ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 97

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا دوستعلی گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    سلام و صد سلام به قلب هایی که برای پذیرش حرف های خداوند گشوده شده.

    سلام استاد خوبم.

    سلام مریم بانوی نازنین.

    تمرین من

    اون روز که با مبین به عنوان یه استاد پیانو نوازی موفق مصاحبه شد، واقعا حس خوبی داشتم.

    یا اون روز که فهمیدم دوستم گوشی آخرین مدل هدیه گرفته.

    شاید لحظه ای ذهن بازیگوش نجوا کرده که حقش نبوده اما خیلی زود دوباره قوانین رو مرور کرده و با خودش گفته که زهرا، محاله کسی اتفاقی و بدون همفرکانس بودن با اون موفقیت، به دستش بیاره.

    وقتی دوستم تونست با درامد خودش اسپیکر مورد علاقه اش رو بگیره، با خودم گفتم پس منم میتونم، حتما اون تکاملش رو طی کرده

    و لازمه بگم تازه و با تلاش برای تمرکز روی خوبی ها این حس رهایی لذتبخش بهم دست داده

    و من در مسیر بهتر شدن هر روزه برای ساختن و سرمایه گذاری روی خودم هستم.

    عاشقتونم.

    در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    زهره صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام فرمانروا،رب من

    سلام ب استاد توحیدی و همراه همیشگیش مریم بانو

    چقدر از این فایل توحیدیتون از خداوند سپاسگزاارم .ممنون استاد ب فکر همه بچه های سایت هستید.

    خدایا شکرت که امام زمان من شدید و مرا در مسیرم راهنما هستید .

    استاد من نمیدانم چرا نسبت به بعضی ها حسادت دارم و بعضی ها خنثی و بی خیالم.بعضی ها خوشحال.اما اکنون تمام تلاشم و ذهنیتم را ب الگو سازی میگذارم و شکر گزاری .سپاس استاد این دیدگاه را ب من دادی.

    1-خاله م-که خانمی 72 ساله است .ایشان در سن 38 سالگی با داشتن 5 فرزند که فقط دختر و بچه اولش در سن 18 سالگی

    شوهر داده بود و 4 فرزند مجرد و همگی کوچک بودند بیوه شد.و از لطف خدا که فقط 1 سال بیمه آزاد همسرش ریخته بود

    با فوت همسر حقوق خیلی کم دریافت میکرد و کلی زمین هایی که همه رسیدگی مردانه میخواست و هیچ ارزش مکانی و

    قیمتی نداشت .ما،در شهر کوچک در شمال زندگی میکنیم و زمین های برنجکاری نشا،وجین ،درو،کردن با محصول نچندان

    باارزش ،که فقط خرج سال خودش اگر میشد.با دست خالی 2 دختر دیگر و 2پسر دیگر را راهی زندگیشان کرد.و با چه مشقتی جاهاز و خرج عروسیها ،که از طرف خانواده همسر و برادر شوهر پیشنهاد فروش زمین دادن که هم کمی دستت باز میشه هم از کار مردانه خلاص..خاله مثل یک مرد ایستادگی کرد و گفت در خانه کسی نرفتم که ب من راه کار میدید و همه از دستش دلخور ..سالها گذشت و ب حکم و دستور خداوند از کنار این زمینها کمربندی بزرگی افتتاح شد و زمین ،زمین نفت

    شد..خخخخ و نور چشم شهر)خدایا شکرت..اگر شما نبودید استاد میگفتم شانس آورد همانطور که اطرافیان نا آگاه میگن.

    بچه ها که در سنین پایین ازدواج کرده بودن و از شهر خودشان خارج شده بودن .با اتحاد و هم فکری خاله و دختر بزرگ خانواده 1 تالار بسیار بزرگ ،با یک فسفودی کنار جاده ،با آلاچیقهای زیبا در حیاط چند هزارمتری این باغ بنا کردن ،و بیشتر ایده ها و کارها را با همکاری هم انجام میدن و کلی پرسنل و کارگر نون میبرن.تالار خاله در شهر توریستی ما ترکونده و همونهایی که پیشنهاد فروش زمین های بی ارزشی که در ته یک روستای شمال افتاده بود میدادن اکنون خاله را تحسین

    میکنن.با استفاده از آگاهیهای استاد ذهنم را بهبود میدهم و قدرتمند میکنم که اگر نترسیم و توکل ب خدا بعد ب خودمان

    داشته باشیم ،خدا خودش میاد وسط و کارها را انجام میده.یک زن تنها با آن همه زمینهای بی ارزش و سالها بگذرد و خداوند صبر و همتت را ببیند و این بار او نقش خودش را ایفا کند.و اکنون در ناز و نعمت زندگی میکند و و و و

    او درس بزرگی تو زندگی ب من داد .که هرگز سر خم نکنم و کم نبینم چرا که خدا کافیست.اوست که راههارا برایم چراغانی

    میکنه ..احساسم افتخار …وقتی میپرسن تالار….مال خاله شماست ؟با افتخار میگم بله

    خدایا شکرت..اینقدر آگاه شدم که شکرت را کنم و الگو بگیرم .

    2-پسر عموم مهدی-او با 2 فرزند کوچک هر کاری میکرد هیچ ب هیچ.و همیشه درگیر و بی پول . و با خانمی ولخرج.

    حتی ب عمو خدابیامرزم گفت بابا ..از سند خونه شاهین ویلات برام وام بگیر من 1 طبقه اضافه کنم و بسازم از مستجری راحت بشم ..قسطش هم خودم میدم.عموم محکم گفت نه…نمیدی و قسطش برای من میمونه..برو زندگی خودت بساز.

    از آنجایی که خودش و خانمش و خدااا دستشان تو یک کاسه بود .چند سال بعد کار مهاجرتش درست شد رفتند آلمان..

    چند سال بعد شنیدم آلمان خونه خریدن..باغ خریدن ..کارش طوری که بیشتر کشورهای اروپایی میره..و جدیدن ترکیه

    هم خونه خریدن…واقعا براش باید کف زد و تحشین کرد..و حتی من گاهی میگم عمو خدا رحمتت کن اگه براش وام

    میگرفتی هیچ وقت مهدی اینقدر طرقی نمیکرد..خدایا شکرت

    شکرگزارم و احساسم عالیست.میدانم که وقتی امیدت فقط رب باش همه چیز و خودش درست میشه.من تمام سعیم این است که الگو برداری کنم و ب خدا اعتماد کنم و مهم ..توحید عملی داشته باشم ..و احساسم را ب داشته های دیگران عالی

    و شکر داشته باشم..

    وااااای استاد عشششق بخاطر وجود شما از خداوند شپاسگزاارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    تقی گفته:
    مدت عضویت: 1011 روز

    به نام خداوند جبران کننده

    سلام به استاد عزیزتر از جانم و خانم شایسته عزیز

    امیدوارم همیشه و در هر لحظه زندگیتون طمع خوش آرامش و آسایش رو بچشید.️

    خیلی سپاسگزارم بابت این فایل های بی نهایت ارزشمند و قدرتمند که نوری است برای ما در این مسیر زندگی

    جواب من به این سوال اینه که مثل اکثریت بچه ها منم وقتی موفقیت دوستام و آشناهامو میبینم و میشنوم اولین کاری که میکنم احساس خوشحالی میکنم که این احساس کمرنگ تر است نسبت به احساس بدی که پیدا میکنم حس میکنم از این پیشرفتی که دوستام میکنن عقب تر میمونم و یا هیچوقت نمیتونم به پای اونا برسم همیشه شانس و خوش اقبالی و داشتن خانواده پولدار رو ملاک موفقیتشون میدونستم و خودمو با این افکار راضی میکردم .

    برای مثال دوستی دارم به اسم حجت اون تو یه شرکتی کار میکنه که هم حقوق بالایی داره هم امتیازات شرکت خیلی زیاده و تو سن 36 سالگی تونسته دوتا خونه داشته باشه و یکی هم مشغول ساختنش هست کلی پول و سرمایه داره و همیشه هم در مسیر موفقیت هست

    خب احساس من این بود که چون خانواده پولدار و موفقی داره و شانس و اقبال خوبی داره بخاطر همین تا این حد موفق شده وقتی موفقیتش رو میدیدم خودمو تحقیر میکردم و ناراحت میشدم که چرا من با اینکه این همه مراقبه میکنم و تو مسیر رشد و آگاهی هستم به زیبایی ها توجه میکنم ذهن و افکارمو کنترل میکنم غر نمیزنم شکایت نمیکنم همیشه نکات مثبت رو میبینم و … اتفاق نمیفته …

    اعتماد بنفس و عزت نفسمو نادیده میگرفتم و کلی با خودم کلنجار میرفتم …

    ( نگو ترمز های مخفی ذهنمو نشناختم و شناسایی نکردم)

    ولی با همه این ها میتونم نکات مثبت دوستمو پیدا کنم و ببینم اصلا ربطی به شانس و داشتن پدر پولدار نیست

    چون حجت واقعا خیلی تو مسیر موفقیت هست

    بیشتر وقتشو تو بنگاه و خرید و فروش زمین و شناسایی شون میگذرونه .اکثرا در حال خوندن زندگی افراد ثروتمند هست.بیشتر اقدام میکنه در مسیر خواسته هاش دقبقا برعکس من…

    و تونستم به لطف شما استاد عزیزم درسای بزرگی از زندگی این دوستم بگیرم که منم میتونم در راستای اهدافم قدم بردارم و نشینم تا همه چی برام جور بشه میتونم بیشتر تلاش کنم و در مسیر خواسته هام باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1129 روز

    به نام خداوند هدایتگر هستی سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

    این فایل برای من خیلی جالب بود چون چند وقت بود که موفقیت یکی از نزدیکان رو بررسی می‌کردم و حسن و خوبی‌ها و ایراد و اشکالاتش رو توی ذهنم مرور می‌کردم

    این فرد هر چند وقت یک بار یک رشد و جهش مالی و کاری داره و بعد از 2 الی 3 سال دوباره به صفر می رسه ،،از دیدگاه اطرافیان او فردی بی‌پروا و بلند پرواز و شخصی است که به ادم‌های اشتباهی اعتماد می‌کند و تمام تلاش شبانه روزی که می‌کنه و پول و ثروتی که با تکیه به باور توانستن و تلاش بسیار انجام میده همه رو یکجا از دست میده و هر وقت که اون در فامیل رشد مالی خیلی بالایی داره همه منتظرند که دوباره زمین بخوره،البته در فامیل ما همه سطح متوسط رو به پایین هستند و اگر کسی بتونه موفقیت مالی بزرگی رو هر چند با تلاش بسیار به دست بیاره همه فکر می‌کنند که کلاه برداری کرده یا کار اشتباهی انجام داده یا دزدی کرده که تونسته به پول زیادی برسه و با نیشخند منتظرند که طرف با سر به زمین بخوره و خودشون اهل ریز کردن نیستند به یک زندگی کارمندی و حقوق بگیری راضی‌اند و اگر کسی جرات این رو پیدا کنه که با یک ایده جدید کار جدیدی رو راه بندازه همه منتظرند که اون شکست بخوره و بگن که دیدی ما درست گفتیم خلاصه این بنده خدا وقتی که به رشد مالی رسید و وضع مالیش خوب شدو تونست وسایل زندگی جدیدبخره و لباس‌های نو برای خودش و خانواده‌اش و سفر تفریحی و موارد دیگه مثل طلا برای خانمش ،اما وقتی بقیه رشد و پیشرفت اون رو می‌دیدند می‌گفتند معلوم نیست که دوباره سر کیو کلاه گذاشته و معلوم نیست که گندش کی در بیاد. چند سال وضعیت مالی این فرد خوب بود تا اینکه شریکش سرشو کلاه‌ گذاشت و تمام بدهی‌ها رو انداخت گردنش و کار به دادگاه کشید .همه فامیل پشتش رو خالی کردن و هیچکس حاضر نشد توی این مشکل به اون کمک کنه خلاصه اینجا هم اون به یک فرد اشتباه اعتماد کرده بود اما جالبیش اینه که موقعی که رشد مالی داشت و موفق بود هیچکس از موفقیت اون خوشحال نبود اما الان همه به خودشون حق میدن که بگن دیدی ما درست گفتیم

    حالا من خودم نظرم اینه که درسته ممکنه یک فرد در برهه‌ای از زندگیش راه رو اشتباه بره و ممکنه حتی سر کسی رو کلاه بذاره ولی می‌تونه اون شخص باورهاش رو تغییر بده و با همت خودش و فکر صحیح زندگیش رو از اول بسازه و وقتی ما موفقیت جدید اون رو دیدیم نباید اون رو قضاوت کنیم من یکی که از موفقیت مالی و زندگی این شخص در فامیل خیلی خوشحال شدم از اینکه تونسته بود زندگیش رو دوباره از نو بسازه و برای خانواده‌اش رفاه و آسایش فراهم کنه خیلی خوشحال بودم البته گاهی اوقات تو دلم کمی غبطه می‌خوردم که ای کاش وضع مالی ما بهتر می‌شد و من هم می‌تونستم وسایلی که اون تهیه می‌کنه رو داشته باشم اما موفقیت اون و پول‌هایی که اون به دست آورده بود، فراوانی‌هایی بود که توی دنیا وجود داره و ما هم می‌تونیم تلاش کنیم و اون رو به دست بیاریم و از صمیم قلب براشون خوشحال بودم و از خدا خواستم که شبیه اون وسایل و بهتر از اون رو به ما هم بده و به همه کسایی که دوست دارند داشته باشند ی‌خواست که همسر من هم یک مقدار ریسک‌پذیر بود و توی زندگیش تلاش بیشتری می‌کرد شاید اون هم می‌تونست با فکر اقتصادی بهتر و تلاشی بیشتر زندگی ما رو بهتر کنه ا غبطه‌ای که می‌خوردم همین بود دوست داشتم ما هم یه تکونی به خودمون بدیم و از خدا هم برای اون‌ها و هم برای خودمون برکت بیشتری رو می‌خواستم الان که این بنده خدا به مشکل برخورده هرجوری که تونستیم حمایتشون کردیم از نظر روحی روانی همفکری و هر جوری که از دستمون برمد و امیدوارم خدا کمکشون کنه و مشکلشون به زودی حل بشه و جالبیش اینه که خداوند یک فردی رو پیش پاشون قرار داد که انسان هست و اون‌ها رو حمایت کرد و راهنماییشون می‌کنه تا بتونن از این بحران بیرون بیان و این فرد رو خدا برای اونها فرستاد من هم از خدا می‌خوام که یک راهنمای خوب خدا پیش پامون قرار بده کسی که همسرم ازش حرف شنوی داشته باشه ما هم بتونیم مثل اون‌ها تو زندگیمون پیشرفت کنیم چون همسرم حرف هیچکس رو نمی‌پذیره و خود رای هست و این باعث عقب افتادنش در زندگی شده از خدا برای خودم و همسرم افکار و باورهای صحیح و ایمان و توکل به خدا وهمت و تلاش بالا می‌طلبم تا به موفقیت‌های مالی بزرگ در زندگیمون دست پیدا کنیم به امید خداوند وهاب و بخشنده انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مهسا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 728 روز

    به نام خدایی که من رو در مسیر درست قرار داده تا خودم و خدای خودم رو بشناسم !

    من تا به حال هیچ کامنتی نذاشتم ولی تصمیم دارم از این به بعد مو به مو تمرینات رو انجام بدم و کامنت بذارم چون تازه در این مسیر قرار گرفتم ( میخوام تعهدم رو بیشتر کنم)

    اگر یکی از نزدیکان به موفقیت برسند چه احساسی در مورد موفقیت آن فرد داری؟

    از اون جایی که من همیشه وقتی کاری رو شروع میکنم نصفه و نیمه ولش میکنم در این شرایط چند احساس رو تجربه میکنم یا خیلی حسادت میکنم که چرا من نمیتونم پس همه میتونن اما من نه! یا خیلی از خودم ناراحت میشم میگم ببین اونا تونستن ولی تو نه چون همیشه ول کردی و رفتی. . . احساس میکنم اونا لیاقتشون از من بیشتره که تونستن اما من نه یک ادم سست عنصرم و تا چند روز حالم بده و حتی کابوس میبینم

    برای مثال رانندگی کردن من خیلی ترس از رانندگی دارم چون همیشه پدرم رانندگی بدی داشته و ما همیشه ترس داشتیم و این ترس در من ریشه کرده . . وقتی تمرین میکنم جا میزنم میگم نمیتونم و میترسم . . زمانی که خانومی رو میبینم رانندگی میکنه بدون ترس خیلی احساس بدی بهم دست میده که من نمیتونم من ضعیفم من همه کارام رو نصفه ول میکنم . . حسادت و غم و ناراحتی خودشو بهم نشون میده و واقعا حالم بد میشه احساس خجالت و سرخوردگی بهم دست میده

    چه ایده های الهام بخشی در این زمان با دیدن موفقیت این فرد بهم دست میده ؟

    خب من خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که منم مثل اون شخص با اعتماد به نفس حرکت کنم . . انتظار اینو نداشته باشم یک شبه راننده شم باید استمرار داشته باشم و تمرین کنم و نامیدی رو در خودم بکشم

    چه درسایی بگیرم از موفقیت این افراد تا این مسیر رو برام روشن کنه و ببینم توی این مسیر چه کارایی کردن تا موفق شدن ؟

    من دیدم کسایی که راننده خوبی بودن مدام تمرین کردن و دست نکشیدن و ول نکردن اونا که از شکم مادر راننده دنیا نیومدن . . بالاخره روزای سخت رو گذروندن . . اعتماد به نفس بالایی داشتن پس منم باید این رو در خودم تقویت کنم تا خجالت نکشم و به آرزوم برسم و مطمین هستم که میتونم اگر رعایت کنم این موارد رو

    در آخر خیلی تشکر میکنم از استاد که راه و مسیر درست رو به ما نشون میدن

    فکر میکنم دومین ویدیو بود که دیدم از سایت . . ولی مطمینم راه روشنه برای من

    خدایا شکرت که من رو در این مسیر قرار دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فاطمه جمالی گفته:
    مدت عضویت: 1024 روز

    به نام خالق زیبایی‌ها

    این تمرین به من خیلی کمک کرد تا بتونم خودم رو بشناسم و به درک عمیقی از خودم و باورهام برسم که بتونم افکار محدود کنندمو بشناسم و اون‌ها را به افکار قدرتمند کننده تبدیل کنم البته با تمرین بیشتر و اینکه لازمه روشون کار کنم

    1_یکی از دوستانم تونسته گوشی دلخواهم رو بخره و واکنش من این بود که بااینکه سعی میکردم تحسینش کنم اما فکر میکردم که از طریق کارمندی نمی‌شه این کارو انجام داد و حتماً یکی ساپورتش کرده و اون ادعا می‌کنه که خودش تونسته اما با این حال سعی می‌کنم که براش خوشحال باشم و حس حسادتم رو کمرنگ کنم و باور الهام بخشی که می‌تونم ازش بگیرم اینه که اگر اون هم تونسته پس من هم می‌تونم به اون گوشی برسم خواسته‌هام می‌تونن به واقعیت بپیوندند هرچند ظاهراً بزرگ باشند حق طبیعی ما هستند و اینکه آیا کارهایی که اون انجام داده من انجام دادم مثلاً به قول آیدای عزیز که کامنتش خیلی به من کمک کرد اون با پول دوست بوده با نگه داشتن پول کاری که من انجام نمی‌دم و سریع پولم رو خرج می‌کنم البته این برای قبلاً هستش و من قبل از اینکه این کامنت دوست عزیزو بخونم سعی کردم بخشی از درآمدم رو توی حسابم نگه دارم و مثل همیشه خرج نکنم و خدا رو شکر تا این لحظه توی انجام این کار موفق بودم

    و اینکه من فکر می‌کنم با کارمندی نمی‌شه به این خواسته رسید که یه باور محدود کننده است که دوست من تونسته با پس‌انداز با اینکه درآمد یکسان داریم به این گوشی برسه پس برای من هم ممکنه

    و درسی که می‌تونم بگیرم اینه که من لایق بهترین‌ها هستم و حق منه که خواسته‌هایی داشته باشم

    درس دوم اگر دوستم تونسته پس من هم می‌تونم درس سوم باید با پولم دوست باشم

    چهارم وقتی دوستم خرید این مدل از گوشی رو یعنی اینکه من توی مدار خواسته‌هامم و باید ادامه بدم

    2 _معصومه دختر داییمه که وارد هنر دلخواهش شده و توی این زمینه موفق شده اول اینکه همیشه سعی می‌کنم تحسینش کنم و راجع به موفقیت‌هاش با بقیه دوستانم صحبت کنم و راجع به مسیری که انجام داده و به نتیجه رسیده و بتونم ازش درس بگیرم و عملی کنم توی زندگی و به خودم بگم معصومه با اینکه هم سن منه تونسته پس من هم می‌تونم اما در وجودم خودم رو باهاش مقایسه می‌کنم و میگم نگاه کن اون چقدر موفقه اما تو بارها وارد کلی کار شدی و همه رو نصف راه رها کردی و خودم را سرزنش می‌کنم و اطرافیانم بارها من رو به خاطر این موضوع سرزنش کردم درس‌هایی که میشه گرفت

    اول اگر معصومه تونسته پس برای من هم ممکنه و این نشانه‌ای از طرف جهان برای منه

    دوم اینکه اون کم کم رشد کرده و تکاملشو طی کرده و به همون نسبت الان نتایجش داره بزرگتر میشه من هم اگر قطعاً یه مهارت رو یاد بگیرم با طی کردن تکاملم به این به نتایج بزرگ می‌رسم سوم اون توی مسیر علاقه‌اش بوده و من خب خیلی کار واقعاً کارهایی بوده که دوستشون نداشتم و فقط چون دیدم افرادی موفق شدن وارد اون کار شدم و علاقم نبوده بعد مدتی رها کردم چهارم اینکه هیچ اشکالی نداره که وارد کارهای متفاوتی شدم همه این‌ها باعث شده خودم رو بیشتر بشناسم و کلی درس و تجربه بگیرم و کلی آدم هستند که ممکنه یه عالمه کار امتحان کنند تا مسیر علاقه‌شونو پیدا کنند و من از کجا می‌دونم که معصومه هم جزو اون دسته از افراد نبوده پس لازم نیست خودم را با کسی مقایسه کنم و خودم رو سرزنش کنم

    درس بعدی که اون توی یه خانواده مذهبی و توی شهر من و فامیل نزدیک منه که تونسته پس پیشرفت هیچ ربطی به خانواده و موقعیت جغرافیایی نداره و اون خودش به تنهایی تونسته پس برای پیشرفت نیازی به پشتیبان نداریم و اینکه من همیشه توی هر کاری که خواستم وارد بشم دنبال موقعیتی بودم که همه چیز کاملاً و در بهترین حالت خودش فراهم باشه و همین کمال‌گرایی باعث شده شروع نکنم یا اگه شروع کردم و شرایط کمی از حالت عالی خارج شده ادامه ندادم ک باید روش کارکنم

    و اینکه من نباید خودمو با کسی جز دیروز خودم مقایسه کنم چون من از شرایطی که دقیقاً معصومه توش بوده خبر نداشتم

    3_ اقوام نزدیک ما به خارج از کشور مهاجرت کردند واکنش من احساس خوشحالی که چه خوب که اقوام ما تونسته پس برای ما هم ممکنه اون‌ها دقیقاً توی شهر ما بودند و الان توی بهترین کشورها پس من هم می‌توانم ولی خب گاهی این نجواها میاد که نبابا خیلی سخته اون‌ها به وسیله شوهر یا اقوامشون رفتن ویکی از خانواده ها چون شرایط خاص داشتن پذیرش گرفتن من تنها زمانی که خیلی پولدار بشم می‌تونم برم و خوب کو تا من پولدار بشم

    درس اول که وقتی اقوام من تونستند پس برای من هم ممکنه

    دوم من باید تکاملمو طی کنم و باید شروع کنم و اگه صبور باشم قطعاً می‌تونم به ثروت برسم و مهاجرت کنم و رسیدن به ثروت ربطی به این ندارد که کجا باشی باورهات باید تو این زمینه تغییر بدی ایجاد باور فراوانی

    سوم مهاجرت فقط به این ربطی نداره که ثروتمند باشی و بتونی خیلی از این افراد شرایط مالی خیلی خوبی نداشتند

    4_دختر عمه من یک همسر خیلی خوب داره و کنار هم خیلی رشد خوبی داشتن واقعا حس خوبی می‌گیرم که روابط خوبی وجود داره که دو نفر انقدر با هم هماهنگن و این باور که میشه روابط خوبی داشت در من ایجاد میشه ولی گاهی خودم رو به خاطر شکست البته ظاهراً شکست عاطفی که داشتم البته که خواسته‌هام رو واضح کرد مقایسه می‌کنم و حس می‌کنم من دیگه نمی‌تونم رابطه‌های خوبی تجربه کنم درس اول روابط عالی وجود دارند و من باید بیام این باور رو تقویت کنم که می‌تونم رابطه خوبی تجربه کنم به جای باور کمبود روابط مناسب

    دوم که شکست‌ها چقدر باعث شد خواسته‌هام واضح بشه و چقدر درس گرفتم

    درس بعدی که دختر عمه من چقدر روی خود خودش کار کرده و خودشو دوست داشته و احساس لیاقت داشته آیا من هم خودم رو دوست داشتم پس باید بیام رابطم را با خودم بهتر کنم خودم رو دوست داشته باشم به خودم عشق بدم ارزش‌های خودم رو ببینم اون وقت جهان فردی سر راه من میاره که با من همه مداره هیچکس رو از خودم بیشتر اولویت قرار ندم من عاشق خودمم پس ورزش می‌کنم برای جسمم روی خودم کار می‌کنم روی ورودی‌هام مطالعه می‌کنم خودم به خودم میگم چقدر زیبایی چقدر با ارزشی ارزش من به خاطر وجود منه ومن بخشی ازخدام خودمو همینطور که هستم فارغ از روابطی که داشتم و شکست‌های به ظاهری که خوردم چقدر همون‌ها به من درس داده

    مورد بعد اینکه اینکه هیچکس از ما بهتر نیست و ما از کسی بهتر نیستیم فقط با هم متفاوت هستیم ولی اصل ما یکیه

    5_ازدواج پسر فامیل با یکی از دخترها که پسره برای دختره شرایط عالی فراهم کرده حس حسادت که دختره چه پسر خوبی رو جذب کرده بدون اینکه کار کنه زحمت بکشه چه رابطه‌ای داره اونوقت من باید چقدر کار کنم تازه نمتونم مثل اون لباس بپوشم بگردم و راوبطمم ک اصلا ولش کن

    ومن که باید به این فکر کنم که بابا از کجا ملوم که دختره چقدر روی احساس لیاقتش کار کرده که پارتنرشم براش اهمیت قائله

    درس دوم اگر روابط به این خوبی وجود داره پس من هم می‌تونم رابطه خوبی تجربه کنم

    سوم اینکه تو حق نداری خودت و شرایط زندگیتو با دیگران مقایسه کنی

    ششم رشد مالی و موفقیت کاری برادرم

    درسی که می‌توان گرفت با اینکه من 21 سالمه و برادرم 18 با این حال اون تونسته با اینکه3 سال از من کوچکتره به موفقیت برسه پس سن ملاک نیست و توی هر سنی می‌توان به موفقیت و ثروت رسید تشکر می‌کنم از استاد عزیزم بابت این فایل عالی که باعث شد شناخت بهتری از خودم برسم و همچنین کامنت بچه‌ها که به من خیلی ایده داد و خیلی بهم کمک کرد تا بتونم باورهای محدودکننده‌امو کمرنگ‌تر کنم ممنونم

    مخصوصا آیدای عزیز که خیلی بهم ایده داد و راهکار های عالی که برای رفع کردن اون 15 تا باور محدود کننده ک واقعا من هم خیلی از اون‌ها رو مشابه اش داشتم

    خداروشکر میکنم بابت دیدن این فایل عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    لیندا موحدی گفته:
    مدت عضویت: 2724 روز

    به نام خدای بخشاینده بخشایشگر

    و با سلام و ادب خدمت استاد عباس منش گرامی و مریم خانوم شایسته .

    اگر یکی از دوستان و نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسند شما چه احساسی دارید؟

    بطور کلی چون فرد کمالگرائی هستم و دوست دارم در همه چیز اول باشم ( زیادی رقابتی بودن ) واکنش اولم ناراحت شدن و به تعبیری حسادته. البته خودموراضی میکردم که من حسود نیستم .و کم کم این ناراحتی به احساس ضعف و ناتوانی و کم شدن اعتماد بنفسم منجر میشد که چرا من موفق نشدم ؟

    البته حالا بیشتر از موفقیت افراد خوشحال میشم چون دارم دوره 12 قدمو کار میکنم و با خودم رو راست تر شدم .

    ویژگی های اون افراد : خودباوری و خویشتن دوستی و ارزش قائل شدن برای خود ،ترسهائی که پشت سر انداختند و توکل برخداوندو پی گیری خواسته هاشون و استمرار در مسیر بوده.بزرگترین ویژگی که متوجه شدم همه اونا آرامش عجیبی دارن و کمتر دچار استرس و نگرانی هستند و البته از حاشیه ها هم خودشونو دور میکنن سرشون تو زندگی خودشونه و خودشونو مقایسه نمیکنن با دیگران .

    یکی از اونا که همکار نزدیک منه بدون اینکه چیزی راجب قانون بدونه هر روز شو(صبح ها) با دیدن خونه های قشنگ و وسایل و مبلمان خونه ( که علاقه مندی هاشه) در سایت شروع میکنه و ماشاالله در زندگیش چندین خونه میلیاردی داره .

    و کلا موفق و ثروتمنده و در حال پیشرفت .و همیشه سرش تو کار خودشه .

    چه درسهائی از این افراد موفق میتونم بگیرم ؟اول اینکه بیخود کسی را قضاوت نکنم و مخصوصا فکر نکنم موفقیت شانسی و اتفاقی و بدون تعهد و تلاش بدست میاد.تلاش در ساختن باورهای خوب و مثبت و کنترل ذهن .و اینکه منم باید تکاملمو در ارتقاء شخصیتم ،باورهام و.. طی کنم تا موفق بشم و به خواسته هام برسم .

    در پیمودن تکاملم ایمانم را قوی تر کنم و عیبهاموکم کنم یکی از عیبهام بی حوصلگی و عجله هست که دلم میخواد بی صرف زمان و تلاش ،یک شبه ره هزار ساله برم .و دیگری دست دست کردن در انجام اموراته ( مسامحه و سهل انگاری )

    باورهای خوب در خودم ایجاد کنم و بسازم مثلا: میشه منم به موفقیتهای مشابه اونا حتی بالاتر برسم .

    به امید الله یکتا بزودی بیام و از نتایج و پیشرفت هام در همه جوانب زندگیم براتون بنویسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3189 روز

    به نام خدای بسیار بخشنده ام، خدای بسیار هدیه دهنده، خدای وهاب.

    اگر یکی از نزدیکان شما به موفقیت بزرگی برسه شما چه احساسی پیدا می کنید؟ آیا خوشحال میشید یا احساس بی عرضگی و ناتوانی و حسادت و حسرت بهتون دست میده؟

    اگر موفقیت کسی رو ببینم که اصلا مسیرشو ندونم و ندونم چجوری و از چه مسیری به این موفقیت رسیده تا حدی احساسم بد میشه ولی اینجوریم نیست که خیلی نا امید و سرخورده بشم، درونم میگه منم میتونم، برای منم میشه حتما، اما راستش خوشم نمیاد بشنوم کسی خیلی موفق شده مخصوصا بخاطر اینکه احساس میکنم اطرافیانم حالا تو ذهنشون منو مورد مقایسه قرار میدن یعنی بازم میرسم به همون پاشنه آشیلم که فکر و نظر دیگران برام مهمه یعنی از اینکه مورد مقایسه قرار بگیرم و بقیه فکر کنن که من نمیتونم یا نتونستم و بخوان برام دل بسوزونن حسم بد میشه، یعنی من روند خودمو دوست دارم، موفقیتهامو میبینم، ایمان دارم که روندم مثبته اما شاید بقیه اینجوری فکر نکنن، من میدونم من منحصر به فردم، میدونم قرار نیست شبیه کسی زندگی کنم، میدونم خواسته های من مختص خودم هستن که شاید با خواسته ها و اولویتهای کس دیگه فرق داشته باشن، از این نظر با خودم در صلحم اما حسم به این دلیل بد میشه که توسط بقیه مورد مقایسه قرار بگیرم ، این یه بخش قضیه بود، در مورد حس خودم از موفقیت دیگران:

    وقتی دقت کردم دیدم من توی یه جنبه هایی موفقیت آدما برام خیلی الهام بخشه و اصلا یه باور قوی ای در من ایجاد میشه که ببین ببین شده برای این آدم شده برای منم پس قراره به سادگی بشه و اصلا مسیر همینه و خوشحال میشم این جنبه، قسمتیه که من باورهای خوبی دارم مخصوصا باورهای توحیدی خوبی دارم تو اون جنبه و پیش خودم میگم خدا هدایتش کرده، پس سیستم خدا اینجوریه پس برای منم همینه خدا هدایتم میکنه کافیه ازش بخوام، آره میشه و…. اما همون آدمی که من موفقیت کاریش رو دیدم و اینجوری فکر کردم اگه تو جنبه روابط هم به یه موفقیت خوبی برسه و شرایط خیلی هماهنگ و عالی براش پیش بره، از اونجایی که باورهای من تو  این جنبه محدوده مخصوصا باورهای توحیدیم، دیگه اون حس خوب رو ندارم و دچار حس بد میشم درباره اون موفقیت خاص، بجای اینکه بیام همون باورهای توحیدی رو اینجا هم بکار ببرم و بگم ببین مسیر اینه ها اگه تو هم بخوبی این ادم عمل کنی خدا هدایتت میکنه به این موفقیت، درگیر اون باورهای محدود و درنتیجه حس بد میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    به به نام رب هدایتگرم

    سلام به استادجان ودیگر دوستان عزیزم

    الان که دارم خوب فکر می‌کنم می‌بینم زیاد به موفقیت افراد اطرافم توجهی نمی‌کنم به صورت آگاهانه. چرا چون وقتی که به اون‌ها فکر می‌کنم خیلی اذیت میشم چون شاید موجب حسادت و رشک من میشه واون‌ها را به دست فراموشی می‌سپارم.

    اما به طور کلی از موفقیت افراد بزرگتر از سن خودم بیشتر خوشحال می‌شم چون فکر می‌کنم من هم تا زمانی که به سن اونها برسم می‌تونم و وقت دارم تا به همان موفقیت‌ها دست پیدا کنم و یک دلیل دیگرش هم می تواند این باشد که بین من و آنها قیاسی نیست چون هم سن و سال نیستیم پس مقایسه‌ای بین ما نیست

    اما برای افراد هم سن و سال خودم بیشتر مواقع از شنیدن موفقیت‌های آنها کمی ناراحت و سرخورده می‌شوم نه از اینکه چرا آنها به این موفقیت رسیدند، ناراحت از اینکه چرا خودم نتوانستم موفقیتی به دست آورم.

    مثال دختر عمویم که با موقعیت مالی و شغلی همسرش شبیه به ما اما با این تفاوت که خودش هیچ موقع کار نکرده اما من 20 سال کار کردم اما او توانسته خونه و ماشین مناسبی داشته باشد و نسبت به ما آزادی مالی بیشتری داشته باشد کمی ناراحت می‌شوم چرا با توجه به موقعیتی که قبلاً گفتم من نتوانستم شرایط بهتری داشته باشم او که همیشه در حال تفریح و خرید بوده اما من همیشه در حال کار کردن

    درسها:::

    اما با فکر به این سوال متوجه شدم که اگر او شرایط همسرش نزدیک به ما بوده وبه این موفقیت‌ها رسیده پس حتماً ماهم می‌توانیم.

    او چه باورها و افکاری داشته که آن را به این شرایط رسانده

    چه دیدی نسبت به خدا داشته که من ندارم چه باوری نسبت به خدا داشته که در من نیست. خدایی که خالق همه ماست و گفته بخوانید تا اجابت کنم شما را اگر به آنها داده است قطعاً به من هم می‌دهد. ببینم او چگونه از خدا خواسته است و ایمان‌اش قوی‌تر از من است .

    شاید اون بیشتر تلاش کرده و چالشهای بیشتری را حل کرده زمانی که من دراسودگی بودم

    دیگه خودم را باهیچ کس مقایسه نکنم چون موجب ضعف در اعتمادبه نفس وعدم لیاقت من میشه

    خودم را لایق بهترینها بدونم چون در متظر خدا تفاوت ادمها در تفاوت تقوای اونهاست.پس خدابین بندگانش فرقی نمیزاره ،تفاوت در طرز نگاه وباور ما به خداست.

    تقویت این باور که پول وثروت ساختن راحتترین کار دنیاست وفقط باید بخواهیم و شروع کنیم وجهان پاسخ میدهد.

    مثال بعدی :

    رانندگی کسانی مثل دخترعموم که فکرمیکنم نسبت به من بهره ی هوشی کمتری داره واز پس خیلی از کارهای ساده تر به نسبت من برنیامده اما من بااینکه نسبت به او زودتر ودر سن کمتر گواهینامه گرفتم نتونستم بشینم پشت فرمان

    اما درس :

    شاید بهتر از من دردل ترسهاش رفته پس منم باید از یه جایی شروع کنم

    چالشها را بهتر وبیشتر حل کرده

    به این فکر کنم که اگر این ترس را کنار بزارم چه دستاوردها و راحتی هایی برام میاره

    خود باوری واعتمادبه نفسش از من بهتر بوده

    الگوهایی را پیداکنم که بااینکه سالهاست رانندگی میکنند اصلا تصادف نکرده اند.

    اگر اون تونسته قطعا منم میتونم پس به صورت تکاملی شروع کنم

    از کاه برای خودم کوه نسازم واینقدر نخواهم که در هرکاری ایده ال وپرفکت وبهترین وبدون نقص باشم ،سعی کنم بهترین خودم باشم .

    دوستان راهنمایی داشتند خوشحال میشم

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مخلصی گفته:
    مدت عضویت: 519 روز

    با سلام خدمت دوستان و استاد عزیز

    من خوشحال میشم و بهش تبریک میگم و فکر میکنم او حتما لیاقتش را داشته و اگر کمکی هم ازم بخواد بهش کمک میکنم در حد توانم و احساس میکنم راه برای رسیدن به موفقیت خودم باز شده و این حتی میتونه یه نشانه برای من باشه و من هم خیلی زود به موفقیت مد نظر خودم میرسم

    1.اگر شخصی با هر نسبتی که با من داره مثلا گوشی،خانه،ماشین و غیره را بخرد بهش حتما تبریک میگم و ار بخواد در زمینه ی سند و اسباب کشی کمکش کنم بهش کمک میکنم و میگم این حتما باوراش راجب پول و خودش بهتر از من بوده که سریع نتیجه گرفته

    2.اگر در زمینه ی شغلی من به موفقیت رسیده باشه بهش تبریک میگم و تحسینش میکنم و حتما با او راجب راهی که رفته و کارایی که کرده صحبت میکنم و سوال میپرسم تا بهتر و بیشتر به نقاط قوت و ضعف خودم پی ببرم و روی اونا کار کنم

    ایده های الهام بخشی که میگیرم:

    اینکه او با همین مغز و بدنی که منم دارم توانسته موفق بشه پس منم میتوانم

    چه درسهایی میتوانم بگیرم ازش:

    او با صبر و باور اینک این مسیر یک شبه حاصل نمیشه قدم برداشته(قانون تکامل)

    او به خودش و رای که رفته ایمان و اعتماد داشته(اعتماد به نفس)

    او با چه پشتکاری به راهش ادامه داده و نا امید نشده و در مواجهه با چالش ها نا امید نشده (کنترل احساسات)

    و این انگیزه و اشتیاق و عشق به کارش را از کجا آورده(ترازوی رنج و لذت)

    و چطور به این احساس که اگر من نتوانم چه میشه فائق آمده و نترسیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: