم رو بالا بکشم شاید اگه باشه هم اونم لحظات اول یکم ذوق کنم بعد مدتی دوباره برگردم سر جای خودم من یک خصوصییت اخلاقی که دارم اینه که هیچ وقت دوست ندارم خودم رو باکسی مقایسه کنم حتی اگه طرف خیلی بالاتر منم باشه خوشم نمیاد جای اون ادم باشم نمیدونم ریشه این موضوع غرور یا چی دوست دارم خودم بدون اینکه کسی فک کنه از اون ادم طبعیت کردم و بجایی رسیدم خودم تک و تنها بجاییی برسم و همه از من الگو بگیرن تا اینکه من از کسی الگو بگیرم تو این مسیرموفقیت هم که وارد میشم روزای اول خوبم در حدی که کار میکنم رو خودم جواب هم میگیرم ولی خیلی زود به حاشیه میرم و اصل موضوع دور میشم و تا دوباره بخوام وارد شم از اول شروع کنم طول میکشه بزرگترین مشکل من تو این مسیر همین ……….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    سلام خدمت استادعزیزم و مریم جان مهربانم

    من در حال حاضر نسبت به موفقیتهای خواهر و برادرانم خوشحال می شم ولی از اونجا که یه زمانی آدم موفقی خودم رو می دیدم جوری که زن برادرم حتی با حرفهاش به من نشون می داد که من رو جلوتر از خودش می دونه و حتی می گفت بسته دیگه و الان به لطف خداوند وارد بازار کار شده و داره خوب رشد می کنه و من هم با توجه به تغییر آگاهی هام که دیگه نتونستم درآمدزایی کنم در رشته بیمه که کار می کردم ، هم به این دلیل که دیدم آنچه عامل حرکت من در این رشته بود فقط پول بود و اگر دنبال فعایت بیمه ای بودم ولی منجر به پول نمی شد یه جورایی به هم می ریختم ، پس متوجه شدم از سر علاقه این کار رو نمی کنم هر چند موفقیتهایی داشتم آن هم به دلیل پولزایی و راحتی کار بود . پس با آگاهی هایی که به لطف آموزه های استاد پیدا کردم به دنبال علاقه خودم می گشتم و با هدایت رب به ورزش یوگا هدایت شدم و همینطور به صورت الهامی آن هم در شرایطی که در خودم می دیدم بتوانم از سراسر ایران درآمد از بین6 داشته باشم یعنی ترمزهای خودم رو برای درآمدزایی در همون بیمه رفع کرده بودم، درونم به من گفت انصراف بده و از بیمه بیرون بیا و من این کار رو کردم و بعد هدایتم کرد به یک مربی یوگای فوق العاده که با آزادی زمانی و مکانی می تونم و دارم یوگا کار می کنم که حتی تاثیرات ظاهری و فیزیکی اون رو در بدنم می بینم . البته دوره تقریبا یکساله است و من به وسط دوره رسیده ام و حدود 5 ماه دارم تقریبا هر روز کار می کنم.

    از اونجا که من قبلا مورد تایید اطرافیانم بودم و کارها و نتایج و شخصیت پیگیر و با اراده من رو تحسین می کردن ، در حال حاضر که همسرم من رو می بینه که عملا هیچ درآمد ی ندارم و از کار بیرون آمده ام و دارم به آموزشها گوش می کنم ، به من خورده می گیره و می گه تو دچار توهم شدی و ببین فلانی که یه روز حسرت تو رو می خورد الان کجاست و تو داری به کجا سقوط می کنی و تو توهم داری و عمل نمی کنی.

    هر چند این حرفها خیلی من رو بهم می ریزه و با خدای خودم خیلی حرف می زنم که به من بگو من گوش به فرمان تو هستم و به من بفهمان اگر در حال حاضر کاری غیر از یک جلسه یوگا روزانه که انجام می دم رو باید انجام بدم . و جوابی که خداوند به من می ده همون فایلهای گفتگوی دوستان با شما که اگر بر می گشتید به زمان قبل روی چه باوری کار می کردید و شما گفتید بیشتر از مسیرم لذت می بردم هر چند کسی که من رو می شناسه می گه تو نمی تونی اصلا از زندگی لذت نبری.

    یا هدایت شدم به فصل 5 کتاب رویاهایی که رویا نیستند و اینکه شما وقتی قانون رو فهمیدید عجله داشتید و فکر می کردید که فقط باید کتاب بخونید و تمام وقت و انرژی تون رو در این زمینه مصرف کنید و خداوند به شما گفت ، انسانها فراموش می کنند که هر خواسته ای رو که دارند برای آرامش و لذت می خواستند و باید این رو به یادشون بیارند.

    و خداوند حس می کنم به من می گه آروم باش و از مسیرت لذت ببر و هر چی نیاز باشه انجام بدی من در زمان مناسبش به تو می گویم.

    ولی نجواهای ذهنی که نکنه تو کم کاری کنی به محض اینکه فرصت پیدا می کنه ، میاد و من رو بهم می ریزه .

    جدیدا یه ترمز رو در خودم پیدا کردم که فاطمه از اونجا که تو همیشه مورد تایید و تحسین اطرافیانت بودی به اون عادت کردی و الان که هادی مطلق خودت رو رب ت می دونی و فقط گوش به فرمان اون هستی باید روی این ترمزت کار کنی و برات مهم نباشه حتی اگر همسرت به تو این حرفها رو می زنه و مسیری که داری می ری رو قبول نداره یا تو رو در حال حاضر رو به رشد نمی دونه .

    در حالی که تو داری می بینی اگر چه الان چند وقتی هست که درآمد درست در بیمه نداشتی و بعدش هم بیرون اومدی ولی شرایط مالی زندگی من و درآمد و اوضاع کاری همسرم خیلی بهتر شده . و خیلی کیفیت زندگی م از نظر مالی ، روابط ، آرامش و همه چیز بهتر شده . شاید همسرت نمی دونه و کریدیت این اوضاع رو به خودش می ده ولی خداوند در حال حاضر از این طریق داره به تو روزی بیشتر می رسونه و تو ادامه بده و در زمان مناسبش به تو می گه که چه کار کنی.

    همون طور که در پیدا کردن شغلهای قبلی ات فقط تو خواستی و به راحتی خودش برنامه هاش جور شد هر چند که تو از قانون خبر نداشتی ولی ناآگاهانه داشتی به قانون عمل می کردی.

    اون موقع نمی دونستم که انرژی بی انتها در کار مورد علاقه است ولی باور داشتم که هر کاری رو درست انجام بدی و سعی کنی بهترین خودت باشی و کاری به بقیه نداشته باشی و فقط مسیری که برای خودت باز می شه رو روش تمرکز کنی ، قطعا موفق خواهی شد و خدا رو شکر در هر کاری که وارد می شدم نسبت به هم صنفی های خودم موفق تر بودم آن هم به راحتی و بدون سختی زیاد.

    ولی این اواخر خواسته جدیدی در من شکل گرفت با اینکه در کار خودم از نظر درآمد ، روابط با مشتریانم ، روابط با ریس شعبه و همکاران و حتی روابط خانواده و همه چیز خوب بودم ولی یه دلشوره یه بهم ریختگی درونی داشتم و شاید حتی همسرم هم متوجه این آشوب درونی من نبود.

    و به خودم می گفتم تاکی می خوام بدوم برای اینکه خونه بزرگتر یا ماشین بهتر داشته باشم ، پس کی برای خودم زندگی کنم و از زندگی ام لذت ببرم یا برای اون دنیا کاری کنم. تا اینکه توسط دوست عزیزی با فایلهای قانون آفرینش شما آشنا شدم و انگار اقیانوسی از آرامش را به درونم آورد و جواب همه سوالات سراسر عمرم را که بی جواب فراموششون کرده بودم به من می داد و این جمله هم برای بسیار جذاب و هم عجیب و تازه بود که همه چیز در مسیر علاقه و لذت ماست و اگر این مسیر رو با باورهای درست بریم قطعا به همه چیز به همه چیز ، به آرامش ،به ثروت به روابط عاطفی عالی به خدا و معنویت به سعادت دنیا و آخرت می رسیم.

    و اون موقع بود که فاطمه تازه دنبال علاقه هایش می گشت . من که آدم موفقی خودم رو می بینم و فکر می کنم از پس هر کاری برمیام اصلا چی دوست دارم که سر نخ رو پیدا کنم و دنبالش رو بگیرم. تا اینکه به اینجا هدایت شدم و دیگه هیچ جوری نمی تونم این مسیر رو رها کنم و از خدای خودم می خواهم حالا که من رو به اینجا هدایت کردی و به من که همیشه به ندای قلبم گوش می دادم و اون رو برای خودم منطقی می کردم و فکر می کردم آدم منطقی هستم ، فهمیدم خیر همه موفقیتهای من به خاطر این بوده که همیشه می دیدم چی آرامش من رو به هم می زنه و برای پیدا کردن آرامشم دنبال جواب منطقی یا بهتر بگم منطقی کردن جوابی بگردم که به من آرامش می ده و اون مسیر رو می رفتم ، هر چند که باورهام محدود بود ولی عامل اصلی موفقیتهای نسبی من همین بوده.

    و الان از خود خدا یاری می خواهم تا جان در بدن دارم مسیر بینش و عمل به توحید رو پیش بگیرم.

    خدایا شکر پاسخ به این سوال همه دورن من رو بیرون کشید.

    البته ناگفته نمونه در این پروسه بیرون آمدن از شغل قبلی ام به یکی دیگه از خواسته هام که داشتن یه فرزند فوق العاده و دوست داشتنی دیگر (فرزند دومم) آن هم با رفع ترمزهایی که در مورد تربیت ، اوضاع بد جامعه، آیا اگر فرزند دیگری بیاورم به او ظلم کرده ام و .. ، با کمک آموزه های استاد رسیده ام و در حال حاضر یه دختر شیرین و دوست داشتنی و باهوش که هر کس می بینه عاشقش می شه و از جنینی به آگاهای های جهان هستی گوش داده، دارم.

    خدایا شکر از این همه نعمت

    دقیقا همینه وقتی موفقیتهای زن برادرم رو می بینم درونم می گه الان همسرت به تو می گه تو برو و توهم بزن و فقط بنویس و فایل گوش کن و ببین کسی که یه روزی حسرت تور رو می خورد کجاست و تو کجایی.

    هر چند که آگاهانه می دونم این حرفهای همسرم باورها و افکار درونی من هست که به این شکل به من نشون داده می شه .

    پس اول باید به خودم بفهمونم که دیگه همسرم به عنوان عقل کلی که می دونستم و هادی من باشه دیگه نیست و فقط من کسی رو به عنوان هادی خودم قبول دارم که علاوه بر اینکه آگاه به درون و سازنده من است ، آگاه به اسرار و نهان همه چیز و جهان هستی است ، قادر و تواناست و همه چیز را درست و به موقع برنامه ریزی می کنه و همینطور که من روی خودم دارم کار می کنم جهان هستی داره برای من همه کارها رو انجام می ده و خداوند در زمان مناسبش به من می گه برو دم در و نانی رو که برای تو گندمش آسیاب شده و نانوا پخته و همسایه خریده و آورده دم در به راحتی و حتی بدون هیچ هزینه ای بگیر و نوش جان کن. این هست پاداش کسی که به ربش ایمان داره و نیازی به کوه کندن و تلاش و تغلا برای کاشت گندم ، آسیاب و پخت و خرید نان نداره ، بلکه فقط باید من رو باور داشته باشه و وقتی بهش می گم برو دم در نگنه هنوز کسی زنگ نزده یا برای چی برم ، چون اون همه کارها رو کرده و می کنه و چون تو محدود به ماده و زمان و مکان هستی نمی تونی همه آنها را ببینی.

    من روزی رو می بینم که این ایمان به خدا و حرکتهایی که شاید از نظر شوهرم خراب کردن بوده مثل تغییر شغلم که واقعا روزی که نامه انصراف رو می زدم بدنم از ترس که آیا کارم درسته یا نه ، یا جاهای دیگه که می گفت این کار رو بکن و من خیس عرق می شدم از ترس اینکه نگنه اشتباه می کنم و عقلایی نیست و .. ، این کارها شاید از نظر فیزیکی ساده ست ولی واقعا ایمان به رب می خواهد و من تا حدودی مادر موسی رو درک کردم ، شاید انداختن فرزند روی رود از نظر فیزیکی هر کسی می تواند بکند ولی از نظر ذهنی کنترل بسیار بالایی می خواهد تا دلایل عقلی را ندید بگیری و کاری که دل گفته را بدون چون و چرا و فقط و تنها دلیلت ایمان است انجام دهی.

    شاید از دید همسرم این کار کاری ندارد ولی هر کسی نمی تواند و حتی خود او نمی تواند انجام دهد.

    پس فاطمه جان آفرین و با همین فرمان ادامه بده .

    روزی خواهد آمد که نتایج دلخواهت رو که استقلال مالی و زمانی و مکانی در مسیر مورد علاقه ات را با هدایت ربت تجربه می کنی ، طوری که هر چی پیش می روی در کار و حرفه ات بیشتر تشنه می شوی و بیشتر لذت می بری و معنی فراوانی انرژی ، ثروت ، سلامتی ، آرامش ،عشق ، روابط عاطفی عالی و پر از لذت و فارغ از هر وابستگی و همه اش عشق و لذت را تجربه و خواهی کرد.

    خدا رو شکر و سپاسگزارم از استاد عزیزم که دست خداوند برای هدایت من شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فاطمه کدخدا گفته:
    مدت عضویت: 2240 روز

    سلام استاد عزیزم

    مممنونم بابت تک تک فایل هایی که برامون باعشق ضبط میکنی و به ما هدیه میدی

    استاد به نظر من کسی که تو این مسیر قرار بگیره و متعهد باشه روی خودش کار کنه ،مهم نیست این فایل رایگانه یا براش پول پرداخت کرده ،تک تک فایل ها و صحبت های شما رو گوش میده و به اندازه درکش عمل میکنه ،نمونش هم دوستان فعال سایت

    وقتی فایل رایگانی قرار میدین ،چقدر با ذوق و شوق میان کامنت های پر محتوایی رو مینویسن و خیلی از ماها با خوندنش لذت میبریم

    مثل فایل قبلی که در مورد قانون سلامتی بود ،چون با تمام وجودم از خدا خواستم که بفهمم کارکرد بدن چه جوریه و حتی گفتم استاد باید بیاد در مورد این مبحث فایل روی سایت قرار بده ،بدون ذره ای خطا این اتفاق رخ داده و من شروع کردم مثل شما تغذیه ی سالم داشته باشم

    اومدم اول اهرم رنج و لذت رو در مورد عمل به قانون سلامتی نوشتم و بیماری هایی که الان دارم و باید خوب بشن ،تک تک برای ذهنم منطقی کردم که رژیم غذایی سالم رو شروع کنم

    چون من این دوره رو تا الان نتونستم بخرم ،و الان تصمیم گرفتم فقط به قانون عمل کنم ،فقط هم از طریق فایل های هدیه و کامنت دوستان عزیزم متوجه شدم که باید چه چیزهایی رو بخورم و چه چیزهایی رو نخورم و ذهنم رو چه جوری کنترل کنم

    بریم سراغ فایل امروزمون ،

    من قبل از اینکه با قانون اشنا بشم برام طبیعی بود که دیگران میتونن به موفقیتهای کوچیک و بزرگ برسن ،حالا یا شانس و یا ربط میدادم به تلاششون

    ولی از وقتی که با این قانون اشنا شدم ،میبینم که دیگران با کلی باورهای اشتباه به یک موفقیتی که من دوست دارم برسم ولی نمیرسم ،دیگران براحتی میرسن من حسادت میکنم ،لحظه اول که میشوم شدید شوکه میشم ،اخه چه جوری و از کجا

    اینجاست که حسم بد میشه و ناامیدی میاد به سراغم

    و اشتباه من اینه که فکر میکنم تکامل زمان زیادی رو میبره

    در صورتی الان میبینم دیگران با کلی باورهای مخرب میشینن خیلی روی هدفشون تمرکز میکنن و انگیزه پیدا میکنن و با شوق و ذوق تمام تجسم میکنن و حرکت میکنن به راحتی به خواستشون میرسن

    الان به بزرگترین ایرادم که مانع رسیدن من به خواسته های بزرگم میشه پی بردم و اون هم هیچوقت یا خیلی کم دیگران رو به خاطر پیشرفت هاشون تحسین میکنم

    یا بارها و بارها استاد تاکید میکنن تو مسیر پیشرفتتون حتما الگو داشته باشین ولی من این کارو خیلی کم انجام میدهم

    یه حس غرور همیشه دارم ،اینکه خودبزرگ بینی تو وجودم زیاده ،فکر میکنم فقط من باید به موفقیت ها و پیشرفت ها باید برسم

    به این خاطر انگار روی تردمیل میدوم و دیر به دیر خواسته هام تیک میخوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زینب شجاعی ها گفته:
    مدت عضویت: 2077 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین

    من میخوام تغییر کنم پس بدون نگرانی از قضاوت کسی صادقانه باورهامو بروز میدم

    جواب سوال اول :اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    اگه یکی از دوستان و نزدیکانم مخصوصا خانوادم به موفقیت قابل توجهی برسه مخصوصا موفقیت تو زمینه ای ک مثلا منم دنبال رسیدن ب اون چیز بودم خوب قاعدتا حسودیم میشه و هنوز انقد کنترل ذهن ندارم ک بگم میشود و امکان پذیر بودن رو در موفقیت افراد ببینم و با این دید نگاه کنم

    من احساس حسادت زیاد میکنم حس پوچی و ناتوانی در مورد خودم میکنم و ب راه و مسیرم شک میکنم و حس مکنم راهی ک اون فرد رفته درسته

    احساس بی عرضگی بم دست میده ک پس چرا منی ک اینهمه دارم تلاش برای کنترل ذهنم میکنم ب جایگاه انچنانی ک میخوام نرسیدم و کلی حسودی میکنم به فرد مخصوصا اگه طرف تو فاز استفاده از قوانین و قانون جذب نباشه که دیگه من کلی ناراحت میشم و به مسیرم شک میکنم و نمیتونم حداقل روزای اول کنترل ذهن داشته باشم و فکر از هم میپاچه ک خوش باحالش ببینم اون چیکار کرده منم برم دقیقا همون کار اونو کنم یا برم تو شغل اون

    یا ذهنم کلی بهونه میاره و عوامل بیرونیو دلیل موفقیت اون فرد میدونه و میاره جلوی چشمم ک اون چون تو اون شغله پولسازه برا همین اون چون حمایت خانواده رو داشته برا همین موفق شده ،خوش باحالش من ک نمیتونم ،مگه من تاحالا چ موفقیت بزرگی به دست اوردم و در کل فضای ذهنی من پر از نجوای شیطان و سرکوفت زدن و تحقیر کردن خودم میشه و ی کم بعدش ب حالت ناراحتی و افسردگی میرسم

    2)موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    1/ برادرم و موفقیت کاریش ک هم توی شغل مورد علاقش چند ساله فعاله و موفقه و پیج موفق و پربازدید داره و همینطور ی شغل دیگه مورد علاقشم ک حسابداریه دنبال کرده و توش مهارت کسب کرده یکی دوسال و الان جایی کار میکنه ک حقوق 10 ملیونی داره

    برادرم و موفقیتش در روابطش ک روابط خیلی خوبی با دوستاش داره و دوستای چ هم جنس و چه غیر هم جنس زیادی داره و دورش در کل شلوغه و خیلی خوب میتونه با دیگران ارتباط برقرار کنه و باورای بهتری تو روابطش داره

    2/خواهرم ک از من کوچیک تره و هدایای بسیار زیادی از خانواده دریافت میکنه به خاطر باورای بهترش و احساس لیاقت بیشترش و مدام از برادرم و پدر مادرم محبت و عشق و هدیه دریافت میکنه

    3/مادرم ک تو کار و شغل مورد علاقه خودش تحصیل کرد و بیست سال کار کرد و لذت برد وحقوق داشت تو جوانی و مستقل بود و ی زندگی خوب در اوج استقلال مالی و غرور تشکیل داد و دستش تو جیب خودش بود و محتاج پول هیچکس نبود

    4/دوستم x ک با خرج و هزینه ای ک پدرو مادرش در حقش کردن اموزش کار مورد علاقشو دید و بعد یک سال حالا داره ب شکل مستقل کار میکنه و درامد خودشو داره و مستقله و بسیار هم بااعتماد ب نفسه و درکل خیلیم باعرضه و زرنگ بود تو همه چیز اشپزی کارای هنری ارایشگری و ی ازدواج موفقم داشت اخر

    5/اون یکی دوستمy ک اونم با کمک پدرو مادرش کلی خرج براش کردن و بهیه سری ارزوهاش رسید و بعدشم ازدواج کرد

    6/پدرم که یک عمر رفت توی کاری ک عاشقشه مهارت کسب کرد و حرفه ای شد و درجشو برد بالاو بالاتر و کلی احترام کسب کرد تو محل کارش و در اوج شکوه بازنشسته شد و الانم داره توخونه از خودش ارزش خلق میکنه درراستای همون علاقش و خیلیا خوستار کاراشن و محصولاتین ک تولید میکنه و کاملا هم مستقله از نظر مالی و شرایطش به اندازه ی کافی برای خودش خوبه و هرچیزیرم ک میخواد برای خودش میخره

    7/دوستم zکه اونم از لحاظ کاری جایگاه خیلی خوبی داره و مورد احترامه و تو کارش حرفه ایه و حقوق بالایی داره و کاملا مستقله و موتور داره و تازگیام تونسته برای خودش یه ماشین بخره و همه جوره یه پسر مستقله و موفق تو کار و شغلش و کلیم پول تو حسابش داره

    8/یکی از نزدیکان ک ی روزی مهارت کسب کردو با حمایت کامل پدرو مادرش وتو شغل مورد علاقش مشغوله و فعاله و کار انجام میده و کلی لذت میبره و بسیار هم بااعتماد به نفسع و ی ازدواج‌موفقم داشت و الان ی زندگی خوب و درارامش با همسرش داره و راضی و خوشحاله

    3) در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    درمورد مورد 1 موفقیت برادرم احساس حسادت و غبطه میکنم حس بی عرضگی و ناتوانی و اشتباه بودن مسیرم و درست بودن مسیر اون رو میکنم

    حس موفق نبودن و بدشانسی میکنم

    درمورد مورد 2 خواهرم اونم احساس غبطه و ناراحتی و حسرت میکنم،گاهی به اونم حسادتم میشه و این ک چرا من انقد تربیتم بد بوده و باورای بدی بم دادن و احساس لیاقت کمی دارم و گاهی حس خشم و قربانی بودن‌میکنم و حس دوست داشتنی نبودن

    درمورد مورد 3 مادرم ی حس غبطه و حسرت ک خوش بحالش رفت بیشتر عمرشو تو کار مورد علاقش خرج کرد و مستقل و بااباهتم بود و ی زندگی موفقم در عین استقلال تشکیل داد

    در ارتباط با مورد 4 دوستم x ک موفقه و مستقله احساس حسادت و حسرت دارم و ی حس ناراحتی و افسردگی

    غبطه میخورم چون اونم تو کار مورد علاقشه و مستقله و ی زندگی اروم داره و ازدواج‌کرده

    در ارتباط با مورد 5 دوستم y حس خشم حسادت و غبطه دارم که به ارزوهاش حاضرو اماده به حمایت پدرو مادرش رسید

    در ارتباط با مورد 6 پدرم حس غبطه و خشم و حسادت دارم

    درارتباط با مورد 7 دوست نزدیکمz احساس حسادت زیاد میکنم و حس بی عرضگی و ناتوانی در خودم

    درارتباط با مورد 8 یکی از نزدیکان هم احساس حسادت و ناراحتی و افسردگی و حس ناتوانی میکنم و در همه مورد ها حس قربانی شدن بم دست میده

    4)از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    خوب ازین دید ها ک زیر نوشتم وقتی نگاه میکنم اروم میشم و بیشتر باور میکنم که منم میتونم

    اولا که بیشتر این موفقیتاشونو من دیدم همه تو کار مورد علاقشون بوده و تونستن علاوه بر ماهر شدن تو کارمورد علاقشون و کسب درامد خوب و مستقل شدن ی ازدواج موفقم چنداشون داشته باشن و ی زندگی خوب داشته باشن این نشون میده ک میشه هم کار مورد علاقتو توش ماهر باشی هم مستقل باشی و درامد عالی داشته باشی همم ی زندگی موفق و ی ازدواج موفق داشته باشی ..پس همه اینا باهم میشه

    این ک تخصص کسب کردن تو کاری ک عاشقشی سخت نیس و اصلا زجر نیس اون زمانی ک میزاری واسه انجام کار مورد علاقت و کلیم لذت داره و خوب اخرشم نتیجه خوبی داشته برای همگی این افراد پس ارزششو داره توعم وقت بزاری و تو زمینه مورد علاقت تخصص کسب کنی و بالاخره توعم تهش شاغل میشی تو کاری ک عاشقشی چون اینا همشون شاغل شدن و درامدای خوبیم دارن و دارن هرروز کارای مورد علاقشونو میکنن

    خوب اگه چ بعضیاشون با کمک و حمایتای عاطفی و مالی پدر و مادر همراه بودن ولی قاعدتا عرضه خودشون و باورای خوب خودشون بوده ک ادامه دادن و نمیشه گفت فقط پدرو مادره موثر بودن پس بهانس ی جورایی و خود اون فردم از خودش عرضه و توانایی و تلاش به خرج داده ک ذهن نباید بزاریم اون تلاش فردو نادیده بگیره و زمانی ک گذاشته و شجاعتایی ک به خرج داده رو و همین ک ذهنشو کنترل کرده وسوسه نشده نرفته ازین شاخه ب اون شاخه کنه و مونده تو ی مسیر و ادامه داده و بیاد عامل بیرونی رو علم کنه به عنوان علت تاثیر گزار اصلی موفقیت فرد ک بگه ک فرد هیچ کاری نکرده خودش و تاثیری نداشته خودش و باوراش

    دیگه این ک این دیدگاه متوقع نبودنشون از دیگران و از شوهر رو ک باید اون بیاد زندگیمو نجات بده و خرجیمو بده رو نداشتن و من تحسینشون میکنم و با خودشون و زندگی تو صلح بودن و راحتم ازدواج کردن و دارن در ارامش زندگی میکنن و راضین و این نشون میده ک منم باید سعی کنم فقط رو خودم و تواناییای خودم حساب کنم و دنبال کسی نباشم ک بیاد منو نجات بده از شرایط بدم بلکه مث همه اینا خودم مستقل شم و شرایطمو بهتر کنم و با ارامش برم تو ی زندگی که به شخصیت طرفم نگاه داشته باشم ن ب جیبش و مدام غر بزنم و ناله و شکایت کنم

    اینا همشون امید داشتن ک میشود و عجله نکردن و پیش رفتن و ادامه دادن و نگفتن ک نمیشه فقط عشقشونو مد نظر قرار دادن و ب خاطر عشق رفتن و کلی تلاش کردن و تکاملشونو طی کردن و منم باید همینجور عمل کنم

    5)چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    درارتباط بامورد 1 برادرم…

    اومد ی روز روی خودش و تواناییش سرمایه گزاری کرد پشتکار داشت رفت اموزش دید تو زمینه مورد علاقش و با پولایی ک به دست اورد وسایل و امکانات خرید برای حوزه ای ک بهش علاقه داره و الان تو دو تا کاری ک عاشقشه موفقه و درامد داره و مشتری داره و ی پیج پربازدید داره ک لز پایه رشد داده و فالوعراش واقعین

    ادامه دادن و تسلیم نشدن.تمرکز کردن رو کارش و بهای زمانی پرداخت کرد براش و الانم برای تخصص بیشتر تو کارش داره از پولی که درمیاره بهانی مالی بیشتر پرداخت مکنه تا بعدها حرفه ای تر شه

    درارتباط با مورد2 خواهرم درس لیاقت و اعتماد ب نفسو گرفتم ک خواهرم داره بدون این ک هیچ کاری کنه و نمیگه من لایق نیستم بلکه خیلی راحت هدایارو قبول مکنه و خودشو لایق محبتای اطرافیان میدونه و مقاومتی نداره با این شرایط و باش راحته

    درمورد مورد 3 مادرم ..بهای زمانی پرداخت کرد برای کارش وقت و انرژیشو سال ها گراشت و حرفه ای شد تو کار مورد علاقش

    ازین شاخه ب اون شاخه نپریدن و استمرار و ادامه دادن تو ی مسیر ک مورد علاقشه حتی باوجود ورودیای مالی اندک

    و ب عشق کار کرد ن برا پول

    درمورد مورد چهار دوستم xمن درس پشتکار و پرداخت بهای زمانی و مالی و رفتن تو مسیر عشق و علاقه و فداکاری و تلاش و سخت کوشی ب خرج دادن

    و مودی عمل نکردن و ازین شاخه ب اون شاخه نپریدن و ادامه دادن مسیر مورد علاقه و کسب مهارت و تخصص توش و موفق شدن

    درس اعتماد ب نفس داشتن و عشق به مستقل شدن و تشکیل ی زندگی خوب

    درمورد مورد 5 دوستم y من درس احساس لیاقت داشتن و درس عشق و علاقه ب رسیدن به ی هدفی و سخت گیر نبودن و اسان گسر بودن و حرکت تو مسیر هدف و اقدام کردن و عمل کردنو و شجاعت و ایمان به خرج دادنو گرفتم

    در مورد 6 پدرم من درس قدم برداشتن تو مسیر عشق و علاقه و پشتکار و استمرار

    صبور بودن و کسب مهارت و ادامه دادن تو ی مسیر درست ک عاشقشی و گذاشتن عمر و وقتت هر چقد ک لازمه و ازین شاخه ب اون شاخه نپریدن رو گرفتم

    درمورد مورد 7 هم باز درس ازین شاخه به اون شاخه نپریدن و درس تمرکز و ادامه دادن و زمان گراشتن و گرفتم و خرج کردن وقتت و عمرت و بهای زمانی و تمرکز رو ی کار

    درمورد مورد 8هم من درس اعتماد ب نفس داشتن سرمایه گزاری کردن رو خود و یادگیری مهارت مورد علاقه و گذاشتن زمان و انرژی رو کار مورد علاقه و درصلح بودن با خود و ادما و زندگی و ی ازدواج اسون انجام دادن رو گرفتم و سختدگیر نبودن و راحتگیر بودن وبها دادن

    به صرفا عشق تو زندگی چه عشق در رابطه و چ عشق در کار خود

    در نهایت از استاد عزیزم بابات این سلسله فایلا سپاس گزارم و متعهدانه تلاش میکنم به تمرینات عمل کنم و رشد کنم وبابت سخاوتتون بابت این فایلا ک در اصل پولی هستن و شما ب رایگان در اختیارمون میزارین سپاسگزارم و مثل فایلایی ک باید بهای مالی پرداخت کرد براشون قدر و ارزششون رو میدونم قول میدم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    محمد حق نگهدار گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    آخرین موردی که ازاین شکل حسادت به موفقیت دوستی در من ایجاد شد همین مدت کوتاهی پیش بود، کیان دوست عزیزم برا کارآموزی تو یه شرکت اقدام کرد و تو حوزه ای که من بهش علاقه داشتم و از شاخه های کاری من هم هست این پوزیشن رو گرفت و من برام سوال بود که چرا من این حالیم و بهش که دقت کردم اینشکلیه که انگار به من احساس عقب افتادن از زندگی دیر شدن یا همچین چیزی دست میده.

    اون هم با اینکه بین تمام دوستانم به جرعت میتونم بگم به لطف خدا و آموزه های استاد عباسمنش عزیز الان من موفق ترینشونم، درآمدم عالیه، همکاران فوق العاده و دوست داشتنی هستند ، بی نهایت حالم خوبه و احساس خوشبختی میکنم و همه چی باز انگار چون این حوزه که دوستم تازه داره توش شروع میکنه حوزه ای هست که من هم برنامه دارم درآینده بیشتر باهاش آشنا بشم و واردش بشم و اون الان داره وارد این حوزه میشه زودتر از من این حس به من دست میده که دارم. عقب میوفتم. با اینکه این دوست عزیزم تازه وارد شده و میخواد یاد بگیره و من الان تو دو حوزه دیگه فرد ماهری هستم که کار تخصصی انجام میده و درآمد خوبی داره. و این وقتی دقیق بهش فکر میکنم خیلی عجیبه !! با خودم میمونم که محمد تو زندگی عجله چیو داری؟! میترسی از چی عقب بیوفتی؟! با ترسیدن و همچین حسی داشتن ممکنه عقب بیوفتی ولی الان که تو مسیر درستی داری نتایجو میبینی خوب آروم باش و با حال خوب ادامه بده با ایمان ادامه بده و ببین که سال آینده باز کجایی تا اون موقع فقط ادامه بده با قدرت تو این مسیری که نتایجشو دیدی و میدونی درسته.

    میدونید وقتی به سوال دوم فکر میکنم میبینم مطمئنا موفقیت دوستم تو این خوزه به من هم کمک میکنم که این مسیرو خیلی سریع تر و حتی بعدا بهتر و راحت تر اون پیش برم، من تاحالا خیلی کارهارو که اصلا فکرشو نمیکردم بعد دیدن موفقیت کیان تو اون حوزه شروع کردم و حتی سریع تر و بهتر اون انجامش دادم، پس قطعا موفقیت اون بی انتها به نفع من هم هست، این زاویه ای هست که باید بهش نگاه کنم، واقعا چرا زودتر حواسم به این قسمتش نبود؟!!!

    تلاشم اینه که روزی به جایی برسم که این اولین چیزی باشه که ذهنم میاد وقتی راجب موفقیت به خصوص نزدیکانم میشنوم، خدایا این مسیریه که دوست دارم منو به سمتش ببری، این ویویی هست که من از این دنیات میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آقای نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3206 روز

    بنام پرودگار جهان

    درود و عرض ادب

    استاد شما کی اومدین پردایس، من منتظر بودم از میامی ادامه سفر به دور آمریکا رو بزارین.

    خب خداروشکر

    احساس میکنم استاد یه دوره عالی رو بصورت رایگان دارن در اختیار ما قرار میدن و از این بابت خیلی خوشحالم و ممنونم از استاد عزیز که سخاوتمندانه این آگاهی ها رو بصورت رایگان به اشتراک میزارن و امیدوارم همانطور که استاد گفتن ما بتونیم خیلی جدی این مباحث رو پیگیری کنیم تا استاد انگیزه لازم رو برای ادامه این روند رو داشته باشن.

    در مورد سئوال اول

    من از موفقیت اکثر افراد خوشحال میشم البته که در گذشته که با این مباحث آشنا نبودم در مورد بعضی از افراد احساس حسادت میکردم اما الان سعی میکنم به خودم یادآوری کنم که اگه این افراد تونستن در عرض فقط چند سال به این موفقیتها برسن پس می‌شود پس من هم میتونم و براحتی به اون افراد موفقیتها شون رو تبریک میگم و سعی میکنم الگو برداری کنم،

    خب شیطان ذهن هم بیکار نمیشینه و نجواهای خودش رو داره و گاهی ممکنه در بعضی موارد این حس بد بسراغم بیاد که چرا من نتونستم به این موفقیتها برسم منی که در گذشته از اکثر هم سن و سالای خودم جلو بودم، اما باید بیشتر روی خودم کار کنم.

    چند نفر از دوستان و افراد فامیل در حوزه کاری من موفقیت‌های عالی کسب کرده‌اند

    در مورد این افراد من احساس خیلی خوبی دارم و همواره به خودم یادآوری میکنم که اگه این فرد تونسته من هم با الگوبرداری از ایشون میتوانم به این پیشرفت برسم.

    نکته مثبتی که من در این افراد میبینم اولین مورد پشتکار هست و مورد بعدی تعهد در حسن انجام کار و صداقت که البته همه اینها رو من هم رعایت میکنم اما بزرگترین ضعف من ذهنیت عوامل بیرونی هست مانند دولت تورم و غیره که البته اینها هم با بودن تمام این موارد نتایج خوب و چشمگیری گرفتن پس من هم میتونم و با اینکه خیلی روی این ترمز کار میکنم اما بزرگترین ضعف من همین باور عوامل بیرونی هست که جلو رشد من رو گرفتن

    امیدوارم بتونم با منطق باورهای خوبی رو جایگزین کنم .

    با تشکر از استاد عباسمنش و خانم شایسته و همه دوستانیکه با کامنتهای عالی زمینه رشد در این سایت رو فراهم میکنن

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1770 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربون️

    استاد ممنون بابت فایل بینظیرتون خیلی خوب بود همین یه فایل برای من چندتا نکته داشت

    اول اینکه باید ریز بشم روی احساس و تمرکزم

    و این ذهنیت منه که داره باعث میشه عقب بمونم از مسیرم

    وقتی سوالا رو جواب دادم به این نتیجه رسیدم که

    من دختریم که در عین حال که باور دارم جهان پر از فراوانیه و هرکسی روزی خودش رو میبره اما ته اعماق وجودم حس حسادت به پیشرفت اطرافیانم دارم

    شاید برای این بوده که قبل از اینکه خودم به موفقیت نسبی برسم تو خونواده ام همه اعضا یه زندگی معمولی داشتن حتی تو فامیل مگر چندنفری که خیلی اهمیتی تو روند زندگی من نداشتن چون دور بودن

    الان وقتی میبینم کسی داره موفق میشه و به خواسته هاش میرسه خوشحال میشم خیلی ، اما ته وجودم یه حسی بهم تلنگر میزنه که سحر اینم رفتاا تو هنوز همونجایی تو هنوز تکون نخوردی

    یه جورایی خودمو سرزنش میکنم اما خوشبختانه این سرزنش در حد چند ساعته بعضی مواقع که فقط به چند دقیقه میرسه و بعد از ذهنم میره بیرون چون عملا سرم تو زندگی ادما نیست و خیلی زوم نمیکنم به ادما و شرایط زندگیشون

    اما این حس رو قبلا بهش حتی فکرم نکرده بودم اما الان که نوشتم متوجه شدم

    پس من یکم حسودم میخوام جایگاهم رو به عنوان فرد اول انگار نگه دارم نسبت به بقیه

    در مورد موفقیت ادما هم از کسانی که بتونم بپرسم قطعا میپرسم که چه راهی رو رفتن که مسیرشون هموار شده برای یادگیری و بهبودی شرایط خودم

    و بیشترین افرادی که الان دور و برم میبینم که در حال رشد هستند دقیقا کسایی هستند که دارن روی خودشون تمرکزی کار میکنند و میرن تو دل ترساشون و قدم برداشتن برای موفقیتشون

    بمونید برام دوستتون دارم باتمام وجودم

    زندگیتون سرشار از زیبای و نام خدا️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    حسن شاه بزاز گفته:
    مدت عضویت: 3723 روز

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    جواب به این سوال ها که زیر و بم آدم رو میریزه بیرون یکم سخته ولی لذت تغییر یک سری افکار بیشتر از رنج گفتن اونهاست.

    راستش هم برای اون شخص خوشحال میشم و هم به اون حسادت می کنم و فکر می کنم قسمت حسادت غالب بر خوشحالی باشه چون در نهایت حالم بد میشه.

    برای مثال وقتی سید متناسب شد خیلی خوشحال شدم براش ولی بعد از مدت کوتاهی احساس ناتوانی شدید کردم چون خودم سالهاست نتونستم به تناسب پایدار برسم ِ حسادت کردم تا حدی که یکی از دلایلی که به سایت سر نزدم این بود که تحمل. دیدن سید در این اندام رو نداشتم.

    یا وقتی یکی از بستگانم در شغلی که خودش راه اندازی کرده بود قدم به قدم پیش رفت و خیلی موفق تر از من شد. بخاطر حسادت و اینکه من هم که کسب کار شخصی را انداختم ولی موفق نبودم کمتر پیش او می رفتم. در حالیکه می دونم ایراد کار در وجود خود من هست و به هر دلیلی من مستمر کار نکردم که نتونستم به نتیجه برسم.

    الان که فکر می کنم نکته مشترک پر رنگ این دو مثال احساس ناتوانی نسبت به افراد موفق است. الان می تونم کلی دلیل خارجی برای ناتوانی خودم بیارم و ته دلم می دونم همش تقصیر خودم و باورهای محدود کننده ای است که اونها رو به حال خود رها کردم و حالا به درخت تنومندی تبدیل شدن و مانع موفقیت من می شوند.

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    1-سید از من چاق تر بود و الان به تناسب رسیده یعنی وضع فعلی من نه تنها بدتر نیست بهتر هم هست.

    2-رضا وضعیت مالی بدی داشت و بدهکار هم بود شغل قبلی اون هم که مثل من بود و وضع مالی من خیلی بهتر از زمان شروع به کار رضا هست.

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    با شناختی که از سید دارم می دونم وقتی خودش از هر راهی به یقین برسه هیچ چیزی مانع از رسیدن به هدفش نمیشه. از سید ایمان ویقین از رسیدن به هدف بدون عجله اخلاقی هست که من می تونم الگو برداری کنم.

    رضا هم که پشتکار و تدوام در هر شرایط داره. یعنی همیشه هر اتفاقی بیفته هر روز کارش رو انجام میده.

    تداوم در انجام کار و با ارزش شمردن پیشرفت های کوچک درس هایی هستند که باید الگو برداری کنم.

    یه چیز دیگه یکبار استاد گفت اگر چند تا هدف دارید. تمرکز کنید و یکی رو حل کنید و پروندش رو ببندید و بعد هدف بعدی. این کاری هست که باید انجام بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    حجت محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3324 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    کسی که واقعا الهام بخش تمام مسیر زندگی ماست ، بی اندازه سپاسگزارم

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری ؟

    من واقعا به پاس آموزش های شما استاد گرامی توی این چند سالی که عضو خانواده صمیمی عباس منش شدم ، واقعا وقتی موفقیت آشنایان خودم رو میبینم از صمیم قلب خوشحال میشم و به خودم نهیب میزنم که ببین اینم یه روز مثل خودم بود و تحسینش میکنم و به خودم میگم دمش گرم ثابت کرد وقتی عشق و علاقه توی کار باشه و فرد براش زمان گذاشته و باور داره به خودش ، همه چی ممکن میشه .

    و به خودم میگم ببین توی همین دوره ای که همه میگن نمیشه و می نالن که بازار نیست و کساده و …… چقدر خوب خود شو بالا کشیده ، پس میشه

    یکی از فاکتورهای که من خوب و واضع میبینم تو اطرافیانم خصوصا توی مسائل مالی و شغلی ، تمرکز بی حد و مرز و پایبند بودن به اصول خودشون که من خیلی وقت ها نداشتم و تمرکز ذهنم چندجا بود به خودم میگم که منم باید تمرکز مو یکجا بزارم و توش متخصص بشم و کی متخصص میشه توی حرفه اش ، کسی که کارشو با عشق انجام میده و خسته نمیشه چون براش تفریح و مدام از وقت های پرتش میزنه و خودشو هر روز اپدیت می‌کنه توی حرفه اش .

    مدام سوال های خوب از خودشون میپرسن که امروز چه طور میتونم بهتر باشم و چقدر قشنگ میشه رد پای قانون رو توی مسیرشون پیدا کرد .

    .................................................

    حسین پاکدل :

    رشد مالی خیلی خوب توی شغلش ، مهاجرت به سوئیس ، داشتن اعتماد به نفس خیلی خوب نسبت به خودش ، داشتن انگیزه زیاد و رسیدن از کارگری به جایی که لیاقت شو داشت ، داشتن احساس لیاقت خیلی بالا نسبت به خودش .

    ⬅️در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری ؟

    واقعا خوشحالم که تونستی به جایگاهی که لیاقت شو داری برسی ، همیشه برام الگو بودی و هستی و ثابت کردی وقتی بخوای با تمام محدودیت های ذهنی که خیلی موقع ها ما برای خودمون درست میکنیم میشه به خواسته هامون رسید .

    حسین عبدی :

    پیشرفت توی شغلی که بهش علاقه داشتی و حاضر شدی براش به استرالیا مهاجرت کنی .

    ⬇️⬇️⬇️

    وقتی شنیدم که به استرالیا مهاجرت کردی از صمیم قلب خوشحال شدم حتی با خانومم کلی بهت تبریک گفتم ، الگوی استقامت و تلاش هستش برام کسی که از مشهد مهاجرت کرد رفت تهران و بعد هم به استرالیا تکامل تو خوب طی کردی ، همیشه عملگرا بودنت برام ستودنی بود .

    از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود

    به خودباوری برسم ، الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم ؟

    ⬇️⬇️⬇️⬇️

    راست شو بگم من از اول به کم قانع نبودم و دوست داشتم به جایی که لیاقت شو دارم برسم ، برای همین دست به کارهای مختلفی زدم و نخواستم دنباله روی اکثریت جامعه باشم زندگی کارمندی رو اصلا دوست نداشتم رشته من مهندسی برق ، توی کارخانه کار میکردم و همیشه دوست داشتم بیزینس خودم و راه بندازم ، آخرین تلاش من برای شغل جدید ام که انجام دادم و چون به آموزه های شما استاد گرامی که فقط گوش کرده بودم اما عمل نکردم ، باعث شد خونه ای که خریده بودم و برای استارت بیزینس ام بفروشم و وارد شراکت با شخصی شدم که بنظر من آدم موفقی بود و در نهایت وارد حرفه ای شدم که هیچ تخصصی نداشتم و همه می‌دونیم تهش چی میشه ، از دادن همه داراییم توی 8 ماه .

    وقتی به موفقیت اطرافیانم نگاه میکنم اونا قوانینی رو اجرا کردن ، خواسته یا ناخواسته ، که من هیچ کدوم شون رو رعایت نکردم .

    وقتی کنکاش کردم برای من مثل روز روشن شد که همشون روی یه حرفه که بهش علاقه داشتن مثل ذره بین فکوس کردن و متخصص شدن توی اون .

    اونا خیلی خوب ، خدا رو عامل همه چی میدونستن در حالی که من خدا رو گم کرده بودم .

    قانون دومی که من توی اکثرشون پیدا کردم همون قانون تکامل بود ، که چقدر خوب با صبر طی کردن و پله پله رشد کردن ، که من توش ضعف داشتم و میخواستم راه صد ساله رو یه شبه برم و الان با آموزه های شما استاد گرامی دارم یاد میگیرم قوانین حاکم بر هستی رو ، بخصوص قانون تکامل رو .

    چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است ؟

    ⬇️⬇️⬇️⬇️

    1️⃣ اونها خوب محدودیت های ذهنی شون رو شناسایی کردن و به قول استاد پاشنه های آشیل شون خوب شناسایی کرده بودن و قانون تکامل رو خوب طی کرده بودن .

    2️⃣ به خوبی به توانایی هاشون ایمان داشتن و خدا رو رب واقعی میدونستن .

    3️⃣ ذهن خودشون رو بخوبی کنترل کردن و تمرکز خیلی بالایی توی همون تخصصی که عاشقش بودن داشتن .

    4️⃣ شرک نداشتن ، به راستی که شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاه

    ⭕ من توی بیزینس خودم طمع کردم و عدم لیاقتی که به خودم داشتم ، باعث شد نتونم به تنهایی بیزینس خودمو راه اندازی کنم و از همه مهم تر به تخصص خودم ایمان نداشتم .

    من روی تخصص 15 ساله شریک ام حساب باز کرده بودم نه روی خدای خودم ، شرک پنهان داشتم به قول استاد .

    تازه فهمیدم که باید فقط روی رب حساب کنیم نه هیچ کس و عامل دیگه ای

    وقتی خوب به رفتار های خودم ریز شدم دیدم همون هایی که من کاملا نقض کردم که همشون اتفاقاً قانون هم هستم فهمیدم پیشرفت شون کاملا به جا بوده

    ⭕ بعضی از خطاها و باورهای مخربی که من انجام داده بودم ⭕

    ⬅️ عدم تکامل

    ⬅️ طمع و راه نادرست

    ⬅️ حساب کردن روی غیر خدا شرک پنهان داشتم و روی تجربه 15 ساله شریکم حساب کردم نه خدای خودم .

    ⬅️ عدم تمرکز ذره بین وار

    ⬅️وارد شدن به حرفه ای که هیچ تخصصی نداشتم و وارد کردن تمام سرمایه زندگیم در ابتدای کار

    ⬅️عدم اعتماد به نفس که خودم به تنهایی نمیتونم

    وقتی موفقیت های اطرافیانم رو میبینم ، کامل و شفاف متوجه میشم اون قوانینی که من همه رو نقض کردم اونا بخوبی همه شو مو به مو اجرا کردن .

    خدا رو شاکرم که الان دارم عمل میکنم به آموزه های استاد عباس منش عزیز

    به خودم قول دادم که فقط گوش کننده نباشم و عملگرا باشم به هر آنچه که در این سایت در اختیار ما قرار داده شده .

    سپاسگزارم از شما استاد گرامی به خاطر همچین فایل های گران بهایی که مسیر زندگی من و خیلی ها رو تغییر داد .

    و در آخر مطمئن هستم روزی به تمام خواسته هام میرسم و میام همین جا می‌نویسم .

    استاد عزیزم شما باعث شدین من خدای خودم رو پیدا کردم و تونستم خود مو پیدا کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2940 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته

    من وقتی احساس حسادت میکنم که یک نفر سنش از من کمتر باشه و به موفقیت رسیده باشه هرچقدر غریبه تر باشه این احساس کمتره اما هرچقدر اون آدم نزدیک تر باشه مثلاً برادرم یا پسرخاله هام باشند خیلی این حسه بیشتر میشه که انگار من تو رقابتی که بینمون هست عقب موندم .سعی میکنم که این حسو نداشته باشم اما آخرش یکمی هست اما مثلاً در مورد داییم که تو بچگی الگوم بوده و قبلا بتی ازش ساخته بودم که الان خیلی کمرنگ تر شده این نوع تفکرم خیلی خوشحال میشم وقتی موفقیتی کسب می‌کنه یا اگه داداش بزرگترم موفق بشه من خیلی خوشحال میشم شاید به خاطر اینه که پدرم گاهی منو با داداش کوچیکم مقایسه میکرد یا واسه اینه که از داداش کوچیکم جلو من تعریف میکرد که کلا ی حس حسادت و نفرت از بچگی داشتم نسبت بهش که کلی بهتر شده اما هنوز از بین نرفته.ممنون که کامنت من رو خوندید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: